ما و اسطوره توسعه
دورهی «ذهن و بازار»؛ چیستی پدیده بازار؛ تاثیر و تاثرات آن بر و از ساحات فرهنگی اجتماعی جامعه؛ و جایگاه آن در تاریخ تفکر. سهشنبهها٬ ساعت ۱۳:۳۰ دانشگاه شریف، اندیشکده مهاجر. @Humanities_Development
💢 سرفصل مطالب دوره ذهن و بازار.
🔺 سهشنبهها، ساعت ۱۳:۳۰؛
🔹 اندیشکده مهاجر.
♨️ اطلاعات بیشتر در:
✅ @Humanities_Development
🔺 سهشنبهها، ساعت ۱۳:۳۰؛
🔹 اندیشکده مهاجر.
♨️ اطلاعات بیشتر در:
✅ @Humanities_Development
💢 جلسهی این هفتهی ذهن و بازار با موضوع بررسی وضعیت و ایدههای اقتصادی در قرون میانه (دوران خیزش فئودالیسم تا آغاز افول آن)، و خوانشهای انتقادی از تاریخ دورهی مذکور اروپا، انشاءالله سهشنبه بیست و پنجم مهرماه ساعت 13:30 در محل اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف برقرار خواهد بود.
❗️عزیزانی که مایل به شرکت در جلسه از خارج دانشگاه هستند حتما در اسرع وقت و تا پیش از پایان وقت اداری امروز (دوشنبه)، نام و کد ملی خود را برای ادمین کانال ما و اسطوره توسعه (@mohamad_hoseinbana) ارسال نمایند.
✅ @Humanities_Development
❗️عزیزانی که مایل به شرکت در جلسه از خارج دانشگاه هستند حتما در اسرع وقت و تا پیش از پایان وقت اداری امروز (دوشنبه)، نام و کد ملی خود را برای ادمین کانال ما و اسطوره توسعه (@mohamad_hoseinbana) ارسال نمایند.
✅ @Humanities_Development
Forwarded from علم و دين
🔭علم و اسلام🕌
⏱زمان:یکشنبه۷ آبان،ساعت ۱۳:۳۰
🏛مکان:دانشگاه صنعتی شریف،سالن جابربنحیان
💫اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🌐 mohaajer.ir
🆔 @scirel
🆔 @mohajer_thinktank
⏱زمان:یکشنبه۷ آبان،ساعت ۱۳:۳۰
🏛مکان:دانشگاه صنعتی شریف،سالن جابربنحیان
💫اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🌐 mohaajer.ir
🆔 @scirel
🆔 @mohajer_thinktank
✅تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه(بخش اول)
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢هفته گذشته همایشی با عنوان «اندیشه سیاست اقتصاد» توسط اتحادیه انجمنهای علمی جامعه شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد و در پنل «امکان کنش ورزی سیاسی» سرکار خانم دکتر صادقی به ارائه مقاله بدیع خود با عنوان «تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه» پرداخت.
https://news.1rj.ru/str/SocialUnion/528
💢وی این مقاله را با پرسشهای زیر آغاز کرد:
❓مردم در مقام قدرت مؤسس و بنیانگذار چه تفاوتی با مردم در مقام رأی دهنده دارند؟ آیا مردم پیش از حاکمیت با مردم پس از آن برابرند؟
❓سیاست حاکمانه چگونه نخست مردم را به بدنه رای دهنده فرومی کاهد و سپس همان ها را هم حذف می کند؟
❓این سیاست چگونه شأنیت قانون اساسی را بعنوان مهمترین تجلی اراده مردمی از آن ستانده است؟
❓آیا می توان از سیاست منهای حکومت و حاکمیت و از یک سیاست غیرحاکمانه و غیرحکومتی سخن گفت؟
❓تأسیس گرایی (Constitutianlism) چگونه می تواند به یک سیاست غیرحاکمانه یا پساحاکمانه منجر شود؟
💢وی توضیح می دهد که مراد او از Constitutianlism نه معنای مصطلح آن یعنی مشروطیت یا حکومت قانون که حالتی ایستا دارد بلکه مهمترین بخش آن یعنی «تأسیس سیاست» است که حالتی سیال دارد. بی توجهی به این بعد دوم در ایران از آن جهت است که در ساختار فکری ما سیاست بر ایستایی و سکون دلالت دارد و هرگونه سیاست ورزی خارج از حکومت منتفی است. بنابراین تاسیس گرایی با قانون گرایی متفاوت است چون قانون گرایی حتی می تواند به تقویت روندهای حاکمانه منجر شود. در واقع تاسیس گرایی نظر به آن اراده پیشاقانونی دارد که به ایجاد قانون اساسی اقدام می کند و قانون اساسی هویت خود را از آن دارد. بنابراین تاسیس گرایی نه به شکلی از سیاست ورزی که پس از برپایی یک حکومت بر پایه قانون اساسی شکل می گیرد، بلکه به شکلی از سیاست نظر دارد که امکان تغییر و بازنگری در قانون اساسی را داراست.
💢دکتر صادقی معتقد است که مفهوم حاکمیت در اسلام اولیه وجود نداشته و به واسطه ارتباط با دیگر فرهنگها وارد زیست جهان مسلمین شده است. وی می افزاید که از اصل ۵۶ قانون اساسی کنونی ما (حاکمیت از آن خداست و همو انسانها را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است) هم بوی نوعی ستیزه با سیاست حاکمانه به مشام می رسد، گویی ابتنای حاکمیت بر نوعی روان شناسی اقتدارآمیز مفروض تلقی شده است.
💢دکتر فاطمه صادقی می کوشد مسیر تاسیس گرایی را از مسیر مشروطه خواهی و جمهوری خواهی ایرانی در یکصدسال اخیر که به زعم او دلمشغول مشروعیت حکومتند جدا کند. اولی مشروعیت را از قانون و دومی از مردم اخذ می کند اما اصل حاکمیت در هر دو مفروض است. وجه اشتراک سیاست حاکمانه در این دو «نمایندگی» از اراده مردمی است: به این ترتیب که مردم پس از حکومت به مفهوم انتزاعی به نام «ملت» یا «امت» مبدل می شوند که باید توسط عده ای نمایندگی شوند. کنش جمعی پیش از حکومت از طریق یک «هویت جمعی» به صورت تمام و کمال به نمایندگان منتقل می شود. در این فرآیند البته مردم روز به روز تجزیه و اتمیزه و حکومت روز به روز انباشته تر و فربه تر می شود. این وضعیت در ایران یک حاکمیت دوگانه پدید نمی آورد بلکه یک حاکمیت مسلط و رای دهندگانی فروریخته نتیجه می دهد که حتی نماینده ای هم ندارد. این به معنای نافرجامی مشروطیت و جمهوریت در ساختار سیاست حاکمانه است. شکل سوم سیاست حاکمانه در ایران که دو شکل قبلی را انکار می کند، شکل الهیاتی آن است که حاکم را نماینده و امتداد حکومت خدا می داند و این مردمند که مشروعیت خود را از حاکم می گیرند. از منظر الهیاتی معضل این ایده انتساب حکمرانی پرضعف بشری به خداست. بعلاوه این رویکرد مجبور است که دائما با تناقض پدید آمدن حکومت اسلامی توسط اراده مردمی مواجه شود.
💢وی سپس به نقد بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ می پردازد و معتقد است که اراده تآسیسی مردم در امر بازنگری نادیده گرفته شده و در قانون اساسی جدید، بازنگری (از جمله آنچه زمزمه آن در این ایام به گوش می رسد) در چارچوب امتداد روندهای از پیش تعیین شده حاکمانه به رسمیت شناخته شده است که در واقع به معنای بلاوجه شدن قانون اساسی است. وی همینرا دلیل بی اعتباری قانون اساسی نزد مردم و سیاستمداران در ایران قلمداد می کند. در واقع قانون اساسی در ایران تنها به واسطه انقلاب و در برهه انقلاب است که منبعث از سیاست تأسیسی شأنیت می یابد و پس از آن به سرعت به بخشی از روندهای حاکمانه تبدیل می شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢هفته گذشته همایشی با عنوان «اندیشه سیاست اقتصاد» توسط اتحادیه انجمنهای علمی جامعه شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد و در پنل «امکان کنش ورزی سیاسی» سرکار خانم دکتر صادقی به ارائه مقاله بدیع خود با عنوان «تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه» پرداخت.
https://news.1rj.ru/str/SocialUnion/528
💢وی این مقاله را با پرسشهای زیر آغاز کرد:
❓مردم در مقام قدرت مؤسس و بنیانگذار چه تفاوتی با مردم در مقام رأی دهنده دارند؟ آیا مردم پیش از حاکمیت با مردم پس از آن برابرند؟
❓سیاست حاکمانه چگونه نخست مردم را به بدنه رای دهنده فرومی کاهد و سپس همان ها را هم حذف می کند؟
❓این سیاست چگونه شأنیت قانون اساسی را بعنوان مهمترین تجلی اراده مردمی از آن ستانده است؟
❓آیا می توان از سیاست منهای حکومت و حاکمیت و از یک سیاست غیرحاکمانه و غیرحکومتی سخن گفت؟
❓تأسیس گرایی (Constitutianlism) چگونه می تواند به یک سیاست غیرحاکمانه یا پساحاکمانه منجر شود؟
💢وی توضیح می دهد که مراد او از Constitutianlism نه معنای مصطلح آن یعنی مشروطیت یا حکومت قانون که حالتی ایستا دارد بلکه مهمترین بخش آن یعنی «تأسیس سیاست» است که حالتی سیال دارد. بی توجهی به این بعد دوم در ایران از آن جهت است که در ساختار فکری ما سیاست بر ایستایی و سکون دلالت دارد و هرگونه سیاست ورزی خارج از حکومت منتفی است. بنابراین تاسیس گرایی با قانون گرایی متفاوت است چون قانون گرایی حتی می تواند به تقویت روندهای حاکمانه منجر شود. در واقع تاسیس گرایی نظر به آن اراده پیشاقانونی دارد که به ایجاد قانون اساسی اقدام می کند و قانون اساسی هویت خود را از آن دارد. بنابراین تاسیس گرایی نه به شکلی از سیاست ورزی که پس از برپایی یک حکومت بر پایه قانون اساسی شکل می گیرد، بلکه به شکلی از سیاست نظر دارد که امکان تغییر و بازنگری در قانون اساسی را داراست.
💢دکتر صادقی معتقد است که مفهوم حاکمیت در اسلام اولیه وجود نداشته و به واسطه ارتباط با دیگر فرهنگها وارد زیست جهان مسلمین شده است. وی می افزاید که از اصل ۵۶ قانون اساسی کنونی ما (حاکمیت از آن خداست و همو انسانها را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است) هم بوی نوعی ستیزه با سیاست حاکمانه به مشام می رسد، گویی ابتنای حاکمیت بر نوعی روان شناسی اقتدارآمیز مفروض تلقی شده است.
💢دکتر فاطمه صادقی می کوشد مسیر تاسیس گرایی را از مسیر مشروطه خواهی و جمهوری خواهی ایرانی در یکصدسال اخیر که به زعم او دلمشغول مشروعیت حکومتند جدا کند. اولی مشروعیت را از قانون و دومی از مردم اخذ می کند اما اصل حاکمیت در هر دو مفروض است. وجه اشتراک سیاست حاکمانه در این دو «نمایندگی» از اراده مردمی است: به این ترتیب که مردم پس از حکومت به مفهوم انتزاعی به نام «ملت» یا «امت» مبدل می شوند که باید توسط عده ای نمایندگی شوند. کنش جمعی پیش از حکومت از طریق یک «هویت جمعی» به صورت تمام و کمال به نمایندگان منتقل می شود. در این فرآیند البته مردم روز به روز تجزیه و اتمیزه و حکومت روز به روز انباشته تر و فربه تر می شود. این وضعیت در ایران یک حاکمیت دوگانه پدید نمی آورد بلکه یک حاکمیت مسلط و رای دهندگانی فروریخته نتیجه می دهد که حتی نماینده ای هم ندارد. این به معنای نافرجامی مشروطیت و جمهوریت در ساختار سیاست حاکمانه است. شکل سوم سیاست حاکمانه در ایران که دو شکل قبلی را انکار می کند، شکل الهیاتی آن است که حاکم را نماینده و امتداد حکومت خدا می داند و این مردمند که مشروعیت خود را از حاکم می گیرند. از منظر الهیاتی معضل این ایده انتساب حکمرانی پرضعف بشری به خداست. بعلاوه این رویکرد مجبور است که دائما با تناقض پدید آمدن حکومت اسلامی توسط اراده مردمی مواجه شود.
💢وی سپس به نقد بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ می پردازد و معتقد است که اراده تآسیسی مردم در امر بازنگری نادیده گرفته شده و در قانون اساسی جدید، بازنگری (از جمله آنچه زمزمه آن در این ایام به گوش می رسد) در چارچوب امتداد روندهای از پیش تعیین شده حاکمانه به رسمیت شناخته شده است که در واقع به معنای بلاوجه شدن قانون اساسی است. وی همینرا دلیل بی اعتباری قانون اساسی نزد مردم و سیاستمداران در ایران قلمداد می کند. در واقع قانون اساسی در ایران تنها به واسطه انقلاب و در برهه انقلاب است که منبعث از سیاست تأسیسی شأنیت می یابد و پس از آن به سرعت به بخشی از روندهای حاکمانه تبدیل می شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Telegram
اتحادیه انجمنهای علمی علوم اجتماعی
یکشنبه، ۲۳ مهر ۱۳۹۶
فاطمه صادقی و مهدی یوسفی / امکان کنشورزی سیاسی
@socialUnion
@sociologyatu95
فاطمه صادقی و مهدی یوسفی / امکان کنشورزی سیاسی
@socialUnion
@sociologyatu95
✅تأسیس گرایی: امکان گذر از سیاست حاکمانه(بخش دوم)
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢پیشنهاد سیاست پساحاکمانه چنین است: موجودیت عینی مردم (مردمی ماقبل ملت و هویت) بر هر هنجار و قانونی مقدم است. غرض سیاست تاسیسی نه ایجاد یک حاکمیت جدید بلکه پدیدآوردن کنشی جمعیست که به جای کیستی مردم بر چیستی آنها تکیه دارد. یعنی خادم مفاهیم متافیزیکی از پیش تعیین شده ای مثل هویت، تاریخ، ملت یا امت و مشروعیت بخش یک نظام از قبل موجود نیست بلکه ستایشگر خود فرآیند تاسیس است. از نظر او تاسیس گرایی نافی سیاست حاکمانه است، معضلی که هم در قانون اساسی مشروطه و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود داشته است و در بازنگری سال ۶۸ حتی شدیدتر هم شد. حکمرانی در همه اشکال آن -بصورتی دیرپا- دارای ماهیتی اقتدارآمیز و عرفی است و از اینرو تاسیس گرایی با خروج از آن جا را برای کنشهای ایمانی و الهیاتی هم باز می کند. بعلاوه برای آنانکه در جستجوی ثباتند تاسیس گرایی احتمالا تنها گزینه ایست که می تواند ما را از چرخه معیوب حاکمیت-هرج و مرج خارج کند.
— — — — — —
♦️پرسش و پاسخ نگارنده با دكتر صادقى(دقيقه ٧٦):
❔١. در طرح بحث شما ميان اراده گرايى و قانون گرايى همخوانى وجود ندارد. در تفكر سياسى آرنت كه شما هم به آن توجه داشتيد كانستيتوشناليسم (مثلا در مدل رومى و امريكايى) بعنوان مدل "تأسيس قانون اساسى؛ يكبار براى هميشه" نقد شده است. من فكر ميكنم تكيه بر "حوزه عمومى" به جاى مجلس مؤسسان يا مجلس سنا مى تواند اين مشكل را حل كند.
❔٢. شما انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى را نسبت به اصل سياست حاكمانه بى اعتنا دانستيد، در حاليكه گمان ميكنم اين مشكل در هردوى اينها شناخته شده بود و پاسخهايى را مطرح كردند. انقلاب مشروطه با طرح قانون و مشروطيت ميخواست حاكميت را محدود و از مردم در برابر آن دفاع كند اما عملا مشروطيت به تضعيف و بلاتكليفى اراده و امر سياسى انجاميد و پس از دو دهه آشفتگى به روى كار آمدن رضاخان انجاميد. در انقلاب اسلامى اما بر عكس از ابتدا فرض شد كه قانون نمى تواند اراده سياسى را توضيح دهد. پس يك نفر (امام) بعنوان نقطه تمركز كنش سياسى مردم عليه حاكميت قرار گرفت اما باز هم اين الگوى ضدحكومتى بعد از انقلاب به تقويت حاكميت و سياست حاكمانه منجر شد. فكر ميكنم ما بايد ناظر به اين دو تجربه الگوى جديدى طرح كنيم.
❇️پاسخ: نه من فكر مى كنم مشكل اصلى به همان تصور "تاسيس يكبار براى هميشه بازمى گردد. منظور من نه خود قانون اساسى بلكه اراده ايست كه به ايجاد آن انجاميده و من ترجيح مى دهم كه به جاى يك سند با مجلسى مثل مجلس مؤسسان -كه در جمهورى اسلامى هيچگاه تشكيل نشد- روبرو باشم. با مجلس مؤسسان ميتوان به سياست پساحاكميتي و تأسيس گرايانه نزديك شد. اين مساله ايست كه روز به روز در انديشه سياسى مهمتر مى شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
📝گزارشی از مقاله ارائه شده دکتر فاطمه صادقی در همایش «اندیشه، سیاست، اقتصاد»
✍️محمد حسين بادامچى
💢پیشنهاد سیاست پساحاکمانه چنین است: موجودیت عینی مردم (مردمی ماقبل ملت و هویت) بر هر هنجار و قانونی مقدم است. غرض سیاست تاسیسی نه ایجاد یک حاکمیت جدید بلکه پدیدآوردن کنشی جمعیست که به جای کیستی مردم بر چیستی آنها تکیه دارد. یعنی خادم مفاهیم متافیزیکی از پیش تعیین شده ای مثل هویت، تاریخ، ملت یا امت و مشروعیت بخش یک نظام از قبل موجود نیست بلکه ستایشگر خود فرآیند تاسیس است. از نظر او تاسیس گرایی نافی سیاست حاکمانه است، معضلی که هم در قانون اساسی مشروطه و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود داشته است و در بازنگری سال ۶۸ حتی شدیدتر هم شد. حکمرانی در همه اشکال آن -بصورتی دیرپا- دارای ماهیتی اقتدارآمیز و عرفی است و از اینرو تاسیس گرایی با خروج از آن جا را برای کنشهای ایمانی و الهیاتی هم باز می کند. بعلاوه برای آنانکه در جستجوی ثباتند تاسیس گرایی احتمالا تنها گزینه ایست که می تواند ما را از چرخه معیوب حاکمیت-هرج و مرج خارج کند.
— — — — — —
♦️پرسش و پاسخ نگارنده با دكتر صادقى(دقيقه ٧٦):
❔١. در طرح بحث شما ميان اراده گرايى و قانون گرايى همخوانى وجود ندارد. در تفكر سياسى آرنت كه شما هم به آن توجه داشتيد كانستيتوشناليسم (مثلا در مدل رومى و امريكايى) بعنوان مدل "تأسيس قانون اساسى؛ يكبار براى هميشه" نقد شده است. من فكر ميكنم تكيه بر "حوزه عمومى" به جاى مجلس مؤسسان يا مجلس سنا مى تواند اين مشكل را حل كند.
❔٢. شما انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى را نسبت به اصل سياست حاكمانه بى اعتنا دانستيد، در حاليكه گمان ميكنم اين مشكل در هردوى اينها شناخته شده بود و پاسخهايى را مطرح كردند. انقلاب مشروطه با طرح قانون و مشروطيت ميخواست حاكميت را محدود و از مردم در برابر آن دفاع كند اما عملا مشروطيت به تضعيف و بلاتكليفى اراده و امر سياسى انجاميد و پس از دو دهه آشفتگى به روى كار آمدن رضاخان انجاميد. در انقلاب اسلامى اما بر عكس از ابتدا فرض شد كه قانون نمى تواند اراده سياسى را توضيح دهد. پس يك نفر (امام) بعنوان نقطه تمركز كنش سياسى مردم عليه حاكميت قرار گرفت اما باز هم اين الگوى ضدحكومتى بعد از انقلاب به تقويت حاكميت و سياست حاكمانه منجر شد. فكر ميكنم ما بايد ناظر به اين دو تجربه الگوى جديدى طرح كنيم.
❇️پاسخ: نه من فكر مى كنم مشكل اصلى به همان تصور "تاسيس يكبار براى هميشه بازمى گردد. منظور من نه خود قانون اساسى بلكه اراده ايست كه به ايجاد آن انجاميده و من ترجيح مى دهم كه به جاى يك سند با مجلسى مثل مجلس مؤسسان -كه در جمهورى اسلامى هيچگاه تشكيل نشد- روبرو باشم. با مجلس مؤسسان ميتوان به سياست پساحاكميتي و تأسيس گرايانه نزديك شد. اين مساله ايست كه روز به روز در انديشه سياسى مهمتر مى شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Forwarded from آرمان | صنعتی اصفهان (F M)
توسعه نیافتگی به سبک ایرانی
با حضور : دکتر محمد حسین بادامچی
زمان:سخنرانی 15الی 16
پرسش و پاسخ 16
مکان: دفتر تشکل دانشجویی آرمان
با حضور : دکتر محمد حسین بادامچی
زمان:سخنرانی 15الی 16
پرسش و پاسخ 16
مکان: دفتر تشکل دانشجویی آرمان
پيشرفت_بدون_برنامه_ريزى_و_دولت_توسعه.m4a
27.2 MB
صوت سخنرانى ارائه شده محمدحسين بادامچى در نشست توسعه نيافتگى به سبك ايرانى، (تشكل آرمان، دانشگاه صنعتى اصفهان) با موضوع "پيشرفت مدنى و سياسى بدون نياز به برنامه ريزى و دولت توسعه گرا"
✅نشست رادیویی «آسیبها و چالشهای علوم انسانی در ایران»
(اولین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران)
🔻 با حضور
🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد
🔸دکتر حداد، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر بادامچی، دبير كارگروه علوم انسانى و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🔸و اجرای دکتر راه نجات عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
♦️مهمترین پرسش این برنامه این است:
❓چرا در ایرانِ امروز «مهندسان» بر کرسی سیاستگذاری نشسته اند و علوم انسانی اینچنین مهجور است؟
❓ ریشه های تاریخی و زمینه سیاسی پدید آمدن این وضعیت چیست؟
📡امروز ۱۳ آبان/ رادیو گفتگو/ برنامه گفتگوی علمی/ ساعت ۲۱/ موج اف.ام ردیف ۱۰۳.۵
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
(اولین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران)
🔻 با حضور
🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد
🔸دکتر حداد، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر بادامچی، دبير كارگروه علوم انسانى و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🔸و اجرای دکتر راه نجات عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
♦️مهمترین پرسش این برنامه این است:
❓چرا در ایرانِ امروز «مهندسان» بر کرسی سیاستگذاری نشسته اند و علوم انسانی اینچنین مهجور است؟
❓ ریشه های تاریخی و زمینه سیاسی پدید آمدن این وضعیت چیست؟
📡امروز ۱۳ آبان/ رادیو گفتگو/ برنامه گفتگوی علمی/ ساعت ۲۱/ موج اف.ام ردیف ۱۰۳.۵
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
radio1.mp4
14.1 MB
🔺صوت نشست راديويى آسيب ها و چالشهاي علوم انسانى در ايران؛ بخش اول
radio2.mp4
14.1 MB
🔺صوت نشست راديويى آسيب ها و چالشهاي علوم انسانى در ايران؛ بخش دوم
✅لویاتان اشمیت، یکی از مفسرین صادق لویاتان هابز
✍️نویسنده: محمد خانی
💢 همانطور که از ابتدا انتظار میرفت، کتاب «لویاتان» کارل اشمیت، با کتب دیگری که درباره «لویاتان» هابز ترجمه شده، متفاوت است. اشمیت یک آلمانی نیمه اول قرن بیستمی است و بسیاری از ویژگیهای متفکرین آلمانی در کتابش دیده میشود. برخلاف اکثر کتابهای بازار، لویاتان او با مقولههای درونی لویاتان هابز شروع نمیشود. او به دنبال این نیست که منظور هابز در فلان موضوع را دوباره توضیح بدهد و به عبارتی تفسیر کند. او چیز دیگری را جستجو میکند. او به دنبال نسبتهاست. نسبتهای تاریخی، الهیاتی، فرهنگی و سیاسی. او میخواهد هابز و لویاتانش را در موقعیتهای مختلف و در نسبت با حوزههای معنایی متفاوت بسنجد. ازاینرو خواننده کتاب اشمیت، با یک اثر کلاسیک در حوزه فلسفه سیاسی روبهرو نیست، بلکه با تأملات یک فیلسوف سیاسی درباره یک فیلسوف سیاسی دیگر و نقش او در تاریخ انسان مدرن مواجه است. ازاینرو کتاب میتواند برای بخشی از پژوهش گران فلسفه سیاسی جذابیت خاصی نداشته باشد، درحالیکه برای بخش مهمی از پژوهشگران چندین حوزه فکری مختلف جذاب خواهد بود.
💢 یکی از مهمترین وجوه توجه اشمیت، نگاه تاریخی به هابز است. این رویکرد، غیر از برشمردن جایگاه هابز در تاریخ فلسفه سیاسی است. این نگاه، در تاریخ به دنبال معنایی میگردد که هابز به زندگی انسان بخشیده است. او در پی آن است تا ببیند طرح کلی هابز برای انسان جدید چیست؟ او تنها به حکومت و نظریه هابز درباره آن نمیاندیشد، بلکه جایگاهی که حکومت در زندگی جدید داراست را مورد توجه قرار میدهد و نقش بینظیر هابز را در این هویت بخشی مورد مداقه قرار میدهد. منظر مهم دیگر او، الهیاتی است. او بخشهای زیادی را به رابطه لویاتان هابز با لویاتان کتاب مقدس اختصاص میدهد تا معنای الهیاتی کار هابز را دریابد. ازنظر او تصویری هابز با لویاتان خود به متافیزیک و الهیات بخشیده، بسیار حیاتی و اساسی است. او به لویاتان صرفاً بهعنوان نامی در کنار هزاران نام ممکن نگاه نمیکند، بلکه او را به تغییر بنیادین مفاهیم اساسی زندگی بشریت از دوره قدیم به دوره جدید نسبت میدهد. او سکولاریسم دنیای جدید را در تغییر تلقی لویاتان از کتاب مقدس به هابز میجوید و نقش ویژه فلسفه سیاسی هابز را مورد تأکید قرار میدهد.
💢 در مورد مخالفان هابز در دوره جدید هم هوشمندی اشمیت قابلتحسین است. او مخالفان فرهنگی هابز را از مخالفان سیاسی او جدا میکند. ازنظر اشمیت، عمده مخالفان فرهنگی هابز را فراماسونها، عرفا، اعضای فرق مختلف مذهبی، کلیساها و رمانتیکها هستند که نمیتوانستند با حکومت مطلقه یک امر مصنوع بر انسانها کنار بیایند. ازنظر او همه کسانی که به درون بیش از بیرون اهمیت میدهند، به مقابله با طرح هابز پرداختند، منتها نه در سطحی سیاسی بلکه در سطوح فرهنگی. آنها میخواستند حوزه درونی انسان را برایش نگهدارند که اتفاقاً به خاطر عدم دخالت دولت هابز در حوزه خصوصی، امکان این امر فراهم میشد.
💢 دسته دیگر مخالفان هابز، رقبای سیاسی او بودند؛ لیبرالها، مشروطه خواهان، کمونیستها، و غیره. ولی اشمیت با بررسی دقیق خود نشان میدهد که همه این مکاتب، در بنیان خود دولتی هابزی را پیشنهاد میدهند، منتها در یک صورت خاص. و ادعای اشمیت این است که هابز اساساً درباره صورت حکومت حرفی نزده است، بلکه ماهیت و غایت آن را موردتوجه قرار داده است. او با تمرکز بر مفهوم قانون و قدرت و اقتدار، نشان میدهد که همه دولتهای مدرن، چه آنها که اهل تساهلاند و چه آنها که به غلبه یک نگاه خاص بر جامعه متمایلاند، در بنیان خود هابزی و درنتیجه اقتدارگرا هستند. از چپترین گروهها تا راستترینشان، در اینکه هیچ فردی حق ندارد اقتدار دولتی که از او محافظت نماید را خدشهدار کند، پذیرفتهاند. نقد جالب اشمیت آن است که رقبای هابز، بیش از لویاتان هابزی هستند. ازنظر او هابز اطاعت محض از دولت را تنها زمانی موجه میداند که دولت هم حفاظت فیزیکی از شهروندان را تضمین کند، درحالیکه رقبای او، درعینحال که تلویحاً این مسئله را میپذیرند، خواهان اطاعت شهروندان در چیزهایی علاوه بر قانون که از طرف دولت بر مردم حاکم میشود را خواهاناند. منتها در ظاهر از آزادی مردم یا آرمانهای دیگر صحبت میکنند و محدود کردن حاکمیت را بهعنوان هدف خود اعلام میکنند.
💢 به نظر میرسد امروزه جامعه ایرانی نیاز شدیدی به ترجمه کتبی شبیه لویاتان کارل اشمیت دارد تا هابز را که بنیان امنیتی حکومت مدرن را نشان داده، از منظرهای فکری اساسی (و نه صرفاً محدود به فلسفه سیاسی) مختلف و بعضاً متضاد بشناسند تا بتوانند واقعیت امروز حکومت در ایران و چالشهایی که فرهنگ ایرانی با آن روبهروست، بشناسند.
—------------
✨کارگروه "علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد خانی
💢 همانطور که از ابتدا انتظار میرفت، کتاب «لویاتان» کارل اشمیت، با کتب دیگری که درباره «لویاتان» هابز ترجمه شده، متفاوت است. اشمیت یک آلمانی نیمه اول قرن بیستمی است و بسیاری از ویژگیهای متفکرین آلمانی در کتابش دیده میشود. برخلاف اکثر کتابهای بازار، لویاتان او با مقولههای درونی لویاتان هابز شروع نمیشود. او به دنبال این نیست که منظور هابز در فلان موضوع را دوباره توضیح بدهد و به عبارتی تفسیر کند. او چیز دیگری را جستجو میکند. او به دنبال نسبتهاست. نسبتهای تاریخی، الهیاتی، فرهنگی و سیاسی. او میخواهد هابز و لویاتانش را در موقعیتهای مختلف و در نسبت با حوزههای معنایی متفاوت بسنجد. ازاینرو خواننده کتاب اشمیت، با یک اثر کلاسیک در حوزه فلسفه سیاسی روبهرو نیست، بلکه با تأملات یک فیلسوف سیاسی درباره یک فیلسوف سیاسی دیگر و نقش او در تاریخ انسان مدرن مواجه است. ازاینرو کتاب میتواند برای بخشی از پژوهش گران فلسفه سیاسی جذابیت خاصی نداشته باشد، درحالیکه برای بخش مهمی از پژوهشگران چندین حوزه فکری مختلف جذاب خواهد بود.
💢 یکی از مهمترین وجوه توجه اشمیت، نگاه تاریخی به هابز است. این رویکرد، غیر از برشمردن جایگاه هابز در تاریخ فلسفه سیاسی است. این نگاه، در تاریخ به دنبال معنایی میگردد که هابز به زندگی انسان بخشیده است. او در پی آن است تا ببیند طرح کلی هابز برای انسان جدید چیست؟ او تنها به حکومت و نظریه هابز درباره آن نمیاندیشد، بلکه جایگاهی که حکومت در زندگی جدید داراست را مورد توجه قرار میدهد و نقش بینظیر هابز را در این هویت بخشی مورد مداقه قرار میدهد. منظر مهم دیگر او، الهیاتی است. او بخشهای زیادی را به رابطه لویاتان هابز با لویاتان کتاب مقدس اختصاص میدهد تا معنای الهیاتی کار هابز را دریابد. ازنظر او تصویری هابز با لویاتان خود به متافیزیک و الهیات بخشیده، بسیار حیاتی و اساسی است. او به لویاتان صرفاً بهعنوان نامی در کنار هزاران نام ممکن نگاه نمیکند، بلکه او را به تغییر بنیادین مفاهیم اساسی زندگی بشریت از دوره قدیم به دوره جدید نسبت میدهد. او سکولاریسم دنیای جدید را در تغییر تلقی لویاتان از کتاب مقدس به هابز میجوید و نقش ویژه فلسفه سیاسی هابز را مورد تأکید قرار میدهد.
💢 در مورد مخالفان هابز در دوره جدید هم هوشمندی اشمیت قابلتحسین است. او مخالفان فرهنگی هابز را از مخالفان سیاسی او جدا میکند. ازنظر اشمیت، عمده مخالفان فرهنگی هابز را فراماسونها، عرفا، اعضای فرق مختلف مذهبی، کلیساها و رمانتیکها هستند که نمیتوانستند با حکومت مطلقه یک امر مصنوع بر انسانها کنار بیایند. ازنظر او همه کسانی که به درون بیش از بیرون اهمیت میدهند، به مقابله با طرح هابز پرداختند، منتها نه در سطحی سیاسی بلکه در سطوح فرهنگی. آنها میخواستند حوزه درونی انسان را برایش نگهدارند که اتفاقاً به خاطر عدم دخالت دولت هابز در حوزه خصوصی، امکان این امر فراهم میشد.
💢 دسته دیگر مخالفان هابز، رقبای سیاسی او بودند؛ لیبرالها، مشروطه خواهان، کمونیستها، و غیره. ولی اشمیت با بررسی دقیق خود نشان میدهد که همه این مکاتب، در بنیان خود دولتی هابزی را پیشنهاد میدهند، منتها در یک صورت خاص. و ادعای اشمیت این است که هابز اساساً درباره صورت حکومت حرفی نزده است، بلکه ماهیت و غایت آن را موردتوجه قرار داده است. او با تمرکز بر مفهوم قانون و قدرت و اقتدار، نشان میدهد که همه دولتهای مدرن، چه آنها که اهل تساهلاند و چه آنها که به غلبه یک نگاه خاص بر جامعه متمایلاند، در بنیان خود هابزی و درنتیجه اقتدارگرا هستند. از چپترین گروهها تا راستترینشان، در اینکه هیچ فردی حق ندارد اقتدار دولتی که از او محافظت نماید را خدشهدار کند، پذیرفتهاند. نقد جالب اشمیت آن است که رقبای هابز، بیش از لویاتان هابزی هستند. ازنظر او هابز اطاعت محض از دولت را تنها زمانی موجه میداند که دولت هم حفاظت فیزیکی از شهروندان را تضمین کند، درحالیکه رقبای او، درعینحال که تلویحاً این مسئله را میپذیرند، خواهان اطاعت شهروندان در چیزهایی علاوه بر قانون که از طرف دولت بر مردم حاکم میشود را خواهاناند. منتها در ظاهر از آزادی مردم یا آرمانهای دیگر صحبت میکنند و محدود کردن حاکمیت را بهعنوان هدف خود اعلام میکنند.
💢 به نظر میرسد امروزه جامعه ایرانی نیاز شدیدی به ترجمه کتبی شبیه لویاتان کارل اشمیت دارد تا هابز را که بنیان امنیتی حکومت مدرن را نشان داده، از منظرهای فکری اساسی (و نه صرفاً محدود به فلسفه سیاسی) مختلف و بعضاً متضاد بشناسند تا بتوانند واقعیت امروز حکومت در ایران و چالشهایی که فرهنگ ایرانی با آن روبهروست، بشناسند.
—------------
✨کارگروه "علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ معمای رابطه مدرنیته و سیاست (قسمت اول)
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
1️⃣ اگرچه تجربه مواجهه ما ایرانیان با تجدد، از نهضت مشروطیت تاکنون، بسیار سیاسی است اما نگاهی به روایتهای غالب مدرنیته نشان میدهد که از میان سه عنصر «فرد، جامعه، دولت» مدرنیته بیش از هر چیز کوشیده که تاریخ و هویت و عینیت خود را با عنصر «فرد» و در مرحله دوم «جامعه» توضیح دهد. روایتهای شایعی که وقتی با زبان فلسفی بیان شدند لیبرالیسم و سوسیالیسم نامیده شدند و وقتی به بیان علمی درآمدند علم اقتصاد و علم جامعهشناسی را پدید آوردند. در این میان غیبت امر سیاسی و بلاتکلیفی دولت در جهان مدرن بسیار محسوس است. این مسئله بهقدری جدی است که برای تحصیل کنندگان فلسفه غرب، اقتصاد، جامعهشناسی و روانشناسی مدرن این پرسش به ذهن متبادر میشود که آیا مدرنیته جهانی ذاتاً غیرسیاسی است؟
2️⃣ به تعبیر اشمیت در کتاب مفهوم امر سیاسی و با توجه به تفسیر معتبری که لئو اشتروس در ضمیمهی همین کتاب از او ارائه میدهد، مدرنیته با نفی امر سیاسی کلاسیک (چه در شکل سیاست فلسفی باستانی یونان و چه در شکل دولت دینی قرونوسطای مسیحی) آغاز میشود و جالب اینجاست که هابز این کار را با تأسیس یک دولت جدید یعنی لویاتان انجام میدهد. بااینحال در باقی ماجرای مدرن دیگر خبری از لویاتان، دولت مطلقه هابزی و اراده سیاسیای که منجر به تأسیس آن شد نیست و «لیبرالیسم» با همه اشکال حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگیِ خود بهعنوان روایت اصلی توضیحدهنده نظم اجتماعی مدرن غلبه مییابد. در روایت لیبرال «دولت» موجودی حاشیهای، خنثی، نظارهگر، ضعیف و کماهمیت در حاشیه تصویر است که تنها موضوعیت آن جدا کردن مرزهای دنیای لیبرال از جهان خارج است و بهتدریج با گسترش جامعه لیبرال به سمت قلمروهای جهانی ازنظرها محو خواهد شد.
3️⃣ اگرچه ازنقطهنظر لیبرال استقرار مرزها برای پدید آوردن جهانی در داخل تنها در نقطه آغاز موضوعیت مییابد و پسازآن تأثیری در مناسباتِ جهانِ ایمن و صلحآمیز پدیدار شده ندارد، اشمیت میکوشد بارِ دیگر اهمیت مرزها و مرزبانها یعنی امر سیاسی و دولت را برای شهروندان جوامع لیبرال غربی بازگو کند. اشمیت تعیین و پاسداری از مرزها یعنی «تعیین دوست و دشمن» را ماهیت اساسی امر سیاسی معرفی میکند و به زبانی آشنا برای حاکمان ولی ناآشنا برای مردمان آزاد جامعه لیبرال خاطرنشان میکند که همه اینها تنها زیر لوای «امنیت» و «مقابله دولت با دشمن» پدید آمده است. ازنظر اشمیت لیبرالیسم این گزاره بنیادین هابز که «انسان گرگ انسان است» را فراموش کرده است و نمیداند که تنها به تدبیر هابز که مخاصمه و دشمنی را از میان شهروندان به بیرون مرزهای دولت-ملت منتقل کرده، است که پیدایش جامعه مدرن ممکن شده است. ازنظر او مدرنیته همواره زیر لوای امر سیاسی و لویاتان زیسته است هرچند در بیان و آگاهی خود پدر محافظ خویش را فراموش کرده باشد.
—------------
✨کارگروه "علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
1️⃣ اگرچه تجربه مواجهه ما ایرانیان با تجدد، از نهضت مشروطیت تاکنون، بسیار سیاسی است اما نگاهی به روایتهای غالب مدرنیته نشان میدهد که از میان سه عنصر «فرد، جامعه، دولت» مدرنیته بیش از هر چیز کوشیده که تاریخ و هویت و عینیت خود را با عنصر «فرد» و در مرحله دوم «جامعه» توضیح دهد. روایتهای شایعی که وقتی با زبان فلسفی بیان شدند لیبرالیسم و سوسیالیسم نامیده شدند و وقتی به بیان علمی درآمدند علم اقتصاد و علم جامعهشناسی را پدید آوردند. در این میان غیبت امر سیاسی و بلاتکلیفی دولت در جهان مدرن بسیار محسوس است. این مسئله بهقدری جدی است که برای تحصیل کنندگان فلسفه غرب، اقتصاد، جامعهشناسی و روانشناسی مدرن این پرسش به ذهن متبادر میشود که آیا مدرنیته جهانی ذاتاً غیرسیاسی است؟
2️⃣ به تعبیر اشمیت در کتاب مفهوم امر سیاسی و با توجه به تفسیر معتبری که لئو اشتروس در ضمیمهی همین کتاب از او ارائه میدهد، مدرنیته با نفی امر سیاسی کلاسیک (چه در شکل سیاست فلسفی باستانی یونان و چه در شکل دولت دینی قرونوسطای مسیحی) آغاز میشود و جالب اینجاست که هابز این کار را با تأسیس یک دولت جدید یعنی لویاتان انجام میدهد. بااینحال در باقی ماجرای مدرن دیگر خبری از لویاتان، دولت مطلقه هابزی و اراده سیاسیای که منجر به تأسیس آن شد نیست و «لیبرالیسم» با همه اشکال حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگیِ خود بهعنوان روایت اصلی توضیحدهنده نظم اجتماعی مدرن غلبه مییابد. در روایت لیبرال «دولت» موجودی حاشیهای، خنثی، نظارهگر، ضعیف و کماهمیت در حاشیه تصویر است که تنها موضوعیت آن جدا کردن مرزهای دنیای لیبرال از جهان خارج است و بهتدریج با گسترش جامعه لیبرال به سمت قلمروهای جهانی ازنظرها محو خواهد شد.
3️⃣ اگرچه ازنقطهنظر لیبرال استقرار مرزها برای پدید آوردن جهانی در داخل تنها در نقطه آغاز موضوعیت مییابد و پسازآن تأثیری در مناسباتِ جهانِ ایمن و صلحآمیز پدیدار شده ندارد، اشمیت میکوشد بارِ دیگر اهمیت مرزها و مرزبانها یعنی امر سیاسی و دولت را برای شهروندان جوامع لیبرال غربی بازگو کند. اشمیت تعیین و پاسداری از مرزها یعنی «تعیین دوست و دشمن» را ماهیت اساسی امر سیاسی معرفی میکند و به زبانی آشنا برای حاکمان ولی ناآشنا برای مردمان آزاد جامعه لیبرال خاطرنشان میکند که همه اینها تنها زیر لوای «امنیت» و «مقابله دولت با دشمن» پدید آمده است. ازنظر اشمیت لیبرالیسم این گزاره بنیادین هابز که «انسان گرگ انسان است» را فراموش کرده است و نمیداند که تنها به تدبیر هابز که مخاصمه و دشمنی را از میان شهروندان به بیرون مرزهای دولت-ملت منتقل کرده، است که پیدایش جامعه مدرن ممکن شده است. ازنظر او مدرنیته همواره زیر لوای امر سیاسی و لویاتان زیسته است هرچند در بیان و آگاهی خود پدر محافظ خویش را فراموش کرده باشد.
—------------
✨کارگروه "علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅معمای رابطه مدرنیته و سیاست (قسمت دوم)
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
4️⃣ بنابراین ازنظر اشمیت اینکه نخبگان و اندیشمندان و فیلسوفان و دانشمندان مدرن امر سیاسی را فراموش کردهاند هرگز بدین معنا نیست که امر سیاسی ازمیانرفته است، بلکه برعکس نگاهی بهواقعیت تاریخ اروپا از جنگهای مذهبی تا جنگهای ناپلئون و سپس تا جنگ جهانی اول نشان میدهد که امر سیاسی زنده و باقدرت در حال جوشوخروش است و تنها از رنگی به رنگ دیگر درمیآید و صف بندیهای جدیدی میان دوستان و دشمنان پدید میآورد. بنابراین این امر سیاسی نیست که از جهان مدرن «غایب» شده است، بلکه این نظرگاه لیبرال است که از امر سیاسی «غفلت» کرده است. ازنظر اشمیت ازآنجاکه جهانبینی لیبرال در فضای امن و غیرسیاسی درون مرزهای لویاتان بالیده، همواره کوشیده که نمایشی «سیاستزدایی شده» از مدرنیته ارائه دهد. ازنظر اشمیت پس از قرن شانزدهم که هنوز الهیات سیاسی بر قاره اروپا حاکم بود، لیبرالیسم در قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم در سه شکل لیبرالیسم متافیزیکی (حقوقی)، لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم اقتصادی ظهور کرده و در این مراحل سهگانه همواره میزان بیشتری از سیاستزدایی را اعمال کرده است. ازنظر اشمیت ظهور فناوری و غلبه جهانبینی فنّی نقطه اوج این فرآیند در آغاز قرن بیستم است.
5️⃣ هرگز نباید تصور کرد که تحولات سهگانه در روایت لیبرالیسم تنها مربوط به حوزه آگاهی و ذهنیت است، بلکه این سازوکار عملی و واقعی جامعه مدرن است که همزمان در طول این سه قرن در حال تغییر است و اشمیت آن را «قلمرو مرکزی قرن» مینامد. به این اعتبار است که میتوان بهواقع قرن هفدهم را قرن علم و فلسفه طبیعی، قرن هجدهم را قرن اخلاق و فرهنگِ انساندوستی، و قرن نوزدهم را قرن اقتصاد و صنعتی شدن دانست. ازنظر اشمیت همانطور که دولت در قرن شانزدهم هویت خود را از دین و الهیات میگیرد، در هریک از قرون بعدی نیز معنای دوست و دشمن خود را بر اساس معنای قلمرو مرکزی یا همان روح زمانه تنظیم میکند. از این حیث است که او شوروی را تجلی سیاسی آشکار روح قرن نوزدهم در برابر بلوک اقتصادی دیگری میداند که سیاست و دشمنی خود را پشت نقاب خنثای لیبرالیسم پنهان میکند.
6️⃣ اما در مقابل روسیه و اروپای غربی که دردی قرن نوزدهمی دارند، «آلمان» بعد از جنگ جهانی اول ازنظر اشمیت دردی قرن بیستمی دارد و آن چیزی نیست جز چشم در چشم شدن با آخرین نسخه سیاستزدایی یعنی تکنولوژی. اگرچه قرن گذشته نابغهای چون کارل مارکس را یافت که توانست امرِ سیاسی پنهان در لیبرالیسم اقتصادی یا همان سرمایهداری را کشف و آن را افشا کند، نابغه این قرن یعنی ماکس وبر نومیدانه در مقابل تکنولوژی تسلیم میشود و از مرگ و پایان روح سخن میگوید. اشمیت سخت از این احساس شکست متفکران آلمانی در برابر موج سیاستزدایی لیبرالیسم برآشفته میشود و وضعیت پارادوکسیکالی را در تکنولوژی کشف میکند که نویدبخش رهایی است: تکنولوژی به لحاظ فرهنگی کور است و به همین خاطر وسیلهی محض است. وسیله ازآنجهت که وسیله است مرده است، اما دقیقاً ازآنجهت که وسیله است میتواند کامل و بدون مقاومت در اختیار هر سیاستی قرار گیرد. ازنظر من اشمیت میخواهد بگوید که در این نبرد نهایی نه قوای سیاسیِ برآمده از داخل تضادهای درونی لیبرالیسم، بلکه آلمان است که به نجات بشر خواهد آمد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍️نویسنده: محمد حسین بادامچی
4️⃣ بنابراین ازنظر اشمیت اینکه نخبگان و اندیشمندان و فیلسوفان و دانشمندان مدرن امر سیاسی را فراموش کردهاند هرگز بدین معنا نیست که امر سیاسی ازمیانرفته است، بلکه برعکس نگاهی بهواقعیت تاریخ اروپا از جنگهای مذهبی تا جنگهای ناپلئون و سپس تا جنگ جهانی اول نشان میدهد که امر سیاسی زنده و باقدرت در حال جوشوخروش است و تنها از رنگی به رنگ دیگر درمیآید و صف بندیهای جدیدی میان دوستان و دشمنان پدید میآورد. بنابراین این امر سیاسی نیست که از جهان مدرن «غایب» شده است، بلکه این نظرگاه لیبرال است که از امر سیاسی «غفلت» کرده است. ازنظر اشمیت ازآنجاکه جهانبینی لیبرال در فضای امن و غیرسیاسی درون مرزهای لویاتان بالیده، همواره کوشیده که نمایشی «سیاستزدایی شده» از مدرنیته ارائه دهد. ازنظر اشمیت پس از قرن شانزدهم که هنوز الهیات سیاسی بر قاره اروپا حاکم بود، لیبرالیسم در قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم در سه شکل لیبرالیسم متافیزیکی (حقوقی)، لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم اقتصادی ظهور کرده و در این مراحل سهگانه همواره میزان بیشتری از سیاستزدایی را اعمال کرده است. ازنظر اشمیت ظهور فناوری و غلبه جهانبینی فنّی نقطه اوج این فرآیند در آغاز قرن بیستم است.
5️⃣ هرگز نباید تصور کرد که تحولات سهگانه در روایت لیبرالیسم تنها مربوط به حوزه آگاهی و ذهنیت است، بلکه این سازوکار عملی و واقعی جامعه مدرن است که همزمان در طول این سه قرن در حال تغییر است و اشمیت آن را «قلمرو مرکزی قرن» مینامد. به این اعتبار است که میتوان بهواقع قرن هفدهم را قرن علم و فلسفه طبیعی، قرن هجدهم را قرن اخلاق و فرهنگِ انساندوستی، و قرن نوزدهم را قرن اقتصاد و صنعتی شدن دانست. ازنظر اشمیت همانطور که دولت در قرن شانزدهم هویت خود را از دین و الهیات میگیرد، در هریک از قرون بعدی نیز معنای دوست و دشمن خود را بر اساس معنای قلمرو مرکزی یا همان روح زمانه تنظیم میکند. از این حیث است که او شوروی را تجلی سیاسی آشکار روح قرن نوزدهم در برابر بلوک اقتصادی دیگری میداند که سیاست و دشمنی خود را پشت نقاب خنثای لیبرالیسم پنهان میکند.
6️⃣ اما در مقابل روسیه و اروپای غربی که دردی قرن نوزدهمی دارند، «آلمان» بعد از جنگ جهانی اول ازنظر اشمیت دردی قرن بیستمی دارد و آن چیزی نیست جز چشم در چشم شدن با آخرین نسخه سیاستزدایی یعنی تکنولوژی. اگرچه قرن گذشته نابغهای چون کارل مارکس را یافت که توانست امرِ سیاسی پنهان در لیبرالیسم اقتصادی یا همان سرمایهداری را کشف و آن را افشا کند، نابغه این قرن یعنی ماکس وبر نومیدانه در مقابل تکنولوژی تسلیم میشود و از مرگ و پایان روح سخن میگوید. اشمیت سخت از این احساس شکست متفکران آلمانی در برابر موج سیاستزدایی لیبرالیسم برآشفته میشود و وضعیت پارادوکسیکالی را در تکنولوژی کشف میکند که نویدبخش رهایی است: تکنولوژی به لحاظ فرهنگی کور است و به همین خاطر وسیلهی محض است. وسیله ازآنجهت که وسیله است مرده است، اما دقیقاً ازآنجهت که وسیله است میتواند کامل و بدون مقاومت در اختیار هر سیاستی قرار گیرد. ازنظر من اشمیت میخواهد بگوید که در این نبرد نهایی نه قوای سیاسیِ برآمده از داخل تضادهای درونی لیبرالیسم، بلکه آلمان است که به نجات بشر خواهد آمد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
ما و اسطوره توسعه
✅نشست رادیویی «آسیبها و چالشهای علوم انسانی در ایران» (اولین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران) 🔻 با حضور 🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی 🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد 🔸دکتر حداد،…
✅نشست رادیویی «چرايى بازنگرى در رشته هاى علوم انسانى»
(دومین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران)
♦️مهمترین پرسشهاى نشست دوم چنين است:
❓آيا اصل ايده ى "مديريت بوروكراتيك و سازمانى علوم انسانى" كه توسط شوراى عالى انقلاب فرهنگى دنبال مى شود، قابل دفاع است؟
❓ آيا رابطه اى ميان برنامه ريزى آموزشى و تحول علمى وجود دارد؟
❓ چرا سياستگذاريهاى حاكميتى در جهت تضعيف سنتهاى پژوهشى-آموزشى موجود در دانشگاه ها عمل كرده است؟
🔻 با حضور
🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد
🔸دکتر حداد، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر بادامچی، دبير كارگروه علوم انسانى و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🔸و اجرای دکتر راه نجات عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
📡امروز ٢٠ آبان/ رادیو گفتگو/ برنامه گفتگوی علمی/ ساعت ۲۱/ موج اف.ام ردیف ۱۰۳.۵
💢صوت نشست اول كه به تحليل چرايى نشستن مهندسان بر كرسى سياستگذارى و انقطاع علوم انسانى از سياست در ايران اختصاص داشت را از اينجا دريافت كنيد:
بخش اولhttps://news.1rj.ru/str/humanities_development/137
بخش دومhttps://news.1rj.ru/str/humanities_development/138
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
(دومین بخش از نشست سه قسمتی نقد و ارزیابی سیاستگذاری علوم انسانی در ایران)
♦️مهمترین پرسشهاى نشست دوم چنين است:
❓آيا اصل ايده ى "مديريت بوروكراتيك و سازمانى علوم انسانى" كه توسط شوراى عالى انقلاب فرهنگى دنبال مى شود، قابل دفاع است؟
❓ آيا رابطه اى ميان برنامه ريزى آموزشى و تحول علمى وجود دارد؟
❓ چرا سياستگذاريهاى حاكميتى در جهت تضعيف سنتهاى پژوهشى-آموزشى موجود در دانشگاه ها عمل كرده است؟
🔻 با حضور
🔸دکتر کاویانی، عضو هیئت علمی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر علیقلی، عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه آزاد
🔸دکتر حداد، عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
🔸دکتر بادامچی، دبير كارگروه علوم انسانى و توسعه اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
🔸و اجرای دکتر راه نجات عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
📡امروز ٢٠ آبان/ رادیو گفتگو/ برنامه گفتگوی علمی/ ساعت ۲۱/ موج اف.ام ردیف ۱۰۳.۵
💢صوت نشست اول كه به تحليل چرايى نشستن مهندسان بر كرسى سياستگذارى و انقطاع علوم انسانى از سياست در ايران اختصاص داشت را از اينجا دريافت كنيد:
بخش اولhttps://news.1rj.ru/str/humanities_development/137
بخش دومhttps://news.1rj.ru/str/humanities_development/138
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Telegram
ما و اسطوره توسعه
🔺صوت نشست راديويى آسيب ها و چالشهاي علوم انسانى در ايران؛ بخش اول
radio3.mp4
14.1 MB
🔺صوت نشست راديويى چرايى بازنگرى در علوم انسانى (جلسه دوم از نشستهاى سه گانه ارزيابى سياستگذارى علوم انسانى در ايران)؛ بخش اول
radio4.mp4
14.1 MB
🔺صوت نشست راديويى چرايى بازنگرى در علوم انسانى (جلسه دوم از نشستهاى سه گانه ارزيابى سياستگذارى علوم انسانى در ايران)؛ بخش دوم
Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
💢 جلسه نخست دورهی جدید حلقهی کاپیتال مارکس، فردا یکشنبه ۱۲ آذر، ساعت ۱۵ در محل دفتر جامعه اسلامی شریف (واقع در همکف ابن سینا) برگزار میگردد.
____
@Sharif_Kapital
____
@Sharif_Kapital
✅درباره مقاله «دانش اداره» و دیدگاه وودرو ویلسون در نسبت سیاست و مدیریت*
📝محمدحسین بادامچی
💢 اگرچه رشته مدیریت بیش از شصت سال است که وارد ایران شده است و امروز شاخههای مختلف آن یکی از محبوبترین رشتههای تحصیلات تکمیلی محسوب میشود، درباره رابطه «اداره و سیاست» که بنیاد تأسیس «علم اداره» است، هیچ سخن قابلاعتنایی در زبان فارسی وجود ندارد و دانشکدههای مدیریت نیز بهکلی گسسته از اندیشه سیاسی به آموزش و پژوهش خود مشغولاند. این در حالی است که به لحاظ تقسیمبندی علوم، رشته مدیریت شاخهای از علم سیاست محسوب میشود.
💢 محققان و مورخین، از وودرو ویلسون و مقاله «دانش اداره» بهعنوان آغاز و تأسیس دانش مدیریت یاد میکنند. این مقاله در سال ۱۸۸۷ در نقطه عطفی در حال نگارش است که دولت ایالاتمتحده پس از یک دوره تأسیس قانونی و استقرار سیاسی حالا درصدد اخذ علم مدیریت از دولت پروس است. همانطور که ویلسون در این مقاله توضیح میدهد پروس (امپراتوری آلمان) دارای یکی از توسعهیافتهترین و کارآمدترین بوروکراسیها در آن سالهای نیمه دوم قرن نوزدهم بوده و افکار عمومی آمریکاییان با توجه به تلازم استبداد و بوروکراسی در پادشاهی پروس در مقابل واردکردن این علم از آلمان مقاومت داشته است. در مقابل ویلسون میکوشد که با ارائه بازتفسیری از رابطه میان سیاست و مدیریت و درواقع تفکیک بنیادین میان این دو، نحوه هماهنگ کردن سازمان و علم اداره آلمانی با قانون اساسی و نظام سیاسی دموکراتیک و فدرال امریکا را نشان دهد. ازآنجاکه ویلسون ۱۵ سال بعد رئیس دانشگاه پرینستون و ۲۵ سال بعد رئیسجمهوری امریکا میشود، این مقاله نه یک نوشته صرفاً نظری بلکه یک سند سیاستگذارانه تاریخی محسوب میشود.
💢 علاوه بر بازشناسی رابطه میان مدیریت و سیاست که در اندیشه سیاسی و حکمرانی ایران کنونی مغفول است، این مقاله از جهت شناخت چرخش مهم نظام سیاسی ایالاتمتحده از «وضعیت سیاسی-حقوقی» به «سازمان حکمرانی و اداره» بسیار مهم است. از سوی دیگر ایران نیز دقیقاً در همان مقطع تاریخی درگیر همین انتخاب میان «اصلاحات سیاسی» و «تنظیمات اداری» است و هر دو گروه در میان روشنفکران داخل و خارج از حکومت قاجار وجود دارند. جالب اینکه برخلاف مورد امریکا ایران دارای یک تاریخ طولانی دیوانسالاری است و علاوه بر مسئله نحوه تطبیق مفاهیم اداری قدیم و جدید در آن مقطع باید درباره واردکردن اصول سیاسی و حقوقی (مشروطیت) هم که سابقهای از آن ندارد، تصمیم بگیرد.
💢 درمجموع این مطالعه این پرسش را پیش روی ما قرار میدهد که نظام حکمرانی کنونی جمهوری اسلامی درباره این مهمترین پرسش یعنی «نحوه ارتباط میان سیاست و مدیریت» چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی چه پاسخی ارائه داده است؟آیا حکمرانی عملی ما بر اساس الگوی ویلسونی تفکیک مدیریت از سیاست و اخذ نظامات اداری از کشورهای پیشرفته عمل کرده است؟ آیا تناسبی میان سازمان مدیریتی حاکمیت و اصول و اهداف سیاسی جمهوری اسلامی وجود دارد؟ و اگر چنین است تفکر اخذ و تطبیق مدیریت اروپایی یا آمریکایی با قانون اساسی ایران در کدام نهاد یا مراکز فکری و تصمیمگیری طی شده است؟
💢 علاوه بر این به نظر میرسد اصل دیدگاه ویلسون درباره تفکیک مدیریت از سیاست، پس از حدود ۱۵۰ سال پیادهسازی این اندیشه خود میتواند مورد نقد و ارزیابی مجدد قرار گیرد. اینکه نسبت مدیریت به سیاست مانند نسبت چاقو به کاربرِ آن، یا بدن به اراده است، متضمن نوعی تلقی ساده انگارانه از رابطه وسیله و هدف است که از منظر رویکردهای هرمنوتیکی در فلسفه فناوری که این دو را در یک بافت و موقعیت مشترک قرار میدهند، بهشدت محل اشکال میباشد. از این منظر وقت آنهم رسیده که با توجه به چالش ۱۵۰ ساله سیاست و مدیریت در ایران معاصر و رویکردهای مطالعاتی جدید به بازاندیشی در نسبت سیاست و مدیریت بپردازیم.
* https://news.1rj.ru/str/humanities_development/147
🔻پى نوشت:
۱) ترجمه و تلخیص مقاله ویلسون را در این لینک ببینید
https://goo.gl/kr12zS
۲) پیش از این مقاله ای از همین قلم درباره تفکیک Politics و Policy در همین کانال منتشر شده بود:
https://news.1rj.ru/str/humanities_development/125
https://news.1rj.ru/str/humanities_development/126
۳) سعید حجاریان نیز اخیرا در مقاله ای با عنوان «سیاست گذاری یا سیاست گزاری» خواستار توجه سیاستگذاران به تمایز میان Politics و Policy شده و از بی فایدگی سیاستگذاری در غیبت سیاست ورزی سخن گفته است که متن یادداشت ایشان، نقد دکتر کیومرث اشتریان بر وی و پاسخ دوباره حجاریان در لینک زیر منتشر شده است:
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1008
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1009
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1010
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1011
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1012
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1013
📝محمدحسین بادامچی
💢 اگرچه رشته مدیریت بیش از شصت سال است که وارد ایران شده است و امروز شاخههای مختلف آن یکی از محبوبترین رشتههای تحصیلات تکمیلی محسوب میشود، درباره رابطه «اداره و سیاست» که بنیاد تأسیس «علم اداره» است، هیچ سخن قابلاعتنایی در زبان فارسی وجود ندارد و دانشکدههای مدیریت نیز بهکلی گسسته از اندیشه سیاسی به آموزش و پژوهش خود مشغولاند. این در حالی است که به لحاظ تقسیمبندی علوم، رشته مدیریت شاخهای از علم سیاست محسوب میشود.
💢 محققان و مورخین، از وودرو ویلسون و مقاله «دانش اداره» بهعنوان آغاز و تأسیس دانش مدیریت یاد میکنند. این مقاله در سال ۱۸۸۷ در نقطه عطفی در حال نگارش است که دولت ایالاتمتحده پس از یک دوره تأسیس قانونی و استقرار سیاسی حالا درصدد اخذ علم مدیریت از دولت پروس است. همانطور که ویلسون در این مقاله توضیح میدهد پروس (امپراتوری آلمان) دارای یکی از توسعهیافتهترین و کارآمدترین بوروکراسیها در آن سالهای نیمه دوم قرن نوزدهم بوده و افکار عمومی آمریکاییان با توجه به تلازم استبداد و بوروکراسی در پادشاهی پروس در مقابل واردکردن این علم از آلمان مقاومت داشته است. در مقابل ویلسون میکوشد که با ارائه بازتفسیری از رابطه میان سیاست و مدیریت و درواقع تفکیک بنیادین میان این دو، نحوه هماهنگ کردن سازمان و علم اداره آلمانی با قانون اساسی و نظام سیاسی دموکراتیک و فدرال امریکا را نشان دهد. ازآنجاکه ویلسون ۱۵ سال بعد رئیس دانشگاه پرینستون و ۲۵ سال بعد رئیسجمهوری امریکا میشود، این مقاله نه یک نوشته صرفاً نظری بلکه یک سند سیاستگذارانه تاریخی محسوب میشود.
💢 علاوه بر بازشناسی رابطه میان مدیریت و سیاست که در اندیشه سیاسی و حکمرانی ایران کنونی مغفول است، این مقاله از جهت شناخت چرخش مهم نظام سیاسی ایالاتمتحده از «وضعیت سیاسی-حقوقی» به «سازمان حکمرانی و اداره» بسیار مهم است. از سوی دیگر ایران نیز دقیقاً در همان مقطع تاریخی درگیر همین انتخاب میان «اصلاحات سیاسی» و «تنظیمات اداری» است و هر دو گروه در میان روشنفکران داخل و خارج از حکومت قاجار وجود دارند. جالب اینکه برخلاف مورد امریکا ایران دارای یک تاریخ طولانی دیوانسالاری است و علاوه بر مسئله نحوه تطبیق مفاهیم اداری قدیم و جدید در آن مقطع باید درباره واردکردن اصول سیاسی و حقوقی (مشروطیت) هم که سابقهای از آن ندارد، تصمیم بگیرد.
💢 درمجموع این مطالعه این پرسش را پیش روی ما قرار میدهد که نظام حکمرانی کنونی جمهوری اسلامی درباره این مهمترین پرسش یعنی «نحوه ارتباط میان سیاست و مدیریت» چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی چه پاسخی ارائه داده است؟آیا حکمرانی عملی ما بر اساس الگوی ویلسونی تفکیک مدیریت از سیاست و اخذ نظامات اداری از کشورهای پیشرفته عمل کرده است؟ آیا تناسبی میان سازمان مدیریتی حاکمیت و اصول و اهداف سیاسی جمهوری اسلامی وجود دارد؟ و اگر چنین است تفکر اخذ و تطبیق مدیریت اروپایی یا آمریکایی با قانون اساسی ایران در کدام نهاد یا مراکز فکری و تصمیمگیری طی شده است؟
💢 علاوه بر این به نظر میرسد اصل دیدگاه ویلسون درباره تفکیک مدیریت از سیاست، پس از حدود ۱۵۰ سال پیادهسازی این اندیشه خود میتواند مورد نقد و ارزیابی مجدد قرار گیرد. اینکه نسبت مدیریت به سیاست مانند نسبت چاقو به کاربرِ آن، یا بدن به اراده است، متضمن نوعی تلقی ساده انگارانه از رابطه وسیله و هدف است که از منظر رویکردهای هرمنوتیکی در فلسفه فناوری که این دو را در یک بافت و موقعیت مشترک قرار میدهند، بهشدت محل اشکال میباشد. از این منظر وقت آنهم رسیده که با توجه به چالش ۱۵۰ ساله سیاست و مدیریت در ایران معاصر و رویکردهای مطالعاتی جدید به بازاندیشی در نسبت سیاست و مدیریت بپردازیم.
* https://news.1rj.ru/str/humanities_development/147
🔻پى نوشت:
۱) ترجمه و تلخیص مقاله ویلسون را در این لینک ببینید
https://goo.gl/kr12zS
۲) پیش از این مقاله ای از همین قلم درباره تفکیک Politics و Policy در همین کانال منتشر شده بود:
https://news.1rj.ru/str/humanities_development/125
https://news.1rj.ru/str/humanities_development/126
۳) سعید حجاریان نیز اخیرا در مقاله ای با عنوان «سیاست گذاری یا سیاست گزاری» خواستار توجه سیاستگذاران به تمایز میان Politics و Policy شده و از بی فایدگی سیاستگذاری در غیبت سیاست ورزی سخن گفته است که متن یادداشت ایشان، نقد دکتر کیومرث اشتریان بر وی و پاسخ دوباره حجاریان در لینک زیر منتشر شده است:
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1008
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1009
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1010
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1011
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1012
https://news.1rj.ru/str/irpublicpolicy/1013
Telegram
ما و اسطوره توسعه
✅ مدیریت و سیاست
گزارشی از مقاله ویلسون از تاسیس رشته مدیریت در آمریکا
💢با ارائه محمد حسین بادامچی
🕖یکشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۱۹ ساعت ۱۳ الی ۱۵
🔴مسجد دانشگاه شریف، مدرس شهید مطهری
گزارشی از مقاله ویلسون از تاسیس رشته مدیریت در آمریکا
💢با ارائه محمد حسین بادامچی
🕖یکشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۱۹ ساعت ۱۳ الی ۱۵
🔴مسجد دانشگاه شریف، مدرس شهید مطهری
✅ جای خالی تفکر ایرانی درباره توسعه
جلسه اول «رضاخان؛ پدر ایران نوین یا عامل عقب ماندگی؟»
✍️ نویسنده: محمد خانی
💢 در فهم از ماهیت و مسائل توسعه در ایران، چه نیازی به تفکر هست؟ مگر به همه رهنمودهای اقتصاددانان درباره توسعه عمل شده که متفکرین از ناتوانی این دانشمندان در تحلیل کلان توسعه در ایران سخن می گویند؟ مگر جامعه شناسان توسعه و دیگران که معطوف به توسعه صحبت کرده اند، اثری بر جریان توسعه کشور بوده اند که محکم و بااطمینان بتوان از ناقص بودن این رشته ها در فهم توسعه در ایران دفاع کرد؟ جواب منفی است، ولی متفکرین با تحلیل نظری توسعه و تاریخ تجدد در ایران به این نتیجه می رسند که بخشی از واقعیت توسعه در ایران، توسط هیچ یک از نظریه پردازان غیرایرانی تبیین نشده است که اتفاقا اثرات بنیادینی بر اینده حرکت توسعه کشور دارد. همین نیاز به نظریه تبیین گر که نقاط بسیار مهمی از تاریخ ایران معاصر را نادیده انگاشته است، ما را به سمت تفکر نظری پیرامون مسأله توسعه هل می دهد.
💢 ما باید به این سوال بیندیشیم که چرا در میان کشورهای آسیایی، تنها ژاپن بود که با تجدد نسبت برقرار کرد و به قطار کشورهای توسعه یافته پیوست؟ چرا روسیه که همزمان با اولین کشورهای اروپایی به سوی مدرنیته آغوش گشود، هیچ گاه به صورت کامل با این کاروان همراه نشد و اولین نقدهای بنیادین به تجدد را به جهانیان عرضه کرد؟ چرا ترکیه پس از جنگ جهانی اول موفق به تأسیس جمهوری شد اما ایران نظام پادشاهی را حفظ کرد؟ و سوالات متعددی که با ترجمه نظریات غربیان درباره توسعه پاسخی پیدا نمی کنند و در عین حال برای فهم توسعه در ایران ضروری هستند. همه این نیازها، ما را به سمت ضرورت فهم تاریخی از ایران و نیز تجدد رهنمون می شوند که بدون اتکا بر سنتی عقلانی در خود ایران، امکان تولید و بسط یافتن پیدا نمی کنند.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
جلسه اول «رضاخان؛ پدر ایران نوین یا عامل عقب ماندگی؟»
✍️ نویسنده: محمد خانی
💢 در فهم از ماهیت و مسائل توسعه در ایران، چه نیازی به تفکر هست؟ مگر به همه رهنمودهای اقتصاددانان درباره توسعه عمل شده که متفکرین از ناتوانی این دانشمندان در تحلیل کلان توسعه در ایران سخن می گویند؟ مگر جامعه شناسان توسعه و دیگران که معطوف به توسعه صحبت کرده اند، اثری بر جریان توسعه کشور بوده اند که محکم و بااطمینان بتوان از ناقص بودن این رشته ها در فهم توسعه در ایران دفاع کرد؟ جواب منفی است، ولی متفکرین با تحلیل نظری توسعه و تاریخ تجدد در ایران به این نتیجه می رسند که بخشی از واقعیت توسعه در ایران، توسط هیچ یک از نظریه پردازان غیرایرانی تبیین نشده است که اتفاقا اثرات بنیادینی بر اینده حرکت توسعه کشور دارد. همین نیاز به نظریه تبیین گر که نقاط بسیار مهمی از تاریخ ایران معاصر را نادیده انگاشته است، ما را به سمت تفکر نظری پیرامون مسأله توسعه هل می دهد.
💢 ما باید به این سوال بیندیشیم که چرا در میان کشورهای آسیایی، تنها ژاپن بود که با تجدد نسبت برقرار کرد و به قطار کشورهای توسعه یافته پیوست؟ چرا روسیه که همزمان با اولین کشورهای اروپایی به سوی مدرنیته آغوش گشود، هیچ گاه به صورت کامل با این کاروان همراه نشد و اولین نقدهای بنیادین به تجدد را به جهانیان عرضه کرد؟ چرا ترکیه پس از جنگ جهانی اول موفق به تأسیس جمهوری شد اما ایران نظام پادشاهی را حفظ کرد؟ و سوالات متعددی که با ترجمه نظریات غربیان درباره توسعه پاسخی پیدا نمی کنند و در عین حال برای فهم توسعه در ایران ضروری هستند. همه این نیازها، ما را به سمت ضرورت فهم تاریخی از ایران و نیز تجدد رهنمون می شوند که بدون اتکا بر سنتی عقلانی در خود ایران، امکان تولید و بسط یافتن پیدا نمی کنند.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development