✅بن بست اتوپیاگرایی و منفعت گرایی
✍نویسنده: محمد حسن نیلی
💢 تامس نیگل فیلسوف تمام عیار آمریکایی در بسیاری از حوزه های فلسفی از فلسفه علم و معرفت شناسی گرفته تا فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی تاملات گسترده ای داشته و دست به نظریه پردازی زده است.
💢 نیگل در کتاب "برابری و جانبداری" دو منظر بسیار مهم را در انسان ها شناسایی می کند و معتقد است مسائل مهم فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق را باید با توجه به آن فهم نمود. این دو منظر عبارتند از: منظر شخصی و منظر فراشخصی. منظر شخصی جایگاهی است که در آن منافع و مصالح شخصی پیگیری می شود و منظر فراشخصی جایگاهی است که در آن انسان می تواند فراتر از علایق و منافع شخصی اش بایستد و خود را در کنار دیگران و مشابه آنان مشاهده کند.
💢 این طرح نیگل در واقع پایه طرح اخلاقی اوست. نیگل بر خلاف متفکرینی که اساسا امکان منظر فراشخصی را انکار میکنند و انسان را خواه ناخواه در پی منافع شخصی می دانند(مانند هابز و لاک) و متفکرینی که بیشترین منافع عمومی و در نتیجه خیر اخلاقی را در نتیجه خودخواهی انسان تصویر میکنند (مانند اسمیت و استوارت میل) نه تنها اخلاقی بودن را ممکن می داند بلکه خیر عمومی را در نتیجه پیگیری این دو منظر به طور هم زمان می داند.
💢 از سوی دیگر نیگل بر خلاف رالز دعوای بین عدالت حیات اخلاقی و آزادی سوژه را نیز در سطح سیاسی حل نمیکند بلکه آن را در سطح درونیات سوژه حل میکند و از آنجا به فلسفه سیاسی می رسد. در واقع نیگل مسئله آرمان خواهی و آزادی یا سعادت و آزادی را در قالب دوگانه کلاسیک فرد و جامعه حل نمی کند بلکه آن را مسئله ای فلسفی و وجودی می داند که حل آن مستلزم پدید آمدن نوع خاصی از نهادگرایی در حوزه عمومی است.
💢 نیگل با دو چیز مسئله دارد:
1⃣ اتوپیاگرایی که آن را حاصل غلبه دادن بیش از حد منظر فراشخصی بر منظر شخصی می داند.
2⃣ نفع طلبی جمعی که نتیجه غلبه کامل منظر شخصی بر منظر فراشخصی است.
💢 در نظام های کمونیستی بعنوان مثالی از اتوپیاگرایی امکان گزینش، انتخاب و محاسبه عقلانی آزادانه در کاروبار شخصی از انسانها به دلیل لحاظ شدن خیر و عدالت عمومی سلب می شود نتیجه این امر رخوت و تضعیف مداوم کنشگری و عقلانیت فردی انسانهاست.
💢 در نظام های لیبرالیستی نیز با انکار و تضعیف مداوم منظر فراشخصی، عقل عملی اخلاقی را تضعیف شده و فجایعی چون بحران محیط زیست، شکاف عمیق فقیر و غنی و بحران اخلاقی و وجدان معذب بشری پدید آمده است.
💢 به نظر می رسد طرح مسئله نیگل در نفی اتوپیاگرایی و نفع طلبی جمعی، برای جامعه ما که رانه های لیبرالیستی و اتوپیاگرایانه شدیدی در آن وجود دارد و هریک به نحوی به تضعیف عقل عملی منجر می شوند بسیار مهم باشد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمد حسن نیلی
💢 تامس نیگل فیلسوف تمام عیار آمریکایی در بسیاری از حوزه های فلسفی از فلسفه علم و معرفت شناسی گرفته تا فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی تاملات گسترده ای داشته و دست به نظریه پردازی زده است.
💢 نیگل در کتاب "برابری و جانبداری" دو منظر بسیار مهم را در انسان ها شناسایی می کند و معتقد است مسائل مهم فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق را باید با توجه به آن فهم نمود. این دو منظر عبارتند از: منظر شخصی و منظر فراشخصی. منظر شخصی جایگاهی است که در آن منافع و مصالح شخصی پیگیری می شود و منظر فراشخصی جایگاهی است که در آن انسان می تواند فراتر از علایق و منافع شخصی اش بایستد و خود را در کنار دیگران و مشابه آنان مشاهده کند.
💢 این طرح نیگل در واقع پایه طرح اخلاقی اوست. نیگل بر خلاف متفکرینی که اساسا امکان منظر فراشخصی را انکار میکنند و انسان را خواه ناخواه در پی منافع شخصی می دانند(مانند هابز و لاک) و متفکرینی که بیشترین منافع عمومی و در نتیجه خیر اخلاقی را در نتیجه خودخواهی انسان تصویر میکنند (مانند اسمیت و استوارت میل) نه تنها اخلاقی بودن را ممکن می داند بلکه خیر عمومی را در نتیجه پیگیری این دو منظر به طور هم زمان می داند.
💢 از سوی دیگر نیگل بر خلاف رالز دعوای بین عدالت حیات اخلاقی و آزادی سوژه را نیز در سطح سیاسی حل نمیکند بلکه آن را در سطح درونیات سوژه حل میکند و از آنجا به فلسفه سیاسی می رسد. در واقع نیگل مسئله آرمان خواهی و آزادی یا سعادت و آزادی را در قالب دوگانه کلاسیک فرد و جامعه حل نمی کند بلکه آن را مسئله ای فلسفی و وجودی می داند که حل آن مستلزم پدید آمدن نوع خاصی از نهادگرایی در حوزه عمومی است.
💢 نیگل با دو چیز مسئله دارد:
1⃣ اتوپیاگرایی که آن را حاصل غلبه دادن بیش از حد منظر فراشخصی بر منظر شخصی می داند.
2⃣ نفع طلبی جمعی که نتیجه غلبه کامل منظر شخصی بر منظر فراشخصی است.
💢 در نظام های کمونیستی بعنوان مثالی از اتوپیاگرایی امکان گزینش، انتخاب و محاسبه عقلانی آزادانه در کاروبار شخصی از انسانها به دلیل لحاظ شدن خیر و عدالت عمومی سلب می شود نتیجه این امر رخوت و تضعیف مداوم کنشگری و عقلانیت فردی انسانهاست.
💢 در نظام های لیبرالیستی نیز با انکار و تضعیف مداوم منظر فراشخصی، عقل عملی اخلاقی را تضعیف شده و فجایعی چون بحران محیط زیست، شکاف عمیق فقیر و غنی و بحران اخلاقی و وجدان معذب بشری پدید آمده است.
💢 به نظر می رسد طرح مسئله نیگل در نفی اتوپیاگرایی و نفع طلبی جمعی، برای جامعه ما که رانه های لیبرالیستی و اتوپیاگرایانه شدیدی در آن وجود دارد و هریک به نحوی به تضعیف عقل عملی منجر می شوند بسیار مهم باشد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ جهان بی متافیزیک، ایران منهای توسعه و نقد آلترناتیو بیژن عبدالکریمی
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
1⃣به زبان بیژن عبدالکریمی، نظریه توسعه و دولت توسعه گرای ایرانی-اسلامی را باید نهادی ایدئولوژیک-تئولوژیک تلقی کرد که امروز در «جهان بی متافیزیک» از بنیاد فاقد اعتبار گشته است:
🔴بی متافیزیک شدن جهان ما بدین معناست که در دوران ما -مرادم حدودا این ربع قرن است- هیچ یک از نظامهای اندیشگی اعم از نظامهای تئولوژیک، اونتولوژیک و ایدئولوژیک نمی توانند بشر را در فهم معقول سازی و تبیین جهان یاری دهند و همه آنها به طریقی با شکست مواجه شده اند. (ما و جهان نیچه ای، نشرعلم، ۱۳۸۷، ص ۱۳۵) نه اونتولوژی سکولار مدرنیته در غرب و نه اونتولوژی تئولوژیک سنتی در شرق، هیچیک نمی تواند یکپارچگی و استحکام خود را حفظ نماید (ص ۱۴۲)
2⃣او سپس به شیوه تمام هایدگریستهای ایرانی ما را به ملاقات با وجود و بازگشت به فرا تاریخ فرا می خواند:
🔴اساساْ حقیقت دینداری چیزی جز نسبت داشتن با فراتاریخ نیست. (ص ۸۳) شأن روحانیت [ و درجای دیگری می افزاید روشنفکران] اقتضاء می کند تا نگاه خویش را از سوی تاریخ و پاره ای باورهای قومی، جغرافیایی و تاریخی به سوی حقیقتی فراتاریخ، یعنی امر قدسی و ذات احدیت معطوف کند. (ص ۸۵) [قلمرویی که در آن] از بند سوبژکتیویسم متافیزیکی رهیده، به ساحتی از وحدت و یگانگی سوبژه و ابژه یا به تعبیر دیگر وحدت و یگانگی آدمی و حقیقتی استعلایی دست یابد. (ص ۱۵۸)
3⃣با اینحال سه نقد را می توان بر روایت عبدالکریمی از شرایط ایران وارد کرد:
👈اول آنکه عبدالکریمی علی رغم قول به گسست از متافیزیک، خود به شدت متافیزیکی و سنتی می اندیشد چرا که می نویسد «ما نیازمند تأسیس یک سنت تازه در نظر و تفکر خویشیم… (ص ۱۴۱) ما امروز امنیت اونتولوژیک خویش را از کف داده ایم … و به همین دلیل برای برپاسازی مأوایی برای خویش در این جهان پر آشوب و مملو از سیل و طوفانهای ویرانگر و به منظور داشتن سرپناهی برای زیستن انسانی خویش، باید با وضوح و آگاهی بیشتری درباره فهم خود از هستی، جهان هستی، بنیاد جهان، حقیقت، تاریخ و نسبت آدمی با همه آنها بیندیشیم. (ص ۱۴۲ و ۳) این درحالیست که «ایده مأوا، امنیت و پناهگاه» خود ایده ای اساسا سنتی است و پست مدرنیسم به تعبیر نیچه ای به معنای زیستن در دامنه کوه آتش فشان است.
دومین دلیل بر اینکه عبدالکریمی خود به شدت متافیزیکی و سنتی می اندیشد این است که او تماما در قلمرو معرفت شناختی اسیر است و حتی نیهیلیسم را هم نه یک بحران وجودی انسان و جامعه معاصر بلکه نوعی بحران معرفت شناختی تلقی می کند.
👈دوم آنکه اگر از منظر مردم ایران به مساله بنگریم، بی ایمانی مردم به آرمان مدرن توسعه و پیشرفت و شاخه های توسعه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن و همینطور اشکال اسلام پیچ شده آن نظیر تمدن باشکوه اسلامی و دولت توسعه گرا و حکومت تمدن گرا سالهاست که فروپاشیده و نیازی به استدلال فلسفی ندارد. ایرانیان امروز بیشتر از هر زمان دیگری به حکم غریزه سیاسی خود دریافته اند که در بن بست سیاسی کنونی تنها مساله ای مانند «امنیت» را باید در صدر مطالبات و آرزوهای خود قرار دهند و به جای طلب توسعه دستگاه حاکمیت را صرفا از بابت حفظ امنیت بستایند. این پدیده مختص امروز نیست و از قضا برعکس تلقی فیلسوفانه عبدالکریمی اکثر مردم در ایران و جهان به واسطه صرافت طبع عموما به متافیزیک بدبین بوده اند و رتق و فتق عرفی و منطق تغلب و تقلب روزمره و پوشالی بودن وعده های متافیزیکی و تئولوژیک را جریان همیشگی تاریخ دیده اند.
👈سوم آنکه باز هم اگر از منظر مردم ایران به مساله بنگریم، مردم ایران یکبار در سال ۵۷ قویترین ضربه ممکن بر یک نظام سیاسی ایدئولوژیک-تئولوژیک توسعه گرا و تمدن گرا وارد کردند و در واقع نه تنها نیازی به یادگیری درس «جهان بی متافیزیک» ندارند بلکه خود نمونه کامل «ایمان و تفکر رسته از سیستمهای ایدئولوژیک-تئولوژیک» محسوب می شوند و حال آنکه عبدالکریمی پدیده سترگی مانند انقلاب اسلامی ۵۷ را با تعابیری چون «آخرین مقاومتها در برابر عالم مدرن» و «دولت مستعجل» یاد می کند. (ص ۱۴۰)
♦️در مجموع آنچه مطرح شد را می توان با اندکی کم و زیاد درباره عمده اندیشمندان پرتعداد هایدگری-کربنی در ایران مطرح کرد. با اینحال نگارنده بر این باور است که با فرونشستن هژمونی خوانش سنت گرایانه هانری کربن از هایدگر و با توجه به ترجمه تدریجی آثار دیگر شاگردان هایدگر، بویژه هانا آرنت، باید از روایت متافیزیک زده، هپروتی و کلبی مسلکانه ی فیلسوفان سنت گرای ایرانی از هایدگر فاصله گرفت و به بازشناسی اهمیت «عمل سیاسی» و «انقلاب» در جهان پسانیچه ای و پساهایدگری اقدام کرد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔗 http://mohaajer.ir/project/معرفی-کتاب-ما-و-جهان-نیچهای/
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
1⃣به زبان بیژن عبدالکریمی، نظریه توسعه و دولت توسعه گرای ایرانی-اسلامی را باید نهادی ایدئولوژیک-تئولوژیک تلقی کرد که امروز در «جهان بی متافیزیک» از بنیاد فاقد اعتبار گشته است:
🔴بی متافیزیک شدن جهان ما بدین معناست که در دوران ما -مرادم حدودا این ربع قرن است- هیچ یک از نظامهای اندیشگی اعم از نظامهای تئولوژیک، اونتولوژیک و ایدئولوژیک نمی توانند بشر را در فهم معقول سازی و تبیین جهان یاری دهند و همه آنها به طریقی با شکست مواجه شده اند. (ما و جهان نیچه ای، نشرعلم، ۱۳۸۷، ص ۱۳۵) نه اونتولوژی سکولار مدرنیته در غرب و نه اونتولوژی تئولوژیک سنتی در شرق، هیچیک نمی تواند یکپارچگی و استحکام خود را حفظ نماید (ص ۱۴۲)
2⃣او سپس به شیوه تمام هایدگریستهای ایرانی ما را به ملاقات با وجود و بازگشت به فرا تاریخ فرا می خواند:
🔴اساساْ حقیقت دینداری چیزی جز نسبت داشتن با فراتاریخ نیست. (ص ۸۳) شأن روحانیت [ و درجای دیگری می افزاید روشنفکران] اقتضاء می کند تا نگاه خویش را از سوی تاریخ و پاره ای باورهای قومی، جغرافیایی و تاریخی به سوی حقیقتی فراتاریخ، یعنی امر قدسی و ذات احدیت معطوف کند. (ص ۸۵) [قلمرویی که در آن] از بند سوبژکتیویسم متافیزیکی رهیده، به ساحتی از وحدت و یگانگی سوبژه و ابژه یا به تعبیر دیگر وحدت و یگانگی آدمی و حقیقتی استعلایی دست یابد. (ص ۱۵۸)
3⃣با اینحال سه نقد را می توان بر روایت عبدالکریمی از شرایط ایران وارد کرد:
👈اول آنکه عبدالکریمی علی رغم قول به گسست از متافیزیک، خود به شدت متافیزیکی و سنتی می اندیشد چرا که می نویسد «ما نیازمند تأسیس یک سنت تازه در نظر و تفکر خویشیم… (ص ۱۴۱) ما امروز امنیت اونتولوژیک خویش را از کف داده ایم … و به همین دلیل برای برپاسازی مأوایی برای خویش در این جهان پر آشوب و مملو از سیل و طوفانهای ویرانگر و به منظور داشتن سرپناهی برای زیستن انسانی خویش، باید با وضوح و آگاهی بیشتری درباره فهم خود از هستی، جهان هستی، بنیاد جهان، حقیقت، تاریخ و نسبت آدمی با همه آنها بیندیشیم. (ص ۱۴۲ و ۳) این درحالیست که «ایده مأوا، امنیت و پناهگاه» خود ایده ای اساسا سنتی است و پست مدرنیسم به تعبیر نیچه ای به معنای زیستن در دامنه کوه آتش فشان است.
دومین دلیل بر اینکه عبدالکریمی خود به شدت متافیزیکی و سنتی می اندیشد این است که او تماما در قلمرو معرفت شناختی اسیر است و حتی نیهیلیسم را هم نه یک بحران وجودی انسان و جامعه معاصر بلکه نوعی بحران معرفت شناختی تلقی می کند.
👈دوم آنکه اگر از منظر مردم ایران به مساله بنگریم، بی ایمانی مردم به آرمان مدرن توسعه و پیشرفت و شاخه های توسعه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن و همینطور اشکال اسلام پیچ شده آن نظیر تمدن باشکوه اسلامی و دولت توسعه گرا و حکومت تمدن گرا سالهاست که فروپاشیده و نیازی به استدلال فلسفی ندارد. ایرانیان امروز بیشتر از هر زمان دیگری به حکم غریزه سیاسی خود دریافته اند که در بن بست سیاسی کنونی تنها مساله ای مانند «امنیت» را باید در صدر مطالبات و آرزوهای خود قرار دهند و به جای طلب توسعه دستگاه حاکمیت را صرفا از بابت حفظ امنیت بستایند. این پدیده مختص امروز نیست و از قضا برعکس تلقی فیلسوفانه عبدالکریمی اکثر مردم در ایران و جهان به واسطه صرافت طبع عموما به متافیزیک بدبین بوده اند و رتق و فتق عرفی و منطق تغلب و تقلب روزمره و پوشالی بودن وعده های متافیزیکی و تئولوژیک را جریان همیشگی تاریخ دیده اند.
👈سوم آنکه باز هم اگر از منظر مردم ایران به مساله بنگریم، مردم ایران یکبار در سال ۵۷ قویترین ضربه ممکن بر یک نظام سیاسی ایدئولوژیک-تئولوژیک توسعه گرا و تمدن گرا وارد کردند و در واقع نه تنها نیازی به یادگیری درس «جهان بی متافیزیک» ندارند بلکه خود نمونه کامل «ایمان و تفکر رسته از سیستمهای ایدئولوژیک-تئولوژیک» محسوب می شوند و حال آنکه عبدالکریمی پدیده سترگی مانند انقلاب اسلامی ۵۷ را با تعابیری چون «آخرین مقاومتها در برابر عالم مدرن» و «دولت مستعجل» یاد می کند. (ص ۱۴۰)
♦️در مجموع آنچه مطرح شد را می توان با اندکی کم و زیاد درباره عمده اندیشمندان پرتعداد هایدگری-کربنی در ایران مطرح کرد. با اینحال نگارنده بر این باور است که با فرونشستن هژمونی خوانش سنت گرایانه هانری کربن از هایدگر و با توجه به ترجمه تدریجی آثار دیگر شاگردان هایدگر، بویژه هانا آرنت، باید از روایت متافیزیک زده، هپروتی و کلبی مسلکانه ی فیلسوفان سنت گرای ایرانی از هایدگر فاصله گرفت و به بازشناسی اهمیت «عمل سیاسی» و «انقلاب» در جهان پسانیچه ای و پساهایدگری اقدام کرد.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔗 http://mohaajer.ir/project/معرفی-کتاب-ما-و-جهان-نیچهای/
اندیشکده مهاجر
جهان بی متافیزیک ، ایران منهای توسعه و نقد آلترناتیو بیژن عبدالکریمی - اندیشکده مهاجر
به زبان بیژن عبدالکریمی، نظریه توسعه و دولت توسعهگرای ایرانی- اسلامی را باید نهادی ایدئولوژیک-تئولوژیک تلقی کرد که اlمهاجر «جهان بی متافیزیک» از بنیاد
✅ شهید مطهری، چرخش از متافیزیک به عرفان و دفاع از فلسفه پرکسیس
✍ نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 در انتهای یادداشت «جهان بی متافیزیک، ایران منهای توسعه و نقد آلترناتیو بیژن عبدالکریمی» از این سخن گفتیم که خوانش هانری کربنی از اگزیستانسیالیسم هایدگری منجر به نوع مضاعفی از متافیزیک زدگی و سنت گرایی و در نتیجه کلبی مسلکی و بی عملی شده است و در مقابل از خوانش آرنتی-هایدگری که مبتنی بر «عمل سیاسی» و «انقلاب» است سخن گفتیم.
💢 بعلاوه از این سخن گفتیم که نه تنها چنین چرخشی از نظر به عمل یا از «متافیزیک» به «پراکسیس» مساله ای جدید پیش روی ایران نیست، بلکه انقلاب اسلامی را باید تجلی تام و تمام این چرخش تلقی کرد.
💢 گذشته از حرکت مردم ایران که در پراکسیس انقلابی رهبر انقلاب حضرت امام خمینی نمودار شد، رد پای این چرخش را می توان در میان اندیشمندان انقلاب اسلامی نیز جستجو کرد. شهید مطهری در کتاب «نقدی بر مارکسیسم» که متعلق به آخرین مباحثات ایشان در سالهای ۵۵-۵۶ است در فصلی با عنوان بسیار جالب «پراکسیس و بشرگرایی کار» در توضیح این معنا که «فلسفه پرکسیس مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی معتقد است که انسان را کار خود انسان می سازد» می نویسد:
♦️ در اینجا مطلب یک شکل عرفانی به خودش می گیرد و درست همان حرفی است که عرفا در مقابل فلاسفه می گفتند. فلاسفه تقریبا اندیشه را کلید اندیشه می دانستند و کمال انسان را در کمال اندیشه اش می دانستند و وقتی می خواستند فلسفه را در اوج معنوی تعریف کنند می گفتند «صیرورة الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» کمال او را در این می دانستند که جهان را آنگونه که هست کشف کند و بشناسد، و روی همین جهت است که در واقع از نظر آنها جوهر انسان وجود عقلانی اوست:
ای برادر تو همه اندیشه ای/ ما بقی تو استخوان و ریشه ای
این نهایت کمال انسانی است که فیلسوف قائل است. شناختن خدا هم در حد اندیشه بیشتر نیست. خدا را ادراک و کشف کردن و او جز به کشف کردن نمی اندیشد.
ولی عارف برای او اینگونه مسائل معنی و مفهوم دیگری دارد: رسیدن به حقیقت و اندیشه درست را فقط در جریان عمل می داند و می گوید، انسان باید در جریان عمل و سیر و سلوک وارد شود و در جریان عمل است که انسان به حقیقت می رسد و بعد هم حقیقت کشف کردنی نیست، رسیدنی است. اگر بوعلی سینا نابغه دهر باشد با اندیشه نمی تواند به حقیقت برسد، باید از راه عمل و پراکسیس به حقیقت رسید، منتها این امر پراکسیس انسان با خود است نه پراکسیس انسان با طبیعت یا با انسانهای دیگر. خیلی کارها که انسان می کند، در حقیقت خودش را می خواهد کشف کند در خودش دگرگونی ایجاد می کند تا خودش را کشف کند. حتی اینها (مارکسیستها) قبول دارند که این پراکسیس انسان با خود است و این حرف هم تا یک حدی هم درست است. (نقدی بر مارکسیسم، ص ۱۶۹ و ۱۷۰)
💢 در واقع بررسی این کتاب و بویژه مجلدات چهارگانه «فلسفه تاریخ» نشان می دهد که شهید مطهری کلیت فلسفه پراکسیس را به مثابه گسستی که مارکس از فیلسوفان پیش از خود ایجاد می کند می پذیرد و در یک نوآوری عظیم می کوشد آنرا بر پایه های خوانشی عرفانی از اصالت وجود صدرایی و نوعی فلسفه تاریخ تکاملی جهانی استوار کند که آنرا «نظریه فطرت» می خواند و در واقع بازگرداندن پرکسیس به ریشه های کلاسیک ارسطوئی آن محسوب می شود. همو در همان مقاله در بررسی «تاثیر عمل در نظر معارف اسلامی» از این دیدگاه چنین جانبداری می کند:
♦️ مساله «نقش عمل در ساختن انسان» از آن مسائلی است که جزئی از حقیقت را در بردارد، یعنی همان مسأله ایست که ما همیشه در باب عمل می گوییم و اتفاقا در جنبه های معنوی و روحی جزء اصول معارف اسلامی است، که از این جهت حرفهای عرفا هم بر این پایه بنا شده است. در باب علم و عمل مخصوصا در علوم معنوی حتما مطلب همینجور است، در علوم الهی و ایمانی مساله عمل بیش ار هر چیز دیگری مطرح است. (ص ۱۷۲ و ۱۷۳)
💢 علی رغم وقوع این چرخش تئوریک در دستگاه فلسفی پیش از انقلاب به نظر می رسد به دلایل گوناگون نظری-عملی نه تنها تاکید بر پراکسیس به کلی به محاق می رود و روند تحول فکری و علوم انسانی نوپدید انقلابی دهه ۵۰ متوقف می شود، بلکه در دستکاری بسیار عجیب و مهمی که محمد قائم خانی به درستی از آن به «کودتای دهه شصت علیه امام» یاد می کند، الهیات و فلسفه سنتی به کلی بر جای الهیات رهایی بخش و فلسفه پراکسیس انقلاب می نشیند و آنرا در اعماق تاریخ دفن می کند.
#فلسفه_سیاسی
#اگزیستانسیالیسم_هایدگری
#متافیزیک_زدگی
#سنت_گرایی
#عمل_سیاسی
#انقلاب
#پراکسیس
#خوانش_عرفانی_اصالت_وجود
#فلسفه_تاریخ_تکاملی_جهانی
—------------
✨ کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍ نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 در انتهای یادداشت «جهان بی متافیزیک، ایران منهای توسعه و نقد آلترناتیو بیژن عبدالکریمی» از این سخن گفتیم که خوانش هانری کربنی از اگزیستانسیالیسم هایدگری منجر به نوع مضاعفی از متافیزیک زدگی و سنت گرایی و در نتیجه کلبی مسلکی و بی عملی شده است و در مقابل از خوانش آرنتی-هایدگری که مبتنی بر «عمل سیاسی» و «انقلاب» است سخن گفتیم.
💢 بعلاوه از این سخن گفتیم که نه تنها چنین چرخشی از نظر به عمل یا از «متافیزیک» به «پراکسیس» مساله ای جدید پیش روی ایران نیست، بلکه انقلاب اسلامی را باید تجلی تام و تمام این چرخش تلقی کرد.
💢 گذشته از حرکت مردم ایران که در پراکسیس انقلابی رهبر انقلاب حضرت امام خمینی نمودار شد، رد پای این چرخش را می توان در میان اندیشمندان انقلاب اسلامی نیز جستجو کرد. شهید مطهری در کتاب «نقدی بر مارکسیسم» که متعلق به آخرین مباحثات ایشان در سالهای ۵۵-۵۶ است در فصلی با عنوان بسیار جالب «پراکسیس و بشرگرایی کار» در توضیح این معنا که «فلسفه پرکسیس مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی معتقد است که انسان را کار خود انسان می سازد» می نویسد:
♦️ در اینجا مطلب یک شکل عرفانی به خودش می گیرد و درست همان حرفی است که عرفا در مقابل فلاسفه می گفتند. فلاسفه تقریبا اندیشه را کلید اندیشه می دانستند و کمال انسان را در کمال اندیشه اش می دانستند و وقتی می خواستند فلسفه را در اوج معنوی تعریف کنند می گفتند «صیرورة الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» کمال او را در این می دانستند که جهان را آنگونه که هست کشف کند و بشناسد، و روی همین جهت است که در واقع از نظر آنها جوهر انسان وجود عقلانی اوست:
ای برادر تو همه اندیشه ای/ ما بقی تو استخوان و ریشه ای
این نهایت کمال انسانی است که فیلسوف قائل است. شناختن خدا هم در حد اندیشه بیشتر نیست. خدا را ادراک و کشف کردن و او جز به کشف کردن نمی اندیشد.
ولی عارف برای او اینگونه مسائل معنی و مفهوم دیگری دارد: رسیدن به حقیقت و اندیشه درست را فقط در جریان عمل می داند و می گوید، انسان باید در جریان عمل و سیر و سلوک وارد شود و در جریان عمل است که انسان به حقیقت می رسد و بعد هم حقیقت کشف کردنی نیست، رسیدنی است. اگر بوعلی سینا نابغه دهر باشد با اندیشه نمی تواند به حقیقت برسد، باید از راه عمل و پراکسیس به حقیقت رسید، منتها این امر پراکسیس انسان با خود است نه پراکسیس انسان با طبیعت یا با انسانهای دیگر. خیلی کارها که انسان می کند، در حقیقت خودش را می خواهد کشف کند در خودش دگرگونی ایجاد می کند تا خودش را کشف کند. حتی اینها (مارکسیستها) قبول دارند که این پراکسیس انسان با خود است و این حرف هم تا یک حدی هم درست است. (نقدی بر مارکسیسم، ص ۱۶۹ و ۱۷۰)
💢 در واقع بررسی این کتاب و بویژه مجلدات چهارگانه «فلسفه تاریخ» نشان می دهد که شهید مطهری کلیت فلسفه پراکسیس را به مثابه گسستی که مارکس از فیلسوفان پیش از خود ایجاد می کند می پذیرد و در یک نوآوری عظیم می کوشد آنرا بر پایه های خوانشی عرفانی از اصالت وجود صدرایی و نوعی فلسفه تاریخ تکاملی جهانی استوار کند که آنرا «نظریه فطرت» می خواند و در واقع بازگرداندن پرکسیس به ریشه های کلاسیک ارسطوئی آن محسوب می شود. همو در همان مقاله در بررسی «تاثیر عمل در نظر معارف اسلامی» از این دیدگاه چنین جانبداری می کند:
♦️ مساله «نقش عمل در ساختن انسان» از آن مسائلی است که جزئی از حقیقت را در بردارد، یعنی همان مسأله ایست که ما همیشه در باب عمل می گوییم و اتفاقا در جنبه های معنوی و روحی جزء اصول معارف اسلامی است، که از این جهت حرفهای عرفا هم بر این پایه بنا شده است. در باب علم و عمل مخصوصا در علوم معنوی حتما مطلب همینجور است، در علوم الهی و ایمانی مساله عمل بیش ار هر چیز دیگری مطرح است. (ص ۱۷۲ و ۱۷۳)
💢 علی رغم وقوع این چرخش تئوریک در دستگاه فلسفی پیش از انقلاب به نظر می رسد به دلایل گوناگون نظری-عملی نه تنها تاکید بر پراکسیس به کلی به محاق می رود و روند تحول فکری و علوم انسانی نوپدید انقلابی دهه ۵۰ متوقف می شود، بلکه در دستکاری بسیار عجیب و مهمی که محمد قائم خانی به درستی از آن به «کودتای دهه شصت علیه امام» یاد می کند، الهیات و فلسفه سنتی به کلی بر جای الهیات رهایی بخش و فلسفه پراکسیس انقلاب می نشیند و آنرا در اعماق تاریخ دفن می کند.
#فلسفه_سیاسی
#اگزیستانسیالیسم_هایدگری
#متافیزیک_زدگی
#سنت_گرایی
#عمل_سیاسی
#انقلاب
#پراکسیس
#خوانش_عرفانی_اصالت_وجود
#فلسفه_تاریخ_تکاملی_جهانی
—------------
✨ کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت اول)
💢 شهر به عنوان یک پدیده ای اجتماعی پیچیده از دیرزمان مورد توجه دانشمندان و محققان بوده است و هر یک تلاش کرده اند از زاویه ای ابعاد مختلف شهر را ارزیابی کنند و شاید سابقه ی ترسیم الگو در میان قدما، به ترسیم آرمانشهر بازگردد؛ بر این اساس، شهر مقوله ای «فلسفی-علمی» و پدیده ای «مکانی-زمانی» است.
💢 شهر مقوله ای فلسفی است زیرا ابعاد ذهنی و هویتی آن در فراسوی معیارهای مرسوم قرار گرفته و در محدوده ی ارزش های پویای فرهنگی- هنری جای دارد.
💢 مقوله ای علمی است زیرا ابعاد عینی و کالبدی دارد که در همه ی زمینه های اجتماعی- اقتصادی، فضایی و ... دارای ضوابط و معیارهای علمی و قابل سنجش و ارزش گذاری است.
💢 همچنین شهر به عنوان مقوله ای مکانی- زمانی، در نقطه ای خاص ایجاد شده، در فضا تکامل یافته و با گذشت زمان، رشد یافته است. این امر سبب شده در هر مقطعی از تاریخ، شهر بتواند دگرگونی های کمی خود را به تغییرات کیفی مورد نیاز عصر خویش تبدیل کند.
💢 از منظری آرمانی، آینده شهر در آرمان شهر یا مدینه فاضله خود را متجلّی می کند. بر این اساس گذاری در نگاه متفکران به منظور تبیین نگرش و معماری فکری آنها در ترسیم فضای آرمان شهر برای تمهید نگاهی عمیقتربه موضوع ضروری است.
💢 در میان کهن ترین معماران آرمان شهر، افلاطون شهرت بسزایی دارد. حدود 350 سال قبل از میلاد، افلاطون در رساله ی تیمائوس چنین نوشت : «12هزار سال پیش از این جزیره ای بوده است بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و بزودی بر سر زبان ها افتاد، در آرمانشهر افلاطون، سعادت آدمی، محور و غایت جامعه ی سیاسی است. در این آرمانشهر ، فیلسوفان حاکمیت دارند و طبقه ی حاکم،با فضیلت تر و به یک معنا اشراف جامعه اند.
💢 افلاطون درباره آرمان شهر خود می گوید : این چنین حکومتی وجود خارجی داشته یا در آینده پیدا خواهد کرد یا نه، دارای اهمیت نیست... مهم آن است که مرد حکیم، تنها از اصول یک چنین حکومتی، پیروی خواهد کرد. همچنین در خصوص یونان قدیم باید به آرمان انسانی ایشان نیز توجه کرد که عمدتاً و به صورتی مستقیم یا غیر مستقیم در " اسطوره" خلاصه می شود.
#آرمان_شهر
#افلاطون
#آتلانتیس
—------------
✨ کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 شهر به عنوان یک پدیده ای اجتماعی پیچیده از دیرزمان مورد توجه دانشمندان و محققان بوده است و هر یک تلاش کرده اند از زاویه ای ابعاد مختلف شهر را ارزیابی کنند و شاید سابقه ی ترسیم الگو در میان قدما، به ترسیم آرمانشهر بازگردد؛ بر این اساس، شهر مقوله ای «فلسفی-علمی» و پدیده ای «مکانی-زمانی» است.
💢 شهر مقوله ای فلسفی است زیرا ابعاد ذهنی و هویتی آن در فراسوی معیارهای مرسوم قرار گرفته و در محدوده ی ارزش های پویای فرهنگی- هنری جای دارد.
💢 مقوله ای علمی است زیرا ابعاد عینی و کالبدی دارد که در همه ی زمینه های اجتماعی- اقتصادی، فضایی و ... دارای ضوابط و معیارهای علمی و قابل سنجش و ارزش گذاری است.
💢 همچنین شهر به عنوان مقوله ای مکانی- زمانی، در نقطه ای خاص ایجاد شده، در فضا تکامل یافته و با گذشت زمان، رشد یافته است. این امر سبب شده در هر مقطعی از تاریخ، شهر بتواند دگرگونی های کمی خود را به تغییرات کیفی مورد نیاز عصر خویش تبدیل کند.
💢 از منظری آرمانی، آینده شهر در آرمان شهر یا مدینه فاضله خود را متجلّی می کند. بر این اساس گذاری در نگاه متفکران به منظور تبیین نگرش و معماری فکری آنها در ترسیم فضای آرمان شهر برای تمهید نگاهی عمیقتربه موضوع ضروری است.
💢 در میان کهن ترین معماران آرمان شهر، افلاطون شهرت بسزایی دارد. حدود 350 سال قبل از میلاد، افلاطون در رساله ی تیمائوس چنین نوشت : «12هزار سال پیش از این جزیره ای بوده است بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و بزودی بر سر زبان ها افتاد، در آرمانشهر افلاطون، سعادت آدمی، محور و غایت جامعه ی سیاسی است. در این آرمانشهر ، فیلسوفان حاکمیت دارند و طبقه ی حاکم،با فضیلت تر و به یک معنا اشراف جامعه اند.
💢 افلاطون درباره آرمان شهر خود می گوید : این چنین حکومتی وجود خارجی داشته یا در آینده پیدا خواهد کرد یا نه، دارای اهمیت نیست... مهم آن است که مرد حکیم، تنها از اصول یک چنین حکومتی، پیروی خواهد کرد. همچنین در خصوص یونان قدیم باید به آرمان انسانی ایشان نیز توجه کرد که عمدتاً و به صورتی مستقیم یا غیر مستقیم در " اسطوره" خلاصه می شود.
#آرمان_شهر
#افلاطون
#آتلانتیس
—------------
✨ کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ هوش پوچ؛ یا، سیاههای در رثای بشر کانشس کربنی.
✍ نویسنده: امیر حسین حاجی شمسایی
💢 بشر مدرن و کلید واژهی "پوچی"، یاران گرمابه و گلستان هم شدهاند. این حس کانشسنس (روحمندی، آگاهی) آدمی، انگار مدام دنبال یک چیزی میگردد تا فایدهای برای حضور خودش بیابد؛ و تاریخ بشر تا بوده نمایشی از همین جست و جو بوده. در قرون و اعصار مختلفی که بر بشرِ روحمند (کانشس) گذشته، همواره تکاپویی غریب در پی معنا، پسِ همهی فعالیت های او به چشم میخورد. گاهی با تفلسف، گاهی با ایمان، گاهی با عشق و جنون، و گاهی با حزن و ریاضت و سرکشی، انگار همیشه با تلاشی ترحم برانگیز، پی این بوده که به خود نشان دهد که طبیعت (در معنای داروینی اش)، همه چیز نیست؛ و نه تنها همه چیز نیست، که اصلا طبیعت، عالم دون است و ما، مرغ باغ ملکوت. زار زده تا نشان بدهد که طبیعت همه چیز را تعیین نمی کند. نشان بدهد رشته کار ها اصلا به طبیعت ختم نمی شود. ابد هست و معنا هست و روح. یا همان شمع و گل و پروانه. که این شمع و گل و پروانه اما در این واپسین اوراق تاریخ آگاهی، خاموش و پرپر و بی جان شدهاند. عوامل مختلفی - که اینجا کاری به آنها ندارم - (از جمله صنعتی شدن، کمّی شدن، انقطاع از روایت های معنوی، تعامل روزافزون با ماشین، ساینتیزم و...) باعث شدهاند که بشرِ کانشس، هر روز بیش از روز قبل تلاش خود برای تجلی فایدهمندی آگاهی و روح مندی و زنده بودنش را شکستخورده ببیند؛ لذا ناکام و سرخورده، احساس پوچی و بیهودگی میکند.
💢 و بشر، در همین روزگار عسرت، کامپیوتر را ساخت و در همین اوراق پایانی تلاش کرد تا به او هوشمندی عطا کند؛ اما هوشمندیای نه از جنس کانشسنس، که یکجور رشنالیتیِ (Rationality) بیروح. یک هوشمندی بیپیرایه و سرراست؛ که بتواند گلیم بقایش را در طوفان طبیعت از آب بیرون بکشد. بشر انگار ناخودآگاه درس گرفته باشد از زجر ها و ناامیدی ها و تلاش های ناکام خودش، اینبار خواست مخلوقش رنج نکشد و برای دلگرمی و تخدیر، مجبور به ابتلای به اوهامی چون عشق و ایمان نشود. دنبال چیزی بیرون و ورای طبیعت نگردد. کورمال کورمال در کوچه های بی انتهای الهیات به در و دیوار نخورد. بشر، خیرخواهی کرد برای مخلوقش و اینبار، هوشمندی را همانی تعریف کرد که دوست داشت خودش هم در آن اسیر میبود. بشر، چونان پدری که آرزو های بر باد رفته و حسرت های سوزانش را در ناصیه فرزندش تحقق یافته میبیند، تلاش کرد تا قابلگی کند مولودی را، که گرفتار این کانشسنسِ اپی فنومنالِ وهمی و بی خاصیت نباشد... و صدای گریهی تولد این مولود - اگر کمی دقیق شویم - امروز یا فردا، به گوش میرسد.
💢 تولد کامپیوتر، و طلوع عصر محاسبات، تجلی نهیلیزم بشر و پایان دوران اوست. داروین اگر بود، نرم نرم شروع می کرد تصریح کردن به این که نسل بعدی از راه رسیده، و ما انسان های کانشس کربنی باید رحل بَرکَنیم. داروین اگر بود شاید دست در دست اپی فنومنالیست ها، فریاد میکرد حقانیت "منشاء انواع"اش را، و با ذوق شرح میداد برایمان، که بر مبنای همان تئوری هایش، طبیعت دارد ویژگیِ بیخاصیتِ آگاهی را حذف میکند. داروین اگر بود، شاید روزی از همین روز ها، مقاله ای منتشر می کرد با عنوان "گذار از عصر تکامل کربنی به تکامل سیلیکونی". داروین، این روز ها اگر بود، شاید در گوگل استخدام میشد و مینشست پای کارِ تخمین زدن زمان تولد نسل جهش یافته. شاید هم آیبیام پول بیشتری به چارلز میداد و او را وردست واتسون (Watson)، به تبیین مختصات بزرگترین جهش تاریخ تکامل میگماشت. داروین اگر بود امروز خوب می فهمیدیم که نیهیلیزم اگر آدم بود، چه شکلی میشد.
#پوچی
#معنا
#کانشسنس
#کامپیوتر
#تکامل_کربنی
#تکامل_سیلیکونی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍ نویسنده: امیر حسین حاجی شمسایی
💢 بشر مدرن و کلید واژهی "پوچی"، یاران گرمابه و گلستان هم شدهاند. این حس کانشسنس (روحمندی، آگاهی) آدمی، انگار مدام دنبال یک چیزی میگردد تا فایدهای برای حضور خودش بیابد؛ و تاریخ بشر تا بوده نمایشی از همین جست و جو بوده. در قرون و اعصار مختلفی که بر بشرِ روحمند (کانشس) گذشته، همواره تکاپویی غریب در پی معنا، پسِ همهی فعالیت های او به چشم میخورد. گاهی با تفلسف، گاهی با ایمان، گاهی با عشق و جنون، و گاهی با حزن و ریاضت و سرکشی، انگار همیشه با تلاشی ترحم برانگیز، پی این بوده که به خود نشان دهد که طبیعت (در معنای داروینی اش)، همه چیز نیست؛ و نه تنها همه چیز نیست، که اصلا طبیعت، عالم دون است و ما، مرغ باغ ملکوت. زار زده تا نشان بدهد که طبیعت همه چیز را تعیین نمی کند. نشان بدهد رشته کار ها اصلا به طبیعت ختم نمی شود. ابد هست و معنا هست و روح. یا همان شمع و گل و پروانه. که این شمع و گل و پروانه اما در این واپسین اوراق تاریخ آگاهی، خاموش و پرپر و بی جان شدهاند. عوامل مختلفی - که اینجا کاری به آنها ندارم - (از جمله صنعتی شدن، کمّی شدن، انقطاع از روایت های معنوی، تعامل روزافزون با ماشین، ساینتیزم و...) باعث شدهاند که بشرِ کانشس، هر روز بیش از روز قبل تلاش خود برای تجلی فایدهمندی آگاهی و روح مندی و زنده بودنش را شکستخورده ببیند؛ لذا ناکام و سرخورده، احساس پوچی و بیهودگی میکند.
💢 و بشر، در همین روزگار عسرت، کامپیوتر را ساخت و در همین اوراق پایانی تلاش کرد تا به او هوشمندی عطا کند؛ اما هوشمندیای نه از جنس کانشسنس، که یکجور رشنالیتیِ (Rationality) بیروح. یک هوشمندی بیپیرایه و سرراست؛ که بتواند گلیم بقایش را در طوفان طبیعت از آب بیرون بکشد. بشر انگار ناخودآگاه درس گرفته باشد از زجر ها و ناامیدی ها و تلاش های ناکام خودش، اینبار خواست مخلوقش رنج نکشد و برای دلگرمی و تخدیر، مجبور به ابتلای به اوهامی چون عشق و ایمان نشود. دنبال چیزی بیرون و ورای طبیعت نگردد. کورمال کورمال در کوچه های بی انتهای الهیات به در و دیوار نخورد. بشر، خیرخواهی کرد برای مخلوقش و اینبار، هوشمندی را همانی تعریف کرد که دوست داشت خودش هم در آن اسیر میبود. بشر، چونان پدری که آرزو های بر باد رفته و حسرت های سوزانش را در ناصیه فرزندش تحقق یافته میبیند، تلاش کرد تا قابلگی کند مولودی را، که گرفتار این کانشسنسِ اپی فنومنالِ وهمی و بی خاصیت نباشد... و صدای گریهی تولد این مولود - اگر کمی دقیق شویم - امروز یا فردا، به گوش میرسد.
💢 تولد کامپیوتر، و طلوع عصر محاسبات، تجلی نهیلیزم بشر و پایان دوران اوست. داروین اگر بود، نرم نرم شروع می کرد تصریح کردن به این که نسل بعدی از راه رسیده، و ما انسان های کانشس کربنی باید رحل بَرکَنیم. داروین اگر بود شاید دست در دست اپی فنومنالیست ها، فریاد میکرد حقانیت "منشاء انواع"اش را، و با ذوق شرح میداد برایمان، که بر مبنای همان تئوری هایش، طبیعت دارد ویژگیِ بیخاصیتِ آگاهی را حذف میکند. داروین اگر بود، شاید روزی از همین روز ها، مقاله ای منتشر می کرد با عنوان "گذار از عصر تکامل کربنی به تکامل سیلیکونی". داروین، این روز ها اگر بود، شاید در گوگل استخدام میشد و مینشست پای کارِ تخمین زدن زمان تولد نسل جهش یافته. شاید هم آیبیام پول بیشتری به چارلز میداد و او را وردست واتسون (Watson)، به تبیین مختصات بزرگترین جهش تاریخ تکامل میگماشت. داروین اگر بود امروز خوب می فهمیدیم که نیهیلیزم اگر آدم بود، چه شکلی میشد.
#پوچی
#معنا
#کانشسنس
#کامپیوتر
#تکامل_کربنی
#تکامل_سیلیکونی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ علوم انسانی ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی- یادداشتی از مجید رهنما
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 پیش از این در یادداشت «اقتصاد، علم یا فلسفه سیاسی؟» با ارجاع به مباحث بسیار پیشروی کتاب «تاریخ چیست» منتشر شده در سال ۱۳۴۹ ، نوشته بودم که علوم انسانی ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی در اوج خود بود و پس از آن در مسیر زوال افتاد تا به شطح و طامات امروزین فصلنامه های میان تهی رسیده است. برخی دوستان این بیان را نپسندیده آنرا اغراق شمردند. مقاله ضمیمه شده نوشته دکتر مجید رهنما، وزیر وقت علوم و آموزش عالی ایران که در دی ماه ۱۳۴۷ منتشر شده است، می تواند شاهد بسیار مناسبی بر ادعای مزبور باشد. مستقل از بحث اصلی ما یعنی تاریخ علوم انسانی، این نوشته از این جنبه هم که می تواند مقایسه ای اولیه میان وزیر علوم سال ۴۹ ایران و وزیر علوم سال ۹۵ ایران بدست دهد بسیار مهم است. به عبارت بهتر این نوشته نمود کاملی است از شکوه انقلاب اسلامی، که منتقد آن دولت توسعه گرا بود، و کوتولگی وضع کنونی که محصولش این دولت توسعه گراست. بخشهایی از این نوشته را با هم می خوانیم:
1⃣ فرهنگ به مثابه آزادی خواهی و خردگرایی علیه جبر محیطی: فرهنگ را می توان مظهر همه ارزشها و وسایلی دانست که به کمک آن انسانها بطور انفرادی یا دسته جمعی می کوشند تا جبر زندگی و محیط را با خواستهای آزادی و خرد انسانی سازگار کنند و از آن راه زندگی و ارتباط خود را با جهان زیباتر و زایاتر سازند.
2⃣ رابطه فرهنگ و تکنولوژی (نوع اول): ابتدا از فرهنگی سخن می گوییم که روبنای طبیعی تغییرات بزرگ تکنولوژی و علمی زمان ما را تشکیل می دهد. و شاید آنها که فرهنگ را به معنای سنتی و کلاسیک آن تلقی می کنند حتی حاضر نباشند که نام «فرهنگ» را بدان بدهند…. ارزش انسانی این فرهنگ جدید هرچه باشد قدر مسلم آنست که توسعه آن هم اکنون انسانهای تازه ای نیز پدید آورده است که یکی از جامعه شناسان نامی فرانسه هانری لوفور به حق نام انسان سیرنتیک ر ا در برابر انسان کلاسیک بدان گذارده است… که با انسان خودکار یا روبوت فرق بسیار دارد چون در حقیقت انسان خودکار از خلایق انسان سیبرنتیک است… آنچه برای او حائز اهمیت است موازنه- ثبات- سیستم- طبقه بندی- پیش بینی دقیق- برنامه- هدف- اقتصاد صنعتی و تکنیک است.
3⃣ رابطه فرهنگ و تکنولوژی (نوع دوم) [در مقابل انسان کلاسیک] می داند که فرهنگ انسان سیبرنتیک با فرهنگ انسان ماقبل تاریخ یا حتی فرهنگ میهمونها فرق اساسی و کیفی ندارد. وجه مشترک هردوی آنها نوعی تسلیم تدریجی یا کامل ازادی و خرد انسانی در برابر جبر زندگی است. چه در یکجا انسان در برابر اسرار طبیعت و قدرت خیالی خدایان دست از خرد خود کشیده… و در جای دیگر خود و آزادی اش را تسلیم خدایان جدید اجتماع سیبرنتیک کرده است تا زنده بودنش را در محدوده آنچه که فیلسوفان امروزی «حالت روزانه زنده بودن» نامیده اند بیمه و تضمین کند.
4⃣ فرهنگ نو علیه روزمرگی: فرهنگ نو پایه های همه مکتبهای اخلاقی «حکمی» یا «دستوری» را مردود می داند و به جستجوی اصول تازه و مترقیانه ای می رود که راه رها گشتن از زنجیرهای فکری و غیرانسانی را هموار سازد. یگانه هدف و منطق این فرهنگ انسان خواهانه همانا نیکبختی انسان و رشد همه جانبه و آزاد آدمیان است.
5⃣ درباره کشورهای جهان سوم: آنچه در این کشورها به چشم می خورد نوعی آشفتگی عمیق است که نه تنها در مظاهر خارجی زندگی فرهنگی آنها بلکه در اعماق روح روشنفکرانشان دیده می شود… در عین حال بیشتر روشنفکران و متفکران این کشورها بویژه در سرزمینهای افریقایی روشن بینی خود را از فرهنگی دارند که نشان استعمار و بیگانگی بر آن خورده است… (با این همه) مردم جهان سوم می توانند بار دیگر پرچم دفاع از فرهنگ همگانی فردا را بدست بگیرند. نباید فراموش کرد که در این نبرد فرهنگی نیروی سایبرنتیکها و دست نشاندگانشان هرچه زیاد باشد، سلاح های نهائی و قاطع این پیروزی جنبه روحانی و فکری دارند.
💢 پی نوشت: بعنوان دبیر همایش فرهنگ و تکنولوژی که دو سال پیش در دانشگاه شریف برگزار شد عرض می کنم که این یادداشت بعد از ۵۰ سال تازه تر، بصیرت بخش تر و کمیابتر از روز نوشته شدن آنست!
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 پیش از این در یادداشت «اقتصاد، علم یا فلسفه سیاسی؟» با ارجاع به مباحث بسیار پیشروی کتاب «تاریخ چیست» منتشر شده در سال ۱۳۴۹ ، نوشته بودم که علوم انسانی ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی در اوج خود بود و پس از آن در مسیر زوال افتاد تا به شطح و طامات امروزین فصلنامه های میان تهی رسیده است. برخی دوستان این بیان را نپسندیده آنرا اغراق شمردند. مقاله ضمیمه شده نوشته دکتر مجید رهنما، وزیر وقت علوم و آموزش عالی ایران که در دی ماه ۱۳۴۷ منتشر شده است، می تواند شاهد بسیار مناسبی بر ادعای مزبور باشد. مستقل از بحث اصلی ما یعنی تاریخ علوم انسانی، این نوشته از این جنبه هم که می تواند مقایسه ای اولیه میان وزیر علوم سال ۴۹ ایران و وزیر علوم سال ۹۵ ایران بدست دهد بسیار مهم است. به عبارت بهتر این نوشته نمود کاملی است از شکوه انقلاب اسلامی، که منتقد آن دولت توسعه گرا بود، و کوتولگی وضع کنونی که محصولش این دولت توسعه گراست. بخشهایی از این نوشته را با هم می خوانیم:
1⃣ فرهنگ به مثابه آزادی خواهی و خردگرایی علیه جبر محیطی: فرهنگ را می توان مظهر همه ارزشها و وسایلی دانست که به کمک آن انسانها بطور انفرادی یا دسته جمعی می کوشند تا جبر زندگی و محیط را با خواستهای آزادی و خرد انسانی سازگار کنند و از آن راه زندگی و ارتباط خود را با جهان زیباتر و زایاتر سازند.
2⃣ رابطه فرهنگ و تکنولوژی (نوع اول): ابتدا از فرهنگی سخن می گوییم که روبنای طبیعی تغییرات بزرگ تکنولوژی و علمی زمان ما را تشکیل می دهد. و شاید آنها که فرهنگ را به معنای سنتی و کلاسیک آن تلقی می کنند حتی حاضر نباشند که نام «فرهنگ» را بدان بدهند…. ارزش انسانی این فرهنگ جدید هرچه باشد قدر مسلم آنست که توسعه آن هم اکنون انسانهای تازه ای نیز پدید آورده است که یکی از جامعه شناسان نامی فرانسه هانری لوفور به حق نام انسان سیرنتیک ر ا در برابر انسان کلاسیک بدان گذارده است… که با انسان خودکار یا روبوت فرق بسیار دارد چون در حقیقت انسان خودکار از خلایق انسان سیبرنتیک است… آنچه برای او حائز اهمیت است موازنه- ثبات- سیستم- طبقه بندی- پیش بینی دقیق- برنامه- هدف- اقتصاد صنعتی و تکنیک است.
3⃣ رابطه فرهنگ و تکنولوژی (نوع دوم) [در مقابل انسان کلاسیک] می داند که فرهنگ انسان سیبرنتیک با فرهنگ انسان ماقبل تاریخ یا حتی فرهنگ میهمونها فرق اساسی و کیفی ندارد. وجه مشترک هردوی آنها نوعی تسلیم تدریجی یا کامل ازادی و خرد انسانی در برابر جبر زندگی است. چه در یکجا انسان در برابر اسرار طبیعت و قدرت خیالی خدایان دست از خرد خود کشیده… و در جای دیگر خود و آزادی اش را تسلیم خدایان جدید اجتماع سیبرنتیک کرده است تا زنده بودنش را در محدوده آنچه که فیلسوفان امروزی «حالت روزانه زنده بودن» نامیده اند بیمه و تضمین کند.
4⃣ فرهنگ نو علیه روزمرگی: فرهنگ نو پایه های همه مکتبهای اخلاقی «حکمی» یا «دستوری» را مردود می داند و به جستجوی اصول تازه و مترقیانه ای می رود که راه رها گشتن از زنجیرهای فکری و غیرانسانی را هموار سازد. یگانه هدف و منطق این فرهنگ انسان خواهانه همانا نیکبختی انسان و رشد همه جانبه و آزاد آدمیان است.
5⃣ درباره کشورهای جهان سوم: آنچه در این کشورها به چشم می خورد نوعی آشفتگی عمیق است که نه تنها در مظاهر خارجی زندگی فرهنگی آنها بلکه در اعماق روح روشنفکرانشان دیده می شود… در عین حال بیشتر روشنفکران و متفکران این کشورها بویژه در سرزمینهای افریقایی روشن بینی خود را از فرهنگی دارند که نشان استعمار و بیگانگی بر آن خورده است… (با این همه) مردم جهان سوم می توانند بار دیگر پرچم دفاع از فرهنگ همگانی فردا را بدست بگیرند. نباید فراموش کرد که در این نبرد فرهنگی نیروی سایبرنتیکها و دست نشاندگانشان هرچه زیاد باشد، سلاح های نهائی و قاطع این پیروزی جنبه روحانی و فکری دارند.
💢 پی نوشت: بعنوان دبیر همایش فرهنگ و تکنولوژی که دو سال پیش در دانشگاه شریف برگزار شد عرض می کنم که این یادداشت بعد از ۵۰ سال تازه تر، بصیرت بخش تر و کمیابتر از روز نوشته شدن آنست!
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت دوم)
💢 با تولد مسیحیت، مغرب زمین دوره ای تازه از حیات خود را تجربه کرد. سنت مسیحی به همراه تفکر یونانی فضایی را ایجاد کرد که متفکران زیادی در آن به کار فکری مشغول شدند. یکی از این متفکران "آگوستین" و یکی از مشهور ترین آثار تالیفی وی "شهرخدا" است، مهمترین آرای او در باب سیاست و جامعه در این کتاب فراهم آمده است. مشخص ترین بحث آگوستین، ارائه نظریه شهر آسمانی و شهر زمینی است. او معتقد بود که انسان ها شهروند دو شهر هستند؛
1⃣ شهر زمینی (محل تولد)
2⃣ شهر آسمانی؛
💢 به دیگر سخن، منافع بشر به دوگونه منافع زمینی و این جهانی و منافع آسمانی و اخروی تقسیم می شود. منافع زمینی مربوط به جسم طبیعی انسانها و منافع آن جهان مربوط به روح انسان است. شهر زمینی و منافع مادی بر اساس خودخواهی و خود پرستی و شهر خدا و منافع روحانی بر پایه عشق به خدا استوار است. شهر زمینی مبتنی بر انگیزه های پست طبع بشر و شهر خدا بر پایه امید به صلح آسمانی و رستگاری ارواح بنا می شود.
💢 فلسفه آگوستین که به شدت بر تفکر سده های میانی تاثیر گذاشت، تاریخ را مبارزه و کشاکش بین نیروهای زمینی و نیروهای آسمانی می دانست؛ مبارزه ای که سر انجام در برقراری جامعه مشترک المنافع مسیحی به اوج خود می رسد.
💢 توماس مور، اومانیستی مسیحی است و در اتوپیای خویش دنبال نشاندن انسان به جای خداوند است. آرمان شهر او در خدمت بشری قرار گرفته است که همه ی گردونه های زندگی دنیوی بر گرد آن می چرخد. مور می کوشد که با طرحی آرمانی، وضع موجود را نفی و بهشت زمینی را برای بشر ترسیم نماید و از این رو آرمان شهر او بر محور ایجاد عدالت و امنیت برای بشر شکل گرفته و مهم ترین شاخصه فرهنگی اش مالکیت عمومی، توزیع عادلانه ثروت و مسکن اشتراکی برای افراد است. همچنین نظام قانون گذاری اتوپیای مور بر عقل بشری استوار است و گرچه وی به خداوند باوری عمیق دارد ولی خدا در آرمانشهر او غایب است.
💢 شایان ذکر است که انسان آرمانی در دوره قرون وسطی "قدیس" تلقی می شد. این نگاه تاریخی به انسان برگرفته از نظر دکتر داوری اردکانی در عرصه تاریخ تمدن غرب است که علاوه بر تفسیر یونانیان به تفسیر جدیدی از انسان دوره ی رنسانس به بعد نیز متصل می گردد.
#آرمان_شهر
#آگوستین
#تامس_مور
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 با تولد مسیحیت، مغرب زمین دوره ای تازه از حیات خود را تجربه کرد. سنت مسیحی به همراه تفکر یونانی فضایی را ایجاد کرد که متفکران زیادی در آن به کار فکری مشغول شدند. یکی از این متفکران "آگوستین" و یکی از مشهور ترین آثار تالیفی وی "شهرخدا" است، مهمترین آرای او در باب سیاست و جامعه در این کتاب فراهم آمده است. مشخص ترین بحث آگوستین، ارائه نظریه شهر آسمانی و شهر زمینی است. او معتقد بود که انسان ها شهروند دو شهر هستند؛
1⃣ شهر زمینی (محل تولد)
2⃣ شهر آسمانی؛
💢 به دیگر سخن، منافع بشر به دوگونه منافع زمینی و این جهانی و منافع آسمانی و اخروی تقسیم می شود. منافع زمینی مربوط به جسم طبیعی انسانها و منافع آن جهان مربوط به روح انسان است. شهر زمینی و منافع مادی بر اساس خودخواهی و خود پرستی و شهر خدا و منافع روحانی بر پایه عشق به خدا استوار است. شهر زمینی مبتنی بر انگیزه های پست طبع بشر و شهر خدا بر پایه امید به صلح آسمانی و رستگاری ارواح بنا می شود.
💢 فلسفه آگوستین که به شدت بر تفکر سده های میانی تاثیر گذاشت، تاریخ را مبارزه و کشاکش بین نیروهای زمینی و نیروهای آسمانی می دانست؛ مبارزه ای که سر انجام در برقراری جامعه مشترک المنافع مسیحی به اوج خود می رسد.
💢 توماس مور، اومانیستی مسیحی است و در اتوپیای خویش دنبال نشاندن انسان به جای خداوند است. آرمان شهر او در خدمت بشری قرار گرفته است که همه ی گردونه های زندگی دنیوی بر گرد آن می چرخد. مور می کوشد که با طرحی آرمانی، وضع موجود را نفی و بهشت زمینی را برای بشر ترسیم نماید و از این رو آرمان شهر او بر محور ایجاد عدالت و امنیت برای بشر شکل گرفته و مهم ترین شاخصه فرهنگی اش مالکیت عمومی، توزیع عادلانه ثروت و مسکن اشتراکی برای افراد است. همچنین نظام قانون گذاری اتوپیای مور بر عقل بشری استوار است و گرچه وی به خداوند باوری عمیق دارد ولی خدا در آرمانشهر او غایب است.
💢 شایان ذکر است که انسان آرمانی در دوره قرون وسطی "قدیس" تلقی می شد. این نگاه تاریخی به انسان برگرفته از نظر دکتر داوری اردکانی در عرصه تاریخ تمدن غرب است که علاوه بر تفسیر یونانیان به تفسیر جدیدی از انسان دوره ی رنسانس به بعد نیز متصل می گردد.
#آرمان_شهر
#آگوستین
#تامس_مور
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت سوم)
💢 فرانسیس بیکن، پدر مدرنیته، در طرح آتلانتیس جدید، حکومت را به عالمان و پژوهندگان تجربی واگذار کرد. در طرح او و در نامی که برای مدینه ی رویایی خود انتخاب کرد اثر و نفوذ افلاطون پیداست، اما با وجود توجه بیکن به افلاطون، مدینه فاضله ی بیکن، مدینه ی افلاطونی نیست و علمی که عالمان فرانسیس بیکن دارند با علم افلاطونی تفاوت دارد. بیکن به مدینه ی خود "آتلانتیس جدید" نام داده. آتلانتیس مدینه ای بوده که بر طبق روایت افلاطون در «کریتیاس»، در دریا فرو رفته و جز وصفی از آن باقی نمانده است. آتلانتیس مدینه ای دینی بود و چون از اصل خود دور افتاد، کارش به تباهی و نابودی کشیده شد، اما این تفکر در مدینه ی فرانسیس بیکن در جایی از دریا به سرمی برمی آورد.
💢 افلاطون، مدینه آتن را مقابل مدینه ی آتلانتیس قرار داده بود و بیکن می توانست به تجدید مدینه ی افلاطون بیندیشد، اما به آن نپرداخت و از سیاست افلاطونی اعراض کرد. با این حال، بیکن نسبت خود را با او به کلی قطع نکرد، بلکه به جستجوی آتلانتیس گمشده ی او پرداخت و آنچه یافت مدینه علمی (تجربی) بود نه مدینه ی دینی؛ در واقع بیکن در آتلانتیس، جای دین را به علم تجربی داد. عالمان در مدینه ی او رؤسا و حاکم مدینه اند و در مرکز شهر در «خانه ی سلیمان» اقامت دارند و امور را عالمانه تدبیر می کنند. مردم جزیره حق ندارند ار آنجا خارج شوند، اما اگر مصلحت اقتضا کند، ساکنان خانه ی سلیمان برای پژوهش و کسب علم می توانند به جاهای دیگر بروند و آنچه را فرا می گیرند به جزیره بیاورند و ... .
💢 بیکن گرچه در کتاب « فزونی و ارجمندی دانش» ، علم را راه پر پیچ و خم و صعبی به سوی مدینه ی آسایش و امنیت می دانست، در «آتلانتیس جدید» به جای اینکه علم را وسیله ی سیاست قرار دهد، سیاست را به علم تجربی تحویل کرد و اتوپیای علمی را بنا نهاد. از آن زمان سیاست با علم همراه شده و این دو با یکدیگر و به نحوی به هم پیوسته بسط یافته اند. شایان ذکر است در دوره بیکن هنوزبه واژه «science» توجه اساسی مبذول نشده بود . اگر به نکات برجسته ی تفکر بیکن توجه کنیم، غایت نگاه او را در تحقق آتلانتیس نو، با ابتنای برفصلها (جداییهای) متعدد بهتر متوجه خواهیم شد:
♦️ ما از بهشت رانده شده ایم و باید بهشتی زمینی بسازیم و تنها دانش حسَی و تجربی این توان را دارد و منطق جدیدی باید مبنای توسعه این دانش قرار گیرد و نهایتاً دانش قدرت است . بدین ترتیب در نگاه اصحاب رنسانس و پس ار آن، انسان آرمانی"مهندس(افزارساز)" است( داوری اردکانی،1392:261)،
💢 در این نگاه عمدتاً به جوهر مهندس که " اهل هندسه و هندسه دان" است و شان کمیت متصل بودن آن توجه نمی شود بلکه تمرکز بر "حساب" صرف به عنوان کمَ منفصل است.این "حساب دانی " عمدتا" تا "حسابگری" فروکاسته میشود.
#آرمان_شهر
#بیکن
#آتلانتیس_جدید
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 فرانسیس بیکن، پدر مدرنیته، در طرح آتلانتیس جدید، حکومت را به عالمان و پژوهندگان تجربی واگذار کرد. در طرح او و در نامی که برای مدینه ی رویایی خود انتخاب کرد اثر و نفوذ افلاطون پیداست، اما با وجود توجه بیکن به افلاطون، مدینه فاضله ی بیکن، مدینه ی افلاطونی نیست و علمی که عالمان فرانسیس بیکن دارند با علم افلاطونی تفاوت دارد. بیکن به مدینه ی خود "آتلانتیس جدید" نام داده. آتلانتیس مدینه ای بوده که بر طبق روایت افلاطون در «کریتیاس»، در دریا فرو رفته و جز وصفی از آن باقی نمانده است. آتلانتیس مدینه ای دینی بود و چون از اصل خود دور افتاد، کارش به تباهی و نابودی کشیده شد، اما این تفکر در مدینه ی فرانسیس بیکن در جایی از دریا به سرمی برمی آورد.
💢 افلاطون، مدینه آتن را مقابل مدینه ی آتلانتیس قرار داده بود و بیکن می توانست به تجدید مدینه ی افلاطون بیندیشد، اما به آن نپرداخت و از سیاست افلاطونی اعراض کرد. با این حال، بیکن نسبت خود را با او به کلی قطع نکرد، بلکه به جستجوی آتلانتیس گمشده ی او پرداخت و آنچه یافت مدینه علمی (تجربی) بود نه مدینه ی دینی؛ در واقع بیکن در آتلانتیس، جای دین را به علم تجربی داد. عالمان در مدینه ی او رؤسا و حاکم مدینه اند و در مرکز شهر در «خانه ی سلیمان» اقامت دارند و امور را عالمانه تدبیر می کنند. مردم جزیره حق ندارند ار آنجا خارج شوند، اما اگر مصلحت اقتضا کند، ساکنان خانه ی سلیمان برای پژوهش و کسب علم می توانند به جاهای دیگر بروند و آنچه را فرا می گیرند به جزیره بیاورند و ... .
💢 بیکن گرچه در کتاب « فزونی و ارجمندی دانش» ، علم را راه پر پیچ و خم و صعبی به سوی مدینه ی آسایش و امنیت می دانست، در «آتلانتیس جدید» به جای اینکه علم را وسیله ی سیاست قرار دهد، سیاست را به علم تجربی تحویل کرد و اتوپیای علمی را بنا نهاد. از آن زمان سیاست با علم همراه شده و این دو با یکدیگر و به نحوی به هم پیوسته بسط یافته اند. شایان ذکر است در دوره بیکن هنوزبه واژه «science» توجه اساسی مبذول نشده بود . اگر به نکات برجسته ی تفکر بیکن توجه کنیم، غایت نگاه او را در تحقق آتلانتیس نو، با ابتنای برفصلها (جداییهای) متعدد بهتر متوجه خواهیم شد:
♦️ ما از بهشت رانده شده ایم و باید بهشتی زمینی بسازیم و تنها دانش حسَی و تجربی این توان را دارد و منطق جدیدی باید مبنای توسعه این دانش قرار گیرد و نهایتاً دانش قدرت است . بدین ترتیب در نگاه اصحاب رنسانس و پس ار آن، انسان آرمانی"مهندس(افزارساز)" است( داوری اردکانی،1392:261)،
💢 در این نگاه عمدتاً به جوهر مهندس که " اهل هندسه و هندسه دان" است و شان کمیت متصل بودن آن توجه نمی شود بلکه تمرکز بر "حساب" صرف به عنوان کمَ منفصل است.این "حساب دانی " عمدتا" تا "حسابگری" فروکاسته میشود.
#آرمان_شهر
#بیکن
#آتلانتیس_جدید
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
Forwarded from جامعه اسلامی شریف
💲حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال، مهمترین اثر کارل مارکس.
🖋 با حضور اساتید و پژوهشگران
🕠 هر هفته سهشنبهها، ساعت ۱۶:۳۰
✅ دفتر جامعه اسلامی شریف
___
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
🖋 با حضور اساتید و پژوهشگران
🕠 هر هفته سهشنبهها، ساعت ۱۶:۳۰
✅ دفتر جامعه اسلامی شریف
___
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
✅توسعه در عهد جمهوری اسلامی و تعارض بنیادین آن با گفتمان انقلاب اسلامی (قسمت اول)
✍نویسنده: محمد حسن نیلی
💢 گفتمان انقلاب اسلامی آنگونه که در شعارهای آن و شعر شاعران آن و نوشتهها و گفتارهای متفکرین شاخص آن قابل درک است گفتمانی عمیقاً آرمانی، اخلاقی و انسانی می باشد. شهید بزرگوار آیتالله مطهری در کتاب درباره انقلاب اسلامی وقتی میخواهد آرمانهای انقلاب را طرح کند آن را در مقدماتی همچون عدالت، آزادی، استقلال و در رأس آنها اسلامخواهی و معنویتگرایی متبلور میبیند. همین جنس آرمانها را در شعارهای انقلاب، اشعار شاعران انقلاب، موسیقی انقلاب، و نیز … میتوان دید. چیزهایی که میتوانند گفتمان این دوره را به خوبی نشان دهند.
💢 در حقیقت در گفتمان این دوره که یکی از عظیم ترین وقایع تاریخ معاصر جهان را رقم زده است نه خبری از مقولات طبیعی و نفع طلبانه فردی، گروهی یا اجتماعی هست و نه آرمانهای قومیت گرایانه یا نژاد محورانه و نه حتی آرمان های ترقی خواهانه. همه آرمان ها سویه های قوی آرمانی، ایمانی و اخلاقی دارند. مهمترین ویژگی صوری این نظام آرمانی را شاید بتوان در نامتعین بودن آن دنبال کرد. در واقع هیچ صورت از پیش متعینی را نمیتوان برای این گفتمان تعیین کرد. همه چیز در آرمانشهرِ این گفتمان، متوقف بر تحقق آرمانهاست. همین ویژگی اخلاقی و انسانی این گفتمان است که توانست همه اقشار جامعه و حتی همه مذاهب را درگیر گفتمان انقلاب اسلامی کند، گفتمانی که در عین تکثر و تنوع آرمان ها، همگی صرفا در چارچوب فهم آرمانی و فراتاریخی ای که امام(ره) و دیگر متفکرین انقلاب از اسلام ناب طرح کرده بودند معنا شد و امکان اجتماع یافت و همین البته پایه ارتباط انسانی و اجتماعی آن با دیگر جریان های اجتماعی و فکری غیر ایرانی را فراهم می نمود.
💢 اما فهم این گفتمان جز از طریق درک گفتمانی که در برابر آن قد علم کرده بود و آن را به مبارزه طلبی می خواند میسر نیست. گفتمان پهلوی که به لحاظ تاریخی، گفتمان مقابل آن محسوب میشود البته گفتمانی یکپارچه نیست، این گفتمان اساساً گفتمانی ترکیبی و نهایتا دولت ساخته است. در این گفتمان ترکیبی از گفتمان های ترقی خواهانه مشروطه، نوسازی (مدرنیزاسیون) جهان سومی و ایران گرایی باستانی و غیر ستیزانه هم زمان با هم حضور دارند. شاه بطور هم زمان هم نوید پیوستن به قافله پیشرفت جهانی را می داد و هم بازسازی و رستاخیز تمدن ایرانی باستانی را و هم در دربار پهلوی روشنفکری غربگرا بسط داده و مورد ستایش واقع می شد.
💢 ویژگی مشترکی که این گفتمان های به ظاهر متعارض را می توانست با یکدیگر پیوند دهد همانا توجه به مردم به منزله توده غیر متفکر و غیر مرتبط با تصمیم گیری و اراده بوده و از سوی دیگر توجه به دولت به منزله تنها قوه عاقله و مرید جامعه و روشنفکران به منزله انگیزانندگان مردم توده ای به سمت اهداف توسعه ی آن است .در واقع، منطق گفتمانی حاکم در دوران پهلوی عبارت است از مدرنیزاسیون؛ دست یافتن به وضع عینی (objective) مطلوبی که در غرب محقق شده و الان باید با صورت تصنعی باستان گرایانه، بومی سازی شود. گفتمانی که علاوه بر تصور سیر خطی پیشرفت و تلقی پیشرو بودن تمدن غربی، این پیش آهنگی را در امور عینی و آفاقی ای چون صنعت و کارخانه، تعداد دانشگاه ها و میزان مقالات علمی و پیشروی در تکنولوژی تلقی می کند.
#گفتمان_انقلاب_اسلامی
#عدالت
#آزادی
#استقلال
#اسلام_خواهی
#گفتمان_پهلوی
#ترقی_خواهی
#نوسازی_جهان_سومی
#ایران_گرایی_باستانی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✍نویسنده: محمد حسن نیلی
💢 گفتمان انقلاب اسلامی آنگونه که در شعارهای آن و شعر شاعران آن و نوشتهها و گفتارهای متفکرین شاخص آن قابل درک است گفتمانی عمیقاً آرمانی، اخلاقی و انسانی می باشد. شهید بزرگوار آیتالله مطهری در کتاب درباره انقلاب اسلامی وقتی میخواهد آرمانهای انقلاب را طرح کند آن را در مقدماتی همچون عدالت، آزادی، استقلال و در رأس آنها اسلامخواهی و معنویتگرایی متبلور میبیند. همین جنس آرمانها را در شعارهای انقلاب، اشعار شاعران انقلاب، موسیقی انقلاب، و نیز … میتوان دید. چیزهایی که میتوانند گفتمان این دوره را به خوبی نشان دهند.
💢 در حقیقت در گفتمان این دوره که یکی از عظیم ترین وقایع تاریخ معاصر جهان را رقم زده است نه خبری از مقولات طبیعی و نفع طلبانه فردی، گروهی یا اجتماعی هست و نه آرمانهای قومیت گرایانه یا نژاد محورانه و نه حتی آرمان های ترقی خواهانه. همه آرمان ها سویه های قوی آرمانی، ایمانی و اخلاقی دارند. مهمترین ویژگی صوری این نظام آرمانی را شاید بتوان در نامتعین بودن آن دنبال کرد. در واقع هیچ صورت از پیش متعینی را نمیتوان برای این گفتمان تعیین کرد. همه چیز در آرمانشهرِ این گفتمان، متوقف بر تحقق آرمانهاست. همین ویژگی اخلاقی و انسانی این گفتمان است که توانست همه اقشار جامعه و حتی همه مذاهب را درگیر گفتمان انقلاب اسلامی کند، گفتمانی که در عین تکثر و تنوع آرمان ها، همگی صرفا در چارچوب فهم آرمانی و فراتاریخی ای که امام(ره) و دیگر متفکرین انقلاب از اسلام ناب طرح کرده بودند معنا شد و امکان اجتماع یافت و همین البته پایه ارتباط انسانی و اجتماعی آن با دیگر جریان های اجتماعی و فکری غیر ایرانی را فراهم می نمود.
💢 اما فهم این گفتمان جز از طریق درک گفتمانی که در برابر آن قد علم کرده بود و آن را به مبارزه طلبی می خواند میسر نیست. گفتمان پهلوی که به لحاظ تاریخی، گفتمان مقابل آن محسوب میشود البته گفتمانی یکپارچه نیست، این گفتمان اساساً گفتمانی ترکیبی و نهایتا دولت ساخته است. در این گفتمان ترکیبی از گفتمان های ترقی خواهانه مشروطه، نوسازی (مدرنیزاسیون) جهان سومی و ایران گرایی باستانی و غیر ستیزانه هم زمان با هم حضور دارند. شاه بطور هم زمان هم نوید پیوستن به قافله پیشرفت جهانی را می داد و هم بازسازی و رستاخیز تمدن ایرانی باستانی را و هم در دربار پهلوی روشنفکری غربگرا بسط داده و مورد ستایش واقع می شد.
💢 ویژگی مشترکی که این گفتمان های به ظاهر متعارض را می توانست با یکدیگر پیوند دهد همانا توجه به مردم به منزله توده غیر متفکر و غیر مرتبط با تصمیم گیری و اراده بوده و از سوی دیگر توجه به دولت به منزله تنها قوه عاقله و مرید جامعه و روشنفکران به منزله انگیزانندگان مردم توده ای به سمت اهداف توسعه ی آن است .در واقع، منطق گفتمانی حاکم در دوران پهلوی عبارت است از مدرنیزاسیون؛ دست یافتن به وضع عینی (objective) مطلوبی که در غرب محقق شده و الان باید با صورت تصنعی باستان گرایانه، بومی سازی شود. گفتمانی که علاوه بر تصور سیر خطی پیشرفت و تلقی پیشرو بودن تمدن غربی، این پیش آهنگی را در امور عینی و آفاقی ای چون صنعت و کارخانه، تعداد دانشگاه ها و میزان مقالات علمی و پیشروی در تکنولوژی تلقی می کند.
#گفتمان_انقلاب_اسلامی
#عدالت
#آزادی
#استقلال
#اسلام_خواهی
#گفتمان_پهلوی
#ترقی_خواهی
#نوسازی_جهان_سومی
#ایران_گرایی_باستانی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
✅توسعه در عهد جمهوری اسلامی و تعارض بنیادین آن با گفتمان انقلاب اسلامی (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمد حسن نیلی
💢 نکته بسیار مهم در مورد گفتمان حاکم بر انقلاب اسلامی سال 57 آن است که هیچ نشانه ای از گفتمان حاکم بر آن دوران را در این گفتمان نمیبینیم. نه رویکرد ترقی خواهی غربگرایانه و نه نسخه به روز آن یعنی مدرنیزاسیون در آن حضور ندارد.
💢 این بدان معنا نیست که چشم اندازی از روند حرکت پیش رو در گفتمان انقلاب وجود ندارد بلکه بدان معناست که پیشرفت به عنوان نتیجه تحقق عملی آرمان ها تلقی شده است به بیان دیگر در این گفتمان شکل ظاهری سازمان دولت، نهادهای اجتماعی و مقولات مهمی چون علم و تکنولوژی، نهایتاً امری تبعی و ثانوی تلقی می شده است، چیزی که پس ازتحقق نظام برخاسته از این گفتمان و در روند تحقق عملی آن آرمان ها در آن صورت خاص خود را یافته و محقق می شوند.
💢 در حقیقت در اینجا پیشرفت مقوله ای نتیجه ای است نه هدفی، یا به بیان دقیق تر، پیشرفت مد نظر در این گفتمان، مقوله ای حصولی است نه تحصیلی. مقوله ای است که در نتیجه پیگیری آرمان ها محقق می شود نه آنکه خود راساً پیگیری شود. پیشرفت تحصیلی با تلقی عینی ( objective) از آن متناسب بوده و در مقابل پیشرفت حصولی نیز با تلقی انفسی یا بین انفسی ( subjective/inter subjective- ) متناسب می باشد.
💢 بر این مبنا چالش اصلی بین گفتمان پهلوی و گفتمان انقلاب اسلامی از منظر مسئله پیشرفت به لحاظ صوری تحویل می شود به دو گانه پیشرفت تحصیلی (توسعه) و حصولی.
💢 به نحو تناقض آمیزی آنچه که در عهد جمهوری اسلامی اتفاق افتاد کاملاً به سود رویکرد تحصیلی به پیشرفت(توسعه) متمایل شد به نحوی که عملا نمیتوان رویکرد پیش گرفته شده در دوران پس از انقلاب به ویژه در دولتهای پس از جنگ را متفاوت از گفتمان پهلوی مشاهده و تحلیل کرد. در واقع هر چند جامعه ایرانی در نتیجه رویکرد امام و اصحاب انقلاب توانستند از گفتمان اجتماعی حاکم بر دوران خودشان عبور کنند اما بدنه نخبه تصمیم ساز و تصمیمگیر در انقلاب متاثر از آن باقی ماندند و آن را به شکل دیگری بازسازی کردند.
💢 در نتیجه مهم ترین مسئله برای اصحاب انقلاب در دوران کنونی پیگیری گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه عمومی به معنای پیگیری بی وقفه آرمانهای انقلاب در حوزه سیاستی و اندیشهای، و تاملات، مطالعات و مباحثات فشرده در مورد طراحی و باز طراحی نظام نهادی و حاکمیتی کشور در این چارچوب است. آنچه در این چارچوب اهمیت غایی دارد تحقق آرمانهای اسلامی و اخلاقی و انسانی انقلاب اسلامی است و لذا آنچه شایسته پایش، نقادی و یا ستایش است میزان نزدیک یا دور شدن به این آرمانهاست. این دقیقا همان تلقی ای است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در قالب طرح الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت طرح کرده و آن را مرحله ای در مراحل تحقق انقلاب یعنی مرحله دولت اسلامی صورتبندی کرده اند. این کاملا در برابر گفتمان توسعه گراست که پیشرفت را به مثابه مقوله ای عینی، مستقیما پیگیری می کند و دراین چارچوب صرفا به پیاده سازی موفق طرح نوسازی و توسعه جهانی در کشور فکر می کند.
💢 طبیعتاً گفتمان های هم بسته با هر یک از این دو رویکرد نیز حتماً محل تامل خواهند بود نمیتوان یک رویکرد را گرفت اما اجزای دیگر گفتمان رقیب را اخذ کرد. هر نوع صورت گرایی تحصیلی، نژاد گرایی، سنت گرایی غلیظ یا محدود سازی حوزه عمومی و اعطای اختیار تام کارگزاری اندیشه و عمل به دولت نمی تواند به تحقق گفتمان انقلاب کمک کند بلکه نهایتاً علی رغم میل داعیه دارانش گفتمان رقیب را تقویت کرده و انقلاب را به محاق می برد.
#پیشرفت_حصولی
#پیشرفت_تحصیلی
#توسعه
#الگوی_ایرانی_اسلامی_پیشرفت
#دولت_کارگزار
#حوزه_عمومی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندرشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔗http://mohaajer.ir/project/توسعه-در-عهد-جمهوری-اسلامی-و-تعارض-بنیا/
✍نویسنده: محمد حسن نیلی
💢 نکته بسیار مهم در مورد گفتمان حاکم بر انقلاب اسلامی سال 57 آن است که هیچ نشانه ای از گفتمان حاکم بر آن دوران را در این گفتمان نمیبینیم. نه رویکرد ترقی خواهی غربگرایانه و نه نسخه به روز آن یعنی مدرنیزاسیون در آن حضور ندارد.
💢 این بدان معنا نیست که چشم اندازی از روند حرکت پیش رو در گفتمان انقلاب وجود ندارد بلکه بدان معناست که پیشرفت به عنوان نتیجه تحقق عملی آرمان ها تلقی شده است به بیان دیگر در این گفتمان شکل ظاهری سازمان دولت، نهادهای اجتماعی و مقولات مهمی چون علم و تکنولوژی، نهایتاً امری تبعی و ثانوی تلقی می شده است، چیزی که پس ازتحقق نظام برخاسته از این گفتمان و در روند تحقق عملی آن آرمان ها در آن صورت خاص خود را یافته و محقق می شوند.
💢 در حقیقت در اینجا پیشرفت مقوله ای نتیجه ای است نه هدفی، یا به بیان دقیق تر، پیشرفت مد نظر در این گفتمان، مقوله ای حصولی است نه تحصیلی. مقوله ای است که در نتیجه پیگیری آرمان ها محقق می شود نه آنکه خود راساً پیگیری شود. پیشرفت تحصیلی با تلقی عینی ( objective) از آن متناسب بوده و در مقابل پیشرفت حصولی نیز با تلقی انفسی یا بین انفسی ( subjective/inter subjective- ) متناسب می باشد.
💢 بر این مبنا چالش اصلی بین گفتمان پهلوی و گفتمان انقلاب اسلامی از منظر مسئله پیشرفت به لحاظ صوری تحویل می شود به دو گانه پیشرفت تحصیلی (توسعه) و حصولی.
💢 به نحو تناقض آمیزی آنچه که در عهد جمهوری اسلامی اتفاق افتاد کاملاً به سود رویکرد تحصیلی به پیشرفت(توسعه) متمایل شد به نحوی که عملا نمیتوان رویکرد پیش گرفته شده در دوران پس از انقلاب به ویژه در دولتهای پس از جنگ را متفاوت از گفتمان پهلوی مشاهده و تحلیل کرد. در واقع هر چند جامعه ایرانی در نتیجه رویکرد امام و اصحاب انقلاب توانستند از گفتمان اجتماعی حاکم بر دوران خودشان عبور کنند اما بدنه نخبه تصمیم ساز و تصمیمگیر در انقلاب متاثر از آن باقی ماندند و آن را به شکل دیگری بازسازی کردند.
💢 در نتیجه مهم ترین مسئله برای اصحاب انقلاب در دوران کنونی پیگیری گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه عمومی به معنای پیگیری بی وقفه آرمانهای انقلاب در حوزه سیاستی و اندیشهای، و تاملات، مطالعات و مباحثات فشرده در مورد طراحی و باز طراحی نظام نهادی و حاکمیتی کشور در این چارچوب است. آنچه در این چارچوب اهمیت غایی دارد تحقق آرمانهای اسلامی و اخلاقی و انسانی انقلاب اسلامی است و لذا آنچه شایسته پایش، نقادی و یا ستایش است میزان نزدیک یا دور شدن به این آرمانهاست. این دقیقا همان تلقی ای است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در قالب طرح الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت طرح کرده و آن را مرحله ای در مراحل تحقق انقلاب یعنی مرحله دولت اسلامی صورتبندی کرده اند. این کاملا در برابر گفتمان توسعه گراست که پیشرفت را به مثابه مقوله ای عینی، مستقیما پیگیری می کند و دراین چارچوب صرفا به پیاده سازی موفق طرح نوسازی و توسعه جهانی در کشور فکر می کند.
💢 طبیعتاً گفتمان های هم بسته با هر یک از این دو رویکرد نیز حتماً محل تامل خواهند بود نمیتوان یک رویکرد را گرفت اما اجزای دیگر گفتمان رقیب را اخذ کرد. هر نوع صورت گرایی تحصیلی، نژاد گرایی، سنت گرایی غلیظ یا محدود سازی حوزه عمومی و اعطای اختیار تام کارگزاری اندیشه و عمل به دولت نمی تواند به تحقق گفتمان انقلاب کمک کند بلکه نهایتاً علی رغم میل داعیه دارانش گفتمان رقیب را تقویت کرده و انقلاب را به محاق می برد.
#پیشرفت_حصولی
#پیشرفت_تحصیلی
#توسعه
#الگوی_ایرانی_اسلامی_پیشرفت
#دولت_کارگزار
#حوزه_عمومی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندرشکده مهاجر
✨@humanities_development
🔗http://mohaajer.ir/project/توسعه-در-عهد-جمهوری-اسلامی-و-تعارض-بنیا/
اندیشکده مهاجر
توسعه در عهد جمهوری اسلامی و تعارض بنیادین آن با گفتمان انقلاب اسلامی - اندیشکده مهاجر
گفتمان انقلاب اسلامی آنگونه که در شعارهای آن و شعر شاعران آن و نوشتهها و گفتارهای متفکرین شاخص آن قابلدرک است گفتمانی عمیقاً آرمانی، اخلاقی و انسانی می باشد. اما فهم این گفتمان جز از طریق درک گفتمانی که در برابر آن قد علم کرده بود و آن را به مبارزهطلبی…
ما و اسطوره توسعه
نشست " مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی" با حضور دکتر مسعود نیلی / میلاد دخانچی / مهدی زریباف/ محمدحسین بادامچی یکشنبه 24 بهمن ساعت 15 الی 18 آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف
⚠️📢اطلاعیهی مهم لغو نشست مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی⚠️
❗️ساعتی پیش دفتر دکتر نیلی، مدعو محترم نشست «مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی» در تماسی غیرمنتظره و دیرهنگام اعلام کردند که به واسطه ممانعت نهاد ریاست جمهوری، جناب آقای دکتر مسعود نیلی، به دلایلی که برای ما روشن نیست، از حضور در جلسه امروز معذورند.
💢 لذا با توجه به اهمیت حضور ایشان برای برگزار کنندگان، جلسه امروز لغو، و جزئیات و تاریخ آتی برگزاری نشست، متعاقبا اعلام خواهد شد.
🌀 اندیشکده مهاجر از سایر مدعوین، و نیز مخاطبین محترم این نشست، بابت مشکل تحمیل شدهی مذکور، پوزش می طلبد.
❗️ساعتی پیش دفتر دکتر نیلی، مدعو محترم نشست «مقایسه برنامه ریزی توسعه در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی» در تماسی غیرمنتظره و دیرهنگام اعلام کردند که به واسطه ممانعت نهاد ریاست جمهوری، جناب آقای دکتر مسعود نیلی، به دلایلی که برای ما روشن نیست، از حضور در جلسه امروز معذورند.
💢 لذا با توجه به اهمیت حضور ایشان برای برگزار کنندگان، جلسه امروز لغو، و جزئیات و تاریخ آتی برگزاری نشست، متعاقبا اعلام خواهد شد.
🌀 اندیشکده مهاجر از سایر مدعوین، و نیز مخاطبین محترم این نشست، بابت مشکل تحمیل شدهی مذکور، پوزش می طلبد.
Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
💢 آیا ندانستهاند که خدا رزق و روزی را برای هر که بخواهد وسعت میدهد یا تنگ میگیرد؟
بیتردید در این امر برای مردمی که ایمان دارند، نشانههاییست.
- سوره زمر، آیه ۵۲.
____
@Sharif_Kapital
بیتردید در این امر برای مردمی که ایمان دارند، نشانههاییست.
- سوره زمر، آیه ۵۲.
____
@Sharif_Kapital
Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
✅ در باب چیستی و چرایی حلقهی کاپیتال شریف
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
💢 دانشگاه شریف از دیرباز کانون جدال سوزان سرمایهداری، و منتقدان آن بوده است. دانشگاهی که از سویی رسالتش تولید ثروت و نقشآفرینی در نظام بازار به واسطهی ابداع و بهبود فناوریهاست، و از سوی دیگر دانشجویانی را در خود میپرورد که بسیاری از آنها خود را نسبت به جامعهی خویش مسئول دانسته، و در نسبت با معضلات اجتماعی مردمان خاکی که ریشه در آن دارند، احساس درد و دغدغهمندی میکنند.
💢 در طول حیات دانشگاه شریف، این تعارضِ نهفته، بارها و در قالب های گونهگونی، بروز و تجلی یافته است. در میان واکنشهای متنوعی که در این چند دهه به تعارض مذکور داده شده، به راحتی میتوان کثیری از آنها را متکی یا مرتبط به آراء و نظرات کارل مارکس، فیلسوف آلمانیتبار قرن نوزدهم دانست. «مارکسیسم»، «کمونیسم»، و «چپگرایی»، از همان سالهای نخستینِ شریف، همواره در این دانشگاه به انحاء و اشکال مختلف و در قالب های متنوعی حضور داشته است.
💢 اما سوال اینجاست که مارکسیسم واقعا چیست؟ کارل مارکس اصلا که بود و چه گفت؟ و چرا در این چهار پنج دهه، همواره مارکس و مارکسیسم و کمونیسم و چپگرایی و دفاع از طبقهی ضعیف جامعه در مقابل ثروتمندان و سرمایهداران و...، همه به هم بستهبندی شده و یکسان انگاشته شدهاند؟ آیا چپگرایی دقیقا همان مارکسیسم است و بالعکس؟ تعریف دقیق، و تعبیر علمی - فلسفی این مفاهیم چیست؟ آیا باید به هر دغدغهای حول مصائب ضعفای جامعه، و به هر نقدی علیه سرمایهسالاری و زراندوزی، اطلاق «مارکسیسم» نمود؟ و اصلا مارکسیسم چرا تا به این حد «بد» است و تابو شده؟ علل شکست این مکتب در قرن بیستم چه بود؟ دین و پارادایمهای دینی چه نسبتی با این فضا دارند؟ آیا اسلام در مواجهه با سرمایهداری و نظام بازار سکوت میکند؟ آیا چیزی تحت عنوان «مارکسیسم اسلامی» اصلا میتواند وجود داشته باشد؟ انقلاب اسلامی و گفتمان ولی نعمتیِ مستضعفان و پابرهنگان، چه نفی و اثباتی در مواجهه با نظام سرمایهداری، مارکسیسم، و سایر پارادایمهای اقتصادی-اجتماعی دارد؟
💢 متاسفانه به نظر میرسد در طی دهههای اخیرِ انقلاب اسلامی، مسیر نادرستی را دراین عرصه پیش گرفتهایم. تابو درست کردن و عدم مواجههی صریح، صادقانه، و عقلایی با مسائلی که حل و بررسی و تدقیق در آنها، جزء لاینفک نیل به یک جامعهی سالم و متعالی است، عکس آن چیزیست که معلمان انقلاب از شهید بهشتی تا شهید مطهری، به ما آموختهاند. چه بخواهیم و چه نه، جهانی که در آن زندگی میکنیم، جهانیست عمدتا ساختهی نظام سرمایهداری. این نظام، در اشکال مختلف و پیوسته در حال تغییرش، سه قرن است که در جهان جولان میدهد و احتمالا سالیان دیگری نیز همچنان با ما خواهد بود. در اروپای قرن بیستم، کمونیسم و فاشیسم هیچکدام نتوانستند خود را به عنوان گزینههای کارآمدِ بدیل معرفی کنند، و مشابه های غیر اروپاییشان نیز به هیچ روی موفقتر از کار در نیامدهاند. و امروز و در قرن بیستویکم، کشور ما نیز به تقریب بسیار خوبی – خودآگاه یا ناخودآگاه - به این کاروان پیوسته، و سرمایهداری، نظام بازار، و اقتصاد بازار آزاد، همه از مسائل مهم ایران امروزند؛ مسائلی که عبور بیتفاوت ما از کنار آنها میتواند هر روز خسارات بیشتری را برای حال و آیندهی مردمان این سرزمین در پی داشته باشد.
#ادامه_در_پست_بعد :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/15
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
💢 دانشگاه شریف از دیرباز کانون جدال سوزان سرمایهداری، و منتقدان آن بوده است. دانشگاهی که از سویی رسالتش تولید ثروت و نقشآفرینی در نظام بازار به واسطهی ابداع و بهبود فناوریهاست، و از سوی دیگر دانشجویانی را در خود میپرورد که بسیاری از آنها خود را نسبت به جامعهی خویش مسئول دانسته، و در نسبت با معضلات اجتماعی مردمان خاکی که ریشه در آن دارند، احساس درد و دغدغهمندی میکنند.
💢 در طول حیات دانشگاه شریف، این تعارضِ نهفته، بارها و در قالب های گونهگونی، بروز و تجلی یافته است. در میان واکنشهای متنوعی که در این چند دهه به تعارض مذکور داده شده، به راحتی میتوان کثیری از آنها را متکی یا مرتبط به آراء و نظرات کارل مارکس، فیلسوف آلمانیتبار قرن نوزدهم دانست. «مارکسیسم»، «کمونیسم»، و «چپگرایی»، از همان سالهای نخستینِ شریف، همواره در این دانشگاه به انحاء و اشکال مختلف و در قالب های متنوعی حضور داشته است.
💢 اما سوال اینجاست که مارکسیسم واقعا چیست؟ کارل مارکس اصلا که بود و چه گفت؟ و چرا در این چهار پنج دهه، همواره مارکس و مارکسیسم و کمونیسم و چپگرایی و دفاع از طبقهی ضعیف جامعه در مقابل ثروتمندان و سرمایهداران و...، همه به هم بستهبندی شده و یکسان انگاشته شدهاند؟ آیا چپگرایی دقیقا همان مارکسیسم است و بالعکس؟ تعریف دقیق، و تعبیر علمی - فلسفی این مفاهیم چیست؟ آیا باید به هر دغدغهای حول مصائب ضعفای جامعه، و به هر نقدی علیه سرمایهسالاری و زراندوزی، اطلاق «مارکسیسم» نمود؟ و اصلا مارکسیسم چرا تا به این حد «بد» است و تابو شده؟ علل شکست این مکتب در قرن بیستم چه بود؟ دین و پارادایمهای دینی چه نسبتی با این فضا دارند؟ آیا اسلام در مواجهه با سرمایهداری و نظام بازار سکوت میکند؟ آیا چیزی تحت عنوان «مارکسیسم اسلامی» اصلا میتواند وجود داشته باشد؟ انقلاب اسلامی و گفتمان ولی نعمتیِ مستضعفان و پابرهنگان، چه نفی و اثباتی در مواجهه با نظام سرمایهداری، مارکسیسم، و سایر پارادایمهای اقتصادی-اجتماعی دارد؟
💢 متاسفانه به نظر میرسد در طی دهههای اخیرِ انقلاب اسلامی، مسیر نادرستی را دراین عرصه پیش گرفتهایم. تابو درست کردن و عدم مواجههی صریح، صادقانه، و عقلایی با مسائلی که حل و بررسی و تدقیق در آنها، جزء لاینفک نیل به یک جامعهی سالم و متعالی است، عکس آن چیزیست که معلمان انقلاب از شهید بهشتی تا شهید مطهری، به ما آموختهاند. چه بخواهیم و چه نه، جهانی که در آن زندگی میکنیم، جهانیست عمدتا ساختهی نظام سرمایهداری. این نظام، در اشکال مختلف و پیوسته در حال تغییرش، سه قرن است که در جهان جولان میدهد و احتمالا سالیان دیگری نیز همچنان با ما خواهد بود. در اروپای قرن بیستم، کمونیسم و فاشیسم هیچکدام نتوانستند خود را به عنوان گزینههای کارآمدِ بدیل معرفی کنند، و مشابه های غیر اروپاییشان نیز به هیچ روی موفقتر از کار در نیامدهاند. و امروز و در قرن بیستویکم، کشور ما نیز به تقریب بسیار خوبی – خودآگاه یا ناخودآگاه - به این کاروان پیوسته، و سرمایهداری، نظام بازار، و اقتصاد بازار آزاد، همه از مسائل مهم ایران امروزند؛ مسائلی که عبور بیتفاوت ما از کنار آنها میتواند هر روز خسارات بیشتری را برای حال و آیندهی مردمان این سرزمین در پی داشته باشد.
#ادامه_در_پست_بعد :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/15
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
Forwarded from حلقهی بازخوانی انتقادی کاپیتال
✅ در باب چیستی و چرایی حلقهی کاپیتال شریف
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
#ادامه_از_پست_قبل :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/14
💢 در طول تاریخِ سرمایهداری، و حتی بسیار پیشتر از حاکمیت جهانشمول این نظام، همواره متفکران و اندیشمندان غربی و غیر غربی، اصول و مبانی و تبعات سرمایهداری را به نقد و چالش کشیدهاند، و به ویژه در قرون اخیر، تلاشی پیوسته، برای عیبزدایی، بهینهسازی، یا جایگزینی آن در جریان بوده است. سرمایهداریِ حالِ حاضرِ جهانی، آثار و پیامدهای خود را به عرصهی اقتصاد محدود نکرده، و تقریبا در تمامی شئون حیات بشر مدرن تبعاتی عمیق داشته است؛ و منتقدان این نظام، به تفصیل و در کتب و مقالات پرشماری آنها را برشمردهاند: اینکه کانون گرم خانواده مورد تهاجم جهان تجارت و نیروهای آن قرار گرفتهاست؛ اینکه فضائل مدنی در حال رنگ باختن و ناپدید شدن است؛ اینکه آمادگی برای به تعویق انداختن «ارضای امیال و آرزوها» – به عنوان نقطه اتکای سرمایهداری – اکنون در حال رنگ باختن است؛ اینکه فردگرایی و خودخواهی در حال نابود کردن هر گونه درکی از هدف، مقصود، و خیرِ «جمعی» است؛ اینکه «کار»، رفته رفته معنا و مفهوم خود را از دست میدهد؛ اینکه مردم و آحاد جامعه مسحور کالاهای مصرفیای میشوند که در واقع نیازی به آنها ندارند؛ اینکه «بازار بینالمللی» با نابود کردن فرهنگهای تاریخیِ مکانمندِ زیستبوم ها، چیزی جز یک معجون بیبو و خاصیت، یا نوعی نیهیلیزم لذتپرستانه باقی نمیگذارد؛ اینکه ثروتمندان، روز به روز ثروتمندتر و فقرا هر روز فقیرتر از دیروز میشوند؛ و...
💢 بنابر آنچه گفته شد، به نظر میرسد از هر منظر و با هر نگاهی، نقد، بررسی، اصلاح، تعدیل، یا دستکم شناخت صحیح و ذوابعادِ نظام سرمایهداری و بازار آزاد، به گواه عقل، ضرورتی انکار ناشدنیست؛ و چه بهتر که چنین اتفاقی در جایی پیگرفته شود که به واسطهی ارتباط وثیقاش با قلب تپندهی سرمایهداری – یعنی تکنیک و فناوری – بیش از هر جای دیگری نیازمند و مشتاق چنین مباحثی است.
💢 اما و صد اما که این مهم، همواره با چالشهایی مواجه بوده است. اسطورهسازی از مارکس و مارکسیسم از سویی، و بدیهی گرفتن مبانی و مفروضات سرمایهداری از سوی دیگر، همیشه مانع ایجاد یک گفتگوی پیشبرنده و سازنده در این باره شده است. وجود نوع خاصی از برداشت اساطیری و در نتیجه نگاهی متعصبانه در میان طرفداران مارکسیسم، هم مانع شناخت علمی نقاط ضعف و قوت این مکتب شده، و هم عدهای را در طول دهههای اخیر، بدون شناخت کافی و بیشتر بر اثر هیجانات و احساسات، هوادار مارکسیسم نموده است. نتیجهی نهایی چنین فضایی، به محاق رفتن هرگونه تدقیق و تعمق فاخر در حوزه بازاندیشی اندیشههای اقتصادی، خصوصا در دانشگاهها و در بین دانشجویان بوده است.
💢 جامعه اسلامی شریف، با همکاری اندیشکدهی مهاجر، با عنایت به آنچه گفته شد، حلقهی بازخوانی انتقادی کتاب کاپیتال مارکس - به عنوان مشهورترین اثر در حوزهی نقد و بررسی سرمایهداری - را بهانه و دستمایهای برای یک بازنگری و بازاندیشی در اصول، مبانی، ساز و کارها، و تبعات نظامهای اقتصادیِ حاکم کرده، تا از خلال طرح انتقادات کارل مارکس، و نقد و بررسی آنها، به درک و شناختی واقعیتر و کاملتر از سرمایهداری، مارکسیسم، و نقایص و ایرادات هر یک از آنها برسیم؛ که این خود نخستین قدم ضروری برای بهبود زیست معیشتی، فرهنگی و اجتماعی جامعه، و نیل به راه حلی متکی بر داشتهها و یافتههای معرفتی و فرهنگی خودمان است.
✅ چنین فرآیندی، در نهایت و در مقیاسهای بزرگتر، برکات بسیاری برای انقلاب اسلامی، ملت ایران و آیندگان این مرز و بوم خواهد داشت؛ انشاءالله.
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
🖋 جامعه اسلامی شریف / اندیشکده مهاجر
#ادامه_از_پست_قبل :
https://news.1rj.ru/str/Sharif_Kapital/14
💢 در طول تاریخِ سرمایهداری، و حتی بسیار پیشتر از حاکمیت جهانشمول این نظام، همواره متفکران و اندیشمندان غربی و غیر غربی، اصول و مبانی و تبعات سرمایهداری را به نقد و چالش کشیدهاند، و به ویژه در قرون اخیر، تلاشی پیوسته، برای عیبزدایی، بهینهسازی، یا جایگزینی آن در جریان بوده است. سرمایهداریِ حالِ حاضرِ جهانی، آثار و پیامدهای خود را به عرصهی اقتصاد محدود نکرده، و تقریبا در تمامی شئون حیات بشر مدرن تبعاتی عمیق داشته است؛ و منتقدان این نظام، به تفصیل و در کتب و مقالات پرشماری آنها را برشمردهاند: اینکه کانون گرم خانواده مورد تهاجم جهان تجارت و نیروهای آن قرار گرفتهاست؛ اینکه فضائل مدنی در حال رنگ باختن و ناپدید شدن است؛ اینکه آمادگی برای به تعویق انداختن «ارضای امیال و آرزوها» – به عنوان نقطه اتکای سرمایهداری – اکنون در حال رنگ باختن است؛ اینکه فردگرایی و خودخواهی در حال نابود کردن هر گونه درکی از هدف، مقصود، و خیرِ «جمعی» است؛ اینکه «کار»، رفته رفته معنا و مفهوم خود را از دست میدهد؛ اینکه مردم و آحاد جامعه مسحور کالاهای مصرفیای میشوند که در واقع نیازی به آنها ندارند؛ اینکه «بازار بینالمللی» با نابود کردن فرهنگهای تاریخیِ مکانمندِ زیستبوم ها، چیزی جز یک معجون بیبو و خاصیت، یا نوعی نیهیلیزم لذتپرستانه باقی نمیگذارد؛ اینکه ثروتمندان، روز به روز ثروتمندتر و فقرا هر روز فقیرتر از دیروز میشوند؛ و...
💢 بنابر آنچه گفته شد، به نظر میرسد از هر منظر و با هر نگاهی، نقد، بررسی، اصلاح، تعدیل، یا دستکم شناخت صحیح و ذوابعادِ نظام سرمایهداری و بازار آزاد، به گواه عقل، ضرورتی انکار ناشدنیست؛ و چه بهتر که چنین اتفاقی در جایی پیگرفته شود که به واسطهی ارتباط وثیقاش با قلب تپندهی سرمایهداری – یعنی تکنیک و فناوری – بیش از هر جای دیگری نیازمند و مشتاق چنین مباحثی است.
💢 اما و صد اما که این مهم، همواره با چالشهایی مواجه بوده است. اسطورهسازی از مارکس و مارکسیسم از سویی، و بدیهی گرفتن مبانی و مفروضات سرمایهداری از سوی دیگر، همیشه مانع ایجاد یک گفتگوی پیشبرنده و سازنده در این باره شده است. وجود نوع خاصی از برداشت اساطیری و در نتیجه نگاهی متعصبانه در میان طرفداران مارکسیسم، هم مانع شناخت علمی نقاط ضعف و قوت این مکتب شده، و هم عدهای را در طول دهههای اخیر، بدون شناخت کافی و بیشتر بر اثر هیجانات و احساسات، هوادار مارکسیسم نموده است. نتیجهی نهایی چنین فضایی، به محاق رفتن هرگونه تدقیق و تعمق فاخر در حوزه بازاندیشی اندیشههای اقتصادی، خصوصا در دانشگاهها و در بین دانشجویان بوده است.
💢 جامعه اسلامی شریف، با همکاری اندیشکدهی مهاجر، با عنایت به آنچه گفته شد، حلقهی بازخوانی انتقادی کتاب کاپیتال مارکس - به عنوان مشهورترین اثر در حوزهی نقد و بررسی سرمایهداری - را بهانه و دستمایهای برای یک بازنگری و بازاندیشی در اصول، مبانی، ساز و کارها، و تبعات نظامهای اقتصادیِ حاکم کرده، تا از خلال طرح انتقادات کارل مارکس، و نقد و بررسی آنها، به درک و شناختی واقعیتر و کاملتر از سرمایهداری، مارکسیسم، و نقایص و ایرادات هر یک از آنها برسیم؛ که این خود نخستین قدم ضروری برای بهبود زیست معیشتی، فرهنگی و اجتماعی جامعه، و نیل به راه حلی متکی بر داشتهها و یافتههای معرفتی و فرهنگی خودمان است.
✅ چنین فرآیندی، در نهایت و در مقیاسهای بزرگتر، برکات بسیاری برای انقلاب اسلامی، ملت ایران و آیندگان این مرز و بوم خواهد داشت؛ انشاءالله.
___
@Sharif_Kapital
@Sharif_Islamic_Society
@Mohajer_ThinkTank
✅آیا طرح اعتباریات علامه طباطبایی بیسابقه بوده است؟
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علیاصغر مصلح) (قسمت اول)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 دکتر علیاصغر مصلح، کتاب کوچک و مهم خود با عنوان «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» را بر دو مدّعا و یک نتیجهگیری استوار کرده است.
1⃣ ادعای اول آن است که طرح اعتباریات (انسان-شناسی، فرهنگ، جامعه یا تاریخ) به عنوان امری مستقل از هستیهای طبیعی، متافیزیکی و الهیاتی، پدیدهای کاملاً مدرن و متناسب با تحولات فکری و اجتماعی تمدن غربی در پانصد سال اخیر است:
♦️«برای آغاز شدن تأملات فلسفی درباره فرهنگ، باید زمینههایی فراهم میشد. در تاریخ تفکر فلسفی غرب نیز اندیشیدن درباره فرهنگ، مترتب پسزمینههایی است. بدون تحولات بزرگ قرن هجدهم و به خصوص توجه فلسفی به تاریخ و تصور تقابل طبیعت و فرهنگ، تأمل فلسفی درباره فرهنگ که بعدها "فلسفه فرهنگ" نامیده شد، پدید نمیآمد. حتی در دوره مدرن با صرف زاد و توشهای که فیلسوفان راسیونالیست و آمپریست فراهم کرده بودند، بحث فلسفی درباره فرهنگ آغاز نمیشد. در ایران هم تفکر فلسفی درباره فرهنگ تنها با مؤونه فیلسوفان کلاسیک اسلامی و ترجمه آثار فیلسوفانی چون دکارت و هیوم پا نمیگرفت؛ متفکر باید در فضای زندگی مدرن، از قرن هجدهم به بعد زندگی میکرده است تا زمینه پرداختن به اینگونه پرسشها را بیابد». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 9)
2⃣ مدعای دوم این است که طرح اعتباریات در چارچوب فلسفه کلاسیک، ممتنع است. مؤلف سپس نتیجه گرفته است که علامه طباطبایی با توجه به شناختی که از فلسفههای جدید غربی به دست آورده بود، اول بار آن را در فلسفه اسلامی طرح کرد. ازاینرو ایشان باید مؤسس فلسفه فرهنگ در سنت فلسفی اسلامی-ایرانی شناخته شود:
♦️«مثلاً فلسفه افلاطون که با اندیشه ایدهها قوام میگرفت، نمیتوانست مبانی لازم را برای پرسش از چیستی فرهنگ فراهم کند. این زمینه حتی با فلسفه دکارت هم فراهم نشد. گویی مبنای سوبژکتیو در تفکر مدرن باید چنان قوام می-یافت که انسان بتواند خود را موجودی در مقابل طبیعت تلقی کند که عالم خود را خود میآفریند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 17)
💢 در اینجا قصد ما ارزیابی بیرونی صحت مقدمات اصلی دکتر مصلح است، به گونه ای که بی آنکه متعرض محتوای درونی مدعاهای ایشان شویم، اطلاق آن بر تاریخ فلسفه اسلامی را به پرسش می گیریم. مصلح معتقد است که شهید مطهری نیز این دیدگاه را که «نظریه اعتباریات در آثار قدما سابقه ندارد»، مطرح کرده و بیسابقه بودن نظریه اعتباریات را عیب آن تلقی کرده است. دکتر مصلح به این اظهار نظر از شهید مطهری استناد میکند:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند؛ ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 21)
💢 برداشت دکتر مصلح از این اظهار نظر شهید مطهری این است که این نظریه نزد قدما مطرح نبوده (و اساساً طرحشدنی نبوده) و اعتراض شهید مطهری به «نوآوری» علامه طباطبایی است؛ چنانکه مینویسد: «از سخن مرحوم مطهری برمیآید که گویی بر این نظر است که اصول همه مسائل فلسفی حتی در آینده باید در آثار و کلمات فلاسفه اسلامی مثل شیخ و آخوند باشد».
💢 نگاهی دقیقتر به اصل عبارت شهید مطهری، نشان میدهد که برخلاف ادعای آقای مصلح، نهتنها شهید مطهری طرح مسئله اعتباریات را مسبوق به سابقه میداند، بلکه به هیچ وجه اعتراض ایشان به نوآوری این نظریه نیست؛ بلکه برعکس به نو نبودن آن است. عبارت کامل شهید مطهری در مقاله «جاودانگی اصول اخلاقی» که مصلح به آن ارجاع داده، چنین است:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند، ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند که معلوم شود ریشه این حرف در کلمات امثال شیخ در مورد عقل عملی و عقل نظری چیست. اگر از حرفهای آنها شروع میکردند و بعد پیوند میزدند با حرف خودشان، بهتر بود؛ و علت اینکه از کلمات فلاسفه قدیم این مبحث قطع شده است، این است که ایشان از علم اصول به این مطلب رسیدند، نه از فلسفه؛ و اولین الهام-بخش ایشان هم حرفهای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی بوده است در باب اعتباریات، که ایشان دنبالش را گرفتند و رفتهاند تا اینجا؛ لذا آن را با حرفهای فلاسفه ارتباط ندادهاند». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 229)
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علیاصغر مصلح) (قسمت اول)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 دکتر علیاصغر مصلح، کتاب کوچک و مهم خود با عنوان «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» را بر دو مدّعا و یک نتیجهگیری استوار کرده است.
1⃣ ادعای اول آن است که طرح اعتباریات (انسان-شناسی، فرهنگ، جامعه یا تاریخ) به عنوان امری مستقل از هستیهای طبیعی، متافیزیکی و الهیاتی، پدیدهای کاملاً مدرن و متناسب با تحولات فکری و اجتماعی تمدن غربی در پانصد سال اخیر است:
♦️«برای آغاز شدن تأملات فلسفی درباره فرهنگ، باید زمینههایی فراهم میشد. در تاریخ تفکر فلسفی غرب نیز اندیشیدن درباره فرهنگ، مترتب پسزمینههایی است. بدون تحولات بزرگ قرن هجدهم و به خصوص توجه فلسفی به تاریخ و تصور تقابل طبیعت و فرهنگ، تأمل فلسفی درباره فرهنگ که بعدها "فلسفه فرهنگ" نامیده شد، پدید نمیآمد. حتی در دوره مدرن با صرف زاد و توشهای که فیلسوفان راسیونالیست و آمپریست فراهم کرده بودند، بحث فلسفی درباره فرهنگ آغاز نمیشد. در ایران هم تفکر فلسفی درباره فرهنگ تنها با مؤونه فیلسوفان کلاسیک اسلامی و ترجمه آثار فیلسوفانی چون دکارت و هیوم پا نمیگرفت؛ متفکر باید در فضای زندگی مدرن، از قرن هجدهم به بعد زندگی میکرده است تا زمینه پرداختن به اینگونه پرسشها را بیابد». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 9)
2⃣ مدعای دوم این است که طرح اعتباریات در چارچوب فلسفه کلاسیک، ممتنع است. مؤلف سپس نتیجه گرفته است که علامه طباطبایی با توجه به شناختی که از فلسفههای جدید غربی به دست آورده بود، اول بار آن را در فلسفه اسلامی طرح کرد. ازاینرو ایشان باید مؤسس فلسفه فرهنگ در سنت فلسفی اسلامی-ایرانی شناخته شود:
♦️«مثلاً فلسفه افلاطون که با اندیشه ایدهها قوام میگرفت، نمیتوانست مبانی لازم را برای پرسش از چیستی فرهنگ فراهم کند. این زمینه حتی با فلسفه دکارت هم فراهم نشد. گویی مبنای سوبژکتیو در تفکر مدرن باید چنان قوام می-یافت که انسان بتواند خود را موجودی در مقابل طبیعت تلقی کند که عالم خود را خود میآفریند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 17)
💢 در اینجا قصد ما ارزیابی بیرونی صحت مقدمات اصلی دکتر مصلح است، به گونه ای که بی آنکه متعرض محتوای درونی مدعاهای ایشان شویم، اطلاق آن بر تاریخ فلسفه اسلامی را به پرسش می گیریم. مصلح معتقد است که شهید مطهری نیز این دیدگاه را که «نظریه اعتباریات در آثار قدما سابقه ندارد»، مطرح کرده و بیسابقه بودن نظریه اعتباریات را عیب آن تلقی کرده است. دکتر مصلح به این اظهار نظر از شهید مطهری استناد میکند:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند؛ ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند». (ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ صفحه 21)
💢 برداشت دکتر مصلح از این اظهار نظر شهید مطهری این است که این نظریه نزد قدما مطرح نبوده (و اساساً طرحشدنی نبوده) و اعتراض شهید مطهری به «نوآوری» علامه طباطبایی است؛ چنانکه مینویسد: «از سخن مرحوم مطهری برمیآید که گویی بر این نظر است که اصول همه مسائل فلسفی حتی در آینده باید در آثار و کلمات فلاسفه اسلامی مثل شیخ و آخوند باشد».
💢 نگاهی دقیقتر به اصل عبارت شهید مطهری، نشان میدهد که برخلاف ادعای آقای مصلح، نهتنها شهید مطهری طرح مسئله اعتباریات را مسبوق به سابقه میداند، بلکه به هیچ وجه اعتراض ایشان به نوآوری این نظریه نیست؛ بلکه برعکس به نو نبودن آن است. عبارت کامل شهید مطهری در مقاله «جاودانگی اصول اخلاقی» که مصلح به آن ارجاع داده، چنین است:
♦️«موضوع ادراکات اعتباری بدون شک یک ابتکار بسیار باارزشی است؛ تنها نقصش این است که ایشان شخصاً به این مطالب رسیدهاند و بعد هم فکر کردند و در آن پیش رفتند، ولی آن را با کلمات قدمای خودمان مربوط نکردند که معلوم شود ریشه این حرف در کلمات امثال شیخ در مورد عقل عملی و عقل نظری چیست. اگر از حرفهای آنها شروع میکردند و بعد پیوند میزدند با حرف خودشان، بهتر بود؛ و علت اینکه از کلمات فلاسفه قدیم این مبحث قطع شده است، این است که ایشان از علم اصول به این مطلب رسیدند، نه از فلسفه؛ و اولین الهام-بخش ایشان هم حرفهای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی بوده است در باب اعتباریات، که ایشان دنبالش را گرفتند و رفتهاند تا اینجا؛ لذا آن را با حرفهای فلاسفه ارتباط ندادهاند». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 229)
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
ما و اسطوره توسعه
✅آیا طرح اعتباریات علامه طباطبایی بیسابقه بوده است؟ (نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علیاصغر مصلح) (قسمت اول) ✍نویسنده: محمد حسین بادامچی 💢 دکتر علیاصغر مصلح، کتاب کوچک و مهم خود با عنوان «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی…
✅آیا طرح اعتباریات علامه طباطبایی بیسابقه بوده است؟
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علی اصغر مصلح) (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 در واقع شهید مطهری معتقد است که بحث اعتباریات، اول بار در کلمات شیخالرئیس مطرح شده است، اما تذکر میدهد که علامه طباطبایی از مسیر دیگری غیر از مباحث فیلسوفان به این بحث رسیده است. ایشان در یکی از آخرین مصاحبههای خود بعد از انقلاب، به سابقه طرح این بحث در حوزه «فلسفه عملی» در کلمات فیلسوفان متقدم اشاره میکند:
♦️«دکتر سروش: تفکیک ادراکات اعتباری از ادراکات حقیقی از چه زمانی و توسط کدام فیلسوف در تاریخ فلسفه اسلامی صورت گرفته است؟
استاد مطهری: تا آنجا که من اطلاع دارم ریشه این تفکیک، البته بدون اینکه مسائل، خوب از هم شکافته شده باشند، در آثار بوعلی دیده میشوند. متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه! به هر حال با طرح مسئله عقل عملی و عقل نظری و بعد مسئله حسن و قبح عقلی و اینکه این پسندها و ناپسندهای عقلی در میان ملل مختلف متفاوت است و درباره آنها یکجور قضاوت نمیشود و اینها نباید ملاک قضاوت در مسائل فلسفی بشوند؛ از این زمان است که تدریجاً توجه به مسئله ادراکات اعتباری و حقیقی پیدا میشود. البته ممکن است که این مسئله ریشهای در دوره ماقبل اسلام داشته باشد که من چون اطلاعی از آن ندارم، آن را نفی نمیکنم؛ ولی تا آنجا که اطلاع دارم، توجه به این مسئله، بیشتر معلول تضاد و برخورد آرای متکلمین و فلاسفه بوده است». (پیرامون انقلاب اسلامی صفحه 132 و 133)
💢 از بیان شهید مطهری و این عبارت که «متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه»، آشکار است که ایشان نیز از منشأ اصلی بحث اعتباریات بیاطلاع است؛ چراکه مسئله ارادیات و عقل عملی نهتنها «یکی از مسائل» فلسفه فارابی، بلکه در واقع اسّ و اساس تمام نظام فلسفی وی را تشکیل میدهد. جالبتر آنکه شهید مطهری در جای دیگری حتی به همین مقدار نیز به نام فارابی اشاره نمیکند و مینویسد: «شاید درباره حکمت نظری و حکمت عملی هیچکس بیشتر از شیخ بحث نکرده باشد». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 225)
💢 ارجاعات دکتر مصلح به نوشتههای دیگر شارحان مقاله ششم «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، از جمله آیت-الله صادق لاریجانی، نشان میدهد که متأسفانه بیاطلاعی از فلسفه عملی فارابی، امری شایع در میان بزرگان فلسفه معاصر ایران است و بالتبع مباحث جاری در باب فلسفه عملی و فلسفه اجتماعی و اعتباریات، بدون توجه به فارابی که به باور شرقشناسان، نخستین و واپسین صاحبنظر فلسفه سیاسی اسلامی به شمار میرود، دچار نقصی اساسی است.
💢 نگارنده با بررسی تطبیقی فلسفه اجتماعی علامه طباطبایی و فلسفه مدنی فارابی، مدعی است که طرح اعتباریات توسط علامه طباطبایی، اعلام دوباره امتناع فلسفه سیاسی اسلامی است که ویژگی مکرر دوران انحطاط پسافارابی در تمدن اسلامی محسوب میشود؛ امری که شهید مطهری به حق به آن انتقاد میکند؛ اما دکتر مصلح، هوشمندانه آن را رد میکند تا بر تضاد بنیادین میان نظریه اجتماعی علامه طباطبایی و نظریه اجتماعی شهید مطهری و قرابت دیدگاههای علامه با مبانی نظریه اجتماعی مدرن، صحه گذاشته شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندرشکده مهاجر
✨@humanities_development
(نقدی بر کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» نوشته علی اصغر مصلح) (قسمت دوم)
✍نویسنده: محمد حسین بادامچی
💢 در واقع شهید مطهری معتقد است که بحث اعتباریات، اول بار در کلمات شیخالرئیس مطرح شده است، اما تذکر میدهد که علامه طباطبایی از مسیر دیگری غیر از مباحث فیلسوفان به این بحث رسیده است. ایشان در یکی از آخرین مصاحبههای خود بعد از انقلاب، به سابقه طرح این بحث در حوزه «فلسفه عملی» در کلمات فیلسوفان متقدم اشاره میکند:
♦️«دکتر سروش: تفکیک ادراکات اعتباری از ادراکات حقیقی از چه زمانی و توسط کدام فیلسوف در تاریخ فلسفه اسلامی صورت گرفته است؟
استاد مطهری: تا آنجا که من اطلاع دارم ریشه این تفکیک، البته بدون اینکه مسائل، خوب از هم شکافته شده باشند، در آثار بوعلی دیده میشوند. متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه! به هر حال با طرح مسئله عقل عملی و عقل نظری و بعد مسئله حسن و قبح عقلی و اینکه این پسندها و ناپسندهای عقلی در میان ملل مختلف متفاوت است و درباره آنها یکجور قضاوت نمیشود و اینها نباید ملاک قضاوت در مسائل فلسفی بشوند؛ از این زمان است که تدریجاً توجه به مسئله ادراکات اعتباری و حقیقی پیدا میشود. البته ممکن است که این مسئله ریشهای در دوره ماقبل اسلام داشته باشد که من چون اطلاعی از آن ندارم، آن را نفی نمیکنم؛ ولی تا آنجا که اطلاع دارم، توجه به این مسئله، بیشتر معلول تضاد و برخورد آرای متکلمین و فلاسفه بوده است». (پیرامون انقلاب اسلامی صفحه 132 و 133)
💢 از بیان شهید مطهری و این عبارت که «متأسفانه الان به یاد ندارم که آیا فارابی هم این مسئله را مطرح کرده است یا نه»، آشکار است که ایشان نیز از منشأ اصلی بحث اعتباریات بیاطلاع است؛ چراکه مسئله ارادیات و عقل عملی نهتنها «یکی از مسائل» فلسفه فارابی، بلکه در واقع اسّ و اساس تمام نظام فلسفی وی را تشکیل میدهد. جالبتر آنکه شهید مطهری در جای دیگری حتی به همین مقدار نیز به نام فارابی اشاره نمیکند و مینویسد: «شاید درباره حکمت نظری و حکمت عملی هیچکس بیشتر از شیخ بحث نکرده باشد». (نقدی بر مارکسیسم صفحه 225)
💢 ارجاعات دکتر مصلح به نوشتههای دیگر شارحان مقاله ششم «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، از جمله آیت-الله صادق لاریجانی، نشان میدهد که متأسفانه بیاطلاعی از فلسفه عملی فارابی، امری شایع در میان بزرگان فلسفه معاصر ایران است و بالتبع مباحث جاری در باب فلسفه عملی و فلسفه اجتماعی و اعتباریات، بدون توجه به فارابی که به باور شرقشناسان، نخستین و واپسین صاحبنظر فلسفه سیاسی اسلامی به شمار میرود، دچار نقصی اساسی است.
💢 نگارنده با بررسی تطبیقی فلسفه اجتماعی علامه طباطبایی و فلسفه مدنی فارابی، مدعی است که طرح اعتباریات توسط علامه طباطبایی، اعلام دوباره امتناع فلسفه سیاسی اسلامی است که ویژگی مکرر دوران انحطاط پسافارابی در تمدن اسلامی محسوب میشود؛ امری که شهید مطهری به حق به آن انتقاد میکند؛ اما دکتر مصلح، هوشمندانه آن را رد میکند تا بر تضاد بنیادین میان نظریه اجتماعی علامه طباطبایی و نظریه اجتماعی شهید مطهری و قرابت دیدگاههای علامه با مبانی نظریه اجتماعی مدرن، صحه گذاشته شود.
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندرشکده مهاجر
✨@humanities_development
ما و اسطوره توسعه
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت سوم) 💢 فرانسیس بیکن، پدر مدرنیته، در طرح آتلانتیس جدید، حکومت را به عالمان و پژوهندگان تجربی واگذار کرد. در طرح او و در نامی که برای مدینه ی رویایی خود انتخاب کرد اثر و نفوذ افلاطون پیداست، اما با وجود…
✅ آرمانشهر؛ تلخیص مصاحبه با دکتر مهدی فاتح راد (قسمت چهارم)
💢 در پی تحول فکری در رنسانس و با حضور هم عصر بیکن، گالیله، کوپرنیک و ... و با تحمیل صورت ریاضی صِرف بر عالم و آدم هم چنین مکاتب فلسفی متفکرانی چون دکارت، کانت و ... به ویژه نگاه تفکیکی به جسم و جان منطق سوژه- ابژه و ساختن صورت واقعیت توسط قوای فاهمه، سلطه ی بر طبیعت به سلطه ی بر انسانها منجرشد و علم گرایی تجربی افراطی و فناورانه، مبنای توسعه و تحقق مدینه ی فاضله ی زمینی غرب قرار گرفت.
💢 در این حرکت، ادب ظاهر و ادب دنیا اصالت ذاتی یافت و به جای وصل دنیا-آخرت، زمین-آسمان و تعالی آنها... فصل در فصل امور، مبنا و مرجع حرکت شد. البته یکی از برداشت ها از رنسانس و حرکت مکتب مسیحیت کاتولیک به سوی مکتب پروتستان این است که جوهره نگاه کاتولیکی عمدتا توجه به باطن است، مکتب پروتستان تمرکز بر ظاهر را به تامل باطنی یاد شده افزود و ظاهر را به باطن وصل کرد اما این وصل در مرتبه پست و محدود دنیا توسعه پیدا کرد و به تعالی نرسید. این مسئله با لحاظ نسبت بین ظاهر و باطن و تسلط یکی بر دیگری ابعاد جدیدی پیدا می کند که با تفصیل و با لحاظ سیر تاریخی و تفسیر آنها باید مورد بررسی عمیق و دقیق قرار گیرد.
💢 در برابر این جریان، نگاه دیگری هم در تمدن اسلامی شکل گرفته است. ابونصر فارابی، حکیمی فرزانه از خاور ایران و موسس فلسفه اسلامی در قرن چهارم هجری شمسی، اندیشه شهرآرمانی را در کتاب خود به نام "اندیشه های اهل مدینه فاضله" مطرح ساخت و جامعه ی آرمانی را بر پایه اندیشه فلسفی و در قالب مفاهیم شریعت اسلامی پی افکند. فارابی تحت تأثیر فلسفه ی یونانی و به ویژه ارسطو، انسان را موجودی اجتماعی می داند که بالاترین هدف در زندگی او دستیابی به سعادت است و برای این کار، نیاز به سازمان یافتگی دارد که می تواند آن را در شهر یا مدینه بیابد . فارابی معتقد است وجه غالب و بنیان اصلی اجتماع، سیاست است که توسط ریاست به اجرا در می آید و بر آن اساس، حکومت تکوین می یابد. نهایتاً، با سیاست جامعه قوام می گیرد و با حکومت؛ سیاست، استوار و مشروع می گردد.
💢 فارابی فضائل مربوط به رؤسای مدینه را با تقریر کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو در چهار عنوان اصلی مطرح کرده است . فضائل خُلقی، نظری، فکری و عملی. اگر چه در این چهار فضیلت، موضوع علم مدنی هستند، اما در این بخش، فارابی عمدتاً به فضائل خلقی و عملی توجه دارد و تعاون و سعادت دو عنصر اصلی مدینه ی فاضله ی او هستند، همچنین در خصوص ابتنای فضایل بر یکدیگر لازم است به آثار فارابی مراجعه کرد. شایان ذکر است ارسطو در اخلاق نیکوماخوس عملاً علم نظری را از علم عملی جدا می کند، در حالی که این رشته اتصال میان نظر و عمل در آثار افلاطون بیش از آثار ارسطو محسوس و برجسته است و حتی در نوامیسِ (افلاطون)؛ قانون، قانون خداست و خدا راهنما و هادی مدینه است و اوست که نه فقط قانون و اجرای آن بلکه رعایت طرح و تدوین آن را میسر می سازد.
💢 در یک نگاه اجمالی می توان از منظر نوع شناختی آرمانشهر را در سه دسته طبقه بندی کرد. مدینه های فاضله ی افلاطون و آگوستین، آسمانی هستند و با زمین فاصله بسیار دارند. همچنین آرمانشهرهای مور و بیکن عمدتاً نگاه زمینی دارند و آسمان را از یاد برده اند. فیلسوف متأله ایرانی، فارابی سعی کرده است نوع سوّم مدینه فاضله ی یعنی نوع آسمانی زمین را تبیین کند. دو نکته اساسی که به ما امکان فراتر رفتن از نگاه فارابی را می دهد یکی نخ تسبیح فضایل چهارگانه مدنظر او و الگوی نمونه ای است که برای تحقق آرمانشهر و ظهور و بروز آن باید مورد توجّه اساسی باشد و این امور چون پی ساختمان مقدمه ای با ارزش ذاتی غیر قابل انصراف است.
#آرمان_شهر
#فارابی
#اندیشه_های_اهل_مدینه_فاضله
#مدینه_فاضله_آسمانی
#آرمان_شهر_زمینی
#مدینه_آسمانی_زمینی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development
💢 در پی تحول فکری در رنسانس و با حضور هم عصر بیکن، گالیله، کوپرنیک و ... و با تحمیل صورت ریاضی صِرف بر عالم و آدم هم چنین مکاتب فلسفی متفکرانی چون دکارت، کانت و ... به ویژه نگاه تفکیکی به جسم و جان منطق سوژه- ابژه و ساختن صورت واقعیت توسط قوای فاهمه، سلطه ی بر طبیعت به سلطه ی بر انسانها منجرشد و علم گرایی تجربی افراطی و فناورانه، مبنای توسعه و تحقق مدینه ی فاضله ی زمینی غرب قرار گرفت.
💢 در این حرکت، ادب ظاهر و ادب دنیا اصالت ذاتی یافت و به جای وصل دنیا-آخرت، زمین-آسمان و تعالی آنها... فصل در فصل امور، مبنا و مرجع حرکت شد. البته یکی از برداشت ها از رنسانس و حرکت مکتب مسیحیت کاتولیک به سوی مکتب پروتستان این است که جوهره نگاه کاتولیکی عمدتا توجه به باطن است، مکتب پروتستان تمرکز بر ظاهر را به تامل باطنی یاد شده افزود و ظاهر را به باطن وصل کرد اما این وصل در مرتبه پست و محدود دنیا توسعه پیدا کرد و به تعالی نرسید. این مسئله با لحاظ نسبت بین ظاهر و باطن و تسلط یکی بر دیگری ابعاد جدیدی پیدا می کند که با تفصیل و با لحاظ سیر تاریخی و تفسیر آنها باید مورد بررسی عمیق و دقیق قرار گیرد.
💢 در برابر این جریان، نگاه دیگری هم در تمدن اسلامی شکل گرفته است. ابونصر فارابی، حکیمی فرزانه از خاور ایران و موسس فلسفه اسلامی در قرن چهارم هجری شمسی، اندیشه شهرآرمانی را در کتاب خود به نام "اندیشه های اهل مدینه فاضله" مطرح ساخت و جامعه ی آرمانی را بر پایه اندیشه فلسفی و در قالب مفاهیم شریعت اسلامی پی افکند. فارابی تحت تأثیر فلسفه ی یونانی و به ویژه ارسطو، انسان را موجودی اجتماعی می داند که بالاترین هدف در زندگی او دستیابی به سعادت است و برای این کار، نیاز به سازمان یافتگی دارد که می تواند آن را در شهر یا مدینه بیابد . فارابی معتقد است وجه غالب و بنیان اصلی اجتماع، سیاست است که توسط ریاست به اجرا در می آید و بر آن اساس، حکومت تکوین می یابد. نهایتاً، با سیاست جامعه قوام می گیرد و با حکومت؛ سیاست، استوار و مشروع می گردد.
💢 فارابی فضائل مربوط به رؤسای مدینه را با تقریر کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو در چهار عنوان اصلی مطرح کرده است . فضائل خُلقی، نظری، فکری و عملی. اگر چه در این چهار فضیلت، موضوع علم مدنی هستند، اما در این بخش، فارابی عمدتاً به فضائل خلقی و عملی توجه دارد و تعاون و سعادت دو عنصر اصلی مدینه ی فاضله ی او هستند، همچنین در خصوص ابتنای فضایل بر یکدیگر لازم است به آثار فارابی مراجعه کرد. شایان ذکر است ارسطو در اخلاق نیکوماخوس عملاً علم نظری را از علم عملی جدا می کند، در حالی که این رشته اتصال میان نظر و عمل در آثار افلاطون بیش از آثار ارسطو محسوس و برجسته است و حتی در نوامیسِ (افلاطون)؛ قانون، قانون خداست و خدا راهنما و هادی مدینه است و اوست که نه فقط قانون و اجرای آن بلکه رعایت طرح و تدوین آن را میسر می سازد.
💢 در یک نگاه اجمالی می توان از منظر نوع شناختی آرمانشهر را در سه دسته طبقه بندی کرد. مدینه های فاضله ی افلاطون و آگوستین، آسمانی هستند و با زمین فاصله بسیار دارند. همچنین آرمانشهرهای مور و بیکن عمدتاً نگاه زمینی دارند و آسمان را از یاد برده اند. فیلسوف متأله ایرانی، فارابی سعی کرده است نوع سوّم مدینه فاضله ی یعنی نوع آسمانی زمین را تبیین کند. دو نکته اساسی که به ما امکان فراتر رفتن از نگاه فارابی را می دهد یکی نخ تسبیح فضایل چهارگانه مدنظر او و الگوی نمونه ای است که برای تحقق آرمانشهر و ظهور و بروز آن باید مورد توجّه اساسی باشد و این امور چون پی ساختمان مقدمه ای با ارزش ذاتی غیر قابل انصراف است.
#آرمان_شهر
#فارابی
#اندیشه_های_اهل_مدینه_فاضله
#مدینه_فاضله_آسمانی
#آرمان_شهر_زمینی
#مدینه_آسمانی_زمینی
—------------
✨کانال "کارگروه علوم انسانی و توسعه" اندیشکده مهاجر
✨@humanities_development