جايزه چراغ
همه ي برگزيدگانِ نخستين #جایزه_چراغ .
در جستوجوی قاتل دایناسور
گروه ساروس جمعی از بروبچههای باحال و باسواد و باسلیقهاند که نشریهای درجه یک و برازنده در حوزه ترویج علم نجوم منتشر میکنند.
از ویژگیهای مثبت نشریه ساروس یکی اینکه برخط است و کاغذی نیست. ارزش این استغنای رقومی را امروز بهتر میتوان دانست که کاغذ گران شده و کمر نشریات زیر بار گرانش خمیده. امیدوارم با توسعه و ترویج روزافزون نشریات غیرکاغذی، چرخه اقتصادی روزنامهنگاری برخط کاملتر شود تا کار و بار دشوار ترویج علم به دوش عاشقیت چنین جوانهای انگیزهمندی، سنگینی نکند. گروه ساروس و نشریهشان، شب یلدای پارسال، به عنوان «مروج سال» برنده نخستین جایزه ترویج علم چراغ شدند.
شماره ۲۵-ام نشریه ساروس اخیرا منتشر شده. در این شماره پرونده ویژهای هم درباره علت انقراض دایناسورها دیده میشود. بخشی از این پرونده گزارش نشست یا مصاحبهای است که دوستان ساروس با بنده و دوست عزیزم، احسان مهرجو، انجام دادهاند. شماره ۲۵-ام ساروس را میتوانید از پیوند پایین که هم در فرسته ترعه ایشان است، بارگذاری کنید:
https://news.1rj.ru/str/sarosteam/3466
https://goo.gl/Vdncya
گروه ساروس جمعی از بروبچههای باحال و باسواد و باسلیقهاند که نشریهای درجه یک و برازنده در حوزه ترویج علم نجوم منتشر میکنند.
از ویژگیهای مثبت نشریه ساروس یکی اینکه برخط است و کاغذی نیست. ارزش این استغنای رقومی را امروز بهتر میتوان دانست که کاغذ گران شده و کمر نشریات زیر بار گرانش خمیده. امیدوارم با توسعه و ترویج روزافزون نشریات غیرکاغذی، چرخه اقتصادی روزنامهنگاری برخط کاملتر شود تا کار و بار دشوار ترویج علم به دوش عاشقیت چنین جوانهای انگیزهمندی، سنگینی نکند. گروه ساروس و نشریهشان، شب یلدای پارسال، به عنوان «مروج سال» برنده نخستین جایزه ترویج علم چراغ شدند.
شماره ۲۵-ام نشریه ساروس اخیرا منتشر شده. در این شماره پرونده ویژهای هم درباره علت انقراض دایناسورها دیده میشود. بخشی از این پرونده گزارش نشست یا مصاحبهای است که دوستان ساروس با بنده و دوست عزیزم، احسان مهرجو، انجام دادهاند. شماره ۲۵-ام ساروس را میتوانید از پیوند پایین که هم در فرسته ترعه ایشان است، بارگذاری کنید:
https://news.1rj.ru/str/sarosteam/3466
https://goo.gl/Vdncya
Telegram
تیم ترویج علم ساروس
«آسمانتان را روشن کنید»
#ساروس ۲۵ منتشر شد !
✅ لينك دانلود ماهنامه :
https://goo.gl/Vdncya
ما را در رساندن ساروس به دست علاقمندان، همراهى كنيد.
@SarosTeam
#ساروس ۲۵ منتشر شد !
✅ لينك دانلود ماهنامه :
https://goo.gl/Vdncya
ما را در رساندن ساروس به دست علاقمندان، همراهى كنيد.
@SarosTeam
پارینه/پالئوگرام
چرا در ایران دایناسور نداریم؟ این سوالی بود که در دهمین [و آخرین] شماره دانشنامه به بهانه پروندهای درباره تیرانوسورِس از من پرسیده شد و پاسخ آن را به صورت یادداشتی دادم که در آغاز این شماره منتشر شده
آخرین یادداشت
دو سال پیش [دهمین و] آخرین شماره دانشنامه منتشر شد. با تصویر جلد جذابی از اسکلت تیرانوسورِس و پروندهای با عنوان «تبارشناسی اژدها» که مثل بقیه محتوای این پرونده، ثمر ذوق و دانش کاوه فیضاللهی و همکارانش بود. از من و مجید میرزایی عطاآبادی هم خواسته شد چیزی درباره دایناسورهای ایران بنویسیم. یادداشت خودم را یک سال پس از انتشار در دانشنامه، در نخستین فرستههای پالئوگرام بازنشر کردم:
t.me/paleogram/18
t.me/paleogram/19
t.me/paleogram/20
اکنون دو سال است که دانشنامه به ابدیت پیوسته؛ نشریهای علمی و بهقاعده که از فرط بیتوجهی فرهنگدوستان و سینهچاکان علم تعطیل شد.
نشریه شهر کتاب نیز که به حوزههای گستردهتر فرهنگی، از جمله علم، میپرداخت، پس از چهارده شماره به سرنوشتی همچنان دچار شد و برای آن مراثی نوشتم:
t.me/paleogram/307
چند ماه پس از تعطیلی شهر کتاب، فرهنگستان زبان و ادب فارسی به این نشریه جایزهای داد و رتبهای نخست، بابت «درستنویسی» در حوزه «افزایش سواد عمومی جامعه». ضمنا توفیق مدیران و نویسندگان و همکاران آن مجله را از خداوند متعال مسئلت کرد. البته تقصیر فرهنگستان نبود اگر نشریهای فرهنگی تعطیل میشد، ولی این جایزه دل من و خیلیها را سوزاند:
t.me/paleogram/585
بههرحال از آنجا که چشمان دوربین فرهنگستان محترم زبان و ادب فارسی، برخی مسائل نزدیک را نمیبیند، الوند بهاری عزیز در یادداشتی پرحسرت توضیح داد که اصلا چرا شهر کتاب تعطیل شده:
t.me/alvandbh/164
امروز که پس از دو سال، یادداشت پر از بیموامّید کاوه فیضاللهی را درباره دانشنامه محتضر میخواندم، همه این خاطرات از پیش چشمم گذشت و به یاد امّهات یادداشت الوند بهاری افتادم. بهخصوص یادداشت کاوه فیضاللهی با عنوان «ما زیاد نیستیم»، حالا خواندن دارد که گرانی کاغذ، گردن باقی مطبوعات را هم میفشارد و شنیدهام برخی روزنامهها تصمیم گرفتهاند چند صفحهای کمتر منتشر کنند و از میان همه موضوعات، صفحات علم را به خاطر گرانی کاغذ، به مذبح بردهاند. مبارکشان باشد!
====
ما زیاد نیستیم
کاوه فیضاللهی
سخن گفتن از تیراژ و فروش در میان نشریهداران رایج نیست. مساله ناموسی است. آدمهای موجه نیز به اینجا که میرسند، اگر تسلیم وسوسه دروغ نشوند، دستکم از گفتن راست پرهیز میکنند. اما تیراژ و فروش بالا کابوس دانشنامه است. هرگز نه انتظار داشتیم «پرفروش» باشیم و نه چنین آرزویی داریم. شماره صفر دانشنامه پاییز ۱۳۹۱ منتشر شد و اکنون شماره ۱۰ آن با تیراژ ۴۵۰۰ نسخه در کشور توزیع شده. از ابتدا میدانستیم که کاری به شیوه دانشنامه «پرفروش» نخواهد بود و هنوز هم فروش آن به دوهزار نسخه نرسیده است. دانشنامه یک نشریه حرفهای نیست، دستپخت خانگی است و با خون دل حاصل میشود. تولید نمیشود، به عمل میآید. تخمیر و تقطیر میشود تا عصارهاش را در ضیافتی با حضور شما بنوشیم. شما که بیکران ذهنتان گنجایش دریانوشی دارد.
آرزوی ماست که تعداد زیادی از هموطنانمان عمیقا و با جدیت به علم علاقهمند باشند و مطالعه آن را در برنامه بگذارند. اما واقعیت جامعه ما این است که «ما زیاد نیستیم.» جامعهای پیشاعلمی هستیم و نباید اجازه دهیم سیاهی لشکر دانشجو، استاد و دانشگاه فریبمان دهد. مردمی هستیم که کورمال پیش رفتن را خوشتر داریم تا نگریستن به جهان از پس عینک علم. با این همه ناامید نیستیم. آرزو داریم که این بذر امید، در این بیابان وحشت، لگدمال جبر تاریخ و جغرافیا نشود. دانشنامه با اتکا به شما خواهد ماند و به بار خواهد نشست، زیرا این راهی است که تنها نمیتوان پیمود.
شماره ۱۰ دانشنامه با آثاری از عبدالحسین وهابزاده، ناصر کرمی، امیرمحمد گمینی، مجید میرزایی عطاآبادی، عرفان خسروی، الیور ساکس، فرانس دوال و دیگران منتشر شد.
دو سال پیش [دهمین و] آخرین شماره دانشنامه منتشر شد. با تصویر جلد جذابی از اسکلت تیرانوسورِس و پروندهای با عنوان «تبارشناسی اژدها» که مثل بقیه محتوای این پرونده، ثمر ذوق و دانش کاوه فیضاللهی و همکارانش بود. از من و مجید میرزایی عطاآبادی هم خواسته شد چیزی درباره دایناسورهای ایران بنویسیم. یادداشت خودم را یک سال پس از انتشار در دانشنامه، در نخستین فرستههای پالئوگرام بازنشر کردم:
t.me/paleogram/18
t.me/paleogram/19
t.me/paleogram/20
اکنون دو سال است که دانشنامه به ابدیت پیوسته؛ نشریهای علمی و بهقاعده که از فرط بیتوجهی فرهنگدوستان و سینهچاکان علم تعطیل شد.
نشریه شهر کتاب نیز که به حوزههای گستردهتر فرهنگی، از جمله علم، میپرداخت، پس از چهارده شماره به سرنوشتی همچنان دچار شد و برای آن مراثی نوشتم:
t.me/paleogram/307
چند ماه پس از تعطیلی شهر کتاب، فرهنگستان زبان و ادب فارسی به این نشریه جایزهای داد و رتبهای نخست، بابت «درستنویسی» در حوزه «افزایش سواد عمومی جامعه». ضمنا توفیق مدیران و نویسندگان و همکاران آن مجله را از خداوند متعال مسئلت کرد. البته تقصیر فرهنگستان نبود اگر نشریهای فرهنگی تعطیل میشد، ولی این جایزه دل من و خیلیها را سوزاند:
t.me/paleogram/585
بههرحال از آنجا که چشمان دوربین فرهنگستان محترم زبان و ادب فارسی، برخی مسائل نزدیک را نمیبیند، الوند بهاری عزیز در یادداشتی پرحسرت توضیح داد که اصلا چرا شهر کتاب تعطیل شده:
t.me/alvandbh/164
امروز که پس از دو سال، یادداشت پر از بیموامّید کاوه فیضاللهی را درباره دانشنامه محتضر میخواندم، همه این خاطرات از پیش چشمم گذشت و به یاد امّهات یادداشت الوند بهاری افتادم. بهخصوص یادداشت کاوه فیضاللهی با عنوان «ما زیاد نیستیم»، حالا خواندن دارد که گرانی کاغذ، گردن باقی مطبوعات را هم میفشارد و شنیدهام برخی روزنامهها تصمیم گرفتهاند چند صفحهای کمتر منتشر کنند و از میان همه موضوعات، صفحات علم را به خاطر گرانی کاغذ، به مذبح بردهاند. مبارکشان باشد!
====
ما زیاد نیستیم
کاوه فیضاللهی
سخن گفتن از تیراژ و فروش در میان نشریهداران رایج نیست. مساله ناموسی است. آدمهای موجه نیز به اینجا که میرسند، اگر تسلیم وسوسه دروغ نشوند، دستکم از گفتن راست پرهیز میکنند. اما تیراژ و فروش بالا کابوس دانشنامه است. هرگز نه انتظار داشتیم «پرفروش» باشیم و نه چنین آرزویی داریم. شماره صفر دانشنامه پاییز ۱۳۹۱ منتشر شد و اکنون شماره ۱۰ آن با تیراژ ۴۵۰۰ نسخه در کشور توزیع شده. از ابتدا میدانستیم که کاری به شیوه دانشنامه «پرفروش» نخواهد بود و هنوز هم فروش آن به دوهزار نسخه نرسیده است. دانشنامه یک نشریه حرفهای نیست، دستپخت خانگی است و با خون دل حاصل میشود. تولید نمیشود، به عمل میآید. تخمیر و تقطیر میشود تا عصارهاش را در ضیافتی با حضور شما بنوشیم. شما که بیکران ذهنتان گنجایش دریانوشی دارد.
آرزوی ماست که تعداد زیادی از هموطنانمان عمیقا و با جدیت به علم علاقهمند باشند و مطالعه آن را در برنامه بگذارند. اما واقعیت جامعه ما این است که «ما زیاد نیستیم.» جامعهای پیشاعلمی هستیم و نباید اجازه دهیم سیاهی لشکر دانشجو، استاد و دانشگاه فریبمان دهد. مردمی هستیم که کورمال پیش رفتن را خوشتر داریم تا نگریستن به جهان از پس عینک علم. با این همه ناامید نیستیم. آرزو داریم که این بذر امید، در این بیابان وحشت، لگدمال جبر تاریخ و جغرافیا نشود. دانشنامه با اتکا به شما خواهد ماند و به بار خواهد نشست، زیرا این راهی است که تنها نمیتوان پیمود.
شماره ۱۰ دانشنامه با آثاری از عبدالحسین وهابزاده، ناصر کرمی، امیرمحمد گمینی، مجید میرزایی عطاآبادی، عرفان خسروی، الیور ساکس، فرانس دوال و دیگران منتشر شد.
Telegram
پالئوگرام
چرا در ایران دایناسور نداریم؟
این سوالی بود که در دهمین [و آخرین] شماره دانشنامه به بهانه پروندهای درباره تیرانوسورِس از من پرسیده شد و پاسخ آن را به صورت یادداشتی دادم که در آغاز این شماره منتشر شده
این سوالی بود که در دهمین [و آخرین] شماره دانشنامه به بهانه پروندهای درباره تیرانوسورِس از من پرسیده شد و پاسخ آن را به صورت یادداشتی دادم که در آغاز این شماره منتشر شده
تجربهای از تدریس یک دیرینهشناس در دانشگاه مریلند
سه سال پیش، تام هولتز* پیش از آغاز درس دیرینهشناسی مهرهداران، کوئیزی درباره انقراض مرز کرتاسه-پالئوژن از دانشجویان دانشگاه مریلند گرفته و نتیجه جالبی به دست آورده است. سؤال این بوده:
کدام یک از گزارههای زیر درباره انقراض پایان دوره کرتاسه صحیح است؟
الف. تمام دایناسورها [در این زمان] منقرض شدند. (۲ نفر مرتکب این اشتباه غیرقابل بخشش شدهاند؛ این دو نفر فراموشکردهاند که پرندههای امروزی بازمانده نسل دایناسورها هستند که از انقراض مرز کرتاسه-پالئوژن جان به در بردهاند)
ب. [این انقراض] تا حدی ناشی از عصر یخبندان بوده است. (۹ نفر مرتکب این اشتباه شدهاند)
ج. پستانداران درست بعد از این انقراض پیدا شدند. (به رغم این که موضوع درس قبلی پستانداران دوران مزوزوئیک بوده، ۶ نفر مرتکب این اشتباه غیرقابل بخشش شدهاند)
د. بزرگترین انقراض جمعی [تاریخ زمین] بوده است. (۲۱ نفر مرتکب این اشتباه شدند)
ه. هیچکدام (جواب درست همین گزینه بوده و تنها ۱۲ نفر پاسخ صحیح دادهاند)
* مختصری درباره آقای هولتز:
دکتر تامس هولتز در فیسبوک فعالیتی سرخوشانه دارد، اما پیش از دوران طلایی فیسبوک که هفتدرجه ارتباط به یک درجه کاهش یافته، تام هولتز را از مقالاتش میشناختم. وقتی هفده-هژده ساله بودم چند تا از مقالههای هولتز را از مجلههای تخصصی دیرینهشناسی که در کتابخانه اداره اکتشاف نفت پیدا میشد، گیرآوردم. خواندن این مقالات باعث شد نسبت به کلادیستیک و ردهبندی فیلوژنتیک کنجکاو شوم و سعی کنم آنها را درک کنم. وقتی وارد دانشگاه شدم، سخنگفتن از این مطالب عجیب بود و مورد اعتراض واقعمیشد. چند سالی طول کشید تا زیستشناسان ایرانی به این روشهای ترسیم روابط تکاملی روی بیاورند و هنوز هم «لزوم» پیروی از این روشها در دانشگاههای ایران به طور کامل درک نشده است.
هولتز در سال ۱۹۹۴ از رساله دکتریاش دفاع کرد. در خلال سالهای ۹۴ تا ۹۸، چند مقاله بر اساس موضوع رسالهاش و با استفاده از افزودهها و دادههای جدید نوشت. پس از آن عمده فعالیتهایش سرپرستی همایشهای علمی، همکاری در نگارش یکی دو کتاب علمی-تخصصی، نگارش یک کتاب و چند مقاله علمی-ترویجی (برای مخاطب غیرمتخصص) و البته تدریس در دانشکده زمینشناسی دانشگاه مریلند بوده است. کسی هم طی این مدت متعرض او نشده که چرا به اکتشاف دایناسورها نمیروی، یا چرا «تولید علم» (یعنی مقاله فنی-پژوهشی یا به قول اصحاب وزارت علوم کشور ایران، مقاله آیاسآی) نداری. شاید به این دلیل مهم که همه میدانند، تام هولتز حتی وقتی مروج علم و فعال فیسبوکی است، مرزهای قسمتی از علم را حسابی تکانده است و بر افراد زیادی در جهان تأثیر گذاشته و چیزی بدهکار دانشگاه نیست.
هولتز یکی از دیرینهشناسان مشهور نسل گذشته است که استفاده از آنالیزهای فیلوژنتیک را در ردهبندی دایناسورها گسترش داد. یکی از دستاوردهای مهم او و موضوع پایاننامه دکتریاش، قراردادن خانواده تیرانوسوریدها (خانوادهای از دایناسورهای شکارچی بزرگ اواخر کرتاسه) در میان سیلوروسورها (دایناسورهای شکارچی کوچکجثه) بود. پیش از تام اغلب دیرینهشناسان دایناسورهای گوشتخوار را به دو گروه کارنوسورها (دایناسورهای شکارچی غولپیکر) و سیلوروسورها (شکارچیهای کوچک) تقسیم میکردند و معتقد بودند تیرانوسورها امتداد نسل کارنوسورها هستند. گرچه پیش از هولتز، دیرینهشناسان دیگری هم بودند که اعتقاد داشتند تیرانوسورها جزء سیلوروسورها هستند، اما کسی نتوانسته بود با استفاده از آنالیزهای فیلوژنتیک این موضوع را نشان دهد. به علاوه آنالیزهای هولتز مهر تأییدی بود بر عقیده دیرینهشناسانی که پیشتر با تحلیلهایی سستتر نشان دادهبودند اساساً ردهبندی دایناسورهای گوشتخوار به دو گروه کوچکجثه و بزرگجثه اشتباه بوده است. اما مهمترین دستاورد این قبیل ردهبندیها همین بوده که پرندهها (بدون هیچگونه استعاره و تعارفی) یک گروه از دایناسورها هستند و «جزء» آنها ردهبندی میشوند.
https://www.facebook.com/thomas.holtz/posts/10103223848089438
سه سال پیش، تام هولتز* پیش از آغاز درس دیرینهشناسی مهرهداران، کوئیزی درباره انقراض مرز کرتاسه-پالئوژن از دانشجویان دانشگاه مریلند گرفته و نتیجه جالبی به دست آورده است. سؤال این بوده:
کدام یک از گزارههای زیر درباره انقراض پایان دوره کرتاسه صحیح است؟
الف. تمام دایناسورها [در این زمان] منقرض شدند. (۲ نفر مرتکب این اشتباه غیرقابل بخشش شدهاند؛ این دو نفر فراموشکردهاند که پرندههای امروزی بازمانده نسل دایناسورها هستند که از انقراض مرز کرتاسه-پالئوژن جان به در بردهاند)
ب. [این انقراض] تا حدی ناشی از عصر یخبندان بوده است. (۹ نفر مرتکب این اشتباه شدهاند)
ج. پستانداران درست بعد از این انقراض پیدا شدند. (به رغم این که موضوع درس قبلی پستانداران دوران مزوزوئیک بوده، ۶ نفر مرتکب این اشتباه غیرقابل بخشش شدهاند)
د. بزرگترین انقراض جمعی [تاریخ زمین] بوده است. (۲۱ نفر مرتکب این اشتباه شدند)
ه. هیچکدام (جواب درست همین گزینه بوده و تنها ۱۲ نفر پاسخ صحیح دادهاند)
* مختصری درباره آقای هولتز:
دکتر تامس هولتز در فیسبوک فعالیتی سرخوشانه دارد، اما پیش از دوران طلایی فیسبوک که هفتدرجه ارتباط به یک درجه کاهش یافته، تام هولتز را از مقالاتش میشناختم. وقتی هفده-هژده ساله بودم چند تا از مقالههای هولتز را از مجلههای تخصصی دیرینهشناسی که در کتابخانه اداره اکتشاف نفت پیدا میشد، گیرآوردم. خواندن این مقالات باعث شد نسبت به کلادیستیک و ردهبندی فیلوژنتیک کنجکاو شوم و سعی کنم آنها را درک کنم. وقتی وارد دانشگاه شدم، سخنگفتن از این مطالب عجیب بود و مورد اعتراض واقعمیشد. چند سالی طول کشید تا زیستشناسان ایرانی به این روشهای ترسیم روابط تکاملی روی بیاورند و هنوز هم «لزوم» پیروی از این روشها در دانشگاههای ایران به طور کامل درک نشده است.
هولتز در سال ۱۹۹۴ از رساله دکتریاش دفاع کرد. در خلال سالهای ۹۴ تا ۹۸، چند مقاله بر اساس موضوع رسالهاش و با استفاده از افزودهها و دادههای جدید نوشت. پس از آن عمده فعالیتهایش سرپرستی همایشهای علمی، همکاری در نگارش یکی دو کتاب علمی-تخصصی، نگارش یک کتاب و چند مقاله علمی-ترویجی (برای مخاطب غیرمتخصص) و البته تدریس در دانشکده زمینشناسی دانشگاه مریلند بوده است. کسی هم طی این مدت متعرض او نشده که چرا به اکتشاف دایناسورها نمیروی، یا چرا «تولید علم» (یعنی مقاله فنی-پژوهشی یا به قول اصحاب وزارت علوم کشور ایران، مقاله آیاسآی) نداری. شاید به این دلیل مهم که همه میدانند، تام هولتز حتی وقتی مروج علم و فعال فیسبوکی است، مرزهای قسمتی از علم را حسابی تکانده است و بر افراد زیادی در جهان تأثیر گذاشته و چیزی بدهکار دانشگاه نیست.
هولتز یکی از دیرینهشناسان مشهور نسل گذشته است که استفاده از آنالیزهای فیلوژنتیک را در ردهبندی دایناسورها گسترش داد. یکی از دستاوردهای مهم او و موضوع پایاننامه دکتریاش، قراردادن خانواده تیرانوسوریدها (خانوادهای از دایناسورهای شکارچی بزرگ اواخر کرتاسه) در میان سیلوروسورها (دایناسورهای شکارچی کوچکجثه) بود. پیش از تام اغلب دیرینهشناسان دایناسورهای گوشتخوار را به دو گروه کارنوسورها (دایناسورهای شکارچی غولپیکر) و سیلوروسورها (شکارچیهای کوچک) تقسیم میکردند و معتقد بودند تیرانوسورها امتداد نسل کارنوسورها هستند. گرچه پیش از هولتز، دیرینهشناسان دیگری هم بودند که اعتقاد داشتند تیرانوسورها جزء سیلوروسورها هستند، اما کسی نتوانسته بود با استفاده از آنالیزهای فیلوژنتیک این موضوع را نشان دهد. به علاوه آنالیزهای هولتز مهر تأییدی بود بر عقیده دیرینهشناسانی که پیشتر با تحلیلهایی سستتر نشان دادهبودند اساساً ردهبندی دایناسورهای گوشتخوار به دو گروه کوچکجثه و بزرگجثه اشتباه بوده است. اما مهمترین دستاورد این قبیل ردهبندیها همین بوده که پرندهها (بدون هیچگونه استعاره و تعارفی) یک گروه از دایناسورها هستند و «جزء» آنها ردهبندی میشوند.
https://www.facebook.com/thomas.holtz/posts/10103223848089438
Facebook
Thomas Holtz
Results of a pre-lecture quiz about the K/Pg extinction from Monday. The question "Which of the following statements about the extinction at the end of the Cretaceous is true?" "All the dinosaurs...
کل تکشاخ
این عکس را عباس اصغرزاده، محیطبان منطقه #شاسکوه #خراسان جنوبی گرفته؛ میگویند سروکله این #کل آذر ماه هر سال پیدا میشود.
خب چه اتفاقی برای این کل افتاده که تکشاخ شده؟
سه احتمال مختلف برای چنین پدیدهای وجود دارد: ۱ - جهش ۲ - نقص تکوینی ۳ - کندهشدن شاخ.
احتمالا اول یعنی #جهش تقریبا مردود است. ساختار ژنهای بیشتر جانوران بهجز خارپوستان، کیسهتنان، شانهداران و اسفنجها طوری است که همه بدن تقارن دوطرفی دارد، حتی اندامهایی که ظاهر در میانه بدن قرار دارند، در حقیقت تقارن دوطرفی دارند. در بسیاری از جانوران، بهخصوص مهرهداران ریختزایی در دوره جنینی معمولا به این صورت انجام میشود که فاکتورهای خاصی (تحت هدایت ژنها) در بخشهایی از بدن، به بخشهای مجاور #القا میکنند که به چه چیزی تبدیل شوند. به عبارت دیگر، تکوین اندامهای همسایه، تحت القای همدیگر رخ میدهد. اگر جهشی منجر به تکشاخشدن این کل شده باشد، احتمالا باید روی آناتومی جمجمه و در نتیجه شکل مغز نیز تأثیر (تأثیر مخرب) گذاشته باشد و منجر به مرگ حیوان در همان مراحل جنینی میشد.
عمده نقصهای ریختی که در جنین مهرهداران (از جمله انسان) دیده میشوند، اصلا به جهش ژنتیک ربطی ندارند و در افرادی که دچار این نقصها هستند، ژنهای مسئول ریختشناسی قسمت بیریختشده، سالم و دستنخورده هستند. این نقصها به دلیل برهمخوردن تعادل فاکتورهای القاکننده ریخت طی دوران جنینی، آنهم بر اثر عوامل فیزیکی-شیمیایی خارجی پیدا میشوند و به آن #نقص_تکوینی میگویند.
نقص تکوینی ممکن است بر اثر مصرف برخی داروها یا افزایش جزئی حتی ریزفاکتورهایی مثل ویتامین A در جنین رخ دهد. فاجعه #تالیدوماید نمونه مشهوری بود که منجر به کشف اثر #تراتوژنیک برخی مواد و نقصهای تکوینی گردید. چهبسا مادر این کل نیز، طی بارداری هویج یا زرده تخممرغ خورده و باعث تکشاخشدن گلپسرش شده باشد.
درباره فرض سوم، یعنی #کندهشدن_شاخ هم بحث زیادی لازم نیست. هرچند شاخ گاوسانان (از جمله بز) تهی و از جنس #کراتین است، اما پایه استخوانی روی استخوانهای جمجمه دارد و کندهشدن شاخ از روی پایه استخوانی با خونریزی و درد شدید همراه خواهد بود. بهعلاوه ممکن است به استخوان هم آسیب وارد شود و عفونت و زخم باعث مرگ جانور شود، بنابراین این احتمال به نظر من بعید میآید.
goo.gl/R3U4TH
تکمله: دوست عزیزم اکبر موسوی نیز، تصویر بزی تکشاخ را پای فرسته من به اشتراک گذاشته که در منطقهای کوهستانی در زاگرس انداخته. دستکم در تصویر او، اثری از پایه استخوانی شاخ گمشده دیده نمیشود و فرضیه سوم که کندهشدن شاخ است، در این مورد قطعا رد میشود:
goo.gl/wmq97z
این عکس را عباس اصغرزاده، محیطبان منطقه #شاسکوه #خراسان جنوبی گرفته؛ میگویند سروکله این #کل آذر ماه هر سال پیدا میشود.
خب چه اتفاقی برای این کل افتاده که تکشاخ شده؟
سه احتمال مختلف برای چنین پدیدهای وجود دارد: ۱ - جهش ۲ - نقص تکوینی ۳ - کندهشدن شاخ.
احتمالا اول یعنی #جهش تقریبا مردود است. ساختار ژنهای بیشتر جانوران بهجز خارپوستان، کیسهتنان، شانهداران و اسفنجها طوری است که همه بدن تقارن دوطرفی دارد، حتی اندامهایی که ظاهر در میانه بدن قرار دارند، در حقیقت تقارن دوطرفی دارند. در بسیاری از جانوران، بهخصوص مهرهداران ریختزایی در دوره جنینی معمولا به این صورت انجام میشود که فاکتورهای خاصی (تحت هدایت ژنها) در بخشهایی از بدن، به بخشهای مجاور #القا میکنند که به چه چیزی تبدیل شوند. به عبارت دیگر، تکوین اندامهای همسایه، تحت القای همدیگر رخ میدهد. اگر جهشی منجر به تکشاخشدن این کل شده باشد، احتمالا باید روی آناتومی جمجمه و در نتیجه شکل مغز نیز تأثیر (تأثیر مخرب) گذاشته باشد و منجر به مرگ حیوان در همان مراحل جنینی میشد.
عمده نقصهای ریختی که در جنین مهرهداران (از جمله انسان) دیده میشوند، اصلا به جهش ژنتیک ربطی ندارند و در افرادی که دچار این نقصها هستند، ژنهای مسئول ریختشناسی قسمت بیریختشده، سالم و دستنخورده هستند. این نقصها به دلیل برهمخوردن تعادل فاکتورهای القاکننده ریخت طی دوران جنینی، آنهم بر اثر عوامل فیزیکی-شیمیایی خارجی پیدا میشوند و به آن #نقص_تکوینی میگویند.
نقص تکوینی ممکن است بر اثر مصرف برخی داروها یا افزایش جزئی حتی ریزفاکتورهایی مثل ویتامین A در جنین رخ دهد. فاجعه #تالیدوماید نمونه مشهوری بود که منجر به کشف اثر #تراتوژنیک برخی مواد و نقصهای تکوینی گردید. چهبسا مادر این کل نیز، طی بارداری هویج یا زرده تخممرغ خورده و باعث تکشاخشدن گلپسرش شده باشد.
درباره فرض سوم، یعنی #کندهشدن_شاخ هم بحث زیادی لازم نیست. هرچند شاخ گاوسانان (از جمله بز) تهی و از جنس #کراتین است، اما پایه استخوانی روی استخوانهای جمجمه دارد و کندهشدن شاخ از روی پایه استخوانی با خونریزی و درد شدید همراه خواهد بود. بهعلاوه ممکن است به استخوان هم آسیب وارد شود و عفونت و زخم باعث مرگ جانور شود، بنابراین این احتمال به نظر من بعید میآید.
goo.gl/R3U4TH
تکمله: دوست عزیزم اکبر موسوی نیز، تصویر بزی تکشاخ را پای فرسته من به اشتراک گذاشته که در منطقهای کوهستانی در زاگرس انداخته. دستکم در تصویر او، اثری از پایه استخوانی شاخ گمشده دیده نمیشود و فرضیه سوم که کندهشدن شاخ است، در این مورد قطعا رد میشود:
goo.gl/wmq97z
Facebook
Erfan Khosravi
#کل_تکشاخ این عکس را عباس اصغرزاده، محیطبان منطقه #شاسکوه #خراسان جنوبی گرفته؛ میگویند سروکله این #کل آذر ماه هر سال پیدا میشود. خب چه اتفاقی برای این کل افتاده که تکشاخ شده؟ سه احتمال مختلف...
با تشکر از دوست عزیزم، حسن فتاحی، که در تُرعه ارزنده «علم و جامعه»، پالئوگرام را معرفی کرده و نواخته است.
پالئوگرام به زودی یک ساله میشود. در یک سالگی پالئوگرام چند فرسته ویژه برای شما آماده خواهم کرد، از جمله نمایهای جامع و موضوعی از همه فرستههای پیشین.
https://news.1rj.ru/str/Science_and_Society/89
پالئوگرام به زودی یک ساله میشود. در یک سالگی پالئوگرام چند فرسته ویژه برای شما آماده خواهم کرد، از جمله نمایهای جامع و موضوعی از همه فرستههای پیشین.
https://news.1rj.ru/str/Science_and_Society/89
Telegram
Science & Society
معرفی یک کانال تلگرامی خوب به مناسبت روز پژوهش
پالئوگرام، یکی از بهترین کانالهای تلگرام است که ساختارمند و علمی، موضوعات علمی جذابی را در زمینهی تکامل و دیرینهشناسی، به زبانی گیرا و انیمیشنهایی گویا به مخاطبان ارائه میکند. نویسندهی کانال، آقای عرفان…
پالئوگرام، یکی از بهترین کانالهای تلگرام است که ساختارمند و علمی، موضوعات علمی جذابی را در زمینهی تکامل و دیرینهشناسی، به زبانی گیرا و انیمیشنهایی گویا به مخاطبان ارائه میکند. نویسندهی کانال، آقای عرفان…
خرافههای دردسرساز
وقتی سر کلاس به بچهها تکامل درس میدهم، برخی بیآنکه بخواهند چالشی بر سر تدریس تکامل مطرح کنند، پرسشهایی میپرسند که نشان میدهد باوری عمیق به برخی خرافههای ناسازگار دارند. آنها از یافتههای علمی خبر ندارند و همین خرافهها را عین حقیقت میپندارند.
برای این که به دوستان نوجوانم نشان دهم باورشان نادرست است، نمیتوانم به دلایل نقلی اکتفا کنم. ذهن آنها مستند به دلایل ثقلانی است که از داستانهای علمی من محکمتر است. تنها حشیشی که به آن متشبّث میشوم، صبر تلخ است و نقل شیرین دستاوردهای علم و استعانت از صلای بیطعم عقل.
مثلا برای تردید در وجود انسانهای غولآسا در گذشتههای دور، توضیح میدهم که وقتی هرکدام از ابعاد بدن انسان، دو برابر شود، حجم بدن ۲×۲×۲ برابر میشود، بنابراین جرم و وزن و نیاز بدن به انرژی نیز هشت برابر میشود؛ اما سطح بدن، سطح مقطع ماهیچهها، سطح مقطع ماهیچه قلب، سطح مقطع استخوانها، سطح تبادل گاز در ریهها، سطح تبادل مواد غذایی در رودهها، و سطح تبادل مواد در دیواره رگها، تنها ۲×۲ برابر میشود، بنابراین قدرت، استقامت، توان قلب و توان مبادله گازهای تنفسی و مواد غذایی تنها چهار برابر میشود. چنین فردی پس از بزرگشدن جثهاش، نیمی از قدرت اولیهاش را خواهد داشت. بعد هم مورچهها و حیوانات کوچک را مثال میزنم که به خاطر نسبت سطح به حجم زیاد، قدرتی باورنکردنی نسبت به ابعاد بدن خود دارند، ولی فیل که به پرزوری شهره است، جانوری معلول اندازه بزرگ خود و ناتوان از بلندکردن حتی یک ششم وزن بدن خود است.
اینطوری بچهها بدون اینکه دچار تعارضهای شبهعلمی شوند، به حرفهای معلم خود، اعتماد میکنند. برخی از این خرافهها را که در ذهنم پررنگتر هستند، برای شما نقل میکنم:
۱ - نیاکان ما عمرهای طولانی داشتهاند
۲ - نیاکان ما جثه و قامتی بلند و حتی غولآسا داشتهاند
۳ - نیاکان ما زندگی سلامتی داشتهاند و بیماریهای امروزی، مثل سرطان و اماس محصول جبر زمانه ماست
۴ - نیاکان ما گیاهخوار بودهاند
۵ - نیاکان ما از سوریه (یا هند، یا ایران یا جایی همین حوالی) به بقیه جهان پراکنده شدهاند
۶ - همه حیوانات امروزی از نسل حیوانات کشتی نوح هستند
۷ - برخی موجودات شریفتر و بهتر و عالیتر و متکاملتر از برخی دیگر هستند
۸ - انسان ذاتا موجودی بیعیب و نقص است
۹ - چیزهای خوب و دوستداشتنی از قبیل احساسات مثبت و هوش و عقل و زبان مختص انسان و سبعیت و درندهخویی و خشم، مختص حیوانات است
۱۰ - تفاوتهای انسان با بقیه جانوران، به قدری عمیق و گسترده است که با هیچگونه تغییری در ژنهای جانوری غیرانسانی، امکان رسیدن به ژنهای انسان ممکن نیست
goo.gl/r1Ha5J
وقتی سر کلاس به بچهها تکامل درس میدهم، برخی بیآنکه بخواهند چالشی بر سر تدریس تکامل مطرح کنند، پرسشهایی میپرسند که نشان میدهد باوری عمیق به برخی خرافههای ناسازگار دارند. آنها از یافتههای علمی خبر ندارند و همین خرافهها را عین حقیقت میپندارند.
برای این که به دوستان نوجوانم نشان دهم باورشان نادرست است، نمیتوانم به دلایل نقلی اکتفا کنم. ذهن آنها مستند به دلایل ثقلانی است که از داستانهای علمی من محکمتر است. تنها حشیشی که به آن متشبّث میشوم، صبر تلخ است و نقل شیرین دستاوردهای علم و استعانت از صلای بیطعم عقل.
مثلا برای تردید در وجود انسانهای غولآسا در گذشتههای دور، توضیح میدهم که وقتی هرکدام از ابعاد بدن انسان، دو برابر شود، حجم بدن ۲×۲×۲ برابر میشود، بنابراین جرم و وزن و نیاز بدن به انرژی نیز هشت برابر میشود؛ اما سطح بدن، سطح مقطع ماهیچهها، سطح مقطع ماهیچه قلب، سطح مقطع استخوانها، سطح تبادل گاز در ریهها، سطح تبادل مواد غذایی در رودهها، و سطح تبادل مواد در دیواره رگها، تنها ۲×۲ برابر میشود، بنابراین قدرت، استقامت، توان قلب و توان مبادله گازهای تنفسی و مواد غذایی تنها چهار برابر میشود. چنین فردی پس از بزرگشدن جثهاش، نیمی از قدرت اولیهاش را خواهد داشت. بعد هم مورچهها و حیوانات کوچک را مثال میزنم که به خاطر نسبت سطح به حجم زیاد، قدرتی باورنکردنی نسبت به ابعاد بدن خود دارند، ولی فیل که به پرزوری شهره است، جانوری معلول اندازه بزرگ خود و ناتوان از بلندکردن حتی یک ششم وزن بدن خود است.
اینطوری بچهها بدون اینکه دچار تعارضهای شبهعلمی شوند، به حرفهای معلم خود، اعتماد میکنند. برخی از این خرافهها را که در ذهنم پررنگتر هستند، برای شما نقل میکنم:
۱ - نیاکان ما عمرهای طولانی داشتهاند
۲ - نیاکان ما جثه و قامتی بلند و حتی غولآسا داشتهاند
۳ - نیاکان ما زندگی سلامتی داشتهاند و بیماریهای امروزی، مثل سرطان و اماس محصول جبر زمانه ماست
۴ - نیاکان ما گیاهخوار بودهاند
۵ - نیاکان ما از سوریه (یا هند، یا ایران یا جایی همین حوالی) به بقیه جهان پراکنده شدهاند
۶ - همه حیوانات امروزی از نسل حیوانات کشتی نوح هستند
۷ - برخی موجودات شریفتر و بهتر و عالیتر و متکاملتر از برخی دیگر هستند
۸ - انسان ذاتا موجودی بیعیب و نقص است
۹ - چیزهای خوب و دوستداشتنی از قبیل احساسات مثبت و هوش و عقل و زبان مختص انسان و سبعیت و درندهخویی و خشم، مختص حیوانات است
۱۰ - تفاوتهای انسان با بقیه جانوران، به قدری عمیق و گسترده است که با هیچگونه تغییری در ژنهای جانوری غیرانسانی، امکان رسیدن به ژنهای انسان ممکن نیست
goo.gl/r1Ha5J
Facebook
Erfan Khosravi
خرافههای دردسرساز وقتی سر کلاس به بچهها تکامل درس میدهم، برخی بیآنکه بخواهند چالشی بر سر تدریس تکامل مطرح کنند، پرسشهایی میپرسند که نشان میدهد باوری عمیق به برخی خرافههای ناسازگار با...
پارینه/پالئوگرام
دانشمندان شباهتهای ویژهای میان ساکورایتس و دانلد ترامپ کشف کردند. #نداشتن_مغز #وحدت_دهان_و_مخرج #چشمان_تنگ #دهان_گشاد #چهره_زیبا_و_جذاب نکته: وجود موهای زردرنگ و پشت مو در ساکورایتس هنوز اثبات نشده.
پرونده_ترامپ_در_بخش_علم_سالنامه.pdf
2.6 MB
ذبح مرغ دانایی به پای کدخدای بیسواد
عرفان خسروی
ص ۲۵۵
در کنار مطالب دیگری از
پوریا ناظمی
عرفان کسرایی
دکتر مهدی زارع
محمدرضا رضایی…
در پرونده «ترامپ»، بخش علم سالنامه ۹۵ شرق
نوروز ۱۳۹۶
t.me/paleogram
عرفان خسروی
ص ۲۵۵
در کنار مطالب دیگری از
پوریا ناظمی
عرفان کسرایی
دکتر مهدی زارع
محمدرضا رضایی…
در پرونده «ترامپ»، بخش علم سالنامه ۹۵ شرق
نوروز ۱۳۹۶
t.me/paleogram
پارینه/پالئوگرام
پرونده_ترامپ_در_بخش_علم_سالنامه.pdf
آیا دجال در آمریکا ظهور کرده است؟
عرفان خسروی | منتشرشده در شماره ۱۹۴، ۲۵ آذر ۱۳۹۶، دانستنیها
نوروز امسال در سالنامهی شرق، پروندهی ویژهای درباره پیامدهای علمی آغاز ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» منتشر شد که بنده نیز در کنار دوستانی مثل پوریا ناظمی، عرفان کسرایی، دکتر مهدی زارع و محمدرضا رضایی مطلبی در آن نگاشتم.
آن روزها بیشتر نگرانیهای اهل علم دربارهی سیاستهای ترامپ به سه موضوع محدود بود: سیاستهای زیستمحیطی او و خصوصا مسئلهی خروج ایالاتمتحده از پیمان اقلیمی پاریس، نگرانی بابت سیاستهای فضایی ترامپ و نگرانی بابت عقاید ضدبهداشتی ترامپ دربارهی آنچه او مضرات مایهکوبی سهگانه میداند. طی نه ماه اخیر، دیدیم که برخی از این کابوسها تعبیر نزدیکتری دارند و برخی شاید هرگز عملیاتی نشوند. اواسط تابستان امسال بود که آمریکا به سازمان ملل اعلام کرد از پیمان اقلیمی پاریس خارج شده و به دنبال توافق دیگری است که در آن منافع آمریکا (استخراج و استفاده از سوختهای فسیلی، حتی زغالسنگ) محترم شمرده شود.
یادداشت من نیز به نگرانیهایی از این دست اشاره داشت ولی حدس من دربارهی سیاستهای ضدعلمی ترامپ به جنبهی دیگری نیز میپرداخت: دشمنی ترامپ و اعوان و انصارش با طبیعت و تاریخ طبیعی.
ادامه این یادداشت و تعبیر کوچک «کابوس شب عید» مرا در این پیوند مطالعه کنید:
http://telegra.ph/Paleogram-12-16
عرفان خسروی | منتشرشده در شماره ۱۹۴، ۲۵ آذر ۱۳۹۶، دانستنیها
نوروز امسال در سالنامهی شرق، پروندهی ویژهای درباره پیامدهای علمی آغاز ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» منتشر شد که بنده نیز در کنار دوستانی مثل پوریا ناظمی، عرفان کسرایی، دکتر مهدی زارع و محمدرضا رضایی مطلبی در آن نگاشتم.
آن روزها بیشتر نگرانیهای اهل علم دربارهی سیاستهای ترامپ به سه موضوع محدود بود: سیاستهای زیستمحیطی او و خصوصا مسئلهی خروج ایالاتمتحده از پیمان اقلیمی پاریس، نگرانی بابت سیاستهای فضایی ترامپ و نگرانی بابت عقاید ضدبهداشتی ترامپ دربارهی آنچه او مضرات مایهکوبی سهگانه میداند. طی نه ماه اخیر، دیدیم که برخی از این کابوسها تعبیر نزدیکتری دارند و برخی شاید هرگز عملیاتی نشوند. اواسط تابستان امسال بود که آمریکا به سازمان ملل اعلام کرد از پیمان اقلیمی پاریس خارج شده و به دنبال توافق دیگری است که در آن منافع آمریکا (استخراج و استفاده از سوختهای فسیلی، حتی زغالسنگ) محترم شمرده شود.
یادداشت من نیز به نگرانیهایی از این دست اشاره داشت ولی حدس من دربارهی سیاستهای ضدعلمی ترامپ به جنبهی دیگری نیز میپرداخت: دشمنی ترامپ و اعوان و انصارش با طبیعت و تاریخ طبیعی.
ادامه این یادداشت و تعبیر کوچک «کابوس شب عید» مرا در این پیوند مطالعه کنید:
http://telegra.ph/Paleogram-12-16
Telegraph
دشمن انسان، طبیعت و زمین: ترامپ کمکم جلد میاندازد تا همه او را بهتر بشناسند
نوروز امسال در سالنامهی شرق، پروندهی ویژهای درباره پیامدهای علمی آغاز ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» منتشر شد که بنده نیز در کنار دوستانی مثل پوریا ناظمی، عرفان کسرایی، دکتر مهدی زارع و محمدرضا رضایی مطلبی در آن نگاشتم. آن روزها بیشتر نگرانیهای اهل علم دربارهی…
پارینه/پالئوگرام
پارک ژوراسیک در البرز دایناسور جدیدی کشف و توصیفشده. نام آن را گذاشتهاند هالشکاراپتور که یعنی «شکاری هالشکا» و اینطوری نوشته میشود: Halszkaraptor* این نام را به افتخار بانوی دیرینهشناس فقید لهستانی، هالشکا اوسمولسکا روی این دایناسور نهادهاند که که…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمای سهبعدی سنگواره هالشکاراپتور که با تابش سینکروترون تصویربرداری شده
در صص ۲۶-۲۷ شماره ۱۹۴ دانستنیها (۲۵ آذر ۹۶) نیز مطلبی درباره هالشکاراپتور با عنوان «دایناسور ماهیگیر» نوشتهام.
t.me/paleogram
در صص ۲۶-۲۷ شماره ۱۹۴ دانستنیها (۲۵ آذر ۹۶) نیز مطلبی درباره هالشکاراپتور با عنوان «دایناسور ماهیگیر» نوشتهام.
t.me/paleogram
پارینه/پالئوگرام
آخرین یادداشت دو سال پیش [دهمین و] آخرین شماره دانشنامه منتشر شد. با تصویر جلد جذابی از اسکلت تیرانوسورِس و پروندهای با عنوان «تبارشناسی اژدها» که مثل بقیه محتوای این پرونده، ثمر ذوق و دانش کاوه فیضاللهی و همکارانش بود. از من و مجید میرزایی عطاآبادی هم…
زیباتر از پاندا
یادداشتی از کاوه فیضاللهی
برنامه عمران ملل متحد (UNDP) از تمدید پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی خودداری کرده و ادامه آن را به خود سازمان حفاظت محیط زیست سپرده است. یعنی به مجموعه تحت مدیریت عیسی کلانتری که معتقد است «یوزپلنگ ایرانی محکوم به نابودی است» و «مسئله آب را نباید قربانی مسئلهای مانند یوزپلنگ کرد.» این در حالی است که ایران نه در این پروژه و نه در پروژههای حفاظتی بینالمللی دیگر به تعهدات مالی خود عمل نکرده و سهم خود را نپرداخته است. درنتیجه پروژههای بینالمللی (همچون پروژه زاگرس مرکزی) با خروج طرف خارجی معمولا تعطیل میشوند. از نظر سازمانهای جهانی ایران کشور فقیری نیست و تمکن مالی حفاظت از حیاتوحش خود را دارد. فقط میماند خواست و اراده. به عبارت دیگر، اگر ایران بخواهد که یوز باشد از عهده کار برمیآید و اگر نخواهد کاری از سازمانهای بینالمللی نیز ساخته نیست.
در متن زیر نویسندگان خواستهاند که مسئولان ایرانی حفاظت از پاندا در چین را الگوی خود قرار دهند:
https://www.nature.com/articles/d41586-017-08183-8
یادداشتی از کاوه فیضاللهی
برنامه عمران ملل متحد (UNDP) از تمدید پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی خودداری کرده و ادامه آن را به خود سازمان حفاظت محیط زیست سپرده است. یعنی به مجموعه تحت مدیریت عیسی کلانتری که معتقد است «یوزپلنگ ایرانی محکوم به نابودی است» و «مسئله آب را نباید قربانی مسئلهای مانند یوزپلنگ کرد.» این در حالی است که ایران نه در این پروژه و نه در پروژههای حفاظتی بینالمللی دیگر به تعهدات مالی خود عمل نکرده و سهم خود را نپرداخته است. درنتیجه پروژههای بینالمللی (همچون پروژه زاگرس مرکزی) با خروج طرف خارجی معمولا تعطیل میشوند. از نظر سازمانهای جهانی ایران کشور فقیری نیست و تمکن مالی حفاظت از حیاتوحش خود را دارد. فقط میماند خواست و اراده. به عبارت دیگر، اگر ایران بخواهد که یوز باشد از عهده کار برمیآید و اگر نخواهد کاری از سازمانهای بینالمللی نیز ساخته نیست.
در متن زیر نویسندگان خواستهاند که مسئولان ایرانی حفاظت از پاندا در چین را الگوی خود قرار دهند:
https://www.nature.com/articles/d41586-017-08183-8
Nature
Save Iran’s cheetah from extinction
Discover the world’s best science and medicine | Nature.com
پارینه/پالئوگرام
زلزله چهقدر قدرت دارد؟ دکتر مهدی زارع دانشمند زلزلهشناس مشهور و محبوبی است؛ تعامل ایشان با روزنامهنگاران و مروجان علم مثالزدنی است و فعالیتهای گستردهشان در عرصه ترویج علم، هم برای اهل ترویج آموزنده است و هم اصحاب دانشگاه. زمستان ۹۲، با دکتر مهدی زارع…
اگر_یک_شب_تهران_بلرزد،_مصاحبه_با.pdf
1 MB
اگر یک شب تهران بلرزد
مصاحبه عرفان خسروی با دکتر مهدی زارع
۱۳ اردیبهشت ۹۳، دانستنیها
goo.gl/ada6UZ
پس از زلزله دیشب که هنوز معلوم نیست دنبالهای دارد یا نه، بد نیست دوباره آن را بخوانیم
t.me/paleogram
مصاحبه عرفان خسروی با دکتر مهدی زارع
۱۳ اردیبهشت ۹۳، دانستنیها
goo.gl/ada6UZ
پس از زلزله دیشب که هنوز معلوم نیست دنبالهای دارد یا نه، بد نیست دوباره آن را بخوانیم
t.me/paleogram
پارینه/پالئوگرام
اگر_یک_شب_تهران_بلرزد،_مصاحبه_با.pdf
در لطافت طبع زلزله
دیشب که زلزله آمد در خیابان بودیم. از پیش بابا و مامان بازمیگشتیم؛ دیشب تولد من بود. اولین روز تولدی که تا صباح آن، فارغ و فراموش از رسیدنش بودم و تا بوق آن شب، حساب سالهای گذشته را نه خود به شمار آوردم، نه دیگری.
وقتی نزدیک خانه رسیدیم، از ازدحام مردم حدس زدیم اوضاعِ وقتْ طبیعی نیست. از هر که میپرسیدیم جواب نمیداد. نزدیک خانه که رسیدیم، بالاخره همسایههای آشنای ساختمان را دیدیم که بیرون منزل، گویی در هول حائلی غوطه میخورند: گفتند زمین لرزیده.
ما که در تلاطم بزرگراه بودیم، حس نکردیمش، ولی باز از وصف خیال آن ترسیدیم.
طبقات را دویدم بالا، نفس نفس میزدم. قفلها را یکییکی گشودم. مدارک مهم را جستم و آنچه را ضروری مینمود، برداشتم. با خانه و همه تحفههای عزیزی که در آن به جای میگذاشتم، وداع کردم. ترسان از پلهها به پایین خیزیدم. مور همهمه و موج اضطراب چون روح خدا بود که در آغاز پیدایش، بر فراز آبهای تیره سرمیگردانید. شب مرگ اغلب به شب پیدایش ماننده است. فکر کردم چه تولد خجستهای خواهد بود، اگر کار همین امشب یکسره شود!
شب ِ سرد ِ دشوار ِ ناسازگار در کوچه گذشت. نخفتیم و لرزیدیم، تا صبح که یکی از همسایهها آمد و نان سنگک تعارف کرد. تشکر کردیم ولی چندان گرسنه نبودیم، نپذیرفتیم. انگار تمرین صبحگاهی برای پرهیزهای پیش ِ رو باشد.
ناخودآگاهم مرا به صعوبتی بیش از این وعده میدهد. مثل کودکی جهانندیده و خامطمع، بیمیلام و صائم و مُمسک. کاش چند ساعت دیگر هم این سختی را تحمل میکردیم، ولی تمام میشد.
راستش چیزی تمام نشده؛ به کفارهای نیز چنین حقیر، از رنج و بلایی عظیم محتمل، گریزی نیست. آمدهایم بالا. سرمازده و ترسخورده و حائر. ترسیده از خودیم؛ از خودی که هرگز آماده نیست؛ خائف تحفههایی عزیز که پنداری، کارتنکی در تار خود تنیده و آنک ماییم؛ چون عنکبوتی که در این اوهنالبیوت، دلهامان لرزان ژالهای است که در لطافت طبعش خلاف نیست.
پینوشت: اگر کنجکاوید که چند تهرانی در زلزله هفت ریشتری تهران میمیرند، کدام گسلها خطرناکترند و کلا زور زلزله چقدر است، مصاحبه من از طرف مجله دانستنیها با دکتر مهدی زارع را بخوانید!
https://www.instagram.com/p/Bc9RDMOhyE3/
دیشب که زلزله آمد در خیابان بودیم. از پیش بابا و مامان بازمیگشتیم؛ دیشب تولد من بود. اولین روز تولدی که تا صباح آن، فارغ و فراموش از رسیدنش بودم و تا بوق آن شب، حساب سالهای گذشته را نه خود به شمار آوردم، نه دیگری.
وقتی نزدیک خانه رسیدیم، از ازدحام مردم حدس زدیم اوضاعِ وقتْ طبیعی نیست. از هر که میپرسیدیم جواب نمیداد. نزدیک خانه که رسیدیم، بالاخره همسایههای آشنای ساختمان را دیدیم که بیرون منزل، گویی در هول حائلی غوطه میخورند: گفتند زمین لرزیده.
ما که در تلاطم بزرگراه بودیم، حس نکردیمش، ولی باز از وصف خیال آن ترسیدیم.
طبقات را دویدم بالا، نفس نفس میزدم. قفلها را یکییکی گشودم. مدارک مهم را جستم و آنچه را ضروری مینمود، برداشتم. با خانه و همه تحفههای عزیزی که در آن به جای میگذاشتم، وداع کردم. ترسان از پلهها به پایین خیزیدم. مور همهمه و موج اضطراب چون روح خدا بود که در آغاز پیدایش، بر فراز آبهای تیره سرمیگردانید. شب مرگ اغلب به شب پیدایش ماننده است. فکر کردم چه تولد خجستهای خواهد بود، اگر کار همین امشب یکسره شود!
شب ِ سرد ِ دشوار ِ ناسازگار در کوچه گذشت. نخفتیم و لرزیدیم، تا صبح که یکی از همسایهها آمد و نان سنگک تعارف کرد. تشکر کردیم ولی چندان گرسنه نبودیم، نپذیرفتیم. انگار تمرین صبحگاهی برای پرهیزهای پیش ِ رو باشد.
ناخودآگاهم مرا به صعوبتی بیش از این وعده میدهد. مثل کودکی جهانندیده و خامطمع، بیمیلام و صائم و مُمسک. کاش چند ساعت دیگر هم این سختی را تحمل میکردیم، ولی تمام میشد.
راستش چیزی تمام نشده؛ به کفارهای نیز چنین حقیر، از رنج و بلایی عظیم محتمل، گریزی نیست. آمدهایم بالا. سرمازده و ترسخورده و حائر. ترسیده از خودیم؛ از خودی که هرگز آماده نیست؛ خائف تحفههایی عزیز که پنداری، کارتنکی در تار خود تنیده و آنک ماییم؛ چون عنکبوتی که در این اوهنالبیوت، دلهامان لرزان ژالهای است که در لطافت طبعش خلاف نیست.
پینوشت: اگر کنجکاوید که چند تهرانی در زلزله هفت ریشتری تهران میمیرند، کدام گسلها خطرناکترند و کلا زور زلزله چقدر است، مصاحبه من از طرف مجله دانستنیها با دکتر مهدی زارع را بخوانید!
https://www.instagram.com/p/Bc9RDMOhyE3/
Instagram
Erfan Khosravi
در لطافت طبع زلزله دیشب که زلزله آمد در خیابان بودیم. از پیش بابا و مامان بازمیگشتیم؛ دیشب تولد من بود. اولین روز تولدی که تا صباح آن، فارغ و فراموش از رسیدنش بودم و تا بوق آن شب، حساب سالهای گذشته را نه خود به شمار آوردم، نه دیگری. وقتی نزدیک خانه رسیدیم،…
پارینه/پالئوگرام
مراسم اهدای نخستین جایزه چراغ در شب هفتم دی ماه ۱۳۹۵ برگزار شد. برندگان این جایزه دکتر محمد باقری، دکتر مجید میرزاوزیری و نشریه نجومی ساروس بودند. نشان تندیس این جایزه، سنگواره آمونیت است. #جایزه_چراغ
شاخهای رازآلود آمون.pdf
758.1 KB
شاخهای رازآلود آمون
درباره ارزشهای نمادین جایزه چراغ و تندیس آمونیت
عرفان خسروی
دانستنیها ۱۷۱
۲۵ دی ۱۳۹۵
ص۲۰
نخستین چراغ یکساله شد و دومین چراغ به زودی روشن خواهد شد
t.me/paleogram
t.me/cheraghprize
درباره ارزشهای نمادین جایزه چراغ و تندیس آمونیت
عرفان خسروی
دانستنیها ۱۷۱
۲۵ دی ۱۳۹۵
ص۲۰
نخستین چراغ یکساله شد و دومین چراغ به زودی روشن خواهد شد
t.me/paleogram
t.me/cheraghprize
الماس
در فرهنگ مغولها، الماس نام دیوی رازآلود و انسانریخت است؛ چیزی در مایه یتی ِ تبتیها، پاگنده یا ساسکاچ ِ آمریکاییها و هُرچ، که این آخری روایت کرمانجهای خراسان از انسانی-میمونی پشمالو و دوپاست که تقلید کارهای آدمیان را میکند.
تقریباً همه این افسانهها درباره موجوداتی است که فقط اندکی از انسان کمهوشترند و تنها عیب همه در اینجاست که واقعیت ندارند. شاید از این رو، پژوهشگران دیرینهشناس ژاپنی، چینی و همکاران ایشان در موزه تاریخ طبیعی آمریکا نام الماس را به سنگواره ۷۵ میلیون ساله یکی از باهوشترین دایناسورهایی دادهاند که در سازند چادوکتا و ناحیه اوخا تولگود مغولستان یافت شده:
Almas ukhaa
این دایناسور از خانواده تروئودونتیدها است؛ خانوادهای شامل شکارچیانی نیم تا دو متری با مغزهایی که در برخی گونهها به بزرگی مغز روباه بوده است. البته نباید فراموش کرد که قیاس مغز دایناسورها و پستانداران، معالفارق است، زیرا دایناسورها (از جمله پرندگان) ژنومی کوچکتر از ژنوم پستانداران دارند و یاختههایی نیز بسیار کوچکتر. بنابراین میتوانند یاختههای عصبی فراوانتری را در فضایی همجای مغز پستانداران بگنجانند. ازینروست که کلاغها و طوطیها با مغزهایی بسیار کوچکتر از مغز میمونها میتوانند حرف بزنند، ابزار بسازند، مسئله حل کنند و هوشی همپایه میمونها داشته باشند.
جثه الماس تقریبا اندازه بوقلمون بوده و شباهت زیادی به نیاکان ِ نخستین ِ دودمان ِ پرندگان داشته.
https://www.instagram.com/p/Bc8fl6WAJne/
اصل مقاله را با این نشر (نشانگر شیء رقومی) بخوانید:
https://doi.org/10.1206/3889.1
در فرهنگ مغولها، الماس نام دیوی رازآلود و انسانریخت است؛ چیزی در مایه یتی ِ تبتیها، پاگنده یا ساسکاچ ِ آمریکاییها و هُرچ، که این آخری روایت کرمانجهای خراسان از انسانی-میمونی پشمالو و دوپاست که تقلید کارهای آدمیان را میکند.
تقریباً همه این افسانهها درباره موجوداتی است که فقط اندکی از انسان کمهوشترند و تنها عیب همه در اینجاست که واقعیت ندارند. شاید از این رو، پژوهشگران دیرینهشناس ژاپنی، چینی و همکاران ایشان در موزه تاریخ طبیعی آمریکا نام الماس را به سنگواره ۷۵ میلیون ساله یکی از باهوشترین دایناسورهایی دادهاند که در سازند چادوکتا و ناحیه اوخا تولگود مغولستان یافت شده:
Almas ukhaa
این دایناسور از خانواده تروئودونتیدها است؛ خانوادهای شامل شکارچیانی نیم تا دو متری با مغزهایی که در برخی گونهها به بزرگی مغز روباه بوده است. البته نباید فراموش کرد که قیاس مغز دایناسورها و پستانداران، معالفارق است، زیرا دایناسورها (از جمله پرندگان) ژنومی کوچکتر از ژنوم پستانداران دارند و یاختههایی نیز بسیار کوچکتر. بنابراین میتوانند یاختههای عصبی فراوانتری را در فضایی همجای مغز پستانداران بگنجانند. ازینروست که کلاغها و طوطیها با مغزهایی بسیار کوچکتر از مغز میمونها میتوانند حرف بزنند، ابزار بسازند، مسئله حل کنند و هوشی همپایه میمونها داشته باشند.
جثه الماس تقریبا اندازه بوقلمون بوده و شباهت زیادی به نیاکان ِ نخستین ِ دودمان ِ پرندگان داشته.
https://www.instagram.com/p/Bc8fl6WAJne/
اصل مقاله را با این نشر (نشانگر شیء رقومی) بخوانید:
https://doi.org/10.1206/3889.1
Instagram
Am Museum of Natural History
Museum paleontologists have just named a new birdlike dinosaur from the Gobi Desert after a mythological Yeti—or Bigfoot—of Mongolian lore! Learn more about this large-brained troodontid dinosaur, and what surprising fragments researchers found with the fossil.…
پارینه/پالئوگرام
شاخهای رازآلود آمون.pdf
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🏅برندگان جایزه چراغ ۱۳۹۶:
🏆محمدرضا صیاد (یک عمر ترویج)
🏆بهرام مبشّر (دانشگر مروج)
و
🏆خانم نفیسه نعیمیپور (مروج سال)
تبریک به همه این عزیزان، بانیان چراغ و هیأت داوران 🌹💐🍀
🏆محمدرضا صیاد (یک عمر ترویج)
🏆بهرام مبشّر (دانشگر مروج)
و
🏆خانم نفیسه نعیمیپور (مروج سال)
تبریک به همه این عزیزان، بانیان چراغ و هیأت داوران 🌹💐🍀
پارینه/پالئوگرام
قطعهای از سنگواره یوتیرانوس، تیرانوسور نُه متری که به وضوح آثار پوشپر در آن دیده میشود t.me/paleogram/433
یوتیرانوس
Yutyrannus huali
ظاهر واقعی دایناسورها تقریباً این شکلی بودهاست، بهخصوص این تیرانوسور نُه متری چینی که یوتیرانوس نام گرفته و پوشپرهایی نیز که بدنش را میپوشاندند در همه چند سنگوارهای که از آن کشف شده، به خوبی باقیمانده و به وضوح مشهودند.
پرندهها جزء دایناسورها هستند، حتی اگر ظاهرشان چندان شبیه دایناسورها نباشد؛ هرچند این سنگوارهها نشان میدهد پرندهها تغییرات ظاهری زیادی هم نسبت به نیاکان خود در دوران مزوزوئیک نداشتهاند. فرق یک پرنده امروزی با یک دایناسور دوره کرتاسه، تقریبا همانند تفاوت یک خفاش امروزی با یک کرگدن پشمالوست. همانطور که کرگدن پشمالو و خفاش هر دو جزء پستانداران هستند، پرندهها و بقیه دایناسورهای قدیمی هم جزء گروه واحدی به نام Dinosauria هستند.
تصویرگر: Philip Edwin
goo.gl/p85hy5
Yutyrannus huali
ظاهر واقعی دایناسورها تقریباً این شکلی بودهاست، بهخصوص این تیرانوسور نُه متری چینی که یوتیرانوس نام گرفته و پوشپرهایی نیز که بدنش را میپوشاندند در همه چند سنگوارهای که از آن کشف شده، به خوبی باقیمانده و به وضوح مشهودند.
پرندهها جزء دایناسورها هستند، حتی اگر ظاهرشان چندان شبیه دایناسورها نباشد؛ هرچند این سنگوارهها نشان میدهد پرندهها تغییرات ظاهری زیادی هم نسبت به نیاکان خود در دوران مزوزوئیک نداشتهاند. فرق یک پرنده امروزی با یک دایناسور دوره کرتاسه، تقریبا همانند تفاوت یک خفاش امروزی با یک کرگدن پشمالوست. همانطور که کرگدن پشمالو و خفاش هر دو جزء پستانداران هستند، پرندهها و بقیه دایناسورهای قدیمی هم جزء گروه واحدی به نام Dinosauria هستند.
تصویرگر: Philip Edwin
goo.gl/p85hy5
Facebook
Jacek Major
Yutyrannus huali crossing the road I've seen today !!!! :-) by philip72
پارینه/پالئوگرام
نمای سهبعدی سنگواره هالشکاراپتور که با تابش سینکروترون تصویربرداری شده در صص ۲۶-۲۷ شماره ۱۹۴ دانستنیها (۲۵ آذر ۹۶) نیز مطلبی درباره هالشکاراپتور با عنوان «دایناسور ماهیگیر» نوشتهام. t.me/paleogram
تنوع اندازه در درومیوسوریدها
راست به چپ: یوتاراپتور، اُستروراپتور، هالشکاراپتور و ولاسیراپتور
نام تصویرگران در تصویر مشخص شده.
مأخذ:
صفحه تروپودا بلاگ (آندریا کائو)
goo.gl/7oK1ok
راست به چپ: یوتاراپتور، اُستروراپتور، هالشکاراپتور و ولاسیراپتور
نام تصویرگران در تصویر مشخص شده.
مأخذ:
صفحه تروپودا بلاگ (آندریا کائو)
goo.gl/7oK1ok
پارینه/پالئوگرام
روزی که به آن نیاز داریم... یا چرا باید درباره روز ملی سنگواره بیاندیشیم؟ عرفان خسروی | منتشرشده در مجله دانستنیها، شماره ۱۹۰، ۲۹ مهر ۱۳۹۶، صفحه ۱۱ به همت انجمن دیرینهشناسی ایران، روز سوم آبان به عنوان روز ملی فسیل نامگذاری شد. نشان این روز را نیز بر…
انجمنی که به آن دلگرمایم
سوم آبان امسال، نخستین روز ملی سنگواره در ایران بود؛ ثمره همت و اراده سروران ما در انجمن دیرینهشناسی ایران. من هم انجام وظیفه کردم تا به عنوان کوچکترین برادر این خانواده دوستداشتنی، آنقدر که در توان دارم، همراه این عزیزان باشم. آنچه پیش آمد جز ادای دین به این سرزمین و استادان دیرینهشناسی ایران نبود.
امروز این نامه پرنوازش به دستم رسید. وقتم خوش شد، به بسط آمدم و از کوچکنوازی انجمن دیرینهشناسی ایران دلگرمتر از پیش شدم.
https://www.instagram.com/p/BdR4NlhBc42/
سوم آبان امسال، نخستین روز ملی سنگواره در ایران بود؛ ثمره همت و اراده سروران ما در انجمن دیرینهشناسی ایران. من هم انجام وظیفه کردم تا به عنوان کوچکترین برادر این خانواده دوستداشتنی، آنقدر که در توان دارم، همراه این عزیزان باشم. آنچه پیش آمد جز ادای دین به این سرزمین و استادان دیرینهشناسی ایران نبود.
امروز این نامه پرنوازش به دستم رسید. وقتم خوش شد، به بسط آمدم و از کوچکنوازی انجمن دیرینهشناسی ایران دلگرمتر از پیش شدم.
https://www.instagram.com/p/BdR4NlhBc42/
Instagram
Erfan Khosravi
انجمنی که به آن دلگرمایم سوم آبان امسال، نخستین روز ملی سنگواره در ایران بود؛ ثمره همت و اراده سروران ما در انجمن دیرینهشناسی ایران. من هم انجام وظیفه کردم تا به عنوان کوچکترین برادر این خانواده دوستداشتنی، آنقدر که در توان دارم، همراه این عزیزان باشم.…
پارینه/پالئوگرام
🏅برندگان جایزه چراغ ۱۳۹۶: 🏆محمدرضا صیاد (یک عمر ترویج) 🏆بهرام مبشّر (دانشگر مروج) و 🏆خانم نفیسه نعیمیپور (مروج سال) تبریک به همه این عزیزان، بانیان چراغ و هیأت داوران 🌹💐🍀
چراغ_است_مر_تیرهشب_را_بسیچ،_شرق،.pdf
151.7 KB
چراغ است مر تیره شب را بسیچ: در «باید» و «شاید» جایزهای برای ترویج علم
عرفان خسروی
شرق، پنجشنبه، ۱۴ دی ۱۳۹۶، ص ۹
به همراه یادداشتهایی دیگر از احسان مهرجو، پوریا ناظمی و پژمان نوروزی
عرفان خسروی
شرق، پنجشنبه، ۱۴ دی ۱۳۹۶، ص ۹
به همراه یادداشتهایی دیگر از احسان مهرجو، پوریا ناظمی و پژمان نوروزی
پارینه/پالئوگرام
چراغ_است_مر_تیرهشب_را_بسیچ،_شرق،.pdf
چراغ است مر تیره شب را بسیچ
در «باید» و «شاید» جایزهای برای ترویج علم
برشی از متن:
مگر علم چه دارد؟
اگر تصور کنیم علم یعنی همان دانش یا مثلا معنایی عام و وسیع برایش بتراشیم، دایره مدعیان علم چنان فراخ میشود که حدّ یقف نخواهد داشت. هر بُلفضولی که بهرهای از دانش برده باشد، خود را متصف این صفت خواهد شمرد و هر آگهانندهای که خبری میبرد، مروج علم خواهد شد. البته که چنین نیست. علم نه مرادف دانش است، نه مترادف فناوری. علم شیوهای است برای نگریستن به جهان و کشف رازهای آن. میگویند شیوههای فراوانی برای شناخت جهان هست، اما شاید علم تنها شیوهای باشد که توانستهایم به پشتی آن، یکدو قدم کورمال و عصازن پیش برویم و در چاه نیفتیم. خاصیت علم چنین است که میتوان به آن پشتی داد، زیرا همچون عصایی است که انگشت بر زمین دارد، قدمی پیشتر میپوید و مدام همان مسیری را اصلاح میکند که خود لحظهای پیشتر رهنمون شده. سرشت علم پرسشگری است و از اینروست که همواره مصلح خود است. آن شیوههای دیگر که به جز علم، برای شناخت هستی آمدهاند، هیچکدام چنین خاصیتی ندارند؛ نه تصحیحگر خودند، نه بازبین مسیری که به پویش آنها در پیش داریم. از پیروی آنها بارها از پای افتادهایم. حتی فناوری نیز، که بهخطا همعنان ناگسیختنی علم شمرده میشود، فراوان به چاهمان انداخته. وهْمِ «توانستن» که بشر را بیچاره و زمین را ملوّث کرده، از سکرات همین فناوری است. سَموم فناوری نفرین علم است که به کناری نهادهایم. علم از میان همه آن شیوهها، گرچه تنها معرفتی است که انگشت بر زمین سخت میگذارد، اما از همینرو نخواستنیترین آنهاست.
بر سر نخواستن علم
مردم دوست دارند حقایقی را ندانند، یا فراموش کنند. وقتی خطری در پیش است یا حذری باید کرد، خوشنشینان مصطبه تخدیر دوستتر دارند مَستِ مُکیفاتِ بیخبری باشند. این صفت در سرشت ماست که در وقت خطر، خود را به خواب بزنیم، رؤیا ببینیم و کابوسهایمان را بیتعبیر شمریم؛ نیز این خصلت که هنگام حذر، شانه از بار پاسخگویی کنار کشیم و دیگران را مقصر کنیم. حواشی همین زمینلرزههای اخیر نمونه خوبی است از حقیقتی که ترجیح میدهیم فراموش کنیم: رجحان قصه به حقیقت؛ رجحان دروغ به راستی؛ رجحان هیجان به اندیشه. هرطور که حساب کنیم، همهمه پرشور شبهعلم رساتر از زمزمه متین علم است. نمونههای دیگرش همهجا دیدنی است. به هر صحرا که نجوای پرسشی برخاست، هذیان وهم به گوش میرسد و ژاژ فراوان میروید که شترها به خاییدنش مشتاقاند. شبهعلم در دهان شیرین میچرخد و در گوش خوش میآید؛ خلافِ علم که تلخ، چون صبر است و درشت، چون بوق آژیر.
در دشواری ترویج علم
ترویج علم کمی با ترویجهای دیگر فرق دارد. مروجان دیگر مزدشان را خواهند گرفت، اما دست مروج علم، دست تنبیه است. ابلهان این دست را میگزند، زیرا مروج علم مجیزگو نیست. وصاف صرف دستاوردهای پوشالی هم نیست. مروج علم نه هرکسی است که از دانش صحبت کند، بلکه همچون سرشت علم، پرسشگر و جدلی است؛ اما وقتی پای چارچوب دولتی به میان میآید، چهبسا این ارزشها تغییر کنند. دستکم علم محض جای خود را به دانشهای دیگر میدهد و سلیقه اداری جای اجماع تخصصی را میگیرد. اینطوری است که جایزه چراغ مهم میشود، چون بنای آن بر حفظ همان حدود و ثغور علوم محض و بیکاربرد گذاشته شده و از همه مهمتر مبتنی بر اجماع حرفهای جامعه ترویج علم است. کسانی که خود دستی بر آتش ترویج علم دارند، بهتر میتوانند از میان خود شایستگان را برگزینند. پیش از چراغ جای چیزی میان ما خالی بود؛ حالا مبارک است!
http://www.sharghdaily.ir/News/149616/
در «باید» و «شاید» جایزهای برای ترویج علم
برشی از متن:
مگر علم چه دارد؟
اگر تصور کنیم علم یعنی همان دانش یا مثلا معنایی عام و وسیع برایش بتراشیم، دایره مدعیان علم چنان فراخ میشود که حدّ یقف نخواهد داشت. هر بُلفضولی که بهرهای از دانش برده باشد، خود را متصف این صفت خواهد شمرد و هر آگهانندهای که خبری میبرد، مروج علم خواهد شد. البته که چنین نیست. علم نه مرادف دانش است، نه مترادف فناوری. علم شیوهای است برای نگریستن به جهان و کشف رازهای آن. میگویند شیوههای فراوانی برای شناخت جهان هست، اما شاید علم تنها شیوهای باشد که توانستهایم به پشتی آن، یکدو قدم کورمال و عصازن پیش برویم و در چاه نیفتیم. خاصیت علم چنین است که میتوان به آن پشتی داد، زیرا همچون عصایی است که انگشت بر زمین دارد، قدمی پیشتر میپوید و مدام همان مسیری را اصلاح میکند که خود لحظهای پیشتر رهنمون شده. سرشت علم پرسشگری است و از اینروست که همواره مصلح خود است. آن شیوههای دیگر که به جز علم، برای شناخت هستی آمدهاند، هیچکدام چنین خاصیتی ندارند؛ نه تصحیحگر خودند، نه بازبین مسیری که به پویش آنها در پیش داریم. از پیروی آنها بارها از پای افتادهایم. حتی فناوری نیز، که بهخطا همعنان ناگسیختنی علم شمرده میشود، فراوان به چاهمان انداخته. وهْمِ «توانستن» که بشر را بیچاره و زمین را ملوّث کرده، از سکرات همین فناوری است. سَموم فناوری نفرین علم است که به کناری نهادهایم. علم از میان همه آن شیوهها، گرچه تنها معرفتی است که انگشت بر زمین سخت میگذارد، اما از همینرو نخواستنیترین آنهاست.
بر سر نخواستن علم
مردم دوست دارند حقایقی را ندانند، یا فراموش کنند. وقتی خطری در پیش است یا حذری باید کرد، خوشنشینان مصطبه تخدیر دوستتر دارند مَستِ مُکیفاتِ بیخبری باشند. این صفت در سرشت ماست که در وقت خطر، خود را به خواب بزنیم، رؤیا ببینیم و کابوسهایمان را بیتعبیر شمریم؛ نیز این خصلت که هنگام حذر، شانه از بار پاسخگویی کنار کشیم و دیگران را مقصر کنیم. حواشی همین زمینلرزههای اخیر نمونه خوبی است از حقیقتی که ترجیح میدهیم فراموش کنیم: رجحان قصه به حقیقت؛ رجحان دروغ به راستی؛ رجحان هیجان به اندیشه. هرطور که حساب کنیم، همهمه پرشور شبهعلم رساتر از زمزمه متین علم است. نمونههای دیگرش همهجا دیدنی است. به هر صحرا که نجوای پرسشی برخاست، هذیان وهم به گوش میرسد و ژاژ فراوان میروید که شترها به خاییدنش مشتاقاند. شبهعلم در دهان شیرین میچرخد و در گوش خوش میآید؛ خلافِ علم که تلخ، چون صبر است و درشت، چون بوق آژیر.
در دشواری ترویج علم
ترویج علم کمی با ترویجهای دیگر فرق دارد. مروجان دیگر مزدشان را خواهند گرفت، اما دست مروج علم، دست تنبیه است. ابلهان این دست را میگزند، زیرا مروج علم مجیزگو نیست. وصاف صرف دستاوردهای پوشالی هم نیست. مروج علم نه هرکسی است که از دانش صحبت کند، بلکه همچون سرشت علم، پرسشگر و جدلی است؛ اما وقتی پای چارچوب دولتی به میان میآید، چهبسا این ارزشها تغییر کنند. دستکم علم محض جای خود را به دانشهای دیگر میدهد و سلیقه اداری جای اجماع تخصصی را میگیرد. اینطوری است که جایزه چراغ مهم میشود، چون بنای آن بر حفظ همان حدود و ثغور علوم محض و بیکاربرد گذاشته شده و از همه مهمتر مبتنی بر اجماع حرفهای جامعه ترویج علم است. کسانی که خود دستی بر آتش ترویج علم دارند، بهتر میتوانند از میان خود شایستگان را برگزینند. پیش از چراغ جای چیزی میان ما خالی بود؛ حالا مبارک است!
http://www.sharghdaily.ir/News/149616/
وصف شورانگیز تاریخ
آن موقع فقط عاشق این بودم که متخصص استخوانشناسی مقایسهای شوم و سنگوارههای مهرهدارانی مثل دایناسورها را مطالعه کنم. البته میبینید که دور و برم برعکس، پر بود از هر چیز، جز همانی که دوست داشتمش.
اینجا سفت نشستهام، مشغول آمادهکردن گزارش و سخنرانیام درباره «بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها»؛ حدود چهار سال پیش.
قرار بود این گزارش مقدمه پایاننامهام باشد. گزارشی مفصل نوشتم از همه آنچه بشریت تا آن زمان درباره بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها فهمیده و سخنرانیام را ارائه دادم. از روی بافتشناسی استخوانهای دراز حیوانات میشود دانست خلائق خونگرم بودند یا خونسرد؛ سریع رشد میکردند یا آهسته؛ مهاجر بودند یا بومی. خلاصه اساتید خوششان آمد. این ارائه خودش واحدی بود از آحاد گذراندنی دوره دکتری. بعد طرحنامهام را ارائه دادم و از من امتحان جامع گرفتند. دکتر درویش خدابیامرز ممتحن اصلی بود و هرچه پرسید درباره استخوانشناسی مقایسهای. من هم به همه سوالات جواب دادم، ولی چون «بیست مال خداست»، هژده شدم. طرحنامه هم پذیرفته شد و کارم را شروع کردم. خب؛ بعد از چند ماه شرایطی پیش آمد که دست از موضوع مورد علاقهام کشیدم و طرحنامه دیگری ارائه دادم، درباره سنگوارههای خرچنگ. تابحال که برکت خرچنگها برای من و همکارانم بدک نبوده. به غرائبی از پیشینه خرچنگهای سی میلیون ساله در دریای زاگرس دست یافتهایم که نشان میدهد وقتی زاگرس دریایی از شعبات تتیس بوده، نسل خیلی از دودمانهای بعدی خرچنگها در همین زاگرس تکامل یافته. بهقولی سی میلیون سال پیش، زاگرس دریایی بوده و این دریا هم مهد تکامل خرچنگها.
ادعای بزرگی است، اما شواهد بزرگی هم آن را پشتیبانی میکنند. امیدوارم در سالهای آینده درباره دایناسورهای ایران هم چیزهای بیشتری پیدا کنیم و این رشته دنبالهای بلند داشته باشد.
حالا دنیایی را که دوستش دارم، طور دیگری میبینم. به جز دایناسورها و استخوانشناسی مقایسهای، هر چیزی که مربوط به سنگوارهها باشد، مجذوبم میکند. هیچ چیز برایم از سنگوارهها جنونآورتر نیست و در نگاهی وسیعتر، هر چیزی که به گذشته مربوط باشد. تاریخ معجون جادویی من است و حیات، طعم مورد علاقهام. سوزوگدازی که در این چند سال گذراندم مرا از دانشجویی که شیفته دایناسورها بود به شاعری رمانتیک تبدیل کرد که مانند گوته، شیفته گذشته و نگران آینده است.
در بیابانهای داغ جنوب، پشت افزارهای تراش سنگواره یا میان ورقهای زرد رسالات قدما، جادویی نهفته به نام تاریخ و لحظه اکنون، مثل آیینهایست برابر آن.
https://www.instagram.com/p/BdktL6NhmVK/
آن موقع فقط عاشق این بودم که متخصص استخوانشناسی مقایسهای شوم و سنگوارههای مهرهدارانی مثل دایناسورها را مطالعه کنم. البته میبینید که دور و برم برعکس، پر بود از هر چیز، جز همانی که دوست داشتمش.
اینجا سفت نشستهام، مشغول آمادهکردن گزارش و سخنرانیام درباره «بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها»؛ حدود چهار سال پیش.
قرار بود این گزارش مقدمه پایاننامهام باشد. گزارشی مفصل نوشتم از همه آنچه بشریت تا آن زمان درباره بافتشناسی استخوانهای دراز در دایناسورها فهمیده و سخنرانیام را ارائه دادم. از روی بافتشناسی استخوانهای دراز حیوانات میشود دانست خلائق خونگرم بودند یا خونسرد؛ سریع رشد میکردند یا آهسته؛ مهاجر بودند یا بومی. خلاصه اساتید خوششان آمد. این ارائه خودش واحدی بود از آحاد گذراندنی دوره دکتری. بعد طرحنامهام را ارائه دادم و از من امتحان جامع گرفتند. دکتر درویش خدابیامرز ممتحن اصلی بود و هرچه پرسید درباره استخوانشناسی مقایسهای. من هم به همه سوالات جواب دادم، ولی چون «بیست مال خداست»، هژده شدم. طرحنامه هم پذیرفته شد و کارم را شروع کردم. خب؛ بعد از چند ماه شرایطی پیش آمد که دست از موضوع مورد علاقهام کشیدم و طرحنامه دیگری ارائه دادم، درباره سنگوارههای خرچنگ. تابحال که برکت خرچنگها برای من و همکارانم بدک نبوده. به غرائبی از پیشینه خرچنگهای سی میلیون ساله در دریای زاگرس دست یافتهایم که نشان میدهد وقتی زاگرس دریایی از شعبات تتیس بوده، نسل خیلی از دودمانهای بعدی خرچنگها در همین زاگرس تکامل یافته. بهقولی سی میلیون سال پیش، زاگرس دریایی بوده و این دریا هم مهد تکامل خرچنگها.
ادعای بزرگی است، اما شواهد بزرگی هم آن را پشتیبانی میکنند. امیدوارم در سالهای آینده درباره دایناسورهای ایران هم چیزهای بیشتری پیدا کنیم و این رشته دنبالهای بلند داشته باشد.
حالا دنیایی را که دوستش دارم، طور دیگری میبینم. به جز دایناسورها و استخوانشناسی مقایسهای، هر چیزی که مربوط به سنگوارهها باشد، مجذوبم میکند. هیچ چیز برایم از سنگوارهها جنونآورتر نیست و در نگاهی وسیعتر، هر چیزی که به گذشته مربوط باشد. تاریخ معجون جادویی من است و حیات، طعم مورد علاقهام. سوزوگدازی که در این چند سال گذراندم مرا از دانشجویی که شیفته دایناسورها بود به شاعری رمانتیک تبدیل کرد که مانند گوته، شیفته گذشته و نگران آینده است.
در بیابانهای داغ جنوب، پشت افزارهای تراش سنگواره یا میان ورقهای زرد رسالات قدما، جادویی نهفته به نام تاریخ و لحظه اکنون، مثل آیینهایست برابر آن.
https://www.instagram.com/p/BdktL6NhmVK/
Instagram
Erfan Khosravi
وصف شورانگیز تاریخ آن موقع فقط عاشق این بودم که متخصص استخوانشناسی مقایسهای شوم و سنگوارههای مهرهدارانی مثل دایناسورها را مطالعه کنم. البته میبینید که دور و برم برعکس، پر بود از هر چیز، جز همانی که دوست داشتمش. اینجا سفت نشستهام، مشغول آمادهکردن گزارش…