پارینه/پالئوگرام – Telegram
پارینه/پالئوگرام
5.23K subscribers
405 photos
218 videos
102 files
628 links
دیرینه‌شناسی، تکامل و تاریخ طبیعی
دیرینه‌نوشته‌های عرفان خسروی
t.me/paleogram
کتابخانه پارینه:
t.me/paleolib
مدرسه پارینه:
t.me/paleouni
حمایت از پارینه:
زرین‌پال zarinp.al/erfankhosravi
حامی‌باش hamibash.com/Pal
Download Telegram
آیا تخم مرغ تاب‌آوری وزن انسان را دارد؟

شکل و ساختار گنبدی تخم مرغ، نیروی عمودی را به بهترین نحو پخش و مهار می‌کند. از حدود ۳۱۲ میلیون سال پیش که نیاکان مشترک خزندگان و پستانداران، یعنی نخستین مهره‌داران آمنیوت، تخم‌های آمنیوتیک خود را به جای آب روی خشکی گذاشتند، تنش‌های جدیدی به تخم‌های این موجودات وارد شد؛ تنش‌هایی که پیش از آن، برای تخم‌های نیاکان قدیمی‌تر آن‌ها که در آب رها می‌شدند، چندان جدی نبود. این چالش جدید، تنها با اضافه‌شدن پوسته‌ای چرمی یا آهکی و البته پرده‌های جنینی از قبیل پرده آمنیون (که برای جنین حکم استخری اختصاصی دارد) حل شد و تغییری در شکل گوی‌مانند تخم‌ها به وجود نیامد، زیرا گوی یا کره، از نظر نسبت سطح به حجم، پراکندگی تنش و کشش و تقارن همه‌جانبه، بهینه‌ترین حجم دنیای سه‌بعدی ماست. نه تنها تخم‌های مخصوص خشکی آمنیوت‌ها، بلکه اغلب تخم‌های جانوران آبزی و البته شکل آرمانی همه یاخته‌ها، گوی‌مانند است. تخم‌مرغ نه تنها باید وزن والد خود را تاب‌آورد، بلکه می‌تواند در شرایطی حتی زیر وزن آدمی نیز سالم بماند، زیرا میراثی بسیار قدیمی به جا مانده از دورانی است که دایناسورها روی تخم‌های خود می‌خوابیدند، یا دوران نخستین موجوداتی که روی تخم‌های خود را با برگ و خاک می‌پوشاندند یا حتی از آن عقب‌تر، دورانی که نخستین یاخته‌ها در سیاره پرتلاطم و جوان زمین پیدا شدند و زندگی آن‌ها تا امروز ادامه یافت. تخم مرغ همان یاخته نخستین است، البته با کمی ذخیره غذایی، پوسته‌های حفاظتی اضافی و برنامه‌ای مدون و بی‌نقص برای تکوین و تبدیل به جانوری پریاخته به نام مرغ!

https://www.instagram.com/p/BjWqmkkHfrn/
👍1
پارینه/پالئوگرام
آیا در ایران دایناسور وجود داشته؟ دایناسورهای ایران چه شکلی بودند؟ سخنرانی عرفان خسروی درباره بقایای دایناسورها و گیاهان ژوراسیک ایران، مشهد، ۱۳۸۳ ۴۸ مگابایت، ۲۰ دقیقه https://news.1rj.ru/str/paleogram/264
قدمگاه دایناسورها روی صخره مواج

نخستین بار سال ۸۱ بود که مجید میرزایی دستم را گرفت و به جستجوی دایناسورهای ایران رفتیم. شرح و گزارش آن را بارها، به اختصار و تفصیل، نوشته‌‌ایم؛ ولی کمتر درباره پی‌جویی‌های کوچک و بزرگی صحبت کردیم که بارها همراه مجید به نقاط مختلف ایران، به خصوص کرمان و البرز مرکزی، رفتیم تا کوچکترین نشانه‌های به جا مانده از دایناسورها را ثبت کنیم. من از مجید خیلی چیزها درباره کار علمی در صحرا، آزمایشگاه و هنگام نوشتن گزارش و مقاله یاد گرفتم و هنوز هم درس‌های زیادی هست که باید از او بیاموزم.

سال ۸۷ یکی از آن سفرهای پرهیجان و آموزنده دست‌داد که دوباره همراه مجید به کرمان برویم تا صخره ماسه‌سنگی بزرگی را ببینیم که چند رد پای ۲۰۰ میلیون ساله در میان آثار موج (ripple marks) روی آن به چشم می‌خورد.

در قاب اول، من و برهان باقرپور دو سر مشمعی را گرفته‌ایم که از آن برای ترسیم و ثبت دقیق جاهای پا استفاده می‌کنیم. این عکس را مجید ثبت کرده است.

قاب دوم عکسی است که من از صخره و ردپاهای آن در نور رو به زوال غروب انداخته‌ام. آن زمان در قالب واحدی درسی به نام «تکنیک‌ها و روش‌های آزمایشگاهی» در دانشگاه تهران، مشغول فراگیری فن عکاسی و چاپ عکس بودم؛ بنابراین همه عکس‌های آن دوران را با نگاتیو سیاه و سفید ثبت کردم و بعد در تاریکخانه آزمایشگاه جانورشناسی، نگاتیوها را ظاهر و عکس‌ها را چاپ کردم.

https://www.instagram.com/p/BjbzN8qBIHM/
شبی به ابعاد دایناسورها 🦖

پشت سرم در قاب نخست، استخوان واقعی دایناسوری قرار دارد که رفیق خوبم، پوریا برایم فرستاده. جایی خارج از قاب، انگاره‌ای کوچک ولی دقیق از استخوان‌بندی تیرانوسورِس داشتم. این‌ها و چند جمجمه و مجسمه از اقسام مختلف دایناسورها ابزار نمایش من بود. جز این‌ها شعبده‌بازی تکاملی و مسابقه‌ای دایناسوری و البته شگفتانه‌ای هم داشتیم که پایان‌بخش هیجان‌انگیز نمایش «شب دایناسورها» بود.

تقریبا سه سال پیش، برای نخستین «شب دانستنیها» برنامه‌ریزی می‌کردیم. تصمیم و لطف آقای سردبیر این بود که نخستین شب دانستنیها، شب دایناسورها باشد.

بچه‌های دانستنیها هم برای شب دایناسورها سنگ تمام گذاشتند. هماهنگی، طراحی، برنامه‌ریزی، اجرا و البته حمایت و پشت‌گرمی بی‌نظیر آن‌ها همه چیز را مهیا کرد؛ اما متأسفانه هیچ‌کس زحمت آن‌ها را ثبت‌نکرد، جز خاطره خوبی که در ذهن من ماند و همیشه مدیون آن‌ها هستم.

دوست دیگری که خیلی برای این برنامه زحمت کشید، دکتر وحید نوروزی بود که شعبده‌بازی تکاملی ما را انجام داد. من از وحید خواستم واکنش نوسانی «بریگز-روشر» را انجام دهد که از جهاتی یادآور برخی ویژگی‌های سامانه‌های آشوبناک تکاملی و زیستی است.

آزمایش وحید حُسن تقدیم صحبت‌های آن شب من درباره مفهوم تکامل بود. برای اختتامیه هم، به پیشنهاد آقای جباری برنامه‌ریزی مفصلی کردیم تا صخره‌ای حاوی سنگواره را پیش چشمان حیرت‌زده حاضران با چکش زمین‌شناسی بگشاییم و سنگواره‌های درونش را به یادگار تقدیم مخاطبان کنیم.

برای این کار، از دکتر مجید میرزایی کمک خواستم که با هم برای اکتشاف سنگواره گیاه به بلده برویم. حسین فروتن هم همراه ما شد تا سفر ما را ثبت و مستند کند. میهمان ویژه برنامه ما هم دکتر میرزایی و سیاوش صفاریان‌پور عزیز بودند.

قاب‌های سوم تا هفتم، صحنه‌هایی از اکتشاف سنگواره و دستپخت نگاه حسین فروتن است. برای رفت و آمد هم از آقای اسفندیار محمدی، بهترین و باسوادترین راننده دانشگاه تهران کمک خواستیم که همه گیاهان، سنگواره‌ها و سازندهای زمین‌شناسی ایران را می‌شناسد. در قاب آخر من و مجید و آقا اسفندیار را در پایان اکتشافی یک روزه می‌بینید که جلوی دوربین حسین ایستاده‌ایم.

سنگواره‌ای که پیدا کردیم، جادوی آن شب ما شد. من صخره‌ای دربسته را گذاشتم روی میز و گفتم سنگواره اینطوری پیدا می‌شود! چکش را زدم به میان لایه‌های سنگ و برگ‌های دویست میلیون ساله را مثل حجرالفلاسفه به چشم‌های منتظر حاضران نشان دادم. صدای شگفتی بچه‌ها هنوز در گوشم آهنگ می‌زند. آن شب، هر برگی هدیه‌ای شد برای یکی از مشتاقان سنگواره‌ها.

https://www.instagram.com/p/BjdHu7nBVj1
مرگ فجیع آلکس

در داستان «شاهزاده مونونوکه»، آشیتاکا با دو گراز فره‌مند روبه‌رو می‌شود: یکی «ناگو» که گلوله‌ای از سوی دژ آهنین او را زخم‌زده، به‌خشم‌آورده، پلیدی بر او چربیده، او را به سان دیوی درآورده و به یورش سوی دهکده آشیتاکا واداشته. دیگری اوک‌کوتو که گرازی است کور؛ او گله‌اش را برای نجات جنگل به دژ آهنین می‌تازاند، گله‌اش تار و مار می‌شود، خودش زخم می‌خورد و به فریب مردان دژ آهنین که در پوستین گراز خزیده‌اند، به زیارت روح جنگل می‌رود تا شفا بگیرد. سرانجام مردانی که به دلالت او روح جنگل را جسته‌اند، روح را نیمه‌شب که از هیئت گوزن به قامت ایستاده درمی‌آید، سرمی‌برند و فاجعه زاییده می‌شود.

هم ناگو و هم اوک‌کوتو ایزدانی بودند، یکی فروافتاده در دام خشم و دیگری در مرض کوردلی؛ اما افتادن آن‌ها در این دام، گناه مردمان خطاپیشه و متجاوز به جنگل بود. آلکس احتمالا در همان سالی زاده شد که ناگو و اوک‌کوتو نیز در دنیای شاهزاده مونونوکه متولدشدند؛ اما خلاف این دو، آلکس نه ایزد بود، نه در دام خشم و کوردلی افتاد.

آلکس گراز بی‌گناهی بود که به پشتی محیط‌بان‌های گلستان، آدمیان را دوست می‌پنداشت؛ به امید تکه نانی یا خوشه‌ای انگور با ما دوست می‌شد و آن دو باری که دیدمش، هر دو جرأت کردیم تا چند قدمی یکدیگر نزدیک شویم. با این حال سرنوشت آلکس نیز در جنگل تحت حفاظت گلستان، همچون آن دو ایزد-گراز جنگل‌های معدن‌کافته ژاپن شد. آلکس زخم‌خورده اعتماد به مردمان شد و تصادف در جاده‌ای جانش را ستاند که سال‌هاست، همچون دژ آهنین داستان شاهزاده مونونوکه، نماد تجاوز به حریم جنگل‌هاست.

بیایید کمی خودآزار باشیم و به لحظه مرگ آلکس فکر کنیم! به درد شکسته‌شدن دنده‌هایی که در شش‌های خون‌گرفته فرورفتند یا به پاهای شکسته‌ای که توان ندارند جسم زخمی او را از ضربه بعدی کنار بکشند. به این‌که درست در لحظه غافل‌گیری، در مغز نه‌چندان‌کوچک گرازی او، چه می‌گذشته. آیا به زاد و رود خود می‌اندیشید یا به دوستان دوپایی که همیشه با نان و انگور به او مهربانی می‌کردند، اما حالا نزدیک نیستند تا به فریاد آخرین ناله‌های او برسند.

حکایت آلکس داستان غم‌انگیزی است که هیچ قصه‌گویی نمی‌تواند بی‌مدد افسانه‌ها، تلخی آن را بازگو کند؛ اما مرگ او در جاده‌ای که همچو تیغ، سینه جنگل را شکافته، ما را به این اندیشه فرومی‌برد که پس از بسمل‌کردن روح جنگل، فاجعه نزدیک است.

عکس اول و آخر را رفیق عزیزم، زنده‌یاد میثم یعقوبی برداشته؛ سه عکس میانی را خودم با نگاتیو سیاه‌وسفید برداشتم و در تاریکخانه موزه جانورشناسی دانشگاه تهران چاپ کردم.

https://www.instagram.com/p/BjhyedJhGgG/
Forwarded from رازیک
🔖سرمقاله شماره 205 «دانستنیها» را بخوانید.

📌به موزه‌های تاریخ طبیعی برویم‌
عرفان خسروی | دبير علمی «دانستنیها»

سال‌ها پیش در شهر اصفهان، دیرینه‌شناس حاذق و دانشمندی زندگی می‌کرد به نام پروفسور محمدعلی جعفریان. اواخر تابستان و اوایل پاییز سال ۸۱ که برای سفری تحقیقاتی به کرمان و اصفهان رفته بودیم، یک ماهی از دانشگاه تهران غایب شدم و پروفسور جعفریان نامه‌ای به رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران نوشت تا غیبت من را موجه بدانند. خیلی از استادهای زمین‌شناسی و زیست‌شناسی دانشگاه تهران، سال‌ها قبل دانشجوی پروفسور جعفریان بودند و نامه‌ی ایشان مشکل من را به سرعت حل کرد. این نامه را به همراه چند یادگار دیگر از دست‌خط پروفسور جعفریان هنوز نگه ‌داشته‌ام و به آن افتخار می‌کنم. ده سال بعد پروفسور جعفریان جاودانه شد و جامعه‌ی علمی ایران سوگوار درگذشت او شد. اما میراث پروفسور جعفریان برای ما بسیار فراتر از یادداشت‌های مهربانانه‌ای است که برای دانشجویانی مثل من نوشته است. به‌جز کتاب‌ها و مقاله‌های علمی ایشان، موزه‌ی تاریخ طبیعی اصفهان شاید بزرگ‌ترین رهاورد سال‌های عمر این استاد فقید باشد که نمونه‌های آن طی ۳۷ سال به دست پروفسور جعفریان گردآوری شده‌اند و در محل عمارت تیموری (خیابان استانداری) به نمایش درآمده‌اند. نکته‌ی ناگوار درباره‌ی سرنوشت این موزه این است که با وجود اهمیت تاریخی و علمی آن، استقبال از آن چندان زیاد نیست، هزینه‌های آن به دشواری تأمین می‌شود و بار اداره‌ی آن به تمامی روی دوش خانواده‌ي زنده‌یاد جعفریان است. شرایط فرهنگی جامعه‌ي ما طوری‌ است که مهم‌ترین سوال مردم در مواجهه با دیرینه‌شناسان درباره‌ی فایده و سود دیرینه‌شناسی و در اصل، تمام علوم پایه است، زیرا اغلب به اشتباه تصور می‌کنند علم باید فایده‌ی مستقیم اقتصادی داشته باشد‌ وگرنه معطل است. حیات و بقای این موزه‌ی ارزشمند به همین دلیل در معرض تهدید قرار دارد و هیچ راهی به جز استقبال مردم برای حمایت از آن وجود ندارد.

ترویج علم شاخه‌های متعددی دارد، ولی تمام این شاخه‌ها می‌توانند به یکدیگر یاری برسانند؛ از جمله می‌توان با کمک روزنامه‌نگاری علم مردم را ترغیب کرد که بیشتر و بیشتر از موزه‌های تاریخ طبیعی دیدار کنند. موزه‌های تاریخ طبیعی بزرگ غرب به جز حمایت‌های انسان‌دوستانه‌ای که از افراد خیر و علم‌دوست دریافت‌می‌کنند، وابسته به استقبال و حمایت مردم هستند. انبوه بچه‌های کوچک و بزرگ که همراه مربیان مدرسه یا والدین خود به بازدید موزه‌های علمی آمده‌اند و مشغول نقاشی از حیوانات و سنگواره‌ها، روی زمین نشسته‌اند، تصویر معمول موزه‌های تاریخ طبیعی سراسر جهان است. این قبیل موزه‌ها آن‌قدر جذابیت دارند که می‌شود بارها و بارها به سراغ آن‌ها رفت و لذت برد.

در این شماره‌ی دانستنیها هم گزارشي داریم از گشایش «موزه‌ی دیرینه‌شناسی کامبرین» در یزد که موزه‌ای با ویژگی‌های بی‌نظیر و منحصربه‌فرد است؛ به‌خصوص این‌که بار موزه‌ی کامبرین نیز مثل موزه‌ی تاریخ طبیعی اصفهان، به دوش سازنده‌ی موزه و خانواده‌ی ایشان است و نیز مثل موزه‌ی تاریخ طبیعی اصفهان، در عمارتی با معماری سنتی بنا شده‌است؛ اما اگر دوست دارید بدانید در این موزه با چه نمونه‌های اعجاب‌انگیزی روبه‌رو خواهید شد، بهتر است گزارش و مصاحبه‌ای را که احسان مهرجو از خود موزه و صحبت‌های بنیانگذار آن، آقای مجتبی پژمان‌پور تهیه کرده، بخوانید. دکتر شاهین زمان هم یادداشتی درباره‌ی اهمیت علمی و ترویجی این موزه نوشته‌اند که در همان گزارش می‌توانید مطالعه کنید.

به امید روزی که دست‌کم در هر شهر بزرگ ایران، موزه‌های متعددی در زمینه‌های مختلف، از جمله تاریخ طبیعی بنا نهاده شود و مردم نیز با حمایت و بازدیدهای خود نشان دهند که ارزش و قدر علم را به‌خوبی می‌دانند.

#سرمقاله
@Danestanihamag
رازیک
⁠⁣🔖سرمقاله شماره 205 «دانستنیها» را بخوانید. 📌به موزه‌های تاریخ طبیعی برویم‌ عرفان خسروی | دبير علمی «دانستنیها» سال‌ها پیش در شهر اصفهان، دیرینه‌شناس حاذق و دانشمندی زندگی می‌کرد به نام پروفسور محمدعلی جعفریان. اواخر تابستان و اوایل پاییز سال ۸۱ که برای…
به موزه‌های تاریخ طبیعی برویم!
سرمقاله دانستنیها، شماره ۲۰۵، ۱۲ خرداد ۹۵

سال‌ها پیش در شهر اصفهان، دیرینه‌شناس حاذق و دانشمندی زندگی می‌کرد به نام پروفسور محمدعلی جعفریان. اواخر تابستان و اوایل پاییز سال ۸۱ که برای سفری تحقیقاتی به کرمان و اصفهان رفته بودیم، یک ماهی از دانشگاه تهران غایب شدم و پروفسور جعفریان نامه‌ای به رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران نوشت تا غیبت من را موجه بدانند. خیلی از استادهای زمین‌شناسی و زیست‌شناسی دانشگاه تهران، سال‌ها قبل دانشجوی پروفسور جعفریان بودند و نامه ایشان مشکل من را به سرعت حل کرد. این نامه را به همراه چند یادگار دیگر از دست‌خط پروفسور جعفریان هنوز نگه‌داشته‌ام و به آن افتخار می‌کنم. ده سال بعد پروفسور جعفریان جاودانه شد و جامعه علمی ایران سوگوار درگذشت او شد. اما میراث پروفسور جعفریان برای ما بسیار فراتر از یادداشت‌های مهربانانه‌ای است که برای دانشجویانی مثل من نوشته است.

به‌جز کتاب‌ها و مقاله‌های علمی ایشان، موزه تاریخ طبیعی اصفهان شاید بزرگترین رهاورد سال‌های عمر این استاد فقید باشد که نمونه‌های آن طی ۳۷ سال به دست پروفسور جعفریان گردآوری شده و در محل عمارت تیموری (خیابان استانداری) به نمایش درآمده‌اند. نکته ناگوار درباره سرنوشت این موزه این است که به‌رغم اهمیت تاریخی و علمی آن، استقبال از آن چندان زیاد نیست، هزینه‌های آن به دشواری تأمین می‌شود و بار اداره آن به تمامی روی دوش خانواده زنده‌یاد جعفریان است. شرایط فرهنگی جامعه ما طوری‌ است که مهم‌ترین سوال مردم در مواجهه با دیرینه‌شناسان درباره فایده و سود دیرینه‌شناسی و در اصل، تمام علوم پایه است، زیرا اغلب به اشتباه تصور می‌کنند علم باید فایده مستقیم اقتصادی داشته باشد، وگرنه معطل است. حیات و بقای این موزه ارزشمند به همین دلیل در معرض تهدید قرار دارد و هیچ راهی به جز استقبال مردم برای حمایت از آن وجود ندارد.

در این شماره دانستنیها گزارش جالبی داریم از گشایش «موزه دیرینه‌شناسی کامبرین» در یزد که بار آن مثل موزه تاریخ طبیعی اصفهان، به دوش سازنده موزه و خانواده ایشان است و نیز مثل موزه تاریخ طبیعی اصفهان، در عمارتی با معماری سنتی بناشده‌است.

گزارش و مصاحبه را احسان مهرجو تهیه‌کرده؛ دکتر شاهین زمان هم یادداشتی درباره اهمیت علمی و ترویجی این موزه نوشته‌اند.

به امید روزی که در هر شهر بزرگ ایران، موزه‌های متعدد در زمینه‌های مختلف، از جمله تاریخ طبیعی بنا شود و مردم نیز با حمایت و بازدیدهای خود نشان دهند که ارزش و قدر علم را به خوبی می‌دانند.

https://www.instagram.com/p/BjwQncoBtC3/
Forwarded from رازیک
⁣⁣⁣⁣⁣⁣🔖همه چیز درباره موزه دیرینه‌شناسی کامبرین یزد

گفت‌وگو با مدیر موزه (مجتبی پژمان‌پور)، تصاویری از موزه و ...

📌در «محرمانه ایرانی» شماره 205 «دانستنیها» بخوانید.
@Danestanihamag
پارینه/پالئوگرام
مستند کوتاهی از سیاوش صفاریان‌پور درباره دیرینه‌شناسی #چرخ تدوین: منصور نیکخواه با حضور مجید میرزایی عطاآبادی و عرفان خسروی t.me/paleogram/477
مستند کوتاهی از سیاوش صفاریان‌پور درباره دیرینه‌شناسی
#چرخ
تدوین: منصور نیکخواه
با حضور مجید میرزایی عطاآبادی و عرفان خسروی
نسخه IGTV
https://www.instagram.com/tv/BkR7tiVhCNE/
پارینه/پالئوگرام
کوکو مرد یاد این عموزاده مهربان و سخنگوی انسان‌ها جاوید! https://www.instagram.com/p/BkUQxMHn990/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاشفان فروتن لبخند

کوکو که همیشه رابین ویلیامز را دوست داشت، وقتی او را می‌بیند، از رابین می‌خواهد او را قلقلک دهد، خودش هم رابین را قلقلک می‌دهد و هر دو از ته دل می‌خندند.
پارینه/پالئوگرام
شاخ‌های رازآلود آمون.pdf
زیبایی‌شناسی ماقبل_پلاستیک

پیش از آنکه دنیای ما به تسخیر #پلاستیک درآید، زیباترین مصنوعات بشر، دست‌ساز بودند و جلای فلزی، سنگی، چوبی یا چرمی داشتند. حالا مدت‌هاست که آن دنیا به خاطره‌ها پیوسته و پلاستیک از در و دیوار ما بالا می‌رود.

نهایت اصالت امروزی یا در زیورآلات سنگی و طلایی باقی مانده که اغلب بدل است، یا در #کیچ‌های چوب‌نما و نماهای طرح رومی معمارنمایی‌های بی‌هویتی که سرتاپا بدل‌اندوده‌اند و دروغ‌آجین. زندگی حالا مشحون از پلاستیک است.

در چنین دنیای زشتی، آخرین تکه‌های کوچک زیبایی را شاید بتوان در طبیعت یافت. خارهای بیابان برای دیده بامعرفت، هزاربار زیباتر است از چمن‌های سرسبز اما آب‌دزد شهری که تشنه است.

بیایید بامعرفت باشیم! اگر دنیایی #بی_پلاستیک می‌خواهیم، لازم است شستشو را از چشم‌هایمان آغاز کنیم تا ببینیم و بدانیم #پلاستیک_زشت_است!

من #خار_بیابان را دوست دارم و سنگ و سنگواره را. باید از علم و هنر و طبیعت یاری بگیریم، مگر جنبشی نورمانتیک همه‌گیر شود و به #زیبایی_شناسی_طبیعی رجعت کنیم!

زیبایی‌شناسی طبیعی نه طلایی است، نه پلاستیکی. بیابان طبیعی در این معیار زیباتر است از فضای سبز تصنعی. سنگ و صخار وحشی زیباتر است از روکارهای جلادیده‌ای که از کوه‌ها دزدیده‌اند. چینه‌های کاه‌گلی دهات زیباتر است از معماری بی‌هویت شهری که ساختمان‌های بی‌شال و کلاه قی می‌کند. تنوع و ناجوری زیباتر است از یک‌دستی و یک‌رنگی قیچی‌خورده. اگر هم در زیبایی‌شناسی طبیعی تراشی هست، نه بدلی ریخته در قالبی پیش‌ساخته که ظرافت دست صنعت‌گری است، هر بار به آفرینش تراشی یکتا. بیابان‌های برشته، کوه‌های خشک، رودهای وحشی فصلی، حشرات گزنده و البته سنگواره‌ها نماد بر حق این‌چنین زیبایی‌شناختی هستند.

این چهار #آمونیت هماتیتی‌شده از دو سرده #Phylloceras و #Beudanticeras اند که با هنر ِ دستان و بینش ِ ذهن ِ درخشان ِ یابنده‌شان، حسین آقای کوهکن این چنین زیبنده و دلفریب شده‌اند. بامعرفت باشیم!

https://www.instagram.com/p/BknmFXcBfdi/
پارینه/پالئوگرام
سابقه #شوریدگی_برای_سنگواره‌ها اینجا ۱۶ سال پیش است، نزدیک شهر زاویه، حوالی ساوه. در جستجوی بقایای سنگواره گور آسیایی بودم و تکه‌های لگن کرگدنی منقرض‌شده را جمع‌آوری می‌کردم. https://www.instagram.com/p/BjHs4zFB1ts/ کبریایی زاده محمدرضا، میرزایی عطاآبادی…
گوسان سنگ‌ها

سنگواره‌ها از دیرباز مورد توجه نیاکان ما بودند و به خواص جادویی یا درمانی آن‌ها باور داشتند.
سیاهه خواصی که در فرهنگ‌ها و اقوام مختلف برای سنگواره‌هایی مثل آمونیت‌ها قائل‌ بوده‌اند، کتابی مفصل خواهد شد، اصلا همین که پلینی کبیر نام این سنگواره‌های مارپیچی را از نام آمون/عمون برگرفت، شاهد دیگری بر این ماجراست. عمون در اصل خدایی مصری با شاخ‌های بلند و قائم و کلاه‌مانند بود، اما نزد یونانیان، همتای زئوس بود و از ترکیب صفات هر دو، خدایی فره‌مند آفریده شد به نام زئوس-آمون که معابدی در تبس و اسپارت داشت و در مگالوپولیس کاملا به شکل خدایی میش‌سار درآمد. نام آمونیت وامدار همین نسخه یونانی‌شده از خدای مصری است که اسکندر خود را فرزند او می‌دانست. طلسم اسکندر نیز سنگواره آمونیتی بود که به یاد پدر مقدسش در فتوحات همراه داشت.
در فارس، سنگ سفره که آن را برای برکت در سفره‌ها می‌گذارند، چیزی نیست جز سنگواره نوعی صدف دوکفه‌ای به نام پکتن. افسانه‌ای در برخی مناطق زاگرس رایج است که کاروانی با بار گندم و جو، بارگاه مقدسی را ریشخند می‌کنند و به پادافره، سنگ می‌شوند. شاهد هم بار غلات سنگ‌شده ایشان است که در میان صخره‌ها پاشیده و چهره کوه‌ها را گندم‌اندوده کرده. این سنگ‌های گندم‌گون‌ در اصل سنگواره‌های نومولیت اند؛ نوعی صدف تک‌یاخته که بی‌ذره‌بین به چشم می‌آید و اغلب به اندازه دانه جو یا بزرگ‌تر است.
امروز نه افسانه اسکندر آمون‌زاد خریداری دارد، نه کاروان غله‌ای که سنگ شد، اما سنگواره‌ها همچنان برای ما اعجاب‌آور و شگفت‌انگیز اند. احساسات جادوپرست ما همچنان به قوت باقی است و تنها به جای افسانه‌سرایی‌های ساده‌دلانه پیشینیان، افسانه‌های روزآمدی ساخته‌ایم، هزاربار پیچیده‌تر از داستان خدایان باستان.
کار یکی چون من، زدودن آن افسانه‌های سابق و سرایش قصه‌های تازه است؛ قصه‌هایی که به‌قدر کافی پیچیدگی دارند تا به حقیقت پهلو زنند. من گوسان ِ اوسانه‌های ِ سنگی ام.

عکس: موزه علوم و فناوری ایران، تابستان ۱۳۹۶، برای پدر و پسری که به شگفتی در طلسم سنگ‌ها می‌نگرند، قصه می‌گویم.

https://www.instagram.com/p/BkriSDCB82M/
پارینه/پالئوگرام
از این شماره در دانستنیها، پرونده‌هایی از سیاوش یالپانیان خواهیم خواند درباره حیات وحش ایران و عکس‌هایی که تاکنون از طبیعت ایران ندیده‌اید! https://news.1rj.ru/str/danestanihamag/3179
فرق آهو با گوزن چیست؟
سیاوش یالپانیان

چند جانور شاخدار در ایران داریم
که البته اگر آدم‌هایی را که از اتفاقات پیش‌آمده در مقطع حساس کنونی شاخ دراورده‌اند فاکتور بگیریم، جمعا می‌شوند هشت گونه.
و این وسط، حال #گوزن و #آهو کمی قاراشمیش است.
مردمان این ملک گویی به هر جانوری که شاخ دارد یا بز می‌گویند یا گوزن، و هر چهارپای سر به زیرِ ریمل مالیده‌یِ چشم شهلایی را آهو...
نکن برادر من!
دست بردار خانم محترم!
این دوتا با هم فرق دارند...
شاخ گوزن، مثل درخت شاخه شاخه است،
پاییز می‌افتد
بله!
می‌افتد، عین ناخن که سیاه شده باشد،
خب شما جای گوزن 😆
دوست داری یک زمستان سرد و بی علف، یک چیزی اندازه‌ی چلچراغ بالای کله‌ات باشد؟
تازه توپُر هم هست.
شاخ آهو ولی، راست، بدون انشعاب رفته بالا
به جایش گره زیاد دارد، عین زندگی خودمان
اصلا هم نمی‌افتد
همانجور سرتق
تا آخر زندگی بالای سرش هست
تو خالی هم هست، اما سفت و سخت.
بچه‌های #زنجان و #خراسان و #کرمان و #یزد و #خوزستان_آب_ندارد آهو می‌بینند
بچه‌های #مازندران و #گیلان، گوزن، یا همان مرال.
گوزن با سرویده (Cervidae) اینا، هم‌خانواده‌ست
آهو با گاو (Bovidae) اینا.
طفلک آهو...
#حیات_وحش
#جانوران_ایران
#پستانداران_ایران
#پستانداران
#جانورشناسی
#جانوران_شگفت_انگیز

https://www.instagram.com/p/Bkrg_AvFBHh/
پارینه/پالئوگرام
دقیقه‌هایی از درس زیست‌شناسی تکاملی (دوره المپیاد زیست‌شناسی) درباره آناتومی آرکیوپ‌تریکس* که به بحثی پیرامون تلفظ نام این دایناسور منتهی شد * Archaeopteryx ۳۰ دی ۱۳۹۱ فرزانگان یک تهران
روزنامه_شرق،_۱۴_تیر_۹۷،_پرونده_المپیاد.pdf
339.3 KB
پرونده المپیاد زیست‌شناسی
شرق، ۱۴ تیر ۹۷
مصاحبه با دکتر محمد کرام‌الدینی
و یادداشت‌هایی دیگر از دکتر عباس عباسی، پیام گنجگلی، مه‌گل مشکاتی، عبدالرضا راعی، حمیدرضا نوحی و عرفان خسروی
t.me/paleogram/771
پارینه/پالئوگرام
روزنامه_شرق،_۱۴_تیر_۹۷،_پرونده_المپیاد.pdf
آسیب‌شناسی المپیاد زیست‌شناسی
چه کنیم که المپیادمان به‌ز کنکورمان باشد؟
عرفان خسروی
شرق، ۱۴ تیر ۹۷

https://www.instagram.com/p/Bk2AS94BA85/

در حاشیه مصاحبه با دکتر محمد کرام‌الدینی
و همراه با یادداشت‌هایی دیگر از دکتر عباس عباسی، پیام گنجگلی، مه‌گل مشکاتی، عبدالرضا راعی و حمیدرضا نوحی

http://www.sharghdaily.ir/fa/Main/Detail/190762

t.me/paleogram/770
1
Forwarded from رازیک
⁣⁣🔖یادداشت ⁣عرفان خسروی به مناسبت بیست‌وپنجمین سالگرد اکران پارک ژوراسیک را بخوانید.

📌چرا پارک ژوراسیک مهم است؟
عرفان خسروی، دبير علمی «دانستنیها»

اواخر بهار سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) فیلم پارک ژوراسیک اکران شد؛ فیلمی که بیشتر دوستداران دانش دیرینه‌شناسی آن را تأثیرگذارترین اتفاق زندگی خود می‌دانند. پارک ژوراسیک براساس رمانی با همین نام ساخته شد و پرمایه‌ترین پی‌رنگ‌های رمان و فیلم پارک ژوراسیک، این بود که ظاهر و رفتار دایناسورها بسیار به پرندگان شبیه است. برای نمونه یکی از به‌یادماندنی‌ترین صحنه‌های این فیلم، نمایشی از گله‌ی دایناسورهای شترمرغی است که با حرکاتی شبیه پرندگان امروزی، مشغول دویدن و گریز از دست خطری هستند که آن‌ها را تعقیب می‌کند. چند لحظه بعد این خطر از راه می‌رسد: تیرانوسورِس گرسنه‌ای که ناگهان از میان کمین بیرون می‌آید و یکی از اورنیتومایموسورها را به نیش می‌کشد.

اورنیتومایموسورها (Ornithomimosauria) گروهی از دایناسورهای همه‌چیزخوار بودند که از نسل دایناسورهای شکارچی (Theropoda) تکامل یافتند، اما سرهای کوچک و منقار بی‌دندان، گردن دراز، شکم‌های بزرگ حاوی سنگدان و دانه‌های گیاهی و پاهای کشیده‌شان نشان می‌دهد مثل شترمرغ‌های امروزی از الیاف و دانه‌های گیاهی و حیوانات کوچک تغذیه می‌کردند. اورنیتومایموسور خاصی که در پارک ژوراسیک نمایش داده می‌شود، گالی‌مایموس (Gallimimus) نام دارد. کشف سنگواره‌های پرداری از این دایناسورها نشان داده جوجه‌های نابالغ آن‌ها بدنی پوشیده از کرک‌پر و پوش‌پر داشتند، ولی در افراد بالغ، شاه‌پرهای پرنده‌مانندی روی دست‌ها رشد می‌کرده که احتمالا صفت ثانویه‌ی جنسی برای جفت‌یابی بوده است. بیشتر این اطلاعات درباره‌ی رفتار و ویژگی‌های اورنیتومایموسورها، بعد از سال ۱۹۹۸ (۱۳۷۷) به دست آمده، ولی مایکل کرایتون، نویسنده‌ی رمان پارک ژوراسیک، با تیزبینی خاص خود، سراغ انقلابی‌ترین روایت از رفتار و ظاهر دایناسورها رفت. روایتی که آن زمان، به‌خصوص در کتابی مثل Dinosaur Heresies دیده می‌شد. این کتاب را که پر از بازبینی‌های جسورانه نسبت به فرضیات سنتی درباره‌ي دایناسورها و رفتار آن‌ها بود، باب باکر (Robert T. Bakker)، دیرینه‌شناس مشهور آمریکایی در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) منتشر کرد و چند سال بعد، بازتاب آن در پارک ژوراسیک کرایتون پیدا شد. طی سال‌های بعد، شواهد بیشتر و بیشتری در حمایت از نظریات باکر و افکار اولیه‌ی پشت پارک ژوراسیک به دست آمد.

همین رویکرد به صورت جدی‌تر و جذاب‌تری در رمان دنیای گمشده کرایتون نیز که ادامه‌ی پارک ژوراسیک بود، دنبال شد، هر چند بازتاب کمرنگی در اقتباس سینمایی این کتاب داشت. اعتبار علمی پارک ژوراسیک همین‌جا پایان می‌یابد، زیرا دنباله‌های بعدی این فیلم‌ها، نه تنها هیچ نسبتی با رویکرد علمی رمان پارک ژوراسیک نداشتند، بلکه رویکردی کاملا واپس‌گرا نسبت به اکتشافات علمی سال‌های اخیر دارند.

#یادداشت
@Danestanihamag
1