Audio
این صدا با مدلسازی جریان هوا درون مجرای کاکل پاراسورولوفِس بازسازی شده است. با گوشدادن این صدا سه جانور غولآسای ده متری را تصور کنید که از چپ و راست شما رد میشوند و از یکدیگر سبقت میگیرند.
دایناسورها در برف
انیمیشن کوتاهی که میبینید اثر هولیو لاثردا، پالیوآرتیست برزیلی است که در آن دایناسوری را به نام تروئودون (Troodon) در برفهای قطبی شمال آلاسکا به تصویر کشیده است.
تروئودون از ۷۷ میلیون و پانصد هزار سال پیش تا ۷۴ میلیون و پانصد هزار سال پیش در نیمه غربی آمریکای شمالی میزیست.
چشمان بزرگ تروئودون نشان میدهد این دایناسور با فعالیت در دورههای تاریکی سازگاری داشته است. شمالیترین گستره سنگوارههای این دایناسور در محدودهای قرار دارد که در پایان دوره کرتاسه درون مدار قطبی بوده و شبهای طولانی و زمستانهای سرد و پربرفی را تجربه میکرده است.
شواهد مستقیمی، از جمله بافتشناسی استخوانهای دایناسورهای قطبی، نشان میدهد این دایناسورها طی زمستان در قطب میماندند و به عرضهای جغرافیایی پایینتر مهاجرت نمیکردند. ماندن در قطب البته با سختی و فشار همراه بوده و باعث میشده رشد این جانوران خونگرم طی زمستان، کند یا متوقف شود. در گذشته وجود این خطوط توقف رشد (LAGs: lines of arrested growth) موجب این تصور میشد که دایناسورها خونسرد بودهاند، اما چنین خطوطی هم در برخی جانوران خونگرم امروزی دیده میشود (خرسهای قطبی، زوج سمان قطبی و غیرقطبی)، هم اینکه چنین الگویی در خویشاوندان غیرقطبی همین دایناسورها دیده نمیشود.
https://www.instagram.com/p/BNnea4shihg/
انیمیشن کوتاهی که میبینید اثر هولیو لاثردا، پالیوآرتیست برزیلی است که در آن دایناسوری را به نام تروئودون (Troodon) در برفهای قطبی شمال آلاسکا به تصویر کشیده است.
تروئودون از ۷۷ میلیون و پانصد هزار سال پیش تا ۷۴ میلیون و پانصد هزار سال پیش در نیمه غربی آمریکای شمالی میزیست.
چشمان بزرگ تروئودون نشان میدهد این دایناسور با فعالیت در دورههای تاریکی سازگاری داشته است. شمالیترین گستره سنگوارههای این دایناسور در محدودهای قرار دارد که در پایان دوره کرتاسه درون مدار قطبی بوده و شبهای طولانی و زمستانهای سرد و پربرفی را تجربه میکرده است.
شواهد مستقیمی، از جمله بافتشناسی استخوانهای دایناسورهای قطبی، نشان میدهد این دایناسورها طی زمستان در قطب میماندند و به عرضهای جغرافیایی پایینتر مهاجرت نمیکردند. ماندن در قطب البته با سختی و فشار همراه بوده و باعث میشده رشد این جانوران خونگرم طی زمستان، کند یا متوقف شود. در گذشته وجود این خطوط توقف رشد (LAGs: lines of arrested growth) موجب این تصور میشد که دایناسورها خونسرد بودهاند، اما چنین خطوطی هم در برخی جانوران خونگرم امروزی دیده میشود (خرسهای قطبی، زوج سمان قطبی و غیرقطبی)، هم اینکه چنین الگویی در خویشاوندان غیرقطبی همین دایناسورها دیده نمیشود.
https://www.instagram.com/p/BNnea4shihg/
Instagram
Julio Lacerda
Trying out my hand at #animation 😄 #art #paleoartist #dinosaur #bird #troodon #Alaska #snow #winter
پارینه/پالئوگرام
新年快乐 امشب سال نو چینی آغاز میشود؛ سال خروس! اما این مینیاتور خروسی معمولی* نیست؛ بلکه دایناسور پردار خروسجثهای از ژوراسیک پسین یا کرتاسه آغازین چین است. * البته که خروس معمولی هم نوعی دایناسور است
میگویند تصور چینیها از اژدها ریشه در کشف استخوانهای دایناسورها در چین باستان دارد. شاید به جز استخوان دایناسورها، سنگوارههای دایناسورهای پردار چینی نیز منشا الهامات فراوانی برای چینیها و اقوام دیگری باشد که بهمیانجی جاده ابریشم، با چین و مغولستان مرتبط بودند.
عطار نیشابوری در منطقالطیر در وصف سیمرغ چنین میگوید:
ابتدای کار، سیمرغ، ای عجب!
جلوهگر بگذشت بر چین نیمشب
در میان چین فتاد از وی پَری
لاجرم پرشور شد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هر که دید آن نقش، کاری درگرفت
آن پر اکنون در نگارستان چینْسْت
«اطلبو العلم و لو بالصین» ازینْسْت
گر نگشتی نقش پرّ او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فرّ اوست
جمله اِنمودار نقش پرّ اوست
چون نه سر پیداست وصفش را، نه بن
نیست لایق بیش از این، گفتن سخن
این ابیات عرفانی گرچه برای معرفی موجودی به نام سیمرغ و نقش نمادین او در خلقت جهان اسطورهای مورد نظر عطار بیان شدهاند، اما به طرز عجیبی قرینه حقیقتی علمی نیز هستند. این حقیقت علمی، کشف سنگوارههای فراوانی از دایناسورهای پردار ژوراسیک پسین و کرتاسه آغازین چین و پیدایش و تکامل نخستین پرندگان حقیقی است. موضوعی که بیشک، عطار نیشابوری هیچ تصوری درباره آن نداشته، اما چهبسا کشف سنگوارههای فراوان این موجودات پردار سنگی در چین طی سدههای باستان و میانه و رسیدن قصه این پرهای سنگی از دهان بازرگانان و سفیران فرهنگی به گوش ایرانیانی مثل عطار، اسطوره سیمرغ را شکل و صیقل دادهباشد.
قدمت ارتباط اسطوره سیمرغ و سرزمین چین حتی شاید چند سده قدیمیتر از دوره عطار باشد. نام سیمرغ در زبان پارسی میانه به دو صورت /سِئنموروْ/ (sēnmurw) و /سِئنموروغ/ (sēnmuruγ) و در اوستایی به صورت /مرغو ساینو/ (mərəγō Saēnō) ثبت شده است. واژه سِئن پارسی میانه و ساینو اوستایی، همریشه با واژه سنسکریت श्येन (زیهنا: به معنی عقاب) است. این واژه در فارسی نو به صورت «شاهین» درآمده و هنوز هم کاربرد دارد. اما این موضوع چه ربطی به کشور چین دارد؟ نام کشور چین (در ایران و اغلب کشورهای دیگر) از ریشه پارسی میانه /چین/ (chīn) گرفته شده است. اما نام چین در پارسی میانه صورت دیگری نیز دارد و آن /سین/ است. واژهای که در ترکیبهای /سین دِیه/ (پارسی میانه: ده چینی) و /سیندخت/ (فارسی نو: دختر چینی) دیده میشود. دو واژه /سِئن/ (شاهین) و /سین/ (چین) در پارسی میانه یکی نیستند، اما شاید شباهت میان آنها موجب شده باشد اسطوره سیمرغ که نامی هندوایرانی دارد، رنگ و بویی چینی بپذیرد و داستان پرهای سنگی چین (که امروز میدانیم حقیقتی علمی در پس آنها نهفته بوده) این ارتباط را تنگتر و سیمرغ را وامدار سنگوارههای دایناسورهای پردار کرده باشد.
همه این قصهها در نخستین روز سال نو چینی ما را به این فکر وامیدارد که اسطورهها و قصههای دوره باستان، حتی اگر در تاروپود هزاران ساله فرهنگهای مختلف بافته شده باشند، چهاندازه میتوانند شبیه یافتههای علمی امروز باشد و دانستن همه اینها، چهقدر طعم دانایی را خوشآیندتر میکند.
عطار نیشابوری در منطقالطیر در وصف سیمرغ چنین میگوید:
ابتدای کار، سیمرغ، ای عجب!
جلوهگر بگذشت بر چین نیمشب
در میان چین فتاد از وی پَری
لاجرم پرشور شد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هر که دید آن نقش، کاری درگرفت
آن پر اکنون در نگارستان چینْسْت
«اطلبو العلم و لو بالصین» ازینْسْت
گر نگشتی نقش پرّ او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فرّ اوست
جمله اِنمودار نقش پرّ اوست
چون نه سر پیداست وصفش را، نه بن
نیست لایق بیش از این، گفتن سخن
این ابیات عرفانی گرچه برای معرفی موجودی به نام سیمرغ و نقش نمادین او در خلقت جهان اسطورهای مورد نظر عطار بیان شدهاند، اما به طرز عجیبی قرینه حقیقتی علمی نیز هستند. این حقیقت علمی، کشف سنگوارههای فراوانی از دایناسورهای پردار ژوراسیک پسین و کرتاسه آغازین چین و پیدایش و تکامل نخستین پرندگان حقیقی است. موضوعی که بیشک، عطار نیشابوری هیچ تصوری درباره آن نداشته، اما چهبسا کشف سنگوارههای فراوان این موجودات پردار سنگی در چین طی سدههای باستان و میانه و رسیدن قصه این پرهای سنگی از دهان بازرگانان و سفیران فرهنگی به گوش ایرانیانی مثل عطار، اسطوره سیمرغ را شکل و صیقل دادهباشد.
قدمت ارتباط اسطوره سیمرغ و سرزمین چین حتی شاید چند سده قدیمیتر از دوره عطار باشد. نام سیمرغ در زبان پارسی میانه به دو صورت /سِئنموروْ/ (sēnmurw) و /سِئنموروغ/ (sēnmuruγ) و در اوستایی به صورت /مرغو ساینو/ (mərəγō Saēnō) ثبت شده است. واژه سِئن پارسی میانه و ساینو اوستایی، همریشه با واژه سنسکریت श्येन (زیهنا: به معنی عقاب) است. این واژه در فارسی نو به صورت «شاهین» درآمده و هنوز هم کاربرد دارد. اما این موضوع چه ربطی به کشور چین دارد؟ نام کشور چین (در ایران و اغلب کشورهای دیگر) از ریشه پارسی میانه /چین/ (chīn) گرفته شده است. اما نام چین در پارسی میانه صورت دیگری نیز دارد و آن /سین/ است. واژهای که در ترکیبهای /سین دِیه/ (پارسی میانه: ده چینی) و /سیندخت/ (فارسی نو: دختر چینی) دیده میشود. دو واژه /سِئن/ (شاهین) و /سین/ (چین) در پارسی میانه یکی نیستند، اما شاید شباهت میان آنها موجب شده باشد اسطوره سیمرغ که نامی هندوایرانی دارد، رنگ و بویی چینی بپذیرد و داستان پرهای سنگی چین (که امروز میدانیم حقیقتی علمی در پس آنها نهفته بوده) این ارتباط را تنگتر و سیمرغ را وامدار سنگوارههای دایناسورهای پردار کرده باشد.
همه این قصهها در نخستین روز سال نو چینی ما را به این فکر وامیدارد که اسطورهها و قصههای دوره باستان، حتی اگر در تاروپود هزاران ساله فرهنگهای مختلف بافته شده باشند، چهاندازه میتوانند شبیه یافتههای علمی امروز باشد و دانستن همه اینها، چهقدر طعم دانایی را خوشآیندتر میکند.
پارینه/پالئوگرام
دایناسورها در برف انیمیشن کوتاهی که میبینید اثر هولیو لاثردا، پالیوآرتیست برزیلی است که در آن دایناسوری را به نام تروئودون (Troodon) در برفهای قطبی شمال آلاسکا به تصویر کشیده است. تروئودون از ۷۷ میلیون و پانصد هزار سال پیش تا ۷۴ میلیون و پانصد هزار سال…
Instagram
#art #painting #drawing #nature #troodon #dinosaur #paleoart #bird #animal #snow #winter #paleontology #fossils #alaska
شاید طی روزهای گذشته شما هم در کانالهای تلگرامی این تصویر را دیده باشید. تصویری که ادعا میشود سنگنگارهای سههزارساله از یک دایناسور است
آیا رازی ناگوا درمیان است؟
#شایعات_شبه_علمی
#دست_کاری_حقیقت
آیا رازی ناگوا درمیان است؟
#شایعات_شبه_علمی
#دست_کاری_حقیقت
پارینه/پالئوگرام
شاید طی روزهای گذشته شما هم در کانالهای تلگرامی این تصویر را دیده باشید. تصویری که ادعا میشود سنگنگارهای سههزارساله از یک دایناسور است آیا رازی ناگوا درمیان است؟ #شایعات_شبه_علمی #دست_کاری_حقیقت
تصویر قبلی از سوی کسانی دستکاری شده که عقیده دارند دانشمندان درباره سن زمین دروغ میگویند و دایناسورها همعصر انسان بودند. این تصویر واقعی صخره موردنظر، زیر پل طبیعی کاچینا (Kachina) در ایالت یوتاست.
پارینه/پالئوگرام
تصویر قبلی از سوی کسانی دستکاری شده که عقیده دارند دانشمندان درباره سن زمین دروغ میگویند و دایناسورها همعصر انسان بودند. این تصویر واقعی صخره موردنظر، زیر پل طبیعی کاچینا (Kachina) در ایالت یوتاست.
در سال ۲۰۰۶ مسیحی خلقتگرایی به نام D. Swift کتابی نوشت به نام Secrets of the Ica Stones and Nazca Lines که در آن چنین برداشتی از حکاکی پل کاچینا تصویر شده بود. سوئیفت از مخالفان علوم تجربی است.
پارینه/پالئوگرام
در سال ۲۰۰۶ مسیحی خلقتگرایی به نام D. Swift کتابی نوشت به نام Secrets of the Ica Stones and Nazca Lines که در آن چنین برداشتی از حکاکی پل کاچینا تصویر شده بود. سوئیفت از مخالفان علوم تجربی است.
اما بررسی سنگنگاره مذکور در سال ۲۰۱۰ از سوی P. Senter (دیرینهشناس دانشگاه Fayetteville) و S.J. Cole (باستانشناس) نشان داد این کندهکاری گرچه اصیل است، اما دایناسوری در آن دیده نمیشود.
پارینه/پالئوگرام
اما بررسی سنگنگاره مذکور در سال ۲۰۱۰ از سوی P. Senter (دیرینهشناس دانشگاه Fayetteville) و S.J. Cole (باستانشناس) نشان داد این کندهکاری گرچه اصیل است، اما دایناسوری در آن دیده نمیشود.
قسمتهای خاکستری تیره در تصویر بالا نشاندهنده سنگنگاره اصلی است. قسمتهای خاکستری روشن نیز رسوباتی اند که بهطور طبیعی در قسمتهای مختلف صخرهها از جمله کنار کندهکاری باستانی جمعشدهاند و ترکیب هر دو عنصر (سنگنگاره باستانی و رسوبات طبیعی) باعث شده تصویر به شکل دایناسور به نظر برسد. بهعلاوه قسمت «دم» این «دایناسور» خیالی، جدا از «تنه و گردن» آن حکاکی شده است و قسمت «۸» مانندی نیز پشت «تنه» این موجود موهومی کنده شده که سوئیفت و هواداران حقانیت کتاب مقدس، آن را نادیده میگیرند تا آسیبی به دایناسور خیالی ایشان وارد نشود. مشخص نیست که سرخپوستان باستان چه قصدی از ترسیم چنین نقشی داشتهاند، ولی جز این تصویر، تصویرهای حکاکیشده دیگری نیز در همین منطقه دیده میشوند که مفهوم هیچکدام برای باستانشناسان مشخص نشده است*.
به جز این حکاکی که از سال ۲۰۰۶ به عنوان تصویر دایناسور معرفی شدهاست، حکاکیها و سنگنگارههای باستانی دیگری نیز از «دایناسورها» در مناطق دیگر جهان معرفی شدهاند که امروز میدانیم خیلی از آنها تقلبی بودهاند و افرادی مشهور با عقاید عجیب و نامتعارف چنین تصاویری را برای فریب افکار عمومی و جلب نظر به سوی فرضیات شبهعلمی خود، ترسیم کردهاند. تقلب این افراد بعدها با کمک روشهای پیشرفته در باستانشناسی مشخص شد و برخی از آنها که زمانی شهرتی عالمگیر داشتند، اعتماد عمومی را از دست دادند و بهاینصورت همه مدعیات دیگر آنها نیز از سوی افکار عمومی نادیده گرفته شد.
* برای مطالعه بیشتر:
Senter, P.; Cole, S.J. (2011). "Dinosaur" petroglyphs at Kachina Bridge site, Natural Bridges National Monument, southeastern Utah: not dinosaurs after all, Palaeontologia Electronica, 14 (1), 1-5
چکیده: https://goo.gl/7BJanV
متن کامل: https://goo.gl/XesRlx
به جز این حکاکی که از سال ۲۰۰۶ به عنوان تصویر دایناسور معرفی شدهاست، حکاکیها و سنگنگارههای باستانی دیگری نیز از «دایناسورها» در مناطق دیگر جهان معرفی شدهاند که امروز میدانیم خیلی از آنها تقلبی بودهاند و افرادی مشهور با عقاید عجیب و نامتعارف چنین تصاویری را برای فریب افکار عمومی و جلب نظر به سوی فرضیات شبهعلمی خود، ترسیم کردهاند. تقلب این افراد بعدها با کمک روشهای پیشرفته در باستانشناسی مشخص شد و برخی از آنها که زمانی شهرتی عالمگیر داشتند، اعتماد عمومی را از دست دادند و بهاینصورت همه مدعیات دیگر آنها نیز از سوی افکار عمومی نادیده گرفته شد.
* برای مطالعه بیشتر:
Senter, P.; Cole, S.J. (2011). "Dinosaur" petroglyphs at Kachina Bridge site, Natural Bridges National Monument, southeastern Utah: not dinosaurs after all, Palaeontologia Electronica, 14 (1), 1-5
چکیده: https://goo.gl/7BJanV
متن کامل: https://goo.gl/XesRlx
خرچنگی منزوی به نام Palaeopagurus که ۱۳۰ میلیون سال پیش درون صدف آمونیتی لانهگزید و آنجا ماند تا سنگوارهاش در یورکشیر کشف شد
طول بازو: ۱۵ میلیمتر
منبع:
bit.ly/1spvbrb
و کاور فیسبوک
Rene Fraaije
طول بازو: ۱۵ میلیمتر
منبع:
bit.ly/1spvbrb
و کاور فیسبوک
Rene Fraaije
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی درس میدهم، دانشآموزان به چه چیزی فکر میکنند؟
خوشبختانه فناوریهای مدرن توانسته تا حد زیادی میان من و شاگردانم تفاهم ایجاد کند تا منظور همدیگر را متوجه شویم.
خاطرهای از آذر ماه ۱۳۹۳
خوشبختانه فناوریهای مدرن توانسته تا حد زیادی میان من و شاگردانم تفاهم ایجاد کند تا منظور همدیگر را متوجه شویم.
خاطرهای از آذر ماه ۱۳۹۳
پارینه/پالئوگرام
وقتی درس میدهم، دانشآموزان به چه چیزی فکر میکنند؟ خوشبختانه فناوریهای مدرن توانسته تا حد زیادی میان من و شاگردانم تفاهم ایجاد کند تا منظور همدیگر را متوجه شویم. خاطرهای از آذر ماه ۱۳۹۳
بیچاره ارسطو، بیچاره نیوتون
۱ - برای بچهها درباره سیر تکامل پرواز در پرندگان صحبت میکنم. از یکی از بچهها سؤالی ساده میپرسم: «به نظرت اگر قرار باشد ماهیچهای مسئول بالاکشیدن استخوان ران باشد و از بالا به لگن وصل شده باشد، بهتر است سر دیگرش به زانو وصل باشد یا به قسمت بالای ران در نزدیکی مفصل ران و لگن؟» معصومانه پاسخ میدهد نزدیکی لگن بهتر است. میپرسم چرا؟ میگوید نیروی کمتری برای این کار مصرف میکند. پرسش بعدی من از این دانشآموزان که کلاس دوم دبیرستان هستند این است که «مبحث اهرمها را خواندهاید یا نه؟» میگویند نخواندهایم، یا لااقل به من اینطور میگویند. برایشان یکی دو مثال از اهرمها روی تخته ترسیم میکنم. سریع جزوه برمیدارند و میفهمم که فایدهای نداشته است. انگشت حیرت را مثل ایکییوسان از گوشه لبم تف میزنم و بالا میبرم و تفها را به کلهام میمالم. در بیابان خاکآلوده ذهنی که میکوشد بادخیز [همچون آب و هوای خوزستان] نباشد، دنبال آزمایشی عملی میگردم. در ورودی کلاس قیژی صدا میکند و چراغی از آن سوی راهرو در مغزم میدرخشد. میروم، با دو انگشت از نزدیکی لولا، در را فشار میدهم، در با فشار باز میشود. دوباره در را میبندم. با دو انگشت، این بار نزدیکی دستگیره را فشار میدهم و به آسانی باز میشود. از بچهها میپرسم متوجه شدید؟ همه با چشمانی گرد و لبانی دوخته به علامت تأیید سر تکان میدهند.
۲ - از بچهها میپرسم «فکر میکنید چرا استخوان ران پرندهها در وضعیت استراحت با زاویه ۴۵ درجه نسبت به افق و رو به جلو قرار میگیرد؟» نمیدانند، هرچند که این سؤال اصلاً دانستنی نیست، بلکه «مسئلهای» است که باید پاسخش را کشف کنند. پاسخ هم ساده است: این وضعیت اجباری به این دلیل پیدا شده که مرکز ثقل بدن پرندگان پس از کوتاهشدن دم اجدادی آنها، به پیش آمده ولی لگن همچنان سر جایش مانده و پرندهها باید پایشان را جایی زیر مرکز ثقل جدید به زمین بگذارند. دست به کار میشوم برایشان مسئله را مطرح کنم و جوابش را توضیح دهم.
یکی را میآورم پای تخته. میگویم یک بیضی بکش و فرض کن تنه یک پرنده است. میکشد. میگویم حالا سر و گردنش را اضافه کن. اضافه میکند. میگویم مرکز ثقلاش کجاست؟ نمیداند مرکز ثقل چیست. برای بچهها توضیح میدهم. با خطکش برایشان آزمایشی درباره مرکز ثقل انجام میدهم. همگی تصور میکنیم که فهمیدهایم. دانشآموز دیگری پای تخته میآید و یک نقطه را به عنوان مرکز ثقل علامت میزند. میگویم حالا دمی بلند هم به آن بیافزا. میافزاید. میگویم حالا مرکز ثقلش را نشان بده، دوباره همان نقطه اول را نشان میدهد. میپرسم اضافهکردن دم مرکز ثقل را جابهجا نمیکند؟ با اطمینان میگوید نه.
برای بچهها توضیح میدهم که اضافهکردن دم، مرکز ثقل را به عقب میبرد.
۳ - تصویری از کمربند شانهای پرندهای امروزی را با تصویر همین اندام در آرکیوپْتریکس مقایسه میکنم. از یکی از بهترین دانشآموزان کلاس میپرسم: «به نظرت چرا طول این استخوان [... و استخوان غرابی را نشان میدهم] در پرندگان امروزی بیشتر شده است؟»
میگوید نمیدانم. انتظار داشتم با آن توضیحی که درباره اهرمها و ماهیچهها دادم، بتواند حدس بزند که طولانیشدن استخوان غرابی متضمن طولانیشدن ماهیچه پرواز است.
از دانشآموز دیگری میپرسم: «به نظرت چرا استخوان سینه یا جناغ پرندهها چنین تیغه عمیق و بزرگی دارد؟» میگوید برای شکافتن هوا در هنگام پرواز.
میپرسم تا به حال پرندهای را دیدهاست که چنین تیغهای از میانه سینهاش بیرون زده باشد و هوا را بشکافد؟ میگوید نه، اما حتما هست که در این تصویر کشیدهاند. میگویم این تصویر کبوتر است، کبوتر معمولی.
سعی میکنم برای بچهها توضیح دهم که توسعه و گسترش چنین تیغه عمیقی زیر استخوان جناغ برای اتصال ماهیچههای پرواز قویتر و بزرگتر بوده است و انتظار دارم این بار فهمیده باشند، بنابراین دوباره با لحنی شمرده [و شمارنده] از بچهها میپرسم: «اگر این تیغه محل اتصال ماهیچههای پرواز باشد، از این که تیغه جناغ پرندههای امروزی بزرگتر از پرندگان ۱۴۰ میلیون سال پیش شده، چه نتیجهای میگیرید؟» اغلبشان برّ و برّ من را نگاه میکنند. یکی دست بلند میکند و میگوید: «۱۴۰ میلیون سال پیش اصطکاک کمتر بوده و پرندهها برای شکافتن هوا احتیاجی به این تیغه بزرگ نداشتهاند».
۱ - برای بچهها درباره سیر تکامل پرواز در پرندگان صحبت میکنم. از یکی از بچهها سؤالی ساده میپرسم: «به نظرت اگر قرار باشد ماهیچهای مسئول بالاکشیدن استخوان ران باشد و از بالا به لگن وصل شده باشد، بهتر است سر دیگرش به زانو وصل باشد یا به قسمت بالای ران در نزدیکی مفصل ران و لگن؟» معصومانه پاسخ میدهد نزدیکی لگن بهتر است. میپرسم چرا؟ میگوید نیروی کمتری برای این کار مصرف میکند. پرسش بعدی من از این دانشآموزان که کلاس دوم دبیرستان هستند این است که «مبحث اهرمها را خواندهاید یا نه؟» میگویند نخواندهایم، یا لااقل به من اینطور میگویند. برایشان یکی دو مثال از اهرمها روی تخته ترسیم میکنم. سریع جزوه برمیدارند و میفهمم که فایدهای نداشته است. انگشت حیرت را مثل ایکییوسان از گوشه لبم تف میزنم و بالا میبرم و تفها را به کلهام میمالم. در بیابان خاکآلوده ذهنی که میکوشد بادخیز [همچون آب و هوای خوزستان] نباشد، دنبال آزمایشی عملی میگردم. در ورودی کلاس قیژی صدا میکند و چراغی از آن سوی راهرو در مغزم میدرخشد. میروم، با دو انگشت از نزدیکی لولا، در را فشار میدهم، در با فشار باز میشود. دوباره در را میبندم. با دو انگشت، این بار نزدیکی دستگیره را فشار میدهم و به آسانی باز میشود. از بچهها میپرسم متوجه شدید؟ همه با چشمانی گرد و لبانی دوخته به علامت تأیید سر تکان میدهند.
۲ - از بچهها میپرسم «فکر میکنید چرا استخوان ران پرندهها در وضعیت استراحت با زاویه ۴۵ درجه نسبت به افق و رو به جلو قرار میگیرد؟» نمیدانند، هرچند که این سؤال اصلاً دانستنی نیست، بلکه «مسئلهای» است که باید پاسخش را کشف کنند. پاسخ هم ساده است: این وضعیت اجباری به این دلیل پیدا شده که مرکز ثقل بدن پرندگان پس از کوتاهشدن دم اجدادی آنها، به پیش آمده ولی لگن همچنان سر جایش مانده و پرندهها باید پایشان را جایی زیر مرکز ثقل جدید به زمین بگذارند. دست به کار میشوم برایشان مسئله را مطرح کنم و جوابش را توضیح دهم.
یکی را میآورم پای تخته. میگویم یک بیضی بکش و فرض کن تنه یک پرنده است. میکشد. میگویم حالا سر و گردنش را اضافه کن. اضافه میکند. میگویم مرکز ثقلاش کجاست؟ نمیداند مرکز ثقل چیست. برای بچهها توضیح میدهم. با خطکش برایشان آزمایشی درباره مرکز ثقل انجام میدهم. همگی تصور میکنیم که فهمیدهایم. دانشآموز دیگری پای تخته میآید و یک نقطه را به عنوان مرکز ثقل علامت میزند. میگویم حالا دمی بلند هم به آن بیافزا. میافزاید. میگویم حالا مرکز ثقلش را نشان بده، دوباره همان نقطه اول را نشان میدهد. میپرسم اضافهکردن دم مرکز ثقل را جابهجا نمیکند؟ با اطمینان میگوید نه.
برای بچهها توضیح میدهم که اضافهکردن دم، مرکز ثقل را به عقب میبرد.
۳ - تصویری از کمربند شانهای پرندهای امروزی را با تصویر همین اندام در آرکیوپْتریکس مقایسه میکنم. از یکی از بهترین دانشآموزان کلاس میپرسم: «به نظرت چرا طول این استخوان [... و استخوان غرابی را نشان میدهم] در پرندگان امروزی بیشتر شده است؟»
میگوید نمیدانم. انتظار داشتم با آن توضیحی که درباره اهرمها و ماهیچهها دادم، بتواند حدس بزند که طولانیشدن استخوان غرابی متضمن طولانیشدن ماهیچه پرواز است.
از دانشآموز دیگری میپرسم: «به نظرت چرا استخوان سینه یا جناغ پرندهها چنین تیغه عمیق و بزرگی دارد؟» میگوید برای شکافتن هوا در هنگام پرواز.
میپرسم تا به حال پرندهای را دیدهاست که چنین تیغهای از میانه سینهاش بیرون زده باشد و هوا را بشکافد؟ میگوید نه، اما حتما هست که در این تصویر کشیدهاند. میگویم این تصویر کبوتر است، کبوتر معمولی.
سعی میکنم برای بچهها توضیح دهم که توسعه و گسترش چنین تیغه عمیقی زیر استخوان جناغ برای اتصال ماهیچههای پرواز قویتر و بزرگتر بوده است و انتظار دارم این بار فهمیده باشند، بنابراین دوباره با لحنی شمرده [و شمارنده] از بچهها میپرسم: «اگر این تیغه محل اتصال ماهیچههای پرواز باشد، از این که تیغه جناغ پرندههای امروزی بزرگتر از پرندگان ۱۴۰ میلیون سال پیش شده، چه نتیجهای میگیرید؟» اغلبشان برّ و برّ من را نگاه میکنند. یکی دست بلند میکند و میگوید: «۱۴۰ میلیون سال پیش اصطکاک کمتر بوده و پرندهها برای شکافتن هوا احتیاجی به این تیغه بزرگ نداشتهاند».
پارینه/پالئوگرام
وقتی درس میدهم، دانشآموزان به چه چیزی فکر میکنند؟ خوشبختانه فناوریهای مدرن توانسته تا حد زیادی میان من و شاگردانم تفاهم ایجاد کند تا منظور همدیگر را متوجه شویم. خاطرهای از آذر ماه ۱۳۹۳
۴ - چند لحظه سکوت کلاس را فرا میگیرد. یکی که مثل بقیه تازه سال دوم دبیرستان است، دست بلند میکند و میگوید «آقا اجازه، خب ما صبح آزمون شبیهسازی کنکور [...] داشتیم». میآیم جواب بدهم، اما سکوت میکنم. بچهها هم سکوت میکنند؛ صُمّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ سکوت میکنند. صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ سکوت میکنند. سکوت میکنند و صدای تبلیغات تلویزیونی با موسیقی فیلمهای فارسی در ذهنم طنینانداز میشود؛ صدای کلفت مردی که [حتماً لپهای گلانداخته و چاق و عرقکردهای دارد و] میگوید: «با خرید جنسهای بنجل ما، پدر اقتصاد خانواده خود باشید...».
۵ - من صبر میکنم تا دوباره به خودم مسلط شوم. اما تسلط من چه فایدهای دارد، وقتی چند هزار سال زحمت بشر در این لحظه یکسره به خاک و خون کشیده میشود. تبلیغات تلویزیونی همین بچهها را نشان میدهد که چند سال بعد، سرافکنده و مفلوک پیش روی دوربین ایستادهاند و سعی میکنند به این افتخار کنند که از ده سالگی با مربیگری پشتیبانهای مؤسسه [...] با کنکور به روی تشک رفتهاند. تبلیغات تلویزیونی دانشآموزانی بیشمار را نشان میدهد که سوار خر مراد مؤسسه [...] مانند دنکیشوت به نبرد آسیاب بادی بزرگی میروند که کنکور نام دارد، اما کنکور حتی آسیاب بادی هم نیست، که دیو سپیدی بادکنکی است، هواکرده بر تارک افسرده دماوند. مغزم صدا میکند، نور چراغ از خلال درز در توی چشمم میتوفد و من صدای دیوی سپید را میشنوم که پیش از نواختن زنگ تفریح مثل بادکنک میترکد و مدیر مدرسه که در کلاس را به سرانگشت طرب میکوبد و به آوازی حزین میخواند: «بیچاره ارسطو، بیچاره نیوتون».
۵ - من صبر میکنم تا دوباره به خودم مسلط شوم. اما تسلط من چه فایدهای دارد، وقتی چند هزار سال زحمت بشر در این لحظه یکسره به خاک و خون کشیده میشود. تبلیغات تلویزیونی همین بچهها را نشان میدهد که چند سال بعد، سرافکنده و مفلوک پیش روی دوربین ایستادهاند و سعی میکنند به این افتخار کنند که از ده سالگی با مربیگری پشتیبانهای مؤسسه [...] با کنکور به روی تشک رفتهاند. تبلیغات تلویزیونی دانشآموزانی بیشمار را نشان میدهد که سوار خر مراد مؤسسه [...] مانند دنکیشوت به نبرد آسیاب بادی بزرگی میروند که کنکور نام دارد، اما کنکور حتی آسیاب بادی هم نیست، که دیو سپیدی بادکنکی است، هواکرده بر تارک افسرده دماوند. مغزم صدا میکند، نور چراغ از خلال درز در توی چشمم میتوفد و من صدای دیوی سپید را میشنوم که پیش از نواختن زنگ تفریح مثل بادکنک میترکد و مدیر مدرسه که در کلاس را به سرانگشت طرب میکوبد و به آوازی حزین میخواند: «بیچاره ارسطو، بیچاره نیوتون».