سحر نوشت – Telegram
سحر نوشت
1.21K subscribers
475 photos
74 videos
43 files
558 links
نویسنده خواهش دارد خواننده این نوشته‌ها را به ریش و گیس نگیرد و معذورش بدارد.🌹
بلاگ:
saharshaker.com
Download Telegram
بهار :)
34
توی اینجا toolsهایی که توی DevOps استفاده میشه رو شبیه جدول مندلیف نشون داده.

https://digital.ai/learn/devsecops-periodic-table/
👍5
احمق‌ها معتقدند بلندترین کوه دنیا همان کوه بلندی است که خودشان دیده‌اند.

لوکرتیوس
👍208
کامل و تصویری‌اش رو‌ می‌تونین اینجا ببینین، بخش ششم:

mrshabanali.com/interview/
👍31
امروز داشتم آخرین قسمت از سریال واترگیت رو گوش می‌کردم که اتفاقی چشمم به این جمله‌ی کتاب پادشکننده نسیم طالب افتاد:

اطلاعات پادشکننده‌اند، تلاش برای خدشه‌دار کردن بیشتر از تلاش برای تبلیغ کردنش، آن را تقویت می‌کند. برای نمونه، بسیاری از افرادی که تلاش کردند از شهرت و آبرویشان دفاع کنند بیشتر آن را تخریب کرده‌اند.
👍10🤣2😭21
ادا بازی امشبم توش غم داشت

نمی‌دونم کدوم کتاب از کتابخونه‌ام راضیش کنه 🥲
18😢4👍3😭3
🗣️ «اگر نمی‌نوشتم، ویران می‌شدم.»

©️سعید فائق (sait faik)


#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
6👍3
درسگفتار ملالت و دلزدگی دکتر مکری >>>>>>>>


https://youtube.com/@drazarakhshmokriofficial?si=hqBD_Uy1tG0Dwdcg
5👍5
سحر نوشت
دو کلمه حرف حساب (اگر دانشجویید یا میخواید با بازار کار سر و کله بزنین شاید بیشتر به دردتون بخوره، سالار توی صفحه‌اش گذاشته بود و لطف کرد اینجا هم فرستاد، کل دوره رو میتونین توی مکتب خونه ببینین ولی ظاهرا این جلسه حذف شده) #محمدرضا_شعبانعلی توی مکتب خونه:…
از کتاب نوشته‌ی محمدرضا شعبانعلی

#کتاب باید، به عنوان همراه، فرصت تجربه سفری هدایت‌شده را برای خواننده فراهم آورد.

[…]

در آغاز این کتاب گفتم که اگر کتاب ماهیت سفر نداشته باشد، مکتوبی بیش نیست. اکنون که به آخرین کلمات رسیده‌ایم، آرزو می‌کنم که خود توانسته باشم چنین کتابی به شما عرضه کرده باشم.
11👍8
ده سال پیش جزوه مشتق داریوش بزرگی، استاد دیفرانسیل‌مان، یک غلط در سرفصل‌‌هایش داشت: مشتق اسبی. سر کلاس گفتیم و خندیدیم، نه که او بخندد، اصلا اهل شوخی و انگیزه دادن نبود درس را عمیق می‌گفت و می‌رفت. اهل گفتن چیزهایی مثل اینکه: «خوابت میاد؟ بگیر بخواب یهو بیدار میشی میبینی اینجا چقدر نوره عه پیام نوره» نبود. هیجان کلاسش به عمیق شدنش بود به اینکه فلان چیز که میخوانید کجای طبیعت الگو دارد و به کار می‌رود.

ولی آن روز برخلاف روند همیشگی‌اش، در ادامه‌ی غلط املایی، گفت که می‌دانید چرا به چشم اسب‌های مسابقه چشم‌بند می‌بندند؟ برای اینکه موقع دویدن حواسش به مسیرش باشد.

این روزها نیاز دارم مثل آن اسب، یک چشم‌بند داشته باشم. تصمیم قاطعانه بگیرم و سرم بیاندازم پایین و پیش بروم. گاهی فکر می‌کنم تصمیم بین بد و بدتر خیلی بهتر است تا شرایطی که هر طرفش برایت مزیت‌هایی دارد و یک اندازه دوستشان داری. حتی سکه که بیاندازی تا روی زمین نیوفتاده هم نمی‌دانی دلت می‌خواهد شیر بیاید یا خط.

#وبلاگ

saharshaker.com/مشتق-اسبی/
👍1912