#کتاب_بخوانیم
مارشال: تو چه میخواهی که به دست نیاوردی؟
مُراجع: من نمیدانم چه میخواهم.
مارشال: من حدس میزدم که این را بگویی.
مراجع: چرا؟
مارشال: نظریه من این است که ما #افسرده میشویم چون چیزی را که میخواهیم به دست نمیآوریم و ما چیزی که میخواهیم به دست نمیآوریم چون هرگز به ما یاد ندادهاند چیزی را که میخواهیم به دست بیاوریم. اما یاد گرفتهایم دختر و پسر و پدر و مادر خوبی باشیم. اگر بخواهیم یکی از این خوبها باشیم عادت میکنیم افسرده باشیم. افسردگی جایزهای است که ما برای "خوب بودن" دریافت میکنیم.
اما اگر میخواهی #احساس بهتری داشته باشی میخواهم مشخص کنی دوست داری مردم چه بکنند تا زندگی برای تو زیباتر شود.
مراجع: من فقط میخواهم یکی مرا دوست بدارد، این غیر منطقی نیست، هست؟
مارشال: این شروع خوبی است. حالا میخواهم دقیقا بگویی دوست داری مردم چه بکنند تا نیاز مورد محبت قرار گرفتن تو برآورده شود. برای مثال همین الان من چه میتوانم بکنم؟
مراجع: اما شما میدانی...
مارشال: مطمئن نیستم که بدانم. میخواهم خودت بگویی که من یا دیگران چه کار کنیم تا عشقی را که به دنبالش هستی به تو بدهیم.
مراجع: این سخت است.
مارشال: بله! طرح تقاضای واضح سخت است. اما فکر کن که چقدر سختتر خواهد بود اگر بخواهیم به تقاضایی پاسخ دهیم که واضح نیست.
مراجع: کم کم میتوانم بفهمم برای تحقق نیازم به مورد محبت قرار گرفتن از دیگران چه میخواهم، اما #خجالت میکشم بگویم.
مارشال: بله! غالبا اینطور است. خب از من یا دیگران چه میخواهی که انجام دهیم؟
مراجع: وقتی خوب فکر میکنم به این نتیجه میرسم که میخواهم شما حدس بزنید من چه میخواهم قبل از اینکه حتی خودم به آن آگاه باشم. میخواهم شما همیشه این کار را بکنید.
مارشال: از این که نیازت را به وضوح بیان کردی سپاسگزارم. اگر نیاز تو واقعا چنین چیزی است امیدوارم متوجه شوی چرا نمیتوانی کسی را بیابی که نیاز محبت تو را برآورده کند.
👌 مراجعان من اغلب به این نتیجه میرسند که #ناآگاهی خودشان از آنچه از دیگران میخواهند در #ناامیدی و افسردگیشان بسیار مؤثر است.
🗂 #کتاب: ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی، #نویسنده: مارشال روزنبرگ، #مترجم: کامران رحیمیان. #نشر اختران
@systemsthinking
مارشال: تو چه میخواهی که به دست نیاوردی؟
مُراجع: من نمیدانم چه میخواهم.
مارشال: من حدس میزدم که این را بگویی.
مراجع: چرا؟
مارشال: نظریه من این است که ما #افسرده میشویم چون چیزی را که میخواهیم به دست نمیآوریم و ما چیزی که میخواهیم به دست نمیآوریم چون هرگز به ما یاد ندادهاند چیزی را که میخواهیم به دست بیاوریم. اما یاد گرفتهایم دختر و پسر و پدر و مادر خوبی باشیم. اگر بخواهیم یکی از این خوبها باشیم عادت میکنیم افسرده باشیم. افسردگی جایزهای است که ما برای "خوب بودن" دریافت میکنیم.
اما اگر میخواهی #احساس بهتری داشته باشی میخواهم مشخص کنی دوست داری مردم چه بکنند تا زندگی برای تو زیباتر شود.
مراجع: من فقط میخواهم یکی مرا دوست بدارد، این غیر منطقی نیست، هست؟
مارشال: این شروع خوبی است. حالا میخواهم دقیقا بگویی دوست داری مردم چه بکنند تا نیاز مورد محبت قرار گرفتن تو برآورده شود. برای مثال همین الان من چه میتوانم بکنم؟
مراجع: اما شما میدانی...
مارشال: مطمئن نیستم که بدانم. میخواهم خودت بگویی که من یا دیگران چه کار کنیم تا عشقی را که به دنبالش هستی به تو بدهیم.
مراجع: این سخت است.
مارشال: بله! طرح تقاضای واضح سخت است. اما فکر کن که چقدر سختتر خواهد بود اگر بخواهیم به تقاضایی پاسخ دهیم که واضح نیست.
مراجع: کم کم میتوانم بفهمم برای تحقق نیازم به مورد محبت قرار گرفتن از دیگران چه میخواهم، اما #خجالت میکشم بگویم.
مارشال: بله! غالبا اینطور است. خب از من یا دیگران چه میخواهی که انجام دهیم؟
مراجع: وقتی خوب فکر میکنم به این نتیجه میرسم که میخواهم شما حدس بزنید من چه میخواهم قبل از اینکه حتی خودم به آن آگاه باشم. میخواهم شما همیشه این کار را بکنید.
مارشال: از این که نیازت را به وضوح بیان کردی سپاسگزارم. اگر نیاز تو واقعا چنین چیزی است امیدوارم متوجه شوی چرا نمیتوانی کسی را بیابی که نیاز محبت تو را برآورده کند.
👌 مراجعان من اغلب به این نتیجه میرسند که #ناآگاهی خودشان از آنچه از دیگران میخواهند در #ناامیدی و افسردگیشان بسیار مؤثر است.
🗂 #کتاب: ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی، #نویسنده: مارشال روزنبرگ، #مترجم: کامران رحیمیان. #نشر اختران
@systemsthinking
فیلتر شدن تلگرام: «روش مدیریت تنبیه جمعی» در مقابل روش مدیریت امیر مومنان علی (ع)
همهی ما با روش مدیریت تنبیه جمعی یا به قولی دیگر «روش مدیریت پادگانی» آشنا هستیم: تنبیه برای همه و تشویق برای یک نفر.
میلیونها نفر در ایران از تلگرام استفاده میکنند.
هزاران کانال و گروه ارزشمند با محتوای مفید در تلگرام وجود دارد.
افراد زیادی از بستر تلگرام برای کسب و کارشان استفاده میکنند.
چند کانال از این فضا سوء استفاده میکنند و محتوای نامناسبی منتشر میکنند.
نتیجه چه می شود؟
مدیران کشور تصمیم میگیرند تلگرام را فیلتر کنند.
یعنی تصمیم میگیرند میلیونها کاربر و هزاران کانال را به خاطر چند کانال گناهکار جریمه کنند و صدها میلیون محتوای مفید را از دسترس خارج کنند.
این اولین باری نیست که با چنین مسالهای مواجه میشویم.
روش مدیریتی که مدیران ما در سطوح مختلف یاد گرفتهاند همین است: تنبیه جمع، از ترس خطای گروهی اندک.
مثالهای دیگرش را در سیستم قانونگذاری و قوه قضاییه و سیاستهای کلان و بیمه و مالیات و بانک و گمرک و نظام سلامت و نظامهای بازرسی و حتی دانشگاهها و مدارس کشور به وفور میتوانیم پیدا کنیم.
در مقابل این روش، نظام مدیریتی امیرمومنان علی (ع) قرار دارد. ایشان میفرمایند:
اُزْجُرِ الْمُسِيءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ
گنهكار را با پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن
یعنی نه تنها نیکوکار را به جای گناهکار مجازات نکن، بلکه زمینه تشویق و رشد نیکوکار را فراهم کن.
t.me/systemsthinking
همهی ما با روش مدیریت تنبیه جمعی یا به قولی دیگر «روش مدیریت پادگانی» آشنا هستیم: تنبیه برای همه و تشویق برای یک نفر.
میلیونها نفر در ایران از تلگرام استفاده میکنند.
هزاران کانال و گروه ارزشمند با محتوای مفید در تلگرام وجود دارد.
افراد زیادی از بستر تلگرام برای کسب و کارشان استفاده میکنند.
چند کانال از این فضا سوء استفاده میکنند و محتوای نامناسبی منتشر میکنند.
نتیجه چه می شود؟
مدیران کشور تصمیم میگیرند تلگرام را فیلتر کنند.
یعنی تصمیم میگیرند میلیونها کاربر و هزاران کانال را به خاطر چند کانال گناهکار جریمه کنند و صدها میلیون محتوای مفید را از دسترس خارج کنند.
این اولین باری نیست که با چنین مسالهای مواجه میشویم.
روش مدیریتی که مدیران ما در سطوح مختلف یاد گرفتهاند همین است: تنبیه جمع، از ترس خطای گروهی اندک.
مثالهای دیگرش را در سیستم قانونگذاری و قوه قضاییه و سیاستهای کلان و بیمه و مالیات و بانک و گمرک و نظام سلامت و نظامهای بازرسی و حتی دانشگاهها و مدارس کشور به وفور میتوانیم پیدا کنیم.
در مقابل این روش، نظام مدیریتی امیرمومنان علی (ع) قرار دارد. ایشان میفرمایند:
اُزْجُرِ الْمُسِيءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ
گنهكار را با پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن
یعنی نه تنها نیکوکار را به جای گناهکار مجازات نکن، بلکه زمینه تشویق و رشد نیکوکار را فراهم کن.
t.me/systemsthinking
Forwarded from شرق
🔺فعالیت کانالهای تلگرامی یک هفته پس از فیلترشدن در حال بازگشت به رونق روزهای قبل؛ با این تفاوت که کاربران استفاده از فیلترشکن را هم یاد گرفتهاند.
@sharghdaily
@sharghdaily
یک تحلیل سیستمی از وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات
@systemsthinking
@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
#الگوی_انتقال_فشار
در ایام امتحانات، والدین بسیاری برای آنکه بتوانند مشکلات درسی دانشآموزان خود را رفع کنند متوسل به گرفتن معلم خصوصی میشوند. اما به تجربه بسیار دیدهایم که مشکل تعدادی از این دانشآموزان لزوماً این مسئله نیست و خانوادهها به ریشۀ مشکل فرزندان خود توجهی ندارند و سرانجام در بلند مدت مسئله حلنشده باقی میماند. برای تشریح پویاییهای این مسئله از یکی از الگوهای اساسی تفکر سیستمی استفاده خواهم کرد.
نام این الگو «انتقال فشار» است. در این الگو با بروز نشانههای مسئله یا مشکل، افراد یا سازمانها درصدد اقدامی برای رفع مشکل بر میآیند. در مسئله ما نمرات پایین دانشآموزان از نشانههای بروز مشکل هستند. ریشههای آن ممکن است بخاطر انگیزه پایین، تمرکز کم، محیط نامناسب مدرسه و... باشد.
برای رفع مشکل میتوان از راهحلهای اساسی بهره برد که معمولاً با تاخیر و در بلندمدت بر ریشه مشکلات اثر میگذارند. با توجه به فشاری که در این راه برای حل ریشه مشکلات وجود دارد، عدهای رو به راهحلهای مقطعی یا اصطلاحاً موقت میآورند. به طور معمول این راهحلهای موقت ادامه پیدا میکنند و عوارضی را بر جای میگذارند که اجرای راهحل اساسی را مشکلتر میکنند.
در مثال ما شاید در کوتاهمدت دانشآموز با توسل به معلم خصوصی بتواند مشکل خود را حل کند، اما این راهحل مقطعی نهتنها کمکی در راستای توانمندسازی حقیقی او و ایجاد تغییر در انگیزههای او نمیکند، بلکه شاید فشار و اضطراب بیشتری را هم به دانشآموز وارد کند. در نتیجه او هر روز وابستهتر به شخص سومی برای حل مشکلات خود خواهد بود و ریشه مشکل نیز پابرجا خواهد ماند.
این الگو در سازمانها و شیوههای حکمرانی کشورهای مختلف نیز بسیار تکرار میشود که به امید خدا در مورد آنها خواهم نوشت.
http://t.me/systemsthinking
#الگوی_انتقال_فشار
در ایام امتحانات، والدین بسیاری برای آنکه بتوانند مشکلات درسی دانشآموزان خود را رفع کنند متوسل به گرفتن معلم خصوصی میشوند. اما به تجربه بسیار دیدهایم که مشکل تعدادی از این دانشآموزان لزوماً این مسئله نیست و خانوادهها به ریشۀ مشکل فرزندان خود توجهی ندارند و سرانجام در بلند مدت مسئله حلنشده باقی میماند. برای تشریح پویاییهای این مسئله از یکی از الگوهای اساسی تفکر سیستمی استفاده خواهم کرد.
نام این الگو «انتقال فشار» است. در این الگو با بروز نشانههای مسئله یا مشکل، افراد یا سازمانها درصدد اقدامی برای رفع مشکل بر میآیند. در مسئله ما نمرات پایین دانشآموزان از نشانههای بروز مشکل هستند. ریشههای آن ممکن است بخاطر انگیزه پایین، تمرکز کم، محیط نامناسب مدرسه و... باشد.
برای رفع مشکل میتوان از راهحلهای اساسی بهره برد که معمولاً با تاخیر و در بلندمدت بر ریشه مشکلات اثر میگذارند. با توجه به فشاری که در این راه برای حل ریشه مشکلات وجود دارد، عدهای رو به راهحلهای مقطعی یا اصطلاحاً موقت میآورند. به طور معمول این راهحلهای موقت ادامه پیدا میکنند و عوارضی را بر جای میگذارند که اجرای راهحل اساسی را مشکلتر میکنند.
در مثال ما شاید در کوتاهمدت دانشآموز با توسل به معلم خصوصی بتواند مشکل خود را حل کند، اما این راهحل مقطعی نهتنها کمکی در راستای توانمندسازی حقیقی او و ایجاد تغییر در انگیزههای او نمیکند، بلکه شاید فشار و اضطراب بیشتری را هم به دانشآموز وارد کند. در نتیجه او هر روز وابستهتر به شخص سومی برای حل مشکلات خود خواهد بود و ریشه مشکل نیز پابرجا خواهد ماند.
این الگو در سازمانها و شیوههای حکمرانی کشورهای مختلف نیز بسیار تکرار میشود که به امید خدا در مورد آنها خواهم نوشت.
http://t.me/systemsthinking
ارادهی تغییر
📗
پنج سال پیش همین ایام، آخرین ماههای زندگی من و همسرم در دبی بود.
یک تویوتا داشتیم که هرچند خودرو عادی آنجا محسوب میشد، ولی هنوز در ایران نتوانستهایم دوباره معادل آن را داشته باشیم.
آپارتمان کوچک ما در بالاترین طبقهی یک برج بزرگ، در چندقدمی یک gym (سالن ورزشی) و یک استخر روباز بود. (بیشتر آپارتمانهای مسکونی دبی، استخر روباز روی پشت بام و gym دارند.) از آنجا که تقریبا کسی در آن برج اهل ورزش نبود، این سالن و آن استخر، تقریبا هرزمان که میخواستیم فقط مال ما بود.
به دلیل وضعیت اقتصادی ایران در آن زمان، ارزش هر «درهم امارات» ظرف مدت کوتاهی از 250 تومان به 1000 تومان رسیده بود. بنابراین گرچه حقوق ما در امارات تغییر نکرده بود، ولی درآمد تومانی ما چهار برابر بیشتر از سابق شده بود.
دبی همچنان در حال رشد بود و روزبهروز هم جاذبهها و امکانات و جشنهای آن پررونق تر می شد ... به طور خلاصه زندگی ما از بسیاری جنبهها طوری بود که شاید برای بسیاری از مردم در حد آرزو باقی بماند، اما ...
اما یک جای داستان مشکل داشت. ویزای ما باید تمدید میشد و من و همسرم دیگر علاقهای به زندگی در دبی نداشتیم. اگر ویزا را با زحمت زیادی تمدید میکردیم، سه سال دیگر باید میماندیم. باید یک تصمیم محکم میگرفتیم. دبی دیگر برای ما جذاب نبود و هیچ تصوری نداشتیم که اگر به ایران برویم چه سرنوشتی در انتظار ماست. ما تصمیم گرفتیم. شرایط خوب زندگی را کنار گذاشتیم و پیش از نوروز همان سال به ایران برگشتیم. حتی یک دوست من هم با این کار ما موافق نبود. همه دلسوزانه میگفتند همانجایی که هستید بمانید. البته ما نماندیم!
*
کار به همینجا ختم نشد. مدیر یکی از شرکتهای دبی که فرد بسیار محترم و ارجمندی است و اعتماد فراوانی به من داشت و من همچنان به دوستی با ایشان مفتخر هستم، به من پیشنهاد کرد برای زندگی به تهران بروم، ادارهی کارهای ایشان در تهران را بر عهده بگیرم و نگران خودرو و اجارهی خانه در تهران هم نباشم و یک حقوق خوب ماهیانه هم داشته باشم. دیگر از این بهتر مگر میشد؟
اما ما تصمیم گرفته بودیم در برگشت به ایران، به دنبال رویاها و آرزوهای خود باشیم. من برنامههایی برای رشد خودم داشتم. آزادی مهمترین اولویت من بود. مطالعات بیشتر، رشد شخصی، کار روی باورها و تواناییهای شخصیام ...
از همین رو با وجود تمام مشکلاتی که میدانستم پیش خواهد آمد محترمانه به ایشان «نه» گفتم و خطر کردم. پا در راهی گذاشتم که برایم آزادی داشت، ولی امنیت شغلی تضمینشده نداشت. برگشتیم و ساکن شهرستان شدیم.
*
خدا را شکر می کنم که من و همسرم، سالهاست که «ارادهی تغییر» داشتهایم و باز هم داریم. در باور ما، محدودیتهای جغرافیایی زندگی یک توهم است. ما در شهرهای مختلف زندگی کردهایم و چون باور داریم میتوان آزاد زندگی کرد، زندگی نیز دست و پای ما را نبسته است و چهرهی سخاوتمند خود را پنهان نکرده است.
هیچ بعید نیست ظرف چند سال آینده مانند دوست خوبم محمدعلی (مدیر همین کانال)، به یک روستا برویم و حقیقتا این کار برای ما به همین سادگی است که تصمیم بگیریم، وسایل سفر را ببندیم و برویم.
*
15 سال است از تهران رفتهام. این روزها که مردم از زندگی خود در تهران بسیار گلایه میکنند، دوست دارم یادآوری کنم که یک چیز، و تنها یک چیز، مانع رفتن شما از تهران و داشتن یک زندگی عالی در هرکجای دیگر روی زمین پهناور خداست:
آن یک مانع خود شمایید، یا درستتر بگویم باورهای شماست.
علی اکبر کاویانی
@systemsthinking
📗
پنج سال پیش همین ایام، آخرین ماههای زندگی من و همسرم در دبی بود.
یک تویوتا داشتیم که هرچند خودرو عادی آنجا محسوب میشد، ولی هنوز در ایران نتوانستهایم دوباره معادل آن را داشته باشیم.
آپارتمان کوچک ما در بالاترین طبقهی یک برج بزرگ، در چندقدمی یک gym (سالن ورزشی) و یک استخر روباز بود. (بیشتر آپارتمانهای مسکونی دبی، استخر روباز روی پشت بام و gym دارند.) از آنجا که تقریبا کسی در آن برج اهل ورزش نبود، این سالن و آن استخر، تقریبا هرزمان که میخواستیم فقط مال ما بود.
به دلیل وضعیت اقتصادی ایران در آن زمان، ارزش هر «درهم امارات» ظرف مدت کوتاهی از 250 تومان به 1000 تومان رسیده بود. بنابراین گرچه حقوق ما در امارات تغییر نکرده بود، ولی درآمد تومانی ما چهار برابر بیشتر از سابق شده بود.
دبی همچنان در حال رشد بود و روزبهروز هم جاذبهها و امکانات و جشنهای آن پررونق تر می شد ... به طور خلاصه زندگی ما از بسیاری جنبهها طوری بود که شاید برای بسیاری از مردم در حد آرزو باقی بماند، اما ...
اما یک جای داستان مشکل داشت. ویزای ما باید تمدید میشد و من و همسرم دیگر علاقهای به زندگی در دبی نداشتیم. اگر ویزا را با زحمت زیادی تمدید میکردیم، سه سال دیگر باید میماندیم. باید یک تصمیم محکم میگرفتیم. دبی دیگر برای ما جذاب نبود و هیچ تصوری نداشتیم که اگر به ایران برویم چه سرنوشتی در انتظار ماست. ما تصمیم گرفتیم. شرایط خوب زندگی را کنار گذاشتیم و پیش از نوروز همان سال به ایران برگشتیم. حتی یک دوست من هم با این کار ما موافق نبود. همه دلسوزانه میگفتند همانجایی که هستید بمانید. البته ما نماندیم!
*
کار به همینجا ختم نشد. مدیر یکی از شرکتهای دبی که فرد بسیار محترم و ارجمندی است و اعتماد فراوانی به من داشت و من همچنان به دوستی با ایشان مفتخر هستم، به من پیشنهاد کرد برای زندگی به تهران بروم، ادارهی کارهای ایشان در تهران را بر عهده بگیرم و نگران خودرو و اجارهی خانه در تهران هم نباشم و یک حقوق خوب ماهیانه هم داشته باشم. دیگر از این بهتر مگر میشد؟
اما ما تصمیم گرفته بودیم در برگشت به ایران، به دنبال رویاها و آرزوهای خود باشیم. من برنامههایی برای رشد خودم داشتم. آزادی مهمترین اولویت من بود. مطالعات بیشتر، رشد شخصی، کار روی باورها و تواناییهای شخصیام ...
از همین رو با وجود تمام مشکلاتی که میدانستم پیش خواهد آمد محترمانه به ایشان «نه» گفتم و خطر کردم. پا در راهی گذاشتم که برایم آزادی داشت، ولی امنیت شغلی تضمینشده نداشت. برگشتیم و ساکن شهرستان شدیم.
*
خدا را شکر می کنم که من و همسرم، سالهاست که «ارادهی تغییر» داشتهایم و باز هم داریم. در باور ما، محدودیتهای جغرافیایی زندگی یک توهم است. ما در شهرهای مختلف زندگی کردهایم و چون باور داریم میتوان آزاد زندگی کرد، زندگی نیز دست و پای ما را نبسته است و چهرهی سخاوتمند خود را پنهان نکرده است.
هیچ بعید نیست ظرف چند سال آینده مانند دوست خوبم محمدعلی (مدیر همین کانال)، به یک روستا برویم و حقیقتا این کار برای ما به همین سادگی است که تصمیم بگیریم، وسایل سفر را ببندیم و برویم.
*
15 سال است از تهران رفتهام. این روزها که مردم از زندگی خود در تهران بسیار گلایه میکنند، دوست دارم یادآوری کنم که یک چیز، و تنها یک چیز، مانع رفتن شما از تهران و داشتن یک زندگی عالی در هرکجای دیگر روی زمین پهناور خداست:
آن یک مانع خود شمایید، یا درستتر بگویم باورهای شماست.
علی اکبر کاویانی
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
قبل از آنکه متن را کامل مطالعه کنیم قدری بر این دو پرسش تأمل کنیم:
1⃣ آیا شما مسئولیت احساسات خود را قبول میکنید؟
2⃣ آیا دیگران میتوانند علت جریان یافتن احساسات خوب و بد در ما باشند؟
☘☘☘
#اپیکتتوس معتقد است مردم نه بر اثر وقایعی که برایشان اتفاق میافتد، بلکه با نوع نگاهشان به آن وقایع مضطرب میشوند.
#مارشال_روزنبرگ در کتاب ارتباط بدون خشونت آورده است: آنچه دیگران انجام میدهند، ممکن است تحریک کننده باشد، اما علت احساسات ما نیست.
👌 هنگامی که کسی به ما یک پیام منفی، چه کلامی و چه غیرکلامی میدهد، ما چهار گزینه برای دریافت آن داریم:
1⃣ یکی آنکه پس از شنیدن انتقاد و سرزنش، آن را درست بدانیم. مثلا شخصی عصبانی است و میگوید "تو خودخواهترین آدمی هستی که من دیدهام!"
با #انتخاب گزینه سرزنش خود، عکس العمل احتمالی ما این است: "وای، من باید بیشتر حساس باشم!"
قبول #قضاوت دیگری و سرزنش خود #عزت_نفس ما را کم میکند و به سمت #احساس_گناه، سرزنش و افسردگی سوق میدهد.
2⃣ گزینهی دوم این است که گوینده را سرزنش کنیم. مثلا در جواب "تو خودخواهترین آدمی هستی که من دیدهام!" ممکن است اعتراض کنیم که "تو حق نداری چنین چیزی بگویی! من همیشه نیازهای تو را نظر گرفتهام. خودخواه واقعی خود تو هستی".
اگر با دریافت چنین پیامی گوینده را سرزنش کنیم احتمالا احساس #خشم میکنیم.
3⃣ گزینهی سوم ما هنگام دریافت پیام منفی میتواند تابانیدن نور آگاهی بر احساسات و نیازهایمان باشد. در این صورت پاسخ چنین خواهد بود: "وقتی میشنوم که تو میگویی من خودخواهترین آدمی هستم که تو دیدهای، آزرده میشوم، برای اینکه نیاز دارم تلاشم برای در نظر گرفتن اولویتهای تو مورد توجهات قرار گیرد." با تمرکز بر نیاز و احساساتمان آگاه میشویم که #احساس_رنج فعلی ما از #نیاز برای تشخیص تلاشهای قبلی ما نشات گرفته است.
4⃣ گزینهی چهارم برای دریافت یک پیام منفی این است که نور اگاهی را بر احساسات و نیازهای فرد دیگر، آنچنان که در حال حاضر بیان میکند، بتابانیم. مثلا ممکن است ما بپرسیم: "آیا تو رنجیدهای چون نیاز داری به اولویتهایت توجه بیشتری شود؟"
✅ ما به جای آنکه دیگران را مسئول احساسهای خود بدانیم و آنها را سرزنش کنیم با اذعان نیازها، امیال، انتظارات، ارزشها، و افکارمان؛ خود را مسئول هر احساسی در خود میدانیم.
#کتاب ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی. #نویسنده مارشال روزنبرگ. #مترجم کامران رحیمیان #انتشارات اختران
@systemsthinking
قبل از آنکه متن را کامل مطالعه کنیم قدری بر این دو پرسش تأمل کنیم:
1⃣ آیا شما مسئولیت احساسات خود را قبول میکنید؟
2⃣ آیا دیگران میتوانند علت جریان یافتن احساسات خوب و بد در ما باشند؟
☘☘☘
#اپیکتتوس معتقد است مردم نه بر اثر وقایعی که برایشان اتفاق میافتد، بلکه با نوع نگاهشان به آن وقایع مضطرب میشوند.
#مارشال_روزنبرگ در کتاب ارتباط بدون خشونت آورده است: آنچه دیگران انجام میدهند، ممکن است تحریک کننده باشد، اما علت احساسات ما نیست.
👌 هنگامی که کسی به ما یک پیام منفی، چه کلامی و چه غیرکلامی میدهد، ما چهار گزینه برای دریافت آن داریم:
1⃣ یکی آنکه پس از شنیدن انتقاد و سرزنش، آن را درست بدانیم. مثلا شخصی عصبانی است و میگوید "تو خودخواهترین آدمی هستی که من دیدهام!"
با #انتخاب گزینه سرزنش خود، عکس العمل احتمالی ما این است: "وای، من باید بیشتر حساس باشم!"
قبول #قضاوت دیگری و سرزنش خود #عزت_نفس ما را کم میکند و به سمت #احساس_گناه، سرزنش و افسردگی سوق میدهد.
2⃣ گزینهی دوم این است که گوینده را سرزنش کنیم. مثلا در جواب "تو خودخواهترین آدمی هستی که من دیدهام!" ممکن است اعتراض کنیم که "تو حق نداری چنین چیزی بگویی! من همیشه نیازهای تو را نظر گرفتهام. خودخواه واقعی خود تو هستی".
اگر با دریافت چنین پیامی گوینده را سرزنش کنیم احتمالا احساس #خشم میکنیم.
3⃣ گزینهی سوم ما هنگام دریافت پیام منفی میتواند تابانیدن نور آگاهی بر احساسات و نیازهایمان باشد. در این صورت پاسخ چنین خواهد بود: "وقتی میشنوم که تو میگویی من خودخواهترین آدمی هستم که تو دیدهای، آزرده میشوم، برای اینکه نیاز دارم تلاشم برای در نظر گرفتن اولویتهای تو مورد توجهات قرار گیرد." با تمرکز بر نیاز و احساساتمان آگاه میشویم که #احساس_رنج فعلی ما از #نیاز برای تشخیص تلاشهای قبلی ما نشات گرفته است.
4⃣ گزینهی چهارم برای دریافت یک پیام منفی این است که نور اگاهی را بر احساسات و نیازهای فرد دیگر، آنچنان که در حال حاضر بیان میکند، بتابانیم. مثلا ممکن است ما بپرسیم: "آیا تو رنجیدهای چون نیاز داری به اولویتهایت توجه بیشتری شود؟"
✅ ما به جای آنکه دیگران را مسئول احساسهای خود بدانیم و آنها را سرزنش کنیم با اذعان نیازها، امیال، انتظارات، ارزشها، و افکارمان؛ خود را مسئول هر احساسی در خود میدانیم.
#کتاب ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی. #نویسنده مارشال روزنبرگ. #مترجم کامران رحیمیان #انتشارات اختران
@systemsthinking
Forwarded from تفکر، یادگیری، مشاهده(تیم)
در این شماره از #مجله_رشد معلم کارکردهای «#الگوی راهحلهای مشکل آفرین» تبیین شده است.
@systemsthinking
@systemsthinking
در این شماره از #مجله_رشد معلم کارکردهای «#الگوی راهحلهای مشکل آفرین» تبیین شده است.
صفحه اول
@systemsthinking
صفحه اول
@systemsthinking
در این شماره از #مجله_رشد معلم کارکردهای «#الگوی راهحلهای مشکل آفرین» تبیین شده است.
صفحه دوم
@systemsthinking
صفحه دوم
@systemsthinking
در این شماره از #مجله_رشد معلم کارکردهای «#الگوی راهحلهای مشکل آفرین» تبیین شده است.
صفحه سوم
@systemsthinking
صفحه سوم
@systemsthinking
#خودکارآمدی
#مدل_ذهنی
در سالیان اخیر تلاش کردهام که برنامههای کلاسی خود را به گونهای طراحی کنم که دانشآموزان در جریان حل مسئله قرار بگیرند و از این طریق مهارتهای خود را افزایش دهند یا انگیزه افزایش آنها را داشته باشند. در خلال این کارها معمولاً خلاقیت و توانمندی دانشآموزان اتفاقات جالبی را رقم میزند که در ادامه مثالی از آنها خواهم زد.
در کتاب کار و فناوری پایۀ هفتم دریک فصل آموزش نقشهکشی آمده است و فصل بعد از آن کار با چوب (معرق) است. برای اینکه دانشآموزان در فرآیند واقعی حل مسئله قرار بگیرند، از آنها میخواهم که وسیلهای را که در منزل یا مدرسه به آن نیاز دارند و با استفاده از چوب (تخته سه لایی) به صورت مستقیم یا مرکب با سایر مواد ساخته میشود را انتخاب کنند.
برای ساخت وسایل، دانشآموزان بدون نقشه سردرگم میشوند و احساس نیاز به فراگیری نقشه کشی میکنند. بعد از چند جلسه تمرین نقشهکشی، قرار شد بچهها تیغۀ ارهمویی بخرند و همراه خود بیاورند تا اینکه با کمانهای موجود در کارگاه مدرسه وسایل خود را بسازند.
در حالیکه در شلوغی و هیاهوی کارگاه بچهها سرگرم ساخت وسایل خود بودند، یوسف با چهرهای خندان پیش من آمد و مشت خود را باز کرد و از کسب درآمد خود در کارگاه گفت:
- آقا مگه شما نگفتید که یه مشکلی رو حل کنیم؟
- بله!
- ما هم ده تا تیغۀ ارهمویی اضافه خریدیم و به بچههایی که تیغهشون شکست فروختیم.😉
یوسف مشکل دوستان خود را حل کرد، به من کمک کرد که بچهها سریع دست از کار نکشند و خودش هم منفعت برد!
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
در سالیان اخیر تلاش کردهام که برنامههای کلاسی خود را به گونهای طراحی کنم که دانشآموزان در جریان حل مسئله قرار بگیرند و از این طریق مهارتهای خود را افزایش دهند یا انگیزه افزایش آنها را داشته باشند. در خلال این کارها معمولاً خلاقیت و توانمندی دانشآموزان اتفاقات جالبی را رقم میزند که در ادامه مثالی از آنها خواهم زد.
در کتاب کار و فناوری پایۀ هفتم دریک فصل آموزش نقشهکشی آمده است و فصل بعد از آن کار با چوب (معرق) است. برای اینکه دانشآموزان در فرآیند واقعی حل مسئله قرار بگیرند، از آنها میخواهم که وسیلهای را که در منزل یا مدرسه به آن نیاز دارند و با استفاده از چوب (تخته سه لایی) به صورت مستقیم یا مرکب با سایر مواد ساخته میشود را انتخاب کنند.
برای ساخت وسایل، دانشآموزان بدون نقشه سردرگم میشوند و احساس نیاز به فراگیری نقشه کشی میکنند. بعد از چند جلسه تمرین نقشهکشی، قرار شد بچهها تیغۀ ارهمویی بخرند و همراه خود بیاورند تا اینکه با کمانهای موجود در کارگاه مدرسه وسایل خود را بسازند.
در حالیکه در شلوغی و هیاهوی کارگاه بچهها سرگرم ساخت وسایل خود بودند، یوسف با چهرهای خندان پیش من آمد و مشت خود را باز کرد و از کسب درآمد خود در کارگاه گفت:
- آقا مگه شما نگفتید که یه مشکلی رو حل کنیم؟
- بله!
- ما هم ده تا تیغۀ ارهمویی اضافه خریدیم و به بچههایی که تیغهشون شکست فروختیم.😉
یوسف مشکل دوستان خود را حل کرد، به من کمک کرد که بچهها سریع دست از کار نکشند و خودش هم منفعت برد!
@systemsthinking
#پلاسکو
در چهار روز اول عملیات پلاسکو ۲۰ مورد تکذیبیه از سوی مراجع رسمی منتشر شد.
رسانه و مدیریت بحران | منبع: مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام
@systemsthinking
در چهار روز اول عملیات پلاسکو ۲۰ مورد تکذیبیه از سوی مراجع رسمی منتشر شد.
رسانه و مدیریت بحران | منبع: مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام
@systemsthinking
💠 همایش یادگیری و تفکر سیستمی در مدرسه
ارائه تجربههای #یادگیری حاصل از آموزههای #تفکر_سیستمی در مدارس
🗓 چهارشنبه، ۱۱ بهمن
🏫 دانشگاه صنعتی شریف
توضیحات بیشتر و ثبتنام:
🌐 evnd.co/DYnDT
ارائه تجربههای #یادگیری حاصل از آموزههای #تفکر_سیستمی در مدارس
🗓 چهارشنبه، ۱۱ بهمن
🏫 دانشگاه صنعتی شریف
توضیحات بیشتر و ثبتنام:
🌐 evnd.co/DYnDT
#بازی_در_کلاس
در سال تحصیلی جاری، صفحاتی از مجلۀ رشد معلم با عنوان «بازی در کلاس» میزبان نگاه شماست.
در این صفحات تلاش میشود که با «بازی» به عنوان ابزاری برای «یادگیریِ» بهتر، بیشتر دوست شویم.
اگر از این بازیها و فعالیتها در کلاس درس خود بهره بردید، لطفا از طریق شناسههای کاربری تلگرام که در ادامه معرفی میشود، تجربیاتتان را ارسال کنید.
چالشهای احتمالی، یادگیریها و لحظههای نابی را بفرستید که هنگام انجام بازیها خلق میکنید. این نکات تسهیلکنندۀ یادگیری ماست.
به ویژه دربارۀ زمان واقعی و مورد نیاز برای اجرای بازیها و فعالیتها در کلاس بنویسید و اینکه شما برای مدیریت زمان، چه تمهیداتی را به کار میبرید.
متشکریم. 😊
برای مدیریت بهتر پیامها پیشنهاد میکنیم که بازخوردهایتان برای این صفحات در مجلۀ شماره سه را به تفکیک زیر ارسال کنید:
بازی «کاغذ و تا»: BaharehMirzapour@
بازی «معمای چوب کبریتی»: moshiri2004@
@systemsthinking
در سال تحصیلی جاری، صفحاتی از مجلۀ رشد معلم با عنوان «بازی در کلاس» میزبان نگاه شماست.
در این صفحات تلاش میشود که با «بازی» به عنوان ابزاری برای «یادگیریِ» بهتر، بیشتر دوست شویم.
اگر از این بازیها و فعالیتها در کلاس درس خود بهره بردید، لطفا از طریق شناسههای کاربری تلگرام که در ادامه معرفی میشود، تجربیاتتان را ارسال کنید.
چالشهای احتمالی، یادگیریها و لحظههای نابی را بفرستید که هنگام انجام بازیها خلق میکنید. این نکات تسهیلکنندۀ یادگیری ماست.
به ویژه دربارۀ زمان واقعی و مورد نیاز برای اجرای بازیها و فعالیتها در کلاس بنویسید و اینکه شما برای مدیریت زمان، چه تمهیداتی را به کار میبرید.
متشکریم. 😊
برای مدیریت بهتر پیامها پیشنهاد میکنیم که بازخوردهایتان برای این صفحات در مجلۀ شماره سه را به تفکیک زیر ارسال کنید:
بازی «کاغذ و تا»: BaharehMirzapour@
بازی «معمای چوب کبریتی»: moshiri2004@
@systemsthinking
#مجله_رشد
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
صفحه اول
@systemsthinking
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
صفحه اول
@systemsthinking
#مجله_رشد
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
صفحه دوم
@systemsthinking
#بازی_در_کلاس
«استفادۀ بهنگام از بازیها و فعالیتها در کلاس درس، راهبردی است برای داشتن کلاسی بانشاطتر و باکیفیتتر.»
صفحه دوم
@systemsthinking
Forwarded from Systems Thinking (Hossein Tohidi)
💠 همایش یادگیری و تفکر سیستمی در مدرسه
ارائه تجربههای #یادگیری حاصل از آموزههای #تفکر_سیستمی در مدارس
🗓 چهارشنبه، ۱۱ بهمن
🏫 دانشگاه صنعتی شریف
توضیحات بیشتر و ثبتنام:
🌐 evnd.co/DYnDT
ارائه تجربههای #یادگیری حاصل از آموزههای #تفکر_سیستمی در مدارس
🗓 چهارشنبه، ۱۱ بهمن
🏫 دانشگاه صنعتی شریف
توضیحات بیشتر و ثبتنام:
🌐 evnd.co/DYnDT
Forwarded from روزهای زیبای زندگی
#رسانه
روایت یک روز همراهی «آقای محمد باقرزاده» خبرنگار و «آقای حسنی» عکاس روزنامه شهروند با خانواده ما در آهکلان: زندگی خلاف جریان آب
https://goo.gl/MS64p3
@ahakelan
روایت یک روز همراهی «آقای محمد باقرزاده» خبرنگار و «آقای حسنی» عکاس روزنامه شهروند با خانواده ما در آهکلان: زندگی خلاف جریان آب
https://goo.gl/MS64p3
@ahakelan