Systems Thinking – Telegram
Systems Thinking
5.46K subscribers
753 photos
103 videos
83 files
649 links
Download Telegram
#تفكرسيستمی_درمدرسه


۱۱ اردیبهشت سال روز در گذشت محمد بهمن بیگی بنیان گذار آموزش عشایر ایران

محمد بهمن بیگی در سال ۱۲۹۸ و به هنگام کوچ در ایل قشقایی دیده به جهان گشود. ده ساله بود که پدرش را به تبعید به تهران محکوم کردند. پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشکدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ کارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان رساند.

پس از فارغ التحصیلی مدتی در دادگستری و سپس در بانک ملی مشغول شد، اما طاقت نیاورد و دغدغه باسواد کردن ایل موجب شد که کارهای خود را ترک کند و به قول خودش: «یک نیاز نیرومند درونی نمی‌گذاشت که آرام بگیرم... انديشۀ تعليم و تربيت اطفال ايل آسوده‌‌‌‌ام نمي‌‌‌‌گذاشت... اعتقاد بزرگ‌تر من بر تعميم سواد و دانش بود. سواد را بيش از هر عامل ديگر مايۀ نجات می‌‌‌‌پنداشتم، اما اعتقاد عمومي زمامداران فرهنگي و غير فرهنگی بر اين بود كه ايل تا زماني كه گرفتار حركت است و اقامتگاه مشخصی ندارد، نمی‌تواند به دانش و سواد دست يابد. اسكان ايل را كه امري پيچيده و طولاني بود، آسان و آموزش را كه مسئله‌ای آسان بود دشوار می‌‌‌‌پنداشتند.»

در سال ۱۳۳۰ اولین مدرسه عشایری را در چادر و با کمک بزرگان ایلات و نه دولت، راه می‌اندازد. آرام آرام توجه دولتی‌ها را هم جلب ‌می‌کند و مدارس عشایری را راه می‌اندازد و تا سال ۱۳۵۶ بیش از ۵۰۰ هزار عشایر را باسواد می‌کند و جایزه مبارزه با بیسوادی را از یونسکو می‌گیرد.

اما بعضی از دلایل موفقیت او را از زبان معلم‌های ایل بشنوید:

- او به معلمان بسیار توجه داشت و معتقد بود "بدون توجه به عواطف نمی‌توان وظایف اجتماعی را انجام داد، اگر خصایص مثبت افراد را شناسایی و پرورش دهید دیگر خودشان راه می‌افتند و می‌روند. اگر عشق به خدمت، نوع دوست بودن و فقیر نواز بودن را در آن‌ها پرورش دهید دیگر خودشان می‌روند و مسیرشان را پیدا می‌کنند."

- معلمان و همراهانش را بسیار تشویق می‌کرد. به عنوان مثال، بهمن بیگی رفته بود مناطق غرب کشور را بازدید کند. از اورامانات تلگرافی به رئیس دانشسرای عشایری زده بود و گفته بود که" از اورامانات وارد غرب کشور شده‌ام و غرق در غرور و افتخارم. زاگرس ارتفاعات پوشیده ‌از برفی دارد و معلمان این خطه از کوه‌های آن سربلندتر و رویشان از برف‌های آن سفیدتر است. به شما تبریک می‌گویم که توانسته اید چنین جوانانی تربیت کنید."

- یکی از دیگر کارهای بسیار عجیب او انتخاب معلمان بود. از آنجایی که عشایر کوچ می‌کردند، او افرادی از میان خود عشایر که حداقل مدرک کلاس پنجم را داشتند انتخاب می‌کرد و به دوره یکساله دانشسرا می‌برد و در صورت قبولی در آزمون به عنوان معلم ایل انتخاب می‌کرد. بعد از گذشت سه چهار سال از خانم‌ها نیز معلم انتخاب کرد!

- عامل دیگر موفقیت او تشکیل اردوهای دانش‌آموزی بود. او دانش‌آموزان و معلمان موفق را به اردوها می‌کشاند و از آن‌ها امتحان می‌گرفت و کارشان را به رخ مسئولان می‌کشید. در ابتدا حقوق معلمان را از کدخداها می‌گرفت، اما با اجرای این اردوها توانست حمایت دولت را جلب کند و هر طرحی که می‌داد از تهران به او امکانات می‌دادند. از طرف دیگر هم نوآوری‌های‌ معلمان خوب را منتشر می‌کرد.

@systemsthinking
در اهمیت طراحی #پلتفرم

پلتفرم‌ها بستری برای فعالیت هستند.
حکومت‌های شاهنشاهی در گذشته پلتفرم‌هایی آماده می‌کردند که شاه‌های نواحی مختلف علاقمند بودند به عضویت آنها درآیند و عضو آن حکومت شاهنشاهی باشند.
اتحادیه اروپا پلتفرمی آماده کرد که منافع زیادی برای اعضا به وجود می‌آورد و درنتیجه کشورهای مختلفی علاقمند به عضویت در آن شدند.
در دنیای مجازی گوگل و فیسبوک و تلگرام و اینستاگرام و ... پلتفرم‌هایی آماده کردند که منافعی برای اعضا ایجاد می‌کرد و درنتیجه صدها میلیون نفر علاقمند به عضویت در آنها شدند.

کسی که پلتفرم طراحی می‌کند، به منافعی فکر می‌کند که برای اعضا ایجاد می‌شود. زیرا این منافع است که باعث ورود اعضای بیشتر و درنتیجه قدرتمندتر شدن پلتفرم می‌شود.

مدیران هر روستا و هر شهر و استان و کشوری، باید به این فکر کنند که چگونه می‌توانیم پلتفرمی آماده کنیم که حضور در آن برای افراد جذاب باشد. مثلا پلتفرم را چگونه طراحی کنیم که سرمایه در آن امنیت و منفعت داشته باشد و سرمایه‌گذاران علاقمند به عضویت در پلتفرم ما باشند و سرمایه‌شان را به کشور و استان و شهر و روستای ما بیاورند.

اگر طراحی پلتفرم خوب انجام نشده باشد، شاهد خروج اعضا از پلتفرم خواهیم بود.
ابتدا سرمایه خارج می‌شود.
بعد افرادی که توانمندی‌های بیشتری دارند خارج می‌شوند.
اسمش را می‌گذاریم فرار سرمایه و فرار مغزها.
دلیلش این است که پلتفرم را خوب طراحی نکرده‌ایم و عضویت در پلتفرم برای افراد جذاب نیست.

اگر طی ماه‌های اخیر سرمایه‌های بسیاری از کشور خارج شده است؛
اگر چرخ تولید در کشور نمی‌گردد و با وجود اینکه در شعار دنبال حمایت از تولید ایرانی هستیم، در عمل فعالیت تولیدکننده‌ها به تعطیلی کشیده شده است؛
اگر افراد توانمند و غیر توانمندمان به دنبال مهاجرت از کشور هستند؛
قطعا طراحی پلتفرم ایراد دارد.
با شعار دادن این مساله حل نمی‌شود.
قطعا به بازطراحی پلتفرم نیاز داریم...

@systemsthinking
به خودتان دروغ گفته‌اید؟

#کتاب_بخوانیم

از صوفی‌ای نقل کرده‌اند: «گمان می‌بری در راه بغدادی، حال آنکه به سمرقند می‌روی».

گاهی ما در زندگی راه‌هایی را می‌پیماییم که دروغ‌هایمان مشخص کرده‌اند و فقط به رنج می‌انجامد. وقتی رنجمان طاقت فرسا و جانکاه می‌شود، نیازمند کسی می‌شویم که در دیدن دروغ‌هایی که باور کرده‌ایم و دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم، ما را یاری دهد. چون تنها با دیدن این دروغ‌هاست که با حقایق زندگی‌مان مواجه می‌شویم و به راه حقیقت باز می‌گردیم و چون دروغ‌های ما بیمارمان و مواجهه با حقایق درمانمان می‌کند، این کار مستلزم وجود کسی است که ما را در دیدن آن دروغ‌ها و تحمل دردی که پنهان کرده‌اند، یاری دهد.

#کتاب "دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم" اگرچه در نگاه اول دربارۂ روان‌درمانی است، در واقع دربارۂ معنای آدم بودن است.
همه ما به خودمان دروغ می‌گوییم تا از درد در زندگی‌مان اجتناب کنیم. از این رو، همه به عنوان آدم‌هایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس می‌توانیم با شأن برابر با هم #گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم. با این کار، یعنی دیدن دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب می‌کنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر می‌یابیم. شنیدن حقیقت از دیگری به معنا ی تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شده‌ایم: حقیقت.

🗂 #کتاب دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم #نویسنده جان فریدریکسون #مترجم علیرضا منشی ازغندی #نشر بینش نو

@systemsthinking
#توهم #قدرت و بی‌نیازی از #گفتگو

چند روز پیش در فرصتی سری به بازار موبایل زدم.
در هر مغازه ای که رفتم به همراه گوشی موبایل اکانت وی.پی.ان هم فروخته می‌شد: یک ساله ۴۰ هزار تومان.
این قیمتی است که افراد برای دور زدن یک قانون حکومتی که به آن اعتقادی ندارند پرداخت می‌کنند.
تعداد بازدید کانال‌های تلگرامی در حال بازگشت به سطح قبل از فیلترینگ است و بعد از چند روز که بعضی اعضا در گروه‌ها حضور نداشتند، حالا گروه‌های تلگرامی به فعالیت عادی خودشان ادامه می‌دهند.
تماس‌های تلگرامی هم که حالا در دنیای فیلترینگ آزاد شده، در حال عمومیت پیدا کردن است.
خیلی‌ها که به سراغ فیسبوک و توییتر و یوتیوب نرفته بودند هم حالا احساس آزادی بیشتری می‌کنند و در دنیای فیلترینگ نفسی می‌کشند.
والدینی که پیش از این خیالشان راحت بود که به خاطر محدودیت‌های اینترنتی کشور فرزندانشان به محتوای نامناسب در اینترنت دسترسی ندارند، حالا خودشان هزینه فیلترشکن را برای فرزندانشان پرداخت می‌کنند.
سازندگان فیلترشکن‌ها هم به یاری این منابع مالی بادآورده، قدرت بیشتری برای تقویت فیلترشکن‌هایشان خواهند یافت.

فیلترینگ تلگرام هیچ نتیجه مثبتی نداشته و سرشار از نتایج زیان‌بار برای مردم و حکومت است.
تمام این‌ها قبل از فیلترینگ هم قابل پیش‌بینی بود.
با این حال چرا حکومت دچار چنین خطاهایی می‌شود و چرا مرتبا این خطاها را تکرار می‌کند؟

قبلا هم گفته‌ام که سیطره تلگرام بر فضای مجازی کشور را صحیح نمی‌دانم و معتقدم این وضعیت باید تغییر پیدا کند.
با این حال همانطور که گسترش تلگرام یک شبه اتفاق نیافتاد، یک شبه هم نمی‌توان آن را محدود کرد.
تغییر در چنین شرایطی نیاز به اقداماتی دارد که در طی زمان وضعیت را تغییر دهد.
طی دو ماه گذشته چنین اقداماتی در حال انجام بود.
تقویت پیام‌رسان‌های داخلی، تنوع خدمات این پیام‌رسان‌ها، گفتگوهای اجتماعی، برنامه‌های رسانه‌ای، خروج کانال‌های حکومتی از تلگرام و اقدامات دیگری که طی این مدت در حال انجام بود، می‌توانست پس از مدتی وضعیت را تغییر دهد.

اما حکومت حوصله این اقدامات را نداشت و ترجیح داد یک شبه با دکمه فیلترینگ به جنگ پیام‌رسان متداول بین مردم برود.
دلیل چنین اقدامی از سوی حکومت به نظر من توهم قدرت است.
توهم قدرت و نگاه بالا به پایین را در میان مسوولین و در میان مدیران سازمان‌ها و حتی در خانواده‌ها بسیار دیده‌ایم.
به استناد جایگاهی که دارند دستوری صادر می‌کنند و انتظار دارند که همه از آنها اطاعت کنند و کار انجام شود.

با این حال واقعیت این است که وقتی افراد به دستور صادر شده اعتقادی نداشته باشند، راهی برای دور زدن آن پیدا خواهند کرد.
مورد اخیر در فیلترینگ تلگرام نشان داد توهم قدرت به حدی شدید است که حکومت حتی برای گفتگوی مسوولین حکومتی و انسجام نظر مسوولین هم فرصت نمی‌گذارد و در حالی که هنوز مسوولین ارشد کشور هم در این زمینه اتفاق نظر ندارند، بخشی از حکومت فرمان فیلترینگ صادر می‌کند.

فیلترینگ تلگرام با تمام آسیب‌هایش یک فرصت یادگیری برای مردم و حکومت است.
یادگیری اینکه دوران از بالا نگاه کردن‌ها و دستور دادن‌ها و مردم را رعیت و ناآگاه خطاب کردن و انتظار اینکه افراد بدون شناخت و اعتقاد به دستورها عمل کنند سپری شده است؛
یادگیری اینکه بدون گفتگو و بدون اجماع و ایجاد تصویر مشترکی از آنچه باید انجام شود، اقدامات یک‌سویه محکوم به شکست است و به نتیجه نخواهد رسید؛
و یادگیری اینکه گفتگو نیاز به زمان دارد و برای رسیدن به اجماع باید صبور بود...

@systemsthinking
دولت و بانک مرکزی با تمام توان مشغول افزایش #شکاف_طبقاتی و نابودی #تولید_داخلی هستند

مهم نیست خودشان چه فکری می‌کنند.
این پیامد طبیعی تمام اقدامات خلق‌الساعه‌ای است که طی ماه‌های اخیر در بازار داشته‌اند.
متاسفانه در این زمینه دولت دوازدهم عینا همان مسیر دولت دهم را طی کرده است و حتی پا را از آن هم فراتر گذاشته است.

سکه طلا که در بازار دو میلیون و یکصد هزار تومان معامله می‌شود را کمتر از یک میلیون و ششصد هزار تومان پیش فروش می‌کنند. تفاوتش ۳۰ درصد سود خالص بدون مالیات برای یک سرمایه گذاری یک ماهه است.
چه کسی این سکه‌ها را می‌خرد و سودهای بادآورده را به جیب می‌زند؟
آیا قشر فقیر و بی‌بضاعت این سکه‌ها را می‌خرند؟

دلاری که در بازار ۶۵۰۰ تومان و ۷۰۰۰ تومان معامله می‌شود و به لطف اقدامات دولت کسی جرات ندارد قیمتش را هم اعلام کند، به نرخ ۴۲۰۰ تومان و ۳۸۰۰ تومان می‌فروشند.
رانت بیش از ۵۰ درصدی که در #نرخ_ارز ایجاد شده، پدر اقتصاد را در می‌آورد و هیولای #فساد را به جان اقتصاد می‌اندازد.
این رانت را به صاحبان قدرت و ثروت می‌دهید که چه شود؟
که کالاهای وارداتی را ارزان در بازار بفروشند؟
کدام محصول با این نرخ‌ها به بازار آمده؟
سری به بازار زده‌اید که ببینید نتیجه اقداماتتان چه بوده است؟

کدام سرمایه‌گذار در شرایطی که سودهای ۳۰ درصدی و ۵۰ درصدی یک شبه در بازار وجود دارد، به سمت تولید می‌رود؟
در چنین شرایطی مردم خانه‌هایشان را هم می‌فروشند تا سکه و ارز بخرند.
مواد اولیه کارخانجات را هم می‌فروشند تا سکه و ارز بخرند.
به هر بهانه‌ای که دستشان برسد وام می‌گیرند و در بازار بازی‌های نقد و عرف راه می‌اندازند که سکه و ارز بخرند.
تمام خزانه را هم که به حراج بگذارید می‌خرند و هنوز دو قورت و نیمشان هم باقیست!
چگونه می‌توانید چنین اژدهای خود ساخته‌ای را سیر کنید؟

آقای رییس جمهور!
آقای رییس بانک مرکزی!
اموال مردم نزد شما امانت است.
از جیب چه کسی حاتم بخشی می‌کنید؟
چرا اموال مردم را به حراج گذاشته‌اید و به عنوان باج به صاحبان قدرت و ثروت پرداخت می‌کنید؟
این باج را می‌دهید که چه شود؟
مهم نیست که شما چه تصوری دارید و چه نیتی داشته‌اید.
مهم این است که این سودهای بادآورده که به صاحبان قدرت و ثروت تقدیم می‌کنید، آنها را حریص‌تر و بی‌محاباتر می‌کند و بنیان اقتصاد کشور را به نابودی می‌کشاند.
بعد از این سررسیدهای یک ماهه و شش ماهه و یک ساله که سودهای بادآورده به دستشان رسید، با قدرت بیشتری به بازارها هجوم می‌برند و تخریب‌های بزرگ‌تر می‌کنند.

انکار واقعیت و تعیین نرخ‌های ناشی از توهمات سیاست‌گذار هیچ سودی برای مردم ندارد.
- اقدامات پلیسی برای کنترل بازار را متوقف کنید. این اقدامات به بزرگ‌تر شدن بحران ارزی منتج خواهند شد.
- مصوبه‌های خلق الساعه اخیر که به صورت منفعلانه و در واکنش به تحولات ارزی انجام شده را ابطال کنید. این مصوبات کمر تولید داخلی را خواهند شکست و زندگی روزمره مردم را با مشکل مواجه خواهند کرد.
- نرخ بازار را به رسمیت بشناسید و مبنای قیمت‌گذاری را همان نرخ بازار قرار دهید. هر نرخ دیگری که به صورت دستوری تعیین شود بحران را بزرگ‌تر خواهد کرد.

نوشته‌های قبلی در مورد بحران ارزی:
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/1237
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/1251
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking/1273

@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
#تفکر_کل_نگر

برداشت عبید زاکانی از آموزش عصر خود: لولوئی (دلقک) با پسر خود ماجرا (بحث) می‌کرد که تو هیچ کار نمی‌کنی و عمر در بطالت به سر می‌بری. چند با تو گویم که معلق‌زدن (پشتک) بیاموز. سگ ز چنبر جهانیدن و رَسَن‌بازی (طناب‌بازی) تعلّم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‌شنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده‌ریگ (بی‌فایده) ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد.

آموزش در دورۀ معاصر: سال‌های گذشته مدرسه و دانشگاه رفتن افراد همراه با کسب مدرک و پیدا کردن شغل‌های دولتی بوده است. بعد از اینکه این امکان برای بسیاری فراهم شده، به وفور افرادی را می‌بینیم که علی‌رغم داشتن تحصیلات دانشگاهی بیکار هستند و در صورتی که وارد بازار کار نیز می‌شوند، کیفیت پایینی دارند.

خب چرا؟

مطمئناً​ این مسئله ابعاد و دلایل اقتصادی و سیاسی هم دارد که مورد بحث ما نیست. مهارت‌هایی را که از گذشته تا به امروز با هر کیفیتی در مدرسه به ما آموزش داده‌اند تنها یکی از ابعاد مورد نیاز برای داشتن زندگی با کیفیت را شامل ‌می‌شود. این قبیل مهارت‌ها را #شناختی می‌گویند که عبارتند از کسب مهارت خواندن و نوشتن تا کسب تخصص در یک زمینهٔ خاص. اما برای کسب موفقیت‌های شغلی و داشتن زندگی بهروزانه این مهارت‌ها کافی نیستند.

مهارت مهم دیگر، مهارت‌های #فراشناختی است که آگاهی فرد از توانایی‌های شناختی و مسیری که در این راه طی می‌کند را شامل می‌شود.

مهارت‌های #عاطفی دستۀ دیگر مهارت‌ها است. اینکه ما عواطف و احساسات خود را بشناسیم و بر آنها مسلط باشیم. خوش‌بینی، تلاش و داشتن انگیزه برای انجام کار ابعاد دیگر مهارت‌های عاطفی است که یکی از قابلیت‌های بسیار مهم افراد کارآفرین نیز هست.

دستۀ آخر، مهارت‌های #ارتباطی‌ا‌جتماعی هستند که به ارتباط فرد با دیگران می‌پردازد. این مهارت‌ها شامل: نوع‌دوستی، درک احساس و نظر دیگران، توان کارگروهی، و مدیریت تغییر و تعارض است.

نکتۀ مهمی که نباید از آن غفلت کنیم این حقیقت تلخ است که چیزهایی را که با آموزش فرا نگیریم، احتمالاً​ روزگار با آزمون و خطا و با گرفتن هزینۀ زیاد به ما یاد خواهد داد. حالا شاید این عبارت که «نظام آموزشی در بهترین حالت از کودکان ما کاریکاتور می‌سازد»، برای شما روشن‌تر شده است. زدن تست و خواندن برای کنکور در حالت ایدئال فقط بخشی از مهارت‌های شناختی را تقویت ‌می‌کند، در حالی که فرزندان ما برای داشتن شغلی درخور در آینده و رضایتمندی از زندگی به سه گروه مهارت دیگر نیز نیازمندند.

پیشنهادم به والدین دانش‌آموزان این است که در سال آینده مدارسی را برای فرزندان خود انتخاب کنند که امکان رشد همۀ مهارت‌های مورد نیاز فردای آن‌ها را به‌طور متوازن فراهم می‌کنند. اگر هم به مدارس امیدی نیست بهتر است خودمان به فکر ایجاد بستری برای تکامل فرزندانمان باشیم.

@systemsthinking
#برجام: پنج منهای یک و فرصت‌های خروج ترامپ از برجام

شکر خدا بالاخره ترامپ به بازی‌هایش با برجام پایان داد و با عملی کردن تهدیدهایش از برجام خارج شد.

الان شرایط مشخص است و این قطعا بهتر از شرایط ابهام و بلاتکلیفی است که طی چند ماه گذشته وجود داشت.

زمینه هم‌دلی مسوولین کشور هم بهتر فراهم شده و ایجاد چشم‌انداز مشترک و بسیج منابع بهتر می‌تواند اتفاق بیافتد. در این فضای هم‌دلی مقابله با بحران‌های اصلی کشور بهتر می‌تواند شکل بگیرد.

فقط می‌ماند قسمت اعتماد مسوولین به مردم و پرهیز از ایجاد تحریم‌های داخلی برای فعالان اقتصادی.

این قسمت آخر را هم اگر مسوولین حواسشان باشد و ارتباط نزدیک‌تری با اتاق بازرگانی ایجاد کنند و با مشورت اتاق بازرگانی، موانع داخلی را از پیش‌پای فعالان اقتصادی بردارند، پاس گل ترامپ به دروازه بوسه خواهد زد و بهترین نتیجه برای ایران رقم خواهد خورد.

حواسمان باشد که اگر انسجام داخلی وجود داشته باشد، تهدیدهای خارجی به فرصت تبدیل می‌شود.

پاس گل ترامپ را از دست ندهیم...

@systemsthinking
Forwarded from تحول ژرف (Ezati.Amini)
📖سناریوی مجلس ترحیم برای نجات انسان

پیترسنگه: اگر ما واقعا بتوانیم بامرگ دسته جمعی مان مواجه شویم وبه سادگی حقیقت را در باره ترس بجای اجتناب ازآن بیان کنیم شاید چیزی تغییر کند!

چندین سال پیش دریکی ازکارگاههای آموزشی مان یک فرد جامائیکایی به نام فِرِد داستانی راتعریف کرد که افراد آن جمع رابشدت تحت تاثیر قرار داد:
چند سال قبل تر پزشکان تشخیص داده بودند او یک بیماری صعب العلاج دارد، پس از مشورت باتعدادی ازپزشکان همه آنها بیماری راتایید کرده بودند.
برای هفته ها اوبیماری اش را انکارمی کرد. اما بتدریج باکمک دوستانش به سمت پذیرش وادراک این واقعیت رفت.
اوفقط می خواست چند ماه بیشتر زنده بماند.
فِرِد گفت :درادامه یک اتفاق شگفت آور رخ داد. من،بسادگی هرکاری که ضروری نبود واهمیتی نداشت را متوقف کردم. کارکردن روی پروژه هایی بامحوریت کودکان که همیشه مایل به انجامش بودم راآغاز کردم.
من مشاجره بامادرم رامتوقف کردم. زمانی که کسی درترافیک راه مراقطع می کرد یااتفاقی می افتاد که درگذشته من راآشفته می کرد حالا دیگر آشفته نمی شدم. من فقط وقت برای تلف کردن روی هیچ چیز رانداشتم.
نزدیک پایان این دوره، فِرِد یک ارتباط شگفت انگیز بایک زن که فکر می کردبیشتر باورهایش باشرایطِ اوتطبیق داشت راآغاز نمود.
اوباچند پزشک ایالتی مشورت کرد وبعد از آن خیلی زود بااوتماس گرفته شد وعنوان نمودند :"ماعلایم تشخیصِ متفاوتی ازبیماری شماداریم"!
پزشک به اوگفت که اوبه یک نوع کمیاب از بیماری که قابل علاج است مبتلا بوده وسپس به بخش دیگر داستان پرداخت که من هرگز آن را فراموش نمی کنم.
فِرِد گفت :من وقتی آن تماس تلفنی رادریافت کردم مانند یک بچه گریه کردم چون می ترسیدم زندگیم به مسیری که قبلاً بود و به آن عادت داشتم برگردد!

📚این داستان به سناریویی اشاره دارد که، فِرِد برای بیدار شدن می خواسته بمیرد.
این داستان به لزوم یک شوک برای ایجاد تحول درزندگی اشاره دارد.

⛳️شاید نیازباشد آن اتفاق برای همه مابیافتد! برای هرکسی که روی کره زمین زندگی می کند!

این داستان می تواند یک "سناریوی مجلس ترحیم" به ماارایه کند.

برگی از کتاب" حضور "اززبان پیترسنگه

https://news.1rj.ru/str/joinchat/AAAAAEi-6vvUOslz06VgYg
Forwarded from Bahareh Mirzapour
#ظرف

باران عصر امروز ظرف آلودگی آسمان تهران را خالی کرده

شمال به جنوب بزرگراه امام علی(ع)،
بخشی از کوه های جنوب تهران که معمولا در پشت آلودگی ها مخفی می شود

@systemsthinking
مرد چاق پولدار و مدیریت آب در ایران

مردی پولدار که در دوران جوانی به پرخوری و خوشگذرانی معروف بود و به دو پاکت سیگار کشیدن در روز افتخار می کرد، در میانسالی دچار مشکلات جسمی شد. یکسره عرق می ریخت، پس از چند قدم راه رفتن به نفس نفس می افتاد و تپش قلب و درد قفسه سینه اش دائمی شده بود.

مرد پولدار برای حل مشکلاتش سراغ بهترین پزشک متخصص شهر را گرفت. به سراغ او رفت و از او خواست که دارویی برایش تجویز کند یا با عمل جراحی به مشکلاتش برای همیشه پایان دهد. مرد پولدار تاکید کرد که هزینه دارو و عمل برایش مهم نیست اما بی صبرانه منتظر حل مشکلاتش است چون هم جسمش دیگر کشش سابق را ندارد و هم از غرغرهای همسر و اطرافیانش در مورد چاقی و وضعیت جسمی اش به تنگ آمده است.

پاسخ پزشک ساده بود:

"دوست عزیز؛ مشکل شما با قرص و عمل جراحی حل نمی شود. شما باید رژیم غذاییتان را عوض کنید، گوشت و برنج نخورید، سیگار را از همین حالا کنار بگذارید و پیاده روی و ورزش کنید. این کارها پول زیاد و پزشک متخصص نمی خواهد، اما به اراده قوی و صبر جدی نیاز است."

مرد به شدت برافروخته و عصبانی شد. دکتر متخصص را "مردک بی سواد" خطاب کرد و ناسزاگویان از مطبش خارج شد.

پس از آن، مرد پولدار سراغ دیگر متخصصین شهر را گرفت، اما در کمال تعجب هر بار پاسخی مشابه شنید. مرد پولدار از جامعه متخصصین شهر نا امید شد و ایمان پیدا کرد که همه آنها بیسواد و بی عرضه اند.

مرد که از این وضعیت دلگیر بود، سرگذشتش را برای هر کس که می دید تعریف می کرد. دیگر همه دوستان و بستگان و آشنایان و همسایگان و کاسبان محل می دانستند که "پزشکان بیسواد" به او چه گفته اند. اما دیری نپایید که مرد پولدار دوای دردش را پیدا کرد.

مرد پولدار این روزها هفته ای دو بار پیش رمال محل می رود. رمتل محلولی اعجاز انگیز و اختصاصی برایش درست کرده و او روزی سه بار از آن محلول می نوشد. دستبندی نیز به او داده که قرار است فشار خونش را کم کند و وردی جادویی برایش نوشته است که آن را در جیب چپش می گذارد تا از سکته قلبی جلوگیری کند. رمال هر بار فال مرد پولدار را می گیرد و به او اطمینان می دهد که طالعش بلند است و سلامتش پایدار.

مرد چاق پولدار دیگر می داند که اطرافیانی که از وضعیت سلامتی او انتقاد می کنند، حسودانی بیش نیستند که به خاطر پول هنگفتش چشم دیدنش را ندارند. او از شرایط جدیدش راضی است و از اینکه بختش یار بوده است و راه حل را پیدا کرده، بی نهایت خرسند است. او اطمینان دارد که هر کس غیر از او دچار این وضعیت شده بود تا به حال مرده بود، چون نمی توانست از پس مخارج سنگین درمانهای رمال برآید.

داستان مدیریت منابع اب کشورمان هم مثل سرگذشت مرد چاق پولدار است. راه کم هزینه و پایدار درمان، کاهش مصرف آب و اصلاح الگوی استفاده از آن در همه بخش ها (کشاورزی، صنعت و شرب) و در همه جای کشور است.

اما به جای انتخاب راه حل مورد نظر متخصصین، به دنبال رمالیم تا مشکلاتمان را هر چه سریعتر با چاه عمیق و سد و انتقال اب و باروری ابر و آب ژرف و آب شیرین کن حل کند چرا که فرصت تنگ است و ترک عادت موجب مرض.

#آب #محیط_زیست #کشاورزی #مدیریت_منابع_آب #ایران

▶️ @KavehMadani
Forwarded from Bahareh Mirzapour
#ظرف
#تغییر

یک روز پس از باران، با استفاده از یک یک خودروها ی تک سرنشين مان حال آسمان را تغییر دادیم

@systemsthinking
# تفکر_درطول_زمان

چرا مشکلات اجتماعی ما حل نمی‌شوند؟
عمدتا مشکلاتی که با آنها در جامعه روبه رو هستیم از جنس پیچیده (Complex) هستند. در این مسائل معمولا مسئله مشخص نیست یا افراد در آن اختلاف نظر دارند و با تلاش افراد آن‌ها حل نشده باقی ‌می‌مانند. یکی دیگر از ویژگی‌های مسائل پیچیده، پویایی و تغییر خود مسئله در طول زمان است.

اجازه دهید مثالی در خصوص پویایی مسئله در طول زمان بزنم، در سال‌های اولیه انقلاب یکی از بزرگترین مشکلات کشور بی‌سوادی (سواد خواندن و نوشتن) بود. در سالیان اخیر تلاش‌های بسیاری صورت گرفته است و نرخ سوادآموزی بزرگسالان در کشور از حدود ۵۰ درصد به ۹۰ درصد رسیده است. براساس سرشماری سال ۹۵ هنوز حدود ۸ میلیون بی‌سواد داریم.

اما مسئله جدید اینجاست که در سالیان گذشته براساس تعریف یونسکو برای زندگی در قرن ۲۱ دیگر خواندن و نوشتن کفایت نمی‌کند و تعریف سواد عوض شده است. بر این اساس، انواع سواد از نظر یونسکو عبارتند از: سواد مالی، سواد تربیتی، سواد رسانه‌ای، سواد رایانه‌ای، سواد ارتباطی و عاطفی

در حالی که هنوز ۸ میلیون از افراد توانایی خواندن و نوشتن ندارند، با تعریف جدید از سواد حدود ۵۰ درصد از جمعیت بزرگسال بی‌سواد یا کم‌سواد هستند، البته بعد از ۴۰ سال تلاش!

@systemsthinking
Forwarded from Systems Thinking (Mahdi Naderi)
بدون شرح!

@systemsthinking
هنگامه گفت و شنود آمده ...

«ظرف رمضان تان سرشار از رحمت بیکران الهی»

@systemsthinking
مدیریت دست‌اندازی

حادثه‌ای در خیابان اتفاق می‌افتد.
عقلای قوم جمع می‌شوند و به دنبال راه چاره برای پیشگیری از حوادث بعدی می‌افتند.
یک دست‌انداز در محل حادثه درست می‌کنند و خیالشان راحت می‌شود که «راه تکرار بر خطا بستند».

چند وقت بعد، چند متر آن طرف‌تر حادثه دیگری اتفاق می‌افتد و چاره‌اش دست‌انداز دیگری...

دست‌اندازها پی‌درپی ساخته می‌شوند، اما از تعداد حادثه‌ها کم نمی‌شود. با این حال هنوز پس از هر حادثه‌ای دست‌اندازی ساخته می‌شود تا بگویند کاری کرده‌ایم و کسی به دنبال راه حل اساسی نمی‌گردد.

جاده‌ای که قرار بود ارتباط را تسهیل کند، پر از دست‌انداز شده است. مسیر ارتباطی ویران شده؛ خودرو‌ها مستهلک می‌شوند؛ دعای مردم بر آسمان است؛ و حادثه‌ها و سانحه‌ها ادامه دارند.

این خلاصه مدل مدیریت دست‌اندازی‌ست.
«مدیریت دست‌اندازی» و «کشورداری دست‌اندازی» در تمام مسایل کشور به نحو فراگیری مشاهده می‌شود.

تولید و تجارت پر از دست‌انداز است؛ مسیر کسب و کار و هر فعالیتی برای مردم پر از دست‌انداز است؛ فرهنگ و هنر و مدرسه پر از دست‌انداز است؛ اینترنت سراسر پر از دست‌انداز شده؛

بهانه ایجاد این دست‌اندازها یک روز تلاطم نرخ ارز است و روز دیگری یک حمله تروریستی، یک روز غرق شدن دانش‌آموزی در آب یا تصادف یک اتوبوس، و روز دیگری قاچاق سوخت و لباس و ...

واضح است که این همه دست‌انداز، مشکلی از مردم حل نکرده و نخواهد کرد.
با این حال در پس هر مشکل و مساله و حادثه و سانحه و نگرانی و دلواپسی و هر چیز دیگری، یک دست‌انداز به دست‌اندازهای قبلی اضافه می‌شود و مسیر زندگی عادی مردم را بیش از پیش مختل می‌کند...

@systemsthinking
می‌توانید مراقب دیگران باشید ولی به آنها علاقه‌ای نشان ندهید، حتی اگر آن دیگری فرزندتان باشد؟

#کتاب_بخوانیم

#رولو_می در کتاب "عشق و اراده" آورده است که هرگاه رابطهٔ متقابل عشق و اراده مختل شود و یکی از این دو رابطه‌اش را با دیگری درست حفظ نکند، تاثیرگذاری‌اش را از دست می‌دهد.

#اراده می‌تواند سد راه #عشق شود، این را می‌توان در نیروی ارادۂ انسان #درون‌رهبر دید. چنین افرادی از دیگران مراقبت می‌کنند، بی‌آنکه علاقه‌ای به آنها نشان دهند، می‌توانند پول‌شان را در اختیار دیگران بگذارند ولی قلب‌شان را نه، می‌توانند هدایت‌شان کنند، ولی نمی‌توانند به آنان گوش کنند. این نوع از #نیروی_اراده، همان نوع نیرویی را به روابط بین‎فردی منتقل می‌کند که در ادارۀ واگن‌های قطار، معاملات سهام، معادن زغال‌سنگ و سایر وجوه دنیای صنعت بسیار مؤثر است. انسان متکی به این نوع از نیروی اراده، با بازی دادن خود، به خود اجازه نمی‌دهد ببیند که چرا قادر نیست دیگران را هم به همان شیوه بازی دهد. این یکی دانستن اراده با بازی دادن خود، خطایی‌ست که اراده را رودر‌روی عشق قرار می‌‌دهد. 

والدینی این چنینی به دلیل #احساس_گناه ناخودآگاه حاصل از بازی دادن فرزندان خود، نسبت به آنها بیش از اندازه محافظت کننده و آسان گیرند. این‌ها والدینی هستند که به فرزندان خود ماشین هدیه می‌دهند نه #ارزش‌_اخلاقی، شهوانیت و هرزگی را یاد می‌دهند ولی نه حساسیت نسبت به زندگی را. انگار  چنین والدینی به طرزی مبهم دریافته‌اند که ارزش‌هایی که نیروی اراده‌شان بر آن‌ها متکی‌ست، دیگر کارساز نیست. ولی نه ‌می‌توانند ارزش‌های نوین کسب کنند و نه قادرند #اراده_بازی_دهنده را کنار بگذارند. و والدینی این‌چنینی اغلب بر پایۀ این فرض عمل می‌کنند که اراده‌شان در نهایت به درد همۀ خانواده می‌خورد. این تاکید بیش از حد بر اراده که سد راه عشق می‌شود، دیر یا زود به واکنشی نسبت به خطای متضاد یعنی #عشق_بازدارنده_اراده منجر می‌شود؛ عشقی که فاقد گزینش است و فرق نمی‌گذارد و بر صداقت هیجانی در لحظه گذرا تاکید می‌کند، به نظر می‌رسد که چنین عشقی که نیروی اراده در آن کمرنگ شده است به عشقی ناپایدار ختم می‌شود. 


🗂 #کتاب عشق و اراده #نویسنده رولو می #مترجم سپیده حبیب #نشر دانژه

@systemsthinking
چرا #کار می‌کنیم؟

#کتاب_بخوانیم

افرادی هستند که کارِ خودشان را #شغل می‌بینند. آنها آزادی عمل کمی دارند و حداقلِ دلبستگی و معنا را می‌توانند از کار خود انتظار داشته باشند. افرادی که شغل را ضرورت زندگی می‌دانند، برای پول کار می‌کنند؛ در صورت دریافت پولِ بیشتر تغییر شغل می‌دهند؛ بی‌صبرانه منتظر بازنشستگی هستند و دوستان و فرزندان خود را به پای‌نهادن در آن شغل تشویق نمی‌کنند.

افراد دیگری هستند که کارشان را #مسیر یا #حرفه می‌دانند. آنها عموماً از آزادی عمل و دلبستگی بیشتری برخوردارند و ممکن است حتی از آنچه انجام می‌دهند لذت هم ببرند، اما تمرکزشان بر پیشرفت است. آنها خود را ملزم به گام‌نهادن در مسیری می‌دانند که به ترفیع، حقوق بیشتر و کار بهتر منجر می‌شود.

دستهٔ سومی هم هستند که کار را #رسالت می‌دانند. این افراد بیشترین رضایتمندی از کار را تجربه می‌کنند. برای آنها کار یکی از مهم‌ترین بخش‌های زندگی است که از انجامش احساس خشنودی می‌کنند؛ بخشی حیاتی از هویت‌شان. آنها معتقدند که کارشان جهان را به مکان بهتری برای زندگی تبدیل می‌کند و دوستان و فرزندان‌شان را تشویق می‌کنند تا چنین رویکردی داشته باشند.

حال چه چیز مشخص می‌کند افراد در مورد کارشان چگونه می‌اندیشند؟ این تا حدودی به #شخصیت فرد بستگی دارد؛ بدین معنی که تفاوت‌های افراد در نحوهٔ برخوردشان با کار به نگرشی مرتبط است که با خود به محل کار می‌آورند؛ اینکه کیستند، نه اینکه کارشان چیست.

🗂 #کتاب چرا کار می‌کنیم؟ #نویسنده بٙری شوارتز #مترجم سید شمس‌الدین میرابوطالبی #نشر ترجمان | #مترجم علیرضا دورباش #نشر اورنگ

@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#داستانک

درس‌­های سیستمی در سازمان شلوغ و پلوغ

این قسمت: عینک‌­های جورواجور

انگشت اشاره‌­ام را روی دکمهٔ آسانسور فشار می‌دهم. آه خدای من! چقدر دیر شده! گوشیم هم که خاموش شده. فقط یادم هست که همکارم گفت برای جلسه، عینک با خودم ببرم. وقتی داشتم می‌آمدم روی میزم یک جعبه عینک بود. همان را برداشتم و در کیفم گذاشتم. تا چند دقیقهٔ دیگر جلسه شروع می­‌شود. کیفم را باز می­‌کنم. جعبه را از کیفم بیرون می‌آورم. آسانسور می‌­ایستد. دینگ صدا می­‌کند و در آن باز می­‌شود. سوار می‌­شوم.

کسی در آسانسور نیست. جعبه را برای چند ثانیه فراموش می‌­کنم. رو به آینه لباسم را مرتب می‌کنم. جعبه را باز می‌کنم. سه عینک!

اما کدام عینک را بزنم؟ آن­ها را برانداز می‌کنم. شیشه­‌هایشان رنگی است. زرد، آبی و قرمز! این دیگر چه جور جلسه­‌ای است؟ من که سر در نمی‌­آورم. عینک زرد را به چشم می­‌زنم. آسانسور می‌ایستد، دینگ صدا می­‌کند و در باز می­‌شود.

جلسه شروع شده است. آقایی جلوی در سالن ایستاده و برگه‌­ای به من می­‌دهد.

برگه را نگاه می‌­کنم. روی آن نوشته شده:

راهنمای جلسه:

فرد با لباس زرد راست می­‌گوید.

فرد با لباس آبی دروغ می‌­گوید.

فرد با لباس سبز دروغ می‌­گوید.

فرد با لباس قرمز راست می‌­گوید.

فرد با لباس سفید دروغ می‌­گوید.

فرد با لباس سیاه راست می­‌گوید.

انگار دارد همه چیز جالب می­‌شود.

در می­‌زنم. سلام می­‌کنم و می­‌نشینم. جلسه را مردی با لباس سبز شروع می‌کند. عینک من زرد است. پس این مرد آبی پوشیده، یا لباسی با رنگ سبز بر تن کرده است. روی کاغذ نوشته شده آبی‌پوش و سبزپوش هردو دروغگو هستند.

مرد می­‌گوید: ما همهٔ هزینه­‌های پروژهٔ سدسازی را پرداخت کردیم.

مرد با لباس زرد می‌­گوید: نه شما دو قسط آخر را پرداخت نکردید.

با خودم می­‌گویم در صورتی راست می‌گوید که زردپوش باشد اما اگر لباسش سفید باشد چطور؟

مرد زردپوش می­‌گوید: از خانم لطفی بپرسید.

همهٔ نگاه‌ها به سوی من می‌­چرخد. مات‌م می‌برد. دهانم خشک می‌­شود. نمی­‌دانم چه بگویم. آیا مرد زردپوش درست می‌گوید؟

مرد سبزپوش می‌گوید: پس چه شد خانم لطفی؟

صدایم به سختی درمی­‌آید: یک کلمه: نمی‌دانم.

ای کاش می­‌شد عینک را بردارم. شاید بهتر بتوانم قضاوت کنم. عینکی به چشم زده‌­ام که واقعیت را درست نشان نمی­‌دهد و آنچه می‌­بینم آن چیزی نیست که در واقعیت هست.

#یادگیری: مدل­‌ها تصاویر ساده‌شده‌ای از واقعیت هستند. مدل­‌های ذهنی انگاشت‌های بسیار عمیق یا حتی تصاویر و اشکالی هستند که بر فهم ما از دنیا و نحوهٔ عمل ما در مقابل آن اثر می‌­گذارند.

این داستانک نشان می­‌دهد که چگونه یک عینک رنگی مانند یک قاضی با سوگیری­‌های از پیش تعریف‌­شده عمل می‌کند. عینک‌­های رنگی تمثیلی از مدل‌های ذهنی هستند که در نوع نگاه ما به مسائل، انتخاب و تصمیم‌­گیری­‌هایمان مؤثر هستند.

نویسنده: اعظم محمدی‌بقا

@systemsthinking
وقتی در جلسه کسی را احمق خطاب می‌کنیم، #گوش_دادن او دچار اختلال می‌شود.

#کتاب_بخوانیم

گوش دادن فوق‌العاده دشوار است، چرا که همیشه درگیر عقاید، نظرات، تعصبات، سوابق، تمایلات و انگیزه‌های خودمان هستیم.

لازم است به مشکلاتی که در #شنیدن وجود دارد، توجه کنیم. مثلاً وقتی که دیگران صحبت می‌کنند، می‌خواهیم از فرصت استفاده کنیم و پاسخ خودمان را در ذهن مرور کنیم؛ و سعی می‌کنیم هوشیار باشیم تا به محض اینکه کوچک‌ترین سکوتی حاصل شد، نظر خود را اعلام کنیم. معمولاً​ این عمل به گفتگو لطمه می‌زند.

معمولاً​ افراد گرایش به شنیدن چیزهایی دارند که همسو با عقاید یا منافع آن‌ها باشد، نه آن چیزی که طرف مقابل برای گفتن دارد. به عبارت دیگر با شنیده‌ها گزینشی برخورد می‌کنند.

گوش دادن از #حافظه_عاطفی صورت می‌پذیرد و شروع می‌شود و نه فقط از لحظهٔ حاضر. بنابراین کافی است که کسی را در جلسه احمق خطاب کنند تا گوش دادن او دچار اختلال شود.

گوش دادن لازم است همراه با احساس و #همدلی باشد. وقتی گوش دادن خوب و عمیق اتفاق می‌افتد که شنونده خواستار فهمیدن بیشتر نسبت به موضوع گفتگو باشد و اگر فکر کند که دیگری حرف مهمی ندارد، با این پیش‌فرض به حرف‌های مطرح‌شده درست توجه نمی‌کند و در نتیجه #گفتگو اتفاق نمی‌افتد.

🗂 #کتاب گفتگو برای همه #نویسنده ابوالحسن قندهاری #نشر بازتاب

@systemsthinking
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یورو نیوز:
🎥 نخست وزیر هلند در زمان ورود به پارلمان قهوه‌اش روی زمین می‌ریزد.
بقیه ماجرا را تماشا کنید.
@systemsthinking