#برجام: پنج منهای یک و فرصتهای خروج ترامپ از برجام
شکر خدا بالاخره ترامپ به بازیهایش با برجام پایان داد و با عملی کردن تهدیدهایش از برجام خارج شد.
الان شرایط مشخص است و این قطعا بهتر از شرایط ابهام و بلاتکلیفی است که طی چند ماه گذشته وجود داشت.
زمینه همدلی مسوولین کشور هم بهتر فراهم شده و ایجاد چشمانداز مشترک و بسیج منابع بهتر میتواند اتفاق بیافتد. در این فضای همدلی مقابله با بحرانهای اصلی کشور بهتر میتواند شکل بگیرد.
فقط میماند قسمت اعتماد مسوولین به مردم و پرهیز از ایجاد تحریمهای داخلی برای فعالان اقتصادی.
این قسمت آخر را هم اگر مسوولین حواسشان باشد و ارتباط نزدیکتری با اتاق بازرگانی ایجاد کنند و با مشورت اتاق بازرگانی، موانع داخلی را از پیشپای فعالان اقتصادی بردارند، پاس گل ترامپ به دروازه بوسه خواهد زد و بهترین نتیجه برای ایران رقم خواهد خورد.
حواسمان باشد که اگر انسجام داخلی وجود داشته باشد، تهدیدهای خارجی به فرصت تبدیل میشود.
پاس گل ترامپ را از دست ندهیم...
@systemsthinking
شکر خدا بالاخره ترامپ به بازیهایش با برجام پایان داد و با عملی کردن تهدیدهایش از برجام خارج شد.
الان شرایط مشخص است و این قطعا بهتر از شرایط ابهام و بلاتکلیفی است که طی چند ماه گذشته وجود داشت.
زمینه همدلی مسوولین کشور هم بهتر فراهم شده و ایجاد چشمانداز مشترک و بسیج منابع بهتر میتواند اتفاق بیافتد. در این فضای همدلی مقابله با بحرانهای اصلی کشور بهتر میتواند شکل بگیرد.
فقط میماند قسمت اعتماد مسوولین به مردم و پرهیز از ایجاد تحریمهای داخلی برای فعالان اقتصادی.
این قسمت آخر را هم اگر مسوولین حواسشان باشد و ارتباط نزدیکتری با اتاق بازرگانی ایجاد کنند و با مشورت اتاق بازرگانی، موانع داخلی را از پیشپای فعالان اقتصادی بردارند، پاس گل ترامپ به دروازه بوسه خواهد زد و بهترین نتیجه برای ایران رقم خواهد خورد.
حواسمان باشد که اگر انسجام داخلی وجود داشته باشد، تهدیدهای خارجی به فرصت تبدیل میشود.
پاس گل ترامپ را از دست ندهیم...
@systemsthinking
Forwarded from تحول ژرف (Ezati.Amini)
📖سناریوی مجلس ترحیم برای نجات انسان
پیترسنگه: اگر ما واقعا بتوانیم بامرگ دسته جمعی مان مواجه شویم وبه سادگی حقیقت را در باره ترس بجای اجتناب ازآن بیان کنیم شاید چیزی تغییر کند!
چندین سال پیش دریکی ازکارگاههای آموزشی مان یک فرد جامائیکایی به نام فِرِد داستانی راتعریف کرد که افراد آن جمع رابشدت تحت تاثیر قرار داد:
چند سال قبل تر پزشکان تشخیص داده بودند او یک بیماری صعب العلاج دارد، پس از مشورت باتعدادی ازپزشکان همه آنها بیماری راتایید کرده بودند.
برای هفته ها اوبیماری اش را انکارمی کرد. اما بتدریج باکمک دوستانش به سمت پذیرش وادراک این واقعیت رفت.
اوفقط می خواست چند ماه بیشتر زنده بماند.
فِرِد گفت :درادامه یک اتفاق شگفت آور رخ داد. من،بسادگی هرکاری که ضروری نبود واهمیتی نداشت را متوقف کردم. کارکردن روی پروژه هایی بامحوریت کودکان که همیشه مایل به انجامش بودم راآغاز کردم.
من مشاجره بامادرم رامتوقف کردم. زمانی که کسی درترافیک راه مراقطع می کرد یااتفاقی می افتاد که درگذشته من راآشفته می کرد حالا دیگر آشفته نمی شدم. من فقط وقت برای تلف کردن روی هیچ چیز رانداشتم.
نزدیک پایان این دوره، فِرِد یک ارتباط شگفت انگیز بایک زن که فکر می کردبیشتر باورهایش باشرایطِ اوتطبیق داشت راآغاز نمود.
اوباچند پزشک ایالتی مشورت کرد وبعد از آن خیلی زود بااوتماس گرفته شد وعنوان نمودند :"ماعلایم تشخیصِ متفاوتی ازبیماری شماداریم"!
پزشک به اوگفت که اوبه یک نوع کمیاب از بیماری که قابل علاج است مبتلا بوده وسپس به بخش دیگر داستان پرداخت که من هرگز آن را فراموش نمی کنم.
فِرِد گفت :من وقتی آن تماس تلفنی رادریافت کردم مانند یک بچه گریه کردم چون می ترسیدم زندگیم به مسیری که قبلاً بود و به آن عادت داشتم برگردد!
📚این داستان به سناریویی اشاره دارد که، فِرِد برای بیدار شدن می خواسته بمیرد.
این داستان به لزوم یک شوک برای ایجاد تحول درزندگی اشاره دارد.
⛳️شاید نیازباشد آن اتفاق برای همه مابیافتد! برای هرکسی که روی کره زمین زندگی می کند!
این داستان می تواند یک "سناریوی مجلس ترحیم" به ماارایه کند.
برگی از کتاب" حضور "اززبان پیترسنگه
https://news.1rj.ru/str/joinchat/AAAAAEi-6vvUOslz06VgYg
پیترسنگه: اگر ما واقعا بتوانیم بامرگ دسته جمعی مان مواجه شویم وبه سادگی حقیقت را در باره ترس بجای اجتناب ازآن بیان کنیم شاید چیزی تغییر کند!
چندین سال پیش دریکی ازکارگاههای آموزشی مان یک فرد جامائیکایی به نام فِرِد داستانی راتعریف کرد که افراد آن جمع رابشدت تحت تاثیر قرار داد:
چند سال قبل تر پزشکان تشخیص داده بودند او یک بیماری صعب العلاج دارد، پس از مشورت باتعدادی ازپزشکان همه آنها بیماری راتایید کرده بودند.
برای هفته ها اوبیماری اش را انکارمی کرد. اما بتدریج باکمک دوستانش به سمت پذیرش وادراک این واقعیت رفت.
اوفقط می خواست چند ماه بیشتر زنده بماند.
فِرِد گفت :درادامه یک اتفاق شگفت آور رخ داد. من،بسادگی هرکاری که ضروری نبود واهمیتی نداشت را متوقف کردم. کارکردن روی پروژه هایی بامحوریت کودکان که همیشه مایل به انجامش بودم راآغاز کردم.
من مشاجره بامادرم رامتوقف کردم. زمانی که کسی درترافیک راه مراقطع می کرد یااتفاقی می افتاد که درگذشته من راآشفته می کرد حالا دیگر آشفته نمی شدم. من فقط وقت برای تلف کردن روی هیچ چیز رانداشتم.
نزدیک پایان این دوره، فِرِد یک ارتباط شگفت انگیز بایک زن که فکر می کردبیشتر باورهایش باشرایطِ اوتطبیق داشت راآغاز نمود.
اوباچند پزشک ایالتی مشورت کرد وبعد از آن خیلی زود بااوتماس گرفته شد وعنوان نمودند :"ماعلایم تشخیصِ متفاوتی ازبیماری شماداریم"!
پزشک به اوگفت که اوبه یک نوع کمیاب از بیماری که قابل علاج است مبتلا بوده وسپس به بخش دیگر داستان پرداخت که من هرگز آن را فراموش نمی کنم.
فِرِد گفت :من وقتی آن تماس تلفنی رادریافت کردم مانند یک بچه گریه کردم چون می ترسیدم زندگیم به مسیری که قبلاً بود و به آن عادت داشتم برگردد!
📚این داستان به سناریویی اشاره دارد که، فِرِد برای بیدار شدن می خواسته بمیرد.
این داستان به لزوم یک شوک برای ایجاد تحول درزندگی اشاره دارد.
⛳️شاید نیازباشد آن اتفاق برای همه مابیافتد! برای هرکسی که روی کره زمین زندگی می کند!
این داستان می تواند یک "سناریوی مجلس ترحیم" به ماارایه کند.
برگی از کتاب" حضور "اززبان پیترسنگه
https://news.1rj.ru/str/joinchat/AAAAAEi-6vvUOslz06VgYg
Telegram
تحول ژرف
ایجاد تحول ژرف درافراد، سازمان ها و جامعه میسر است و فقط نیازمند تغییر نحوه تفکر ماست.هوشنگ عزتی امینی
Forwarded from Bahareh Mirzapour
#ظرف
باران عصر امروز ظرف آلودگی آسمان تهران را خالی کرده
شمال به جنوب بزرگراه امام علی(ع)،
بخشی از کوه های جنوب تهران که معمولا در پشت آلودگی ها مخفی می شود
@systemsthinking
باران عصر امروز ظرف آلودگی آسمان تهران را خالی کرده
شمال به جنوب بزرگراه امام علی(ع)،
بخشی از کوه های جنوب تهران که معمولا در پشت آلودگی ها مخفی می شود
@systemsthinking
Forwarded from كاوه مدنى | Kaveh Madani
مرد چاق پولدار و مدیریت آب در ایران
مردی پولدار که در دوران جوانی به پرخوری و خوشگذرانی معروف بود و به دو پاکت سیگار کشیدن در روز افتخار می کرد، در میانسالی دچار مشکلات جسمی شد. یکسره عرق می ریخت، پس از چند قدم راه رفتن به نفس نفس می افتاد و تپش قلب و درد قفسه سینه اش دائمی شده بود.
مرد پولدار برای حل مشکلاتش سراغ بهترین پزشک متخصص شهر را گرفت. به سراغ او رفت و از او خواست که دارویی برایش تجویز کند یا با عمل جراحی به مشکلاتش برای همیشه پایان دهد. مرد پولدار تاکید کرد که هزینه دارو و عمل برایش مهم نیست اما بی صبرانه منتظر حل مشکلاتش است چون هم جسمش دیگر کشش سابق را ندارد و هم از غرغرهای همسر و اطرافیانش در مورد چاقی و وضعیت جسمی اش به تنگ آمده است.
پاسخ پزشک ساده بود:
"دوست عزیز؛ مشکل شما با قرص و عمل جراحی حل نمی شود. شما باید رژیم غذاییتان را عوض کنید، گوشت و برنج نخورید، سیگار را از همین حالا کنار بگذارید و پیاده روی و ورزش کنید. این کارها پول زیاد و پزشک متخصص نمی خواهد، اما به اراده قوی و صبر جدی نیاز است."
مرد به شدت برافروخته و عصبانی شد. دکتر متخصص را "مردک بی سواد" خطاب کرد و ناسزاگویان از مطبش خارج شد.
پس از آن، مرد پولدار سراغ دیگر متخصصین شهر را گرفت، اما در کمال تعجب هر بار پاسخی مشابه شنید. مرد پولدار از جامعه متخصصین شهر نا امید شد و ایمان پیدا کرد که همه آنها بیسواد و بی عرضه اند.
مرد که از این وضعیت دلگیر بود، سرگذشتش را برای هر کس که می دید تعریف می کرد. دیگر همه دوستان و بستگان و آشنایان و همسایگان و کاسبان محل می دانستند که "پزشکان بیسواد" به او چه گفته اند. اما دیری نپایید که مرد پولدار دوای دردش را پیدا کرد.
مرد پولدار این روزها هفته ای دو بار پیش رمال محل می رود. رمتل محلولی اعجاز انگیز و اختصاصی برایش درست کرده و او روزی سه بار از آن محلول می نوشد. دستبندی نیز به او داده که قرار است فشار خونش را کم کند و وردی جادویی برایش نوشته است که آن را در جیب چپش می گذارد تا از سکته قلبی جلوگیری کند. رمال هر بار فال مرد پولدار را می گیرد و به او اطمینان می دهد که طالعش بلند است و سلامتش پایدار.
مرد چاق پولدار دیگر می داند که اطرافیانی که از وضعیت سلامتی او انتقاد می کنند، حسودانی بیش نیستند که به خاطر پول هنگفتش چشم دیدنش را ندارند. او از شرایط جدیدش راضی است و از اینکه بختش یار بوده است و راه حل را پیدا کرده، بی نهایت خرسند است. او اطمینان دارد که هر کس غیر از او دچار این وضعیت شده بود تا به حال مرده بود، چون نمی توانست از پس مخارج سنگین درمانهای رمال برآید.
داستان مدیریت منابع اب کشورمان هم مثل سرگذشت مرد چاق پولدار است. راه کم هزینه و پایدار درمان، کاهش مصرف آب و اصلاح الگوی استفاده از آن در همه بخش ها (کشاورزی، صنعت و شرب) و در همه جای کشور است.
اما به جای انتخاب راه حل مورد نظر متخصصین، به دنبال رمالیم تا مشکلاتمان را هر چه سریعتر با چاه عمیق و سد و انتقال اب و باروری ابر و آب ژرف و آب شیرین کن حل کند چرا که فرصت تنگ است و ترک عادت موجب مرض.
#آب #محیط_زیست #کشاورزی #مدیریت_منابع_آب #ایران
▶️ @KavehMadani
مردی پولدار که در دوران جوانی به پرخوری و خوشگذرانی معروف بود و به دو پاکت سیگار کشیدن در روز افتخار می کرد، در میانسالی دچار مشکلات جسمی شد. یکسره عرق می ریخت، پس از چند قدم راه رفتن به نفس نفس می افتاد و تپش قلب و درد قفسه سینه اش دائمی شده بود.
مرد پولدار برای حل مشکلاتش سراغ بهترین پزشک متخصص شهر را گرفت. به سراغ او رفت و از او خواست که دارویی برایش تجویز کند یا با عمل جراحی به مشکلاتش برای همیشه پایان دهد. مرد پولدار تاکید کرد که هزینه دارو و عمل برایش مهم نیست اما بی صبرانه منتظر حل مشکلاتش است چون هم جسمش دیگر کشش سابق را ندارد و هم از غرغرهای همسر و اطرافیانش در مورد چاقی و وضعیت جسمی اش به تنگ آمده است.
پاسخ پزشک ساده بود:
"دوست عزیز؛ مشکل شما با قرص و عمل جراحی حل نمی شود. شما باید رژیم غذاییتان را عوض کنید، گوشت و برنج نخورید، سیگار را از همین حالا کنار بگذارید و پیاده روی و ورزش کنید. این کارها پول زیاد و پزشک متخصص نمی خواهد، اما به اراده قوی و صبر جدی نیاز است."
مرد به شدت برافروخته و عصبانی شد. دکتر متخصص را "مردک بی سواد" خطاب کرد و ناسزاگویان از مطبش خارج شد.
پس از آن، مرد پولدار سراغ دیگر متخصصین شهر را گرفت، اما در کمال تعجب هر بار پاسخی مشابه شنید. مرد پولدار از جامعه متخصصین شهر نا امید شد و ایمان پیدا کرد که همه آنها بیسواد و بی عرضه اند.
مرد که از این وضعیت دلگیر بود، سرگذشتش را برای هر کس که می دید تعریف می کرد. دیگر همه دوستان و بستگان و آشنایان و همسایگان و کاسبان محل می دانستند که "پزشکان بیسواد" به او چه گفته اند. اما دیری نپایید که مرد پولدار دوای دردش را پیدا کرد.
مرد پولدار این روزها هفته ای دو بار پیش رمال محل می رود. رمتل محلولی اعجاز انگیز و اختصاصی برایش درست کرده و او روزی سه بار از آن محلول می نوشد. دستبندی نیز به او داده که قرار است فشار خونش را کم کند و وردی جادویی برایش نوشته است که آن را در جیب چپش می گذارد تا از سکته قلبی جلوگیری کند. رمال هر بار فال مرد پولدار را می گیرد و به او اطمینان می دهد که طالعش بلند است و سلامتش پایدار.
مرد چاق پولدار دیگر می داند که اطرافیانی که از وضعیت سلامتی او انتقاد می کنند، حسودانی بیش نیستند که به خاطر پول هنگفتش چشم دیدنش را ندارند. او از شرایط جدیدش راضی است و از اینکه بختش یار بوده است و راه حل را پیدا کرده، بی نهایت خرسند است. او اطمینان دارد که هر کس غیر از او دچار این وضعیت شده بود تا به حال مرده بود، چون نمی توانست از پس مخارج سنگین درمانهای رمال برآید.
داستان مدیریت منابع اب کشورمان هم مثل سرگذشت مرد چاق پولدار است. راه کم هزینه و پایدار درمان، کاهش مصرف آب و اصلاح الگوی استفاده از آن در همه بخش ها (کشاورزی، صنعت و شرب) و در همه جای کشور است.
اما به جای انتخاب راه حل مورد نظر متخصصین، به دنبال رمالیم تا مشکلاتمان را هر چه سریعتر با چاه عمیق و سد و انتقال اب و باروری ابر و آب ژرف و آب شیرین کن حل کند چرا که فرصت تنگ است و ترک عادت موجب مرض.
#آب #محیط_زیست #کشاورزی #مدیریت_منابع_آب #ایران
▶️ @KavehMadani
Forwarded from Bahareh Mirzapour
#ظرف
#تغییر
یک روز پس از باران، با استفاده از یک یک خودروها ی تک سرنشين مان حال آسمان را تغییر دادیم
@systemsthinking
#تغییر
یک روز پس از باران، با استفاده از یک یک خودروها ی تک سرنشين مان حال آسمان را تغییر دادیم
@systemsthinking
# تفکر_درطول_زمان
چرا مشکلات اجتماعی ما حل نمیشوند؟
عمدتا مشکلاتی که با آنها در جامعه روبه رو هستیم از جنس پیچیده (Complex) هستند. در این مسائل معمولا مسئله مشخص نیست یا افراد در آن اختلاف نظر دارند و با تلاش افراد آنها حل نشده باقی میمانند. یکی دیگر از ویژگیهای مسائل پیچیده، پویایی و تغییر خود مسئله در طول زمان است.
اجازه دهید مثالی در خصوص پویایی مسئله در طول زمان بزنم، در سالهای اولیه انقلاب یکی از بزرگترین مشکلات کشور بیسوادی (سواد خواندن و نوشتن) بود. در سالیان اخیر تلاشهای بسیاری صورت گرفته است و نرخ سوادآموزی بزرگسالان در کشور از حدود ۵۰ درصد به ۹۰ درصد رسیده است. براساس سرشماری سال ۹۵ هنوز حدود ۸ میلیون بیسواد داریم.
اما مسئله جدید اینجاست که در سالیان گذشته براساس تعریف یونسکو برای زندگی در قرن ۲۱ دیگر خواندن و نوشتن کفایت نمیکند و تعریف سواد عوض شده است. بر این اساس، انواع سواد از نظر یونسکو عبارتند از: سواد مالی، سواد تربیتی، سواد رسانهای، سواد رایانهای، سواد ارتباطی و عاطفی
در حالی که هنوز ۸ میلیون از افراد توانایی خواندن و نوشتن ندارند، با تعریف جدید از سواد حدود ۵۰ درصد از جمعیت بزرگسال بیسواد یا کمسواد هستند، البته بعد از ۴۰ سال تلاش!
@systemsthinking
چرا مشکلات اجتماعی ما حل نمیشوند؟
عمدتا مشکلاتی که با آنها در جامعه روبه رو هستیم از جنس پیچیده (Complex) هستند. در این مسائل معمولا مسئله مشخص نیست یا افراد در آن اختلاف نظر دارند و با تلاش افراد آنها حل نشده باقی میمانند. یکی دیگر از ویژگیهای مسائل پیچیده، پویایی و تغییر خود مسئله در طول زمان است.
اجازه دهید مثالی در خصوص پویایی مسئله در طول زمان بزنم، در سالهای اولیه انقلاب یکی از بزرگترین مشکلات کشور بیسوادی (سواد خواندن و نوشتن) بود. در سالیان اخیر تلاشهای بسیاری صورت گرفته است و نرخ سوادآموزی بزرگسالان در کشور از حدود ۵۰ درصد به ۹۰ درصد رسیده است. براساس سرشماری سال ۹۵ هنوز حدود ۸ میلیون بیسواد داریم.
اما مسئله جدید اینجاست که در سالیان گذشته براساس تعریف یونسکو برای زندگی در قرن ۲۱ دیگر خواندن و نوشتن کفایت نمیکند و تعریف سواد عوض شده است. بر این اساس، انواع سواد از نظر یونسکو عبارتند از: سواد مالی، سواد تربیتی، سواد رسانهای، سواد رایانهای، سواد ارتباطی و عاطفی
در حالی که هنوز ۸ میلیون از افراد توانایی خواندن و نوشتن ندارند، با تعریف جدید از سواد حدود ۵۰ درصد از جمعیت بزرگسال بیسواد یا کمسواد هستند، البته بعد از ۴۰ سال تلاش!
@systemsthinking
مدیریت دستاندازی
حادثهای در خیابان اتفاق میافتد.
عقلای قوم جمع میشوند و به دنبال راه چاره برای پیشگیری از حوادث بعدی میافتند.
یک دستانداز در محل حادثه درست میکنند و خیالشان راحت میشود که «راه تکرار بر خطا بستند».
چند وقت بعد، چند متر آن طرفتر حادثه دیگری اتفاق میافتد و چارهاش دستانداز دیگری...
دستاندازها پیدرپی ساخته میشوند، اما از تعداد حادثهها کم نمیشود. با این حال هنوز پس از هر حادثهای دستاندازی ساخته میشود تا بگویند کاری کردهایم و کسی به دنبال راه حل اساسی نمیگردد.
جادهای که قرار بود ارتباط را تسهیل کند، پر از دستانداز شده است. مسیر ارتباطی ویران شده؛ خودروها مستهلک میشوند؛ دعای مردم بر آسمان است؛ و حادثهها و سانحهها ادامه دارند.
این خلاصه مدل مدیریت دستاندازیست.
«مدیریت دستاندازی» و «کشورداری دستاندازی» در تمام مسایل کشور به نحو فراگیری مشاهده میشود.
تولید و تجارت پر از دستانداز است؛ مسیر کسب و کار و هر فعالیتی برای مردم پر از دستانداز است؛ فرهنگ و هنر و مدرسه پر از دستانداز است؛ اینترنت سراسر پر از دستانداز شده؛
بهانه ایجاد این دستاندازها یک روز تلاطم نرخ ارز است و روز دیگری یک حمله تروریستی، یک روز غرق شدن دانشآموزی در آب یا تصادف یک اتوبوس، و روز دیگری قاچاق سوخت و لباس و ...
واضح است که این همه دستانداز، مشکلی از مردم حل نکرده و نخواهد کرد.
با این حال در پس هر مشکل و مساله و حادثه و سانحه و نگرانی و دلواپسی و هر چیز دیگری، یک دستانداز به دستاندازهای قبلی اضافه میشود و مسیر زندگی عادی مردم را بیش از پیش مختل میکند...
@systemsthinking
حادثهای در خیابان اتفاق میافتد.
عقلای قوم جمع میشوند و به دنبال راه چاره برای پیشگیری از حوادث بعدی میافتند.
یک دستانداز در محل حادثه درست میکنند و خیالشان راحت میشود که «راه تکرار بر خطا بستند».
چند وقت بعد، چند متر آن طرفتر حادثه دیگری اتفاق میافتد و چارهاش دستانداز دیگری...
دستاندازها پیدرپی ساخته میشوند، اما از تعداد حادثهها کم نمیشود. با این حال هنوز پس از هر حادثهای دستاندازی ساخته میشود تا بگویند کاری کردهایم و کسی به دنبال راه حل اساسی نمیگردد.
جادهای که قرار بود ارتباط را تسهیل کند، پر از دستانداز شده است. مسیر ارتباطی ویران شده؛ خودروها مستهلک میشوند؛ دعای مردم بر آسمان است؛ و حادثهها و سانحهها ادامه دارند.
این خلاصه مدل مدیریت دستاندازیست.
«مدیریت دستاندازی» و «کشورداری دستاندازی» در تمام مسایل کشور به نحو فراگیری مشاهده میشود.
تولید و تجارت پر از دستانداز است؛ مسیر کسب و کار و هر فعالیتی برای مردم پر از دستانداز است؛ فرهنگ و هنر و مدرسه پر از دستانداز است؛ اینترنت سراسر پر از دستانداز شده؛
بهانه ایجاد این دستاندازها یک روز تلاطم نرخ ارز است و روز دیگری یک حمله تروریستی، یک روز غرق شدن دانشآموزی در آب یا تصادف یک اتوبوس، و روز دیگری قاچاق سوخت و لباس و ...
واضح است که این همه دستانداز، مشکلی از مردم حل نکرده و نخواهد کرد.
با این حال در پس هر مشکل و مساله و حادثه و سانحه و نگرانی و دلواپسی و هر چیز دیگری، یک دستانداز به دستاندازهای قبلی اضافه میشود و مسیر زندگی عادی مردم را بیش از پیش مختل میکند...
@systemsthinking
میتوانید مراقب دیگران باشید ولی به آنها علاقهای نشان ندهید، حتی اگر آن دیگری فرزندتان باشد؟
#کتاب_بخوانیم
#رولو_می در کتاب "عشق و اراده" آورده است که هرگاه رابطهٔ متقابل عشق و اراده مختل شود و یکی از این دو رابطهاش را با دیگری درست حفظ نکند، تاثیرگذاریاش را از دست میدهد.
#اراده میتواند سد راه #عشق شود، این را میتوان در نیروی ارادۂ انسان #درونرهبر دید. چنین افرادی از دیگران مراقبت میکنند، بیآنکه علاقهای به آنها نشان دهند، میتوانند پولشان را در اختیار دیگران بگذارند ولی قلبشان را نه، میتوانند هدایتشان کنند، ولی نمیتوانند به آنان گوش کنند. این نوع از #نیروی_اراده، همان نوع نیرویی را به روابط بینفردی منتقل میکند که در ادارۀ واگنهای قطار، معاملات سهام، معادن زغالسنگ و سایر وجوه دنیای صنعت بسیار مؤثر است. انسان متکی به این نوع از نیروی اراده، با بازی دادن خود، به خود اجازه نمیدهد ببیند که چرا قادر نیست دیگران را هم به همان شیوه بازی دهد. این یکی دانستن اراده با بازی دادن خود، خطاییست که اراده را رودرروی عشق قرار میدهد.
والدینی این چنینی به دلیل #احساس_گناه ناخودآگاه حاصل از بازی دادن فرزندان خود، نسبت به آنها بیش از اندازه محافظت کننده و آسان گیرند. اینها والدینی هستند که به فرزندان خود ماشین هدیه میدهند نه #ارزش_اخلاقی، شهوانیت و هرزگی را یاد میدهند ولی نه حساسیت نسبت به زندگی را. انگار چنین والدینی به طرزی مبهم دریافتهاند که ارزشهایی که نیروی ارادهشان بر آنها متکیست، دیگر کارساز نیست. ولی نه میتوانند ارزشهای نوین کسب کنند و نه قادرند #اراده_بازی_دهنده را کنار بگذارند. و والدینی اینچنینی اغلب بر پایۀ این فرض عمل میکنند که ارادهشان در نهایت به درد همۀ خانواده میخورد. این تاکید بیش از حد بر اراده که سد راه عشق میشود، دیر یا زود به واکنشی نسبت به خطای متضاد یعنی #عشق_بازدارنده_اراده منجر میشود؛ عشقی که فاقد گزینش است و فرق نمیگذارد و بر صداقت هیجانی در لحظه گذرا تاکید میکند، به نظر میرسد که چنین عشقی که نیروی اراده در آن کمرنگ شده است به عشقی ناپایدار ختم میشود.
🗂 #کتاب عشق و اراده #نویسنده رولو می #مترجم سپیده حبیب #نشر دانژه
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
#رولو_می در کتاب "عشق و اراده" آورده است که هرگاه رابطهٔ متقابل عشق و اراده مختل شود و یکی از این دو رابطهاش را با دیگری درست حفظ نکند، تاثیرگذاریاش را از دست میدهد.
#اراده میتواند سد راه #عشق شود، این را میتوان در نیروی ارادۂ انسان #درونرهبر دید. چنین افرادی از دیگران مراقبت میکنند، بیآنکه علاقهای به آنها نشان دهند، میتوانند پولشان را در اختیار دیگران بگذارند ولی قلبشان را نه، میتوانند هدایتشان کنند، ولی نمیتوانند به آنان گوش کنند. این نوع از #نیروی_اراده، همان نوع نیرویی را به روابط بینفردی منتقل میکند که در ادارۀ واگنهای قطار، معاملات سهام، معادن زغالسنگ و سایر وجوه دنیای صنعت بسیار مؤثر است. انسان متکی به این نوع از نیروی اراده، با بازی دادن خود، به خود اجازه نمیدهد ببیند که چرا قادر نیست دیگران را هم به همان شیوه بازی دهد. این یکی دانستن اراده با بازی دادن خود، خطاییست که اراده را رودرروی عشق قرار میدهد.
والدینی این چنینی به دلیل #احساس_گناه ناخودآگاه حاصل از بازی دادن فرزندان خود، نسبت به آنها بیش از اندازه محافظت کننده و آسان گیرند. اینها والدینی هستند که به فرزندان خود ماشین هدیه میدهند نه #ارزش_اخلاقی، شهوانیت و هرزگی را یاد میدهند ولی نه حساسیت نسبت به زندگی را. انگار چنین والدینی به طرزی مبهم دریافتهاند که ارزشهایی که نیروی ارادهشان بر آنها متکیست، دیگر کارساز نیست. ولی نه میتوانند ارزشهای نوین کسب کنند و نه قادرند #اراده_بازی_دهنده را کنار بگذارند. و والدینی اینچنینی اغلب بر پایۀ این فرض عمل میکنند که ارادهشان در نهایت به درد همۀ خانواده میخورد. این تاکید بیش از حد بر اراده که سد راه عشق میشود، دیر یا زود به واکنشی نسبت به خطای متضاد یعنی #عشق_بازدارنده_اراده منجر میشود؛ عشقی که فاقد گزینش است و فرق نمیگذارد و بر صداقت هیجانی در لحظه گذرا تاکید میکند، به نظر میرسد که چنین عشقی که نیروی اراده در آن کمرنگ شده است به عشقی ناپایدار ختم میشود.
🗂 #کتاب عشق و اراده #نویسنده رولو می #مترجم سپیده حبیب #نشر دانژه
@systemsthinking
چرا #کار میکنیم؟
#کتاب_بخوانیم
افرادی هستند که کارِ خودشان را #شغل میبینند. آنها آزادی عمل کمی دارند و حداقلِ دلبستگی و معنا را میتوانند از کار خود انتظار داشته باشند. افرادی که شغل را ضرورت زندگی میدانند، برای پول کار میکنند؛ در صورت دریافت پولِ بیشتر تغییر شغل میدهند؛ بیصبرانه منتظر بازنشستگی هستند و دوستان و فرزندان خود را به پاینهادن در آن شغل تشویق نمیکنند.
افراد دیگری هستند که کارشان را #مسیر یا #حرفه میدانند. آنها عموماً از آزادی عمل و دلبستگی بیشتری برخوردارند و ممکن است حتی از آنچه انجام میدهند لذت هم ببرند، اما تمرکزشان بر پیشرفت است. آنها خود را ملزم به گامنهادن در مسیری میدانند که به ترفیع، حقوق بیشتر و کار بهتر منجر میشود.
دستهٔ سومی هم هستند که کار را #رسالت میدانند. این افراد بیشترین رضایتمندی از کار را تجربه میکنند. برای آنها کار یکی از مهمترین بخشهای زندگی است که از انجامش احساس خشنودی میکنند؛ بخشی حیاتی از هویتشان. آنها معتقدند که کارشان جهان را به مکان بهتری برای زندگی تبدیل میکند و دوستان و فرزندانشان را تشویق میکنند تا چنین رویکردی داشته باشند.
حال چه چیز مشخص میکند افراد در مورد کارشان چگونه میاندیشند؟ این تا حدودی به #شخصیت فرد بستگی دارد؛ بدین معنی که تفاوتهای افراد در نحوهٔ برخوردشان با کار به نگرشی مرتبط است که با خود به محل کار میآورند؛ اینکه کیستند، نه اینکه کارشان چیست.
🗂 #کتاب چرا کار میکنیم؟ #نویسنده بٙری شوارتز #مترجم سید شمسالدین میرابوطالبی #نشر ترجمان | #مترجم علیرضا دورباش #نشر اورنگ
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
افرادی هستند که کارِ خودشان را #شغل میبینند. آنها آزادی عمل کمی دارند و حداقلِ دلبستگی و معنا را میتوانند از کار خود انتظار داشته باشند. افرادی که شغل را ضرورت زندگی میدانند، برای پول کار میکنند؛ در صورت دریافت پولِ بیشتر تغییر شغل میدهند؛ بیصبرانه منتظر بازنشستگی هستند و دوستان و فرزندان خود را به پاینهادن در آن شغل تشویق نمیکنند.
افراد دیگری هستند که کارشان را #مسیر یا #حرفه میدانند. آنها عموماً از آزادی عمل و دلبستگی بیشتری برخوردارند و ممکن است حتی از آنچه انجام میدهند لذت هم ببرند، اما تمرکزشان بر پیشرفت است. آنها خود را ملزم به گامنهادن در مسیری میدانند که به ترفیع، حقوق بیشتر و کار بهتر منجر میشود.
دستهٔ سومی هم هستند که کار را #رسالت میدانند. این افراد بیشترین رضایتمندی از کار را تجربه میکنند. برای آنها کار یکی از مهمترین بخشهای زندگی است که از انجامش احساس خشنودی میکنند؛ بخشی حیاتی از هویتشان. آنها معتقدند که کارشان جهان را به مکان بهتری برای زندگی تبدیل میکند و دوستان و فرزندانشان را تشویق میکنند تا چنین رویکردی داشته باشند.
حال چه چیز مشخص میکند افراد در مورد کارشان چگونه میاندیشند؟ این تا حدودی به #شخصیت فرد بستگی دارد؛ بدین معنی که تفاوتهای افراد در نحوهٔ برخوردشان با کار به نگرشی مرتبط است که با خود به محل کار میآورند؛ اینکه کیستند، نه اینکه کارشان چیست.
🗂 #کتاب چرا کار میکنیم؟ #نویسنده بٙری شوارتز #مترجم سید شمسالدین میرابوطالبی #نشر ترجمان | #مترجم علیرضا دورباش #نشر اورنگ
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#داستانک
درسهای سیستمی در سازمان شلوغ و پلوغ
این قسمت: عینکهای جورواجور
انگشت اشارهام را روی دکمهٔ آسانسور فشار میدهم. آه خدای من! چقدر دیر شده! گوشیم هم که خاموش شده. فقط یادم هست که همکارم گفت برای جلسه، عینک با خودم ببرم. وقتی داشتم میآمدم روی میزم یک جعبه عینک بود. همان را برداشتم و در کیفم گذاشتم. تا چند دقیقهٔ دیگر جلسه شروع میشود. کیفم را باز میکنم. جعبه را از کیفم بیرون میآورم. آسانسور میایستد. دینگ صدا میکند و در آن باز میشود. سوار میشوم.
کسی در آسانسور نیست. جعبه را برای چند ثانیه فراموش میکنم. رو به آینه لباسم را مرتب میکنم. جعبه را باز میکنم. سه عینک!
اما کدام عینک را بزنم؟ آنها را برانداز میکنم. شیشههایشان رنگی است. زرد، آبی و قرمز! این دیگر چه جور جلسهای است؟ من که سر در نمیآورم. عینک زرد را به چشم میزنم. آسانسور میایستد، دینگ صدا میکند و در باز میشود.
جلسه شروع شده است. آقایی جلوی در سالن ایستاده و برگهای به من میدهد.
برگه را نگاه میکنم. روی آن نوشته شده:
راهنمای جلسه:
فرد با لباس زرد راست میگوید.
فرد با لباس آبی دروغ میگوید.
فرد با لباس سبز دروغ میگوید.
فرد با لباس قرمز راست میگوید.
فرد با لباس سفید دروغ میگوید.
فرد با لباس سیاه راست میگوید.
انگار دارد همه چیز جالب میشود.
در میزنم. سلام میکنم و مینشینم. جلسه را مردی با لباس سبز شروع میکند. عینک من زرد است. پس این مرد آبی پوشیده، یا لباسی با رنگ سبز بر تن کرده است. روی کاغذ نوشته شده آبیپوش و سبزپوش هردو دروغگو هستند.
مرد میگوید: ما همهٔ هزینههای پروژهٔ سدسازی را پرداخت کردیم.
مرد با لباس زرد میگوید: نه شما دو قسط آخر را پرداخت نکردید.
با خودم میگویم در صورتی راست میگوید که زردپوش باشد اما اگر لباسش سفید باشد چطور؟
مرد زردپوش میگوید: از خانم لطفی بپرسید.
همهٔ نگاهها به سوی من میچرخد. ماتم میبرد. دهانم خشک میشود. نمیدانم چه بگویم. آیا مرد زردپوش درست میگوید؟
مرد سبزپوش میگوید: پس چه شد خانم لطفی؟
صدایم به سختی درمیآید: یک کلمه: نمیدانم.
ای کاش میشد عینک را بردارم. شاید بهتر بتوانم قضاوت کنم. عینکی به چشم زدهام که واقعیت را درست نشان نمیدهد و آنچه میبینم آن چیزی نیست که در واقعیت هست.
#یادگیری: مدلها تصاویر سادهشدهای از واقعیت هستند. مدلهای ذهنی انگاشتهای بسیار عمیق یا حتی تصاویر و اشکالی هستند که بر فهم ما از دنیا و نحوهٔ عمل ما در مقابل آن اثر میگذارند.
این داستانک نشان میدهد که چگونه یک عینک رنگی مانند یک قاضی با سوگیریهای از پیش تعریفشده عمل میکند. عینکهای رنگی تمثیلی از مدلهای ذهنی هستند که در نوع نگاه ما به مسائل، انتخاب و تصمیمگیریهایمان مؤثر هستند.
نویسنده: اعظم محمدیبقا
@systemsthinking
#داستانک
درسهای سیستمی در سازمان شلوغ و پلوغ
این قسمت: عینکهای جورواجور
انگشت اشارهام را روی دکمهٔ آسانسور فشار میدهم. آه خدای من! چقدر دیر شده! گوشیم هم که خاموش شده. فقط یادم هست که همکارم گفت برای جلسه، عینک با خودم ببرم. وقتی داشتم میآمدم روی میزم یک جعبه عینک بود. همان را برداشتم و در کیفم گذاشتم. تا چند دقیقهٔ دیگر جلسه شروع میشود. کیفم را باز میکنم. جعبه را از کیفم بیرون میآورم. آسانسور میایستد. دینگ صدا میکند و در آن باز میشود. سوار میشوم.
کسی در آسانسور نیست. جعبه را برای چند ثانیه فراموش میکنم. رو به آینه لباسم را مرتب میکنم. جعبه را باز میکنم. سه عینک!
اما کدام عینک را بزنم؟ آنها را برانداز میکنم. شیشههایشان رنگی است. زرد، آبی و قرمز! این دیگر چه جور جلسهای است؟ من که سر در نمیآورم. عینک زرد را به چشم میزنم. آسانسور میایستد، دینگ صدا میکند و در باز میشود.
جلسه شروع شده است. آقایی جلوی در سالن ایستاده و برگهای به من میدهد.
برگه را نگاه میکنم. روی آن نوشته شده:
راهنمای جلسه:
فرد با لباس زرد راست میگوید.
فرد با لباس آبی دروغ میگوید.
فرد با لباس سبز دروغ میگوید.
فرد با لباس قرمز راست میگوید.
فرد با لباس سفید دروغ میگوید.
فرد با لباس سیاه راست میگوید.
انگار دارد همه چیز جالب میشود.
در میزنم. سلام میکنم و مینشینم. جلسه را مردی با لباس سبز شروع میکند. عینک من زرد است. پس این مرد آبی پوشیده، یا لباسی با رنگ سبز بر تن کرده است. روی کاغذ نوشته شده آبیپوش و سبزپوش هردو دروغگو هستند.
مرد میگوید: ما همهٔ هزینههای پروژهٔ سدسازی را پرداخت کردیم.
مرد با لباس زرد میگوید: نه شما دو قسط آخر را پرداخت نکردید.
با خودم میگویم در صورتی راست میگوید که زردپوش باشد اما اگر لباسش سفید باشد چطور؟
مرد زردپوش میگوید: از خانم لطفی بپرسید.
همهٔ نگاهها به سوی من میچرخد. ماتم میبرد. دهانم خشک میشود. نمیدانم چه بگویم. آیا مرد زردپوش درست میگوید؟
مرد سبزپوش میگوید: پس چه شد خانم لطفی؟
صدایم به سختی درمیآید: یک کلمه: نمیدانم.
ای کاش میشد عینک را بردارم. شاید بهتر بتوانم قضاوت کنم. عینکی به چشم زدهام که واقعیت را درست نشان نمیدهد و آنچه میبینم آن چیزی نیست که در واقعیت هست.
#یادگیری: مدلها تصاویر سادهشدهای از واقعیت هستند. مدلهای ذهنی انگاشتهای بسیار عمیق یا حتی تصاویر و اشکالی هستند که بر فهم ما از دنیا و نحوهٔ عمل ما در مقابل آن اثر میگذارند.
این داستانک نشان میدهد که چگونه یک عینک رنگی مانند یک قاضی با سوگیریهای از پیش تعریفشده عمل میکند. عینکهای رنگی تمثیلی از مدلهای ذهنی هستند که در نوع نگاه ما به مسائل، انتخاب و تصمیمگیریهایمان مؤثر هستند.
نویسنده: اعظم محمدیبقا
@systemsthinking
وقتی در جلسه کسی را احمق خطاب میکنیم، #گوش_دادن او دچار اختلال میشود.
#کتاب_بخوانیم
گوش دادن فوقالعاده دشوار است، چرا که همیشه درگیر عقاید، نظرات، تعصبات، سوابق، تمایلات و انگیزههای خودمان هستیم.
لازم است به مشکلاتی که در #شنیدن وجود دارد، توجه کنیم. مثلاً وقتی که دیگران صحبت میکنند، میخواهیم از فرصت استفاده کنیم و پاسخ خودمان را در ذهن مرور کنیم؛ و سعی میکنیم هوشیار باشیم تا به محض اینکه کوچکترین سکوتی حاصل شد، نظر خود را اعلام کنیم. معمولاً این عمل به گفتگو لطمه میزند.
معمولاً افراد گرایش به شنیدن چیزهایی دارند که همسو با عقاید یا منافع آنها باشد، نه آن چیزی که طرف مقابل برای گفتن دارد. به عبارت دیگر با شنیدهها گزینشی برخورد میکنند.
گوش دادن از #حافظه_عاطفی صورت میپذیرد و شروع میشود و نه فقط از لحظهٔ حاضر. بنابراین کافی است که کسی را در جلسه احمق خطاب کنند تا گوش دادن او دچار اختلال شود.
گوش دادن لازم است همراه با احساس و #همدلی باشد. وقتی گوش دادن خوب و عمیق اتفاق میافتد که شنونده خواستار فهمیدن بیشتر نسبت به موضوع گفتگو باشد و اگر فکر کند که دیگری حرف مهمی ندارد، با این پیشفرض به حرفهای مطرحشده درست توجه نمیکند و در نتیجه #گفتگو اتفاق نمیافتد.
🗂 #کتاب گفتگو برای همه #نویسنده ابوالحسن قندهاری #نشر بازتاب
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
گوش دادن فوقالعاده دشوار است، چرا که همیشه درگیر عقاید، نظرات، تعصبات، سوابق، تمایلات و انگیزههای خودمان هستیم.
لازم است به مشکلاتی که در #شنیدن وجود دارد، توجه کنیم. مثلاً وقتی که دیگران صحبت میکنند، میخواهیم از فرصت استفاده کنیم و پاسخ خودمان را در ذهن مرور کنیم؛ و سعی میکنیم هوشیار باشیم تا به محض اینکه کوچکترین سکوتی حاصل شد، نظر خود را اعلام کنیم. معمولاً این عمل به گفتگو لطمه میزند.
معمولاً افراد گرایش به شنیدن چیزهایی دارند که همسو با عقاید یا منافع آنها باشد، نه آن چیزی که طرف مقابل برای گفتن دارد. به عبارت دیگر با شنیدهها گزینشی برخورد میکنند.
گوش دادن از #حافظه_عاطفی صورت میپذیرد و شروع میشود و نه فقط از لحظهٔ حاضر. بنابراین کافی است که کسی را در جلسه احمق خطاب کنند تا گوش دادن او دچار اختلال شود.
گوش دادن لازم است همراه با احساس و #همدلی باشد. وقتی گوش دادن خوب و عمیق اتفاق میافتد که شنونده خواستار فهمیدن بیشتر نسبت به موضوع گفتگو باشد و اگر فکر کند که دیگری حرف مهمی ندارد، با این پیشفرض به حرفهای مطرحشده درست توجه نمیکند و در نتیجه #گفتگو اتفاق نمیافتد.
🗂 #کتاب گفتگو برای همه #نویسنده ابوالحسن قندهاری #نشر بازتاب
@systemsthinking
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یورو نیوز:
🎥 نخست وزیر هلند در زمان ورود به پارلمان قهوهاش روی زمین میریزد.
بقیه ماجرا را تماشا کنید.
@systemsthinking
🎥 نخست وزیر هلند در زمان ورود به پارلمان قهوهاش روی زمین میریزد.
بقیه ماجرا را تماشا کنید.
@systemsthinking
Forwarded from Systems Thinking (Bahareh Mirzapour)
#تفکر_سیستمی_در_مدرسه
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه اول
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه اول
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
Forwarded from Systems Thinking (Bahareh Mirzapour)
#تفکر_سیستمی_در_مدرسه
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه دوم
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه دوم
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
حمایت از مدرسه #صبح_رویش
گزارش بازدید از مدرسه «صبح رویش» را قبلا در کانال فرستاده بودیم.
افراد خوشفکری این مدرسه را راهانداختهاند تا زمینه رشد و توانمندسازی کودکان کار را فراهم کنند. کودکانی که از بیمهریهای جامعه زخمهای بزرگی بر روح و جانشان نشسته و حالا به آغوش پر مهر این مدرسه امید بستهاند.
مدرسه توسط جوانانی دغدغهمند راهانداخته شده و حامی مالی ندارد. با این حال تداوم فعالیتهایش هزینه دارد.
فکر نمیکنم هیچ سرمایهگذاری در کشورمان پرثمرتر از حمایت از چنین فعالیتهایی باشد.
پیشنهاد میکنم از کودکانی که به صبح رویش امید بستهاند حمایت کنیم:
www.sobherouyesh.com
تلفن:
02155693900
@systemsthinking
گزارش بازدید از مدرسه «صبح رویش» را قبلا در کانال فرستاده بودیم.
افراد خوشفکری این مدرسه را راهانداختهاند تا زمینه رشد و توانمندسازی کودکان کار را فراهم کنند. کودکانی که از بیمهریهای جامعه زخمهای بزرگی بر روح و جانشان نشسته و حالا به آغوش پر مهر این مدرسه امید بستهاند.
مدرسه توسط جوانانی دغدغهمند راهانداخته شده و حامی مالی ندارد. با این حال تداوم فعالیتهایش هزینه دارد.
فکر نمیکنم هیچ سرمایهگذاری در کشورمان پرثمرتر از حمایت از چنین فعالیتهایی باشد.
پیشنهاد میکنم از کودکانی که به صبح رویش امید بستهاند حمایت کنیم:
www.sobherouyesh.com
تلفن:
02155693900
@systemsthinking
ساختار #تشدید در بحران موشکی کوبا
#کتاب_بخوانیم
بحران موشکهای کوبا در اکتبر سال ۱۹۶۲ جانافکِنِدی، رئیسجمهور آمریکا، و خروشچف، رئیسجمهور شوروی را در ساختار #تشدید گرفتار کرد و هر دو کشور را تا مرز جنگ هستهای پیش بُرد.
برخلاف اطمینانی که رئیسجمهور شوروی به مردم میداد، بحران با کشف سلاحهای هستهای ساخت شوروی در کوبا آغاز شد. #آمریکا به شوروی برای غیرفعالسازی و عقبنشینی کامل موشکهای کوبا اخطار داد. #شوروی علیرغم تکذیب اولیه، سرانجام به داشتن آنها اعتراف کرد، با این حال از برداشتن آنها با این ادعا که صرفاً جنبهٔ دفاعی دارند، خودداری کرد.
پاسخ کِنِدی به شوروی محاصرهٔ دریایی کوبا بود تا مانع از ارسال بیشتر موشک به کوبا شود. تنش بالا گرفت و شوروی نیز به ساخت موشکهای موجود در کوبا سرعت بخشید. آمریکا هم دویستهزار سرباز خود را به فلوریدا گسیل کرد تا برای تهاجم احتمالی آماده باشند.
هنگامی که هواپیمای شناسایی آمریکا بر فراز کوبا سرنگون شد، مشاوران کندی به اتفاق آرا پیشنهاد دادند که حملهٔ تلافیجویانهای آغاز شود. ولی کندی بیمقدمه آن را رد کرد و اظهار داشت: «این اولین قدم نیست که مرا نگران میکند. هر دو طرف گامهای چهارم و پنجم تشدید اوضاع را برداشتهاند و اکنون ما نمیخواهیم بردارندهٔ گام ششم باشیم، چون در این راه کسی با ما نخواهد بود.»
اگر کِنِدی در آن موقعیت بحرانی ساختار تشدید را در هم نمیشکست، متوقف کردن نیروهای افسارگسیختهٔ هر دو طرف از کنترل خارج میشد.
🗂 #کتاب الگوهای سیستمی #نویسنده دانیل اچ کیم #مترجم حمیدرضا قبادی و لیلا کردگاری #نشر آرمان رشد
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
بحران موشکهای کوبا در اکتبر سال ۱۹۶۲ جانافکِنِدی، رئیسجمهور آمریکا، و خروشچف، رئیسجمهور شوروی را در ساختار #تشدید گرفتار کرد و هر دو کشور را تا مرز جنگ هستهای پیش بُرد.
برخلاف اطمینانی که رئیسجمهور شوروی به مردم میداد، بحران با کشف سلاحهای هستهای ساخت شوروی در کوبا آغاز شد. #آمریکا به شوروی برای غیرفعالسازی و عقبنشینی کامل موشکهای کوبا اخطار داد. #شوروی علیرغم تکذیب اولیه، سرانجام به داشتن آنها اعتراف کرد، با این حال از برداشتن آنها با این ادعا که صرفاً جنبهٔ دفاعی دارند، خودداری کرد.
پاسخ کِنِدی به شوروی محاصرهٔ دریایی کوبا بود تا مانع از ارسال بیشتر موشک به کوبا شود. تنش بالا گرفت و شوروی نیز به ساخت موشکهای موجود در کوبا سرعت بخشید. آمریکا هم دویستهزار سرباز خود را به فلوریدا گسیل کرد تا برای تهاجم احتمالی آماده باشند.
هنگامی که هواپیمای شناسایی آمریکا بر فراز کوبا سرنگون شد، مشاوران کندی به اتفاق آرا پیشنهاد دادند که حملهٔ تلافیجویانهای آغاز شود. ولی کندی بیمقدمه آن را رد کرد و اظهار داشت: «این اولین قدم نیست که مرا نگران میکند. هر دو طرف گامهای چهارم و پنجم تشدید اوضاع را برداشتهاند و اکنون ما نمیخواهیم بردارندهٔ گام ششم باشیم، چون در این راه کسی با ما نخواهد بود.»
اگر کِنِدی در آن موقعیت بحرانی ساختار تشدید را در هم نمیشکست، متوقف کردن نیروهای افسارگسیختهٔ هر دو طرف از کنترل خارج میشد.
🗂 #کتاب الگوهای سیستمی #نویسنده دانیل اچ کیم #مترجم حمیدرضا قبادی و لیلا کردگاری #نشر آرمان رشد
@systemsthinking
«چه کسی مشکلات آموزش و پرورش ایران را حل خواهد کرد؟»
شناخت مسئله، اولین قدم برای حل یک مشکل است. شریک این راه شوید!
برای بیان مشکلات #آموزش، به آدرس زیر بروید:
👉 https://goo.gl/jPWezP
شناخت مسئله، اولین قدم برای حل یک مشکل است. شریک این راه شوید!
برای بیان مشکلات #آموزش، به آدرس زیر بروید:
👉 https://goo.gl/jPWezP
چه کسی از #مدیریت زنان میترسد؟
#کتاب_بخوانیم
تحقیق در مورد تاثیر جنسیت بر مقوله رهبری گروههای انسانی، کاری تقریبا جدید است، بیشتر تحقیقات گذشته درباره این موضوع توسط پژوهشگران مرد انجام میشد و آنها نیز، تنها مردان و نقش آنها را در مدیریت بررسی میکردند. تعجبی ندارد که در گفتمانهای مربوط به قدرت و رهبری، نقش زنان نادیده گرفته شود. پنداشت غالب پذیرفته شده این است که رهبران نه تنها مرد هستند بلکه رهبری امری مردانه است.
#زنان به طور عمده از سبک مدیریت دموکراتیک و مشارکتی بهره میبرند. آنان تمایل به اعتماد به آرا و نظرات کارکنان خود داشته، به گفته روزنر میزان عدم تمرکز و تفویض اختیار تصمیم گیری و قدرت در سازمانهایی که توسط زنان هدایت میشود، سطح بالاتری دارد(Rosner,199:122) .
بعضی محققان این دیدگاه را ارائه دادهاند که زنان دارای صفات و رفتارهای اکتسابی خاصی هستند که آنان را برای اعمال سبک رهبری از نوع متمرکز بر مردم، مستعد میسازد. زنان غالبا از #سبک_مشارکتی استفاده میکنند و موجبات رشد و پرورش آنان را فراهم میآورند. بر این اساس مردان بیشتر تمایل دارند از سبکهای رهبری کنترل و نیز شیوههایی که به رهبری نظامی شباهت دارد استفاده کنند. مردان در مدیریت #سبک_هرمی و سلسله مراتبی را به کار میبرند و اغلب سبکهای مدیریتی زنان را بد تعبیر میکنند، در حالیکه سبک مدیریت زنان هم میتواند صحیح باشد.
میتوان گفت، زیربنای تفاوتهای زن و مرد تحت تاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرد. بنابرین وجود تفاوت میان زن و مرد به معنای برتری یکی بر دیگری نیست. آگاهی در مورد اینگونه تفاوتها، جامعه را در جهت تربیت درست زنان و مردان و به کارگیری ظرفیتهای بالقوه آنان در مشاغل مرتبط تسهیل میسازد.
🗂 #مقاله چه کسی از مدیریت زنان میترسد؟ #نویسنده تارا خسروی #ماهنامه جان و تن شماره 1 و 2، دی و بهمن 92
پینوشت:
این روزها بیشتر از سبک رهبری مردانه و زنانه صحبت میشود تا رهبری زنان و مردان.
یعنی رهبران فارغ از جنسیت، سبک مدیریت را انتخاب میکنند.
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
تحقیق در مورد تاثیر جنسیت بر مقوله رهبری گروههای انسانی، کاری تقریبا جدید است، بیشتر تحقیقات گذشته درباره این موضوع توسط پژوهشگران مرد انجام میشد و آنها نیز، تنها مردان و نقش آنها را در مدیریت بررسی میکردند. تعجبی ندارد که در گفتمانهای مربوط به قدرت و رهبری، نقش زنان نادیده گرفته شود. پنداشت غالب پذیرفته شده این است که رهبران نه تنها مرد هستند بلکه رهبری امری مردانه است.
#زنان به طور عمده از سبک مدیریت دموکراتیک و مشارکتی بهره میبرند. آنان تمایل به اعتماد به آرا و نظرات کارکنان خود داشته، به گفته روزنر میزان عدم تمرکز و تفویض اختیار تصمیم گیری و قدرت در سازمانهایی که توسط زنان هدایت میشود، سطح بالاتری دارد(Rosner,199:122) .
بعضی محققان این دیدگاه را ارائه دادهاند که زنان دارای صفات و رفتارهای اکتسابی خاصی هستند که آنان را برای اعمال سبک رهبری از نوع متمرکز بر مردم، مستعد میسازد. زنان غالبا از #سبک_مشارکتی استفاده میکنند و موجبات رشد و پرورش آنان را فراهم میآورند. بر این اساس مردان بیشتر تمایل دارند از سبکهای رهبری کنترل و نیز شیوههایی که به رهبری نظامی شباهت دارد استفاده کنند. مردان در مدیریت #سبک_هرمی و سلسله مراتبی را به کار میبرند و اغلب سبکهای مدیریتی زنان را بد تعبیر میکنند، در حالیکه سبک مدیریت زنان هم میتواند صحیح باشد.
میتوان گفت، زیربنای تفاوتهای زن و مرد تحت تاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرد. بنابرین وجود تفاوت میان زن و مرد به معنای برتری یکی بر دیگری نیست. آگاهی در مورد اینگونه تفاوتها، جامعه را در جهت تربیت درست زنان و مردان و به کارگیری ظرفیتهای بالقوه آنان در مشاغل مرتبط تسهیل میسازد.
🗂 #مقاله چه کسی از مدیریت زنان میترسد؟ #نویسنده تارا خسروی #ماهنامه جان و تن شماره 1 و 2، دی و بهمن 92
پینوشت:
این روزها بیشتر از سبک رهبری مردانه و زنانه صحبت میشود تا رهبری زنان و مردان.
یعنی رهبران فارغ از جنسیت، سبک مدیریت را انتخاب میکنند.
@systemsthinking
مجموعه سمینارهای تفکر سیستمی در خانواده
زمان: ۹ تا ۱۲ تیرماه ۱۳۹۷
مکان: دانشگاه صنعتی شریف
اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
evand.com/family
زمان: ۹ تا ۱۲ تیرماه ۱۳۹۷
مکان: دانشگاه صنعتی شریف
اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
evand.com/family