Systems Thinking – Telegram
Systems Thinking
5.46K subscribers
753 photos
103 videos
82 files
648 links
Download Telegram
#عدالت_آموزشي
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#مدل_ذهني
#محمدعلي

تنبيه و ترك تحصيل

ديروز با يكي از معلمان خوب كشورمان در مورد تجربه تدريسش در يكي از روستاهاي نزديك تهران صحبت مي كرديم. مدرسه اي حدودا دويست نفره كه فرزندان چند روستاي اطراف براي تحصيل به آنجا مي آيند.

در مورد فضاي كلاس ها و مدرسه صحبت كرديم. در مورد تنبيه هاي شديدي كه هنوز در مدرسه و ساير مدارس اطراف رواج دارد. در مورد اينكه اين مدارس قرار بوده است جايي براي توانمند شدن فرزندانمان باشند، و اينكه تبديل به مكاني شده اند براي تحقير و تنبيه دانش آموزان و از بين بردن اعتماد به نفسشان.

و در مورد اين كه كلاس نهم كه با سي دانش آموز در ابتداي سال تحصيلي شروع شده بود، اكنون حدود بيست دانش آموز دارد و ده نفر از سي نفر ترك تحصيل كرده اند و رفته اند تا آينده شان را در دنياي كار پيدا كنند.

و اينكه مدرسه تلاش زيادي مي كند تا با صحبت با والدين و دانش آموزان، شاگردان ترك تحصيل كرده را به كلاس درس برگرداند؛ كلاس هايي كه قرار است در آن تحقير و تنبيه شوند، و درس هايي كه بچه ها ربطشان را به زندگيشان نمي فهمند.

تصميم گرفتيم فعاليت هايي طراحي كنيم كه مدرسه را جاي بهتري براي زندگي و تحصيل كند. اميدوارم طي ماه هاي آينده بتوانيم تجربياتمان را در اين مسير به اشتراك بگذاريم.

https://telegram.me/systemsthinking
#تفكر_در_طول_زمان
#صبر
#اقدام
#محمدعلي

سمند بادپاي از تك فرو ماند،
شتربان همچنان آهسته مي راند.

نويسنده متن: سيد مجتبي حورايي

بچه که بودم، وقتي از مدرسه به خونه مي اومدم، يک راست به آشپزخونه مي رفتم و از حال و هوا و چگونگي غذا خبردار مي شدم. گاهي مادرم مي گفت: "نهار برنج و خورشت داريم اما الان آماده نيست و نيم ساعت ديگه آماده ميشه."

وقتي به شعله ي گاز زير قابلمه ها نگاه مي کردم، مي ديدم بسيار کمه و مادرم تا امکان داشته، گاز رو کم کرده. من که خيلي گرسنه بودم براي اينکه غذا زودتر آماده بشه و دلي از عزا دربيارم، شعله ي گاز رو تا اونجايي که مي شد زياد مي کردم. اما مادرم، اونا رو دوباره کم مي کرد و مي گفت بايد خورشت به آرومي جا بيفته و برنج به آرومي دم بکشه. خلاصه به هر شکلي که بود سر خودم رو گرم مي کردم و منتظر مي موندم تا غذا آماده بشه.

اون موقع ها، هيچ وقت به اين فکر نمي کردم که تمام خوشمزگي غذاي مادر، به همين صبوري و شعله ي کم گاز بستگي داره. اگه من شعله هاي گاز رو زياد مي کردم، آب خورشت تموم مي شد و برنج ها ته مي گرفت و مي سوخت. در واقع مادرم به من ياد مي داد که رمز موفقيت، "آهستگي و پيوستگي" است. شعله ي گاز اگرچه کم بود اما يک ساعتي پيوسته روشن بود. اتفاقاً مادرم مدام به غذا سر مي زد و مراقب بود که يک وقت زير اون خاموش نشه و پيوستگي حرارت اون از بين نره.

... گاهي فکر مي کنيم براي دست يابي به اهداف و نتيجه گيري مطلوب، بايد سريع تر و پرفشارتر عمل کنيم. در صورتي که چه بسا همين عجله و سرعت زياد، مانع دست يابي به هدف بشه.

بارون هاي تاثيرگذار، بارون هايي است که آهسته و پيوسته مي باره. ماشين هايي که مسير طولاني رو به قول معروف تخت گاز ميرن، به مرور زمان، آسيب مي بينن و چه بسا در راه بمونن و به مقصد نرسن.

- براي نصيحت کردن و تاثيرگذاري آن، آهستگي و پيوستگي، شرط لازمه.
- براي يادگيري، آهستگي و پيوستگي بسيار ضروريه.
- براي تحقق آرزوها و دست يابي به خواسته ها، بايد حرکتي آهسته ولي مستمر و پيوسته داشت.

بنابراين بايد حواسمون باشه که هميشه سرعت زياد، مطلوب نيست و چه بسا با عجله و شتابزدگي و سرعت بي جا، از اهدافمون دور بشيم و هرگز به اونها نرسيم.

https://telegram.me/systemsthinking
#روابط_علت_و_معلولي
#تفكر_عملياتي
#محمدعلي

روابط علت و معلولي و اثرات متقابل متغيرها

روابط علت و معلولي نشان مي دهند كه دو متغير چگونه بر هم اثر مي گذارند. يعني اضافه شدن يا كم شدن يك متغير، چه تاثيري بر متغير ديگر دارد.

مثلا زاد و ولد، جمعيت را زياد مي كند و مرگ و مير جمعيت را كم مي كند. اين ها دو معادله هستند كه همزمان كار مي كنند و اينكه جمعيت در يك سال نهايتا كم مي شود يا زياد، بستگي به اين دارد كه در آن سال زاد و ولد بيشتر بوده يا مرگ و مير.

بايد توجه كنيم كه كم شدن زاد و ولد باعث كم شدن جمعيت نمي شود، بلكه كم شدن زاد و ولد، باعث مي شود كه جمعيت كمتر از قبل رشد كند و كم شدن مرگ و مير باعث مي شود كه جمعيت كمتر از قبل كاهش پيدا كند.

اين رابطه ها علت و معلولي هستند و همواره برقرارند، يعني نمي شود كه زاد و ولد جمعيت را كاهش دهد، و نمي شود مرگ و مير به جمعيت اضافه كند.

با اين وجود گاهي شناسايي چگونگي اثرگذاري متغيرها بر يكديگر دشوار مي شود.

مثلا اثر افزايش قيمت يك كالا بر درآمد فروش آن كالا چيست؟
آيا با افزايش قيمت، درآمدمان افزايش خواهد يافت؟

جواب اين سوال را به اميد خدا در پست بعدي بررسي خواهم كرد...

https://telegram.me/systemsthinking
#روابط_علت_و_معلولي
#تفكر_عملياتي
#محمدعلي

روابط علت و معلولي و اثرات متقابل متغيرها (٢)

گاهي شناسايي چگونگي اثرگذاري متغيرها بر يكديگر دشوار مي شود.

مثلا اثر افزايش قيمت يك كالا بر درآمد فروش آن كالا چيست؟
آيا با افزايش قيمت، درآمدمان افزايش خواهد يافت؟

جواب:
درآمد=قيمت واحد كالا * تعداد فروش

افزايش قيمت، درآمد حاصل از فروش هر واحد محصول را افزايش خواهد داد، اما اين تنها مسير اثر گذاري نيست. افزايش قيمت، از سوي ديگر، فروش كالا را كاهش خواهد داد و كاهش تعداد محصول فروخته شده منجر به كاهش درآمد مي شود.

سوال: بالاخره افزايش قيمت، منجر به افزايش درآمد مي شود يا كاهش آن؟
جواب: بستگي به اين دارد كه با افزايش قيمت، چه ميزان كاهش در فروش داشته باشيم.

سوال: آيا افزايش قيمت، همواره منجر به كاهش فروش مي شود؟
جواب: اين هم مثل مورد قبل است. افزايش قيمت، همواره باعث كاهش قدرت خريد مشتريان مي شود، اما قيمت تنها عامل تصميم گيري مشتريان نيست. مثلا افزايش قيمت يك كالا، تصور مشتريان از كيفيت را افزايش مي دهد و تصور مشتريان از كيفيت كالا، تمايل آنها براي خريد را افزايش مي دهد. البته عوامل ديگري مثل كيفيت واقعي كالا هم بر تصور مشتريان از كيفيت اثر مي گذارد...

همين طور كه مي بينيم زنجيره اي از عوامل در هم تنيده ي علت و معلولي همزمان در ارتباط با هم هستند تا در طول زمان تعيين كنند اثر افزايش قيمت بر درآمد چه خواهد بود و نمي توان بر مبناي يك تحليل ساده به نتيجه رسيد.

همين اثر هم در طول زمان ثابت نيست. برخي روابط علت و معلولي با تاخير اثر خود را نشان مي دهند. مثلا ممكن است مشتريان در ابتدا مجبور به خريد باشند و افزايش قيمت در كوتاه مدت منجر به افزايش درآمد شود، اما در بلندمدت مشتريان ممكن است بتوانند كالاهاي جايگزين پيدا كنند و شيوه ي مصرف خود را تغيير دهند و فروش بيش از پيش كاهش يابد.

https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#محمدعلي

در انتظار همراهي با مردم خوب روستاي سيور

ساعت پنج بعد از ظهر روز دوشنبه سي ام فروردين ١٣٩٥ به همراه دكتر منتظري به سمت اصفهان حركت كرديم.

ساعت ١٢ تا ٢ بامداد كنار زنده رود خروشان قدم زديم تا كمي غم هاي زمان خشكي اين سمبل زندگي تسكين يابد و آرزو كرديم زاينده رود تا هميشه زنده و پر آب و خروشان بماند.

ساعت پنج و نيم صبح به سمت شهر سميرم حركت كرديم. به اميد خدا تا قبل از ساعت نه به روستاي سيور در ٦٥ كيلومتري جنوب سميرم خواهيم رسيد تا در جمع دانش آموزان كلاس هاي هفتم تا نهم اين مدرسه، مشق زندگي كنيم.

هماهنگي هاي اين برنامه را بنياد نخبگان استان اصفهان انجام داده و در كنار رويداد هم نت روستا كه با هدف كارآفريني روستايي برگزار مي شود، قرار است با تمرين مهارت هاي تفكر سيستمي همراه فرزندان روستاهاي سيور و كفران باشيم.

به اميد خدا تجربه هاي اين روزهايمان را در كانال تلگرامي تفكر سيستمي به اشتراك خواهم گذاشت...

پي نوشت:
نزديك سميرم هستيم. برف شديدي در حال باريدن است و زمين سفيدپوش شده. صبح روز ٣١ فروردين!

https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
#عدالت_آموزشي
#محمدعلي

همراه با آقاي داربين دهيار روستاي سيور و آقاي حسين باباملكي دهيار روستاي چهارراه و آقاي دكتر منتظري از همراهان خوب گروه آسمان از روستاي سيور حركت كرديم و در مسير روستاي كفران هستيم.

طي مسير مشغول صحبت در مورد راهكارهاي راه اندازي دبيرستان نوبت دوم براي فرزندان روستاهاي سيور، علي آباد و ماندگان هستيم.

دانش آموزان كلاس نهم اين روستاها براي تحصيل در پايه دهم بايد به مدرسه شبانه روزي در سميرم بروند. نتيجه اين است كه اكثر بچه ها ترك تحصيل مي كنند.

https://telegram.me/systemsthinking
#هم_نت
#عدالت_آموزشي
#مدل_ذهني
#محمدعلي

چرا تنبيه! چرا؟

چهار روز همراهي با فرزندان روستاهاي سيور، علي آباد، ماندگان و كفران به پايان رسيد.

مطالب زيادي براي نوشتن هست، اما چيزي كه بيش از همه فكر من را به خود مشغول كرده، اين واقعيت است كه هنوز بچه ها به شدت در مدرسه تنبيه مي شوند.

آقا بريم خط كش رو بياريم؟
آقا ما اينجوري ساكت نميشيم!
خط كش رو كه بياريم دو نفر رو كه بزنيد ساكت ميشيم!
آقا راست ميگه، ما بريم خط كش رو بياريم؟!

بچه ها به دلايل مختلفي تنبيه مي شوند.
براي شلوغ كردن در كلاس، براي انجام ندادن تكاليف، براي بلد نبودن درس ها و براي دلايل ديگر...

اين آخرين دليلي كه ياد گرفته ام را حتي نوشتنش هم سخت است:
آقا ما از وزير آموزش و پرورش مي خواهيم كه براي همه ي مدرسه ها نمازخانه بزرگ بسازند تا مجبور نباشيم در آفتاب نماز بخوانيم. آفتاب خيلي گرم است، زير آفتاب تند تر نماز مي خوانيم تا بتوانيم زودتر به كلاس برويم، آنوقت ما را با چوب مي زنند تا دوباره زير آفتاب برويم و نمازمان را از نو بخوانيم!!!

بايد فكري به حال اين مدارس كرد.
اين روند تنبيه و تحقير دانش آموزان بايد پايان يابد...

https://telegram.me/systemsthinking
بزرگ‌آقا به شهرزاد:
«توی این دنیا تو تنها کسی نیستی که دلت شکسته و به اون‌چه می‌خواستی نرسیدی ... اصل، توی این دنیا نرسیدنه! وقتی برسی، عجیبه»

#مدل_ذهنی

@systemsthinking
#هم_نت
#همدلي
#تفكرسيستمي_درمدرسه
#محمدعلي

هديه روز پدر

روز پنجشنبه دوم ارديبهشت ٩٥ اولين روز كلاس درسمان براي دانش آموزان كلاس پنجم و ششم دبستان پسرانه ابوذر در روستاي كفران بود.

كلاس را با نمايش خوشحالي ها و ناراحتي ها شروع كرديم و بچه ها با نمايش نشان مي دادند كه چه چيزهايي و چه مقدار آنها را خوشحال و ناراحت مي كند.

يكي از بچه ها گفت هديه دادن من را خوشحال مي كند و يكي ديگر از بچه ها گفت: مثل امروز كه روز پدر است و ما با هديه دادن پدرمان را خوشحال مي كنيم.

از بچه ها خواستم بگويند چه هديه هايي به پدرشان مي توانند بدهند كه به پول نياز نداشته باشد. آقا ميتونيم برا پدرمون نقاشي بكشيم؛ ميتونيم بوسش كنيم؛ ميتونيم نمرات خوبمون رو بهش نشون بديم؛ ميتونيم بغلش كنيم و بهش بگيم چقدر دوستش داريم؛ ميتونيم براش غذا درست كنيم؛ ميتونيم براش كيك درست كنيم؛ ميتونيم براش با خط زيبا بنويسيم: پدر دوستت دارم...

بچه ها با شادي حرف مي زدند و مشاركت خوبي در بحث داشتند، اما متوجه شدم يكي از بچه ها حالش بدتر و بدتر مي شود. يكدفعه فكري به ذهنم رسيد كه نگرانيم را تشديد كرد.

پرسيدم: بچه ها كسي هست كه پدرش رو از دست داده باشه؟ همان دانش آموز و دانش آموز ديگري در انتهاي ديگر كلاس دستشان را بلند كردند. من هم دستم را بلند كردم و گفتم: بچه ها ما سه نفر هستيم كه در اين كلاس پدرهايمان را از دست داده ايم. به نظر شما ما چه هديه اي مي توانيم براي روز پدر به پدرانمان بدهيم؟

آقا ميتونيد براشون دعا كنيد؛ ميتونيد كارهاي خوب كنيد كه بقيه براي پدرتون دعا كنند؛ ميتونيد براشون صلوات و فاتحه بفرستيد...

از همه كلاس خواستم كه دسته جمعي هديه اي براي پدراني كه از دست داده ايم بفرستيم. يكي از بچه ها گفت: آقا براي پدر بزرگ هايي كه از دست داده ايم هم مي توانيم هديه بفرستيم.

همراه با تمام بچه هاي كلاس با صداي بلند براي اين عزيزان درگذشته صلوات و فاتحه و اخلاص خوانديم.

دو دانش آموز يتيم كلاسمان صورتشان از اشك خيس بود... همراهي امروز هم كلاسي ها و معلمشان تسكيني براي دردهاي ناگفته شان بود...

https://telegram.me/systemsthinking
#تفكرسيستمي
#آموزش_مهندسي
#محمدعلي

عصر شنبه ١١ارديبهشت ٩٥ به همراه حسين توحيدي طي يك كارگاه سه ساعته تفكر سيستمي همراه هيات مديره سازمان نظام مهندسي ساختمان استان تهران بوديم.

كارگاه مثل هميشه تعاملي و همراه با بازي هاي تفكر سيستمي و گفتگو بود.

در ميان صحبت ها يك نكته جديد ياد گرفتم و با جمع به اشتراك گذاشتم:
سازمان هايي مثل نظام مهندسي ساختمان، مي توانند و بايد در طراحي رشته هاي آموزشي مورد نياز جامعه و محتواي آموزشي دانشگاه ها و جهت دهي به جوانان براي ادامه تحصيل در رشته هايي كه بيشتر مورد نياز كشور هستند، مشاركت كنند.

در حال حاضر ظرفيت دانشگاه ها و تمايل افراد براي انتخاب رشته، گذشته نگر است و با توجه به تاخير اطلاعاتي در سيستم هاي اجتماعي، از يك سو با اشباع رشته هاي موجود و بي كاري فارغ التحصيلان رشته هاي مهندسي و از سوي ديگر نداشتن افراد خبره در حوزه هاي مورد نياز كشور مواجه هستيم و اين مساله ها در طي زمان تشديد هم خواهند شد.

https://telegram.me/systemsthinking
#تفكرسيستمي
#تفكر_درونزا
#كاوشگري
#گفتگو
#محمدعلي

روز چهارشنبه و پنجشنبه هشتم و نهم ارديبهشت ٩٥ من و حسين توحيدي به همراه سي نفر از مديران و كاركنان يكي از شركت هاي پيشرو مهندسي كشور، كارگاه تفكر سيستمي و گفتگو داشتيم.

اين كارگاه كه پنج روزه طراحي شده است بخشي از برنامه حركت به سمت سازمان يادگيرنده است كه از سال گذشته شروع شده است.

صبح روز اول طي فرآيندي تعاملي مهمترين مسايل سازمان شناسايي شدند و با توجه به علاقه شركت كنندگان، پنج گروه براي بررسي اين مسايل شكل گرفتند.

با توجه به مهارت هاي مختلف تفكر سيستمي، مجموعه سوال هايي طرح كردم كه به تيم ها كمك مي كرد از زواياي مختلف به مساله ها نگاه كنند و به شناخت بهتري برسند.

تجربه اين سوال ها در سازمان هاي مختلف بسيار جالب است. سفري كه افراد با پاسخ به اين سوال ها شروع مي كنند، آنها را به سرزميني هدايت مي كند كه آنجا همه خود را مرتبط و مسوول و توانمند در حل مساله ها مي بينند.

يكي از گروه ها در سومين ارايه اي كه داشتند روي برگه نوشتند: از ماست كه بر ماست.

تجربه جالب ديگر اين بود كه با پيشرفت فعاليت گروه ها، پنج مساله بسيار به هم نزديك ديده شدند، به گونه اي كه انگار بخش هايي از يك مساله بزرگ تر هستند و همه بايد با هم و در ارتباط با هم بهبود پيدا كنند.

در اين روش از برگزاري كارگاه كه به ظاهر آموزشي در كار نيست و فقط سوال هاي پي در پي پرسيده مي شود، هميشه نگران بوده ام كه چقدر يادگيري براي افراد وجود دارد.

بازخورد مديرعامل شركت براي من بسيار اميد بخش بود:
سال گذشته طي سه ماه كار فشرده تلاش كرديم مهمترين مسايل شركت را بشناسيم و راه هاي بهبود آنها را پيدا كنيم. با اين وجود خروجي آن سه ماه بسيار كمتر از خروجي توليد شده در روز اول كارگاه تفكر سيستمي بود...

https://telegram.me/systemsthinking
#حجاب
#مدل_ذهني
#محمدعلي

لباس جديد مردم شهر ما

شايد داستان لباس جديد پادشاه را به خاطر داشته باشيد.

دو خياط به شهر مي آيند و لباسي ويژه براي پادشاه مي دوزند كه ادعا مي كنند فقط انسان هاي عاقل آن را مي بينند و انسان هاي نادان توان ديدن آن را ندارند.

اطرافيان پادشاه و مردم و خود پادشاه هم از ترس اينكه در نظر ديگران نادان انگاشته شوند، از لباسي كه در واقع وجود نداشت تعريف و تمجيد مي كنند و پادشاه با تني عريان به خيابان مي رود تا مردم لباس مخصوص او را ببينند.

ناگهان در ميان جمع كودكي فرياد مي زند كه پادشاه عريان است و با تكرار اين گفته ديگران هم جرات مي كنند و عرياني و حماقت پادشاه براي او رسوايي به بار مي آورد.

اين روزها آن دو خياط به شهرهاي ما آمده اند. در خيابان افراد زيادي را مي بينيم كه آن دو خياط برايشان لباس دوخته اند. اطرافيان هم از ترس متهم شدن به ناداني و عقب ماندگي، توصيف ها در زيبايي لباس هايي كه در واقع وجود ندارند سر مي دهند.

كجاست كودك آزاده اي كه در خيابان هاي شهر من عرياني مشتريان اين خياط ها را فرياد زند!

https://telegram.me/systemsthinking
به قول محمد درویش، "شاید نتوان از این بهتر شرح داد که چرا شلیک به حیات وحش، زدن تیر خلاص به زندگی است ..."
منبع: کانال زمین آنلاین
@systemsthinking
عيد مبعث پيامبر مهرباني مبارك

@systemsthinking
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهي يك اشتباه كوچك كافيست تا يك عمر زحمت بر باد رود!

@systemsthinking
#مدل_ذهني
#تفكر_در_طول_زمان
#صبر
#مشيري

کودک در حال حل مسئله است. چشمان مربی و والدین نظاره گر او هستند. گاهی آن قدر غرق تفکر است که از این نگاه ها عبور می کند. نگاه هایی که گاه سنگین هستند. چرا سنگین؟ الان می گویم.
کودک در حال تجربه است. مراحل فکر کردن، دوران دادن مهره و چرخاندن آن و جای دادن در پازل، گاهی برای او کندتر از پدر و مادر یا مربی است.
اما والدینش را می‌بینی که ناصبورانه می‌گویند:
دقت کن...
حواست رو جمع کن...
ببین اینجوریه...
و ...
نه فرصت کافی برای تفکر می‌دهند و نه فرصت اشتباه.
و تو افسوس می خوری.
گاهی هم تلاش می‌کنی برایشان توضیح دهی و می‌گویی:
اجازه دهید کودک اشتباه کند...
فرصت دهید تا راه حلش را بیازماید...
و حرفهایی شبیه این:
اجازه دهید من کمکش می‌کنم.
انگار فکر می‌کنند اگر قدری طول بکشد یا اشتباه حل شود، آبرویشان می‌رود،
شاید هم ناصبورند.
تفاوت تفکر منطقی با آزمون و خطا را می دانم اما اینجا سخنم از درد دیگری است.
از درد ناشکیبایی...

https://telegram.me/systemsthinking
#مدل_ذهني
#خطاهاي_ادراكي
#محمدعلي

چند روز پيش كه مادر براي زيارت عتبات رفته بودند، در مسجد سهله تسبيحي از خواهرشان مي گيرند و مشغول ذكر مي شوند.

چند دقيقه بعد جايشان را عوض مي كنند و مشغول نماز مي شوند. دو زن عراقي كنارشان مي نشينند و تسبيح را بر مي دارند كه ذكر بگويند. مادر تذكر مي دهند كه تسبيح متعلق به خواهر من است و زني كه تسبيح را در دست داشت، تسبيح را به ايشان مي دهد.

بار ديگر تسبيح را زمين مي گذارند و همان زن دوباره تسبيح را بر مي دارد و مي خواهد برود كه مادر تذكر مي دهند كه تسبيح مال من نيست و امانت است و نمي توانم به شما بدهم. زن عرب هم كه فارسي بلد نبوده و متوجه مي شود امكان مكالمه ندارند، تسبيح را به مادر مي دهد و خداحافظي مي كند.

قسمت جالب ماجرا وقتيست كه مادر تسبيح را به خواهرشان پس مي دهند و خواهرشان مي گويد كه تسبيح همان جاي اول كه نشسته بودند جا مانده بوده و آن را برداشته اند و تسبيح زن عرب صرفا شبيه به تسبيح ايشان بوده...

https://telegram.me/systemsthinking
#یادگیری
مهارت های عمومی برای مدیران

انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف
کمیته مدیریت و اقتصاد

فرم ثبت نام:
http://goo.gl/forms/Y8iRmheOSt