#شادى
نوشته ديگري در مورد شادي از يكي از دوستان خوب گروه آسمان دريافت كردم كه بسيار زيباست:
برای افزایش شادی در خانه
میشود روی آینه اتاق خواب بچه ها یا خودمون جملات محبت آمیز بنویسم
می شود بعداز نماز بلند بلند براشون دعا کنیم
بگردیم ببینیم چی میشه ازآنها یاد گرفت بعداز یادگیری کلی از ایشان تعریف کنیم.
میشه برای اعضای خونه شعر بخونیم یا براشون شعر بسازیم...
وقتی اعضای خونه کلافه هستند برای درس _ کارشون یا هر چیز دیگه به جای اینکه بهشون بگیم چه کار بکنند یا اینکه تذکر بدیم و... فقط بگیم من الآن میتونم کمکی بکنم ؟ فقط!
میشه نگاه مهربانانه به همسر فرزندانمان را طولانی کنیم بی کلام...
میشه در مهر ورزی ریخت وپاش کنیم!!
...میشه مامان وبابا لباس مهمونی بپوشند و برن اتاق بچه ها مهمونی ...
کلی یادگیری توش هست . من امتحان کردم ...
میشه وقتی به هر دلیلی شام نداری
یه منو درست کنی مثل رستورانها
نوشیدنی _غذا _ دسر از هرچی در خانه هست
بدي به اعضای خونه
من اینکار را انجام دادم عالی بود
همه فهمیدیم وقتی راه حل همیشگی یک مسئله در دسترس نیست چقدر راه حلهای کوتاه دیگه میشه پیدا کرد
میشه به همسرمان بگیم که جایگاه او ویژه است تا همیشه...
میشه هراز چند گاه در صندوق خانه دلمون بگردیم و مهر های قدیمی را پیدا کنیم وغبار را ازشون بگیریم
میشود از آسمان به ظرف عمرمان بنگریم ...
وفرصت ها را برای
بخشیدن
مهر ورزی
همدلی
گذشت
یادگیری
زیبا بینی و.....بندگی
غنیمت بشمریم
☘☘☘☘☘
https://telegram.me/systemsthinking
نوشته ديگري در مورد شادي از يكي از دوستان خوب گروه آسمان دريافت كردم كه بسيار زيباست:
برای افزایش شادی در خانه
میشود روی آینه اتاق خواب بچه ها یا خودمون جملات محبت آمیز بنویسم
می شود بعداز نماز بلند بلند براشون دعا کنیم
بگردیم ببینیم چی میشه ازآنها یاد گرفت بعداز یادگیری کلی از ایشان تعریف کنیم.
میشه برای اعضای خونه شعر بخونیم یا براشون شعر بسازیم...
وقتی اعضای خونه کلافه هستند برای درس _ کارشون یا هر چیز دیگه به جای اینکه بهشون بگیم چه کار بکنند یا اینکه تذکر بدیم و... فقط بگیم من الآن میتونم کمکی بکنم ؟ فقط!
میشه نگاه مهربانانه به همسر فرزندانمان را طولانی کنیم بی کلام...
میشه در مهر ورزی ریخت وپاش کنیم!!
...میشه مامان وبابا لباس مهمونی بپوشند و برن اتاق بچه ها مهمونی ...
کلی یادگیری توش هست . من امتحان کردم ...
میشه وقتی به هر دلیلی شام نداری
یه منو درست کنی مثل رستورانها
نوشیدنی _غذا _ دسر از هرچی در خانه هست
بدي به اعضای خونه
من اینکار را انجام دادم عالی بود
همه فهمیدیم وقتی راه حل همیشگی یک مسئله در دسترس نیست چقدر راه حلهای کوتاه دیگه میشه پیدا کرد
میشه به همسرمان بگیم که جایگاه او ویژه است تا همیشه...
میشه هراز چند گاه در صندوق خانه دلمون بگردیم و مهر های قدیمی را پیدا کنیم وغبار را ازشون بگیریم
میشود از آسمان به ظرف عمرمان بنگریم ...
وفرصت ها را برای
بخشیدن
مهر ورزی
همدلی
گذشت
یادگیری
زیبا بینی و.....بندگی
غنیمت بشمریم
☘☘☘☘☘
https://telegram.me/systemsthinking
#شادى
بعد از نوشتن متن #شادى در خانه، نوشته هاي مختلفي از دوستان دريافت كردم. اين متن ارزشمند توجه متفاوتي به اين مفهوم دارد:
"شادي هاي كوچك يك خانه"
كه ممكنه خونه ي خودمون نباشه
اما لازمه شادي به اونجا هم سري بزنه
خونه ممكنه فقط يك اهل داشته باشه
شبيه خونه ي مامان من، كه منتظر صداي زنگ باشه كه سفير دوستي بشه
پس زنگ تلفن يا خونه ي اين بزرگا رو هر از چند گاهي به صدا در آريم...
خونه ممكنه، يك آسايشگاه سالمندان باشه
كه هيچ وقت نديديمش
با خودمون فكر كنيم ميشه رفت ديدنشون و فقط به يك سبد نگاه و حرف، مهمونشون كرد
كه سخت مشتاقن و منتظر...
خونه ممكنه، محل نگهداري بچه هاي بي سرپرستي باشه كه براي اهاليش واژه هاي بابا، مامان، خواهر، دايي و عمه و .... فقط كلمه هاي بي جاني هستن كه جاشون هميشه خاليه و مفهوم خونواده همواره پشت شيشه هاي غبار گرفته خيال و آرزو، محو شده!!!
شايد يه روزي، تونستيم نيم نگاهي در هياهوي روزگار براي يافتن اين خونه ها در شهرمون داشته باشيم
و شادي اين بار توي قلب هاي كوچكيه كه دستاني براي نوازش بالاي سرشون نيست
خونه ممكنه، خونه ي هر كدوم از ماها باشه
كه پُره از زندگي هاي آغشته شده به تكنولوژي هاي كه آگاهي كاملي بهشون نداريم و روابط و دوستي هايي كه خيلي ظاهري و سطحي شدن و كار و حرفه اي كه علاقه و انتخاب ما نبوده و دانش و مهارتي كه محلي براي عرضه اش پيدا نمي كنيم
خونه ي ماها اين روزها، نياز به تولد پديده هايي داره كه با خودشون شادي رو به ارمغان مي يارن
مثل تولد يه لبخند در مردمك نگاه فرزند
مثل تلاقي نگاه عاشقانه در چشمان خسته ي همسر
مثل صداي زمزمه ي ترانه اي قديمي در انباري خونه
مثل بوي بادمجون هاي سرخ شده
مثل نسيم كه از درز پنجره خودش رو دعوت مي كنه به حريم اتاق و پرده با شرم، ريز ريز ناز مي كنه
مثل خيلي چيزاي ديگه
اما مطمئنا خونه ها امروز خيلي نياز به شادي دارن
پس شادي رو بيافرينيم
در انتظار اومدنش نشستن خطاست.
https://telegram.me/systemsthinking
بعد از نوشتن متن #شادى در خانه، نوشته هاي مختلفي از دوستان دريافت كردم. اين متن ارزشمند توجه متفاوتي به اين مفهوم دارد:
"شادي هاي كوچك يك خانه"
كه ممكنه خونه ي خودمون نباشه
اما لازمه شادي به اونجا هم سري بزنه
خونه ممكنه فقط يك اهل داشته باشه
شبيه خونه ي مامان من، كه منتظر صداي زنگ باشه كه سفير دوستي بشه
پس زنگ تلفن يا خونه ي اين بزرگا رو هر از چند گاهي به صدا در آريم...
خونه ممكنه، يك آسايشگاه سالمندان باشه
كه هيچ وقت نديديمش
با خودمون فكر كنيم ميشه رفت ديدنشون و فقط به يك سبد نگاه و حرف، مهمونشون كرد
كه سخت مشتاقن و منتظر...
خونه ممكنه، محل نگهداري بچه هاي بي سرپرستي باشه كه براي اهاليش واژه هاي بابا، مامان، خواهر، دايي و عمه و .... فقط كلمه هاي بي جاني هستن كه جاشون هميشه خاليه و مفهوم خونواده همواره پشت شيشه هاي غبار گرفته خيال و آرزو، محو شده!!!
شايد يه روزي، تونستيم نيم نگاهي در هياهوي روزگار براي يافتن اين خونه ها در شهرمون داشته باشيم
و شادي اين بار توي قلب هاي كوچكيه كه دستاني براي نوازش بالاي سرشون نيست
خونه ممكنه، خونه ي هر كدوم از ماها باشه
كه پُره از زندگي هاي آغشته شده به تكنولوژي هاي كه آگاهي كاملي بهشون نداريم و روابط و دوستي هايي كه خيلي ظاهري و سطحي شدن و كار و حرفه اي كه علاقه و انتخاب ما نبوده و دانش و مهارتي كه محلي براي عرضه اش پيدا نمي كنيم
خونه ي ماها اين روزها، نياز به تولد پديده هايي داره كه با خودشون شادي رو به ارمغان مي يارن
مثل تولد يه لبخند در مردمك نگاه فرزند
مثل تلاقي نگاه عاشقانه در چشمان خسته ي همسر
مثل صداي زمزمه ي ترانه اي قديمي در انباري خونه
مثل بوي بادمجون هاي سرخ شده
مثل نسيم كه از درز پنجره خودش رو دعوت مي كنه به حريم اتاق و پرده با شرم، ريز ريز ناز مي كنه
مثل خيلي چيزاي ديگه
اما مطمئنا خونه ها امروز خيلي نياز به شادي دارن
پس شادي رو بيافرينيم
در انتظار اومدنش نشستن خطاست.
https://telegram.me/systemsthinking
#گفتگو_در_خانواده
ماه #رمضان نزديك است.
با همسر و فرزندانم در مورد كارهايي صحبت كرديم كه مي توانيم براي استفاده بهتر از فرصت ماه رمضان انجام دهيم. اين پيشنهادها را بچه ها مطرح كردند:
- روزه بگيريم
- سحري بخوريم
- افطار دور هم باشيم
- قرآن بخوانيم
- به موقع نماز بخوانيم
- بيشتر كنار هم باشيم
- به موقع بخوابيم
- با هم دعوا نكنيم
- مهربان باشيم
- به مسجد برويم
- صبح زود پاشيم
- بازي فكري كنيم
- ورزش كنيم
- قصد ده روز كنيم بريم سفر
- شاد باشيم
شما براي ماه رمضان چه برنامه هايي داريد؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://telegram.me/systemsthinking
ماه #رمضان نزديك است.
با همسر و فرزندانم در مورد كارهايي صحبت كرديم كه مي توانيم براي استفاده بهتر از فرصت ماه رمضان انجام دهيم. اين پيشنهادها را بچه ها مطرح كردند:
- روزه بگيريم
- سحري بخوريم
- افطار دور هم باشيم
- قرآن بخوانيم
- به موقع نماز بخوانيم
- بيشتر كنار هم باشيم
- به موقع بخوابيم
- با هم دعوا نكنيم
- مهربان باشيم
- به مسجد برويم
- صبح زود پاشيم
- بازي فكري كنيم
- ورزش كنيم
- قصد ده روز كنيم بريم سفر
- شاد باشيم
شما براي ماه رمضان چه برنامه هايي داريد؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://telegram.me/systemsthinking
Forwarded from Systems Thinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
تفکر سیستمی در مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
سطح یک: ۲۶-۳۰ تیر / ۲۳-۲۷ مرداد
سطح دو: ۱۳-۱۷ شهریور
محل برگزاري: دانشگاه شريف
لینک ثبت نام:
https://goo.gl/1huoR7
تفکر سیستمی در مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
سطح یک: ۲۶-۳۰ تیر / ۲۳-۲۷ مرداد
سطح دو: ۱۳-۱۷ شهریور
محل برگزاري: دانشگاه شريف
لینک ثبت نام:
https://goo.gl/1huoR7
#تفكرسيستمي_درخانواده
#شادى
#باغستان
سلام
همه ي ما اين روزها، توي گروه ها و كانال ها و ... محيط هاي مختلف مجازي عضو هستيم
اما
ديشب من يه گروه درست كردم با دو نفر عضو
و اسمشو گذاشتم
من و پسرم
و بعد از سلام
براش نوشتم اين گروه مختص خودش و منه
و گفتم بيا علايقمون رو توش بذاريم
و ازش خواستم واسش اسم و عكس پروفايل انتخاب كنه
وقتي ظهر انلاين شدم
نمي دونيد با چه گروهي مواجه شدم
استيكرهاي قشنگي كه موج هايي از محبت داشت
و نوشته ها ي خودموني پسرم و اظهار خوش حاليش
و البته گفته بود اسم گروه """ من و پسرم """ عاليه
و نوشته بود براي عكس پروفايل هم يك عكس دوتايي مي گيريم!!!!!
و من بهترين گروه دنيا رو مزه كردم
نويسنده متن: خانم #باغستان
https://telegram.me/systemsthinking
#شادى
#باغستان
سلام
همه ي ما اين روزها، توي گروه ها و كانال ها و ... محيط هاي مختلف مجازي عضو هستيم
اما
ديشب من يه گروه درست كردم با دو نفر عضو
و اسمشو گذاشتم
من و پسرم
و بعد از سلام
براش نوشتم اين گروه مختص خودش و منه
و گفتم بيا علايقمون رو توش بذاريم
و ازش خواستم واسش اسم و عكس پروفايل انتخاب كنه
وقتي ظهر انلاين شدم
نمي دونيد با چه گروهي مواجه شدم
استيكرهاي قشنگي كه موج هايي از محبت داشت
و نوشته ها ي خودموني پسرم و اظهار خوش حاليش
و البته گفته بود اسم گروه """ من و پسرم """ عاليه
و نوشته بود براي عكس پروفايل هم يك عكس دوتايي مي گيريم!!!!!
و من بهترين گروه دنيا رو مزه كردم
نويسنده متن: خانم #باغستان
https://telegram.me/systemsthinking
- اسمت چيه؟
- #محمدعلى
- #محمدعلى قهرمان!
- آره من #محمدعلى هستم. من هم قهرمان هستم 😄
همه ي مردم فيليپين #محمدعلى را دوست داشتند.
همينكه گردن آويز من را مي ديدند كه نام #محمدعلى خيلي بزرگ روي آن نوشته شده بود، برايشان جلب توجه مي كرد و پيش من مي آمدند و خوش و بشي مي كردند. آنقدر صميمي كه انگار مدتهاست من را مي شناسند.
براي آنها نام #محمدعلى ياد آور قهرمان بزرگ بوكس جهان و مسابقه اش با جو فريزر در فيليپين بود.
و همين شباهت نام كافي بود كه من را هم به خاطر #محمدعلى دوست داشته باشند.
چند روز پيش #محمدعلى از بين ما رفت
خاطرات مردم دنيا از #محمدعلى ، پيام آور صلح، بلند منشي، و مهرباني، همچنان در ذهن ها باقي خواهد ماند.
https://telegram.me/systemsthinking
- #محمدعلى
- #محمدعلى قهرمان!
- آره من #محمدعلى هستم. من هم قهرمان هستم 😄
همه ي مردم فيليپين #محمدعلى را دوست داشتند.
همينكه گردن آويز من را مي ديدند كه نام #محمدعلى خيلي بزرگ روي آن نوشته شده بود، برايشان جلب توجه مي كرد و پيش من مي آمدند و خوش و بشي مي كردند. آنقدر صميمي كه انگار مدتهاست من را مي شناسند.
براي آنها نام #محمدعلى ياد آور قهرمان بزرگ بوكس جهان و مسابقه اش با جو فريزر در فيليپين بود.
و همين شباهت نام كافي بود كه من را هم به خاطر #محمدعلى دوست داشته باشند.
چند روز پيش #محمدعلى از بين ما رفت
خاطرات مردم دنيا از #محمدعلى ، پيام آور صلح، بلند منشي، و مهرباني، همچنان در ذهن ها باقي خواهد ماند.
https://telegram.me/systemsthinking
اين لينك را يكي از همراهان خوب كانال در مورد #محمدعلى ارسال كردند
https://www.instagram.com/p/BGYm164gq5K/
https://www.instagram.com/p/BGYm164gq5K/
Instagram
💠 پاي درس اخلاق 💠
• #بادیگارد #muhammadali #محمدعلی_کلی #محمد_علي_كلاي
#شعر
#مخزن_و_نرخ
🔸بازي ظرف ها در زندگی روزمره انسان ها زيباست. از ظرفي به ظرف ديگر مي ريزد، اما هيچ چيزي گم نمي شود.
@systemsthinking
@THINKINGandLEARNING
#مخزن_و_نرخ
🔸بازي ظرف ها در زندگی روزمره انسان ها زيباست. از ظرفي به ظرف ديگر مي ريزد، اما هيچ چيزي گم نمي شود.
@systemsthinking
@THINKINGandLEARNING
#وابستگي_به_مسير
این که کار تو با گذشته
تموم شده
به این معنی نیست
که کار گذشته
هم با تو تموم شده
📽 The Gift (2015)
منبع: كانال ديالوگ هاي ماندگار
-------------------
@systemsthinking
این که کار تو با گذشته
تموم شده
به این معنی نیست
که کار گذشته
هم با تو تموم شده
📽 The Gift (2015)
منبع: كانال ديالوگ هاي ماندگار
-------------------
@systemsthinking
#اقتصاد_خانواده
#تعادل_كار_و_زندگي
#توران_میرهادی
بخشی از #کتاب_جست_و_جو:
پدران و مادران به شدت کار می کردند، قالی، لوستر، تلویزیون، اتومبیل و غیره می خواستند. و برده ی مصرف شده بودند و این نوع بردگی را به گونه ای به فرزندانشان القا می کردند.
به دست آوردن بهترین پرتقال، بهترین موز، بهترین کیف، بهترین مدرسه برای فرزندانشان، نمونه هایی از هدف های خانواده های مصرف زده بود. به بیماری جایزه بیماری صفت عالی نیز افزوده می شد. مردمان برده ی مصرف به دنبال بهترین، عالی ترین، زیبا ترین چیزها در زندگی بودند...
https://telegram.me/systemsthinking
#تعادل_كار_و_زندگي
#توران_میرهادی
بخشی از #کتاب_جست_و_جو:
پدران و مادران به شدت کار می کردند، قالی، لوستر، تلویزیون، اتومبیل و غیره می خواستند. و برده ی مصرف شده بودند و این نوع بردگی را به گونه ای به فرزندانشان القا می کردند.
به دست آوردن بهترین پرتقال، بهترین موز، بهترین کیف، بهترین مدرسه برای فرزندانشان، نمونه هایی از هدف های خانواده های مصرف زده بود. به بیماری جایزه بیماری صفت عالی نیز افزوده می شد. مردمان برده ی مصرف به دنبال بهترین، عالی ترین، زیبا ترین چیزها در زندگی بودند...
https://telegram.me/systemsthinking
#همدلی
#تفکر_حلقه_بسته
#مدل_ذهنی
#میرزاپور
یک سال است که به ساختمان جدیدی آمده ایم و در این یک سال ملاقات مان با همسایه ها در حد سلام و احوالپرسی داخل آسانسور و پارکینگ بود و پیش نیامده بود آنها را بیشتر بشناسم و البته فقط این نبود؛ بر اساس مدل ذهنی خودم فکر می کردم در زندگی آپارتمان نشینی خیلی نمی شود با همسایه ها ارتباط داشت
دیروز مادرم آش 🍵 پخته بودند و از من خواستند آن را برای همسایه ها 👨👩👦👦 ببرم؛
همسایه واحد ۱ را یک بار دیگر دیده بودم، چقدر خوش برخورد بودند 😊
همسایه واحد ۲ دو دختر نازنین دارد 👭 و چند باری با آنها در پارکینگ خوش و بش کرده بودم
نوه همسایه واحد ۳ را برای اولین بار دیدم، ماشاءالله، خانم و آقای صادقی چقدر خوب مانده اند 💑
همسایه واحد ۴ دوست مادرم و تنها واحد آشنا برای من است که نوه ای به نام هانا دارد؛ بیشتر اوقات وقتی در کوچه می شنوم «سلام خاله» 🙋یعنی هانا است
مدیر مهربان و مسؤلیت پذیر ساختمان، واحد ۵
یک نفر را هنوز ندیده ام و فکر می کردم منزل شان طبقه اول است! کسری 🚶پسر بچه بانمکی که یک بار آسانسور بازی مشترک با هم داشتیم آهان اینجا زندگی می کنند؛ واحد ۶
و همسایه واحد ۷ که در کنار ما هستند و همیشه بعد از ساعت ۹ شب به خانه می آیند و آش را بعد افطار برایشان بردم
و امروز نزدیکای افطار، کسری و مادرش در خانه ما را زدند و یک بشقاب حلوا برای ما آوردند و احتمالا گشت و گذار دیروز من را تجربه خواهند کرد 😉
ارتباط گرفتن با همسایه ها 👨👩👧👨👩👧💑 آنقدرها هم که فکر می کردم پیچیده نبود؛ امان از این مدل های ذهنی ... و البته الان دارم به این فکر می کنم چگونه می توان در میان ساکنان یک آپارتمان همدلی بیشتری ایجاد کرد؟
☘ مادرم آش پختند و من برای همه بردم
☘ مامان کسری حلوا درست کردند و با کسری برای همه بردند
☘ و خواهرم یک جمله زیبا در آسانسور نصب کرد« برای داشتن چیزی که قبلا نداشته ای، باید به فردی تبدیل شوی که قبلا نبوده ای»
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_حلقه_بسته
#مدل_ذهنی
#میرزاپور
یک سال است که به ساختمان جدیدی آمده ایم و در این یک سال ملاقات مان با همسایه ها در حد سلام و احوالپرسی داخل آسانسور و پارکینگ بود و پیش نیامده بود آنها را بیشتر بشناسم و البته فقط این نبود؛ بر اساس مدل ذهنی خودم فکر می کردم در زندگی آپارتمان نشینی خیلی نمی شود با همسایه ها ارتباط داشت
دیروز مادرم آش 🍵 پخته بودند و از من خواستند آن را برای همسایه ها 👨👩👦👦 ببرم؛
همسایه واحد ۱ را یک بار دیگر دیده بودم، چقدر خوش برخورد بودند 😊
همسایه واحد ۲ دو دختر نازنین دارد 👭 و چند باری با آنها در پارکینگ خوش و بش کرده بودم
نوه همسایه واحد ۳ را برای اولین بار دیدم، ماشاءالله، خانم و آقای صادقی چقدر خوب مانده اند 💑
همسایه واحد ۴ دوست مادرم و تنها واحد آشنا برای من است که نوه ای به نام هانا دارد؛ بیشتر اوقات وقتی در کوچه می شنوم «سلام خاله» 🙋یعنی هانا است
مدیر مهربان و مسؤلیت پذیر ساختمان، واحد ۵
یک نفر را هنوز ندیده ام و فکر می کردم منزل شان طبقه اول است! کسری 🚶پسر بچه بانمکی که یک بار آسانسور بازی مشترک با هم داشتیم آهان اینجا زندگی می کنند؛ واحد ۶
و همسایه واحد ۷ که در کنار ما هستند و همیشه بعد از ساعت ۹ شب به خانه می آیند و آش را بعد افطار برایشان بردم
و امروز نزدیکای افطار، کسری و مادرش در خانه ما را زدند و یک بشقاب حلوا برای ما آوردند و احتمالا گشت و گذار دیروز من را تجربه خواهند کرد 😉
ارتباط گرفتن با همسایه ها 👨👩👧👨👩👧💑 آنقدرها هم که فکر می کردم پیچیده نبود؛ امان از این مدل های ذهنی ... و البته الان دارم به این فکر می کنم چگونه می توان در میان ساکنان یک آپارتمان همدلی بیشتری ایجاد کرد؟
☘ مادرم آش پختند و من برای همه بردم
☘ مامان کسری حلوا درست کردند و با کسری برای همه بردند
☘ و خواهرم یک جمله زیبا در آسانسور نصب کرد« برای داشتن چیزی که قبلا نداشته ای، باید به فردی تبدیل شوی که قبلا نبوده ای»
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_حلقه_بسته
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
#فساد
این روزها بحث حقوق چند ده میلیونی برخی از مدیران به مطبوعات و شبکه های مجازی کشیده شده و موافقان و مخالفانی دارد.
دو مسیر برای تحلیل این مساله به ذهن من می رسد:
مسیر ۱- حقوق بالا برای مشاغل مدیریتی تاثیرگذار باعث می شود که بتوانیم مدیران توانمندتری به کار بگیریم و این مدیران که دغدغه مالی ندارند سالم تر و حرفه ای تر عمل می کنند و عملکرد سازمان ها ده ها و صدها برابر این دستمزدهای پرداختی افزایش پیدا خواهد کرد.
مسیر ۲- افزایش دستمزد سمت های مدیریتی، جذابیت این سمت ها را افزایش می دهد و افراد فرصت طلب و فاقد صلاحیت های لازم، از طریق باند بازی و رشوه دادن تلاش می کنند این سمت های مدیریتی را به دست بیاورند. چنین افرادی سازمان را هم فاسد می کنند و ده ها و صدها برابر دستمزد خود به سازمان ها زیان وارد می کنند.
به نظر شما کدام مسیر اثر بیشتری در نتیجه ای که سازمان ها با آن مواجه هستند داشته است؟
راه حل پیشنهادی شما برای بهبود این وضعیت چیست؟
اجرای این راه حل چه عوارض نامطلوبی ممکن است داشته باشد؟
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
#فساد
این روزها بحث حقوق چند ده میلیونی برخی از مدیران به مطبوعات و شبکه های مجازی کشیده شده و موافقان و مخالفانی دارد.
دو مسیر برای تحلیل این مساله به ذهن من می رسد:
مسیر ۱- حقوق بالا برای مشاغل مدیریتی تاثیرگذار باعث می شود که بتوانیم مدیران توانمندتری به کار بگیریم و این مدیران که دغدغه مالی ندارند سالم تر و حرفه ای تر عمل می کنند و عملکرد سازمان ها ده ها و صدها برابر این دستمزدهای پرداختی افزایش پیدا خواهد کرد.
مسیر ۲- افزایش دستمزد سمت های مدیریتی، جذابیت این سمت ها را افزایش می دهد و افراد فرصت طلب و فاقد صلاحیت های لازم، از طریق باند بازی و رشوه دادن تلاش می کنند این سمت های مدیریتی را به دست بیاورند. چنین افرادی سازمان را هم فاسد می کنند و ده ها و صدها برابر دستمزد خود به سازمان ها زیان وارد می کنند.
به نظر شما کدام مسیر اثر بیشتری در نتیجه ای که سازمان ها با آن مواجه هستند داشته است؟
راه حل پیشنهادی شما برای بهبود این وضعیت چیست؟
اجرای این راه حل چه عوارض نامطلوبی ممکن است داشته باشد؟
https://telegram.me/systemsthinking
Forwarded from جمعیت شکرانه
https://s19.postimg.org/t3aw4gjur/web1.jpg
بچههایی که از آموزش محروم بودن و از طرف دیگه مدام در خانه و محله در معرض تحقیر قرار دارن، اعتماد به نفس به شدت پایینی دارن. بچههای شکرانه هم از این موضوع مستثنی نیستن:
مرتضی، باوجودیکه زمان ورود به شکرانه سواد مختصری داشت، جرات نداشت از روی هیچ متنی بخونه، تا حدی که جزء بچههای بیسواد تشخیصش دادیم و تا مدتی با بچههای کلاس اول سر یه کلاس مینشست.
خانوادهی پریسا اجازه نمیدادن پریسا درس بخونه، پریسا به اصرار زیاد ما و در حالیکه مادرش تاکید داشت که «این بچه چیزی یاد نمیگیره»، وارد شکرانه شد. پریسا این قدر نشانههای ضد و نقیض نشون میداد که تا مدت زیادی در این شک بودیم که این بچه بالاخره مشکل ذهنی داره یا نه.حتی استفاده از یه مشاور تحصیلی با تجربه هم نتونست این معما رو حل کنه.
تو شکرانه ما با بچههایی مواجه بودیم که جرات نقاشی کشیدن رو هم نداشتن. مداد رو که دستشون میگرفتن، نمیتونستن حتی با خیال راحت یه خط رو کاغذ بکشن. اگر هم یه چیزی میکشیدن، اولین کارشون این بود که پاککن رو بردارن و سریع پاکش کنن و بعد هم «من نمیتونم، من نمیتونم!»
اما شرایط رفتهرفته تغییر کرد. بخشی از این تغییر، با وارد شدن بچهها به محیطی که براشون جدید بود، اتفاق افتاد. جایی که بهشون این احساس رو منتقل کرد که مهم و دوست داشتنی و قابل احترام هستن. تجربهی این یکسال کار بهمون نشون داد که علاوه بر رابطهی فردی که مربیها با کودک برقرار میکنن، بعضی از برنامههای آموزشی هم به طور خاص میتونه تاثیر زیادی رو افزایش اعتماد به نفس بچهها داشته باشه. نقاشی، بازی و نمایش سه ابزار تاثیرگذار در این زمینه بودن...
بچههایی که از آموزش محروم بودن و از طرف دیگه مدام در خانه و محله در معرض تحقیر قرار دارن، اعتماد به نفس به شدت پایینی دارن. بچههای شکرانه هم از این موضوع مستثنی نیستن:
مرتضی، باوجودیکه زمان ورود به شکرانه سواد مختصری داشت، جرات نداشت از روی هیچ متنی بخونه، تا حدی که جزء بچههای بیسواد تشخیصش دادیم و تا مدتی با بچههای کلاس اول سر یه کلاس مینشست.
خانوادهی پریسا اجازه نمیدادن پریسا درس بخونه، پریسا به اصرار زیاد ما و در حالیکه مادرش تاکید داشت که «این بچه چیزی یاد نمیگیره»، وارد شکرانه شد. پریسا این قدر نشانههای ضد و نقیض نشون میداد که تا مدت زیادی در این شک بودیم که این بچه بالاخره مشکل ذهنی داره یا نه.حتی استفاده از یه مشاور تحصیلی با تجربه هم نتونست این معما رو حل کنه.
تو شکرانه ما با بچههایی مواجه بودیم که جرات نقاشی کشیدن رو هم نداشتن. مداد رو که دستشون میگرفتن، نمیتونستن حتی با خیال راحت یه خط رو کاغذ بکشن. اگر هم یه چیزی میکشیدن، اولین کارشون این بود که پاککن رو بردارن و سریع پاکش کنن و بعد هم «من نمیتونم، من نمیتونم!»
اما شرایط رفتهرفته تغییر کرد. بخشی از این تغییر، با وارد شدن بچهها به محیطی که براشون جدید بود، اتفاق افتاد. جایی که بهشون این احساس رو منتقل کرد که مهم و دوست داشتنی و قابل احترام هستن. تجربهی این یکسال کار بهمون نشون داد که علاوه بر رابطهی فردی که مربیها با کودک برقرار میکنن، بعضی از برنامههای آموزشی هم به طور خاص میتونه تاثیر زیادی رو افزایش اعتماد به نفس بچهها داشته باشه. نقاشی، بازی و نمایش سه ابزار تاثیرگذار در این زمینه بودن...