مطالعه مطالب کانال «اقتصاد اجتماعی» را به دوستانی که علاقمند به تحلیل اقتصادی مسایل روز کشور در حوزه های «آموزش»، «سلامت» و «توسعه» هستند توصیه می کنم.
https://telegram.me/Social_Economics
https://telegram.me/Social_Economics
آیا #عوام_زده هستیم یا #تابع_قانون؟
به قلم امیر شاهرخی
هر روز تصمیماتی در بخش های مختلف نهادهای عمومی می بینیم که پس از توجه رسانه ها لغو می شود، از مجوز حقوق های بالا گرفته تا لغو مزایده فلان خانه تاریخی.
در این باره به نظرم دو موضوع قابل توجه است:
۱. نقش رسانه ها مهم است،
از جمله رسانه های غیر همسو با جناح حاکم که حتی گاه «با انگیزه ای غیر از اصلاح» اخبار را منتشر می کنند، اما نتیجه تفاوتی نمی کند و در شفافیت خدمات عمومی و پاسخگو نگاه داشتن مسئولان تاثیر به سزایی دارند، گرچه مثبت یا منفی بودن نتیجه عملی این نقش رسانه ها، به گونه ای که خواهد آمد بستگی به نوع واکنش مسئولان دارد.
۲. واکنش سازمانها باید منطقی باشد،
درباره واکنش سازمانها به اخبار منتشره چند پرسش نیز در ذهن ایجاد می شود:
▪️آیا تصمیمات گرفته شده قانونی هستند یا نه؟
-اگر قانونی هستند چرا به این سرعت و بدون توضیح قابل قبولی لغو می شوند؟
-اگر قانونی نیستند مسئولیت برخورد با تصمیمات غیر قانونی با کیست؟
▪️ آیا خود سازمان هم تازه بعد از رسانه ای شدن اخبار متوجه نادرست بودن تصمیمات شان می شوند؟
-فرض خوب این است که بله، البته اگر چنین باشد تغییر و اصلاح تصمیم اتفاق مبارکی است، هرچند می توان پرسید که چرا این بررسی ها و بحث ها و دریافت نظرات کارشناسانه قبل از تصمیم گیری و اقدام انجام نگرفته بودند؟ به هر صورت در این شرایط رسانه ها اثری اصلاحی و مثبت دارند.
-فرض بدبینانه تر این است که تخلفی عمدی در حال وقوع بوده که هوشیاری رسانه ها جلوی آن را گرفته است. در این شرایط نیز اثر کنش رسانه ها مثبت است.
-اما بدتر و نگران کننده تر این است که واکنش برای «نمایش پاسخگویی به افکار عمومی» است که قبل از بررسی کافی و اطمینان از نادرست بودن تصمیم، و یا حتی با اطمینان از درستی تصمیم، نظام تصمیم گیری را به سمت «عوام زدگی» و «سیاست زدگی» می برد. در چنین شرایطی قطعا نقش رسانه ها در ترکیب با شیوه واکنش سازمانها به نقشی مخرب تبدیل خواهد شد.
برای جلوگیری از عوام زدگی، مسئولان طبعا باید کاری را که فکر می کنند درست است انجام دهند و اگر در مواردی هم مطمئن شدند جامعه خواستار چیز دیگری مخالف تشخیص آنها است، برای احترام به نظر جمع و جلوگیری از استبداد رای، از مسئولیت کناره گیری کنند و اجازه دهند افراد دیگری که به خواسته مطرح شده اعتقاد دارند موضوعات را دنبال کنند.
منبع: @changelink
https://telegram.me/systemsthinking
به قلم امیر شاهرخی
هر روز تصمیماتی در بخش های مختلف نهادهای عمومی می بینیم که پس از توجه رسانه ها لغو می شود، از مجوز حقوق های بالا گرفته تا لغو مزایده فلان خانه تاریخی.
در این باره به نظرم دو موضوع قابل توجه است:
۱. نقش رسانه ها مهم است،
از جمله رسانه های غیر همسو با جناح حاکم که حتی گاه «با انگیزه ای غیر از اصلاح» اخبار را منتشر می کنند، اما نتیجه تفاوتی نمی کند و در شفافیت خدمات عمومی و پاسخگو نگاه داشتن مسئولان تاثیر به سزایی دارند، گرچه مثبت یا منفی بودن نتیجه عملی این نقش رسانه ها، به گونه ای که خواهد آمد بستگی به نوع واکنش مسئولان دارد.
۲. واکنش سازمانها باید منطقی باشد،
درباره واکنش سازمانها به اخبار منتشره چند پرسش نیز در ذهن ایجاد می شود:
▪️آیا تصمیمات گرفته شده قانونی هستند یا نه؟
-اگر قانونی هستند چرا به این سرعت و بدون توضیح قابل قبولی لغو می شوند؟
-اگر قانونی نیستند مسئولیت برخورد با تصمیمات غیر قانونی با کیست؟
▪️ آیا خود سازمان هم تازه بعد از رسانه ای شدن اخبار متوجه نادرست بودن تصمیمات شان می شوند؟
-فرض خوب این است که بله، البته اگر چنین باشد تغییر و اصلاح تصمیم اتفاق مبارکی است، هرچند می توان پرسید که چرا این بررسی ها و بحث ها و دریافت نظرات کارشناسانه قبل از تصمیم گیری و اقدام انجام نگرفته بودند؟ به هر صورت در این شرایط رسانه ها اثری اصلاحی و مثبت دارند.
-فرض بدبینانه تر این است که تخلفی عمدی در حال وقوع بوده که هوشیاری رسانه ها جلوی آن را گرفته است. در این شرایط نیز اثر کنش رسانه ها مثبت است.
-اما بدتر و نگران کننده تر این است که واکنش برای «نمایش پاسخگویی به افکار عمومی» است که قبل از بررسی کافی و اطمینان از نادرست بودن تصمیم، و یا حتی با اطمینان از درستی تصمیم، نظام تصمیم گیری را به سمت «عوام زدگی» و «سیاست زدگی» می برد. در چنین شرایطی قطعا نقش رسانه ها در ترکیب با شیوه واکنش سازمانها به نقشی مخرب تبدیل خواهد شد.
برای جلوگیری از عوام زدگی، مسئولان طبعا باید کاری را که فکر می کنند درست است انجام دهند و اگر در مواردی هم مطمئن شدند جامعه خواستار چیز دیگری مخالف تشخیص آنها است، برای احترام به نظر جمع و جلوگیری از استبداد رای، از مسئولیت کناره گیری کنند و اجازه دهند افراد دیگری که به خواسته مطرح شده اعتقاد دارند موضوعات را دنبال کنند.
منبع: @changelink
https://telegram.me/systemsthinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#زندگی_اصیل
چهل ساله شدم
به قلم علی اکبر کاویانی
https://telegram.me/systemsthinking
در روزگاران قدیم، زندگی سختتر بود. کودکان از سن پایین، بار سنگین زندگی را بر دوش میگرفتند و در آستانهی 15 سالگی، بسیار بیشتر از افراد بالغ امروزی سرد و گرم دنیا را میچشیدند. زودتر بزرگ میشدند. بیشتر مسئولیت بر دوش داشتند.
اکنون نیزکمابیش در مناطق محرومتر کشور ما یا هرکجای دیگر دنیا، همین وضع را میتوان دید. یک فرزند عشایر، یک چوپان جوان روستایی یا یک کودک هندی و افریقایی که از کوچکی در دامان طبیعت و همپای دشت و جنگل و رودخانه زندگی میکنند و با حیوانات اهلی و وحشی رودررو میشوند و سرما و گرمای خشن طبیعت، آبدیدهشان میکند، با من شهرنشین که تحمل خراشی بر پوست ندارم تفاوت بسیاری دارند.
کودکی که از خُردی، نانآور خانواده میشده را نمیتوان با انسانی امروزی که تا 50 سالگی هم ممکن است سربار والدین باشد مقایسه کرد.
تا همین چند دهه پیش، اندیشه و رفتار افراد تا حد زیادی مبتنی بر تجارب و دستاوردهای شخصی بود، ولی اکنون بخش زیادی از آن «عاریتی» است. کمتر کسی را میبینم که استقلال اندیشه داشته باشد. حرف بسیار است، اما از جنس نقل قول، نه از جنس اندیشه. بیشتر حامل هستیم، نه عامل.
داشتم فکر میکردم که شاید دیگر در این دور و زمانه نتوان 40سالگی را سن پختگی نامید. البته شاید برای برخی سن پختگی شغلی و تخصصی باشد، ولی در همین حد. نه بیشتر. آن هم در دوران امروزی که حتی در یک زیرشاخه از یک رشتهی علمی، عمری طی میشود و نهایتا اعتراف میکنیم که «هیچ نمیدانیم». بوعلی هم در این عصر اگر میبود، حکیم جامعالاطراف نمیتوانست باشد. اصلا شدنی نیست.
به پشت سرم که نگاه میکنم نمیدانم این 40سال چگونه گذشته. هرچه بوده خیلی سریع بوده. اصلا انگار دوران مدرسه که تمام شده، زمان مشغول دویدن شده است.
با خودم فکر میکنم یک زمانی 40سالگی سن پختگی بود. افراد در این سن دانشمند میشدند، حکیم میشدند، عارف میشدند... من کجای کار هستم
وبلاگ علی اکبر کاویانی:
shortcut.persianblog.ir
#زندگی_اصیل
چهل ساله شدم
به قلم علی اکبر کاویانی
https://telegram.me/systemsthinking
در روزگاران قدیم، زندگی سختتر بود. کودکان از سن پایین، بار سنگین زندگی را بر دوش میگرفتند و در آستانهی 15 سالگی، بسیار بیشتر از افراد بالغ امروزی سرد و گرم دنیا را میچشیدند. زودتر بزرگ میشدند. بیشتر مسئولیت بر دوش داشتند.
اکنون نیزکمابیش در مناطق محرومتر کشور ما یا هرکجای دیگر دنیا، همین وضع را میتوان دید. یک فرزند عشایر، یک چوپان جوان روستایی یا یک کودک هندی و افریقایی که از کوچکی در دامان طبیعت و همپای دشت و جنگل و رودخانه زندگی میکنند و با حیوانات اهلی و وحشی رودررو میشوند و سرما و گرمای خشن طبیعت، آبدیدهشان میکند، با من شهرنشین که تحمل خراشی بر پوست ندارم تفاوت بسیاری دارند.
کودکی که از خُردی، نانآور خانواده میشده را نمیتوان با انسانی امروزی که تا 50 سالگی هم ممکن است سربار والدین باشد مقایسه کرد.
تا همین چند دهه پیش، اندیشه و رفتار افراد تا حد زیادی مبتنی بر تجارب و دستاوردهای شخصی بود، ولی اکنون بخش زیادی از آن «عاریتی» است. کمتر کسی را میبینم که استقلال اندیشه داشته باشد. حرف بسیار است، اما از جنس نقل قول، نه از جنس اندیشه. بیشتر حامل هستیم، نه عامل.
داشتم فکر میکردم که شاید دیگر در این دور و زمانه نتوان 40سالگی را سن پختگی نامید. البته شاید برای برخی سن پختگی شغلی و تخصصی باشد، ولی در همین حد. نه بیشتر. آن هم در دوران امروزی که حتی در یک زیرشاخه از یک رشتهی علمی، عمری طی میشود و نهایتا اعتراف میکنیم که «هیچ نمیدانیم». بوعلی هم در این عصر اگر میبود، حکیم جامعالاطراف نمیتوانست باشد. اصلا شدنی نیست.
به پشت سرم که نگاه میکنم نمیدانم این 40سال چگونه گذشته. هرچه بوده خیلی سریع بوده. اصلا انگار دوران مدرسه که تمام شده، زمان مشغول دویدن شده است.
با خودم فکر میکنم یک زمانی 40سالگی سن پختگی بود. افراد در این سن دانشمند میشدند، حکیم میشدند، عارف میشدند... من کجای کار هستم
وبلاگ علی اکبر کاویانی:
shortcut.persianblog.ir
#آب
اینجا شالیزار است
کنار زاینده رود
سوم مرداد ۹۵
شالیزار آب زیادی لازم دارد
زاینده رود خشک است
الگوی کشت را بی توجه به آب انتخاب می کنیم
آب را با هزینه زیاد از حوضه های دیگر می آوریم تا هدر دهیم
اینجا شالیزار است
کنار زاینده رود
سوم مرداد ۹۵
شالیزار آب زیادی لازم دارد
زاینده رود خشک است
الگوی کشت را بی توجه به آب انتخاب می کنیم
آب را با هزینه زیاد از حوضه های دیگر می آوریم تا هدر دهیم
#لطفا_متوقف_کنید
#تفکر_حلقه_بسته
#مدل_ذهنی
لطفا جایزه های غیر متعارف را متوقف کنید.
مسابقات و جایزه های غیر متعارف، مدل ذهنی معیوبی می سازد که راه کسب درآمد را شانس و بخت و اقبال می داند.
راه درست کسب درآمد، کار و تلاش و کارآفرینی و ارزش آفرینی برای جامعه است.
جایزه های غیر متعارف بانک ها
جایزه های غیر متعارف مسابقات تلویزیونی
جایزه های غیر متعارف تبلیغاتی توسط سازمان ها
این جایزه های غیر متعارف، تخریب کننده ذهنیت کار و کارآفرینی در جامعه هستند.
https://telegram.me/systemsthinking
#تفکر_حلقه_بسته
#مدل_ذهنی
لطفا جایزه های غیر متعارف را متوقف کنید.
مسابقات و جایزه های غیر متعارف، مدل ذهنی معیوبی می سازد که راه کسب درآمد را شانس و بخت و اقبال می داند.
راه درست کسب درآمد، کار و تلاش و کارآفرینی و ارزش آفرینی برای جامعه است.
جایزه های غیر متعارف بانک ها
جایزه های غیر متعارف مسابقات تلویزیونی
جایزه های غیر متعارف تبلیغاتی توسط سازمان ها
این جایزه های غیر متعارف، تخریب کننده ذهنیت کار و کارآفرینی در جامعه هستند.
https://telegram.me/systemsthinking
«انسان خردمند با اصول خودش تصمیم میگیرد و فرد نادان پیرو افکار عمومی است».
ضربالمثلی چینی
#زندگی_اصیل
#حرکت_رمه_ای
@systemsthinking
ضربالمثلی چینی
#زندگی_اصیل
#حرکت_رمه_ای
@systemsthinking
تصمیم کامل وجود خارجی ندارد.
همواره برای تصمیماتی که میگیریم باید هزینههایی پرداخت کنیم.
بهترین تصمیمات هم معمولاً مقداری تخمین و ریسک در دل خود دارند.
پیتر دراکر
#تصمیم_گیری
@systemsthinking
همواره برای تصمیماتی که میگیریم باید هزینههایی پرداخت کنیم.
بهترین تصمیمات هم معمولاً مقداری تخمین و ریسک در دل خود دارند.
پیتر دراکر
#تصمیم_گیری
@systemsthinking
#مناجات
#مدل_ذهنی
#تاب_آوری
امروز در میان نوشته های قدیمی به برگه ای برخوردم که چند روز بعد از تولد سی سالگی ام نوشته شده بود.
آن روزها خیلی درگیر تجارت بودم و بحران های زیادی برای کسب و کار و شراکت هایم پیش آمده بود و زندگی هم به سختی می گذشت.
مرور این متن که در آن روزهای سخت نوشته شده بود برایم الهام بخش بود و تصمیم گرفتم با همراهان کانال تفکر سیستمی به اشتراک بگذارم:
﷽
حمد و سپاس خدای را سزد که عالمیان را آفرید، آنگاه آن ها را هدایت کرد.
خداوندی که کثرت آفریدگان، او را از توجه و تربیت یکایک آنان وا مداشت.
و چنان به رشد و تربیت هر آفریده ای پرداخت که گویی او را همان یک آفریده است.
امروز که بیش از سی سال از تولد و حضورم در این عالم می گذرد، چون می نگرم مرا چنان بوده است که گویی در این سی سال به تربیت من اشتغال داشته، لحظه ای از پس لحظه ای بهترین مسیر برای رشد مرا برگزیده است.
اگرچه در سالیانی که بر من گذشته است نشیب و فراز بسیار دیده ام و حوادث بسیار بر من تاخته است، چون نیک می نگرم، این همه، گهواره ای برای رشد طفل وجود من بوده است.
چگونه سر تعظیم فرو نیاورم بر پروردگاری که تربیت بندگان را بر خود فرض نموده است و به رغم کثرت بندگان، هریک را چنین مهربان تر از مادر است.
محمدعلی اسماعیل زاده اصل
۲۶ اسفند ۱۳۸۶
https://telegram.me/systemsthinking
#مدل_ذهنی
#تاب_آوری
امروز در میان نوشته های قدیمی به برگه ای برخوردم که چند روز بعد از تولد سی سالگی ام نوشته شده بود.
آن روزها خیلی درگیر تجارت بودم و بحران های زیادی برای کسب و کار و شراکت هایم پیش آمده بود و زندگی هم به سختی می گذشت.
مرور این متن که در آن روزهای سخت نوشته شده بود برایم الهام بخش بود و تصمیم گرفتم با همراهان کانال تفکر سیستمی به اشتراک بگذارم:
﷽
حمد و سپاس خدای را سزد که عالمیان را آفرید، آنگاه آن ها را هدایت کرد.
خداوندی که کثرت آفریدگان، او را از توجه و تربیت یکایک آنان وا مداشت.
و چنان به رشد و تربیت هر آفریده ای پرداخت که گویی او را همان یک آفریده است.
امروز که بیش از سی سال از تولد و حضورم در این عالم می گذرد، چون می نگرم مرا چنان بوده است که گویی در این سی سال به تربیت من اشتغال داشته، لحظه ای از پس لحظه ای بهترین مسیر برای رشد مرا برگزیده است.
اگرچه در سالیانی که بر من گذشته است نشیب و فراز بسیار دیده ام و حوادث بسیار بر من تاخته است، چون نیک می نگرم، این همه، گهواره ای برای رشد طفل وجود من بوده است.
چگونه سر تعظیم فرو نیاورم بر پروردگاری که تربیت بندگان را بر خود فرض نموده است و به رغم کثرت بندگان، هریک را چنین مهربان تر از مادر است.
محمدعلی اسماعیل زاده اصل
۲۶ اسفند ۱۳۸۶
https://telegram.me/systemsthinking
#مناجات
#مدل_ذهنی
#تاب_آوری
دو متن دیگر هم در حوالی همان روزها نوشته شده که مطالعه آنها هم خالی از لطف نیست و نشان دهنده تاثیر نوع نگاه به مشکلات، بر تاب آوری است:
متن اول ۱۴ آذر ۱۳۸۶:
سالهاست که با چنگ و دندان جنگیده ام، ایستاده ام، و دفاع کرده ام،
جنگ های فراوان کرده ام و زخم های فراوان برداشته ام؛
اینک اما، ای همه ناملایمت ها،
بدانید اینجا جایگاه آن جنگاوری است که از هر زخم بر تن خود زرهی ساخته است،
پس ای همه سختیها؛
اینک این من، اگر چه خسته از زخم های فراوان؛ با امیدی دیرپا، به آوردگاه آمده ام،
پس ای تیرهای بی پایان،
برتن این خسته ببارید و بدانید، ایستاده است.
------------------------
متن دوم ۱۸ آذر ۱۳۸۶:
و تو ای یگانه مهربان من، چقدر برای تو دلتنگم،
تو ای نزدیکترین، چقدر از تو دورم،
ای آنکه شکوفه های امید در آرزوی تو می شکفند،
ای آنکه بنده ی دل شکسته، در آغوش لطف بی انتهای تو آرام می گیرد،
ای آنکه روح خسته دلان در آرزوی سحرگاه وصال تو بال پرواز می گیرد،
ای دست گیر افتادگان، و ای پناه بی پناهان،
امید را ازتو یافته ام،
روح خسته ام را تو درمانی،
دل شکسته ام را تو آرامی،
دورم، به قرب وصالت میهمانم کن،
ابر تیره آسمان دلم را گرفته است، باغ دل را شکوفه باران کن،
دلِ خسته از زخم های فراوان شکسته است، آرامم باش،
مپسند شاهین پرشکسته به خاک افتد، بال پروازم ده،
هرگز نخواهم افتاد، دستم گرفته ای،
بی پناه نخواهم شد، پناه من تویی،
ایستاده ام، بر شاخسار امید، بر درختی که رو به سوی تو دارد.
https://telegram.me/systemsthinking
#مدل_ذهنی
#تاب_آوری
دو متن دیگر هم در حوالی همان روزها نوشته شده که مطالعه آنها هم خالی از لطف نیست و نشان دهنده تاثیر نوع نگاه به مشکلات، بر تاب آوری است:
متن اول ۱۴ آذر ۱۳۸۶:
سالهاست که با چنگ و دندان جنگیده ام، ایستاده ام، و دفاع کرده ام،
جنگ های فراوان کرده ام و زخم های فراوان برداشته ام؛
اینک اما، ای همه ناملایمت ها،
بدانید اینجا جایگاه آن جنگاوری است که از هر زخم بر تن خود زرهی ساخته است،
پس ای همه سختیها؛
اینک این من، اگر چه خسته از زخم های فراوان؛ با امیدی دیرپا، به آوردگاه آمده ام،
پس ای تیرهای بی پایان،
برتن این خسته ببارید و بدانید، ایستاده است.
------------------------
متن دوم ۱۸ آذر ۱۳۸۶:
و تو ای یگانه مهربان من، چقدر برای تو دلتنگم،
تو ای نزدیکترین، چقدر از تو دورم،
ای آنکه شکوفه های امید در آرزوی تو می شکفند،
ای آنکه بنده ی دل شکسته، در آغوش لطف بی انتهای تو آرام می گیرد،
ای آنکه روح خسته دلان در آرزوی سحرگاه وصال تو بال پرواز می گیرد،
ای دست گیر افتادگان، و ای پناه بی پناهان،
امید را ازتو یافته ام،
روح خسته ام را تو درمانی،
دل شکسته ام را تو آرامی،
دورم، به قرب وصالت میهمانم کن،
ابر تیره آسمان دلم را گرفته است، باغ دل را شکوفه باران کن،
دلِ خسته از زخم های فراوان شکسته است، آرامم باش،
مپسند شاهین پرشکسته به خاک افتد، بال پروازم ده،
هرگز نخواهم افتاد، دستم گرفته ای،
بی پناه نخواهم شد، پناه من تویی،
ایستاده ام، بر شاخسار امید، بر درختی که رو به سوی تو دارد.
https://telegram.me/systemsthinking
چند_نکته_برای_توجه_و_تامل_در_همکا.pdf
389 KB
نکاتی برای همکاری های داوطلبانه
فایل ارایه در نشست اعضای کمیته های تخصصی انجمن فارغ التحصیلان شریف
@systemsthinking
فایل ارایه در نشست اعضای کمیته های تخصصی انجمن فارغ التحصیلان شریف
@systemsthinking
Forwarded from Return to Authenticity; theory and practice
رتبه یک کنکور:از برق شریف انصراف دادم تا پزشکی بخوانم
http://donya-e-eqtesad.com/SiteKhan/1086728/
#انگیزه_درونی
http://donya-e-eqtesad.com/SiteKhan/1086728/
#انگیزه_درونی
Donya-E-Eqtesad
رتبه یک کنکور:از برق شریف انصراف دادم تا پزشکی بخوانم
روزنامه دنیای اقتصاد، پرمخاطب ترین روزنامه اقتصادی کشور
Forwarded from Return to Authenticity; theory and practice
طی چند ساعت گذشته نقدهای مختلفی درباره جنبه های مثبت و منفی تصمیم آقای محمد احمدی در تغییر مسیر تحصیلی شان مطرح شده است. از زاویه «کلان» و سیستمی شاید بتوان این سوال را مطرح کرد که کارایی نظام های آموزشی در چه حدی است تا دانشجویان رشته های تحصیلی خود را از همان ابتدا آگاهانه انتخاب کنند. عده ای از این زاویه به طرح موضوع پرداخته و این جنبه منفی را درباره نظام های آموزشی موجود مطرح کرده اند. شاید تصمیم ایشان تلنگری به ذهن سیاستگذاران و مدیران بزند که فکر کنند که به چه میزان دانشجویان در رشته های مختلف در حد قابل قبولی رشته های تحصیلی خود را با آگاهی و علاقه انتخاب کرده اند. همچنین به چه میزان عدم انطباق کافی علاقه با رشته تحصیلی در حد گسترده ای وجود داشته و مشکل به صورت نهفته ای وجود دارد. برخی نیز مطرح کرده اند که ایشان عملا زمان و فرصت های زیادی را بلا استفاده گذاشته و خواهد گذاشت. از طرف دیگر از زاویه ای «فردی» به نظر می رسد که اگر ایشان این تصمیم را از روی اختیار و آگاهی و با هر انگیزه درونی گرفته باشند، باید به این تصمیم احترام گذاشت، و حتی خوشحال بود که در بین جوانان موفق در نسل حاضر نیز تلاش برای تعیین مسیر زندگی خود به صورت خودآگاهانه همچنان وجود دارد. این تصمیم می تواند نمادی باشد برای اینکه با آزادگی و بر اساس انگیزه های درونی واقعی باید تصمیم گرفت. یک فایده کلان این رویداد ایجاد شرایطی برای پرسش گری درباره جا افتاده ترین پارادایم های ذهنی و الگوهای رفتاری کهنه در مسیرهای تحصیلی است که علایق و توان جوانان را در خود اسیر کرده است. به نظرم باید با دید احترام و تشویق به تصمیم ایشان نگریست، و برای ایشان آرزو کنیم که در تصمیمی که آگاهانه گرفته اند با تمرکز بر اصیل ترین انگیزه های درونی و برای ارزش آفرینی های اساسی در جامعه به بیشترین موفقیت ها دست یابند. حال بر عهده سیاستگذاران و مدیران است که چگونه می توانند بهترین شرایط محیطی را برای جوانان ایجاد نمایند که هر چه زودتر مسیر های تحصیلی و حرفه ای متناسب تری با علایق و توان خود شناسایی و انتخاب کنند. امیدوارم اقدام ایشان برای جوانان دیگر نیز این پیام را داشته باشد که درباره تصمیمات خود با خودآگاهی عمیق تر و تدبیر بهتری بیندیشند.
#انگیزه_درونی #آموزش_عالی
#انگیزه_درونی #آموزش_عالی
#آموزش
#وابستگی_به_مسیر
#تفکر_درونزا
#رفتارگرایی
چرا دانشگاه های ما هنوز هم طبق الگوی فکری دهه ی هفتاد میلادی اداره می شوند؟
در دهه ی هفتاد میلادی که تقریبا معادل دهه ی پنجاه شمسی می شود، سرمایه گذاری بزرگی برای تحصیل ایرانی ها در دانشگاه های امریکایی و بعضی از کشورهای اروپایی صورت گرفت.
بسیاری از این دانشجویان بعد از فارغ التحصیلی جذب دانشگاه های کشور شدند و بدنه اصلی دانشگاه های کشور را تشکیل دادند.
دهه ی هفتاد میلادی دوران اوج رفتارگرایی در روانشناسی بود و نظریه های روانشناسان رفتارگرا علوم اجتماعی و سیاسی و مدیریت و آموزش را هم تحت سیطره خود درآورده بودند.
از طرف دیگر دهه ی هفتاد زمان انقلاب علیه رفتارگرایی هم هست و با ناکارآمدی رفتارگرایی پر مدعا در حل مسایل واقعی جامعه، در دهه های هشتاد و نود میلادی و پس از آن نظریه های دیگری جایگزین رفتارگرایی شدند.
با این وجود اساتید ایرانی که در دهه ی هفتاد میلادی فارغ از تحصیل شده بودند و ارتباط خود را با مجامع علمی از دست داده بودند و تا سی سال و بیشتر همان جزوه های قدیمی را به خورد دانشجویان می دادند و می دهند، هنوز طرز فکر دانشگاه های ما را در سطح نظریه های رفتارگرایی دهه ی هفتاد نگهداشته اند و نظریه های رفتارگرایی که در مهد رشد خودشان قادر به حل مساله های جامعه نبوده اند، از حل مشکلات کشور ما هم عاجزند و برای همین است که دانشگاه ها ارتباط خود با جامعه را به مرور زمان از دست داده اند.
اگر دانشگاه ها به خود نیایند و این روند اصلاح نشود، جامعه حاضر نخواهد بود منابع ارزشمند و محدود خود را در اختیار دانشگاه ها قرار دهد و دانشگاه ها به مرور بیش از پیش به حاشیه رانده خواهند شد.
https://telegram.me/systemsthinking
#وابستگی_به_مسیر
#تفکر_درونزا
#رفتارگرایی
چرا دانشگاه های ما هنوز هم طبق الگوی فکری دهه ی هفتاد میلادی اداره می شوند؟
در دهه ی هفتاد میلادی که تقریبا معادل دهه ی پنجاه شمسی می شود، سرمایه گذاری بزرگی برای تحصیل ایرانی ها در دانشگاه های امریکایی و بعضی از کشورهای اروپایی صورت گرفت.
بسیاری از این دانشجویان بعد از فارغ التحصیلی جذب دانشگاه های کشور شدند و بدنه اصلی دانشگاه های کشور را تشکیل دادند.
دهه ی هفتاد میلادی دوران اوج رفتارگرایی در روانشناسی بود و نظریه های روانشناسان رفتارگرا علوم اجتماعی و سیاسی و مدیریت و آموزش را هم تحت سیطره خود درآورده بودند.
از طرف دیگر دهه ی هفتاد زمان انقلاب علیه رفتارگرایی هم هست و با ناکارآمدی رفتارگرایی پر مدعا در حل مسایل واقعی جامعه، در دهه های هشتاد و نود میلادی و پس از آن نظریه های دیگری جایگزین رفتارگرایی شدند.
با این وجود اساتید ایرانی که در دهه ی هفتاد میلادی فارغ از تحصیل شده بودند و ارتباط خود را با مجامع علمی از دست داده بودند و تا سی سال و بیشتر همان جزوه های قدیمی را به خورد دانشجویان می دادند و می دهند، هنوز طرز فکر دانشگاه های ما را در سطح نظریه های رفتارگرایی دهه ی هفتاد نگهداشته اند و نظریه های رفتارگرایی که در مهد رشد خودشان قادر به حل مساله های جامعه نبوده اند، از حل مشکلات کشور ما هم عاجزند و برای همین است که دانشگاه ها ارتباط خود با جامعه را به مرور زمان از دست داده اند.
اگر دانشگاه ها به خود نیایند و این روند اصلاح نشود، جامعه حاضر نخواهد بود منابع ارزشمند و محدود خود را در اختیار دانشگاه ها قرار دهد و دانشگاه ها به مرور بیش از پیش به حاشیه رانده خواهند شد.
https://telegram.me/systemsthinking
#آموزش
#وابستگی_به_مسیر
#تفکر_درونزا
#رفتارگرایی
رفتارگرایی چیست و چه اثری بر آموزش و زندگی انسان ها داشته است؟
به زبان ساده رفتارگرایی فرض می کند که انسان ها رفتارشان بر اساس مشوق های بیرونی شکل می گیرد و همانطور که یک حیوان دست آموز را می توانیم با مشوق های بیرونی به انجام کارهایی وادار کنیم، انسان ها را هم می توانیم به این صورت آموزش دهیم تا کارهایی که ما می خواهیم را انجام دهند.
رفتارگرایان افراطی می گفتند: یک انسان را در اختیار ما بگذارید و بگویید می خواهید چگونه باشد و چگونه رفتار کند، ما به همین صورت این فرد را تربیت می کنیم و به شما تحویل می دهیم.
در رفتارگرایی افراطی، احساسات و افکار انسان ها اهمیتی ندارد و ادعا می شود که مشوق های بیرونی حتی افکار انسان ها را هم می سازد.
نظام آموزشی رفتارگرا یک الگو از انسان مطلوب لازم دارد و بعد تلاش می کند تمام انسان های جامعه را طبق این الگو بسازد و هر تفاوتی با این الگو خطایی تلقی می شود که باید اصلاح شود.
این نظام آموزشی برای تفاوت های فردی انسان ها احترام قایل نمی شود و ارزشی برای فکر و احساسات دانش آموزان و دانشجویان قایل نیست.
نمره، جایزه، برچسب صدآفرین، تایید، تشویق نامه، ترکه آلبالو، خط کش، بیرون کردن از کلاس، تهدید، کمیته انضباطی و اخراج، برخی از ابزارهایی هستند که نظام آموزشی رفتارگرا برای کنترل و هدایت رفتار به آنها مشروعیت می دهد.
نظام آموزشی رفتارگرا انسان هایی عاریتی بار می آورد که با اهداف دیگران زندگی می کنند و برای رسیدن به خواسته های دیگران تلاش می کنند و خودشان انگیزه درونی برای حرکت ندارند و نمی دانند که چرا دارند کار می کنند و چرا ازدواج می کنند و چرا جنگ می کنند و چرا می میرند و چرا زندگی می کنند.
https://telegram.me/systemsthinking
#وابستگی_به_مسیر
#تفکر_درونزا
#رفتارگرایی
رفتارگرایی چیست و چه اثری بر آموزش و زندگی انسان ها داشته است؟
به زبان ساده رفتارگرایی فرض می کند که انسان ها رفتارشان بر اساس مشوق های بیرونی شکل می گیرد و همانطور که یک حیوان دست آموز را می توانیم با مشوق های بیرونی به انجام کارهایی وادار کنیم، انسان ها را هم می توانیم به این صورت آموزش دهیم تا کارهایی که ما می خواهیم را انجام دهند.
رفتارگرایان افراطی می گفتند: یک انسان را در اختیار ما بگذارید و بگویید می خواهید چگونه باشد و چگونه رفتار کند، ما به همین صورت این فرد را تربیت می کنیم و به شما تحویل می دهیم.
در رفتارگرایی افراطی، احساسات و افکار انسان ها اهمیتی ندارد و ادعا می شود که مشوق های بیرونی حتی افکار انسان ها را هم می سازد.
نظام آموزشی رفتارگرا یک الگو از انسان مطلوب لازم دارد و بعد تلاش می کند تمام انسان های جامعه را طبق این الگو بسازد و هر تفاوتی با این الگو خطایی تلقی می شود که باید اصلاح شود.
این نظام آموزشی برای تفاوت های فردی انسان ها احترام قایل نمی شود و ارزشی برای فکر و احساسات دانش آموزان و دانشجویان قایل نیست.
نمره، جایزه، برچسب صدآفرین، تایید، تشویق نامه، ترکه آلبالو، خط کش، بیرون کردن از کلاس، تهدید، کمیته انضباطی و اخراج، برخی از ابزارهایی هستند که نظام آموزشی رفتارگرا برای کنترل و هدایت رفتار به آنها مشروعیت می دهد.
نظام آموزشی رفتارگرا انسان هایی عاریتی بار می آورد که با اهداف دیگران زندگی می کنند و برای رسیدن به خواسته های دیگران تلاش می کنند و خودشان انگیزه درونی برای حرکت ندارند و نمی دانند که چرا دارند کار می کنند و چرا ازدواج می کنند و چرا جنگ می کنند و چرا می میرند و چرا زندگی می کنند.
https://telegram.me/systemsthinking
#اقدام
تفاوت عاقل و دیوانه این است که دیوانه به هرچه فکر کند، به همان عمل می کند، اما عاقل به عاقبت عملش هم فکر می کند.
(اگر نویسنده این جمله را می شناسید لطفا اطلاع دهید)
https://telegram.me/systemsthinking
تفاوت عاقل و دیوانه این است که دیوانه به هرچه فکر کند، به همان عمل می کند، اما عاقل به عاقبت عملش هم فکر می کند.
(اگر نویسنده این جمله را می شناسید لطفا اطلاع دهید)
https://telegram.me/systemsthinking