Systems Thinking – Telegram
Systems Thinking
5.46K subscribers
753 photos
103 videos
82 files
648 links
Download Telegram
#پلاسکو

برداشت چهارم:
مردم با شنیدن خبر به سمت محل وقوع حادثه حرکت می کنند. کمتر کسی به نتیجه حضورش فکر می کند. انبوه جمعیت عملیات امداد را مختل می کند. خیلی ها از این حضور و تبعات آن ناراحت هستند و گروهی هم به دنبال راهی برای کاهش حضور تماشاچی ها می گردند. شبکه خبر پوشش شبانه روزی عملیات امداد را به عهده می گیرد. پوشش خبری درست احتمالا نقش موثری در کاهش تمایل مردم برای حضور در منطقه دارد.

در میان جمعیت گروهی کسبه و کارکنان پلاسکو هستند که بهت زده به ویرانه ها نگاه می کنند و نگران آینده زندگیشان هستند.

تقریبا همه خرید کالاهای بازار شب عیدشان را انجام داده اند. هر مغازه ای صدها میلیون تومان خرید انجام داده که بخش عمده ای از آن با چک های مدت دار و وام پرداخت شده. کالاها از بین رفته اما بازپرداخت وام ها و چک ها سر جایش هست و اگر نتوانی پس بدهی گرفتار شکایت و ورشکستگی و دادگاه می شوی. هزینه های زندگی هم هست.

نزدیک به ۶۰۰ واحد صنفی از بین رفته اند که تنها ۱۵۰ واحد بیمه شده اند و درصدی از خسارتشان را دریافت می کنند. بیمه ضرورتی انکار ناپذیر است که اکثر مردم ما آن را نادیده گرفته اند و تنها در چنین روزهایی با حسرت نداشتن آن مواجه می شوند.

نمی دانم چند درصد از کارکنان پلاسکو بیمه بوده اند. کارگرانی که بیمه تامین اجتماعی بوده اند حالا می توانند بیمه بیکاری دریافت کنند. باقی کارکنان اما همین سطح از پوشش را هم نخواهند داشت.

نمی دانم حال و روز کسبه پلاسکو چگونه خواهد بود. زمانی که هنوز بیمه ای وجود نداشت، کسبه هوای هم را داشتند. اگر کسی زمین می خورد برایش گلریزان می گرفتند و تنهایش نمی گذاشتند. شرایطی فراهم می شد که بتواند دوباره به کار برگردد.

امیدوارم امروز هم کسبه پلاسکو و سایر افرادی که به دلایل دیگری زمین می خورند، پشتیبانی جامعه را داشته باشند.

سوال:
- چقدر با کارکردهای بیمه و انواع مختلف آن آشنا هستیم؟
- ریسک هایی مانند آتش سوزی و بیماری و تصادف و سرقت و ورشکستگی را چگونه پوشش داده ایم؟
- چه نهادهای اجتماعی دیگری برای کاهش آسیب های چنین مخاطراتی تشکیل داده ایم یا در آنها عضو هستیم؟

مرگ فقط مال همسایه نیست. شاید برای ما هم اتفاق بیافتد.

این نوشته ادامه دارد...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#پلاسکو

برداشت پنجم:
صبح پنجشنبه برای زیارت به قم رفته بودیم. در حرم بودیم که خبر را شنیدیم. خبر آنقدر شوکه کننده بود که نمی خواستم در موردش صحبت کنم. در مسیر بازگشت رادیو در مورد خبر و شرح ماجرا با تمام جزییات صحبت می کرد.

بچه ها همراهمان بودند و نمی خواستم خیلی تحت تاثیر خبر قرار گیرند. موج رادیو را عوض کردم. باز هم در مورد پلاسکو صحبت می کردند. این بار متنی احساسی از زبان فرزندان آتش نشان ها خوانده می شد که اثرگذاری بیشتری داشت. موج رادیو را عوض کردم. باز هم در مورد پلاسکو بود. و باز هم. رادیو را خاموش کردم. یک ساعت بعد بازهم همین اتفاق تکرار شد و هنوز موضوع تمام شبکه های رادیویی #پلاسکو بود.

به خانه که رسیدیم تجربه مشابهی با تلویزیون داشتیم.
این چند روز بچه ها خیلی در معرض این خبر بوده اند. دنیای بچه ها با دنیای ما متفاوت است. باید مراقب اطلاعاتی که به بچه ها می دهیم باشیم. احساس نا امنی، ترس و استرس، آسیب های بزرگی می تواند برایشان ایجاد کند که تا سالها ادامه خواهد داشت.

اطلاعات نقش بزرگ و پایداری در شکل گیری مدل ذهنی کودکان دارند. اگر اطلاعات نشان دهند که کودک در دنیای ناامنی زندگی می کند، ترس و استرس وجود کودک را فرا می گیرد و بعد از مدتی به اضطراب و وسواس و در بعضی موارد هم به روان گسیختگی (پارانویا) تبدیل می شود.

سوال: چقدر به جریان های اطلاعاتی که کودکانمان در معرض آنها قرار می گیرند توجه داریم؟

این نوشته ادامه دارد...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#پلاسکو

برداشت ششم:
در میان تحلیل ها یکی میگوید که حادثه پلاسکو در ادامه آتش سوزی هایی مثل حادثه جمهوری است و باید نگران حوادث آینده بود؛ دیگری می گوید که باید به ساختارها توجه کنیم و به جای اینکه صرفا بر یافتن مقصر تمرکز کنیم، به دنبال اصلاح ساختارهای اشتباه و جلوگیری از حوادث آینده باشیم؛ در مورد سیستم های اعلام و اطفاء حریق و وضعیت ساختمان های تهران و نگرانی در مورد حوادث آینده صحبت می شود...

آتش نشانی و شورای شهر و شهرداری و بیمه ایران و تامین اجتماعی و اتاق اصناف و ارتش و تیم فنی مپنا بویلر و رسانه ها و خیلی های دیگر به نقش خود توجه دارند و در مورد نیازهایی که وجود دارد و کاری که خودشان می توانند انجام دهند صحبت و عمل می کنند و ...

توجه به وضع موجود خارج از چارچوب حادثه، توجه به روندها و تغییرات در طی زمان، توجه و تلاش برای اصلاح ساختارها، دیدن نقش خود در مساله و عمل با هماهنگی دیگر عوامل مرتبط؛ رگه هایی از تفکر سیستمی در گفته ها و رفتارها دیده می شود که نویدبخش است و البته نیاز به تمرین و بهبود و فراگیر شدن دارد.

هنوز نیاز به توجه بیشتر به آسیب های بی صدا داریم. حوادثی مثل پلاسکو احساساتمان را بر می انگیزد و توجه ها را جلب می کند اما آسیب های مشابهی که خارج از فضای رسانه ای در همین روزها برای یک تاجر ورشکسته یا خانواده ای که نان آور خود را از دست داده یا کودکی که مادرش به سرطان مبتلا شده به وجود می آید، توجه جامعه را به خود جلب نمی کند و ساختارهایی که بتواند این آسیب ها را کم کند نساخته ایم.

هنوز نیاز به توجه بیشتر به تغییرات تدریجی و نهفته داریم. بحران هایی مانند بحران آب و تغییرات آب و هوایی و ورشکستگی صندوق های بازنشستگی و فروپاشی بانک ها، هنوز نتوانسته اند توجه جامعه را جلب کنند و فرصت های اصلاح و بازگشت در حال از دست رفتن است.

تقویت مهارت های فکری و استفاده از تفکر سیستمی برای شناخت و بهبود وضعیت و حل مشکلات جامعه یک نیاز و الزام ملی است...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
تنهایی #رویا
شهر #ستاره

مردم شهر ستاره، همیشه بیدارند
صبح تا شب #ستاره می کارند
شب تا سحر ستاره ها را می شمارند
وقتی برای دیدن #رویا ندارند

شهر پر از ستاره است اما
مردم آن غریب و تنهایند
خانه ها گرم و مردمان اما
تا قیامت اسیر سرمایند

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
تنهایی #رویا
حراج #کودکی

در زمستان زیر نور سرد ماه
کودکی تنها کنار چهارراه
نور خورشید و محبت می فروخت
کودکی اش را به زحمت می فروخت

هیچکس او را در آن سرما ندید
شاخه مهری ز دامانش نچید
وقت رفتن بود اما پای رفتن او نداشت
مادر بیمار او دارو نداشت

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#مسیر_زندگی

امروز پس از چندین سال به مدرسه دوران تحصیلم بازگشتم؛ مرکز شهید بهشتی نیشابور.
در این بازگشت فرصتی فراهم شد تا با دانش‌آموزان پایه دهم در سه زنگ متوالی گپ‌وگفت‌های چالشی و جذابی شکل گیرد. گفتگوهایی با موضوع «طراحی مسیر زندگی» و حول این سؤال که «مأموریت من چیست؟»
دو نکته در این بازدید و گفتگوها برایم جالب بود.

یک. تغییر جدی در ساختار رشته‌های تحصیلی. رشته غالب در زمان ما، ۱۵ سال پیش، ریاضی بود؛ ۵۵ نفر از ۶۰ نفر ریاضی بودند و تنها ۵ نفر تجربی می‌خواندند. امروز این نسبت کاملاً برعکس شده است؛ ۸۰ نفر تجربی و فقط ۱۰ نفر ریاضی. این تغییر نسبت‌ها و پیامدهایی که در بخش عرضه و تقاضای بازار کار می‌سازد، کمی نگران‌کننده است.

دو. دانش‌آموزان از مطرح‌شدن مباحث مسیر زندگی راضی بودند، در کنار این ابراز رضایت یکی از آنها نکته‌ای را گفت که کمی دردناک بود: «آقا ما اینجا شدیم مثل روبات؛ روباتی که باید فقط درس بخونه. این چیزایی هم که شما می‌گین شاید فقط یه جرقه باشه. حالا اینکه بگیره یا نگیره رو ما نمی‌دونیم. فقط می‌دونیم که الان بعد از زنگِ شما، ما باز باید بریم همون درسامونو بخونیم و به فکر تستا و آزمونامون باشیم.»
این کنکور و آزمون و تست با ما چه کرده است؟!

@systemsthinking
در جمع دانش‌آموزان پایه دهم مرکز شهید بهشتی نیشابور
۹ بهمن ۹۵

#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#مسیر_زندگی

@systemsthinking
#سازمان_یادگیرنده

آفت جلسات #بازنگری
(After action review)

امروز در ادامه جلسات پیاده سازی تفکر سیستمی در یکی از کارخانجات اصفهان، به بررسی نتایج جلسات بازنگری پرداختیم.

در یکی از جلسات بازنگری در خصوص یکی از خرابی های تجهیزات ساخته شده که هزینه بزرگ مالی و اعتباری برای سازمان ایجاد کرده، این یادگیری ها عنوان شده بود:

۱- مشخصات مواد اولیه در سیستم انبارداری به درستی ثبت نشده بود و درنتیجه مواد اولیه مغایر تحویل شده بود.
۲- شرایط نگهداری مواد اولیه مطابق استاندارد نبوده است و باعث کاهش کیفیت مواد اولیه شده.
۳- به هنگام تحویل مواد اولیه به خط تولید بازرسی و مطابقت با نقشه انجام نشده.

و البته فهرست آموزه ها ادامه داشت.
بعد از روایت این جلسه بازنگری که بر اساس نگرش سیستمی انجام شده بود و همه از این روش جدید تحلیل مشکلات خوشحال بودند، چند سوال پرسیدم:

۱- چند نفر از کسانی که در جلسه هستند از این آموزه ها اطلاع دارند؟
تنها سه نفر از ۱۵ نفر اطلاع داشتند. یعنی یادگیری های جلسه بازنگری در سازمان منتشر نشده بود.

۲- با گذشت ۴۵ روز از جلسه بازنگری، ساختارهایی که باعث بروز مشکل شده بودند چه تغییری کرده اند؟
هیچ ساختاری تغییر نکرده بود و همچنان همان فرآیندها و رویه های غلط ادامه داشتند.

۳- آیا ممکن است حادثه قبلی تکرار شود؟
همه موافق بودند که محتمل است و شاید در همین مدت هم اتفاق افتاده باشد. دوست دیگری هم تجربه حادثه دیگری را عنوان کرد که ۴ سال پیش به دلایل مشابهی اتفاق افتاده بود و در تحلیل حادثه به همین نتایج رسیده بودند. پس باز هم می تواند تکرار شود.

۴- چرا برای بهبود ساختارها و جلوگیری از حوادث مشابه کاری نکرده اید؟

این سوال آخر خیلی کلیدی است و عجیب است که در عین اینکه درس آموخته هایی از گذشته داریم، اقدامی برای بهبود انجام نمی شود.

این مصیبتی است که #درماندگی_آموخته_شده در ترکیب با الگوی _تنزل_اهداف برای سازمان ها به وجود می آورد. کاری نمی کنیم چون فکر می کنیم کاری نمی شود کرد و چون به شرایط موجود عادت کرده ایم و دیگر کسی این شرایط را عجیب و نگران کننده نمی بیند.

در پایان جلسه قرار شد تا قبل از جلسه بعدی، گروه های کاری تشکیل شوند و:
۱- پیشنهادهای اجرایی برای اصلاح ساختارهای فعلی ارایه کنند.
۲- در جاهایی که ساختارهای درستی وجود دارند اما اجرا نمی شوند، دلایل اجرایی نشدن آنها را پیدا کنند.

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#الگوهای_تفکرسیستمی
#تشدید_رقابت

مدتی است دو فروشگاه "کوروش" و "جانبو" برای جذب مشتری بیشتر، مجبور به کاهش قیمت‌ها و تبلیغات فراوان شده‌اند.

@systemsthinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#مدیریت_مالی

کسانی که فردایشان را به دیروز فروخته اند، امروز باید تحمل کنند و سکوت اختیار کنند.

اگر امروز منبع درآمد خود را از دست بدهید، تا چند ماه یا چند روز امکان پرداخت حداقل هزینه ها را دارید؟

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه

پسر دومم مهدی امسال کلاس ششم است.
دیشب می گفت:

معلم هایمان می گویند: «خدا به ما یک دهان داده و دو گوش. یعنی بیشتر گوش بدهیم و کمتر صحبت کنیم».

بعد معلم هایمان تا آخر کلاس خودشان حرف می زنند و گوشی برای شنیدن حرف های ما ندارند!

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه

به دفتر مدرسه رسیدم.
این بار یک مدرسه دولتی.

مادر یکی از دانش آموزان مدرسه برای گرفتن کارنامه فرزندش آمده بود.
مدیر مدرسه اخمی کرد و با لحنی آمرانه گفت: خانم ما که نمیتونیم هر وقت شما اومدید مدرسه بهتون سرویس بدیم.
کارنامه می خواهید ساعت ۸ تا ۱۲ باید بیایید.
فردا ۸ تا ۱۲ بیایید کارنامه بگیرید.

به ساعت نگاه کردم.
ساعت هنوز چند دقیقه ای مانده بود به ۱۲...

مدیر مدرسه به من رو کرد و پرسید شما کاری دارید؟
گفتم سوالی داشتم که پاسخش را گرفتم...

در حال دور شدن از مدرسه به این فکر می کردم که مدرسه ای که چنین مدیری اداره اش می کند، چه چیزی می تواند به دانش آموزانش یاد دهد...

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
Forwarded from Luminous Thoughts
If a child can't learn in the way we teach, we must teach in a way the child can learn.

اگر کودک با روشی که آموزش می‌دهیم نمی‌آموزد، باید به شیوه‌ایی آموزش دهیم تا بیاموزد.

📖 #Lavaas
#خانواده
#متغیر_نرخ_و_حالت
#روندها
#تفکر_کمی
🔸فرزند يكي از بستگانم  مشكلي با مادرش داشت كه آن را با من در ميان نهاد. قدري با پسر و مادرش گفتگو كردم. پسر گفت:«مادرم از دست من ناراحت شده . امروز هر چقدر از او عذر خواهي مي كنم من را نمي بخشد .»
 پرسيدم: «كي عذر خواهي كردي؟ چند بار؟»
 -از غروب تا حالا. شايد ده بار .
 از مادر پرسيدم:« مي توانيد مقدار ناراحتي تان را همين الان بگوييد؟»  ظرف توپ ها را نشان دادم و گفتم: «بگوييد چند توپ قرمز؟»
 - 20 تا .
توي ظرف توپ ها 20 عدد توپ قرمز انداختم.
-فكر مي كنيد چند تا از توپ هاي قرمز مربوط به پسرتان است؟
 -10 تا .
 پسر پريد وسط كه:«  خب من كه بيشتر از ده بار عذر خواهي كردم ».
  او را آرام كردم و از مادر پرسيدم: «از كي توپ هاي قرمز پسرتان شروع شد؟»
-از ظهر كه از مدرسه آمد و كيفش را يك گوشه پرت كرد.
-چند توپ قرمز مي شود؟
- 3 تا.
- نيم ساعت بعد برادر كوچكش را اذيت كرد . كه مي شود 5 توپ.
-صداي تلوزيون را زياد كرده بود. هر چقدر مي گفتم گوش نمي كرد؟
- از كي تا كي؟
- يادم نيست ولي خيلي بود ؟
- صداي تلوزيون يا زماني كه حرفتان را گوش نكرد؟
-هردو. خيلي توپ مي شود........10 تا قرمز را كم گفتم.
-توپ سفيد هم داشتيد.
- آمد خانه سلام داد.
-دست و رويش را شست
-بعد؟
-یادم نمی آید.
-چند توپ سفيد مي شود؟
-4 تا.
4 توپ سفيد توي ظرف انداختم. از مادر پرسيدم:« فكر مي كنيد خودتان از قبل در ظرف چند تا سفيد و قرمز داشتيد كه مربوط به پسرتان نبود. آنها را هم اضافه كنيد .» مادر فكري كرد و چند توپ به ظرف اضافه كرد. به پسر گفتم چشم بسته يك توپ بردارد. برداشت. قرمز آمد. گفتم :« تو قرمز هاي اين ظرف را يكدفعه پر نكرده اي كه بخواهي يكدفعه خالي شان كني. حالا برو پرش كن . اما خودت نه. هركاري كردي مادرت توپ در ظرف مي اندازد. تعداد قرمز يا سفيد با خودش.» 
مادر پرسيد:« اگر كار خوبي كرد قرمز بردارم يا سفيد بياندازم ؟»
گفتم :«دست خودتان است.»
 بعد به پسر گفتم:« اگر دست انداختي اتفاقي توپ سفيدي ميان اين همه قرمز ها آمد بيرون تعجب نكن. مادرها گذشتشان خيلي زياد است.»
اشك گوشه چشم مادر پسر جمع شد. پرسيدم:«  فكر مي كنيد چقدر طول بكشد پسرتان بتواند توپ هاي قرمز را از ظرف ذهن شما بيرون بياورد؟».
مادر با بغض گفت:« خيلي زود خيلي ....»

کانال تفکر و یادگیری
 @THINKINGandLEARNING

#آموزه
در زندگی ظرف هایی وجود دارند که آرام آرام پر و خالی می شوند. حواسمان به این ظرف ها باشد.

کانال تفکر و یادگیری
@THINKINGandLEARNING
دی ماهی که گذشت، در چهاردهمین کنفرانس مدیریت پای ارایه ای نشستم که پژوهشی متفاوت بود. مطالعه ای درباره تعامل کار و خانواده در میان افراد موفق در سطح بین المللی. در این پژوهش 28 نفر مشارکت داشته اند. خانم دکتر مینا بیگی عضو هیات علمی مدرسه بازرگانی لیورپول با استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسی، وجوه مشترک تعامل کار و خانواده در میان افراد موفق را با بررسی و تحلیل مجموعه مصاحبه هایشان شناسایی کرده است.

- انگیزه درونی بسیار زیاد برای کار
- حمایت همه جانبه همسر
- ایفای نقش پدری و مادری
- ساعت های کاری طولانی و غیرمعمول
- مزیت های کار برای خانواده
- اهمیت خانواده و زندگی فردی
- مدیریت موفق بحران های کار و زندگی

برای آگاهی از جزییات بیشتر این مطالعه جالب، اسلایدهای ایشان را ببینید.
اگر علاقه مند به مطالعه اصل مقاله بودید، می توانید عنوان مقاله را جست و جو کنید:
Work-family interface in the context of career success: A qualitative inquiry
Dr.MinaBeigi.pdf
1.6 MB
ارایه خانم دکتر مینا بیگی عضو هیات علمی مدرسه بازرگانی لیورپول در چهاردهمین کنفرانس مدیریت با موضوع تعامل کار و خانواده
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#تفکرفلسفی
#گفتگو

مهدی دوازده سال دارد و کلاس ششم است. چند روز پیش در مسیر حرکت به سمت خانه فرصت گفتگویی با هم داشتیم:

پدر: ما چرا تو این دنیا هستیم؟
مهدی: برای اینکه خدا ما رو آفریده

پدر: خدا آدم ها رو از اول تو همین دنیا آفرید؟
مهدی: نه اولش یک جای دیگه بودیم، شیطان آدم رو گول زد ما اومدیم اینجا!

پدر: چرا شیطان آدم را گول زد؟
مهدی: برای اینکه حاضر نشد به آدم سجده کنه، گفت من بهترم، حسودیش شد.

پدر: آدم گول شیطان رو خورد و از جایی که بود اخراج شد، ما که گول نخوردیم، پس ما اینجا چه کار می کنیم؟
مهدی: من چه میدونم! سوال هایی می پرسید ها!

پدر: ما برای چی تو این دنیا هستیم؟ برای اینکه به خاطر کار پدرمون تنبیه بشیم؟
مهدی: نه برای اینکه برای جایی که می خواهیم بریم آماده بشیم.

پدر: ما کجا می خواهیم بریم؟
مهدی: پیش خدا، توی بهشت، اونایی که بهشتین اینجا معلوم میشن، بقیه رو که حرف خدا رو گوش نمیدن راه نمیدن. چون ممکنه گول بخورند و مثل حضرت آدم حرف خدا رو گوش ندهند و کارهای بد کنند...

نکته:
در چنین فرصت های گفتگویی کار مربی سوال پرسیدن است و نباید به سوال ها جواب دهد. سوال ها مسیر گفتگو را هدایت می کنند. برای ایجاد چنین فرصت هایی باید سوال پرسیدن را تمرین کنیم.

https://news.1rj.ru/str/systemsthinking