تنهایی #رویا
حراج #کودکی
در زمستان زیر نور سرد ماه
کودکی تنها کنار چهارراه
نور خورشید و محبت می فروخت
کودکی اش را به زحمت می فروخت
هیچکس او را در آن سرما ندید
شاخه مهری ز دامانش نچید
وقت رفتن بود اما پای رفتن او نداشت
مادر بیمار او دارو نداشت
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
حراج #کودکی
در زمستان زیر نور سرد ماه
کودکی تنها کنار چهارراه
نور خورشید و محبت می فروخت
کودکی اش را به زحمت می فروخت
هیچکس او را در آن سرما ندید
شاخه مهری ز دامانش نچید
وقت رفتن بود اما پای رفتن او نداشت
مادر بیمار او دارو نداشت
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#مسیر_زندگی
امروز پس از چندین سال به مدرسه دوران تحصیلم بازگشتم؛ مرکز شهید بهشتی نیشابور.
در این بازگشت فرصتی فراهم شد تا با دانشآموزان پایه دهم در سه زنگ متوالی گپوگفتهای چالشی و جذابی شکل گیرد. گفتگوهایی با موضوع «طراحی مسیر زندگی» و حول این سؤال که «مأموریت من چیست؟»
دو نکته در این بازدید و گفتگوها برایم جالب بود.
یک. تغییر جدی در ساختار رشتههای تحصیلی. رشته غالب در زمان ما، ۱۵ سال پیش، ریاضی بود؛ ۵۵ نفر از ۶۰ نفر ریاضی بودند و تنها ۵ نفر تجربی میخواندند. امروز این نسبت کاملاً برعکس شده است؛ ۸۰ نفر تجربی و فقط ۱۰ نفر ریاضی. این تغییر نسبتها و پیامدهایی که در بخش عرضه و تقاضای بازار کار میسازد، کمی نگرانکننده است.
دو. دانشآموزان از مطرحشدن مباحث مسیر زندگی راضی بودند، در کنار این ابراز رضایت یکی از آنها نکتهای را گفت که کمی دردناک بود: «آقا ما اینجا شدیم مثل روبات؛ روباتی که باید فقط درس بخونه. این چیزایی هم که شما میگین شاید فقط یه جرقه باشه. حالا اینکه بگیره یا نگیره رو ما نمیدونیم. فقط میدونیم که الان بعد از زنگِ شما، ما باز باید بریم همون درسامونو بخونیم و به فکر تستا و آزمونامون باشیم.»
این کنکور و آزمون و تست با ما چه کرده است؟!
@systemsthinking
#مسیر_زندگی
امروز پس از چندین سال به مدرسه دوران تحصیلم بازگشتم؛ مرکز شهید بهشتی نیشابور.
در این بازگشت فرصتی فراهم شد تا با دانشآموزان پایه دهم در سه زنگ متوالی گپوگفتهای چالشی و جذابی شکل گیرد. گفتگوهایی با موضوع «طراحی مسیر زندگی» و حول این سؤال که «مأموریت من چیست؟»
دو نکته در این بازدید و گفتگوها برایم جالب بود.
یک. تغییر جدی در ساختار رشتههای تحصیلی. رشته غالب در زمان ما، ۱۵ سال پیش، ریاضی بود؛ ۵۵ نفر از ۶۰ نفر ریاضی بودند و تنها ۵ نفر تجربی میخواندند. امروز این نسبت کاملاً برعکس شده است؛ ۸۰ نفر تجربی و فقط ۱۰ نفر ریاضی. این تغییر نسبتها و پیامدهایی که در بخش عرضه و تقاضای بازار کار میسازد، کمی نگرانکننده است.
دو. دانشآموزان از مطرحشدن مباحث مسیر زندگی راضی بودند، در کنار این ابراز رضایت یکی از آنها نکتهای را گفت که کمی دردناک بود: «آقا ما اینجا شدیم مثل روبات؛ روباتی که باید فقط درس بخونه. این چیزایی هم که شما میگین شاید فقط یه جرقه باشه. حالا اینکه بگیره یا نگیره رو ما نمیدونیم. فقط میدونیم که الان بعد از زنگِ شما، ما باز باید بریم همون درسامونو بخونیم و به فکر تستا و آزمونامون باشیم.»
این کنکور و آزمون و تست با ما چه کرده است؟!
@systemsthinking
در جمع دانشآموزان پایه دهم مرکز شهید بهشتی نیشابور
۹ بهمن ۹۵
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#مسیر_زندگی
@systemsthinking
۹ بهمن ۹۵
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
#مسیر_زندگی
@systemsthinking
#سازمان_یادگیرنده
آفت جلسات #بازنگری
(After action review)
امروز در ادامه جلسات پیاده سازی تفکر سیستمی در یکی از کارخانجات اصفهان، به بررسی نتایج جلسات بازنگری پرداختیم.
در یکی از جلسات بازنگری در خصوص یکی از خرابی های تجهیزات ساخته شده که هزینه بزرگ مالی و اعتباری برای سازمان ایجاد کرده، این یادگیری ها عنوان شده بود:
۱- مشخصات مواد اولیه در سیستم انبارداری به درستی ثبت نشده بود و درنتیجه مواد اولیه مغایر تحویل شده بود.
۲- شرایط نگهداری مواد اولیه مطابق استاندارد نبوده است و باعث کاهش کیفیت مواد اولیه شده.
۳- به هنگام تحویل مواد اولیه به خط تولید بازرسی و مطابقت با نقشه انجام نشده.
و البته فهرست آموزه ها ادامه داشت.
بعد از روایت این جلسه بازنگری که بر اساس نگرش سیستمی انجام شده بود و همه از این روش جدید تحلیل مشکلات خوشحال بودند، چند سوال پرسیدم:
۱- چند نفر از کسانی که در جلسه هستند از این آموزه ها اطلاع دارند؟
تنها سه نفر از ۱۵ نفر اطلاع داشتند. یعنی یادگیری های جلسه بازنگری در سازمان منتشر نشده بود.
۲- با گذشت ۴۵ روز از جلسه بازنگری، ساختارهایی که باعث بروز مشکل شده بودند چه تغییری کرده اند؟
هیچ ساختاری تغییر نکرده بود و همچنان همان فرآیندها و رویه های غلط ادامه داشتند.
۳- آیا ممکن است حادثه قبلی تکرار شود؟
همه موافق بودند که محتمل است و شاید در همین مدت هم اتفاق افتاده باشد. دوست دیگری هم تجربه حادثه دیگری را عنوان کرد که ۴ سال پیش به دلایل مشابهی اتفاق افتاده بود و در تحلیل حادثه به همین نتایج رسیده بودند. پس باز هم می تواند تکرار شود.
۴- چرا برای بهبود ساختارها و جلوگیری از حوادث مشابه کاری نکرده اید؟
این سوال آخر خیلی کلیدی است و عجیب است که در عین اینکه درس آموخته هایی از گذشته داریم، اقدامی برای بهبود انجام نمی شود.
این مصیبتی است که #درماندگی_آموخته_شده در ترکیب با الگوی _تنزل_اهداف برای سازمان ها به وجود می آورد. کاری نمی کنیم چون فکر می کنیم کاری نمی شود کرد و چون به شرایط موجود عادت کرده ایم و دیگر کسی این شرایط را عجیب و نگران کننده نمی بیند.
در پایان جلسه قرار شد تا قبل از جلسه بعدی، گروه های کاری تشکیل شوند و:
۱- پیشنهادهای اجرایی برای اصلاح ساختارهای فعلی ارایه کنند.
۲- در جاهایی که ساختارهای درستی وجود دارند اما اجرا نمی شوند، دلایل اجرایی نشدن آنها را پیدا کنند.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
آفت جلسات #بازنگری
(After action review)
امروز در ادامه جلسات پیاده سازی تفکر سیستمی در یکی از کارخانجات اصفهان، به بررسی نتایج جلسات بازنگری پرداختیم.
در یکی از جلسات بازنگری در خصوص یکی از خرابی های تجهیزات ساخته شده که هزینه بزرگ مالی و اعتباری برای سازمان ایجاد کرده، این یادگیری ها عنوان شده بود:
۱- مشخصات مواد اولیه در سیستم انبارداری به درستی ثبت نشده بود و درنتیجه مواد اولیه مغایر تحویل شده بود.
۲- شرایط نگهداری مواد اولیه مطابق استاندارد نبوده است و باعث کاهش کیفیت مواد اولیه شده.
۳- به هنگام تحویل مواد اولیه به خط تولید بازرسی و مطابقت با نقشه انجام نشده.
و البته فهرست آموزه ها ادامه داشت.
بعد از روایت این جلسه بازنگری که بر اساس نگرش سیستمی انجام شده بود و همه از این روش جدید تحلیل مشکلات خوشحال بودند، چند سوال پرسیدم:
۱- چند نفر از کسانی که در جلسه هستند از این آموزه ها اطلاع دارند؟
تنها سه نفر از ۱۵ نفر اطلاع داشتند. یعنی یادگیری های جلسه بازنگری در سازمان منتشر نشده بود.
۲- با گذشت ۴۵ روز از جلسه بازنگری، ساختارهایی که باعث بروز مشکل شده بودند چه تغییری کرده اند؟
هیچ ساختاری تغییر نکرده بود و همچنان همان فرآیندها و رویه های غلط ادامه داشتند.
۳- آیا ممکن است حادثه قبلی تکرار شود؟
همه موافق بودند که محتمل است و شاید در همین مدت هم اتفاق افتاده باشد. دوست دیگری هم تجربه حادثه دیگری را عنوان کرد که ۴ سال پیش به دلایل مشابهی اتفاق افتاده بود و در تحلیل حادثه به همین نتایج رسیده بودند. پس باز هم می تواند تکرار شود.
۴- چرا برای بهبود ساختارها و جلوگیری از حوادث مشابه کاری نکرده اید؟
این سوال آخر خیلی کلیدی است و عجیب است که در عین اینکه درس آموخته هایی از گذشته داریم، اقدامی برای بهبود انجام نمی شود.
این مصیبتی است که #درماندگی_آموخته_شده در ترکیب با الگوی _تنزل_اهداف برای سازمان ها به وجود می آورد. کاری نمی کنیم چون فکر می کنیم کاری نمی شود کرد و چون به شرایط موجود عادت کرده ایم و دیگر کسی این شرایط را عجیب و نگران کننده نمی بیند.
در پایان جلسه قرار شد تا قبل از جلسه بعدی، گروه های کاری تشکیل شوند و:
۱- پیشنهادهای اجرایی برای اصلاح ساختارهای فعلی ارایه کنند.
۲- در جاهایی که ساختارهای درستی وجود دارند اما اجرا نمی شوند، دلایل اجرایی نشدن آنها را پیدا کنند.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#الگوهای_تفکرسیستمی
#تشدید_رقابت
مدتی است دو فروشگاه "کوروش" و "جانبو" برای جذب مشتری بیشتر، مجبور به کاهش قیمتها و تبلیغات فراوان شدهاند.
@systemsthinking
#تشدید_رقابت
مدتی است دو فروشگاه "کوروش" و "جانبو" برای جذب مشتری بیشتر، مجبور به کاهش قیمتها و تبلیغات فراوان شدهاند.
@systemsthinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#مدیریت_مالی
کسانی که فردایشان را به دیروز فروخته اند، امروز باید تحمل کنند و سکوت اختیار کنند.
اگر امروز منبع درآمد خود را از دست بدهید، تا چند ماه یا چند روز امکان پرداخت حداقل هزینه ها را دارید؟
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#مدیریت_مالی
کسانی که فردایشان را به دیروز فروخته اند، امروز باید تحمل کنند و سکوت اختیار کنند.
اگر امروز منبع درآمد خود را از دست بدهید، تا چند ماه یا چند روز امکان پرداخت حداقل هزینه ها را دارید؟
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
پسر دومم مهدی امسال کلاس ششم است.
دیشب می گفت:
معلم هایمان می گویند: «خدا به ما یک دهان داده و دو گوش. یعنی بیشتر گوش بدهیم و کمتر صحبت کنیم».
بعد معلم هایمان تا آخر کلاس خودشان حرف می زنند و گوشی برای شنیدن حرف های ما ندارند!
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
پسر دومم مهدی امسال کلاس ششم است.
دیشب می گفت:
معلم هایمان می گویند: «خدا به ما یک دهان داده و دو گوش. یعنی بیشتر گوش بدهیم و کمتر صحبت کنیم».
بعد معلم هایمان تا آخر کلاس خودشان حرف می زنند و گوشی برای شنیدن حرف های ما ندارند!
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_مدرسه
به دفتر مدرسه رسیدم.
این بار یک مدرسه دولتی.
مادر یکی از دانش آموزان مدرسه برای گرفتن کارنامه فرزندش آمده بود.
مدیر مدرسه اخمی کرد و با لحنی آمرانه گفت: خانم ما که نمیتونیم هر وقت شما اومدید مدرسه بهتون سرویس بدیم.
کارنامه می خواهید ساعت ۸ تا ۱۲ باید بیایید.
فردا ۸ تا ۱۲ بیایید کارنامه بگیرید.
به ساعت نگاه کردم.
ساعت هنوز چند دقیقه ای مانده بود به ۱۲...
مدیر مدرسه به من رو کرد و پرسید شما کاری دارید؟
گفتم سوالی داشتم که پاسخش را گرفتم...
در حال دور شدن از مدرسه به این فکر می کردم که مدرسه ای که چنین مدیری اداره اش می کند، چه چیزی می تواند به دانش آموزانش یاد دهد...
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
به دفتر مدرسه رسیدم.
این بار یک مدرسه دولتی.
مادر یکی از دانش آموزان مدرسه برای گرفتن کارنامه فرزندش آمده بود.
مدیر مدرسه اخمی کرد و با لحنی آمرانه گفت: خانم ما که نمیتونیم هر وقت شما اومدید مدرسه بهتون سرویس بدیم.
کارنامه می خواهید ساعت ۸ تا ۱۲ باید بیایید.
فردا ۸ تا ۱۲ بیایید کارنامه بگیرید.
به ساعت نگاه کردم.
ساعت هنوز چند دقیقه ای مانده بود به ۱۲...
مدیر مدرسه به من رو کرد و پرسید شما کاری دارید؟
گفتم سوالی داشتم که پاسخش را گرفتم...
در حال دور شدن از مدرسه به این فکر می کردم که مدرسه ای که چنین مدیری اداره اش می کند، چه چیزی می تواند به دانش آموزانش یاد دهد...
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکر_سیستمی_در_مدرسه
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه اول
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه اول
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکر_سیستمی_در_مدرسه
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه دوم
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#ظرفیت_سازی
#گزارش بازدید از مدرسه #صبح_رویش: جایی همین نزدیکی
صفحه دوم
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
Forwarded from Luminous Thoughts
If a child can't learn in the way we teach, we must teach in a way the child can learn.
اگر کودک با روشی که آموزش میدهیم نمیآموزد، باید به شیوهایی آموزش دهیم تا بیاموزد.
📖 #Lavaas
اگر کودک با روشی که آموزش میدهیم نمیآموزد، باید به شیوهایی آموزش دهیم تا بیاموزد.
📖 #Lavaas
Forwarded from تفکر، یادگیری، مشاهده(تیم)
#خانواده
#متغیر_نرخ_و_حالت
#روندها
#تفکر_کمی
🔸فرزند يكي از بستگانم مشكلي با مادرش داشت كه آن را با من در ميان نهاد. قدري با پسر و مادرش گفتگو كردم. پسر گفت:«مادرم از دست من ناراحت شده . امروز هر چقدر از او عذر خواهي مي كنم من را نمي بخشد .»
پرسيدم: «كي عذر خواهي كردي؟ چند بار؟»
-از غروب تا حالا. شايد ده بار .
از مادر پرسيدم:« مي توانيد مقدار ناراحتي تان را همين الان بگوييد؟» ظرف توپ ها را نشان دادم و گفتم: «بگوييد چند توپ قرمز؟»
- 20 تا .
توي ظرف توپ ها 20 عدد توپ قرمز انداختم.
-فكر مي كنيد چند تا از توپ هاي قرمز مربوط به پسرتان است؟
-10 تا .
پسر پريد وسط كه:« خب من كه بيشتر از ده بار عذر خواهي كردم ».
او را آرام كردم و از مادر پرسيدم: «از كي توپ هاي قرمز پسرتان شروع شد؟»
-از ظهر كه از مدرسه آمد و كيفش را يك گوشه پرت كرد.
-چند توپ قرمز مي شود؟
- 3 تا.
- نيم ساعت بعد برادر كوچكش را اذيت كرد . كه مي شود 5 توپ.
-صداي تلوزيون را زياد كرده بود. هر چقدر مي گفتم گوش نمي كرد؟
- از كي تا كي؟
- يادم نيست ولي خيلي بود ؟
- صداي تلوزيون يا زماني كه حرفتان را گوش نكرد؟
-هردو. خيلي توپ مي شود........10 تا قرمز را كم گفتم.
-توپ سفيد هم داشتيد.
- آمد خانه سلام داد.
-دست و رويش را شست
-بعد؟
-یادم نمی آید.
-چند توپ سفيد مي شود؟
-4 تا.
4 توپ سفيد توي ظرف انداختم. از مادر پرسيدم:« فكر مي كنيد خودتان از قبل در ظرف چند تا سفيد و قرمز داشتيد كه مربوط به پسرتان نبود. آنها را هم اضافه كنيد .» مادر فكري كرد و چند توپ به ظرف اضافه كرد. به پسر گفتم چشم بسته يك توپ بردارد. برداشت. قرمز آمد. گفتم :« تو قرمز هاي اين ظرف را يكدفعه پر نكرده اي كه بخواهي يكدفعه خالي شان كني. حالا برو پرش كن . اما خودت نه. هركاري كردي مادرت توپ در ظرف مي اندازد. تعداد قرمز يا سفيد با خودش.»
مادر پرسيد:« اگر كار خوبي كرد قرمز بردارم يا سفيد بياندازم ؟»
گفتم :«دست خودتان است.»
بعد به پسر گفتم:« اگر دست انداختي اتفاقي توپ سفيدي ميان اين همه قرمز ها آمد بيرون تعجب نكن. مادرها گذشتشان خيلي زياد است.»
اشك گوشه چشم مادر پسر جمع شد. پرسيدم:« فكر مي كنيد چقدر طول بكشد پسرتان بتواند توپ هاي قرمز را از ظرف ذهن شما بيرون بياورد؟».
مادر با بغض گفت:« خيلي زود خيلي ....»
⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳
کانال تفکر و یادگیری
@THINKINGandLEARNING
#متغیر_نرخ_و_حالت
#روندها
#تفکر_کمی
🔸فرزند يكي از بستگانم مشكلي با مادرش داشت كه آن را با من در ميان نهاد. قدري با پسر و مادرش گفتگو كردم. پسر گفت:«مادرم از دست من ناراحت شده . امروز هر چقدر از او عذر خواهي مي كنم من را نمي بخشد .»
پرسيدم: «كي عذر خواهي كردي؟ چند بار؟»
-از غروب تا حالا. شايد ده بار .
از مادر پرسيدم:« مي توانيد مقدار ناراحتي تان را همين الان بگوييد؟» ظرف توپ ها را نشان دادم و گفتم: «بگوييد چند توپ قرمز؟»
- 20 تا .
توي ظرف توپ ها 20 عدد توپ قرمز انداختم.
-فكر مي كنيد چند تا از توپ هاي قرمز مربوط به پسرتان است؟
-10 تا .
پسر پريد وسط كه:« خب من كه بيشتر از ده بار عذر خواهي كردم ».
او را آرام كردم و از مادر پرسيدم: «از كي توپ هاي قرمز پسرتان شروع شد؟»
-از ظهر كه از مدرسه آمد و كيفش را يك گوشه پرت كرد.
-چند توپ قرمز مي شود؟
- 3 تا.
- نيم ساعت بعد برادر كوچكش را اذيت كرد . كه مي شود 5 توپ.
-صداي تلوزيون را زياد كرده بود. هر چقدر مي گفتم گوش نمي كرد؟
- از كي تا كي؟
- يادم نيست ولي خيلي بود ؟
- صداي تلوزيون يا زماني كه حرفتان را گوش نكرد؟
-هردو. خيلي توپ مي شود........10 تا قرمز را كم گفتم.
-توپ سفيد هم داشتيد.
- آمد خانه سلام داد.
-دست و رويش را شست
-بعد؟
-یادم نمی آید.
-چند توپ سفيد مي شود؟
-4 تا.
4 توپ سفيد توي ظرف انداختم. از مادر پرسيدم:« فكر مي كنيد خودتان از قبل در ظرف چند تا سفيد و قرمز داشتيد كه مربوط به پسرتان نبود. آنها را هم اضافه كنيد .» مادر فكري كرد و چند توپ به ظرف اضافه كرد. به پسر گفتم چشم بسته يك توپ بردارد. برداشت. قرمز آمد. گفتم :« تو قرمز هاي اين ظرف را يكدفعه پر نكرده اي كه بخواهي يكدفعه خالي شان كني. حالا برو پرش كن . اما خودت نه. هركاري كردي مادرت توپ در ظرف مي اندازد. تعداد قرمز يا سفيد با خودش.»
مادر پرسيد:« اگر كار خوبي كرد قرمز بردارم يا سفيد بياندازم ؟»
گفتم :«دست خودتان است.»
بعد به پسر گفتم:« اگر دست انداختي اتفاقي توپ سفيدي ميان اين همه قرمز ها آمد بيرون تعجب نكن. مادرها گذشتشان خيلي زياد است.»
اشك گوشه چشم مادر پسر جمع شد. پرسيدم:« فكر مي كنيد چقدر طول بكشد پسرتان بتواند توپ هاي قرمز را از ظرف ذهن شما بيرون بياورد؟».
مادر با بغض گفت:« خيلي زود خيلي ....»
⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳
کانال تفکر و یادگیری
@THINKINGandLEARNING
Forwarded from تفکر، یادگیری، مشاهده(تیم)
☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝
#آموزه
در زندگی ظرف هایی وجود دارند که آرام آرام پر و خالی می شوند. حواسمان به این ظرف ها باشد.
⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳
کانال تفکر و یادگیری
@THINKINGandLEARNING
#آموزه
در زندگی ظرف هایی وجود دارند که آرام آرام پر و خالی می شوند. حواسمان به این ظرف ها باشد.
⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳⏳
کانال تفکر و یادگیری
@THINKINGandLEARNING
دی ماهی که گذشت، در چهاردهمین کنفرانس مدیریت پای ارایه ای نشستم که پژوهشی متفاوت بود. مطالعه ای درباره تعامل کار و خانواده در میان افراد موفق در سطح بین المللی. در این پژوهش 28 نفر مشارکت داشته اند. خانم دکتر مینا بیگی عضو هیات علمی مدرسه بازرگانی لیورپول با استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسی، وجوه مشترک تعامل کار و خانواده در میان افراد موفق را با بررسی و تحلیل مجموعه مصاحبه هایشان شناسایی کرده است.
- انگیزه درونی بسیار زیاد برای کار
- حمایت همه جانبه همسر
- ایفای نقش پدری و مادری
- ساعت های کاری طولانی و غیرمعمول
- مزیت های کار برای خانواده
- اهمیت خانواده و زندگی فردی
- مدیریت موفق بحران های کار و زندگی
برای آگاهی از جزییات بیشتر این مطالعه جالب، اسلایدهای ایشان را ببینید.
اگر علاقه مند به مطالعه اصل مقاله بودید، می توانید عنوان مقاله را جست و جو کنید:
Work-family interface in the context of career success: A qualitative inquiry
- انگیزه درونی بسیار زیاد برای کار
- حمایت همه جانبه همسر
- ایفای نقش پدری و مادری
- ساعت های کاری طولانی و غیرمعمول
- مزیت های کار برای خانواده
- اهمیت خانواده و زندگی فردی
- مدیریت موفق بحران های کار و زندگی
برای آگاهی از جزییات بیشتر این مطالعه جالب، اسلایدهای ایشان را ببینید.
اگر علاقه مند به مطالعه اصل مقاله بودید، می توانید عنوان مقاله را جست و جو کنید:
Work-family interface in the context of career success: A qualitative inquiry
Dr.MinaBeigi.pdf
1.6 MB
ارایه خانم دکتر مینا بیگی عضو هیات علمی مدرسه بازرگانی لیورپول در چهاردهمین کنفرانس مدیریت با موضوع تعامل کار و خانواده
#تفکرسیستمی_در_خانواده
#تفکرفلسفی
#گفتگو
مهدی دوازده سال دارد و کلاس ششم است. چند روز پیش در مسیر حرکت به سمت خانه فرصت گفتگویی با هم داشتیم:
پدر: ما چرا تو این دنیا هستیم؟
مهدی: برای اینکه خدا ما رو آفریده
پدر: خدا آدم ها رو از اول تو همین دنیا آفرید؟
مهدی: نه اولش یک جای دیگه بودیم، شیطان آدم رو گول زد ما اومدیم اینجا!
پدر: چرا شیطان آدم را گول زد؟
مهدی: برای اینکه حاضر نشد به آدم سجده کنه، گفت من بهترم، حسودیش شد.
پدر: آدم گول شیطان رو خورد و از جایی که بود اخراج شد، ما که گول نخوردیم، پس ما اینجا چه کار می کنیم؟
مهدی: من چه میدونم! سوال هایی می پرسید ها!
پدر: ما برای چی تو این دنیا هستیم؟ برای اینکه به خاطر کار پدرمون تنبیه بشیم؟
مهدی: نه برای اینکه برای جایی که می خواهیم بریم آماده بشیم.
پدر: ما کجا می خواهیم بریم؟
مهدی: پیش خدا، توی بهشت، اونایی که بهشتین اینجا معلوم میشن، بقیه رو که حرف خدا رو گوش نمیدن راه نمیدن. چون ممکنه گول بخورند و مثل حضرت آدم حرف خدا رو گوش ندهند و کارهای بد کنند...
نکته:
در چنین فرصت های گفتگویی کار مربی سوال پرسیدن است و نباید به سوال ها جواب دهد. سوال ها مسیر گفتگو را هدایت می کنند. برای ایجاد چنین فرصت هایی باید سوال پرسیدن را تمرین کنیم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرفلسفی
#گفتگو
مهدی دوازده سال دارد و کلاس ششم است. چند روز پیش در مسیر حرکت به سمت خانه فرصت گفتگویی با هم داشتیم:
پدر: ما چرا تو این دنیا هستیم؟
مهدی: برای اینکه خدا ما رو آفریده
پدر: خدا آدم ها رو از اول تو همین دنیا آفرید؟
مهدی: نه اولش یک جای دیگه بودیم، شیطان آدم رو گول زد ما اومدیم اینجا!
پدر: چرا شیطان آدم را گول زد؟
مهدی: برای اینکه حاضر نشد به آدم سجده کنه، گفت من بهترم، حسودیش شد.
پدر: آدم گول شیطان رو خورد و از جایی که بود اخراج شد، ما که گول نخوردیم، پس ما اینجا چه کار می کنیم؟
مهدی: من چه میدونم! سوال هایی می پرسید ها!
پدر: ما برای چی تو این دنیا هستیم؟ برای اینکه به خاطر کار پدرمون تنبیه بشیم؟
مهدی: نه برای اینکه برای جایی که می خواهیم بریم آماده بشیم.
پدر: ما کجا می خواهیم بریم؟
مهدی: پیش خدا، توی بهشت، اونایی که بهشتین اینجا معلوم میشن، بقیه رو که حرف خدا رو گوش نمیدن راه نمیدن. چون ممکنه گول بخورند و مثل حضرت آدم حرف خدا رو گوش ندهند و کارهای بد کنند...
نکته:
در چنین فرصت های گفتگویی کار مربی سوال پرسیدن است و نباید به سوال ها جواب دهد. سوال ها مسیر گفتگو را هدایت می کنند. برای ایجاد چنین فرصت هایی باید سوال پرسیدن را تمرین کنیم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تامل در حین #اقدام
ما نمی بینیم
نمی شنویم
گوش نمی دهیم
طعم غذا را نمی فهمیم
متوجه احساسات دیگران نمی شویم...
برای اینکه:
- از دیدن و شنیدن و درک کردن می ترسیم
- دچار درماندگی آموخته شده ایم و امیدی به بهبود نداریم
- مهارت شنیدن و دیدن و درک کردن را نداریم
- وقت شنیدن و دیدن و درک کردن و غذا خوردن نداریم
با سرعتی دیوانه وار مشغول گذراندن ساعت ها و روزها و هفته های زندگی هستیم
قصه چشمه و بهار را شنیده اید؟
فیلم کلیک را دیده اید؟
موهای سفید مادر...
عکس پدر در قاب عکس...
جوانیمان که گذشته...
دلهای آزرده...
کودکی فرزندانمان...
مردم اطرافمان...
فرصت دیدن داریم؟
چشم بینا!
گوش شنوا!
قلب درک کننده!
جوانتر که بودم شعر سعدی را اینگونه می خواندم:
ای که عمرت گذشت و در خوابی
مگر این چند روزه دریابی
خیلی زود شد:
ای که از سی گذشت و در خوابی...
نزدیک است که به حرف سعدی برسم که:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
در این فرصت کم باید آهسته تر حرکت کنم.
این آگاهی بزرگی است: چون فرصت کم است، باید آهسته تر حرکت کنم.
«به چشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سمند بادپای از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته می راند»
کمی آهسته تر...
بازی ستاره جمع کردن بماند برای دیگرانی که هنوز به این عروس هزار داماد دل بسته اند
برای خودم و عزیزانم و برای بندگی خدا وقت می گذارم
دنیا و مردم دنیا را بهتر می بینم و بهتر درک می کنم و برای حل مشکلات جامعه ای که در آن هستم قدم بر می دارم...
فرصت عمر کوتاه است
کمی آهسته تر...
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
ما نمی بینیم
نمی شنویم
گوش نمی دهیم
طعم غذا را نمی فهمیم
متوجه احساسات دیگران نمی شویم...
برای اینکه:
- از دیدن و شنیدن و درک کردن می ترسیم
- دچار درماندگی آموخته شده ایم و امیدی به بهبود نداریم
- مهارت شنیدن و دیدن و درک کردن را نداریم
- وقت شنیدن و دیدن و درک کردن و غذا خوردن نداریم
با سرعتی دیوانه وار مشغول گذراندن ساعت ها و روزها و هفته های زندگی هستیم
قصه چشمه و بهار را شنیده اید؟
فیلم کلیک را دیده اید؟
موهای سفید مادر...
عکس پدر در قاب عکس...
جوانیمان که گذشته...
دلهای آزرده...
کودکی فرزندانمان...
مردم اطرافمان...
فرصت دیدن داریم؟
چشم بینا!
گوش شنوا!
قلب درک کننده!
جوانتر که بودم شعر سعدی را اینگونه می خواندم:
ای که عمرت گذشت و در خوابی
مگر این چند روزه دریابی
خیلی زود شد:
ای که از سی گذشت و در خوابی...
نزدیک است که به حرف سعدی برسم که:
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
در این فرصت کم باید آهسته تر حرکت کنم.
این آگاهی بزرگی است: چون فرصت کم است، باید آهسته تر حرکت کنم.
«به چشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سمند بادپای از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته می راند»
کمی آهسته تر...
بازی ستاره جمع کردن بماند برای دیگرانی که هنوز به این عروس هزار داماد دل بسته اند
برای خودم و عزیزانم و برای بندگی خدا وقت می گذارم
دنیا و مردم دنیا را بهتر می بینم و بهتر درک می کنم و برای حل مشکلات جامعه ای که در آن هستم قدم بر می دارم...
فرصت عمر کوتاه است
کمی آهسته تر...
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکرسیستمی_در_خانواده
در خانه ما بچه ها از قبل از دو سالگی کار کردن را شروع می کنند. آویزان کردن لباس های شسته شده، گذاشتن لباس ها در کشوی لباس، جمع کردن رختخواب، سفره انداختن، ظرف شستن، غذا درست کردن، خریدهای خانه، کمک به درس برادر و خواهر کوچک تر، همراهی کوچک ترها تا باشگاه ورزشی و مدرسه و ...
هر کسی هر کاری که در توانش هست انجام می دهد و البته اشتباه پیش می آید و ظرف می شکند و دعوایشان می شود و میوه کم کیفیت خرید می کنند و آسیب می بینند و نگرانمان می کنند و ...
با این حال خطاها و هزینه ها را می پذیریم و از هر کار خوبی تشکر می کنیم و گاهی هم بازخوردهایی می دهیم و کمک می کنیم تا بهتر یاد بگیرند و عملکردشان را بهبود دهند...
بچه ها از زمانی که مدرسه می روند حقوق ماهیانه دارند. علی، مهدی و فاطمه فعلا حقوق بگیر هستند و از سال آینده مریم هم به جمعشان اضافه می شود.
بچه ها روی حقوق ماهیانه شان حساب می کنند و برنامه های کوتاه مدت و بلند مدتی دارند و دخل و خرج می کنند و چانه می زنند و با استدلال های مفصل بعضی از هزینه ها را به عهده ما می اندازند و پس انداز می کنند و برای بعضی از خریدها کمک می خواهند و ...
حقوق ماهیانه بچه ها همیشه طوری انتخاب شده که بتواند تداوم داشته باشد. زمانی خیلی کم بوده، اما بوده و به تدریج در حد توان به این مبالغ افزوده شده...
چند روز پیش فاطمه که کلاس چهارم است، مریم را که به باشگاه ژیمناستیک برده بود، از فرصت استفاده کرده بود و به مغازه الکتریکی رفته و از پس اندازش وسایلی خریده بود تا یکی از آزمایش های کتاب علومش را اجرایی کند و بهتر یاد بگیرد.
این تجربه برایش خیلی ارزشمند بود و احساس توانمندی می کرد و با افتخار جزییات خرید و روش ساخت و عملکرد دستگاه ساده ای که ساخته بود را توضیح می داد.
فرزندان همه ی ما توانمندی های بسیاری دارند. باید برای فرزندانمان فرصت رشد و شکوفایی فراهم کنیم. این فراهم کردن فرصت و بستر سازی نیاز به فکر و برنامه ریزی و اقدام دارد:
- فرصت بدهیم تا در انجام کارهای روزمره مشارکت کنند.
- مسوولیت هایی را بپذیرند و نتیجه را ارایه کنند.
- استقلال مالی داشته باشند و درگیر محاسبات دخل و خرج و پس انداز و هزینه شوند.
- اشتباه کنند و از اشتباهاتشان یاد بگیرند.
- برای خودشان فرصت های یادگیری جدید ایجاد کنند...
پی نوشت:
فضای کاری هم شباهت های زیادی به همین فضایی که شرح دادم دارد. در فضای کاری هم چنین فضاهایی برای خودمان و همکارانمان ایجاد کنیم...
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
در خانه ما بچه ها از قبل از دو سالگی کار کردن را شروع می کنند. آویزان کردن لباس های شسته شده، گذاشتن لباس ها در کشوی لباس، جمع کردن رختخواب، سفره انداختن، ظرف شستن، غذا درست کردن، خریدهای خانه، کمک به درس برادر و خواهر کوچک تر، همراهی کوچک ترها تا باشگاه ورزشی و مدرسه و ...
هر کسی هر کاری که در توانش هست انجام می دهد و البته اشتباه پیش می آید و ظرف می شکند و دعوایشان می شود و میوه کم کیفیت خرید می کنند و آسیب می بینند و نگرانمان می کنند و ...
با این حال خطاها و هزینه ها را می پذیریم و از هر کار خوبی تشکر می کنیم و گاهی هم بازخوردهایی می دهیم و کمک می کنیم تا بهتر یاد بگیرند و عملکردشان را بهبود دهند...
بچه ها از زمانی که مدرسه می روند حقوق ماهیانه دارند. علی، مهدی و فاطمه فعلا حقوق بگیر هستند و از سال آینده مریم هم به جمعشان اضافه می شود.
بچه ها روی حقوق ماهیانه شان حساب می کنند و برنامه های کوتاه مدت و بلند مدتی دارند و دخل و خرج می کنند و چانه می زنند و با استدلال های مفصل بعضی از هزینه ها را به عهده ما می اندازند و پس انداز می کنند و برای بعضی از خریدها کمک می خواهند و ...
حقوق ماهیانه بچه ها همیشه طوری انتخاب شده که بتواند تداوم داشته باشد. زمانی خیلی کم بوده، اما بوده و به تدریج در حد توان به این مبالغ افزوده شده...
چند روز پیش فاطمه که کلاس چهارم است، مریم را که به باشگاه ژیمناستیک برده بود، از فرصت استفاده کرده بود و به مغازه الکتریکی رفته و از پس اندازش وسایلی خریده بود تا یکی از آزمایش های کتاب علومش را اجرایی کند و بهتر یاد بگیرد.
این تجربه برایش خیلی ارزشمند بود و احساس توانمندی می کرد و با افتخار جزییات خرید و روش ساخت و عملکرد دستگاه ساده ای که ساخته بود را توضیح می داد.
فرزندان همه ی ما توانمندی های بسیاری دارند. باید برای فرزندانمان فرصت رشد و شکوفایی فراهم کنیم. این فراهم کردن فرصت و بستر سازی نیاز به فکر و برنامه ریزی و اقدام دارد:
- فرصت بدهیم تا در انجام کارهای روزمره مشارکت کنند.
- مسوولیت هایی را بپذیرند و نتیجه را ارایه کنند.
- استقلال مالی داشته باشند و درگیر محاسبات دخل و خرج و پس انداز و هزینه شوند.
- اشتباه کنند و از اشتباهاتشان یاد بگیرند.
- برای خودشان فرصت های یادگیری جدید ایجاد کنند...
پی نوشت:
فضای کاری هم شباهت های زیادی به همین فضایی که شرح دادم دارد. در فضای کاری هم چنین فضاهایی برای خودمان و همکارانمان ایجاد کنیم...
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#یادگیری_و_تفکرسیستمی_در_مدرسه
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
سطح یک و دو
بهار و تابستان 96
محل برگزاري: دانشگاه صنعتی شريف
لینک ثبت نام:
https://goo.gl/TxuSq4
ویژه معلمان، مدیران و کارشناسان آموزشی
سطح یک و دو
بهار و تابستان 96
محل برگزاري: دانشگاه صنعتی شريف
لینک ثبت نام:
https://goo.gl/TxuSq4
#تفکرسیستمی و #گفتگو
دیوید بوهم فیزیکدان برجسته، در کتاب «گفتگو» می گوید:
«وقتی با مساله ای مواجه می شویم، به نظر می رسد که باید از فکرمان برای حل مساله استفاده کنیم. اما در واقع مساله اصلی خود فکر است».
ما با فکر غلط مشکلاتی درست می کنیم و بعد از همان فکر می خواهیم که راه چاره ای برای این مشکلات ارایه دهد.
طرز فکری که مشکلات را به وجود آورده، نمی تواند راه حلی برای آنها ارایه دهد. راه حل هایی که به این روش به دست آیند، مشکلات بزرگتری ایجاد خواهند کرد.
اولین قدم برای حل مشکلات، اصلاح فکر است.
و موثرترین اقدام برای اصلاح فکر، گفتگو است.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
دیوید بوهم فیزیکدان برجسته، در کتاب «گفتگو» می گوید:
«وقتی با مساله ای مواجه می شویم، به نظر می رسد که باید از فکرمان برای حل مساله استفاده کنیم. اما در واقع مساله اصلی خود فکر است».
ما با فکر غلط مشکلاتی درست می کنیم و بعد از همان فکر می خواهیم که راه چاره ای برای این مشکلات ارایه دهد.
طرز فکری که مشکلات را به وجود آورده، نمی تواند راه حلی برای آنها ارایه دهد. راه حل هایی که به این روش به دست آیند، مشکلات بزرگتری ایجاد خواهند کرد.
اولین قدم برای حل مشکلات، اصلاح فکر است.
و موثرترین اقدام برای اصلاح فکر، گفتگو است.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking