#تفکرسیستمی_اسطوره
#محمدرضا
همیشه دوست داشتم مسیر آموزش مدیریت یک جایی به ادبیات و هنر و فیلم و ... گره بخورد و مثلاً روزی از روزها موضوع کلاسی از کلاس ها راجع به قابلیت های هنر در مدیریت باشد. بعدها برایم جالب بود که جایی شنیدم طبق نتایج یک نظرسنجی از مدیران موفق، اثرگذارترین کتابی که خواندهاند نه یک کتاب کلاسیک مدیریت که یک رمان بوده است و جایی دیدم که فیلمهایی را معرفی کردهاند که کارآفرینان حتماً باید آنها را ببینند.
به نظرم یکی از جاهایی که می تواند این آرزوی مرا برآورده کند، درس تفکر سیستمی است. رد پای مفاهیم مختلفی از تفکر سیستمی را میتوان در داستان ها و اسطوره ها یافت و در ادبیات و هنر سراغ گرفت. یک نمونه اش داستان روباه و تاک شاعر یونانی ایساپ بود و ارتباطش با موضوع #تنش_خلاق و توضیح #ناهمسازی_شناختی. شاید این نوشته شروع یک سلسله از این جور داستان ها باشد. این که مثلاً چه شد که دیوهای چند سر پا به داستان های بشر گذاشتند. دیوهایی که هر بار سرشان قطع میشد، دو سر دیگر به جای آن می رویید. دیوهایی که طلب قربانی میکردند و مردم یک شهر هر به چندی جوانی رعنا را به قربانگاهشان می فرستادند. یا این که مثلاً غول چراغ جادو برای بیان چه پدیدههایی قدم در داستانهای بشری گذاشت ... گهگاهی هم نمونه هایی بیاورم از اساتید این حوزه که سعی کردهاند برای بیان مفاهیم از اسطوره استفاده کنند.
البته ممکن است روزی بدون هیچ بهانه و بستری هم بتوان مستقیماً چنین موضوعاتی را به مواد درسی دورههای مدیریت افزود. نظیر تجربۀ #چارلز_هندی در مدرسۀ بازرگانی لندن. تجربهای که از آن در فصل هفتم کتاب «خودم و مسائل مهمتر» با عنوان «چالش آنتیگونه» به آن پرداخته است.
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#محمدرضا
همیشه دوست داشتم مسیر آموزش مدیریت یک جایی به ادبیات و هنر و فیلم و ... گره بخورد و مثلاً روزی از روزها موضوع کلاسی از کلاس ها راجع به قابلیت های هنر در مدیریت باشد. بعدها برایم جالب بود که جایی شنیدم طبق نتایج یک نظرسنجی از مدیران موفق، اثرگذارترین کتابی که خواندهاند نه یک کتاب کلاسیک مدیریت که یک رمان بوده است و جایی دیدم که فیلمهایی را معرفی کردهاند که کارآفرینان حتماً باید آنها را ببینند.
به نظرم یکی از جاهایی که می تواند این آرزوی مرا برآورده کند، درس تفکر سیستمی است. رد پای مفاهیم مختلفی از تفکر سیستمی را میتوان در داستان ها و اسطوره ها یافت و در ادبیات و هنر سراغ گرفت. یک نمونه اش داستان روباه و تاک شاعر یونانی ایساپ بود و ارتباطش با موضوع #تنش_خلاق و توضیح #ناهمسازی_شناختی. شاید این نوشته شروع یک سلسله از این جور داستان ها باشد. این که مثلاً چه شد که دیوهای چند سر پا به داستان های بشر گذاشتند. دیوهایی که هر بار سرشان قطع میشد، دو سر دیگر به جای آن می رویید. دیوهایی که طلب قربانی میکردند و مردم یک شهر هر به چندی جوانی رعنا را به قربانگاهشان می فرستادند. یا این که مثلاً غول چراغ جادو برای بیان چه پدیدههایی قدم در داستانهای بشری گذاشت ... گهگاهی هم نمونه هایی بیاورم از اساتید این حوزه که سعی کردهاند برای بیان مفاهیم از اسطوره استفاده کنند.
البته ممکن است روزی بدون هیچ بهانه و بستری هم بتوان مستقیماً چنین موضوعاتی را به مواد درسی دورههای مدیریت افزود. نظیر تجربۀ #چارلز_هندی در مدرسۀ بازرگانی لندن. تجربهای که از آن در فصل هفتم کتاب «خودم و مسائل مهمتر» با عنوان «چالش آنتیگونه» به آن پرداخته است.
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#تفکرسیستمی_اسطوره
#شهود #عقلانیت
#محمدرضا
آشتی شهود و شعور
بر اساس داستانی کهن از صوفیان، مردی نابینا، حیران و سرگردان و گمشده در میان یک جنگل پایش لغزید و سرنگون شد. همینکه کورمال کورمال زمین جنگل را میکاوید، متوجه شد که روی یک افلیج افتاده است. کور و افلیج شروع کردند به درد دل و گلایه از سرنوشت. کور گفت: «تا یادم هست در این جنگل حیران و سرگردان بودهام و نتوانستهام راه خروج از جنگل را بیابم.». افلیج گفت: «من نیز تا جایی که خاطرم یاری میکند همینجا افتاده بودهام و نتوانستهام راه بروم.» همینطور که نشستهبودند ناگهان افلیج فریادزد: «یافتم!» بعد به کور گفت:«تو مرا روی دوشت بگذار. من به تو خواهم گفت که کجا بروی. ما با همدیگر میتوانیم راه خروج از جنگل را پیدا کنیم.» براساس این کهنه حکایت مرد کور نماد عقل است و افلیج نماد شهود. ما نخواهیم توانست راه خروج از جنگل تاریک را بیابیم مگر آنکه یاد بگیریم این دو را با هم آشتی دهیم و کنار هم بنشانیم.
Senge, Peter M. "The fifth discipline: The art and practice of the learning organization." New York: Currency Doubleday (2006), p 157.
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#شهود #عقلانیت
#محمدرضا
آشتی شهود و شعور
بر اساس داستانی کهن از صوفیان، مردی نابینا، حیران و سرگردان و گمشده در میان یک جنگل پایش لغزید و سرنگون شد. همینکه کورمال کورمال زمین جنگل را میکاوید، متوجه شد که روی یک افلیج افتاده است. کور و افلیج شروع کردند به درد دل و گلایه از سرنوشت. کور گفت: «تا یادم هست در این جنگل حیران و سرگردان بودهام و نتوانستهام راه خروج از جنگل را بیابم.». افلیج گفت: «من نیز تا جایی که خاطرم یاری میکند همینجا افتاده بودهام و نتوانستهام راه بروم.» همینطور که نشستهبودند ناگهان افلیج فریادزد: «یافتم!» بعد به کور گفت:«تو مرا روی دوشت بگذار. من به تو خواهم گفت که کجا بروی. ما با همدیگر میتوانیم راه خروج از جنگل را پیدا کنیم.» براساس این کهنه حکایت مرد کور نماد عقل است و افلیج نماد شهود. ما نخواهیم توانست راه خروج از جنگل تاریک را بیابیم مگر آنکه یاد بگیریم این دو را با هم آشتی دهیم و کنار هم بنشانیم.
Senge, Peter M. "The fifth discipline: The art and practice of the learning organization." New York: Currency Doubleday (2006), p 157.
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#تغییرات_اقلیمی
#محمدرضا
به بهانۀ کنفرانس تغییرات اقلیمی پاریس ...
حقیقت آزارنده ( #an_inconvenient_truth ) مستند تأثیرگذاری است که یک سیاستمدار ناامید از سیاست روایت خود از تغییرات اقلیمی را در آن آوردهاست. الگوهای #مدیریت_تغییر پیشنهاد میکنند متولیان تغییر کار خود را از آگاهسازی آغازکنند. از اینکه بگویند آنجا که ایستادهایم چهقدر ناکجاست و البته بعد برای اینکه ما را در مسیر تغییر بیاندازند و کاری کنند که انگیزه داشتهباشیم تغییر را انتخاب کنیم، آبادی ذهنی شان را هم بیان میکنند. در نهایت نیز بگویند که برای رسیدن به آبادی دقیقاً چه باید کرد. این مستند از این حیث بسیار آموزنده است. تلاشی برای شکل دادن گفتگو. برای ساختن #چشم_انداز_مشترک .
ابتدا ناکجای شرایط اقلیمی را به تصویر میکشد. از نشانهها فاصله میگیرد و روندها را توضیح میدهد و البته در خلال آن نگاه مأیوسکننده و کوتهبینانه سیاستمداران به موضوع را هم توصیف میکند و تلویحاً میگوید که باید از آنها دست شست و در نهایت به توصیههای دهگانهای میرسد که همۀ ما میتوانیم در آن سهمی داشتهباشیم و رعایتش کنیم ...
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#محمدرضا
به بهانۀ کنفرانس تغییرات اقلیمی پاریس ...
حقیقت آزارنده ( #an_inconvenient_truth ) مستند تأثیرگذاری است که یک سیاستمدار ناامید از سیاست روایت خود از تغییرات اقلیمی را در آن آوردهاست. الگوهای #مدیریت_تغییر پیشنهاد میکنند متولیان تغییر کار خود را از آگاهسازی آغازکنند. از اینکه بگویند آنجا که ایستادهایم چهقدر ناکجاست و البته بعد برای اینکه ما را در مسیر تغییر بیاندازند و کاری کنند که انگیزه داشتهباشیم تغییر را انتخاب کنیم، آبادی ذهنی شان را هم بیان میکنند. در نهایت نیز بگویند که برای رسیدن به آبادی دقیقاً چه باید کرد. این مستند از این حیث بسیار آموزنده است. تلاشی برای شکل دادن گفتگو. برای ساختن #چشم_انداز_مشترک .
ابتدا ناکجای شرایط اقلیمی را به تصویر میکشد. از نشانهها فاصله میگیرد و روندها را توضیح میدهد و البته در خلال آن نگاه مأیوسکننده و کوتهبینانه سیاستمداران به موضوع را هم توصیف میکند و تلویحاً میگوید که باید از آنها دست شست و در نهایت به توصیههای دهگانهای میرسد که همۀ ما میتوانیم در آن سهمی داشتهباشیم و رعایتش کنیم ...
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
👆🏻👆🏻👆🏻
#تغییرات_اقلیمی
#محمدرضا
ده کاری که میتوان برای کاهش تولید گازهای گلخانهای کرد.
چراغ های خانه تان را عوض کنید.
کمتر راننگی کنید.
بیشتر بازیافت کنید.
باد چرخهای ماشینتان را تنظیم کنید.
از آب گرم شدۀ کمتر استفاده کنید.
از بستهبندی بیش از حد محصولات اجتناب کنید.
ترموستات تنظیم دمای خانه تان را در زمستان دو درجه کم کنید و در تابستان دو درجه زیاد.
درخت بکارید.
دستگاه های الکترونیکیتان را خاموش کنید.
جزئی از راه حل باشید.
به بهانۀ کنفرانس تغییرات اقلیمی پاریس ...
مستند حقیقت آزارنده ( #an_inconvenient_truth )
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#تغییرات_اقلیمی
#محمدرضا
ده کاری که میتوان برای کاهش تولید گازهای گلخانهای کرد.
چراغ های خانه تان را عوض کنید.
کمتر راننگی کنید.
بیشتر بازیافت کنید.
باد چرخهای ماشینتان را تنظیم کنید.
از آب گرم شدۀ کمتر استفاده کنید.
از بستهبندی بیش از حد محصولات اجتناب کنید.
ترموستات تنظیم دمای خانه تان را در زمستان دو درجه کم کنید و در تابستان دو درجه زیاد.
درخت بکارید.
دستگاه های الکترونیکیتان را خاموش کنید.
جزئی از راه حل باشید.
به بهانۀ کنفرانس تغییرات اقلیمی پاریس ...
مستند حقیقت آزارنده ( #an_inconvenient_truth )
—------------------------------—
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#گفتگو
#سیدعلیرضا
سازمان های ایرانی گرفتارند ...
سازمانهای ایرانی گرفتارند. گرفتار حاشیه هایی پررنگتر از متن. در این یادداشت از گشت و گذارهای این ایام می گویم و تصور می کنم که این گرفتاری یک ریشه مشترک دارد
https://goo.gl/LU86FD
یادداشتی که در وبسایت اخبار مهندسی صنایع ایران منتشر شده است
----
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
#سیدعلیرضا
سازمان های ایرانی گرفتارند ...
سازمانهای ایرانی گرفتارند. گرفتار حاشیه هایی پررنگتر از متن. در این یادداشت از گشت و گذارهای این ایام می گویم و تصور می کنم که این گرفتاری یک ریشه مشترک دارد
https://goo.gl/LU86FD
یادداشتی که در وبسایت اخبار مهندسی صنایع ایران منتشر شده است
----
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
کار خوب که میکنی، حالت خوب میشه
حالت که خوب باشه، کاراتم خوب میشه
و این حلقهٔ خوبی ادامهدار میشه ...
😀
@systemsthinking
حالت که خوب باشه، کاراتم خوب میشه
و این حلقهٔ خوبی ادامهدار میشه ...
😀
@systemsthinking
#مسائل_پیچیده
#آلودگی_هوا
#حسین
چند شب پیش (۲۲ دی ۹۴) اخبار ساعت ۲۰ شبکهٔ چهار سیما که معمولاً بار علمی بیشتری نسبت به سایر بخشهای خبری دارد به مسألهٔ آلودگی هوا پرداخته بود. نکتهای مهم اما در میان بحثها نهفته بود که مدتی پیش از آن هم در گفتگوی خبری ۲۲:۳۰ شبکهٔ دوم سیما دیده شده بود:
«تکعلتهبودن مسأله و حلشدن آن با تکراهکار، آن هم به یکباره»
این تفکر، تفکری است که در دنیای پیچیدهٔ کنونی راه به جایی نخواهد بُرد. اصولاً در دنیای امروز، ما با مسائلی ترکیبی، پیچیده و درهمتنیده روبروییم. مسائلی که نه بهوجودآمدنشان دلیل واحدی دارد و نه با انجام تنها یک اقدام، حل خواهد شد؛ فقر و نابرابریهای اجتماعی، آلودگی هوای کلانشهرها، مسألهٔ کمآبی، انرژیهای فسیلی و گرمایش زمین و مانند اینها.
بهطورکلی باید نکات زیر را دربارهٔ این مسائل پیچیده در نظر گرفت:
☘ یک. عوامل متعددی سبب ایجاد آنها شده؛
☘ دو. معمولاً اقدامات پیشینِ خودمان آنها را ایجاد کرده؛
☘ سه. مدتها طول کشیده تا مشکل بروز کرده و خود را نشان داده؛
☘ چهار. همانگونه که شکلگیری مسأله زمانبر بوده، حلشدن آن هم زمانبر است؛
☘ پنج. برای حل آن باید مجموعهای از اقدامات مکمل انجام داد؛
☘ شش. لزوماً همهٔ علتهای شکلگیری مسأله معلوم نیست و باید برای یافتن آن پژوهش کرد؛
☘ هفت. ندانستن علل کامل مسأله، نباید مانع از انجام اقداماتی در حوزههایی که اجماع حاصل شده، شود؛
☘ هشت. باید خود را، هم جزئی از ایجاد مسأله و هم بخشی از راهحل آن دانست.
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
#آلودگی_هوا
#حسین
چند شب پیش (۲۲ دی ۹۴) اخبار ساعت ۲۰ شبکهٔ چهار سیما که معمولاً بار علمی بیشتری نسبت به سایر بخشهای خبری دارد به مسألهٔ آلودگی هوا پرداخته بود. نکتهای مهم اما در میان بحثها نهفته بود که مدتی پیش از آن هم در گفتگوی خبری ۲۲:۳۰ شبکهٔ دوم سیما دیده شده بود:
«تکعلتهبودن مسأله و حلشدن آن با تکراهکار، آن هم به یکباره»
این تفکر، تفکری است که در دنیای پیچیدهٔ کنونی راه به جایی نخواهد بُرد. اصولاً در دنیای امروز، ما با مسائلی ترکیبی، پیچیده و درهمتنیده روبروییم. مسائلی که نه بهوجودآمدنشان دلیل واحدی دارد و نه با انجام تنها یک اقدام، حل خواهد شد؛ فقر و نابرابریهای اجتماعی، آلودگی هوای کلانشهرها، مسألهٔ کمآبی، انرژیهای فسیلی و گرمایش زمین و مانند اینها.
بهطورکلی باید نکات زیر را دربارهٔ این مسائل پیچیده در نظر گرفت:
☘ یک. عوامل متعددی سبب ایجاد آنها شده؛
☘ دو. معمولاً اقدامات پیشینِ خودمان آنها را ایجاد کرده؛
☘ سه. مدتها طول کشیده تا مشکل بروز کرده و خود را نشان داده؛
☘ چهار. همانگونه که شکلگیری مسأله زمانبر بوده، حلشدن آن هم زمانبر است؛
☘ پنج. برای حل آن باید مجموعهای از اقدامات مکمل انجام داد؛
☘ شش. لزوماً همهٔ علتهای شکلگیری مسأله معلوم نیست و باید برای یافتن آن پژوهش کرد؛
☘ هفت. ندانستن علل کامل مسأله، نباید مانع از انجام اقداماتی در حوزههایی که اجماع حاصل شده، شود؛
☘ هشت. باید خود را، هم جزئی از ایجاد مسأله و هم بخشی از راهحل آن دانست.
کانال تفکر سیستمی
@systemsthinking
#مدل_ذهني
#محمدعلي
فهم ما از نوشته ها و حرف هاي ديگران خيلي به عينكي كه به چشممان زده ايم و رابطه اي كه با آن افراد متصور هستيم بستگي دارد.
اگر يك جمله اي را از كسي كه تعلق خاطر به او داريم بشنويم، آن جمله و منظور گوينده را به خوبي تعبير و تفسير مي كنيم.
اگر همان جمله را از كسي كه كدورت خاطر از او داريم بشنويم، آن جمله و منظور گوينده را به بدي تعبير و تفسير مي كنيم.
شايد لازم باشد بعضي نوشته ها را دوباره بخوانيم و بعضي حرف ها را دوباره بشنويم و تلاش كنيم بدون عينك خوش بيني و بدبيني و بدون پيش فرض هاي ذهني مطالب بيان شده را بفهميم.
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#محمدعلي
فهم ما از نوشته ها و حرف هاي ديگران خيلي به عينكي كه به چشممان زده ايم و رابطه اي كه با آن افراد متصور هستيم بستگي دارد.
اگر يك جمله اي را از كسي كه تعلق خاطر به او داريم بشنويم، آن جمله و منظور گوينده را به خوبي تعبير و تفسير مي كنيم.
اگر همان جمله را از كسي كه كدورت خاطر از او داريم بشنويم، آن جمله و منظور گوينده را به بدي تعبير و تفسير مي كنيم.
شايد لازم باشد بعضي نوشته ها را دوباره بخوانيم و بعضي حرف ها را دوباره بشنويم و تلاش كنيم بدون عينك خوش بيني و بدبيني و بدون پيش فرض هاي ذهني مطالب بيان شده را بفهميم.
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#مدل_ذهنی
#سیدعلیرضا + #محمدعلي
- سلام؛ خوبی؟
- سلام؛ خوبم!
- خب، چی شد؟
- چی، چی شد؟
- تصمیمت رو گرفتی؟
- آره، یعنی نه!
- بالاخره آره یا نه!
- نه، شاید هم آره
- چرا شک داری؟
- آخه هر کی یه چیزی میگه
- خب، هر کی یه چیزی بگه. تو خودت چی میگی؟
- من، خودم؟! ... گیجم راستش
- گیج چی؟
- گیج فردا، گیج امروز، گیج دیروز
- چطور؟
- شک کردم؛ به هدفی که داشتم
- شک که خوبه!
- شک خوبه؟
- آره شک خوبه! ... میدونی چی بده؟
- چی بده؟
- که توی شک بمونی، كه به خاطر شك متوقف بشی و هيچ كاری نكنی، هدف هم میتونه تغییر کنه، مسير هم ميتونه اصلاح بشه، اما تو نبايد متوقف بشی، بايد حركت كنی و راهت رو پيدا كنی ...
- سخته
- آره، سخته ...
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
#سیدعلیرضا + #محمدعلي
- سلام؛ خوبی؟
- سلام؛ خوبم!
- خب، چی شد؟
- چی، چی شد؟
- تصمیمت رو گرفتی؟
- آره، یعنی نه!
- بالاخره آره یا نه!
- نه، شاید هم آره
- چرا شک داری؟
- آخه هر کی یه چیزی میگه
- خب، هر کی یه چیزی بگه. تو خودت چی میگی؟
- من، خودم؟! ... گیجم راستش
- گیج چی؟
- گیج فردا، گیج امروز، گیج دیروز
- چطور؟
- شک کردم؛ به هدفی که داشتم
- شک که خوبه!
- شک خوبه؟
- آره شک خوبه! ... میدونی چی بده؟
- چی بده؟
- که توی شک بمونی، كه به خاطر شك متوقف بشی و هيچ كاری نكنی، هدف هم میتونه تغییر کنه، مسير هم ميتونه اصلاح بشه، اما تو نبايد متوقف بشی، بايد حركت كنی و راهت رو پيدا كنی ...
- سخته
- آره، سخته ...
كانال تفكر سيستمي
@systemsthinking
Forwarded from تفکر، یادگیری، مشاهده(تیم)
#انديكا
امروز شنبه بيست و دوم اسفند ١٣٩٤ ساعت ١٦:٥٠ سفرمان به مقصد منطقه انديكا در شمال خوزستان شروع شد. با قطار به انديمشك مي رويم و از آنجا با اتوبوس راهي انديكا مي شويم.
همراه دانش آموختگان مدرسه مفيد هستيم كه براي اردوي جهادي به منظور ساخت دو مدرسه دو كلاسه عازم انديكا هستند.
از بچه هاي گروه آسمان من هستم و صالح صدقياني كه دانش آموخته مدرسه مفيد است.
اولين بار است كه قرار است با فرزندان روستا و عشاير كلاس داشته باشم. تعريف مردم منطقه را زياد شنيده ام. مردمي خون گرم و صميمي كه معلم برايشان يك عضو خانواده است. با هيجان زياد منتظر حضور در جمع مردم انديكا هستم.
طرح هاي مختلفي براي همراهي با بچه ها در ذهن دارم و البته طرح هايي هم براي گروه دانش آموختگان مفيد دارم.
تا اينجا هم ارتباط خوبي با بچه هاي كوپه خودمان داشته ايم و گويا مدتهاست كه همديگر را مي شناسيم.
امشب قصد دارم به كوپه هاي ديگر هم سر بزنم و دوستان بيشتري پيدا كنم.
منتظر گزارش هاي بعدي سفر باشيد...
---------------------
@systemsthinking
امروز شنبه بيست و دوم اسفند ١٣٩٤ ساعت ١٦:٥٠ سفرمان به مقصد منطقه انديكا در شمال خوزستان شروع شد. با قطار به انديمشك مي رويم و از آنجا با اتوبوس راهي انديكا مي شويم.
همراه دانش آموختگان مدرسه مفيد هستيم كه براي اردوي جهادي به منظور ساخت دو مدرسه دو كلاسه عازم انديكا هستند.
از بچه هاي گروه آسمان من هستم و صالح صدقياني كه دانش آموخته مدرسه مفيد است.
اولين بار است كه قرار است با فرزندان روستا و عشاير كلاس داشته باشم. تعريف مردم منطقه را زياد شنيده ام. مردمي خون گرم و صميمي كه معلم برايشان يك عضو خانواده است. با هيجان زياد منتظر حضور در جمع مردم انديكا هستم.
طرح هاي مختلفي براي همراهي با بچه ها در ذهن دارم و البته طرح هايي هم براي گروه دانش آموختگان مفيد دارم.
تا اينجا هم ارتباط خوبي با بچه هاي كوپه خودمان داشته ايم و گويا مدتهاست كه همديگر را مي شناسيم.
امشب قصد دارم به كوپه هاي ديگر هم سر بزنم و دوستان بيشتري پيدا كنم.
منتظر گزارش هاي بعدي سفر باشيد...
---------------------
@systemsthinking
#انديكا
خروج از محدوده امن - comfort zone
شنبه و يكشنبه بيست و دوم و بيست و سوم اسفند ٩٤
ساعت ١٦:٥٠ همراه دوستان فارغ التحصيل مدرسه مفيد با قطار از تهران به سمت انديمشك حركت كرديم.
در قطار تصميم گرفتم به قول دوست خوبم فرزين فرديس از "محدوده امن" خودم خارج بشم و به كوپه هاي مختلف برم و دوستان جديد پيدا كنم.
طي چند ساعت با حدود پانزده نفر از بچه ها آشنا شدم و در مورد طراحي مسير زندگي با هم صحبت كرديم
موضوع براي اكثر دوستان جذاب بود و بحث هاي خوبي شكل گرفت. با اين وجود هنوز من زياد صحبت مي كنم و بعضي از دوستان هم مثل من زياد حرف مي زنند و بعضي ها ساكت مي مانند.
بايد روي توازن صحبت در جمع بيشتر تمرين كنم تا همه ي افراد فرصت صحبت پيدا كنند.
از انديمشك به سمت مسجد سليمان و منطقه انديكا با اتوبوس رفتيم. مسيري رويايي و به غايت زيبا و دوست داشتني.
در طي مسير با كسي صحبت نكردم. كمي خستگي اثر گذار بود و كمي هم تلاش براي حفظ "محدوده امن" باعث سكوت من شد و فرصت صحبت با دوستان در اتوبوس را از دست دادم.
به انديكا كه رسيديم، در حسينيه روستاي چگارمون ساكن شديم. حسينيه بزرگ و تميزي بود. حدود ٣٠٠ متر وسعت حسينيه بود و كنارش هم مسجدي حدود ١٠٠ متري
كمي استراحت كردم و بعد به مناطق اطراف رفتم تا غروب خورشيد را از بالاي يك تپه ي رويايي تماشا كنم
نماز مغرب و عشا فرصت آشنايي با روحاني دوست داشتني روستا بود و تجديد ديدار با دوستاني كه در قطار با هم آشنا شده بوديم...
-------------------
@systemsthinking
خروج از محدوده امن - comfort zone
شنبه و يكشنبه بيست و دوم و بيست و سوم اسفند ٩٤
ساعت ١٦:٥٠ همراه دوستان فارغ التحصيل مدرسه مفيد با قطار از تهران به سمت انديمشك حركت كرديم.
در قطار تصميم گرفتم به قول دوست خوبم فرزين فرديس از "محدوده امن" خودم خارج بشم و به كوپه هاي مختلف برم و دوستان جديد پيدا كنم.
طي چند ساعت با حدود پانزده نفر از بچه ها آشنا شدم و در مورد طراحي مسير زندگي با هم صحبت كرديم
موضوع براي اكثر دوستان جذاب بود و بحث هاي خوبي شكل گرفت. با اين وجود هنوز من زياد صحبت مي كنم و بعضي از دوستان هم مثل من زياد حرف مي زنند و بعضي ها ساكت مي مانند.
بايد روي توازن صحبت در جمع بيشتر تمرين كنم تا همه ي افراد فرصت صحبت پيدا كنند.
از انديمشك به سمت مسجد سليمان و منطقه انديكا با اتوبوس رفتيم. مسيري رويايي و به غايت زيبا و دوست داشتني.
در طي مسير با كسي صحبت نكردم. كمي خستگي اثر گذار بود و كمي هم تلاش براي حفظ "محدوده امن" باعث سكوت من شد و فرصت صحبت با دوستان در اتوبوس را از دست دادم.
به انديكا كه رسيديم، در حسينيه روستاي چگارمون ساكن شديم. حسينيه بزرگ و تميزي بود. حدود ٣٠٠ متر وسعت حسينيه بود و كنارش هم مسجدي حدود ١٠٠ متري
كمي استراحت كردم و بعد به مناطق اطراف رفتم تا غروب خورشيد را از بالاي يك تپه ي رويايي تماشا كنم
نماز مغرب و عشا فرصت آشنايي با روحاني دوست داشتني روستا بود و تجديد ديدار با دوستاني كه در قطار با هم آشنا شده بوديم...
-------------------
@systemsthinking
#انديكا
#تفكرسيستمي_درمدرسه
دبستان طالپا
صبح دوشنبه ٢٤ اسفند ٩٤ به روستاي عشايري طالپا رفتيم
مردم روستا عشايري هستند كه از مهر تا ارديبهشت در انديكا ساكن هستند و از ارديبهشت تا مهر به چهارمحال و بختياري كوچ مي كنند.
اكثر دانش آموزان با هم فاميل نزديك هستند. چند نفر از دانش آموزان هم از روستاهاي اطراف مي آيند.
دبستان طالپا حدود ٦٠ دانش آموز دارد. چهارده دانش آموز پايه پنجم و ششم و يازده دانش آموز پايه چهارم و بقيه دانش آموزان پايه اول تا سوم هستند. مدرسه سه كلاس درس دارد و دو معلم و دانش آموزان دختر و پسر با هم سر كلاس هستند.
آقاي عليپور معلم با سابقه ايست و بيست و هشت سال است كه در مدارس عشايري تدريس مي كند. وقتي از خاطراتش از "محمد بهمن بيگي" كه پايه گذار آموزش عشايري در ايران بود، مي گويد اشك در چشمانش حلقه مي زند و بغضش را فرو مي خورد.
چهار نفر معلم جهادي ميهمان مدرسه ايم. قرار شد من و صالح صدقياني با دانش آموزان پايه پنجم و ششم كار كنيم و دو دوست ديگرمان كه روي بازي با كودكان كار كرده اند به كلاس هاي ديگر رفتند.
ظهر كه كلاسمان تمام شد متوجه شديم بچه هاي كلاس چهارم بعد از ظهر ها مي آيند و قرار شد من و صالح بمانيم و تا عصر با بچه ها كار كنيم.
اين پست ادامه دارد...
در ادامه از تجربه كلاس هاي روز دوشنبه مي نويسم...
-------------------------
@systemsthinking
#تفكرسيستمي_درمدرسه
دبستان طالپا
صبح دوشنبه ٢٤ اسفند ٩٤ به روستاي عشايري طالپا رفتيم
مردم روستا عشايري هستند كه از مهر تا ارديبهشت در انديكا ساكن هستند و از ارديبهشت تا مهر به چهارمحال و بختياري كوچ مي كنند.
اكثر دانش آموزان با هم فاميل نزديك هستند. چند نفر از دانش آموزان هم از روستاهاي اطراف مي آيند.
دبستان طالپا حدود ٦٠ دانش آموز دارد. چهارده دانش آموز پايه پنجم و ششم و يازده دانش آموز پايه چهارم و بقيه دانش آموزان پايه اول تا سوم هستند. مدرسه سه كلاس درس دارد و دو معلم و دانش آموزان دختر و پسر با هم سر كلاس هستند.
آقاي عليپور معلم با سابقه ايست و بيست و هشت سال است كه در مدارس عشايري تدريس مي كند. وقتي از خاطراتش از "محمد بهمن بيگي" كه پايه گذار آموزش عشايري در ايران بود، مي گويد اشك در چشمانش حلقه مي زند و بغضش را فرو مي خورد.
چهار نفر معلم جهادي ميهمان مدرسه ايم. قرار شد من و صالح صدقياني با دانش آموزان پايه پنجم و ششم كار كنيم و دو دوست ديگرمان كه روي بازي با كودكان كار كرده اند به كلاس هاي ديگر رفتند.
ظهر كه كلاسمان تمام شد متوجه شديم بچه هاي كلاس چهارم بعد از ظهر ها مي آيند و قرار شد من و صالح بمانيم و تا عصر با بچه ها كار كنيم.
اين پست ادامه دارد...
در ادامه از تجربه كلاس هاي روز دوشنبه مي نويسم...
-------------------------
@systemsthinking