#کتاب_بخوانیم
در یک حکایت قدیمی ژاپنی آمده است: روزی یک جنگجوی سامورایی از استاد خود میخواهد که مفهوم #بهشت و #جهنم را برایش توضیح دهد.
استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»
سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از نیام بیرون میکشد و میغرد:«می توانم تو را به خاطر این گستاخی بکشم.»
استاد در جواب به آرامی میگوید: «این جهنم است.»
سامورایی با مشاهدهی این حقیقت که چطور برای لحظهای اسیر خشم شده بود در خود فرو میرود، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.
استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»
هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد. #سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در #هوشیاری_عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، #آگاهی داشته باشیم.
🗂#کتاب هوش عاطفی، #نویسنده دنیل گلمن، #مترجم حمیدرضا بلوچ، #انتشارات رخ مهتاب
@systemsthinking
در یک حکایت قدیمی ژاپنی آمده است: روزی یک جنگجوی سامورایی از استاد خود میخواهد که مفهوم #بهشت و #جهنم را برایش توضیح دهد.
استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»
سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از نیام بیرون میکشد و میغرد:«می توانم تو را به خاطر این گستاخی بکشم.»
استاد در جواب به آرامی میگوید: «این جهنم است.»
سامورایی با مشاهدهی این حقیقت که چطور برای لحظهای اسیر خشم شده بود در خود فرو میرود، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.
استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»
هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد. #سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در #هوشیاری_عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، #آگاهی داشته باشیم.
🗂#کتاب هوش عاطفی، #نویسنده دنیل گلمن، #مترجم حمیدرضا بلوچ، #انتشارات رخ مهتاب
@systemsthinking
در شماره مهرماه #مجله_رشد معلم محمدرضا حشمتی عزیز گزارشی از یک حرکت ارزشمند در روستا روایت کردهاند.
صفحه اول
@systemsthinking
صفحه اول
@systemsthinking
در شماره مهرماه #مجله_رشد معلم محمدرضا حشمتی عزیز گزارشی از یک حرکت ارزشمند در روستا روایت کردهاند.
صفحه دوم
@systemsthinking
صفحه دوم
@systemsthinking
" سیگار کشیدن آسان است اما ... "
#مدل_ذهنی
#تفکر_در_طول_زمان
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
سیگار کشیدن آسان است اما ترک سیگار سخت است. اگر سیگاری هستید و این چند سطر را می خوانید، حتما می توانید با جست وجوهایی ساده به ادبیات علمی گسترده عوارض و مضرات سیگار دسترسی پیدا کنید.
دلایل افراد برای کشیدن سیگار، توجیهاتی است که در طول زمان شکل گرفته و به باور ذهنی فرد سیگاری تبدیل شده است.
عوارض و مضرات سیگار فراوان است. بسیاری از افراد سیگاری مجموع مدت زمانی از عمرشان را که صرف کشیدن سیگار می کنند، به خاطر ندارند اما بدون تردید میزان زمانی که ایشان سیگار کشیده اند، از میزان زمانی که درباره عوارض و مضرات سیگار مطالعه داشته اند، بسیار بسیار بیشتر است.
فعالیت غیرسیستمی در یک سازمان آسان است اما سازماندهی سیستمی آن سخت است. به نظرم درست مانند سیگار کشیدن است. افراد عادت کرده اند و به تعبیری یاد گرفته اند که سیگار بکشند؛ بسیاری از افراد به آسانی سیگاری شده اند. مانند بسیاری از سازمان ها که به آسانی به طور غیرسیستمی فعالیت می کنند و به فعالیت غیرسیستمی خود ادامه می دهند و یاد می گیرند که غیرسیستمی کار کنند.
جالب اینجاست که سازمان ها برای فعالیت های غیرسیستمی توجیهات فراوانی دارند که در طول زمان شکل گرفته و به یک باور جمعی تبدیل شده است. بسیاری از مدیران و کارشناسان سازمان ها درباره عوارض و مضرات فعالیت های غیرسیستمی مطالعه نمی کنند؛ بدون تردید می توان گفت که میزان زمان اجرای فعالیت های غیرسیستمی، از میزان زمان مطالعه درباره عوارض و مضرات فعالیت های غیرسیستمی، بسیار بسیار بیشتر است.
برای یک فرد سیگاری، ترک سیگار سخت است اما شدنی است.
برای یک سازمان غیرسیستمی، سازماندهی سیستمی فعالیت ها سخت است اما شدنی است.
اطرافیان فرد سیگاری در سلامت آینده او و کمک به ترک سیگار فرد، می توانند به طور موثری نقش آفرین باشند.
واحدهای مختلف یک سازمان و تمامی ذینفعان آن از جمله مشتریان، در سازماندهی سیستمی فعالیت های آن سازمان می توانند به طور موثری نقش آفرین باشند.
آنچه مهم است، یک تصمیم است
پایبندی و ادامه راه ...
--------------
@systemsthinking
کانال تفکر سیستمی
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#مدل_ذهنی
#تفکر_در_طول_زمان
#تفکر_ساختار_به_عنوان_علت
سیگار کشیدن آسان است اما ترک سیگار سخت است. اگر سیگاری هستید و این چند سطر را می خوانید، حتما می توانید با جست وجوهایی ساده به ادبیات علمی گسترده عوارض و مضرات سیگار دسترسی پیدا کنید.
دلایل افراد برای کشیدن سیگار، توجیهاتی است که در طول زمان شکل گرفته و به باور ذهنی فرد سیگاری تبدیل شده است.
عوارض و مضرات سیگار فراوان است. بسیاری از افراد سیگاری مجموع مدت زمانی از عمرشان را که صرف کشیدن سیگار می کنند، به خاطر ندارند اما بدون تردید میزان زمانی که ایشان سیگار کشیده اند، از میزان زمانی که درباره عوارض و مضرات سیگار مطالعه داشته اند، بسیار بسیار بیشتر است.
فعالیت غیرسیستمی در یک سازمان آسان است اما سازماندهی سیستمی آن سخت است. به نظرم درست مانند سیگار کشیدن است. افراد عادت کرده اند و به تعبیری یاد گرفته اند که سیگار بکشند؛ بسیاری از افراد به آسانی سیگاری شده اند. مانند بسیاری از سازمان ها که به آسانی به طور غیرسیستمی فعالیت می کنند و به فعالیت غیرسیستمی خود ادامه می دهند و یاد می گیرند که غیرسیستمی کار کنند.
جالب اینجاست که سازمان ها برای فعالیت های غیرسیستمی توجیهات فراوانی دارند که در طول زمان شکل گرفته و به یک باور جمعی تبدیل شده است. بسیاری از مدیران و کارشناسان سازمان ها درباره عوارض و مضرات فعالیت های غیرسیستمی مطالعه نمی کنند؛ بدون تردید می توان گفت که میزان زمان اجرای فعالیت های غیرسیستمی، از میزان زمان مطالعه درباره عوارض و مضرات فعالیت های غیرسیستمی، بسیار بسیار بیشتر است.
برای یک فرد سیگاری، ترک سیگار سخت است اما شدنی است.
برای یک سازمان غیرسیستمی، سازماندهی سیستمی فعالیت ها سخت است اما شدنی است.
اطرافیان فرد سیگاری در سلامت آینده او و کمک به ترک سیگار فرد، می توانند به طور موثری نقش آفرین باشند.
واحدهای مختلف یک سازمان و تمامی ذینفعان آن از جمله مشتریان، در سازماندهی سیستمی فعالیت های آن سازمان می توانند به طور موثری نقش آفرین باشند.
آنچه مهم است، یک تصمیم است
پایبندی و ادامه راه ...
--------------
@systemsthinking
کانال تفکر سیستمی
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#خطاهای_شناختی
#تفكرسيستمی_درمدرسه
معمولاً زمانی که والدین دانش آموزان برای جویا شدن وضعیت تحصیلی فرزندان خود به مدرسه مراجعه میکنند، احوال درسهایی مثل ریاضی، علوم و درمجموع درسهایی که میانگین نمره بچهها در آنها کمتر است یا ظاهراً دشوارترند را میگیرند.
آنها دچار #سوگیری "هر چه سختتر یا کمیابتر، بهتر" میشوند. به همین دلیل به ندرت سراغی از معلم انشاء، هنر و... میگیرند. درحالیکه این مهارتها معمولاً آسانتر فراگرفته میشوند و اثربخشی بیشتری نیز در زندگی روزمره افراد دارند.
http://t.me/systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
معمولاً زمانی که والدین دانش آموزان برای جویا شدن وضعیت تحصیلی فرزندان خود به مدرسه مراجعه میکنند، احوال درسهایی مثل ریاضی، علوم و درمجموع درسهایی که میانگین نمره بچهها در آنها کمتر است یا ظاهراً دشوارترند را میگیرند.
آنها دچار #سوگیری "هر چه سختتر یا کمیابتر، بهتر" میشوند. به همین دلیل به ندرت سراغی از معلم انشاء، هنر و... میگیرند. درحالیکه این مهارتها معمولاً آسانتر فراگرفته میشوند و اثربخشی بیشتری نیز در زندگی روزمره افراد دارند.
http://t.me/systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
فرض کنید همانطور که دارید رانندگی میکنید و به راه خود میروید ناگهان ماشین دیگری به طرز خطرناکی جلوی شما میپیچد.
اگر واکنش فکری شما این باشد:«مرتیکهی احمق!» آنوقت باید گفت که آمادهی #خشم میشوید زیرا این عبارت کوتاه بلافاصله با اندیشههای غضبناکتر و انتقامجویانهتر دنبال میشود: «نزدیک بود بزند به من، نمیگذارم راحت فرار کنی!» همانطور که فرمان را محکم میچسبید گویی گلوی آن جوانک را گرفتهاید بند انگشتان دستتان سفید میشود، بدنتان آمادهی #جنگ میشود، نه #فرار. دچار لرزش و #اضطراب میشوید، دانههای عرق در روی پیشانیتان مینشیند، قلبتان به تپش میافتد، عضلات صورتتان منقبض میشود. دلتان میخواهد او را بکشید. بعد که به اندازه کافی به او نزدیک شدید از خشم منفجر میشوید و #عصبانیت خود را بر سر آن راننده خالی میکنید. سپس ماشین عقبی برایتان بوق میزند چون شما سرعتتان را کم کردهاید، خلاصه حاصل کار، فشار خون، بی احتیاطی در رانندگی و سرعت زیاد در اتوبان است.
اکنون به جای از کوره در رفتن، بیایید با #بلندنظری بیشتری به آن راننده نظر بیفکنید:«شاید مرا ندید، یا شاید دلیل موجهی برای این بی احتیاطی داشته باشد، احتمالا باید مریض داشته باشد.» بدین ترتیب خشم را با #ترحم آرام میکنید، یا حداقل خشم را به تعویق میاندازید، مشکل همانطور که #ارسطو گفته است ابراز خشم بجا و مناسب است و اینکه غضب بدون کنترل ما جاری نشود.
#بنیامین_فرانکلین چه خوب گفته است که: خشم هرگز بدون دلیل نبوده است، اما این دلیل به ندرت موجه و قابل قبول است.
🗂 #کتاب هوش عاطفی، #نویسنده دنیل گلمن، #مترجم حمیدرضا بلوچ، #انتشارات رخ مهتاب
@systemsthinking
فرض کنید همانطور که دارید رانندگی میکنید و به راه خود میروید ناگهان ماشین دیگری به طرز خطرناکی جلوی شما میپیچد.
اگر واکنش فکری شما این باشد:«مرتیکهی احمق!» آنوقت باید گفت که آمادهی #خشم میشوید زیرا این عبارت کوتاه بلافاصله با اندیشههای غضبناکتر و انتقامجویانهتر دنبال میشود: «نزدیک بود بزند به من، نمیگذارم راحت فرار کنی!» همانطور که فرمان را محکم میچسبید گویی گلوی آن جوانک را گرفتهاید بند انگشتان دستتان سفید میشود، بدنتان آمادهی #جنگ میشود، نه #فرار. دچار لرزش و #اضطراب میشوید، دانههای عرق در روی پیشانیتان مینشیند، قلبتان به تپش میافتد، عضلات صورتتان منقبض میشود. دلتان میخواهد او را بکشید. بعد که به اندازه کافی به او نزدیک شدید از خشم منفجر میشوید و #عصبانیت خود را بر سر آن راننده خالی میکنید. سپس ماشین عقبی برایتان بوق میزند چون شما سرعتتان را کم کردهاید، خلاصه حاصل کار، فشار خون، بی احتیاطی در رانندگی و سرعت زیاد در اتوبان است.
اکنون به جای از کوره در رفتن، بیایید با #بلندنظری بیشتری به آن راننده نظر بیفکنید:«شاید مرا ندید، یا شاید دلیل موجهی برای این بی احتیاطی داشته باشد، احتمالا باید مریض داشته باشد.» بدین ترتیب خشم را با #ترحم آرام میکنید، یا حداقل خشم را به تعویق میاندازید، مشکل همانطور که #ارسطو گفته است ابراز خشم بجا و مناسب است و اینکه غضب بدون کنترل ما جاری نشود.
#بنیامین_فرانکلین چه خوب گفته است که: خشم هرگز بدون دلیل نبوده است، اما این دلیل به ندرت موجه و قابل قبول است.
🗂 #کتاب هوش عاطفی، #نویسنده دنیل گلمن، #مترجم حمیدرضا بلوچ، #انتشارات رخ مهتاب
@systemsthinking
در اهمیتِ فردِ مؤلف
📗
در تمام دوران دانشآموزی، هم نمرهی ریاضی و هم نمرهی انشای بسیار خوبی داشتهام. بااینکه مهندسی هم خواندهام، اگر از من بپرسید کدام درس در زندگیات کاربردیتر بوده با اطمینان میگویم انشا! دلیلش را هماکنون برای شما توضیح میدهم.
بخش بسیار بزرگی از وقت روزانهی مردم جهان صرف چه میشود؟ اخبار، فیلم، سریال، تلویزیون، کتاب، روزنامه، موسیقی، نماهنگ، اینترنت (وبسایتها، شبکههای اجتماعی)، تبلیغات، سرگرمیها ... اینها در نهایت چه هستند؟ ... محتوا هستند: محتوای متنی، صوتی، تصویری یا ویدئویی.
بخش بسیار بزرگی از زندگی تمام مردم جهان تحت تأثیر افراد مؤلف، یعنی تولیدکنندگان «محتوا» شکل میگیرد. آنها هستند که ما را سرگرم، خوشحال یا ناراحت میکنند، خبر و گزارش تولید میکنند، بر علایق و سلایق سیاسی و فرهنگی و رفتارهای ما اثر میگذارند، ما را وادار میکنند ساعتها پای برنامهها و تولیدات آنها بنشینیم ...اینترنت و رسانهها، دنیای تبلیغات، سینما و صنعت سرگرمی (entertainment) در تسخیر افراد مؤلف است.
بنابراین عجیب نیست اگر ادعا کنیم که افراد مؤلف، یعنی افرادی که قادر به تولید محتوای نوشتاری، صوتی، تصویری ویدئویی هستند گردانندگان دنیای امروزند.
به چند استاد دانشگاه، پزشک، دانشمند یا مشاور در کسبوکار و تخصص خودتان فکر کنید. چه کسانی اول به ذهن شما میآیند؟ آنها که مولف هستند، کتاب و مقاله دارند، اثری مکتوب، مصاحبه، آموزش صوتی یا تصویری دارند. آنها که وبسایت شخصی و کانال و اینستاگرام فعالتری دارند. درست است؟ حتی در بین دانشمندان هم آنها که مولف باشند بهتر دیده میشوند و بیشتر جدی گرفته میشوند.
پیشرفت بشر مدیون افرادی است که از گذشتههای دور بر دیوار غار و سنگ و خشت و پاپیروس مینوشتهاند! اگر افراد مؤلف نبودند، ما وارث دانش گذشتگان نمیشدیم و اکنون در عصر اینترنت، این مهارت بسیار ارزشمندتر و حیاتیتر شده است.
📗
نکته اینجاست که والدین، بزرگسالان و نظام آموزشی کشور ما، چقدر بر اهمیت این مهارتها تأکید دارند؟
حقیقتاً چند مدرسه یا دانشگاه را میشناسیم که انشا یا هنر را همارز و همشأن علوم پایه بدانند؟ آیا متوجه هستیم که کسی که خوب مینویسد، خوب صحبت میکند، خوب طرح میزند، خوب عکس میگیرد، خوب فیلم میسازد، خوب نمایش اجرا میکند... نه در آینده که همین اکنون میتواند بسیار تأثیرگذارتر از کسانی باشد که قادر به نوشتن یک خط مطلب نیستند؟ همین علوم پایه هم در عمل به شکلی ارائه نمیشوند که دید علمی به دانشآموز بدهند، بلکه او را به شکلی تربیت میکنند که بتواند تستی بزند و به دانشگاهی برود.
بدیهی است که منکر اهمیت علوم پایه نیستم. منظور آن است که بدانیم ورزش و هنر و انشا اهمیتی کمتر از فیزیک ندارند. منتظر نباشیم که نظام آموزشی تغییر کند. خودمان دستبهکار شویم و وجود این علاقهها را در فرزند خود قدر بدانیم. نویسندگی، طراحی، بازیگری، فیلمسازی، عکاسی، گویندگی، سخنوری، مهارتهای گروهی ... ارزشی کمتر از ریاضی و علوم ندارند. فرصتی فراهم کنیم که اگر نوجوان ما مستعد است، بتواند شخصیت #مؤلف خود را شکوفا کند.
علی اکبر کاویانی
#تولید_محتوا #نظام_آموزشی #علوم_پایه
@systemsthinking
📗
در تمام دوران دانشآموزی، هم نمرهی ریاضی و هم نمرهی انشای بسیار خوبی داشتهام. بااینکه مهندسی هم خواندهام، اگر از من بپرسید کدام درس در زندگیات کاربردیتر بوده با اطمینان میگویم انشا! دلیلش را هماکنون برای شما توضیح میدهم.
بخش بسیار بزرگی از وقت روزانهی مردم جهان صرف چه میشود؟ اخبار، فیلم، سریال، تلویزیون، کتاب، روزنامه، موسیقی، نماهنگ، اینترنت (وبسایتها، شبکههای اجتماعی)، تبلیغات، سرگرمیها ... اینها در نهایت چه هستند؟ ... محتوا هستند: محتوای متنی، صوتی، تصویری یا ویدئویی.
بخش بسیار بزرگی از زندگی تمام مردم جهان تحت تأثیر افراد مؤلف، یعنی تولیدکنندگان «محتوا» شکل میگیرد. آنها هستند که ما را سرگرم، خوشحال یا ناراحت میکنند، خبر و گزارش تولید میکنند، بر علایق و سلایق سیاسی و فرهنگی و رفتارهای ما اثر میگذارند، ما را وادار میکنند ساعتها پای برنامهها و تولیدات آنها بنشینیم ...اینترنت و رسانهها، دنیای تبلیغات، سینما و صنعت سرگرمی (entertainment) در تسخیر افراد مؤلف است.
بنابراین عجیب نیست اگر ادعا کنیم که افراد مؤلف، یعنی افرادی که قادر به تولید محتوای نوشتاری، صوتی، تصویری ویدئویی هستند گردانندگان دنیای امروزند.
به چند استاد دانشگاه، پزشک، دانشمند یا مشاور در کسبوکار و تخصص خودتان فکر کنید. چه کسانی اول به ذهن شما میآیند؟ آنها که مولف هستند، کتاب و مقاله دارند، اثری مکتوب، مصاحبه، آموزش صوتی یا تصویری دارند. آنها که وبسایت شخصی و کانال و اینستاگرام فعالتری دارند. درست است؟ حتی در بین دانشمندان هم آنها که مولف باشند بهتر دیده میشوند و بیشتر جدی گرفته میشوند.
پیشرفت بشر مدیون افرادی است که از گذشتههای دور بر دیوار غار و سنگ و خشت و پاپیروس مینوشتهاند! اگر افراد مؤلف نبودند، ما وارث دانش گذشتگان نمیشدیم و اکنون در عصر اینترنت، این مهارت بسیار ارزشمندتر و حیاتیتر شده است.
📗
نکته اینجاست که والدین، بزرگسالان و نظام آموزشی کشور ما، چقدر بر اهمیت این مهارتها تأکید دارند؟
حقیقتاً چند مدرسه یا دانشگاه را میشناسیم که انشا یا هنر را همارز و همشأن علوم پایه بدانند؟ آیا متوجه هستیم که کسی که خوب مینویسد، خوب صحبت میکند، خوب طرح میزند، خوب عکس میگیرد، خوب فیلم میسازد، خوب نمایش اجرا میکند... نه در آینده که همین اکنون میتواند بسیار تأثیرگذارتر از کسانی باشد که قادر به نوشتن یک خط مطلب نیستند؟ همین علوم پایه هم در عمل به شکلی ارائه نمیشوند که دید علمی به دانشآموز بدهند، بلکه او را به شکلی تربیت میکنند که بتواند تستی بزند و به دانشگاهی برود.
بدیهی است که منکر اهمیت علوم پایه نیستم. منظور آن است که بدانیم ورزش و هنر و انشا اهمیتی کمتر از فیزیک ندارند. منتظر نباشیم که نظام آموزشی تغییر کند. خودمان دستبهکار شویم و وجود این علاقهها را در فرزند خود قدر بدانیم. نویسندگی، طراحی، بازیگری، فیلمسازی، عکاسی، گویندگی، سخنوری، مهارتهای گروهی ... ارزشی کمتر از ریاضی و علوم ندارند. فرصتی فراهم کنیم که اگر نوجوان ما مستعد است، بتواند شخصیت #مؤلف خود را شکوفا کند.
علی اکبر کاویانی
#تولید_محتوا #نظام_آموزشی #علوم_پایه
@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
در کارگاههای آموزشی و کلاسهای خود از این عبارت استفاده میکنم که: " برای تغییر در وضع موجود، دست به اقداماتی میزنیم که گاهی این اقدامات #آثار_ناخواستهای بر جا میگذارند". در ادامه یکی از تجربیات خود را با شما عزیزان به اشتراک میگذارم.
برای آموزش تفکر درونزا به دانشآموزان از فعالیت "خوشحالیها و ناراحتیهای ما" استفاده میکنم که معمولاً با گفتگو انجام میشود. علیرغم رویۀ معمول، تصمیم گرفتم در ضمن این کار مهارتِ نوشتن دانش آموزان را نیز تقویت کنم و از آنها خواستم که یک مورد از خوشحالیها و ناراحتیهای خود را بنویسند.
بچهها شروع به نوشتن کردند و سپس دو نفر متن خود را در جمع خواندند. جواد، یکی از بچههای شیطان کلاس که میز آخر مینشست و هنگام خنده فرورفتگی کوچکی در گونههایش پیدا میشد، اصرار داشت که متن خود را بخواند. ابتدا تصورم این بود که میخواهد نظم کلاس را بر هم بزند و قصد داشتم که به او اجازه خواندن در جمع را ندهم، اما بعد از اصرارهای زیادِ او موافقت کردم.
✍️ "یکی از روزهای تابستان بود و من در کنار پدرم در کارگاه نجاری بودم. خواهر کوچک من به علت ناراحتی قلبی به زیر تیغ جراحی رفت. آن عمل آخرین عمل خواهر من بود اگر میتوانست از آن عمل سالم به بیرون میآمد دیگر مشکلش حل میشد.
من و پدرم با خوشحالی به کار ادامه دادیم تا اینکه صدای تلفن دکان آمد. من با خوشحالی به سمت تلفن رفتم و گوشی را برداشتم و به گوشم گذاشتم. صدای مادرم را لرزان لرزان...
جواد دیگر ادامه نداد. برگه از دستش رها شد و بغضش ترکید. کلاس را سکوت محضی فراگرفت و بچهها دور جواد جمع شدند و چندنفری او را به بیرون از کلاس بردند تا آبی بهصورت بزند و اشکهای خود را پاک کند. من هنوز شوکه بودم و ادامه داستان برایم نامفهوم بود یا شاید نمیخواستم قبول کنم. برگه را از زمین برداشتم و ادامهاش را خواندم. ماتم برده بود و نفسم در سینه حبس شده بود. کلاس 36 نفره هم در سکوت عجیبی بود تا اینکه زنگ خورد و همه به حیاط رفتند. بعد از حدود یک سال، چند روز پیش این نوشته را پیدا کردم و حال و هوای جواد را داشتم.
گاهی وقتها کارهای ما آثار ناخواستهای بر جا میگذارد.
http://t.me/systemsthinking
در کارگاههای آموزشی و کلاسهای خود از این عبارت استفاده میکنم که: " برای تغییر در وضع موجود، دست به اقداماتی میزنیم که گاهی این اقدامات #آثار_ناخواستهای بر جا میگذارند". در ادامه یکی از تجربیات خود را با شما عزیزان به اشتراک میگذارم.
برای آموزش تفکر درونزا به دانشآموزان از فعالیت "خوشحالیها و ناراحتیهای ما" استفاده میکنم که معمولاً با گفتگو انجام میشود. علیرغم رویۀ معمول، تصمیم گرفتم در ضمن این کار مهارتِ نوشتن دانش آموزان را نیز تقویت کنم و از آنها خواستم که یک مورد از خوشحالیها و ناراحتیهای خود را بنویسند.
بچهها شروع به نوشتن کردند و سپس دو نفر متن خود را در جمع خواندند. جواد، یکی از بچههای شیطان کلاس که میز آخر مینشست و هنگام خنده فرورفتگی کوچکی در گونههایش پیدا میشد، اصرار داشت که متن خود را بخواند. ابتدا تصورم این بود که میخواهد نظم کلاس را بر هم بزند و قصد داشتم که به او اجازه خواندن در جمع را ندهم، اما بعد از اصرارهای زیادِ او موافقت کردم.
✍️ "یکی از روزهای تابستان بود و من در کنار پدرم در کارگاه نجاری بودم. خواهر کوچک من به علت ناراحتی قلبی به زیر تیغ جراحی رفت. آن عمل آخرین عمل خواهر من بود اگر میتوانست از آن عمل سالم به بیرون میآمد دیگر مشکلش حل میشد.
من و پدرم با خوشحالی به کار ادامه دادیم تا اینکه صدای تلفن دکان آمد. من با خوشحالی به سمت تلفن رفتم و گوشی را برداشتم و به گوشم گذاشتم. صدای مادرم را لرزان لرزان...
جواد دیگر ادامه نداد. برگه از دستش رها شد و بغضش ترکید. کلاس را سکوت محضی فراگرفت و بچهها دور جواد جمع شدند و چندنفری او را به بیرون از کلاس بردند تا آبی بهصورت بزند و اشکهای خود را پاک کند. من هنوز شوکه بودم و ادامه داستان برایم نامفهوم بود یا شاید نمیخواستم قبول کنم. برگه را از زمین برداشتم و ادامهاش را خواندم. ماتم برده بود و نفسم در سینه حبس شده بود. کلاس 36 نفره هم در سکوت عجیبی بود تا اینکه زنگ خورد و همه به حیاط رفتند. بعد از حدود یک سال، چند روز پیش این نوشته را پیدا کردم و حال و هوای جواد را داشتم.
گاهی وقتها کارهای ما آثار ناخواستهای بر جا میگذارد.
http://t.me/systemsthinking
«ls there anybody who will help us? »
«هل من ناصر ینصرنی ... »
«اربعین حسینی تسلیت باد»
@systemsthinker
«هل من ناصر ینصرنی ... »
«اربعین حسینی تسلیت باد»
@systemsthinker
#گفتگو در خانواده
پیادهروی #اربعین یکی از بهترین فرصتهای گفتگو در خانواده ماست.
امسال هم با پسرهایم علی و مهدی به پیادهروی اربعین رفتیم. معمولا پیادهروی را از نجف شروع میکنیم و تا کربلا سه روز در مسیر هستیم. حرکت از حوالی طلوع خورشید یا ساعتی قبل از آن شروع میشود و تا نیمه شب ادامه دارد.
طی این مدت گفتگو بهترین چیزیست که مسیر را کوتاه و دلها را به هم نزدیکتر میکند.
هرکسی موضوعی که به آن علاقه دارد را مطرح میکند و تا مدتی در مورد آن صحبت میکنیم و بعد از مدتی وارد موضوع بعدی میشویم.
امسال هم در مورد خیلی چیزها صحبت کردیم:
- تصمیم به زندگی در روستا چه مزایا و معایبی داشته است؟
- حیوانات خانگی داشته باشیم یا نه؟ چه حیواناتی؟ چندتا؟ چرا؟
- روستا چه مشکلاتی دارد که ما میتوانیم به حل آنها کمک کنیم؟
- چطور میتوانیم درآمد روستا را افزایش دهیم که فرهنگ دوست داشتنی روستا حفظ شود؟
- روشهای جدید تقلب در مدرسه چیست؟ تقلب کنیم یا نه؟
- اگر امکان گرانفروشی و احتکار پیش بیاید چه تصمیمی خواهیم گرفت؟ چه روش کسب درآمدی را درست میدانیم و چه درآمدهایی نمیخواهیم داشته باشیم؟
- مبنای تصمیمگیری در مورد تصمیمهای مختلفی که در زندگی داریم چیست؟ دین یا اخلاق یا منفعت؟
مهمترین تصمیمهای زندگیمان چه بوده؟
- آینده صنعت خودروسازی به کدام سمت میرود و علی چه نقشی در این صنعت میتواند در آینده داشته باشد؟
- چرا، چگونه و چقدر برای درس خواندن وقت بگذاریم؟
- مردم عراق چرا اینقدر صادقانه و متواضعانه در مراسم اربعین به زوار خدمت میکنند؟ ما در زندگیمان از مفهوم خدمت چه استفادهای میتوانیم داشته باشیم؟
- واقعه عاشورا و تحولات بعد از مرگ پیامبر چرا و چگونه به وجود آمدند؟
- آشنایی با تاریخ چه کاربردی برای ما میتواند داشته باشد و از کجا بفهمیم کدام روایت از تاریخ درست است؟
- و فهرست موضوعاتی که در مورد آنها صحبت کردیم ادامه دارد...
#گفتگو درباره این مفاهیم، نه تنها شناخت بهتری از طرز فکر یکدیگر ایجاد میکند، بلکه زمینهای برای آشنایی با #مدل_ذهنی خودمان و بازطراحی بعضی از مبانی تصمیمگیری، ارزشها و پیشفرضهایمان به وجود میآورد و نگاهمان به زندگی در این جهان را به هم نزدیکتر میکند.
البته آشنایی با مبانی نظری #گفتگو هم باعث میشود صحبتهایمان به سمت مجادله و مناظره پیش نرود و آماده یادگیری از یکدیگر باشیم...
گزارش تصویری سفر را اینجا میتوانید دنبال کنید: @ahakelan
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
پیادهروی #اربعین یکی از بهترین فرصتهای گفتگو در خانواده ماست.
امسال هم با پسرهایم علی و مهدی به پیادهروی اربعین رفتیم. معمولا پیادهروی را از نجف شروع میکنیم و تا کربلا سه روز در مسیر هستیم. حرکت از حوالی طلوع خورشید یا ساعتی قبل از آن شروع میشود و تا نیمه شب ادامه دارد.
طی این مدت گفتگو بهترین چیزیست که مسیر را کوتاه و دلها را به هم نزدیکتر میکند.
هرکسی موضوعی که به آن علاقه دارد را مطرح میکند و تا مدتی در مورد آن صحبت میکنیم و بعد از مدتی وارد موضوع بعدی میشویم.
امسال هم در مورد خیلی چیزها صحبت کردیم:
- تصمیم به زندگی در روستا چه مزایا و معایبی داشته است؟
- حیوانات خانگی داشته باشیم یا نه؟ چه حیواناتی؟ چندتا؟ چرا؟
- روستا چه مشکلاتی دارد که ما میتوانیم به حل آنها کمک کنیم؟
- چطور میتوانیم درآمد روستا را افزایش دهیم که فرهنگ دوست داشتنی روستا حفظ شود؟
- روشهای جدید تقلب در مدرسه چیست؟ تقلب کنیم یا نه؟
- اگر امکان گرانفروشی و احتکار پیش بیاید چه تصمیمی خواهیم گرفت؟ چه روش کسب درآمدی را درست میدانیم و چه درآمدهایی نمیخواهیم داشته باشیم؟
- مبنای تصمیمگیری در مورد تصمیمهای مختلفی که در زندگی داریم چیست؟ دین یا اخلاق یا منفعت؟
مهمترین تصمیمهای زندگیمان چه بوده؟
- آینده صنعت خودروسازی به کدام سمت میرود و علی چه نقشی در این صنعت میتواند در آینده داشته باشد؟
- چرا، چگونه و چقدر برای درس خواندن وقت بگذاریم؟
- مردم عراق چرا اینقدر صادقانه و متواضعانه در مراسم اربعین به زوار خدمت میکنند؟ ما در زندگیمان از مفهوم خدمت چه استفادهای میتوانیم داشته باشیم؟
- واقعه عاشورا و تحولات بعد از مرگ پیامبر چرا و چگونه به وجود آمدند؟
- آشنایی با تاریخ چه کاربردی برای ما میتواند داشته باشد و از کجا بفهمیم کدام روایت از تاریخ درست است؟
- و فهرست موضوعاتی که در مورد آنها صحبت کردیم ادامه دارد...
#گفتگو درباره این مفاهیم، نه تنها شناخت بهتری از طرز فکر یکدیگر ایجاد میکند، بلکه زمینهای برای آشنایی با #مدل_ذهنی خودمان و بازطراحی بعضی از مبانی تصمیمگیری، ارزشها و پیشفرضهایمان به وجود میآورد و نگاهمان به زندگی در این جهان را به هم نزدیکتر میکند.
البته آشنایی با مبانی نظری #گفتگو هم باعث میشود صحبتهایمان به سمت مجادله و مناظره پیش نرود و آماده یادگیری از یکدیگر باشیم...
گزارش تصویری سفر را اینجا میتوانید دنبال کنید: @ahakelan
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
جان باختن جمعی از هموطنان عزیزمان در ضایعه دردناک زلزله را به خانوادههای ایشان تسلیت میگوییم.
از تلفات و ضایعات این زلزله برای کشورهای همسایه نیز متأثر هستیم.
@systemsthinking
از تلفات و ضایعات این زلزله برای کشورهای همسایه نیز متأثر هستیم.
@systemsthinking
سازمان انتقال خون از دارندگان گروه خونی O منفی خواست برای کمک به مناطق زلزله زده، خون اهدا کنند.
@systemsthinking
@systemsthinking
#تفكرسيستمی_درمدرسه
#تفکر_درونزا
خوشحالیها و ناراحتیها
تخته را به دو قسمت تقسیم کردم، یک طرف لغت خوشحالی و طرف دیگر ناراحتی را نوشتم. با دانش آموزان شروع به گفتگو کردم. چه چیزی شما را خوشحال یا ناراحت میکند؟
- وحید چی تو رو خوشحال میکنه؟
- اگر به هدفمان برسیم.
- یعنی چی؟ یک مثال میزنی؟
- پنجشنبهها جلوی در امامزاده با نیسان بابام میوه میفروشیم. از طرفی هم باید باشگاه برم. بابام بهم گفت هر موقع که میوهها رو فروختی میتونی بری. من هم روی کارتن قیمتها رو بزرگ نوشتم و با داد زدن و ... خیلی زود میوهها رو فروختم و تونستم به باشگاه هم برسم.
- چی ناراحتت میکنه؟
- ناراحتی پدر و مادرم.
- خُب شده تا حالا خودت ناراحتشون کنی؟
- خیلی...
- اینها که باهم تناقض داره؟
- بعدش میرم سریع معذرتخواهی میکنم!
دانش آموزان بیصبرانه منتظر بودند تا بتواند صحبت کنند. گفتگوها را به همین ترتیب با همۀ دانش آموزان ادامه دادم. در همین حین، نظرات آنها را روی تخته در دو گروه نوشتم:
1- رسیدن به هدف، رفتن به استخر، خوشحال کردن خانواده، قهرمانی در مسابقات کشتی، یادگیری مطالب جدید، شاگرداول شدن و..
2- برد استقلال، خرید دوچرخه (توسط پدرم)، خرید تبلت (پدر)
پس از پایان گفتگوها، از آنها خواستم که تفاوت دو گروه بالا را بیان کنند؟
بچهها بهدرستی گفتند که گروه اول نتیجه مستقیم اقدامات گذشته خود ما است. این فعالیت را برای ناراحتیها نیز انجام دادیم.
درنهایت به این نتیجه رسیدیم که سهم زیادی از خوشحالیها و ناراحتیهای ما به تصمیمات خود ما بستگی دارد که باید تلاش کنیم کیفیت آنها را افزایش دهیم. از طرف دیگر، نتایج بخشی از آنها نیز از کنترل ما خارج است و ما تسلطی بر آنها نداریم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
#تفکر_درونزا
خوشحالیها و ناراحتیها
تخته را به دو قسمت تقسیم کردم، یک طرف لغت خوشحالی و طرف دیگر ناراحتی را نوشتم. با دانش آموزان شروع به گفتگو کردم. چه چیزی شما را خوشحال یا ناراحت میکند؟
- وحید چی تو رو خوشحال میکنه؟
- اگر به هدفمان برسیم.
- یعنی چی؟ یک مثال میزنی؟
- پنجشنبهها جلوی در امامزاده با نیسان بابام میوه میفروشیم. از طرفی هم باید باشگاه برم. بابام بهم گفت هر موقع که میوهها رو فروختی میتونی بری. من هم روی کارتن قیمتها رو بزرگ نوشتم و با داد زدن و ... خیلی زود میوهها رو فروختم و تونستم به باشگاه هم برسم.
- چی ناراحتت میکنه؟
- ناراحتی پدر و مادرم.
- خُب شده تا حالا خودت ناراحتشون کنی؟
- خیلی...
- اینها که باهم تناقض داره؟
- بعدش میرم سریع معذرتخواهی میکنم!
دانش آموزان بیصبرانه منتظر بودند تا بتواند صحبت کنند. گفتگوها را به همین ترتیب با همۀ دانش آموزان ادامه دادم. در همین حین، نظرات آنها را روی تخته در دو گروه نوشتم:
1- رسیدن به هدف، رفتن به استخر، خوشحال کردن خانواده، قهرمانی در مسابقات کشتی، یادگیری مطالب جدید، شاگرداول شدن و..
2- برد استقلال، خرید دوچرخه (توسط پدرم)، خرید تبلت (پدر)
پس از پایان گفتگوها، از آنها خواستم که تفاوت دو گروه بالا را بیان کنند؟
بچهها بهدرستی گفتند که گروه اول نتیجه مستقیم اقدامات گذشته خود ما است. این فعالیت را برای ناراحتیها نیز انجام دادیم.
درنهایت به این نتیجه رسیدیم که سهم زیادی از خوشحالیها و ناراحتیهای ما به تصمیمات خود ما بستگی دارد که باید تلاش کنیم کیفیت آنها را افزایش دهیم. از طرف دیگر، نتایج بخشی از آنها نیز از کنترل ما خارج است و ما تسلطی بر آنها نداریم.
https://news.1rj.ru/str/systemsthinking
⛑ ما و سبک مواجههمان با حوادث
#رویدادمداری
#مدیریت_فعالانه در برابر #مدیریت_واکنشی
شوربختانه باز هم زلزلهای گوشهای از این سرزمین را لرزاند و تعدادی از ما را داغدار کرد و تقریباً همهمان را ناراحت.
فراوانی واکنشهای نوعدوستانه در شبکههای اجتماعی و جمعآوری کمکهای کالایی و نقدی اینبار هم ستودنی است؛ واکنشهایی که نشانهای از حساسیت انسانی و #همبستگی_اجتماعی ماست.
اما کاش در پس یکی از این حوادث واقعاً به خودمان میآمدیم و به نوعی دیگر عمل میکردیم و عزممان را برای طراحی ساختارهایی مقاوم در برابر حوادث (بهمنظور کاهش آسیبها) و تقویت نهادهای پشتیبان و خدمترسان در هنگام حادثه (بهمنظور افزایش کارایی و کارآمدی مدیریت بحران) جزم میکردیم؛ ساختارهایی که به پشتوانهٔ آنها بتوانیم شبها با دلهرهای کمتر سر بر بالین بگذاریم.
میشود همت کنیم و کمکم یاد بگیریم که سبک مواجههمان با رویدادها #واکنشی نباشد. میتوان سبک مدیریتی #فعالانه را بهتدریج جایگزین سبک موجود کرد؛ سبکی که در آن، واقعه، قبل از وقوع علاج میشود.
@systemsthinking
#رویدادمداری
#مدیریت_فعالانه در برابر #مدیریت_واکنشی
شوربختانه باز هم زلزلهای گوشهای از این سرزمین را لرزاند و تعدادی از ما را داغدار کرد و تقریباً همهمان را ناراحت.
فراوانی واکنشهای نوعدوستانه در شبکههای اجتماعی و جمعآوری کمکهای کالایی و نقدی اینبار هم ستودنی است؛ واکنشهایی که نشانهای از حساسیت انسانی و #همبستگی_اجتماعی ماست.
اما کاش در پس یکی از این حوادث واقعاً به خودمان میآمدیم و به نوعی دیگر عمل میکردیم و عزممان را برای طراحی ساختارهایی مقاوم در برابر حوادث (بهمنظور کاهش آسیبها) و تقویت نهادهای پشتیبان و خدمترسان در هنگام حادثه (بهمنظور افزایش کارایی و کارآمدی مدیریت بحران) جزم میکردیم؛ ساختارهایی که به پشتوانهٔ آنها بتوانیم شبها با دلهرهای کمتر سر بر بالین بگذاریم.
میشود همت کنیم و کمکم یاد بگیریم که سبک مواجههمان با رویدادها #واکنشی نباشد. میتوان سبک مدیریتی #فعالانه را بهتدریج جایگزین سبک موجود کرد؛ سبکی که در آن، واقعه، قبل از وقوع علاج میشود.
@systemsthinking
همراه با مدیران شرکت ملی صنایع مس ایران در دوره #تفکرسیستمی
چهارشنبه و پنجشنبه ۲۴ و ۲۵ آبان ۱۳۹۶
شهر مس سرچشمه
@systemsthinking
چهارشنبه و پنجشنبه ۲۴ و ۲۵ آبان ۱۳۹۶
شهر مس سرچشمه
@systemsthinking
#کتاب_بخوانیم
ملانصرالدین خری داشت پیر و ناتوان و میخواست آن را بفروشد. ولی مشتری با قیمت مناسب پیدا نمیشد.
یک شب وقت سپیدهدم خواب دید خرش را که پنج دینار هم نمیخرند مشتری حاضر است با قیمت نوزده دینار بخرد. ملا در خواب طمع کرد و با خریدار چک و چانه زد و گفت:
زیر بیست دینار خر را نمیدهم.
حالا که به قیمت نوزده دینار میخری یک دینار هم اضافه کن که بیست دینار سرراست شود.
مشتری موافقت نکرد و گفت: همان نوزده دینار.
در این حال ملا از خواب بیدار شد و فهمید چه معاملهای را از دست داده، چشمهایش را به حالت خواب بست، دستش را دراز کرد و گفت: بسیار خوب همان نوزده دینار را بده!
👌 وقتی فرصتها به سبب #مرگ از دست میروند، دیگر نمیتوان به هیچ وجه به آنها دست یافت، درست مانند خواب ملا!
زیرا مرگ آدمی را به ساحت تازهای از هستی میبرد، مرگ را که گاهی #فوت میگویند بهمین سبب است که فرصت آدمی فوت و تمام میشود.
🗂 #کتاب زیرکیهای ملانصرالدین، #تألیف شاهد قمشهای. #انتشارات روزنه
@systemsthinking
ملانصرالدین خری داشت پیر و ناتوان و میخواست آن را بفروشد. ولی مشتری با قیمت مناسب پیدا نمیشد.
یک شب وقت سپیدهدم خواب دید خرش را که پنج دینار هم نمیخرند مشتری حاضر است با قیمت نوزده دینار بخرد. ملا در خواب طمع کرد و با خریدار چک و چانه زد و گفت:
زیر بیست دینار خر را نمیدهم.
حالا که به قیمت نوزده دینار میخری یک دینار هم اضافه کن که بیست دینار سرراست شود.
مشتری موافقت نکرد و گفت: همان نوزده دینار.
در این حال ملا از خواب بیدار شد و فهمید چه معاملهای را از دست داده، چشمهایش را به حالت خواب بست، دستش را دراز کرد و گفت: بسیار خوب همان نوزده دینار را بده!
👌 وقتی فرصتها به سبب #مرگ از دست میروند، دیگر نمیتوان به هیچ وجه به آنها دست یافت، درست مانند خواب ملا!
زیرا مرگ آدمی را به ساحت تازهای از هستی میبرد، مرگ را که گاهی #فوت میگویند بهمین سبب است که فرصت آدمی فوت و تمام میشود.
🗂 #کتاب زیرکیهای ملانصرالدین، #تألیف شاهد قمشهای. #انتشارات روزنه
@systemsthinking
