تکنولوژی و معنا (تمنا) – Telegram
تکنولوژی و معنا (تمنا)
1K subscribers
90 photos
6 videos
10 files
34 links
یادداشت‌هایی از یاسر خوشنویس درباره تکنولوژی، معنا و نمو
@sts1394
Download Telegram
چنین آمده که "گفتار پاک به سویش بالا می‌رود و عمل صالح بالایش می‌برد". از استادم پرسیدم: عمل صالح چیست؟ گفت هر آنچه صلح برقرار کند.

پس، صلح برقرار کنید میان خودتان و خودتان؛ و میان خودتان و خدایتان؛ و میان خودتان و دیگران.
و میان دیگران و خودشان؛ و میان دیگران و خدایشان؛ و میان دیگران و دیگران.

و هر که در آتش جنگ می‌دمد، به موشک و جنگنده‌اش می‌نازد و از صلح گریزان است، هر که باشد، صالح نیست و چنین نیست که در هر جنگی، حتما یکی حق است و دیگری باطل؛ چه بسا هر دو باطل و ظالم باشند و عمده جنگ‌هایی که می‌بینید، مشغول بودن ظالمان با ظالمان است.

پس، سازش بخواهید و سازش برقرار کنید، باشد که رستگار شوید.
هرچه در قرآن کاویدم، عبارتی که بگوید عموم زنان مسلم (به جز زنان پیامبر) باید موهای خود را بپوشانند، نیافته‌ام و تا آنجا که متون تاریخی را دیده‌ام، عموم زنان مسلمان در زمان پیامبر ملزم به پوشاندن بدن به جز وجه و کفین نبوده‌اند و هیچ موردی را از حد یا تعزیر برای نپوشاندن موها، در عصر پیامبر یا در حکومت حضرت علی ندیده‌ام.

حد وجه و کفین بعدا ساخته شده و آزار دادن مسلمانان برای محجبه شدن بدعت منافقان جمهوری اسلامی است. اینها مصداق بارز این آیه‌اند: الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا. و بسیاری از مردم حق دارند که می‌گویند اگر اسلام چیزی است که این فقهای اسمی می‌گویند، از اسلام رویگردانیم. من هم از اسلام جمهوری اسلامی تبری می‌جویم و البته اسلامی که در قرآن و سنت است، چیز دیگری است.

و هر کس که مدعی ظلم‌ستیزی است و خواهان کمک به فلسطین و لبنان است و فریاد وامظلوما سر می‌دهد و از موشک‌پرانی دورویان خشنود است، اما به عمل یا به زبان یا دست به دل، پشت آهو دریایی و امثال او درنمی‌آید، دروغگو و ریاکار است و حنایش پیش مردم رنگی ندارد. الفتنه اشد من القتل.

زنده باد آهو دریایی؛ و هر چه بتوانم در پشتیبانی از او و هر دختر دیگری که به نام اسلام و حجاب بر او ستم می‌شود، انجام خواهم داد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفته‌اند که ماجرای آهو دریایی آن گونه نبوده و چنین و چنان بوده. در این مواقع، بسیاری از مواجب‌بگیرانِ جهاد تبیین دست به کار می‌شوند و الحق توانمندند در فتنه‌انگیزی. و گیرم که راست بگویند. پس جمله آخر پست قبلی را چنین تغییر می‌دهم و بقیه کلام همان است که بود:

زنده باد دختر گمنامِ مظلوم در ویدئوی بالا؛ و هر چه بتوانم در پشتیبانی از او و هر دختر دیگری که به نام اسلام و حجاب بر او ستم می‌شود، انجام خواهم داد.

و رحمت خدا بر مهسا امینی و امثال او که بیگناه کشته شدند و چه بسا بای ذنب قتلت درباره آنها نیز باشد که زنده به گور کردن دختران اشکال گوناگون دارد.
دو کار خیر پیش روی شماست:

تامین هزینه‌های درمان خانمی که به دلیل نیاز به پروتز پا، خانه‌نشین شده.

کمک به تامین هزینه‌های یک خانم شاغل سرپرست خانوار

فاستبقوا الخیرات
اگر نیتی اختصاصی برای یکی از دو مورد دارید، اشاره بفرمایید.
لطفا خیرات را به این شماره کارت واریز کنید:
6219861080174054
به نام یاسر خوشنویس. تجمیع می‌کنم و برایشان می‌فرستم.
گاه می‌پرسند چه بر سرت گذشت که چنین شد و گاه می‌گویند داستانش را بنویس. رمانی نیمه‌کاره دارم به نام "هوا" که ماجرایی است که از سر گذرانده‌ام. پیرنگ خطی‌اش چنین است و البته هوا به این شکل جریان پیدا نمی‌کند:

بهمن ۱۳۶۱: متولد شدم
مهر ۱۳۷۲: شروع تحصیل در مدرسه علامه حلی
پاییز ۱۳۷۲: شروع حفظ کردن قرآن
زمستان ۱۳۷۴: شرکت در کلاس‌های مفاهیم قرآن
۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲: مطالعه مفصل ادبیات فارسی، زبان عربی، تاریخ، علوم قرآن و حدیث
۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳: تحصیل در کارشناسی مهندسی مکانیک
۱۳۸۲: شروع مطالعه نظام‌مند فلسفه
۱۳۸۳: آغاز دوره‌ای شدید از افسردگی، خصوصا پس از ناکامی در مهاجرت برای ادامه تحصیل در مهندسی
۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷: تحصیل در کارشناسی ارشد فلسفه علم
پاییز ۱۳۸۴ تا بهار ۱۳۸۶: تدریس قرآن در راهنمایی علامه حلی
بهار ۱۳۸۶: تثبیت تدریجی الحاد
پاییز ۱۳۸۶: تولد تدریجی مختال فخور
پاییز ۱۳۸۷ تا بهار ۱۳۸۸: تحصیل نیمه‌کاره دکترای فلسفه
تحلیلی
۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸: فاصله گرفتن تدریجی از جمهوری منافقان مسلمان
بهار ۱۳۸۸: انتشار اولین کتاب
آبان ۱۳۸۸ تا مرداد ۱۳۸۹: آشنایی با همسر سابقم تا ازدواج
۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶: تکاپو برای مهاجرت از ایران برای ادامه تحصیل
۱۳۹۳: تغییر حوزه مطالعاتی از فلسفه تحلیلی به فلسفه تاریخی‌انگار آلمانی-فرانسوی به مطالعات علم و فناوری و نهایتا، به تاریخ اجتماعی فناوری در ایران
زمستان ۱۳۹۵: آغاز تحصیل دوباره در دکترای فلسفه علم و فناوری در ایران
زمستان ۱۳۹۶: استعفا از معاونت علمی؛ آخرین سمت: مدیر تدوین سیاست‌ها در مرکز فناوری‌های همگرا
بهار ۱۳۹۷: سه هفته در بن به عنوان دانشجوی دکترای شرق‌شناسی؛ موضوع تحقیق: تلگراف در ایران دوره قاجار؛ رها شدن همیشگی از وسوسه مهاجرت: تنها در وطنم عزت نفس دارم و تنها با مردم خودم همداستانم
خرداد ۱۳۹۷ تا خرداد ۱۳۹۹: زتدگی در خانه‌باغی در دماوند
تابستان ۱۳۹۷: شروع یادگیری سنتور؛ تبدیل تدریجی از فیلسوف-مهندسِ اصل‌موضوع‌زده به هنرمند بداهه‌پرداز
زمستان ۱۳۹۷ تا تابستان ۱۳۹۸: نوشتن بهترین کتابم تا کنون و آخرین
تالیفم: نبرد سیم‌ها
پاییز ۱۳۹۸: آغاز دوره قبض و برزخی ۵ ساله
خرداد ۱۳۹۹: بازگشت به تهران و خریدن آپارتمانی که در عمل، شر شد
پاییز ۱۳۹۹: شروع دستیاری و نتورکری مدیرعامل فناپ
فروردین ۱۴۰۰: نابودی رابطه با همسر سابقم پس از ۷ سال کشمکش تدریجی
خرداد ۱۴۰۰: استعفا از فناپ پس از دو ماه کشمکش
تیر ۱۴۰۰: اسلام آوردن دوباره پس از ۱۴ سال
مهر و آبان ۱۴۰۰: یک رابطه عاشقانه کوتاه؛ دلیل جدایی: فاصله سنی زیاد
آبان ۱۴۰۰: ثبت رسمی طلاق از همسر سابقم
اسفند ۱۴۰۰: بازگشت به دماوند و شروع تراپی در کوچه‌باغ‌های احمدآباد
خرداد تا آبان ۱۴۰۱: افسردگی شدید تا سرحد تصمیم به خودکشی
بهمن ۱۴۰۱: جابه‌جایی به آبعلی
اسفند ۱۴۰۱: آغاز دوباره کار کردنِ منظم
خرداد ۱۴۰۲: چپ کردن در جاده بهشهر به گرگان؛ به چشم دیدن مرگ
تابستان تا زمستان ۱۴۰۲: سرگشتگی و تنهایی محض؛ تنها همدم: سنتور
اسفند ۱۴۰۲: شروع جلسات تراپی جدید با پنجمین تراپیست
فروردین ۱۴۰۳: رهایی از غم طرد عاطفی پس از سه سال زجر کشیدن
اردیبهشت ۱۴۰۳: کشتن سوپراگوی پرفکشنیست پس از ۶ سال جنگ و کشمکش درونی
اردیبهشت تا مرداد ۱۴۰۳: تلاش و گفتگوی پیاپی برای یافتن معشوقی جدید
مرداد ۱۴۰۳: نامزدی
شهریور ۱۴۰۳: ویرانی دوباره و شدیدتر روابط شخصی با نامزد و برادر؛ استیصال
مهر ۱۴۰۳: غلبه بر مختال فخور و موحد شدن
مهر ۱۴۰۳: مردن قبل از مردن و زندگی در شانی آخر

اکنون چون کودکی ذوقمرگم؛ کم می‌خورم و کم می‌خوابم و از لحظات بیداری‌ام، لذتی سرشار می‌برم.

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود
مزد آن گرفت جان برادر که جان کند

برای من شده، برای شما هم می‌شود، اگر بخواهید.
چهار سوگیری شناختی نفس بسیاری از ایرانیان را بریده. بسیاری از ما دست کم درگیر یکی از اینها هستیم و شگفت‌انگیز و گاه تناقض‌آمیز اینکه برخی از ما همزمان درگیر دو یا سه مورد از سوگیری‌های فهرست زیریم:

۱. هرچه قدیمی (مثلا، اسلامی یا باستانی) است، عالی و بی‌نقص است و باید بی‌تغییر حفظ شود‌.
۲. هرچه قدیمی است، پست و منسوخ و خرافه است و باید دور ریخته شود.
۳. هرچه مدرن است، عالی و بی‌نقص است و باید بی‌نقادی پذیرفته شود.
۴. هرچه مدرن است، شر و شیطانی است و باید از آن پرهیز کرد.

هر چهار مورد ناشی از علاقه مغز ما به راه‌حل‌ها و دستورالعمل‌های ساده و بی‌قیدوبند است و ناشی از درک نکردن پویایی اندیشه، معرفت و فناوری. حال آنکه داستان‌هایی که قیدوبند و مدالیته ندارند، نوعا نادرست‌اند؛ همیشه "ولی"، "اما"، "اگر"، "به جز"، "در فلان و بهمان حالت"، "به این شرط که" و غیره و ذلک وجود دارد.

تو خود حدیث مفصل بخوان.
همکاری‌ام با موسسه نوید به پایان رسید. خیر پیش راه دوستانم در این موسسه.

از این پس، در کنار همکاری با اندیشکده رستا و ترجمه و تالیف به شیوه سابق، کوچ خواهم بود. شیوه کوچینگم آمیزه‌ای ایدیوسینکرتیک از تفکر راهبردی، سوشال لیدرشیپ، رویکرد اکت و عرفان ایرانی خواهد بود.

حق‌الزحمه مالتیپل‌پرایسد است: هفتصد تومان برای تیم‌ممبرها و سینیورها، یک میلیون برای مدیران میانی و لیدها و بیشتر برای مدیران ارشد بسته به توافق برای هر ساعت. هر کس توان پرداخت ندارد، تخفیف خواهد گرفت تا حداکثر، صددرصد. به شیوه استادان کهن، هدیه هم به جای پول قبول می‌کنم از هرچه که تمایل دارید و در دسترس‌تان است.

در کوچینگ، خودآموز بوده‌ام، تجربه کرده‌ام و کتاب هم ترجمه کرده‌ام. شیوه‌ام ترکیبی و بدیع است، در حال نگارش متنی در این زمینه‌ام و ایده‌های اصلی آن را به متخصصان پیشرو کوچینگ عرضه کرده‌ام، پسندیده‌اند.

اگر تمایل به بهره‌گیری از این شیوه دارید، پیام بدهید یا زنگ بزنید.
09128159512
من باب مقدمه بگویم که انتشار فیدبک فنیِ انتقادی در محیطی عمومی هرگز مصداق غیبت نیست و هنگامی که فرد مظلوم واقع شده باشد، کاملا مشروع است.

حالا ماجرا چیست؟
در موسسه‌ای کار می‌کردم و در مقام مدیر امور راهبردی، یک برنامه ترنزیشن سازمانی تنظیم کردم. چند هفته بعد، مدیرعامل با خوشنودی خبر داد که قاف از شرکت ایلیا محصولی فوق‌العاده دارد در قالب کوچینگ سازمانی و خودش کوچ مدیرعامل خواهد شد و کاف کوچ دو مدیر ارشد سازمان خواهد شد تا به ترتزیشن کمک کنند.

گفتم باشد و چاره‌ای هم نبود که وقوف پس از وقوع بود. کوچینگ مدیرعامل و دو مدیر ارشد ۸ ماه ادامه داشت، کلا بی‌حاصل. می‌دانید چرا؟ چون نه قاف و نه کاف پیش من نیامدند که بپرسند برنامه ترنزیشن چیست و هیچ هدفگذاری‌ای برای سرویس کوچینگ انجام نشد. در نتیجه، هیچ شاخص عملکردی‌ای وجود نداشت که تغییرات آن را بشود سنجید و کارآمدی سرویس کوچینگ را ارزیابی کرد.

پس از ۸ ماه، سرویس کوچینگ را برای من هم خریدند. ۶ ماه بعدی، قاف نمی‌آمد و کاف کوچ من و دو مدیر ارشد مذکور بود. اولین بار که کاف را دیدم، گفتم درباره امور موسسه صحبت کنیم یا درباره حالات شخصی‌ام. گفت این دو مرتبط‌اند؛ از خودت بگو و اگر حال خودت بهتر شود، به سازمان هم کمک می‌شود. گفتم باشد و کاف اسما کوچ سازمانی‌ام بود و عملا تراپیستم. بسیار باسواد و تیز است و تراپیستی عالی در مکتب اکت. به بهبود حالم کمک زیادی کرد و بارها تشکر کرده‌ام، اما این سرویس ربطی به سازمان و ترنزیشنش نداشت. نتیجه آنکه پس از ۱۴ ماه، سرویس گرانقیمت کوچینگ سازمانی ایلیا با همه دبدبه و کبکبه‌اش عملا کمکی به موسسه نکرد و راحت بگویم مفت نمی‌ارزید.

در مقام مدیر راهبردی، جلسات مداومی با مدیرعامل داشتم. روزی گفتم ما مشتری بسیار بدی هستیم، چون شاخصه عملکردی برای سرویسی که خریدیم، ست نکردیم و حالا هم نمی‌توانیم به قاف ثابت کنیم سرویس بی‌اثرش را گران فروخته و البته مشاوران و کوچ‌ها در قالب کردن سرویس‌های قلابی‌شان استادند. مدیرعامل تایید کرد.

کماکان کاف می‌آید و می‌رود و موسسه شارژ می‌شود. صد سال دیگر هم برود و بیاید، کمکی به موسسه نخواهد شد. سخنوری و شیک‌پوشی نان و آب نمی‌شود.

نتیجه چیست؟ اولا، گول ظاهر شیک و گرافیک زیبا و سخنوری را نخورید و اگر سرویسی می‌خرید، حتما برایش هدفگذاری شاخص‌محور داشته باشید و در قرارداد هم بیاورید تا بتوانید خر مشاور را بگیرید و بگویید این همه آمدی و رفتی چه شد؟
ثانیا، از شرکت‌های دوست سرویس نخرید تا در رودربایستی نمانید و در باتلاق فرونروید. ثالثا، اصلا و اصلا سراغ سرویس کوچینگ سازمانی ایلیا نروید که گنجشک رنگ می‌کنند، جای قناری می‌فروشند.

قاف و کاف و نیز، دوست عزیزم، مدیرعامل ایلیا! من خودم دوره تفکر راهبردی و حل مسئله برگزار می‌کنم و تجربه کوچینگ دارم. دست کم، من یک نفر را نمی‌توانید رنگ کنید. روزی که مدیرعامل به واسطه دوستی‌های پیشین و از روی اعتماد سرویس‌تان را می‌خرید، به من نگفت و گرنه چنان قراردادی با ایلیا می‌بستم که محصول قلابی‌تان رسوا می‌شد و اکنون یا سرویس افکتیو گرفته بودیم یا یک پرونده حقوقی عالی داشتیم در باب عدم انجام تعهدات.

وای بر کم‌فروشان. راسته کوچک است مدیرعامل ایلیا. موقعیت را دریاب و قاف و کاف را زیر سوال ببر تا بیش از این، بی‌آبرویی برای ایلیا نسازند به جای پول و دستاورد.
شکر خدا، در این لحظه تحت ولایت هیچ ربی من دون الله و در قرارداد با هیچ فرد حقیقی‌ای نیستم که از اندیشکده رستا هم خارج شدم.

تا کنون، حدود سی بار پوزیشن شغلی‌ام را عوض کرده‌ام و البته هیچ وقت به خاطر پرفورمنس پایین، اخراج نشده‌ام. همیشه دلیل این بوده: کارفرما/مدیرم یا حکمت و فره کافی نداشته یا پول نداشته یا هیچکدام را نداشته. در مواردی، علاوه بر این، اموال حرام در کار بوده یا جور حکومت جور.

عهد کرده‌ام که از این پس، یا به کل فریلنسر باشم؛ یا بیزینس‌لاین منیجر باشم ذیل مدیری فردادتر از خودم یا مدیرعامل یا رییس هیئت مدیره. اگر قصد کار واقعی دارید و اموال‌تان هم پاک است، برای چنین پوزیشن‌هایی با من تماس بگیرید.

و نیز قصد دارم کتاب‌های ننوشته‌ام را بنویسم که حدود ده جلد خواهد بود؛ و سبک خاص کوچینگ مورد نظرم را توسعه دهم؛ و نیز قرآن را به پارسی‌ای شیرین ترجمه کنم، به نحوی که از خطاهای متعدد مترجمان قبلی به دور باشد؛ و نیز قصد تجدید فراش دارم؛ و نیز می‌خواهم یک (بلکه چند) کسب‌کار اجتماعی راه بیندازم و در حال تنظیم پیچ‌دکم. در پست‌های بعدی، درباره هر یک توضیح بیشتری خواهم داد.

دعا کنید که توفیق یابم.
در شبی خفته، مردم باز برای بار سی‌ام
صاحبم گفت وای این دیگر چیست

مردمان را چشیده‌ام صد بار
هر یکی را نهایتا، مرگی است

و اگر عبور از زهدان را اعتباری دگر دانم
آدمی‌زاد را مرگی و مرگی است

گفتمش هیچ شگفتی نیست در کار
که مرا هر روز هست مردن‌ها

و فقط از سر خلاصه کردن بود
که سه هزار مرگ را شمردم سی


استقبال از شاهکار بیژن الهی، "چه خبر؟ مرگ عالَمی تنها"
با صدای محسن نامجو بشنوید

اول آذر ۱۴۰۳
کار خیری پیش روی شماست. فاستبقوا الخیرات.

کودکی چهارساله مبتلا به اوتیسم باید در بیمارستان بستری شود، اما هزینه‌های درمان فراهم نیست. لطفا خیرات خود را به حساب عمه‌ام سرکار خانم فائزه خوشنویس واریز فرمایید که در کار خیر، به او و اجدادش اقتدا می‌کنم.
6104 3386 4463 1653

آنچه را که می‌گویم، به عینه دیده‌ام: اگر در کارتان، گرهی هست، در عین حال که تدبیر معمول می‌کنید، گره از کار دیگران باز کنید و بخواهید برایتان دعا کنند و خودتان هم دعا کنید. کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا کارتان را راه بیندازد، به غیر حساب.
برای بار چندم، دوستی مرا توصیه کرد با این مضمون که هر که را اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند؛ اینقدر ننویس.

به او و سایر ناصحان گفته‌ام و اینجا هم می‌گویم که حقیقت این است که مهر بر دهانم هست.

از آنچه تجربه می‌کنم، یک درصدش را نشر می‌دهم؛ پنج درصدش را به دوستانی که تماس می‌گیرند یا می‌بینم‌شان می‌گویم؛ پانزده درصدش را برای دوستان خاص گفته‌ام که به ده نفر نمی‌رسند؛ هفتاد درصد دیگر را به هیچ بنی‌بشری که خودش به طریق دیگری در جریان کلیت ماجرا نباشد، نگفته‌ام و نمی‌گویم که اگر هم بگویم، می‌گویند دیوانه شده؛ و پانزده درصد آخر از تجربیاتم هنوز پراکنده و نامنسجم‌اند و حتی نمی‌توانم برای خودم، صورتبندی‌‌شان کنم، چه رسد که بخواهم به کسی بگویم. و طرفه آنکه مدام تجربیات جدیدی دارم و در مسیری پویا هستم. و چنین نیست که همه‌اش خوشی و آرامش بوده باشد، بلکه بیشتر مهیب و چه بسا مهلک است.

خلاصه اینکه از ظن خود یار هیچ کسی نشوید و دیگران را به راحتی قضاوت نکنید. به قول استادم، خاموش باش نه در زبان که در سر؛ چراکه تنها مدبر و مسئول اعمال خویشی. دیگران را به کلی رها کن، مگر اینکه مستقیما با تو کاری داشته باشند و خطابت قرار دهند.
همسری داشتم فاضل و دانشمند که یازده سال بی‌وقفه عاشقش بودم. هرچه نوشتم و ترجمه کردم، ابتدا سر میز شام یا هنگام پیاده‌روی یا در پیلوتاک، ابتدا با او مطرح کردم. در فلسفه یونان و فلسفه قاره‌ای از من بهتر بود و بارها راهنمایی و تصحیحم کرد. هر چه شد، در فضای آسوده‌ای شد که او ساخته بود.

ابتدا می‌پنداشتم که همچنانکه عاشق اویم، او هم عاشق من است، اما به مرور فهمیدم چنین نیست، اما چون عاشقش بودم، ادامه دادم. چالش‌های مختلفی داشتیم که هر دو سرگران، نارسیسیست و ناشکر بودیم و عرفا از قرن‌ها پیش گفته‌اند، هرگاه دیدید دو نفر در دعوایند، بدانید که دیوهای نفس آنهاست که به جان هم افتاده.

فروردین ۱۴۰۰، پس از دعوایی مفصل، گفت از ابتدا هم عاشقت نبودم، می‌خواستم پیش پدرومادرم نباشم، با تو ازدواج کردم‌. راست می‌گفت و از عصبانیت نبود؛ هرچه بود لایک بود، لاو نبود که دوست فیلسوف کافه‌ایش بودم نه معشوقش.

همه چیز برای ملحد فخور، ویران شد که نقطه اتصالش به جهان زنش بود. شب‌ها در ماشینم می‌خوابیدم که دیگر خانه‌ای نداشتم و گاه هنگام رانندگی به خودم می‌گفتم یاسر بزن به گاردریل که دیگر چیزی از زندگی‌ات باقی نمانده‌.

آبان ۱۴۰۰، رسما جدا شدیم، اما پس از سه ماه، پیام داد که می‌خواهم جبران کنم. از آن پس، چند بار سعی کردیم رابطه را بازسازی کنیم و هر بار به دعوا ختم شده چراکه باز هم عاشقم نیست و دیگر من هم عاشقش نیستم. همچون بازیگر فیلم "ملانچولی"، مدت‌ها درگیر لباسی از گذشته بودم که روی تنم چسبیده بود؛ به تن نگهداشتن شر بود، از تن کندنش سخت بود، دوباره به تن کردنش از همه بدتر.

تراپیست پنجم در فروردین ۱۴۰۳ کمکم کرد که با خواندن کارهای سوزان اندرسون از غم طرد عاطفی رها شوم. بلافاصله، چون احمقی به زن سابقم پیام دادم که حالم خوب شده، بیا دوباره حرف بزنیم. پس از آن سه بار دیگر هم ترای کردیم و نشد. باقیمانده مادی زندگی مشترک سابق سه دنگ از یک آپارتمان بود که به یک‌بیستم قیمت، به او دادم و خلاص.
هفته پیش، بالاخره لباس را به تدریج و به زحمتی ۴۴ ماهه درآوردم. دیگر نامش را نخواهم برد.

همسر سابقم کاری کرد در حد قتل نفس: او بهترین سال‌های جوانی مرا و فرصتم را برای داشتن زندگی‌ای معمول برای همیشه گرفت. در ۴۱سالگی، نه همسری دارم و نه فرزندی و بختم برای یافتن همسری مناسب کاهش یافته که بسیاری از زنان معاصر من یا ترشیده و افسرده‌اند یا شکست عاطفی خورده‌اند و خانه‌نشین‌اند‌. در این سه سال که از طلاقم گذشته و در پی پارتنر یا نامزدی جدید بوده‌ام، بسیار از هر دو دسته دیده‌ام. و البته من تنها یک نفر می‌خواهم و برای شرکت چندملیتی، استخدام نمی‌کنم و به فضل خدا امیدوارم.

چرا اینها را می‌نویسم؟ در زندگی مشترک ما عبرت و پندی است:

اگر عاشق‌پیشه‌اید و به کسی برخوردید که عاشق‌پیشه است، فبها، مبارک باشد.

اگر عاشق‌پیشه‌اید و به کسی برخوردید که عشق ندارد، بگریزید و به لبخند و دانش و بدن و هنرش، دل نبازید که چون من، می‌بازید.

اگر عاشق‌پیشه نیستید و به عاشق‌پیشه‌ای برخوردید، فریبش ندهید که ظلم بزرگی است و خدا می‌بیند و شرش، گریبان‌تان را می‌گیرد.

و اگر عاشق‌پیشه نیستید و به کسی برخوردید که عاشق‌پیشه نیست، خوش باشید به رابطه بنفیت و کژوال و پارتنرشیپ و مدتی بعد هم که رها خواهید کرد، بی‌درد.

اما از من می‌شنوید، عاشق شوید که از صدای سخن عشق خوش‌تر نیست. من ماه‌هاست عاشق اراده‌گرای نیچه‌ایم: اگر زنی نیکو و عاشق‌پیشه بیابم، عشقم را به او خواهم داد و حال که نیافته‌ام، عشقم از آنِ سنتورم، سگ‌ها، درخت‌های کج و دوستانم است و البته عشق‌ورزی اختصاصی چیز دیگری است. اگر عاشق‌پیشه‌ای مناسبم می‌شناسید، معرفی کنید و اگر خانم‌اید و از من خوش‌تان می‌آید، پیام دهید که دوره خانه‌نشینی و انتظار برای خواستگار سر آمده و ظرفیت عشق‌ورزی من هم خالی مانده است.

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
یک بار دیگر:
ممکن است درباره حد حجاب شرعی، میان علما و فقها اختلاف باشد.
اما آنچه اختلافی در آن نیست و ندیده‌ام، این است که هیچ نمونه‌ای از حد و تعزیر برای بدحجابی یا بی‌حجابی در سیره رسول اکرم و اهل بیت دیده نشده.
اینها همه از بدعت‌های جمهوری منافقان مسلمان است که از رسول، مسلمان‌تر شده‌اند.

الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا.
چنان اسلام معوجی و کژی ارائه کرده‌اند این نادان‌ها که همه از آن گریزان‌اند؛ نادان‌هایی که قرآن و سیره را نمی‌توانند از رو به عربی بخوانند و من که از رو خوانده‌ام، گواهی می‌دهم که اسلام این نیست و از اسلام جمهوری منافقان رویگردانم.

نه به حجاب اجباری؛ نه به خشونت علیه زنان.
و مکشوفه‌ای دیگر برای اهل ایمان و حکمت و باطن. و اهل فن می‌دانند که آنچه خواهم گفت مستظهر است به قرآن.

مرگ و زندگی خلق شده برای ابتلای آدمیان. و خدا گفته قطعا و حتما، شما را مبتلا خواهیم کرد به اموری از ترس، گرسنگی، نقصان در اموال، کسان و ثمره کارها.

و هنگامی که شر و مصیبتی به شما می‌رسد، به خدا پناه برید که همه از آن خداوندیم و به سوی او باز خواهیم گشت و هیچ کس طلبی از خدا ندارد که بخواهد شاکی شود و هر که در مصیبت شاکی و طلبکار است، نادان و ناسپاس است.

و مصایب نوعا یا تقاص گناهان‌اند یا تمرینی برای تدبیر کردن یا آزمونی برلی سنجش صبر و اگر خوب بنگرید، در خواهید یافت کدام است.

اگر اولی است، توبه و انابه کنید و حق ادا کنید؛ و اگر دومی است، تدبیر کنید به آرامش و متانت و از خدا یاری بخواهید؛ و اگر سومی است، تنها و تنها صبر کنید و دعای ایوب بخوانید که رب انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین. و گاه دو مورد از این سه یا هر سه درهم‌آمیخته‌اند و حکمت نهایی امور تنها نزد خداوند است.

معما چو حل گشت، اسان شود و چون دانستی، نه می‌ترسی و نه نگرانی. و من نه می‌ترسم و نه نگرانم که هر چه از دوست رسد، نیکوست.

و حکمای الهی و غیرالهی می‌دانند و بسیار گفته‌اند که حقیقت، خیر و زیبایی در واقع، یکی‌اند و از حق، جز خیر و زیبایی صادر نمی‌شود، حتی اگر بنده در نیابد. و عسی ان تکرهوا شییا و هو خیر لکم.

تنها آزارم حرف‌های بی‌ربط کم‌دانان و طاعنان است که درخواست کردم و می‌کنم، منت بگذارید ننویسید. باقی صلاح خداوند حکیم است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
... پس، همان زمان، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «چه کسی در ملکوت آسمان از همه بزرگتر است؟»

عیسی بچه کوچکی را صدا زد و او را به میان شاگردان آورد و گفت: «تا دگرگون نشوید و مانند کودکان نگردید، هرگز نخواهید توانست وارد ملکوت آسمان شوید. 

پس، هر که خود را مانند این کودک فروتن سازد، در ملکوت آسمان بزرگ‌ترین خواهد بود؛ و هر که به خاطر من چنین کودکی را بپذیرد، در واقع مرا پذیرفته است. اما اگر کسی باعث شود یکی از این کودکان که به من ایمان دارند، ایمانش را از دست بدهد، برای او بهتر است که سنگی بزرگ گرد گردنش آویخته و به دریا انداخته شود.

انجیل متی
تکنولوژی و معنا (تمنا)
کار خیری پیش روی شماست. فاستبقوا الخیرات. کودکی چهارساله مبتلا به اوتیسم باید در بیمارستان بستری شود، اما هزینه‌های درمان فراهم نیست. لطفا خیرات خود را به حساب عمه‌ام سرکار خانم فائزه خوشنویس واریز فرمایید که در کار خیر، به او و اجدادش اقتدا می‌کنم. 6104…
دوستان عزیز، کودک بستری شده، اما پول کم آمده. بیمارستان، ۳۰ میلیون خواسته و از طرق مختلف، ۱۸ میلیون فراهم شده. اگر اموال خیر دست‌تان است، کمک کنید که هم کودک رها شود و هم پزشکان محترم دخیل و سهامدار انشالله ویلای جدیدی بسازند یا خودرو نو کنند یا چی های دیگری از این دست. خیر پیش راه همه.