Forwarded from جمهورى سوم
پایان نهادهای عمومی در ایران
چگونه «مالکیت مشاع و عمومی» مداوماً توسط دولت و بازار بلعیده می شود
🔸فرض کنید مثل همیشه در کنار یک خیابان به دنبال جای پارک می گردید، اما به تدریج متوجه می شوید که به مرور زمان تعداد مغازه دارانی که چیزی جلوی مغازه شان می گذارند و اجازه نمی دهند که کسی در آنجا پارک کند افزایش یافته است. به تدریج می بینید که برخی ساختمانهای بزرگ هم بعضی جای پارک ها را برای مهمانانشان رزرو می کنند. حتی می بینید که به تازگی سر یکی از بن بستهای بزرگ خیابان هم زنجیر کشیده اند و نگهبانی خصوصی در آنجا ایستاده است و اجازه ورود به افراد متفرقه نمی دهد. چند وقت بعد می بینید که سر و کله چند پارکبان هم پیدا می شود خود را مأمور شهرداری یا سایر سازمانهای دولتی معرفی می کنند و برای اجازه پارک کردن قبض صادر می کنند. اینجاست که باید بپرسیم «بر سر امر مشاع چه آمده است؟» چنین وضعی اگر چند سال دیگر ادامه یابد فرزندان ما خواهند پرسید «پدرجان درست است که زمانی چیزهایی بوده که بدون پول دادن و مجوز گرفتن از سازمانی، مردم آزادانه می توانستند از آن استفاده کنند؟!»
🔸اقتصاد سیاسی حاکم بر نظام ما به طور فزاینده ای به سوی بلعیدن فضاهای مشاع توسط دولت و بخش خصوصی حرکت کرده است و متأسفانه از آنجا که دو جناح اصلی اندیشه اقتصادی بعد از انقلاب در دهه شصت یکی به مالکیت دولتی عقیده داشت و دیگری به مالکیت خصوصی و همگی با هم در جمهوری دوم به «مالکیت خصولتی» (یعنی تقسیم رانتی بیت المال میان بخش خصوصی های خودی و متصل زیر لوای دولت اسلامی) عقیده داشتند و «مالکیت عمومی و مشاع» هیچ نماینده ای در بلوک های قدرت (البته جز دوره کوتاه ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد) نداشت، هیچ روایتی از این تحول اساسی در چند دهه اخیر در پژوهشهای آکادمیک، مطالعات راهبردی، گفتمان روشنفکری یا حتی گزارشهای ژورنالیستی وجود ندارد. جالب اینجاست که قائلین به مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی در زیربنای فکری خود در دو اصل اساسی با یکدیگر مشترکند:
1️⃣اول آنکه چیزی به نام «جامعه» و «سنت» و «حوزه عمومی» و «امر مشاع» وجود ندارد، مردم فاقد عقلانیتند و اگر به آنها آزادی داده شود به هم رحم نمی کنند و نمی توانند در امور مشترک خود تصمیم گیری کنند. بنابراین ملت یا یک توده کارمندوارند که نیاز به قیمومیت و سرپرستی و شبانی دولت دارند یا افراد منفردی جدا و خودخواه که تنها دلمشغولیشان جیب خودشان است. به زبان ساده تر ملت هر کاری بخواهند بکنند از دو حال خارج نیست: یا باید از دولت اجازه بگیرند و یا باید از مالکان خصوصی. جز دولت و بازار هیچ زمین دیگری که مردم بخواهند بر آن بایستند وجود ندارد چه برسد که بخواهند زندگی خود را از آن طریق سامان دهند.
2️⃣ اصل دوم که هر دو جناح مدافع مالکیت خصوصی و دولتی در زیربنا به آن قائلند اینست که دولت و بخش خصوصی همیشه باهمند و دو بال یک پرنده اند و همواره بخش خصوصی متکی به حمایتهای دولت و دولت متکی به حمایتهای بخش خصوصی بوده است. بنابراین هر دو گروه مدافعین مالکیت دولتی و خصوصی در ایران همواره یک پا در دولت و یک پا در بازار دارند و با مدافعین رادیکال بازار (راست رادیکال در اقتصاد) و مدافعین رادیکال دولت (چپ رادیکال قدیم) مرزبندی فکری دارند، هرچند در مواقع نیاز و تغییرات آنها را موقتاً برای تبلیغات و مشروعیت دهی ایدئولوژیک جلوی صحنه می آورند و بعد به گوشه ای می فرستند برای مقطع بعدی.
🔸امروز در چهلمین سال انقلاب اسلامی باید پرسید کدام قلمرو خارج از بوروکراسی دولت و شبکه عنکبوتی سرمایه داری رانتی خصولتی باقی مانده است؟ تا چندی پیش کوه ها و مناطق طبیعی قلمرو مشاع ایرانیان برای سیاحت تلقی می شد اما هرچه می گذرد بیشتر شاهد چیزی به نام «جنبش حصارکشی» نهادهای دولتی و بخش خصوصی در مناطق مشاع هستیم، به طوری که بهترین مناطق طبیعی اطراف شهر در اختیار نهادهای دولتی قرار می گیرد، بعدا به تدریج در نهادهای استحاله گری مثل بنیادهای تعاون و امثالهم خصوصی می شود، سپس مجوز ساخت پیدا می کند، سپس مال و برج در آن ساخته می شود. بنیادهای عمومی مستضعفان و مسکن و جانبازان و شهید و ستاد اجرایی امام و چندین بانک و ده ها تعاونی که که برپایه «مالکیت عمومی» و به ظاهر خارج از مالکیت دولتی و خصوصی برای تضمین اغراض متعالیه ملت و مصالح عمومی و حمایت از طبقات فرودست و اجرای عدالت اجتماعی برپاشدند و مشروعیت یافتند در کدام فرآیند قابل دفاع به تقویت «امر عمومی» و «امر اجتماعی» و «امر مدنی» در ایران پرداخته اند و یا برعکس در جهت تضعیف و تحقیر و نحیف کردن آن گام برداشته اند؟
🔻ادامه در
📎https://telegra.ph/The-public-10-24
چگونه «مالکیت مشاع و عمومی» مداوماً توسط دولت و بازار بلعیده می شود
🔸فرض کنید مثل همیشه در کنار یک خیابان به دنبال جای پارک می گردید، اما به تدریج متوجه می شوید که به مرور زمان تعداد مغازه دارانی که چیزی جلوی مغازه شان می گذارند و اجازه نمی دهند که کسی در آنجا پارک کند افزایش یافته است. به تدریج می بینید که برخی ساختمانهای بزرگ هم بعضی جای پارک ها را برای مهمانانشان رزرو می کنند. حتی می بینید که به تازگی سر یکی از بن بستهای بزرگ خیابان هم زنجیر کشیده اند و نگهبانی خصوصی در آنجا ایستاده است و اجازه ورود به افراد متفرقه نمی دهد. چند وقت بعد می بینید که سر و کله چند پارکبان هم پیدا می شود خود را مأمور شهرداری یا سایر سازمانهای دولتی معرفی می کنند و برای اجازه پارک کردن قبض صادر می کنند. اینجاست که باید بپرسیم «بر سر امر مشاع چه آمده است؟» چنین وضعی اگر چند سال دیگر ادامه یابد فرزندان ما خواهند پرسید «پدرجان درست است که زمانی چیزهایی بوده که بدون پول دادن و مجوز گرفتن از سازمانی، مردم آزادانه می توانستند از آن استفاده کنند؟!»
🔸اقتصاد سیاسی حاکم بر نظام ما به طور فزاینده ای به سوی بلعیدن فضاهای مشاع توسط دولت و بخش خصوصی حرکت کرده است و متأسفانه از آنجا که دو جناح اصلی اندیشه اقتصادی بعد از انقلاب در دهه شصت یکی به مالکیت دولتی عقیده داشت و دیگری به مالکیت خصوصی و همگی با هم در جمهوری دوم به «مالکیت خصولتی» (یعنی تقسیم رانتی بیت المال میان بخش خصوصی های خودی و متصل زیر لوای دولت اسلامی) عقیده داشتند و «مالکیت عمومی و مشاع» هیچ نماینده ای در بلوک های قدرت (البته جز دوره کوتاه ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد) نداشت، هیچ روایتی از این تحول اساسی در چند دهه اخیر در پژوهشهای آکادمیک، مطالعات راهبردی، گفتمان روشنفکری یا حتی گزارشهای ژورنالیستی وجود ندارد. جالب اینجاست که قائلین به مالکیت دولتی و مالکیت خصوصی در زیربنای فکری خود در دو اصل اساسی با یکدیگر مشترکند:
1️⃣اول آنکه چیزی به نام «جامعه» و «سنت» و «حوزه عمومی» و «امر مشاع» وجود ندارد، مردم فاقد عقلانیتند و اگر به آنها آزادی داده شود به هم رحم نمی کنند و نمی توانند در امور مشترک خود تصمیم گیری کنند. بنابراین ملت یا یک توده کارمندوارند که نیاز به قیمومیت و سرپرستی و شبانی دولت دارند یا افراد منفردی جدا و خودخواه که تنها دلمشغولیشان جیب خودشان است. به زبان ساده تر ملت هر کاری بخواهند بکنند از دو حال خارج نیست: یا باید از دولت اجازه بگیرند و یا باید از مالکان خصوصی. جز دولت و بازار هیچ زمین دیگری که مردم بخواهند بر آن بایستند وجود ندارد چه برسد که بخواهند زندگی خود را از آن طریق سامان دهند.
2️⃣ اصل دوم که هر دو جناح مدافع مالکیت خصوصی و دولتی در زیربنا به آن قائلند اینست که دولت و بخش خصوصی همیشه باهمند و دو بال یک پرنده اند و همواره بخش خصوصی متکی به حمایتهای دولت و دولت متکی به حمایتهای بخش خصوصی بوده است. بنابراین هر دو گروه مدافعین مالکیت دولتی و خصوصی در ایران همواره یک پا در دولت و یک پا در بازار دارند و با مدافعین رادیکال بازار (راست رادیکال در اقتصاد) و مدافعین رادیکال دولت (چپ رادیکال قدیم) مرزبندی فکری دارند، هرچند در مواقع نیاز و تغییرات آنها را موقتاً برای تبلیغات و مشروعیت دهی ایدئولوژیک جلوی صحنه می آورند و بعد به گوشه ای می فرستند برای مقطع بعدی.
🔸امروز در چهلمین سال انقلاب اسلامی باید پرسید کدام قلمرو خارج از بوروکراسی دولت و شبکه عنکبوتی سرمایه داری رانتی خصولتی باقی مانده است؟ تا چندی پیش کوه ها و مناطق طبیعی قلمرو مشاع ایرانیان برای سیاحت تلقی می شد اما هرچه می گذرد بیشتر شاهد چیزی به نام «جنبش حصارکشی» نهادهای دولتی و بخش خصوصی در مناطق مشاع هستیم، به طوری که بهترین مناطق طبیعی اطراف شهر در اختیار نهادهای دولتی قرار می گیرد، بعدا به تدریج در نهادهای استحاله گری مثل بنیادهای تعاون و امثالهم خصوصی می شود، سپس مجوز ساخت پیدا می کند، سپس مال و برج در آن ساخته می شود. بنیادهای عمومی مستضعفان و مسکن و جانبازان و شهید و ستاد اجرایی امام و چندین بانک و ده ها تعاونی که که برپایه «مالکیت عمومی» و به ظاهر خارج از مالکیت دولتی و خصوصی برای تضمین اغراض متعالیه ملت و مصالح عمومی و حمایت از طبقات فرودست و اجرای عدالت اجتماعی برپاشدند و مشروعیت یافتند در کدام فرآیند قابل دفاع به تقویت «امر عمومی» و «امر اجتماعی» و «امر مدنی» در ایران پرداخته اند و یا برعکس در جهت تضعیف و تحقیر و نحیف کردن آن گام برداشته اند؟
🔻ادامه در
📎https://telegra.ph/The-public-10-24
Telegraph
End of "The public" in Iran
پایان نهادهای عمومی در ایران چگونه «مالکیت مشاع و عمومی» مداوماً توسط دولت و بازار بلعیده می شود 🔸فرض کنید مثل همیشه در کنار یک خیابان به دنبال جای پارک می گردید، اما به تدریج متوجه می شوید که به مرور زمان تعداد مغازه دارانی که چیزی جلوی مغازه شان می گذارند…
Forwarded from پويش صلح ايست فاليا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك شيوه جديد از فعالان صلح در كشمير با شعار: "بگذاريد كشمير در صلح زندگي كند"
@eastpeace
@eastpeace
"ورشکستگیِ یک کتابفروشی در شهری با ساعتهای یک میلیارد تومانی"
فروشگاه «کتاب ویستا» (در سعادتآبادِ تهران) متعلق به «نصرالله کسرائیان» به علت ورشکستگی مالی، تعطیل شد. آن هم در شهری که در یکی از خیابانهایش (جُردن) یک ساعت مُچی مردانه، «یک میلیارد و دویست میلیون تومان» به فروش میرسد.
چگونه یک ملت میتواند، این چنین اندوهبار، علیه خودش انقلاب کند؟
تعطیلی «کتاب ویستا» را «نصرالله کسرائیان» چنین اعلام کرده است:
بدین وسیله به اطلاع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزرات دارایی، سازمان تأمین اجتماعی، شهرداری، ادارات برق، گاز، تلفن، اتحادیه ناشران و کتابفروشان، هممحلهایها، و رسانههای مجازی میرساند که «کتاب ویستا» واقع در سعادتآباد، تعطیل شد.
نه از آنها که نیامدند گله داریم، نه از آنها که کتاب نمیخوانند، از آنها هم که آمدند یا به اشکال مختلف کمکمان کردند، سپاسگزاریم.
چند سال سوبسید دادیم و تلاش کردیم سرپا نگاهش داریم، نشد.
تصمیم برای تعطیل کردنش، تصمیمی دشوار بود، به ویژه برای همسرم که تا آخرین لحظه برای بازنگاهداشتناش اصرار داشت.
دیری نخواهد گذشت که همه کتابفروشی ها بجز آنهایی که کتاب , کاغذ و محصولات فرهنگی از ارگان ها , ادارات و دولت دریافت میکنند به همین روز خواهند افتاد و مجبور به ترک کار و کسب شان خواهند شد .من نمی گویم به خاطر کتاب فروش بلکه به خاطر آینده فرزندانتان کتاب بخرید تا در آینده فرزندان بی سواد و دولتمردان نادان نداشته باشیم.
ملتی که پرتیراژترین کتابهایش آشپزی و تعبیر خواب باشد تنها در اندیشه خوردن و خوابیدن است و دریغ از ذره ای تعقل
به یزدان اگر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
فرهنگ کتابخوانی را به هر شکل ممکن توسعه دهیم تا فرزندان سرزمین مان در امنیت و آرامش و آزادگی زندگي كنند.
@thirdpower
فروشگاه «کتاب ویستا» (در سعادتآبادِ تهران) متعلق به «نصرالله کسرائیان» به علت ورشکستگی مالی، تعطیل شد. آن هم در شهری که در یکی از خیابانهایش (جُردن) یک ساعت مُچی مردانه، «یک میلیارد و دویست میلیون تومان» به فروش میرسد.
چگونه یک ملت میتواند، این چنین اندوهبار، علیه خودش انقلاب کند؟
تعطیلی «کتاب ویستا» را «نصرالله کسرائیان» چنین اعلام کرده است:
بدین وسیله به اطلاع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزرات دارایی، سازمان تأمین اجتماعی، شهرداری، ادارات برق، گاز، تلفن، اتحادیه ناشران و کتابفروشان، هممحلهایها، و رسانههای مجازی میرساند که «کتاب ویستا» واقع در سعادتآباد، تعطیل شد.
نه از آنها که نیامدند گله داریم، نه از آنها که کتاب نمیخوانند، از آنها هم که آمدند یا به اشکال مختلف کمکمان کردند، سپاسگزاریم.
چند سال سوبسید دادیم و تلاش کردیم سرپا نگاهش داریم، نشد.
تصمیم برای تعطیل کردنش، تصمیمی دشوار بود، به ویژه برای همسرم که تا آخرین لحظه برای بازنگاهداشتناش اصرار داشت.
دیری نخواهد گذشت که همه کتابفروشی ها بجز آنهایی که کتاب , کاغذ و محصولات فرهنگی از ارگان ها , ادارات و دولت دریافت میکنند به همین روز خواهند افتاد و مجبور به ترک کار و کسب شان خواهند شد .من نمی گویم به خاطر کتاب فروش بلکه به خاطر آینده فرزندانتان کتاب بخرید تا در آینده فرزندان بی سواد و دولتمردان نادان نداشته باشیم.
ملتی که پرتیراژترین کتابهایش آشپزی و تعبیر خواب باشد تنها در اندیشه خوردن و خوابیدن است و دریغ از ذره ای تعقل
به یزدان اگر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
فرهنگ کتابخوانی را به هر شکل ممکن توسعه دهیم تا فرزندان سرزمین مان در امنیت و آرامش و آزادگی زندگي كنند.
@thirdpower
قاسم شعله سعدی گفت: به شورای نگهبان اعلام می کنیم نظارت استصوابی را حذف کند. در غیر این صورت پیرامون عدم شرکت در انتخابات بررسی هایی صورت خواهیم داد
🔷️این وکیل دادگستری به ویژه اعلام کرد وضعیت امروز کشور نتیجه اعمال نظارت استصوابی است.
🔷️ در این نشست قاسم شعله سعدی با بررسی وضعیت امروز ایران که نتیجه اعمال سیاست های اصلاح طلبان و اصولگرایان است گفت مردم از هر دو خسته شده اند و باید راه سوم ایجاد شود.
🔷️دکتر قاسم شعله سعدی وعده داد به عنوان ارائه دهنده ایده راه سوم ابعاد و اهداف و راهکارهای آن را نیز تبیین خواهد کرد.
@thirdpower
🔷️این وکیل دادگستری به ویژه اعلام کرد وضعیت امروز کشور نتیجه اعمال نظارت استصوابی است.
🔷️ در این نشست قاسم شعله سعدی با بررسی وضعیت امروز ایران که نتیجه اعمال سیاست های اصلاح طلبان و اصولگرایان است گفت مردم از هر دو خسته شده اند و باید راه سوم ایجاد شود.
🔷️دکتر قاسم شعله سعدی وعده داد به عنوان ارائه دهنده ایده راه سوم ابعاد و اهداف و راهکارهای آن را نیز تبیین خواهد کرد.
@thirdpower
Forwarded from پويش صلح ايست فاليا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجراي دسته جمعي كنسرت بل ترانه انقلابي "مردم متحد هرگز شكست نمي خورند" توسط معترضان شيلي...
@eastpeace
@eastpeace
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
كنسرت خياباني ترانه ويكتور خارا توسط معترضان شيلي...
@thirdpower
@thirdpower
Forwarded from گفتمان نسل سوم انقلاب
کشور را از رانت خواران منفعت طلب و سیاست زده دوجناح پس می گیریم .
وقتی همه به اقتدار ،صلابت و جدیت نسل سوم اعتراف دارند .
🔴 روزنامه شرق: جامعه به سمتی می رود که نه اصولگرایان را می خواهد،نه اصلاح طلبان را
شرق در سرمقاله خود نوشت: شور و شوق هزاران تماشاگر ورزشی که به خیابانها میآیند و از غرور «من ایرانیام» سرشار میشوند، همانقدر به جناح سیاسی اصلاحطلب ربطی ندارد که حضور سهونیم میلیون زائر در کربلا و حرم حسینی ربطی به جناح سیاسی اصولگرا ندارد.
این همان موتور محرکه جامعه ایرانی است که بیواسطه حکومت و دولت کار میکند؛ همان ارزشهای متعالی که چسبندگی جامعه را رقم میزند.
️گفتمان نسل سوم
وقتی همه به اقتدار ،صلابت و جدیت نسل سوم اعتراف دارند .
🔴 روزنامه شرق: جامعه به سمتی می رود که نه اصولگرایان را می خواهد،نه اصلاح طلبان را
شرق در سرمقاله خود نوشت: شور و شوق هزاران تماشاگر ورزشی که به خیابانها میآیند و از غرور «من ایرانیام» سرشار میشوند، همانقدر به جناح سیاسی اصلاحطلب ربطی ندارد که حضور سهونیم میلیون زائر در کربلا و حرم حسینی ربطی به جناح سیاسی اصولگرا ندارد.
این همان موتور محرکه جامعه ایرانی است که بیواسطه حکومت و دولت کار میکند؛ همان ارزشهای متعالی که چسبندگی جامعه را رقم میزند.
️گفتمان نسل سوم
#لیست_تغییرات_کتب_درسی
.
!
غزل "در این سرای بیکسی" سایه حذف شد.
غزل "جوانی" رهیمعیری حذف شد.
شعر "به کجا چنین شتابان" شفیعی حذف شد و غزلی عاشقانه جایش را گرفت.
شعر "باغ بیبرگی" اخوان حذف شد.
داستانی از غلامحسین ساعدی حذف شد.
داستانی از بزرگ علوی حذف شد.
داستان زیبا، آموزنده و خطرناک "موسی و شبان" حذف شد.
سه جمله از داستان "قاضی بست" بیهقی حذف شد.
نام صادق هدایت از وسط داستان "کباب غاز" جمالزاده حذف شد.
بخشهایی از خاطرات اسلامی ندوشن حذف شد.
نام محمود دولتآبادی حذف شد.
نام مشفق کاظمی و عباس خلیلی حذف شد.
شعر "مادر" و کلا نام ایرجمیرزا حذف شد.
داستان حلاج تذکرهالاولیا حذف شد.
شعر "مهتاب" نیما حذف شد.
شعر "داروگ" نیما حذف شد.
رباعیات خیام حذف شد.
داستان زیبای اُ.هنری حذف شد.
داستان سیاحتنامه ابراهیمبیگ حذف شد.
جلال آلاحمد همچنان نویسنده محبوب است.
حمید سبزواری با شعر بلند "اندوه لبنان..." همچنان حضور دارد.
نصرالله مردانی و محمود شاهرخی حضور دارند.
نزار قبانی شاعر "زن و عشق" با شعری ضعیف در توصیف امام موسی صدر و مقاومت لبنان حضور دارد.
سهراب سپهری همچنان بیخطر است و حضور دارد.
شاملو و فروغ هنوز جزو گروه "اسمشو نیار"ها هستند.
همچنان از حسین منزوی شعر کاملی نیست.
همچنان از ایرج افشار و احسان یارشاطر یادی نشده است.
و اما نامهای جدید و قابل بحث در کتابهای درسی جدید:
رضا امیرخانی، علی سهامی، امیری اسفندقه، معصومه آباد، کیوان شاهبداغخان، فاضل نظری، عیسی سلمانیلطفآبادی، کامور بخشایش، مجید واعظی، نظام وفا، ضیاءالدین شفیعی ...
@thirdpower
.
!
غزل "در این سرای بیکسی" سایه حذف شد.
غزل "جوانی" رهیمعیری حذف شد.
شعر "به کجا چنین شتابان" شفیعی حذف شد و غزلی عاشقانه جایش را گرفت.
شعر "باغ بیبرگی" اخوان حذف شد.
داستانی از غلامحسین ساعدی حذف شد.
داستانی از بزرگ علوی حذف شد.
داستان زیبا، آموزنده و خطرناک "موسی و شبان" حذف شد.
سه جمله از داستان "قاضی بست" بیهقی حذف شد.
نام صادق هدایت از وسط داستان "کباب غاز" جمالزاده حذف شد.
بخشهایی از خاطرات اسلامی ندوشن حذف شد.
نام محمود دولتآبادی حذف شد.
نام مشفق کاظمی و عباس خلیلی حذف شد.
شعر "مادر" و کلا نام ایرجمیرزا حذف شد.
داستان حلاج تذکرهالاولیا حذف شد.
شعر "مهتاب" نیما حذف شد.
شعر "داروگ" نیما حذف شد.
رباعیات خیام حذف شد.
داستان زیبای اُ.هنری حذف شد.
داستان سیاحتنامه ابراهیمبیگ حذف شد.
جلال آلاحمد همچنان نویسنده محبوب است.
حمید سبزواری با شعر بلند "اندوه لبنان..." همچنان حضور دارد.
نصرالله مردانی و محمود شاهرخی حضور دارند.
نزار قبانی شاعر "زن و عشق" با شعری ضعیف در توصیف امام موسی صدر و مقاومت لبنان حضور دارد.
سهراب سپهری همچنان بیخطر است و حضور دارد.
شاملو و فروغ هنوز جزو گروه "اسمشو نیار"ها هستند.
همچنان از حسین منزوی شعر کاملی نیست.
همچنان از ایرج افشار و احسان یارشاطر یادی نشده است.
و اما نامهای جدید و قابل بحث در کتابهای درسی جدید:
رضا امیرخانی، علی سهامی، امیری اسفندقه، معصومه آباد، کیوان شاهبداغخان، فاضل نظری، عیسی سلمانیلطفآبادی، کامور بخشایش، مجید واعظی، نظام وفا، ضیاءالدین شفیعی ...
@thirdpower
Forwarded from جمهورى سوم
در رثای جناح چپ دانشگاه و حوزه
به بهانه سیزده آبان
1️⃣دیروز که به گفتگویی در دفتر بسیج دانشکده فنی دانشگاه تهران دعوت شده بودم، یکی از دوستان پرسید که غیر از شما چه افراد یا گروه هایی هستند که در برابر این موج تجاری شدن دانشگاه ها و نفوذ شرکت داری تا داخل کلاسها و اتاقهای اساتید و صحن عمومی دانشگاه موضعی انتقادی گرفته باشد؟ پاسخم تنها یک چیز بود: همه آنها که شاید زمانی از آنها انتظار می رفت که در برابر چنین نیروهایی مقاومت کنند، امروز خود مهمترین مبلغان و سرپلهای اتصال دانشگاه به بازار و دولتند که از یکطرف بعنوان کارآفرین در هیئت مدیره شتاب دهنده ها و شرکتهای تودرتوی اطراف و داخل دانشگاه به خدمت مشغولند و از طرف دیگر بعنوان جوان مؤمن حزب اللهی مقامی در یکی از ارگانهای دولتی و حاکمیتی دست و پا کرده اند و خلاصه هم هوای خدا را دارند و هم چرتکه خرما می اندازند و چون این فقره از آن سفره هاییست که هم اینطرفیها و هم آنطرفیها بر سر آن نشسته اند، دیگر دعواهای حیدری-نعمتی هم نیست که فضای تنفسی باشد در این خفقان بی سابقه.
2️⃣به تعبیر دیگر با یک نظر کلی به صحنه علم، دانشگاه، حوزه و دستگاه عظیم آموزش و پرورش در ایران امروز می توان به جرأت گفت که چیزی تحت عنوان «جناح چپ دانشگاه» (که قلب دانشگاه هم در آن است) وجود ندارد. جناح چپ دانشگاه تعبیر جالب و بسیار گویایی است که کانت فیلسوف بزرگ آلمانی، در نوشته مهم «نزاع دانشکده ها» برای نشان دادن تقابل میان دانشکده فرودست فلسفه و دانشکده های فرادست الهیات، حقوق و پزشکی از آن استفاده می کند. او می نویسد:
🔺حکومت هدف خود یعنی نفوذ بر مردم را از طریق در اختیار گرفتن سعادت ابدی، سعادت مدنی و سعادت فیزیکی اعمال می کند: از طریق آموزه های مربوط به سعادت اولی حکومت می تواند نفوذ بسیار عظیمی را برای آشکار ساختن افکار درونی و جهت بخشیدن به محرمانه ترین نیات اتباع خویش اعمال کند. آموزه های مربوط به سعادت دومی به حکومت کمک می کند تا رفتار بیرونی مردم تحت کنترل قوانین عمومی درآید و بوسیله آموزه های مربوط به سعادت سوم حکومت اطمینان خاطر می یابد که مردمانی قوی و کثیر برای رسیدن به اهدافش خواهد داشت [و کنترل غذا و دارو و زادو ولد مردم را در دست می گیرد]. اینها سه دانشکده فرادست الهیات، حقوق و پزشکی را تشکیل می دهند. و مردم نیز به این سه گروه آخوندها، مأموران قانون و پزشکان اقبال دارند چون زنده ماندن، دارایی ها و رستگاری آنها را تضمین می کنند... روحانی نص گرا تعلمیاتش را نه از عقل که از کتاب مقدس می گیرد، استاد حقوق تعلیماتش را نه از حقوق طبیعی بلکه از قانون مملکت می گیرد و استاد طب شیوه معالجه اش را نه از فیزیولوژی بدن انسان بلکه از آیین نامه های طبی استخراج می کند... در مقابل دانشکده فرودست جایگاهی است که به آموزه هایی می پردازد که به مثابه رهنمودهایی از سوی فرمان یک مافوق پذیرفته نشده اند یا از اینرو به آنها می پردازد که به این نحو پذیرفته نشده اند. درست است که ما می توانیم با یک آموزه عملی از سر اطاعت موافقت کنیم ولی هرگز نمی توانیم آنرا به سادگی به این علت که به ما فرمان داده شده (به نام پادشاه) درست بپنداریم... دانشکده فرودست فلسفه، آن سه دانشکده فرادست را به نحوی بی رحمانه از کلیه زرق و برق هایی تهی می کند که به پشتوانه محفاظت شدن توسط حکومت برای خود دست و پا کرده اند... مرتبه دانشکده های فرادست (بعنوان جناح راست پارلمان آموزش) حمایت کردن از قوانین موضوعه حکومت است، اما در یک نظام حکومت آزاد آنچنانکه باید باشد، هنگامی که پرسش از حقیقت در میان است، جناح مخالف (جناح چپ) نیز باید حضور داشته باشد و این جناح کرسی دانشکده فلسفه است. زیرا بدون وارسی ها و اعتراضات متقن دانشکده فلسفه، حکومت به اندازه کافی از آنچه به نفع یا زیان آن است آگاه نخواهد شد. (برگرفته از کتاب ایده دانشگاه، ترجمه سیده معصومه موسوی، با تصرف و تلخیص)
👇ادامه در
https://telegra.ph/Where-is-the-Left-faculty-11-04
به بهانه سیزده آبان
1️⃣دیروز که به گفتگویی در دفتر بسیج دانشکده فنی دانشگاه تهران دعوت شده بودم، یکی از دوستان پرسید که غیر از شما چه افراد یا گروه هایی هستند که در برابر این موج تجاری شدن دانشگاه ها و نفوذ شرکت داری تا داخل کلاسها و اتاقهای اساتید و صحن عمومی دانشگاه موضعی انتقادی گرفته باشد؟ پاسخم تنها یک چیز بود: همه آنها که شاید زمانی از آنها انتظار می رفت که در برابر چنین نیروهایی مقاومت کنند، امروز خود مهمترین مبلغان و سرپلهای اتصال دانشگاه به بازار و دولتند که از یکطرف بعنوان کارآفرین در هیئت مدیره شتاب دهنده ها و شرکتهای تودرتوی اطراف و داخل دانشگاه به خدمت مشغولند و از طرف دیگر بعنوان جوان مؤمن حزب اللهی مقامی در یکی از ارگانهای دولتی و حاکمیتی دست و پا کرده اند و خلاصه هم هوای خدا را دارند و هم چرتکه خرما می اندازند و چون این فقره از آن سفره هاییست که هم اینطرفیها و هم آنطرفیها بر سر آن نشسته اند، دیگر دعواهای حیدری-نعمتی هم نیست که فضای تنفسی باشد در این خفقان بی سابقه.
2️⃣به تعبیر دیگر با یک نظر کلی به صحنه علم، دانشگاه، حوزه و دستگاه عظیم آموزش و پرورش در ایران امروز می توان به جرأت گفت که چیزی تحت عنوان «جناح چپ دانشگاه» (که قلب دانشگاه هم در آن است) وجود ندارد. جناح چپ دانشگاه تعبیر جالب و بسیار گویایی است که کانت فیلسوف بزرگ آلمانی، در نوشته مهم «نزاع دانشکده ها» برای نشان دادن تقابل میان دانشکده فرودست فلسفه و دانشکده های فرادست الهیات، حقوق و پزشکی از آن استفاده می کند. او می نویسد:
🔺حکومت هدف خود یعنی نفوذ بر مردم را از طریق در اختیار گرفتن سعادت ابدی، سعادت مدنی و سعادت فیزیکی اعمال می کند: از طریق آموزه های مربوط به سعادت اولی حکومت می تواند نفوذ بسیار عظیمی را برای آشکار ساختن افکار درونی و جهت بخشیدن به محرمانه ترین نیات اتباع خویش اعمال کند. آموزه های مربوط به سعادت دومی به حکومت کمک می کند تا رفتار بیرونی مردم تحت کنترل قوانین عمومی درآید و بوسیله آموزه های مربوط به سعادت سوم حکومت اطمینان خاطر می یابد که مردمانی قوی و کثیر برای رسیدن به اهدافش خواهد داشت [و کنترل غذا و دارو و زادو ولد مردم را در دست می گیرد]. اینها سه دانشکده فرادست الهیات، حقوق و پزشکی را تشکیل می دهند. و مردم نیز به این سه گروه آخوندها، مأموران قانون و پزشکان اقبال دارند چون زنده ماندن، دارایی ها و رستگاری آنها را تضمین می کنند... روحانی نص گرا تعلمیاتش را نه از عقل که از کتاب مقدس می گیرد، استاد حقوق تعلیماتش را نه از حقوق طبیعی بلکه از قانون مملکت می گیرد و استاد طب شیوه معالجه اش را نه از فیزیولوژی بدن انسان بلکه از آیین نامه های طبی استخراج می کند... در مقابل دانشکده فرودست جایگاهی است که به آموزه هایی می پردازد که به مثابه رهنمودهایی از سوی فرمان یک مافوق پذیرفته نشده اند یا از اینرو به آنها می پردازد که به این نحو پذیرفته نشده اند. درست است که ما می توانیم با یک آموزه عملی از سر اطاعت موافقت کنیم ولی هرگز نمی توانیم آنرا به سادگی به این علت که به ما فرمان داده شده (به نام پادشاه) درست بپنداریم... دانشکده فرودست فلسفه، آن سه دانشکده فرادست را به نحوی بی رحمانه از کلیه زرق و برق هایی تهی می کند که به پشتوانه محفاظت شدن توسط حکومت برای خود دست و پا کرده اند... مرتبه دانشکده های فرادست (بعنوان جناح راست پارلمان آموزش) حمایت کردن از قوانین موضوعه حکومت است، اما در یک نظام حکومت آزاد آنچنانکه باید باشد، هنگامی که پرسش از حقیقت در میان است، جناح مخالف (جناح چپ) نیز باید حضور داشته باشد و این جناح کرسی دانشکده فلسفه است. زیرا بدون وارسی ها و اعتراضات متقن دانشکده فلسفه، حکومت به اندازه کافی از آنچه به نفع یا زیان آن است آگاه نخواهد شد. (برگرفته از کتاب ایده دانشگاه، ترجمه سیده معصومه موسوی، با تصرف و تلخیص)
👇ادامه در
https://telegra.ph/Where-is-the-Left-faculty-11-04
Telegraph
Where is the Left faculty?
در رثای جناح چپ دانشگاه و حوزه به بهانه سیزده آبان 1️⃣دیروز که به گفتگویی در دفتر بسیج دانشکده فنی دانشگاه تهران دعوت شده بودم، یکی از دوستان پرسید که غیر از شما چه افراد یا گروه هایی هستند که در برابر این موج تجاری شدن دانشگاه ها و نفوذ شرکت داری تا داخل…
جای خالی «دولت ملی مدرن» در آدرس غلط طباطبایی؛ تأملی انتقادی درباره کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه»
محمدحسین بادامچی- پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
با کنار گذاشتن بیش از هشتاد و پنج درصد صفحات آخرین کتاب طباطبایی که ارتباط چندانی با عنوان کتاب، «ملاحظات درباره دانشگاه» پیدا نمی کند و بیشتر تخطئه عیب جویانه چند استاد و مترجم طبعاً پراشتباه است، طباطبایی نظریه خود درباره «دکان طراری بودن دانشگاه ایرانی» را بر دو رکن اساسی بنا می کند: اول تصلب سنت و مدرسه که امکان مواجهه اجتهادی با مبانی علم جدید را فراهم نکرد و دوم غلبه تعهد بر تخصص در جریان انقلاب فرهنگی. از نظر طباطبایی دانشگاه مدرن اساساً یک نهاد ملی است و حال آنکه دانشگاه ایرانی در مدار تعهد به ایدئولوژی دولتی و تقلید از نظریات دست چندم غربی حرکت می کند و موضوع آن «ایران» نیست.
به اعتقاد نگارنده دیدگاه های طباطبایی جز تلاشی برای «از سرگیری دوباره تأسیس نادرست دانشگاه ایرانی» نیست چرا که در مقطع تأسیس دانشگاه ایرانی، از دارالفنون تا دانشگاه تهران و از دانشگاه تهران تا دانشگاه آریامهر نه مدرسه حاضر است و نه ایدئولوژی، بلکه هرچه هست فرآیندی طولانی در ایجاد دولت-ملت مدرن ایرانی است که دانشگاه نقش اصلی را در آن بر عهده دارد. اینکه دانشگاه ایرانی «عقیم» است و «وابسته» و «ایدئولوژیک» صورت مسأله جدید امروز نیست که طباطبایی برای اول بار به طرح آن پرداخته، بلکه صورت مسأله ایست که پس از یک دور تاریخی تأسیس و گسترش دانشگاه ملی ایرانی از سر ضرورت برپایی دولت ملی مدرن در ایران، در دهه چهل شمسی تحت عنوان «غربزدگی» توسط جلال آل احمد طرح می شود و اینک طباطبایی پس از طی شدن دور دومی از انقلاب فرهنگی که به درستی به «بلاموضوع شدن دانشگاه در ایران» انجامیده است، بار دیگر می خواهد چرخ را حداقل صد سال به عقب بازگرداند.
پرسش اساسی اینجاست که «مسأله ایران» که طباطبایی به درستی به عنوان موضوع دانشگاه ایرانی پیش رو می گذارد، چیست؟ طباطبایی هرگز چیزی به صراحت درباره هزاران مسأله ای که امروز جامعه ایرانی گریبانگیر آنهاست نمی گوید و به نظر می رسد آنها را به عنوان نوعی ابتذال جامعه شناسانه رد می کند. مسأله ایران از نظر او «احیای ایران بزرگ فرهنگی» است که مشخصاً باید به عنوان «احیای سلطنت کهن ایرانشهری» فهمیده شود و این امری است که ارزش آنرا دارد که موضوع دانشگاه ملی ایرانی قرار گیرد. تنها در صفحه آخر کتاب که طباطبایی اشاره ای کوتاه به پشت پرده نقد خود بر ترجمه کتاب «دموکراسی علیه دولت» می کند و می نویسد «گریزی از دولت نیست زیرا سامانی که هر ملتی به خود می دهد همان دولت است و در ایران حتی اگر آن کتاب به بهترین وجه ممکن ترجمه می شد، موضوع آن جز به لقلقله لسانی منتهی نمی شد»؛ ربط 370 صفحه دوم به 58 صفحه اول معلوم می شود: همه این ترجمه ها و تألیف ها حتی اگر با منتها درجه دقت زبانی و علمی هم نوشته می شدند احتمالا جرم بزرگشان این است که «رشته های او را پنبه کرده اند» یا در این جهت قرار گرفت.
@thirdpower
محمدحسین بادامچی- پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف
با کنار گذاشتن بیش از هشتاد و پنج درصد صفحات آخرین کتاب طباطبایی که ارتباط چندانی با عنوان کتاب، «ملاحظات درباره دانشگاه» پیدا نمی کند و بیشتر تخطئه عیب جویانه چند استاد و مترجم طبعاً پراشتباه است، طباطبایی نظریه خود درباره «دکان طراری بودن دانشگاه ایرانی» را بر دو رکن اساسی بنا می کند: اول تصلب سنت و مدرسه که امکان مواجهه اجتهادی با مبانی علم جدید را فراهم نکرد و دوم غلبه تعهد بر تخصص در جریان انقلاب فرهنگی. از نظر طباطبایی دانشگاه مدرن اساساً یک نهاد ملی است و حال آنکه دانشگاه ایرانی در مدار تعهد به ایدئولوژی دولتی و تقلید از نظریات دست چندم غربی حرکت می کند و موضوع آن «ایران» نیست.
به اعتقاد نگارنده دیدگاه های طباطبایی جز تلاشی برای «از سرگیری دوباره تأسیس نادرست دانشگاه ایرانی» نیست چرا که در مقطع تأسیس دانشگاه ایرانی، از دارالفنون تا دانشگاه تهران و از دانشگاه تهران تا دانشگاه آریامهر نه مدرسه حاضر است و نه ایدئولوژی، بلکه هرچه هست فرآیندی طولانی در ایجاد دولت-ملت مدرن ایرانی است که دانشگاه نقش اصلی را در آن بر عهده دارد. اینکه دانشگاه ایرانی «عقیم» است و «وابسته» و «ایدئولوژیک» صورت مسأله جدید امروز نیست که طباطبایی برای اول بار به طرح آن پرداخته، بلکه صورت مسأله ایست که پس از یک دور تاریخی تأسیس و گسترش دانشگاه ملی ایرانی از سر ضرورت برپایی دولت ملی مدرن در ایران، در دهه چهل شمسی تحت عنوان «غربزدگی» توسط جلال آل احمد طرح می شود و اینک طباطبایی پس از طی شدن دور دومی از انقلاب فرهنگی که به درستی به «بلاموضوع شدن دانشگاه در ایران» انجامیده است، بار دیگر می خواهد چرخ را حداقل صد سال به عقب بازگرداند.
پرسش اساسی اینجاست که «مسأله ایران» که طباطبایی به درستی به عنوان موضوع دانشگاه ایرانی پیش رو می گذارد، چیست؟ طباطبایی هرگز چیزی به صراحت درباره هزاران مسأله ای که امروز جامعه ایرانی گریبانگیر آنهاست نمی گوید و به نظر می رسد آنها را به عنوان نوعی ابتذال جامعه شناسانه رد می کند. مسأله ایران از نظر او «احیای ایران بزرگ فرهنگی» است که مشخصاً باید به عنوان «احیای سلطنت کهن ایرانشهری» فهمیده شود و این امری است که ارزش آنرا دارد که موضوع دانشگاه ملی ایرانی قرار گیرد. تنها در صفحه آخر کتاب که طباطبایی اشاره ای کوتاه به پشت پرده نقد خود بر ترجمه کتاب «دموکراسی علیه دولت» می کند و می نویسد «گریزی از دولت نیست زیرا سامانی که هر ملتی به خود می دهد همان دولت است و در ایران حتی اگر آن کتاب به بهترین وجه ممکن ترجمه می شد، موضوع آن جز به لقلقله لسانی منتهی نمی شد»؛ ربط 370 صفحه دوم به 58 صفحه اول معلوم می شود: همه این ترجمه ها و تألیف ها حتی اگر با منتها درجه دقت زبانی و علمی هم نوشته می شدند احتمالا جرم بزرگشان این است که «رشته های او را پنبه کرده اند» یا در این جهت قرار گرفت.
@thirdpower
🔴 فائزه هاشمی: اصلاحطلبان نسبت به مشکلات بیتفاوت شدهاند
🔷️همیشه مشکلاتی که همیشه اصولگرایان فراهم میکردند سبب میشد که اصلاحطلبان برای یکسری تغییرات وارد میدان بشوند.
🔷️ از سال ۹۲ که اصلاحطلبان در انتخابات پیروز میشوند تغییراتی که باید اتفاق بیافتد صورت نمیگیرد.
🔷️اصلاحطلبان امروز نسبت به مسائل و مشکلات بیتفاوت و بیاعتنا شدهاند.
🔷️ برویم اکنون برای انتخابات دوباره به اصلاحطلبان رأی بدهیم و مشکلات حل نشود؟
@thirdpower
🔷️همیشه مشکلاتی که همیشه اصولگرایان فراهم میکردند سبب میشد که اصلاحطلبان برای یکسری تغییرات وارد میدان بشوند.
🔷️ از سال ۹۲ که اصلاحطلبان در انتخابات پیروز میشوند تغییراتی که باید اتفاق بیافتد صورت نمیگیرد.
🔷️اصلاحطلبان امروز نسبت به مسائل و مشکلات بیتفاوت و بیاعتنا شدهاند.
🔷️ برویم اکنون برای انتخابات دوباره به اصلاحطلبان رأی بدهیم و مشکلات حل نشود؟
@thirdpower
https://www.entekhab.ir/fa/news/501524/زیباکلام-پناهیان-می-خواهد-خود-را-به-عنوان-جریان-سوم-جا-بزند
@thirdpower
@thirdpower
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب | Entekhab.ir
زیباکلام: پناهیان می خواهد خود را به عنوان جریان سوم جا بزند
صادق زیباکلام گفت: پناهیان و این عده دنبال این هستند که شاید از این نارضایتی و دلخوری که در جامعه نسبت به دو جریان اصلی سیاسی به وجود آمده است، استفاده کنند و روی موج این دلخوری ها و نارضایتی ها سوار شوند و خودشان به گونه ای مطرح سازند که ما یک جریان سوم…
https://kavosh.ir/post/13312/پایداری_و_جلیلی_می_خواهند_جریان_سوم_شوند_اما_مردم_باور_نمی__کنند
@thirdpower
@thirdpower
پایگاه خبری کاوش
پایداری و جلیلی میخواهند جریان سوم شوند اما مردم باور نمیکنند
صادق زیباکلام گفت: جبهه پایداری و جلیلی می خواهند در فضای سرخوردگی جامعه از اصولگرایان و اصلاح طلبان، از آب گل آلود ماهی بگیرد و خود را جریان سومی نشان دهد که حامی مدیران جوان و متخصص است اما همه مردم می دانند اینها شعاری بیش نیست و دنبال پایداری و جلیلی…
https://www.mosalasonline.com/بخش-جدیدترین-اخبار-سیاسی-6/51343-جامعه-به-سمت-جریان-سوم-نخواهد-رفت
@thirdpower
@thirdpower
پایگاه خبری تحلیلی مثلث | درک تازه ای از واقعیت
جامعه به سمت جریان سوم نخواهد رفت
رئیس کمیسیون شوراها و امور داخلی کشور گفت: مردم از طیف اصلاحطلب و اصولگرا اعتماد میخواهند. مردم میخواهند که ( اصلاحطلبان و اصولگرایان) جریانهای اصلی کشور را دنبال کنند یعنی اقتصاد و معیشت و اشتغال.
https://www.aparat.com/v/7Zfxz/سخنرانی_استاد_رائفی_پور_%26laquo%3B_اصولگرا،_اصلاح_طلب_یا_جریان
سخنراني اقاي رائفي پور پيرامون جريان سوم////:
@thirdpower
سخنراني اقاي رائفي پور پيرامون جريان سوم////:
@thirdpower
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
سخنرانی استاد رائفی پور « اصولگرا، اصلاح طلب یا جریان سوم »
سخنرانی استاد رائفی پور « اصولگرا، اصلاح طلب یا جریان سوم » - 18 آذر 1397 - دانشگاه امیر کبیر
موج جديد انقلابات جهان و مسئله پيدايش نيروي سوم...
#امير_حسين_نوربخش
پس از تونس و الجزاير و سودان، حالا مصر و عراق و لبنان و كويت هم سپهر اعتراضات عمومي به فساد و ناكارامدي دولت حاكم شده! اما داستان از كجا اغاز شد؟ مي توان نقشه اي بزرگ براي ان به عنوان يك كلان روايت ترسيم كرد؟ ايا دومينوي اين انقلابات از الگوريتم خاصي تبعيت مي كنند؟ در خاورميانه موج اول انقلابات عربي مدتي پس از حوادث سال ٨٨ ايران رخ داد و موج دوم ان نيز اندي پس از وقايع سال ٩٦ اتفاق افتاد. آيا ارتباطي منطقي به شكل مستقيم يا غير مستقيم ميان اين رويدادها وجود دارد؟ يا صرفن يك تقارن تاريخي ساده و تصادفي است؟ حركت هم زمان جليقه زردها و انقلابات در هنگ كنگ و شيلي چه ارتباطي با اين سيل انقلابات اخير دارند؟ با ان كه مطالبه عمده ي موج اول بهار عربي به مانند جنبش سبز، بيش تر ناظر بر خواسته هاي سياسي بود، جنس اين ناارامي هاي جديد اما به مانند رخ داد دي ماه ٩٦ ايران، عمدتن اقتصادي و معيشتي است . از لحاظ تاريخي نيز رشد و نمو ليبراليسم بر سوسياليسم هميشه مقدم بوده است. انگار كه پس از تحولاتي سياسي و انتخاباتي حالا منطقه و دنيا به سمت مطالباتي اجتماعي و رفاهي حركت مي كند. البته هنوز نمي توان نسخه اي كلي پيرامون اين امواج متكثر اجتماعي صادر كرد چرا كه ما به ان ها بيش از اندازه نزديك هستيم و ديدي تاريخي از ان نداريم. باري ان چه كه درش ترديدي نيست، جمعي شدن هر چه بيش تر امر سياسي و نقش افريني جامعه اي خود جوش است كه استقلالي جدي از كانون هاي قدرت موجود دارد. انگاره بعدي نبود يك ارايش منسجم عقيدتي و تكثر شديد در مطالبات اين نهضت هاي نو ظهور در دنياست چنان كه شاهد برافراشته شدن پرچم شوروي توسط جليقه زردهاي فرانسه و بالا رفتن درفش امريكا ميان معترضان هنگ كنگي در انقلاب چترها بوديم. جداي از اموزه هاي سوسيال دموكراتيك كه جز رخداد هنگ كنگ در همه جاي حركت هاي اخير در خاورميانه ديده مي شود، امري به نام فرم متفاوت در اين انقلابات نسل سوم عمدتن به چشم مي خورد. شي وارگي و حضور اشيا به عنوان نماد و فاصله گرفتن از شعار و ضعيف شدن تاثير مسله زبان در اين جا كم اهميت نيست. چنان كه جليقه هاي زرد در اروپا، چترها در هنگ كنگ و ماشين هاي كوچك تك سر نشين در عراق و هارموني قاشق و قابلمه خالي در لبنان و سفره هاي خالي كارگران در ايران هستيم كه توانسته به علامت تحولات مبدل گردد. انگار كه اشيا زندگي روزمره از داخل خانه به ميدان ها و خيابان ها امده اند. امري كه در گذشته تنها با رنگ ها خودش را به عنوان يك پديدار هويدا مي كرد، حالا دنبال نوعي تجسم به جاي تلون و رنگ وارگي است. نبودن رهبري واحد و بي اعتمادي به جريانات و احزاب و دسته جات سياسي و شخصيت ها و رهبران اجتماعي ويژگي مشترك ديگريست كه خودش را در اين اكسيون ها پديدار كرده است. پس ما تقريبن با تنه هايي بي سر به عنوان اناتومي جنبش ها در اين زمينه مواجه هستيم. تا جايي كه شاهد رهبري نمادين شهروندان عادي چون يك زن جوان در سودان و يك دختر نوجوان در سوئد و يك پسر نوجوان در هنگ هستيم كه پيش از اين افرادي كاملن عادي در جامعه بوده اند. اخرين ويژگي شايد حضور پرفورمنس هاي نمايشي چون قاشق زني در لبنان و تك معترضان در ايران و رقص و شادي و كنسرت در لبنان و شيلي هستيم يا حتي خانمي جوان را در دانمارك مي بينيم كه درست در وسط تجمع معترضان بي توجه به اوضاع كنار رودخانه روي چمن ها دراز كشيده و روزنامه مي خواند. اين ها همه شايد در واقع نشان گر تعين يافتن واكنش انقلابي به روزمرگي و بيرون امدن بشر از منزل و فضاي مجازي و اعتراض به تنهايي اوست. به تعبيري ممكن است زمينه براي تضعيف امر كلي زمان مند تاريخي فراهم شده و شرايط شناخت بهتر امر جزيي مكان مند فراهم امده. شايد وقت ان رسيده كه روياهاي اسلاوي ژيژك ، انتوني گيدنز و چامسكي پيرامون زايش نيروي سوم در دنيا تعبير گردد و احتمالن بايد مانند انتونيو گرامشي از خودمان پرسش كنيم كه امر انقلابي چيست؟ و يا حتي پا را از اين هم فراتر نهاده مانند لويي التوسر از خويش با حالتي دل زده از مدرنيته و افسون زده ي پست مدرنيسم پرسش كنيم كه اصولن عمل چيست؟
#امير_حسين_نوربخش
#نيروي_جهاني_سوم
@thirdpower
#امير_حسين_نوربخش
پس از تونس و الجزاير و سودان، حالا مصر و عراق و لبنان و كويت هم سپهر اعتراضات عمومي به فساد و ناكارامدي دولت حاكم شده! اما داستان از كجا اغاز شد؟ مي توان نقشه اي بزرگ براي ان به عنوان يك كلان روايت ترسيم كرد؟ ايا دومينوي اين انقلابات از الگوريتم خاصي تبعيت مي كنند؟ در خاورميانه موج اول انقلابات عربي مدتي پس از حوادث سال ٨٨ ايران رخ داد و موج دوم ان نيز اندي پس از وقايع سال ٩٦ اتفاق افتاد. آيا ارتباطي منطقي به شكل مستقيم يا غير مستقيم ميان اين رويدادها وجود دارد؟ يا صرفن يك تقارن تاريخي ساده و تصادفي است؟ حركت هم زمان جليقه زردها و انقلابات در هنگ كنگ و شيلي چه ارتباطي با اين سيل انقلابات اخير دارند؟ با ان كه مطالبه عمده ي موج اول بهار عربي به مانند جنبش سبز، بيش تر ناظر بر خواسته هاي سياسي بود، جنس اين ناارامي هاي جديد اما به مانند رخ داد دي ماه ٩٦ ايران، عمدتن اقتصادي و معيشتي است . از لحاظ تاريخي نيز رشد و نمو ليبراليسم بر سوسياليسم هميشه مقدم بوده است. انگار كه پس از تحولاتي سياسي و انتخاباتي حالا منطقه و دنيا به سمت مطالباتي اجتماعي و رفاهي حركت مي كند. البته هنوز نمي توان نسخه اي كلي پيرامون اين امواج متكثر اجتماعي صادر كرد چرا كه ما به ان ها بيش از اندازه نزديك هستيم و ديدي تاريخي از ان نداريم. باري ان چه كه درش ترديدي نيست، جمعي شدن هر چه بيش تر امر سياسي و نقش افريني جامعه اي خود جوش است كه استقلالي جدي از كانون هاي قدرت موجود دارد. انگاره بعدي نبود يك ارايش منسجم عقيدتي و تكثر شديد در مطالبات اين نهضت هاي نو ظهور در دنياست چنان كه شاهد برافراشته شدن پرچم شوروي توسط جليقه زردهاي فرانسه و بالا رفتن درفش امريكا ميان معترضان هنگ كنگي در انقلاب چترها بوديم. جداي از اموزه هاي سوسيال دموكراتيك كه جز رخداد هنگ كنگ در همه جاي حركت هاي اخير در خاورميانه ديده مي شود، امري به نام فرم متفاوت در اين انقلابات نسل سوم عمدتن به چشم مي خورد. شي وارگي و حضور اشيا به عنوان نماد و فاصله گرفتن از شعار و ضعيف شدن تاثير مسله زبان در اين جا كم اهميت نيست. چنان كه جليقه هاي زرد در اروپا، چترها در هنگ كنگ و ماشين هاي كوچك تك سر نشين در عراق و هارموني قاشق و قابلمه خالي در لبنان و سفره هاي خالي كارگران در ايران هستيم كه توانسته به علامت تحولات مبدل گردد. انگار كه اشيا زندگي روزمره از داخل خانه به ميدان ها و خيابان ها امده اند. امري كه در گذشته تنها با رنگ ها خودش را به عنوان يك پديدار هويدا مي كرد، حالا دنبال نوعي تجسم به جاي تلون و رنگ وارگي است. نبودن رهبري واحد و بي اعتمادي به جريانات و احزاب و دسته جات سياسي و شخصيت ها و رهبران اجتماعي ويژگي مشترك ديگريست كه خودش را در اين اكسيون ها پديدار كرده است. پس ما تقريبن با تنه هايي بي سر به عنوان اناتومي جنبش ها در اين زمينه مواجه هستيم. تا جايي كه شاهد رهبري نمادين شهروندان عادي چون يك زن جوان در سودان و يك دختر نوجوان در سوئد و يك پسر نوجوان در هنگ هستيم كه پيش از اين افرادي كاملن عادي در جامعه بوده اند. اخرين ويژگي شايد حضور پرفورمنس هاي نمايشي چون قاشق زني در لبنان و تك معترضان در ايران و رقص و شادي و كنسرت در لبنان و شيلي هستيم يا حتي خانمي جوان را در دانمارك مي بينيم كه درست در وسط تجمع معترضان بي توجه به اوضاع كنار رودخانه روي چمن ها دراز كشيده و روزنامه مي خواند. اين ها همه شايد در واقع نشان گر تعين يافتن واكنش انقلابي به روزمرگي و بيرون امدن بشر از منزل و فضاي مجازي و اعتراض به تنهايي اوست. به تعبيري ممكن است زمينه براي تضعيف امر كلي زمان مند تاريخي فراهم شده و شرايط شناخت بهتر امر جزيي مكان مند فراهم امده. شايد وقت ان رسيده كه روياهاي اسلاوي ژيژك ، انتوني گيدنز و چامسكي پيرامون زايش نيروي سوم در دنيا تعبير گردد و احتمالن بايد مانند انتونيو گرامشي از خودمان پرسش كنيم كه امر انقلابي چيست؟ و يا حتي پا را از اين هم فراتر نهاده مانند لويي التوسر از خويش با حالتي دل زده از مدرنيته و افسون زده ي پست مدرنيسم پرسش كنيم كه اصولن عمل چيست؟
#امير_حسين_نوربخش
#نيروي_جهاني_سوم
@thirdpower