گفتمان جريان سوم – Telegram
گفتمان جريان سوم
110 subscribers
2.61K photos
806 videos
36 files
1.4K links
اين كانال صرفن براي گفت و گو جهت امكان سنجي ايجاد جريان سوم فكري، فرهنگي و اجتماعي در سپهر عمومي ايران با احترام به قوانين تاسيس گرديده است.
ارتباط با ما:
@News_Administrator
Download Telegram
کشور را از رانت خواران منفعت طلب و سیاست زده دوجناح پس می گیریم .

وقتی همه به اقتدار ،صلابت و جدیت نسل سوم اعتراف دارند .

🔴 روزنامه شرق: جامعه به سمتی می رود که نه اصولگرایان را می خواهد،نه اصلاح طلبان را

شرق در سرمقاله خود نوشت: شور و شوق هزاران تماشاگر ورزشی که به خیابان‌ها می‌آیند و از غرور «من ایرانی‌ام» سرشار می‌شوند، همان‌قدر به جناح سیاسی اصلاح‌طلب ربطی ندارد که حضور سه‌ونیم میلیون زائر در کربلا و حرم حسینی ربطی به جناح سیاسی اصولگرا ندارد.

این همان موتور محرکه جامعه ایرانی است که بی‌واسطه حکومت‌ و دولت‌ کار می‌کند؛ همان ارزش‌های متعالی که چسبندگی جامعه را رقم می‌زند.

️گفتمان نسل سوم
#لیست_تغییرات_کتب_درسی
.
!
غزل "در این سرای بی‌کسی" سایه حذف شد.
غزل "جوانی" رهی‌معیری حذف شد.
شعر "به کجا چنین شتابان" شفیعی حذف شد و غزلی عاشقانه جایش را گرفت.
شعر "باغ‌ بی‌برگی" اخوان حذف شد.
داستانی از غلامحسین ساعدی حذف شد.
داستانی از بزرگ علوی حذف شد.
داستان زیبا، آموزنده و خطرناک "موسی و شبان" حذف شد.
سه جمله از داستان "قاضی بست" بیهقی حذف شد.
نام صادق هدایت از وسط داستان "کباب غاز" جمالزاده حذف شد.
بخش‌هایی از خاطرات اسلامی ندوشن حذف شد.
نام محمود دولت‌آبادی حذف شد.
نام مشفق کاظمی و عباس خلیلی حذف شد.
شعر "مادر" و کلا نام ایرج‌میرزا حذف شد.
داستان حلاج تذکره‌الاولیا حذف شد.
شعر "مهتاب" نیما حذف شد.
شعر "داروگ" نیما حذف شد.
رباعیات خیام حذف شد.
داستان زیبای اُ‌.هنری حذف شد.
داستان سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیگ حذف شد.

جلال آل‌احمد همچنان نویسنده محبوب است.
حمید سبزواری با شعر بلند "اندوه لبنان..." همچنان حضور دارد.
نصرالله مردانی و محمود شاهرخی حضور دارند.
نزار قبانی شاعر "زن و عشق" با شعری ضعیف در توصیف امام موسی صدر و مقاومت لبنان حضور دارد.
سهراب سپهری همچنان بی‌خطر است و حضور دارد.
شاملو و فروغ هنوز جزو گروه "اسمشو نیار"ها هستند.
همچنان از حسین منزوی شعر کاملی نیست.
همچنان از ایرج افشار و احسان یارشاطر یادی نشده است.

و اما نام‌های جدید و قابل بحث در کتاب‌های درسی جدید:

رضا امیرخانی، علی سهامی، امیری اسفندقه، معصومه آباد، کیوان شاه‌بداغ‌خان، فاضل نظری، عیسی سلمانی‌لطف‌آبادی، کامور بخشایش، مجید واعظی، نظام وفا، ضیاءالدین شفیعی ...
@thirdpower
Forwarded from جمهورى سوم
در رثای جناح چپ دانشگاه و حوزه
به بهانه سیزده آبان


1️⃣دیروز که به گفتگویی در دفتر بسیج دانشکده فنی دانشگاه تهران دعوت شده بودم، یکی از دوستان پرسید که غیر از شما چه افراد یا گروه هایی هستند که در برابر این موج تجاری شدن دانشگاه ها و نفوذ شرکت داری تا داخل کلاسها و اتاقهای اساتید و صحن عمومی دانشگاه موضعی انتقادی گرفته باشد؟ پاسخم تنها یک چیز بود: همه آنها که شاید زمانی از آنها انتظار می رفت که در برابر چنین نیروهایی مقاومت کنند، امروز خود مهمترین مبلغان و سرپلهای اتصال دانشگاه به بازار و دولتند که از یکطرف بعنوان کارآفرین در هیئت مدیره شتاب دهنده ها و شرکتهای تودرتوی اطراف و داخل دانشگاه به خدمت مشغولند و از طرف دیگر بعنوان جوان مؤمن حزب اللهی مقامی در یکی از ارگانهای دولتی و حاکمیتی دست و پا کرده اند و خلاصه هم هوای خدا را دارند و هم چرتکه خرما می اندازند و چون این فقره از آن سفره هاییست که هم اینطرفیها و هم آنطرفیها بر سر آن نشسته اند، دیگر دعواهای حیدری-نعمتی هم نیست که فضای تنفسی باشد در این خفقان بی سابقه.


2️⃣⁩به تعبیر دیگر با یک نظر کلی به صحنه علم، دانشگاه، حوزه و دستگاه عظیم آموزش و پرورش در ایران امروز می توان به جرأت گفت که چیزی تحت عنوان «جناح چپ دانشگاه» (که قلب دانشگاه هم در آن است) وجود ندارد. جناح چپ دانشگاه تعبیر جالب و بسیار گویایی است که کانت فیلسوف بزرگ آلمانی، در نوشته مهم «نزاع دانشکده ها» برای نشان دادن تقابل میان دانشکده فرودست فلسفه و دانشکده های فرادست الهیات، حقوق و پزشکی از آن استفاده می کند. او می نویسد: 

🔺حکومت هدف خود یعنی نفوذ بر مردم را از طریق در اختیار گرفتن سعادت ابدی، سعادت مدنی و سعادت فیزیکی اعمال می کند: از طریق آموزه های مربوط به سعادت اولی حکومت می تواند نفوذ بسیار عظیمی را برای آشکار ساختن افکار درونی و جهت بخشیدن به محرمانه ترین نیات اتباع خویش اعمال کند. آموزه های مربوط به سعادت دومی به حکومت کمک می کند تا رفتار بیرونی مردم تحت کنترل قوانین عمومی درآید و بوسیله آموزه های مربوط به سعادت سوم حکومت اطمینان خاطر می یابد که مردمانی قوی و کثیر برای رسیدن به اهدافش خواهد داشت [و کنترل غذا و دارو و زادو ولد مردم را در دست می گیرد]. اینها سه دانشکده فرادست الهیات، حقوق و پزشکی را تشکیل می دهند. و مردم نیز به این سه گروه آخوندها، مأموران قانون و پزشکان اقبال دارند چون زنده ماندن، دارایی ها و رستگاری آنها را تضمین می کنند... روحانی نص گرا تعلمیاتش را نه از عقل که از کتاب مقدس می گیرد، استاد حقوق تعلیماتش را نه از حقوق طبیعی بلکه از قانون مملکت می گیرد و استاد طب شیوه معالجه اش را نه از فیزیولوژی بدن انسان بلکه از آیین نامه های طبی استخراج می کند... در مقابل دانشکده فرودست جایگاهی است که به آموزه هایی می پردازد که به مثابه رهنمودهایی از سوی فرمان یک مافوق پذیرفته نشده اند یا از اینرو به آنها می پردازد که به این نحو پذیرفته نشده اند. درست است که ما می توانیم با یک آموزه عملی از سر اطاعت موافقت کنیم ولی هرگز نمی توانیم آنرا به سادگی به این علت که به ما فرمان داده شده (به نام پادشاه) درست بپنداریم... دانشکده فرودست فلسفه، آن سه دانشکده فرادست را به نحوی بی رحمانه از کلیه زرق و برق هایی تهی می کند که به پشتوانه محفاظت شدن توسط حکومت برای خود دست و پا کرده اند... مرتبه دانشکده های فرادست (بعنوان جناح راست پارلمان آموزش) حمایت کردن از قوانین موضوعه حکومت است، اما در یک نظام حکومت آزاد آنچنانکه باید باشد، هنگامی که پرسش از حقیقت در میان است، جناح مخالف (جناح چپ) نیز باید حضور داشته باشد و این جناح کرسی دانشکده فلسفه است. زیرا بدون وارسی ها و اعتراضات متقن دانشکده فلسفه، حکومت به اندازه کافی از آنچه به نفع یا زیان آن است آگاه نخواهد شد. (برگرفته از کتاب ایده دانشگاه، ترجمه سیده معصومه موسوی، با تصرف و تلخیص)

👇ادامه در
https://telegra.ph/Where-is-the-Left-faculty-11-04
جای خالی «دولت ملی مدرن» در آدرس غلط طباطبایی؛ تأملی انتقادی درباره کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه»


محمدحسین بادامچی- پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف


با کنار گذاشتن بیش از هشتاد و پنج درصد صفحات آخرین کتاب طباطبایی که ارتباط چندانی با عنوان کتاب، «ملاحظات درباره دانشگاه» پیدا نمی کند و بیشتر تخطئه عیب جویانه چند استاد و مترجم طبعاً پراشتباه است، طباطبایی نظریه خود درباره «دکان طراری بودن دانشگاه ایرانی» را بر دو رکن اساسی بنا می کند: اول تصلب سنت و مدرسه که امکان مواجهه اجتهادی با مبانی علم جدید را فراهم نکرد و دوم غلبه تعهد بر تخصص در جریان انقلاب فرهنگی. از نظر طباطبایی دانشگاه مدرن اساساً یک نهاد ملی است و حال آنکه دانشگاه ایرانی در مدار تعهد به ایدئولوژی دولتی و تقلید از نظریات دست چندم غربی حرکت می کند و موضوع آن «ایران» نیست.

به اعتقاد نگارنده دیدگاه های طباطبایی جز تلاشی برای «از سرگیری دوباره تأسیس نادرست دانشگاه ایرانی» نیست چرا که در مقطع تأسیس دانشگاه ایرانی، از دارالفنون تا دانشگاه تهران و از دانشگاه تهران تا دانشگاه آریامهر نه مدرسه حاضر است و نه ایدئولوژی، بلکه هرچه هست فرآیندی طولانی در ایجاد دولت-ملت مدرن ایرانی است که دانشگاه نقش اصلی را در آن بر عهده دارد. اینکه دانشگاه ایرانی «عقیم» است و «وابسته» و «ایدئولوژیک» صورت مسأله جدید امروز نیست که طباطبایی برای اول بار به طرح آن پرداخته، بلکه صورت مسأله ایست که پس از یک دور تاریخی تأسیس و گسترش دانشگاه ملی ایرانی از سر ضرورت برپایی دولت ملی مدرن در ایران، در دهه چهل شمسی تحت عنوان «غربزدگی» توسط جلال آل احمد طرح می شود و اینک طباطبایی پس از طی شدن دور دومی از انقلاب فرهنگی که به درستی به «بلاموضوع شدن دانشگاه در ایران» انجامیده است، بار دیگر می خواهد چرخ را حداقل صد سال به عقب بازگرداند.

پرسش اساسی اینجاست که «مسأله ایران» که طباطبایی به درستی به عنوان موضوع دانشگاه ایرانی پیش رو می گذارد، چیست؟ طباطبایی هرگز چیزی به صراحت درباره هزاران مسأله ای که امروز جامعه ایرانی گریبانگیر آنهاست نمی گوید و به نظر می رسد آنها را به عنوان نوعی ابتذال جامعه شناسانه رد می کند. مسأله ایران از نظر او «احیای ایران بزرگ فرهنگی» است که مشخصاً باید به عنوان «احیای سلطنت کهن ایرانشهری» فهمیده شود و این امری است که ارزش آنرا دارد که موضوع دانشگاه ملی ایرانی قرار گیرد. تنها در صفحه آخر کتاب که طباطبایی اشاره ای کوتاه به پشت پرده نقد خود بر ترجمه کتاب «دموکراسی علیه دولت» می کند و می نویسد «گریزی از دولت نیست زیرا سامانی که هر ملتی به خود می دهد همان دولت است و در ایران حتی اگر آن کتاب به بهترین وجه ممکن ترجمه می شد، موضوع آن جز به لقلقله لسانی منتهی نمی شد»؛ ربط 370 صفحه دوم به 58 صفحه اول معلوم می شود: همه این ترجمه ها و تألیف ها حتی اگر با منتها درجه دقت زبانی و علمی هم نوشته می شدند احتمالا جرم بزرگشان این است که «رشته های او را پنبه کرده اند» یا در این جهت قرار گرفت.
@thirdpower
🔴 فائزه هاشمی: اصلاح‌طلبان نسبت به مشکلات بی‌تفاوت شده‌اند

🔷️همیشه مشکلاتی که همیشه اصولگرایان فراهم می‌کردند سبب می‌شد که اصلاح‌طلبان برای یکسری تغییرات وارد میدان بشوند.

🔷️ از سال ۹۲ که اصلاح‌طلبان در انتخابات پیروز می‌شوند تغییراتی که باید اتفاق بیافتد صورت نمی‌گیرد.

🔷️اصلاح‌طلبان امروز نسبت به مسائل و مشکلات بی‌تفاوت و بی‌اعتنا شده‌اند.

🔷️ برویم اکنون برای انتخابات دوباره به اصلاح‌طلبان رأی بدهیم و مشکلات حل نشود؟

@thirdpower
موج جديد انقلابات جهان و مسئله پيدايش نيروي سوم...

#امير_حسين_نوربخش

پس از تونس و الجزاير و سودان، حالا مصر و عراق و لبنان و كويت هم سپهر اعتراضات عمومي به فساد و ناكارامدي دولت حاكم شده! اما داستان از كجا اغاز شد؟ مي توان نقشه اي بزرگ براي ان به عنوان يك كلان روايت ترسيم كرد؟ ايا دومينوي اين انقلابات از الگوريتم خاصي تبعيت مي كنند؟ در خاورميانه موج اول انقلابات عربي مدتي پس از حوادث سال ٨٨ ايران رخ داد و موج دوم ان نيز اندي پس از وقايع سال ٩٦ اتفاق افتاد. آيا ارتباطي منطقي به شكل مستقيم يا غير مستقيم ميان اين رويدادها وجود دارد؟ يا صرفن يك تقارن تاريخي ساده و تصادفي است؟ حركت هم زمان جليقه زردها و انقلابات در هنگ كنگ و شيلي چه ارتباطي با اين سيل انقلابات اخير دارند؟ با ان كه مطالبه عمده ي موج اول بهار عربي به مانند جنبش سبز، بيش تر ناظر بر خواسته هاي سياسي بود، جنس اين ناارامي هاي جديد اما به مانند رخ داد دي ماه ٩٦ ايران، عمدتن اقتصادي و معيشتي است . از لحاظ تاريخي نيز رشد و نمو ليبراليسم بر سوسياليسم هميشه مقدم بوده است. انگار كه پس از تحولاتي سياسي و انتخاباتي حالا منطقه و دنيا به سمت مطالباتي اجتماعي و رفاهي حركت مي كند. البته هنوز نمي توان نسخه اي كلي پيرامون اين امواج متكثر اجتماعي صادر كرد چرا كه ما به ان ها بيش از اندازه نزديك هستيم و ديدي تاريخي از ان نداريم. باري ان چه كه درش ترديدي نيست، جمعي شدن هر چه بيش تر امر سياسي و نقش افريني جامعه اي خود جوش است كه استقلالي جدي از كانون هاي قدرت موجود دارد. انگاره بعدي نبود يك ارايش منسجم عقيدتي و تكثر شديد در مطالبات اين نهضت هاي نو ظهور در دنياست چنان كه شاهد برافراشته شدن پرچم شوروي توسط جليقه زردهاي فرانسه و بالا رفتن درفش امريكا ميان معترضان هنگ كنگي در انقلاب چترها بوديم. جداي از اموزه هاي سوسيال دموكراتيك كه جز رخداد هنگ كنگ در همه جاي حركت هاي اخير در خاورميانه ديده مي شود، امري به نام فرم متفاوت در اين انقلابات نسل سوم عمدتن به چشم مي خورد. شي وارگي و حضور اشيا به عنوان نماد و فاصله گرفتن از شعار و ضعيف شدن تاثير مسله زبان در اين جا كم اهميت نيست. چنان كه جليقه هاي زرد در اروپا، چترها در هنگ كنگ و ماشين هاي كوچك تك سر نشين در عراق و هارموني قاشق و قابلمه خالي در لبنان و سفره هاي خالي كارگران در ايران هستيم كه توانسته به علامت تحولات مبدل گردد. انگار كه اشيا زندگي روزمره از داخل خانه به ميدان ها و خيابان ها امده اند. امري كه در گذشته تنها با رنگ ها خودش را به عنوان يك پديدار هويدا مي كرد، حالا دنبال نوعي تجسم به جاي تلون و رنگ وارگي است. نبودن رهبري واحد و بي اعتمادي به جريانات و احزاب و دسته جات سياسي و شخصيت ها و رهبران اجتماعي ويژگي مشترك ديگريست كه خودش را در اين اكسيون ها پديدار كرده است. پس ما تقريبن با تنه هايي بي سر به عنوان اناتومي جنبش ها در اين زمينه مواجه هستيم. تا جايي كه شاهد رهبري نمادين شهروندان عادي چون يك زن جوان در سودان و يك دختر نوجوان در سوئد و يك پسر نوجوان در هنگ هستيم كه پيش از اين افرادي كاملن عادي در جامعه بوده اند. اخرين ويژگي شايد حضور پرفورمنس هاي نمايشي چون قاشق زني در لبنان و تك معترضان در ايران و رقص و شادي و كنسرت در لبنان و شيلي هستيم يا حتي خانمي جوان را در دانمارك مي بينيم كه درست در وسط تجمع معترضان بي توجه به اوضاع كنار رودخانه روي چمن ها دراز كشيده و روزنامه مي خواند. اين ها همه شايد در واقع نشان گر تعين يافتن واكنش انقلابي به روزمرگي و بيرون امدن بشر از منزل و فضاي مجازي و اعتراض به تنهايي اوست. به تعبيري ممكن است زمينه براي تضعيف امر كلي زمان مند تاريخي فراهم شده و شرايط شناخت بهتر امر جزيي مكان مند فراهم امده. شايد وقت ان رسيده كه روياهاي اسلاوي ژيژك ، انتوني گيدنز و چامسكي پيرامون زايش نيروي سوم در دنيا تعبير گردد و احتمالن بايد مانند انتونيو گرامشي از خودمان پرسش كنيم كه امر انقلابي چيست؟ و يا حتي پا را از اين هم فراتر نهاده مانند لويي التوسر از خويش با حالتي دل زده از مدرنيته و افسون زده ي پست مدرنيسم پرسش كنيم كه اصولن عمل چيست؟

#امير_حسين_نوربخش
#نيروي_جهاني_سوم
@thirdpower
لیست تعدادي از شخصیت هایی که تا به حال پیرامون احتمال ظهور جریان سوم اظهار نظر یا مصاحبه داشته اند:فائزه هاشمی،صادق زیبا کلام،عبدالرضا داوری، قاسم شعله سعدی، غلام رضا ظریفیان، محمد رضا خباز، محمد رضا تاجیک، مانوک خدابخشی، حسین شریعت مداری، علی اکبر رائفی پور، عباس عبدی، بهزاد نبوی، سامان بختیاری، جواد ارین منش، رضا علیجانی، محمد جواد کولیوند، احسان شریعتی، محمود میرلوحی، جواد امام، محمود احمدی نژاد، صادق خرازی ، محمد مهاجری، احمد شیرزاد و...@thirdpower
شورای عالی هماهنگی اقتصادی و اصل غافلگیری شهروندان ایرانی


شورای عالی هماهنگی اقتصادی نهادی جدید که نخستین جلسه آن درپنجم خردادماه 1397 با حضور رئیس جمهور،معاون اول رئیس جمهور،رئیس دفتر رئیس جمهور،رئیس سازمان برنامه و بودجه ،معاون امور اقتصادی رئیس جمهور،وزیر اقتصاد،وزیر امور خارجه، معاون وزیر امور خارجه و مذاکره کننده ارشد تیم هسته‌ ،وزیر نفت، رئیس کل بانک مرکزی از قوه مجریه و ریاست قوه قضائیه ،معاون اول و سخنگوی قوه قضائیه و دادستان کل کشور ازقوه قضائیه و رئیس مجلس شورای اسلامی ،رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس ، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس،رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس از قوه مقننه با شرح وظایف ۱- اوضاع بانکی ۲- اشتغال و سرمایه‌گذاری ۳-رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان ۴-بودجه و انضباط مالی ۵-حمایت از تولید ملی و کالای ایرانی ۶- چاره اندیشی برای هرگونه احتمال در برجام و تصمیم‌سازی درباره اصلی‌ترین مسائل اقتصادی کشور تاسیس گردید این شواری فراقانونی با نقض اصل تفکیک قوا در حوزه اقتصادی کشور تصمیم سازی وتصمیم گیری می کند شورای که در هیچ قانونی از آن ذکر بیان نیامده اما ظاهرا با تصمیم اخیر در افزایش بهای بنزین نشان داد که در مهمترین موضوعات می تواند بدون پاسخگویی تصمیم گیری و سرنوشت هشتاد میلیون شهروندان ایرانی را رقم بزند این شورا در جلسه ی مورخ 30/6/1398 با حضور آن مقامات تصمیمی بر افزایش بهای بنزین اتخاذ و شبانه در مورخ 24/8/1398در حالی اجرایی گردید که شهروندان ایرانی راغافلگیر نمود هر چند که این شورا ذاتا صلاحیت تصمیم گیری در این حوزه را ندارد و برابر قانون هدفمند کردن یارانه ها و قانون توسعه ششم دولت (هیات دولت ) با توجه به تفویض مجلس شورای اسلامی صلاحیت قانونی تصمیم گیری در خصوص افزایش بهای بنزین را داشته است اما با این وجود بنا بر اصل نمایندگی مقامات می بایست آن شورا قبل از اتخاذ این تصمیم عموم شهروندان ایرانی را از قصد و برنامه ریزی آن مطلع و با طرح شفاف هدف از افزایش قیمت بنزین ، ابزارهای بهینه آن را مشخص و با پاسخ به این پرسش ها ، شهروندان را از مباحث و اظهار نظرهای کارشناسی در ارزیابی مزایا و معایب و آثار افزایش بهای بنزین بر اقتصاد کشور ، رفاه ، رشد و توسعه اقتصادی آگاه و با ارائه سیاست ها و برنامه هایی اقناع کافی و اجماع عمومی را در این زمینه محقق می نمود، همچنین بموجب اصل تعهد به رعایت منافع شهروندان ایرانی آن مقامات درتصمیم گیریها،انجام وظایف و رفتارهای خود باید منافع شهروندان را درنظر گرفته وامکان دسترسی راحت تروعام تر به خدمات را فراهم کنند اما با اتخاذ این تصمیم بر خلاف این اصول عمل نموده وامنیت اقتصادی شهروندان را به خطر انداخته و احساس ایمنی،آرامش و حصول اطمینان خاطرجمعی و عدم خوف و بهبود رفاه شهروندان را محل تردید قرار داده است بنا براین افزایش بهای بنزین در وضعیت کنونی و با این شیوه باعث رشد تورم ، افزایش نرخ ارز، گرانی ،تهدید امنیت اقتصادی شهروندان ایرانی ، کاهش رفاه آنان و تشدید نارضایتی عمومی خواهد شد لهذا ضمن رد افزایش بهای بنزین لغو تصمیم صادره و بازگشت به قیمت سابق و طرح بررسی آن در مجلس شورای اسلامی الزامی است در غیر اینصورت مسئولیت متوجه نمایندگان مجلس شورای اسلامی است که با طرح سه فوریتی هرگونه افزایش بهای حامل های انرژی را منوط به تصویب قانون نموده و روند افزایش بهای بنزین را متوقف کنند.


مسعد سلیتی

@thirdpower
گاه آن است که از ایده اصلاح طلبی و گفتمان دموکراسی خواهی اعاده حیثیت کرد.تقلیل اصلاح طلبی به اصلاح طلبان یک اشتباه استراتژیک بزرگ است.واژه اصلاح طلبی توسط اصلاح طلبان که عمدتا شکل گرفته از افراد و احزاب فاسد،شیفته قدرت و ناکار آمد اند؛ از محتوا و معنا تهی شده است.اکنون زمان آن است که نقاط اکسترمم و اشتراکات کلان نظری پارادیم اصلاح طلبی شفاف بازخوانی و مشخص گردد.زمان را بسیار از دست داده ایم.باید مرگ اصلاح طلبی که دچار پیرسالگی،ناکار آمدی و فقدان سرمایه اجتماعی است؛ را پذیرفت.اصلاح طلبان از تقلیل گفتمانی خود برای پروژه کوتاه مدت نرمالیزاسیون و تاکتیک مقطعی ائتلاف با میانه روان به منجلاب به تباهی کشاندن جریان دموکراسی خواهی و پروژه دموکراتیزاسیون در ایران رسیده اند.نزدیکی و بازی ما به ودر ساختارقدرا فقط به کسب قدرت های گعده ای و شخصی با شعاع اثر گذاری نزدیک به صفر منتج شده است نه حتی حداقل های مورد نیاز برای ادامه ی همین شکل از اصلاح طلبی.باید گفت که اصلاحات مرد(سیستم ناکار آمد و به انتهای خط رسیده اصلاح طلبان در شرایط کنونی)و اصلاحات زنده باد(احیای گفتمانی اصلاح طلبی در وهله اول و سپس اجماع ائتلافی نیروهای تحول خواه پیرامون مسائل اصلی فعلی).اصلاح طلبی فعلی کاری به جز تقلیل مساله ندارد.آنها فقدان مشروعیت،نداشتن پروژه مشخص سیاسی پیرامون انسداد سیاسی فعلی و عدم نمایندگی گفتمانی از طبقات و گروه های مختلف جامعه را به شکل و شیوه حضور در انتخابات با شعصا(فرمت رو و عریان انحصار رانتی پیر ژنرال ها) یا سرا(فرمت بزک کرده و لایه لایه شده و تعمیم‌یافته این رانت) تقلیل داده اند.پیش فرض های تحلیلی دوستان تصمیم ساز این جریان یا دچار خطاهای محاسباتی بسیار است و یا صلاح این دوستان به ندیدن حقیقت های مشخص سیاسی و اجتماعی است.این‌جریان نیاز به بازسازی دیالکتیک طور فرم و محتوا دارد.هر چند که که پیش فرض این اقدام به فاضلاب ریختن فضله های فراوان فاسد و محافظه کار چسبیده به این جریان است.در حقیقت باید انحصار نمایندگی دروغین اصلاح طلبی را از اصلاح طلبان امروزی گرفت.باید سیستم‌تصفیه قوی ای مرزها را مشخص کند.کلان بحران های متکثر جامعه اگر در نقش نیروی محرک عمل نکند که تا به حال نکرده است؛شکست قطعی مفتضحانه این جریان در انتخابات پیش روی قطعا کارساز خواهد بود.ما نیاز به ایجاد یک جبهه ملی متکثر در میان نیروهای رفرمیست واقعی داریم.جبهه ای که توان نمایندگی گفتمانی از ایده اصلاح طلبی را توامان با ظرفیت نمایندگی مطالباتی طبقات مختلف اجتماعی داراست.جبهه ای که در مواجهه با بحران های اجتماعی از بازیگران و جهت دهان اصلی است نه نظاره گر صرف این‌بحران ها .جبهه ای که تنها امید ما در میانه کارزار افراط های چند سر داخلی و خارجی است.جبهه ای که با مرزهای مشخص کلی تعریف میشود؛از خشونت کور و رادیکالیسم بی منطق پرهیز میکند ولی ابایی از نافرمانی مدنی و اعتراض های مسالمت آمیز خیابانی ندارد.جبهه ای که تفاوت اصلاح ساختاری را با اصلاح طلبی استحاله شده درون ساختاری کاملا درک میکند.دموکراسی خواه واقعیست در نظر و عمل نه بازیگر نمایش نوشته شده مبتذل شبه دموکراسی در جای دیگر.تعدد بحران ها و تکثر مسائل ،زمان‌را تبدیل به اکسیر حیات این بزنگاه تاریخی میکند.نباید سکوت کرد و با نظاره گری صرف در انتظار پایان‌های تلخ ممکن بود.نباید دوباره واگرد تاریخی داشت.و از دامن‌استبدادی به دامن استبدادی دیگر غلتید.باید گفت و گوها را به عرصه عمومی کشاند.باید ایجاد جبهه ملی تحول خواهی را تبدیل به یک خواست عمومی از پایین به بالا کرد.این یادداشت شروع تلاشی الکن و اندک است از من برای طرح افکنی این موضوع حیاتی.امیدوارم که در ادامه بطور مشخص و مصداقی با ذکر جزییات به دقت این بحث را در یادداشت های بعدی ادامه دهم.و در پایان‌از تمامی‌نیروهای دموکراسی خواه و تحول خواه دعوت به ورود به این‌بحث و طرح جدی موضوعات پیرامون آن می نمایم.
#جبهه_ملی
#ایده_اصلاح_طلبی
#تحول_خواهی
#احسان_شریف_ثانوی
@thirdpower
🔴عماد افروغ: در جامعه ما امكاني براي اعتراض و انتقاد وجود ندارد

🔷️ما یک طبقه حاکم داریم که تصمیم می گیرد و یک طبقه وسیع فرو دست داریم که باید تبعیت کند

🔷️ما مدام داریم گروه ‌های مختلف اجتماعی را از فرآیند تصمیم ‌گیری ومشارکت حذف می‌کنیم. در تصمیماتی که گرفته می‌شود اصلاً فرآیند اقناعی جامعه و مشارکت عمومی جایی ندارد.

🔷️بعد ازآنهم امکانی برای بیان عقیده، اعتراض، انتقاد و دیدگاه بخش ‌های مختلف جامعه وجود ندارد.

🔷️طبقه متوسط ماطبقه متوسط دیروزنیست ودرحال سقوط به سمت حاشیه است چون قدرت اقتصادی‌اش در حال اضمحلال است.

@thirdpower
اصلاحات مرد،زنده باد اصلاحات
یادداشت دوم
جنبش سبز به مثابه یک پروژه فکری،سیاسی و اجتماعی
در یادداشت قبلی از ضرورت احیای گفتمان اصلاح طلبی و ایجاد جبهه ائتلافی میان نیروهای تحول خواه سخن گفتم.از این که اصلاح طلبان ایده اصلاح طلبی را از محتوا های حداقلی خود ساقط‌کرده اند؛و باید تفاوت های ایده اصلاح طلبی و عملکرد اصلاح طلبان را مشخص کرد.اکنون با ارجاع به جنبش سبزمیخواهم ارتباط معنایی و کارکردی میان این دو را بررسی کنم.جنبش سبز از منظر تاریخی بزنگاهی است که تبلور بلوغ سیاسی بخشی از طبقه ی متوسط شهری را به ما نشان داد.رویکرد مطالباتی جنبش سبز با مطالبات اصلاحی به شیوه درون ساختاری شروع و با اراده اصلاح به فرم برون ساختاری ادامه پیدا کرد.در حقیقت این جنبش بازی در عرض طبقه متوسط میانه ی امر انتخاباتی و امر خیابانی بود.ماهیت فکری جنبش یک‌گستره حداقلی و حداکثری را شامل میشد.از بازگشت و اجرای بدون تفسیر قانون اساسی متنی موجود تا اصلاحات ساختاری جدی سیاسی فرامتنی.فرم و فراگیری جنبش هم نشان از حضور پررنگ‌طبقه متوسط شهری در اعتراض های مسالمت آمیز شهری داشت.اعتراض هایی که علی رغم‌اعمال خشونت های بی حد و مرز پایداری و مداومت قابل توجهی داشت.اکنون با نگاه و بازخوانی چهار مشخصه اصلی جنبش یعنی ایدئولوژی، رهبری،سازمان و مکانیسم عملکردی میخواهم ارتباط ،نسبت، سازوکار و اثر گذاری جنبش سبز را با هدف قراردادن میان مدت تاریخی بر کوتاه مدت تاریخی که در آن هستیم بررسی کنم.در ایدئولوژی جنبش ما توامانی ودر هم تنیدگی دو مفهوم‌آزادی و عدالت را به چشم میدیدیم.در حقیقت جنبش سبز بخاطر سازمان متکثرتری که از اصلاح طلبی پیشا خود داشت توانست فقدان حلقه ی عدالت طلبی را دوباره در گفتمان جریان اصلاحی احیا کند.هر چند که با وجود موج پر‌رنگ پوپولیستی جریان رقیب این خواست در اندازه بود و وجود در گفتمان ماند و نمود و عینیت جدی بیرونی پیدا نکرد.در رهبری جنبش مثلث موسوی،خاتمی و کروبی قرار داشتند؛ به راس بودگی میرحسین موسوی.در بررسی راهبری این سه و به ویژه موسوی باید ظرفیت های شخصیتی و سنخ روانی آنها را نیز در کنار جهان بینی و عقیده های سیاسی آنها مد نظر داشت.موسوی در عمل مقاومت بر حقیقت را به مصالحه بر سر منافع ترجیح میداد.شکل حضور و بروز او که در رابطه ای دوسویه بین او و سرمایه ی اجتماعی جنبش شکل گرفت؛در حقیقت خلق یک انسان سیاسی جدید بود.انسانی که مختصات اصلی اش سیاست ورزی اخلاقانه و اجتماع محور است.از قدسی سازی امر سیاسی به دور است ولی آرمان خواهی خود را حفظ کرده است.دچار اعتیاد به شکوه و نگاه نوستالژی طور و روبنایی به تاریخ نیست ولی نگاهی دقیق ،چند وجهی و زیر بنایی به تجربه های تاریخی دارد.واقع بین است و از حادحقیقت سازی و پادحقیقت سازی پرهیز میکند . مبنای قراردادی ارتباطش با بدنه ی اجتماعی حقیقت گویی و صداقت تام است.تاثیر گذار و تاثیر پذیر است؛گیرنده و دهنده.اتفاقی که با یک شیب صعودی در گذر زمان ادامه پیدا کرد.سازمان سیاسی و اجتماعی جنبش سبز پیرامون امر انتخابی در ابتدا شکل گرفت.گستره نیروها و احزاب سیاسی متکثر و در جبهه ای ترین حالت ممکن بود.چیزی شبیه و نزدیک یک ائتلاف متکثر جبهه ای میان تمامی نیروهای تحول خواه.دقیقا چیزی که امروز هم به آن نیاز داریم ولی پیرامون پروژه های سیاسی غیر از امر‌انتخابی.انسداد سیاسی فعلی در صورت حفظ شرایط موجود کنش پیرامون امر انتخابی را محال کرده و به محاق برده است.بدنه اجتماعی جنبش هم از گستردگی کمی و کیفی برخوردار بود.آگاهی نظری و فکری شکل گرفته در بخشی از طبقه متوسط نمود و عینیت در یک پروژه مشخص سیاسی پیدا کرده بود.جنبش سبز اولین نمایش تمام عیار مدنیت این بخش ازطبقه متوسط شهری بود. نقطه ی تلاقی به هم‌رسیدن نیروهای اجتماعی_مدنی با نیروهای سیاسی پیرامون یک پروژه سیاسی_اجتماعی مشترک.مولفه های اصلی مکانسیم عملکردی جنبش دو وجهی بودن آن است.در ابتدا اقدام برای اصلاح طلبی از طریق امر انتخاباتی و در ادامه تلاش برای تحول خواهی از طریق امر خیابانی.توامانی که در خشونت گریز ترین و مدنی ترین وضعیت ممکن بود.و شیفت فکر شده و به جایی از امر انتخابی به امر خیابانی داشت.پیوستگی زمانی به شدت قابل توجهی داشت.و از رادیکالیسم‌کور و جنون تعجیل در تغییر تماما به دور بود.تمامی اینها جنبش سبز را به متفاوت ترین اتفاق ممکن در تاریخ سیاسی معاصر ما تبدیل میکند.جنبش سبز یک‌حرکت دیالکتیک وار اجتماعی_سیاسی بود.یک چرخه و سیکل اصلاحی از پایین به بالا و از بالا به پایین.توامانی بلوغ فکری و فرهنگی بخش جدی از طبقه متوسط شهری به شکل فردی با انتخابی درست در پروژه سیاسی_اجتماعی به شکل جمعی.
باز تولید آگاهی در عمل جمعی از ناخود آگاه جمعی ما در پی انباشت تجربه های تاریخی معاصر و قرار گیری در فرایند جهانی شدن.
پروژه ائتلاف جبهه ملی در حقیقت از منظر محتوا و فرم ارتباط و پیوستگی
جدی با جنبش سبز دارد.برای خلق این پروژه در دو منظر سیاسی و اجتماعی نیازمند خلق انسان سیاسی و اجتماعی هستیم.از منظر اجتماعی این‌انسان با مختصات درست شکل گرفته است.شبکه ای از فعالین مدنی و اجتماعی که به آگاهی لازم فکری_نظری و دانش تخصص مناسب عملکردی_اجرایی رسیده اند.یک‌شبکه در عمل بهم‌ناپیوسته ولی در مقام‌نظر فراگیر و پیوسته.در بعد سیاسی برای خلق این انسان سیاسی نیازمند بازتعریف مفاهیم و احیای گفتمان تحول خواهی هستیم.انسان سیاسی که در وهله ی اول به ناامیدی مطلق از هر آنچه که هست‌برسد و در مرحله ی بعد با اتکای به تجربه های ناکام تاریخی معاصر و آسیب شناسی دقیق پروژه های نافرجام سیاسی معاصر مختصات گفتمانی خود را باز تعریف و تبیین کند.سپس سازمان گسترده و فراگیر خود را برمبنای این‌گفتمان شکل دهد. دوباره حادثه ها و نقاط اکسترمم بزنگاه ساز تاریخی نقطه تلاقی ، هم رسانی و هم‌آوایی عملکردی این دو شبکه سیاسی و اجتماعی خواهد بود.شبکه اجتماعی که از پایین به بالا شکل گرفته و علی رغم تفاوت در عملکرد و حوزه کاری از منظر تاثیر گذاری اجتماعی ، توسعه فرهنگ فردی و تحول خواهی تدریجی در اجتماع کاملا در عرض و هم‌ارز هم هستند.
جنبش سبز از نقاط عطف تاریخ ساز ما بود.از نقاط متعینی که خلق انسان معاصر سیاسی اجتماعی نوین را به ما نوید داد.جنبش سبز به مثابه یک اتفاق تاریخی پایان یافته است؛ ولی جنبش سبز به مثابه یک پروژه فکری سیاسی اجتماعی در میان مدت تاریخی ما قابیلت ارجاع،استفاده و تکامل دارد.در یادداشت بعدی دوباره به آسیب شناسی اصلاح طلبی فعلی و راهکارهای برون رفت از این شکل اصلاح طلبی با زبان الکن و توان‌اندکم خواهم پرداخت.
#جنبش_سبز
#ایده_اصلاح_طلبی
#ائتلاف_نیروهای_تحول_خواه
#جبهه_ملی
#احسان_شریف_ثانوی
@thirdpower
Forwarded from جمهورى سوم
طبقه متوسط باید زنجیر اسارت اصلاح طلبان را پاره کند!
اتحاد ترس طبقه متوسط با حاکمیت یا خیانت اصلاح طلبان؟


🔻آیا آنطور که محسن حسام مظاهری گفته است، طبقه متوسط با حاکمیت اتحادی بر پایه ترس و اشتراک منافع تشکیل داده است؟* تصور من چنین هست و چنین نیست. طبقه متوسط در بند است.


🔴طبقه متوسط شهری ایرانی از نظر من متولد رژیم پهلوی است اما مثل بسیاری از فرزندان ایرانی در سه رژیم سیاسی معاصر، بیش و پیش از آنکه پسر پدر خود باشد، فرزند جامعه خویش بود و راه خود را در پیش گرفت و راحت بگوییم ناخلف شد. در نهضت ملی با طبقه متوسط قدیم ایران در مقابل شاه و دربار متحد شد اما سر آخر مصدق تنها ماند. به رغم سکوت رضایت آمیز و تا حدی منافع مشترک بازار و علما با رژیم و فئودالها در سالهای پس از کودتا و سکوت متقابل طبقه متوسط شهری در مقابل کشتار طبقه متوسط سنتی در نیمه خرداد ۴۲، پس از آن عذاب وجدان گرفت، به رهبری روشنفکران دینی چپ به این آگاهی رسید که از انقلاب فاشیستی شاه و مردم فاصله بگیرد و با فراموش کردن حوادث مشروطه و استبداد صغیر، با خوش بینی زایدالوصفی با دین، طبقه متوسط سنتی و امام(ره) متحد شد. انقلاب را با ارائه چهره ای دموکراتیک و عدالت‌خواهانه از اسلامیسم در کنار بازاریان و مستضعفین به پیش راند و به پیروزی رساند و بعد از آن بود که به طرفة العینی ورق برگشت. حزب جمهوری اسلامی بعد از سنت‌گرایی اولیه با مستضعفان ائتلاف کرد و پیوند روح چپ انقلابی، رهبری کاریزماتیک امام و لویاتان اسلامی صحنه را در چنان طوفانی فروبرد که طبقه متوسط شهری هنوز هم از شوک سنگین آن بیدار نشده است.


🔴سخن کوتاه کنم. طبقه متوسط شهری همانطور که در سخنرانی هفته گذشته ام درباره کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران؛ نوشته صمد بهرنگی»** گفتم، به نظر من محصول دو نیروی اصلی از بالاست: دانشگاه و دولت نوسازی و البته نیروی سوم مقاومتی که از پایین در آن رشد می یابد: روشنفکری دینی چپ. در جمهوری دوم با اینکه نیروی سوم به کلی خنثا شده اما طبقه متوسط و دانشگاه، میدان تعیین کننده ایست که با فشارهای دائمی دولت نوسازی و مهار ایدئولوژیک و سنتی دست راستی، گاه به سمت دولت نوسازی چرخیده و گاه مقاومت کرده و به سمت مستضعفین گرایش یافته . نماد شکوه اجتماعی طبقه متوسط ایرانی بعد انقلاب را باید دوم خرداد ۷۶ دانست و فرآیند نفوذ و اداره آنرا باید از ۷۸ تا همین امروز بررسی کرد.


🔴نکته اساسی در این میان خیانت اصلاح طلبان است که بعنوان نیروهای نفوذی دولت نوسازی یا آشکارا بگویم هاشمی رفسنجانی در صفوف طبقه متوسط شهری مزورانه و منافقانه پروژه چپ زدایی و سیاست زدایی از طبقه متوسط و جلوگیری از پیوند آن با مستضعفین را بر عهده دارد تا طبقه متوسط شهری را دائما در تور دولت امنیت ملی-سرمایه داری نگه دارد . اصلاح طلبان طبقه متوسط را دائما از دموکراسی می ترسانند تا افسار سلطه سرمایه داری و نخبگان تکنوکرات بر طبقه متوسط هرگز پاره نشود . اصلاح طلبان به جای دغدغه دموکراسی، عدالت، آزادی و نفی سلطه، نوعی عافیت طلبی بورژوایی مصرفی و آزادیهای مبتذل خنثاسازی شده را محور مطالبات طبقه متوسط معرفی میکنند که ارکان اصلی و مقوم رژیم لویاتان-سرمایه داری- لسه فری آنان است که بوی گند فساد آن مشام همه را آزرده.


🔴جهت دوم عملکرد کثیف اصلاح طلبان دوگانه سازی پوچ ایدئولوژیک و فرهنگی میان دولت و حاکمیت است. رنج عمیق دلسوزان انقلابی چون منی اینجاست که حاکمیت نمی داند که با نگاه محافظه کار و امنیتی خود چگونه مداوما رژیم کثیف اصلاح طلبان را تقویت میکند . حسن روحانی در خیانت اصلی خود یعنی گسترش سرمایه داری و امنیت ملی حاکمیت را با خود همدست کرده اما با تکیه بر شکاف پوچ فرهنگی (مثل ماجرای دختر آبی) که زاییده حماقت حاکمیت است و قطعا در نهان توسط اصلاح طلبان تشویق و تحریک میشود، دو قطبی کاذبی ایجاد میکند و سرمایه اپوزوسیونی را جذب و همه اعتراضات را متوجه رأس نظام نشان میدهد . در مجموع این استراتژی بسیار هوشمندانه طراحی شده، اصلاح طلبان با چهار چیز مرزبندی کرده اند: دموکراسی سیاسی و مستضعفین از پایین و ایدئولوژی و اسلام از بالا. نتیجه همان دولت نوسازی آمرانه ملی یا استحاله جمهوری اسلامی به پهلوی است.


♦️امروز با تجاری شدن دانشگاه از یکسو و موج ملی کردن و تجاری سازی اینترنت از سوی دیگر، لحظه به لحظه اندک فضاهای تنفسی جامعه ایران نیز در حال مسدود شدن است. آیا وقت آن نرسیده که نسل جدید طبقه متوسط شهری ایرانی با بازگشت به ریشه های روشنفکری دینی چپ و انقلابی، دوباره به سوی مستضعفان و آرمان عدالت و آزادی و دموکراسی بازگردد ؟ آیا وقت آن نرسیده که حاکمیت نیز هشدار استحاله را دریابد و به جای ذبح مداوم آزادی و عدالت در آستان امنیت ، به ریشه های آرمانی خود بازگردد ؟

* https://news.1rj.ru/str/mohsenhesammazaheri/1684

** https://news.1rj.ru/str/IslamicLeft/806