ناامیدی از «جمع»
این از ویژگیِ بیشتر عرفانهاست که با «ناامیدی» آغاز میشوند: ناامیدی از تغییر بیرون و پناه بردن به درون به امید تغییر آن. به بیان دیگر، وقتی من از تغییر بیرون عاجزم بهتر آنکه تنها به تغییر درون و تغییر خود بسنده کنم!
عرفا بزرگترین روانشناسانِ تاریخ بودند. آنها دریافتند که مادامیکه در بین جمعی و با آنها در میامیزی امید به تغییرِ درون خود هم نمیتوان داشت، و همین بود که از نظرها ناپدید میشدند و کنج عزلت گرفته در دیرها و صومعه ها بیرون از شهرها و دیه ها زندگیِ محقرانه ای برای خود درپیش می گرفتند. اینان به درستی می دانستند که جمع نه تنها در برابر تغییرِ خود واکنشِ به شدت منفی نشان میدهد بلکه عاملِ بازدارنده در تغییرِ زندگیِ کسانی هم میشود که زندگی خلافِ مسیر غالب را بر میگزینند: به تعبیر دیگر، سخت و چه بسا ناممکن است در میانۀ جمع زیستن و معیارهای خود را داشتن!
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، نیز در کتاب خود هستی و زمان تحلیل مشابهی از نسبت فردانیّت و جمع به دست میدهد. ازنظر او، «جمع»، که تعبیر خودِ هایدگر برای آن «das man» است، که میتوان آنرا «آدم» ترجمه کرد، همواره و با ترفندها و شیوه های مختلفی در پی از میان بردنِ فردانیّتِ افراد بر می آید یا فردانیّتهای قلابی و جعلیِ خود را به آنها تزریق میکند، فردانیّتی که نه فردانیّت که عین جمعیت است و نسخه ای مترسک وار یا کاریکاتورگونه از فرد می آفریند تا حسِّ استقلال و فردگراییِ افراد را فرو نشاند. و در عوض این داد و ستد حسِّ موهومی از «جاودانگی» را به اشخاصی میدهد که مجذوبِ «آدم» یا جمع شده اند؛ انگار وقتی در میان جمع و «آدمها» نیستی، بیگانه ای، غریبی، هیچکس را نداری و انگار مرگ در کمینت نشسته و از همین روست که بودن با آدمها حسّی از جاودانگی از مرگ و نیستی را به تو میبخشد، حسّی که توهمی بیش نیست زیرا انسان محکوم به مرگ است.
«جمعِ» اغواگر با لطایف الحیل مختلفی در پی از میان بردن فردیّت و آفریدنِ عروسکهای خیمه شب بازی برای به نمایش درآوردن نقشهای خود-ساخته اش بر می آید. این جمع دامنۀ بسیار وسیعی میتواند داشته باشد. «دانشگاه»، «گروه کوچکی از دوستان»، «روستا»، «شهر»، «کشور»، «اینترنت»، «تلویزیون» و در یک معنای گسترده «رسانه» همه و همه جمع هستند که به اَشکال مختلف، خودآگاه یا ناخودآگاه، انسانها را مورد بمباران معیارهای خاص خود قرار میدهند. در چنین شرایطی شاید راه برون رفت همانی باشد که عرفا برگزیدند!
@BeKhodnotes
این از ویژگیِ بیشتر عرفانهاست که با «ناامیدی» آغاز میشوند: ناامیدی از تغییر بیرون و پناه بردن به درون به امید تغییر آن. به بیان دیگر، وقتی من از تغییر بیرون عاجزم بهتر آنکه تنها به تغییر درون و تغییر خود بسنده کنم!
عرفا بزرگترین روانشناسانِ تاریخ بودند. آنها دریافتند که مادامیکه در بین جمعی و با آنها در میامیزی امید به تغییرِ درون خود هم نمیتوان داشت، و همین بود که از نظرها ناپدید میشدند و کنج عزلت گرفته در دیرها و صومعه ها بیرون از شهرها و دیه ها زندگیِ محقرانه ای برای خود درپیش می گرفتند. اینان به درستی می دانستند که جمع نه تنها در برابر تغییرِ خود واکنشِ به شدت منفی نشان میدهد بلکه عاملِ بازدارنده در تغییرِ زندگیِ کسانی هم میشود که زندگی خلافِ مسیر غالب را بر میگزینند: به تعبیر دیگر، سخت و چه بسا ناممکن است در میانۀ جمع زیستن و معیارهای خود را داشتن!
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، نیز در کتاب خود هستی و زمان تحلیل مشابهی از نسبت فردانیّت و جمع به دست میدهد. ازنظر او، «جمع»، که تعبیر خودِ هایدگر برای آن «das man» است، که میتوان آنرا «آدم» ترجمه کرد، همواره و با ترفندها و شیوه های مختلفی در پی از میان بردنِ فردانیّتِ افراد بر می آید یا فردانیّتهای قلابی و جعلیِ خود را به آنها تزریق میکند، فردانیّتی که نه فردانیّت که عین جمعیت است و نسخه ای مترسک وار یا کاریکاتورگونه از فرد می آفریند تا حسِّ استقلال و فردگراییِ افراد را فرو نشاند. و در عوض این داد و ستد حسِّ موهومی از «جاودانگی» را به اشخاصی میدهد که مجذوبِ «آدم» یا جمع شده اند؛ انگار وقتی در میان جمع و «آدمها» نیستی، بیگانه ای، غریبی، هیچکس را نداری و انگار مرگ در کمینت نشسته و از همین روست که بودن با آدمها حسّی از جاودانگی از مرگ و نیستی را به تو میبخشد، حسّی که توهمی بیش نیست زیرا انسان محکوم به مرگ است.
«جمعِ» اغواگر با لطایف الحیل مختلفی در پی از میان بردن فردیّت و آفریدنِ عروسکهای خیمه شب بازی برای به نمایش درآوردن نقشهای خود-ساخته اش بر می آید. این جمع دامنۀ بسیار وسیعی میتواند داشته باشد. «دانشگاه»، «گروه کوچکی از دوستان»، «روستا»، «شهر»، «کشور»، «اینترنت»، «تلویزیون» و در یک معنای گسترده «رسانه» همه و همه جمع هستند که به اَشکال مختلف، خودآگاه یا ناخودآگاه، انسانها را مورد بمباران معیارهای خاص خود قرار میدهند. در چنین شرایطی شاید راه برون رفت همانی باشد که عرفا برگزیدند!
@BeKhodnotes
پِتیشن یا دادخواستی مردمی برای محکومیت و درخواست حکمِ جلبِ قضاییِ فردِ حیوان آزاری که اخیرن کلیپی از آن در فضای مجازی دست به دست میشد توسط موسسه ای تهیه شده است. در این خلاء وجود قوانین حمایت از حیوانات در قانون ایران، شاید این یکی از معدود گامهای مردمی برای مقابله با حیوان آزاریِ عیان باشد. لطفن شما هم این دادخواست را امضاء کنید و آنرا به اشتراک بگذارید:
https://www.change.org/p/people-support-8097dfe5-e057-43d6-b408-59f576d14058?recruiter=867332998&utm_source=share_petition&utm_medium=copylink&utm_campaign=share_petition
@BeKhodnotes
https://www.change.org/p/people-support-8097dfe5-e057-43d6-b408-59f576d14058?recruiter=867332998&utm_source=share_petition&utm_medium=copylink&utm_campaign=share_petition
@BeKhodnotes
Change.org
Sign the Petition
حمايت از اقدام قضايي موسسه مانا عليه حيوان آزار
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند . . .
امروز همه جا سخن از گیاهخوار بودن و حامیِ حیوانات بودنِ دخترِ ایرانی یی است که به مقرّ یوتیوب حمله کرده و پس از زخمی کردنِ چندنفر اقدام به خودکشی میکند. صرفنظر از اینکه این فرد چه کسی بوده، چه سابقه ای داشته، آیا اصلن از سلامت روانی برخوردار بوده است یا نه، و اصلن با چه انگیزه ای این کار را انجام داده است، هیچ کجا به مخالفتِ او با حجاب و مسخره کردنِ آن و ظاهرن گرایشهای فمینیستی اش اشاره ای نمیشود و هیچ کجا روی ایرانی بودنِ او آنچنان که روی گیاهخواری یا حامیِ حیوانات بودنش تاکید میشود تاکید نمیشود! آیا این را میتوان چیزی غیر از داشتنِ معیارهای دوگانه در مواجهه با پدیده ای دانست!؟
@BeKhodnotes
امروز همه جا سخن از گیاهخوار بودن و حامیِ حیوانات بودنِ دخترِ ایرانی یی است که به مقرّ یوتیوب حمله کرده و پس از زخمی کردنِ چندنفر اقدام به خودکشی میکند. صرفنظر از اینکه این فرد چه کسی بوده، چه سابقه ای داشته، آیا اصلن از سلامت روانی برخوردار بوده است یا نه، و اصلن با چه انگیزه ای این کار را انجام داده است، هیچ کجا به مخالفتِ او با حجاب و مسخره کردنِ آن و ظاهرن گرایشهای فمینیستی اش اشاره ای نمیشود و هیچ کجا روی ایرانی بودنِ او آنچنان که روی گیاهخواری یا حامیِ حیوانات بودنش تاکید میشود تاکید نمیشود! آیا این را میتوان چیزی غیر از داشتنِ معیارهای دوگانه در مواجهه با پدیده ای دانست!؟
@BeKhodnotes
دوستی میگفت: دست از حماقتهایت بردار! کمتر حماقت کن!
گفتم: دوست دارم بردارم و همواره در تلاشم، اما ناتوانم! مگر نه اینکه زندگی بزرگترین حماقتی بود که ما را بدان گرفتار کردند!
گفت: پس منتظر چه هستی؟ چرا این حماقتی که بدان گرفتارت کرده اند را تمام نمیکنی؟
گفتم: کاش معنای زندگیِ کسی نبودم . . .
@BeKhodnotes
گفتم: دوست دارم بردارم و همواره در تلاشم، اما ناتوانم! مگر نه اینکه زندگی بزرگترین حماقتی بود که ما را بدان گرفتار کردند!
گفت: پس منتظر چه هستی؟ چرا این حماقتی که بدان گرفتارت کرده اند را تمام نمیکنی؟
گفتم: کاش معنای زندگیِ کسی نبودم . . .
@BeKhodnotes
جنایتی که جنایتکار و درواقع جنایتکارانش هیچگاه مجازات نشدند و نخواهند هم شد!؟
خطری به نام جان بولتون!
مقاله ای خواندنی از پیتر سینگر دربارۀ جنگ عراق به عنوان آغازِ فرایندی از خشونتها که عاملانش نه تنها مجازات نشدند بلکه دوباره بر مسند قدرت نشسته اند . . .
https://www.project-syndicate.org/commentary/iraq-invasion-illegal-war-of-aggression-by-peter-singer-2018-04
@BeKhodnotes
خطری به نام جان بولتون!
مقاله ای خواندنی از پیتر سینگر دربارۀ جنگ عراق به عنوان آغازِ فرایندی از خشونتها که عاملانش نه تنها مجازات نشدند بلکه دوباره بر مسند قدرت نشسته اند . . .
https://www.project-syndicate.org/commentary/iraq-invasion-illegal-war-of-aggression-by-peter-singer-2018-04
@BeKhodnotes
Project Syndicate
Crime and No Punishment for the Iraq War | by Peter Singer - Project Syndicate
Peter Singer makes the case that US and UK officials launched an illegal war of aggression in 2003.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هایدگر میگفت که تنها انسانها میمیرند چون مرگ-آگاهی خصلتِ تنها انسانهاست. مطالعاتِ اما نشان داده اند که حیوانات هم میمیرند و نوعی مرگ-آگاهی دارند. فیلها،دلفینها،نخستی سانان و حالا گاوها!
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
"در جستجو برای حقیقت توافق نسبتا بی اهمیت است: هر دوی ما ممکن است به آسانی بر خطا باشیم. مردم شدیدن برای طولانی مدت, بر سر آموزه های نادرست (همچون نظام بطلمیوسی جهان) توافق داشتند؛ و توافق اغلب نتیجه ترس از نامدارایی, یا حتی ترس از خشونت است."
کارل پوپر, "مدارا و مسئولیت عقلانی"
@BeKhodnotes
کارل پوپر, "مدارا و مسئولیت عقلانی"
@BeKhodnotes
سخنرانی یووال نوح هراری دربارۀ تاریخ مختصری از بشریّت
آنچه در بازخوانیِ هراری دربارۀ تاریخ بشریت به چشم می خورد تفسیری نیچه ای از این تاریخ و همچنین از انسان است. مطابق نظر هراری، آنچه باعث غلبۀ گونۀ انسانی بر زمین و گونه های دیگر شده «همکاریِ» است. درحالیکه همکاری در جانوران دیگر و خصوصن خویشان نزدیکتر ما یعنی نخستی سانان هم وجود دارد، اما همکاریِ انسانی منعطف تر و قابل بسط تر است به حدی که انسانها میتوانند در جماعتهای چه بسا خیلی بزرگتر هم با هم همکاریِ ارزنده داشته باشند، درحالیکه همکاریِ گونه های دیگر در بهترین شرایط به تعدادِ بسیار معدودی از گروه های کوچک محدود میشود.
اما جنبۀ نیچه ای خوانش هراری مربوط به این مطلب است که از نظر او عامل سازندۀ دیگری که باعث غلبه و پیشرفتِ انسانها بر گونه های دیگر شده است خصوصیتِ «افسانه سرایی یا داستان گوییِ» انسانهاست. ازنظر او، انسانها تنها موجوداتی هستند که ذهنیتِ داستان-سرایی یا افسانه سرایی دارند و داستانها و افسانه های بسیاری را، خواه سودمند یا غیرسودمند، در زمانها و مکانهای مختلف برای اهداف و مقاصدِ عملی خود تعریف کرده اند که هرچند ریشه در واقعیت ندارد اما برای آنها دارای کارکردهای گوناگونی است. اخلاق، دین، اقتصاد، سیاست، حقوق غیره و غیره همه جزوی از این داستانها و افسانه های انسانی محسوب میشوند!
نهایتن، آنچه در بسیاری از موارد به «همکاریِ» انسانی حال و هوای خاصی می بخشد همان خصلتِ داستان سرایی یا افسانه گوییِ اوست. مثلن همکاری به منظور تحقق آرمان یا یک ایدئال مشخص میتواند به همکاریِ انسانی وسعت و فراخیِ بیشتری بخشد، چیزی که در گونه های دیگر شاهد آن نیستیم.
⭕️ سخرانی به زبان انگلیسی است و بدون زیرنویس یا ترجمۀ فارسی 👇👇👇
@BeKhodnotes
آنچه در بازخوانیِ هراری دربارۀ تاریخ بشریت به چشم می خورد تفسیری نیچه ای از این تاریخ و همچنین از انسان است. مطابق نظر هراری، آنچه باعث غلبۀ گونۀ انسانی بر زمین و گونه های دیگر شده «همکاریِ» است. درحالیکه همکاری در جانوران دیگر و خصوصن خویشان نزدیکتر ما یعنی نخستی سانان هم وجود دارد، اما همکاریِ انسانی منعطف تر و قابل بسط تر است به حدی که انسانها میتوانند در جماعتهای چه بسا خیلی بزرگتر هم با هم همکاریِ ارزنده داشته باشند، درحالیکه همکاریِ گونه های دیگر در بهترین شرایط به تعدادِ بسیار معدودی از گروه های کوچک محدود میشود.
اما جنبۀ نیچه ای خوانش هراری مربوط به این مطلب است که از نظر او عامل سازندۀ دیگری که باعث غلبه و پیشرفتِ انسانها بر گونه های دیگر شده است خصوصیتِ «افسانه سرایی یا داستان گوییِ» انسانهاست. ازنظر او، انسانها تنها موجوداتی هستند که ذهنیتِ داستان-سرایی یا افسانه سرایی دارند و داستانها و افسانه های بسیاری را، خواه سودمند یا غیرسودمند، در زمانها و مکانهای مختلف برای اهداف و مقاصدِ عملی خود تعریف کرده اند که هرچند ریشه در واقعیت ندارد اما برای آنها دارای کارکردهای گوناگونی است. اخلاق، دین، اقتصاد، سیاست، حقوق غیره و غیره همه جزوی از این داستانها و افسانه های انسانی محسوب میشوند!
نهایتن، آنچه در بسیاری از موارد به «همکاریِ» انسانی حال و هوای خاصی می بخشد همان خصلتِ داستان سرایی یا افسانه گوییِ اوست. مثلن همکاری به منظور تحقق آرمان یا یک ایدئال مشخص میتواند به همکاریِ انسانی وسعت و فراخیِ بیشتری بخشد، چیزی که در گونه های دیگر شاهد آن نیستیم.
⭕️ سخرانی به زبان انگلیسی است و بدون زیرنویس یا ترجمۀ فارسی 👇👇👇
@BeKhodnotes
امروز باعث مرگ غیرعمدی سه مورچه شدم!
خدا داند از روزی که زاده شده ام باعث مرگ غیرعمدیِ چند ده هزار موجود دیگر شده ام!؟
پس دستکم در مورد انسان، هر تولدی مولودِ مرگِ غیرعمدیِ هزاران موجودِ دیگر است، زادن مولودِ مرگهای بیشماری است!
نمیدانم زادن چطور میتواند موجه باشد!
اینها را گیاهخواری به دوستش میگفت . . .
@BeKhodnotes
خدا داند از روزی که زاده شده ام باعث مرگ غیرعمدیِ چند ده هزار موجود دیگر شده ام!؟
پس دستکم در مورد انسان، هر تولدی مولودِ مرگِ غیرعمدیِ هزاران موجودِ دیگر است، زادن مولودِ مرگهای بیشماری است!
نمیدانم زادن چطور میتواند موجه باشد!
اینها را گیاهخواری به دوستش میگفت . . .
@BeKhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در دامداریِ صنعتی جوجه ها اینگونه زنده زنده چرخ میشوند!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به مادران که رنج می زایند و خود بیشترین رنج را هم میکشند!
(تلاشهای خستگی ناپذیر راکون مادر برای آموختن به کودک. به قول ایرج میرزا:
دستم بگرفت و پا به پا برد/ تا شیوۀ راه رفتن آموخت)
(تلاشهای خستگی ناپذیر راکون مادر برای آموختن به کودک. به قول ایرج میرزا:
دستم بگرفت و پا به پا برد/ تا شیوۀ راه رفتن آموخت)