دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی – Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
544 subscribers
210 photos
115 videos
28 files
223 links
کتابها (ترجمه):
هایدگر واپسین؛جولیان یانگ،حکمت
درآمدی بر فهم هرمنوتیک؛لارنس اشمیت،ققنوس
آزادی حیوانات؛پیترسینگر،ققنوس
فلسفه قاره ای و معنای زندگی؛جولیان یانگ،حکمت
حق حیوان، خطای انسان؛تام ریگان،نشرکرگدن
درآمدی به فهم فایده‌گرایی،نشرطه
@BeKhod87
Download Telegram
جشن سده و رنج حیوانی

دو روز قبل، دهم بهمن ماه در تقویم با عنوان جشن سده شناخته میشود، که از دوران باستان تا ایران پس از اسلام این جشن با برپا کردن آتشی بزرگ بزرگداشته میشده است، هرچند این روزها دیگر اثری از آن در جامعه ایرانی دیده نمیشود و ظاهرن به برخی از شهرهای ایران و جوامع کوچک زردشتی محدود شده است!

چند روز پیش مطلبی را در کانال دکتر شفیعی کدکنی درباره جشن سده دیدم که نقل قولی از تاریخ بیهقی درباره بزرگداشت این جشن در زمان غزنویان است. مطلب درباره رنجی است که انسانها از دوران قدیم تا به امروز به انحا و اشکال مختلف بر سر حیوانات آورده اند، و جشنهای ایرانی هم از این قاعده مستثنی نبوده اند:

"و سَده نزدیک بود، اُشترانِ سلطانی را و از آن همهٔ لشکر به‌صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید. و گز می‌آوردند در صحرایی که جویِ آب بزرگ بود، بر آن شَرَف [مکان بلند] می‌افگندند، تا به بالایِ قلعتی برآمد. و چهارطاق‌ها بساختند از چوبِ سختْ بلند و آن را به گز بیاگَندند. و گزِ دیگر که سختِ بسیار بود بالایِ کوهی برآمد بزرگ. و الهٔ [عقاب] بسیار و کبوتر و آنچه رسم است از دارات این شب به‌دست کردند.
[...]
و سَده فراز آمد، نخست شبْ امیر بر آن لبِ جویِ آب که شِراعی [چادر] زده ­بودند بنشست و ندیمان و مُطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند– و پس از آن شنیدم که قریبِ دَه فرسنگ فُروغِ آن آتش بدیده بودند– و کبوتران نفط‌اندود [آغشته به نفت] بگذاشتند و دَدَگان [حیوانات] به قارندود [قیراندود] و آتش زده دویدن گرفتند، و چنان سَده­‌یی بود که دیگر آن چنان ندیدم، و آن به‌خرّمی به‌پایان آمد." {تاریخ بیهقی، جلد پنجم، صص 72-571، ناشر دنیای کتاب}

در همان کانال، البته مطلبی در نقد و نکوهش این آئین با این مضمون آمده که:

"️نکته‌ای که لازم است متذکر گردیم این است که آتش زدن به جانوران و پرندگان سودمند با آن احترام و تقدیسی که در دین مزدیسنا به جانوران (بویژه جانوران سودمند) می‌شده است، بدون شك از رسوم و آداب ایرانِ پس از اسلام است، چه، از طرفی در دین زرتشتی آزار جانوران سودمند اهورائی از گناهان بزرگی بوده است و چنانکه می‌دانیم زرتشتیان امروزه نیز در این جشن چنین رسمی را معمول نمی‌دارند و حال آنکه اگر آتش زدن حیوانات جزء رسوم و آداب باستانی آنان بود بدون شک سنّت دیرین خود را نگاه می‌داشتند، به علاوه چنانکه ملاحظه شد و از این پس نیز خواهد آمد این رسم تنها در دربار پادشاهان و امیران معمول بوده است نه در جای دیگر، گو اینکه اساساً بی‌جان کردن جانداری برای پدید آوردن سرور و شادی و انبساطِ خاطر دور از جوانمردی و مردمی است و به همین جهت است که ابوریحان در آثار الباقیه (ص ۲۲۷ چاپ زاخو) پس از ذکر رسم فوق می‌گوید:
خداوند از کسانی که از آزار رساندن جانوران و جانداران لذت می‌برند انتقام گیرد." {براهیم پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴ خورشیدی، ص ۱۶}

البته بعید میدانم حتی اگر جانوری توسط انسانی غیرسودمند هم لحاظ شود، باز بتوان از سوزاندن آن و مشاهده اش لذت برد! سوءاستفاده و بهره کشی از حیوانات در اَشکالی سادیتستی همچون این در فرهنگهای باستانی دیگر هم رواج داشته یا همچنان دارد. مثلن در روم باستان، مورخی بنام لِکی درباره بازیهای رومی و آزار و اذیت بردگان انسانی [گلادیاتورها] و بردگان غیر-انسان یا همان حیوانات اینگونه نقل میکند:
"سرانجام مبارزه­ ساده خسته ­کننده شد و انواع قساوت­ها به منظور برانگیختنِ این علاقه­ روبه ­ضعف توصیه شد. در یک وهله خرسی و گاو نری، در حالیکه به هم زنجیر شده بودند، در نبردی وحشیانه در شن­ها[ی کف کلوزیوم] می­غلتیدند؛ در وهله­ ای دیگر، مجرمانی که پوست­های وحوش به تن کرده بودند به جلوی گاوهای نری افکنده می­شدند که با آهن­های داغِ گداخته یا تیرهایی که نوکشان به قیرِ مذاب اندود شده بود دیوانه شده بودند. تحت فرمانروایی کالیگولا چهارصد خرس ظرف مدت یک روز کشته شدند. . . . تحت حکمرانیِ نرون، چهارصد ببر با گاوهای نر و فیلها مبارزه کردند. در روزِ دیگری، که توسط تیتوس به کلوزیوم اختصاص داده شده بود، پنج هزار حیوان هلاک شدند. تحت حکمرانیِ تِراجان، بازی­ها برای یکصد و بیست و سه روزِ متوالی ادامه پیدا کرد. از شیرها، ببرها، فیلها، کرگدن­ها، اسب­های آبی، زرافه­ ها، گاوهای نر، گوزن­های نر، حتی کروکودیل­ها و مارهای غول­ پیکر استفاده می­شد تا باعث نوآوری در این نمایش گردد. هیچیک از این نمایش­ها عاری از رنج انسانی نبود. . . . ده هزار انسان در خلال بازی­های تِراجان با یکدیگر جنگیدند. نِرون باغ­های خود را در شب با مسیحیانی روشن می­کرد که لباس­های قیراندودِ مشتعلی بر تن داشتند. تحت حکمرانیِ دومیتیان، ارتشی متشکل از کوتوله ­های ضعیف مجبور به جنگیدن شده بودند. . . . میل به خونریزی آنچنان شدید بود که در صورتیکه شاهزاده­ ای از توزیعِ غلات غفلت می­کرد در مقایسه با زمانیکه از این بازی­ها غفلت کرده بود عدم ­محبوبیتِ کمتری داشت" [آزادی حیوانات، پیتر سینگر، صص 68-367، نشر ققنوس]

از همین رو، با سنت و گذشته باید همواره به شکلی منتقدانه مواجه شد، جنبه های مثبت و سازنده آنرا حفظ و جنبه های منفی اش را به تیغ نقد سپرد. و انواع بهره کشی و ستم را در این جریان نباید برتافت. هرچند، نباید فراموش کرد، که قربانیان اصلی مراسم آتش بازی این روزها هم همچنان حیوانات هستند. هرچند حیوانی به شکلی مستقیم و عیان قیراندود و سوزانده نمیشود، اما به چشم خود شاهد مراسم آتش بازی سال نو در شب بوده ام و حیواناتِ سراسیمه و آشفته را دیده ام که چگونه وحشت زده در میانه شب به ناکجا میگریزند. خیلیهاشان هم در جریان این مراسمها در اثر استرسهای ناشی از صدای انفجار دچار سکته و مرگ میشوند.


لینک مطلب در کانال دکتر کدکنی:

https://news.1rj.ru/str/shafiei_kadkani/1968

@BeKhodnotes
Audio
"مادرم گیسوان حنامی بست" شعری باصدای محمدخداپناه مادرم گیسوان حنا می بست
رنگ گیسوی او حنایی بود
ناخن و دستهای نازک او
مثل رنگ طلا طلایی بود
چشم های نحیف و کم سویش
گاه برآسمان آبی بود
باچراغی که پای او می سوخت
با شب تارش آشنایی بود
تادم صبح پای دود چراغ
اشک چشمش همیشه جاری بود
صبح تا شب برای لقمه ی نان
چشمهایش به دار قالی بود
هرزمان من بخانه می رفتم
دست او یک پیاله چایی بود
با همان گیسوان بافته اش
که شرابی و ارغوانی بود
چارقد روی موی زیبایش
همچو رنگ پرقناری بود
تاصدایم به گوش او می خورد
صورتش چون گل بهاری بود
گرشبی دیرخانه می رفتم
در تب و تاب و بی قراری بود
دوستانم همیشه می گویند
حاتمی از تبار طایی بود
باتمام سخاوت و کرمش
دلش ازحقد وکینه عاری بود
باتمام صفا وسادگیش
رحمتش همچوابرجاری بود
هرکه با اونشت وبرمی خاست
غم دنیا از اوفراری بود
بعد او روزها وشبهایم
بی قراری وآه وزاری بود
یاد او بازخاطرم آشفت
اشک چشمان من گواهی بود

#محمدخداپناه
"(به نقل از حارث محاسبی) و همه چیزها به قوت عزم دست دهد و به قهر کردن هوا و نفس که هرکه را عزم قوی باشد مخالفت هوا بر وی آسان باشد. پس عزم قوی دار و بر این خصلتها مواظبت نمای که این مجرب است. اول خصلت آن است که به خدای سوگند یاد نکنی، نه به راست و نه به دروغ، ونه به سهو و نه به عمد، و دوم از دروغ پرهیز کنی، و سوم وعده خلاف نکنی و چون وفا توانی کرد و تا توانی کس را وعده ندهی که این به صواب نزدیک است و چهارم آنکه هیچ کس را لعنت نکنی، اگرچه ظلم کرده باشد، و پنجم دعای بد نکنی نه به گفتار و نه به کردار و مکافات نجوئی و بر خدای تحمل کنی، و ششم بر هیچ کس گواهی ندهی نه بکفر و نه به شرک و نه به نفاق که این به رحمت بر خلق نزدیک تر است و از مقت خدای تعالی دورتر راست، و هفتم آنکه قصد معصیت نکنی، نه در ظاهر و نه در باطن و جوارح خود را از همه بازداری. و هشتم آنکه رنج خود برهیچ کس نیفکنی و بار خود اندک و بسیار از همه کس برداری در آنچه بدان محتاج باشی، و در آنچه بدان مستغنی باشی، ونهم آنکه طمع از خلایق بریده گردانی و از همه ناامید شوی از آنچه دارند، و دهم آنکه بلندی درجه و استکمال عزت نزدیک خدای و نزدیک خلق برآنچه خواهد در دنیا و آخرت بدان سبب به دست توان کرد. که هیچ کس را نبینی از فرزندان آدم علیه السلام. مگر که او را از خود بهتر دانی."

تذکره الاولیای عطار نیشابوری
ذکر حارث محاسبی

@BeKhodnotes
سخنی دربارۀ «هشّ»

امروز خیلی اتفاقی متوجه ساختار واژگان هُشدار و هُشیار شدم. هر دو از ترکیب هُش یا همان هوش با پسوندهای «دار» و «یار» ساخته شده اند که به معنای به هوش بودن و آگاه بودن است. اما همینطور در ذهنم دنبال واژگان دیگری هم گشتم که با هُش شروع شود. چیز زیادی نیافتم مگر ترکیب اسم صوتِ «هُش کردن» که برای حیوانات به کار میرود. در دهخدا هم جستجو کردم و دیدم که هُش کردن به معنای به هوش آوردن و آگاه کردن است. در واقع، به نظر میرسد، صوتِ «هُش» یا به تعبیری هُش کشیدن برای حیوان، که «ش» هم به صورت مشدد معمولن بکار میرفته، همان «هُش» در هُشدار و هشیار است که به منظور به هوش آوردن حیوان و آگاه کردنش برای مثلن توقف یا تغییر مسیر است!

@BeKhodnotes
ابن سینا در کتاب اشارات و تنبیهات ذیل بحثی دربارۀ چند و چونیِ لذت و تعریف آن، لذت را «دریافتن و رسیدن به چیزی میداند که فرد دریافت کننده آنرا کمال و خیر تشخیص میدهد» [ترجمه و شرح اشارات، جلد 1، ص ص. 20-417، ترجمه حسن ملکشاهی] سپس پیرو همین بحث، ذیل وهم و تنبیهی، انتقادی را به تعریف خود از لذت مطرح کرده و درصدد پاسخ بدان برمی آید. انتقاد یا همان «وهم» از این قرار است که کمالات و خیراتی هستند که لذت متناسب با آنها وجود ندارد، مثل صحت و سلامتی. به عبارت دیگر، سلامتی هرچند از بزرگترین کمالات و خیرات به شمار میرود، اما آنقدری که ما مثلن از فلان بو و طعم، یا فلان لذت بدنی لذت میبریم، از لذتِ سلامتی بهره نمیبریم! پاسخ ابن سینا در مقام تنبیه، به نظر من پاسخ قابل تاملی است هرچند انتقاد را آنطوریکه باید و شاید رفع نمیکند. اینجا ابن سینا، قید دیگری را هم به تعریف لذت می افزاید، و آن عبارتست از اینکه شرط تحقق لذت «آگاهی از کمال موردنظر» است. یعنی، مادامیکه نسبت به کمال آگاهی و هوشیاری و به تعبیری حضور نباشد، لذت تحقق نمی یابد. برهمین اساس، اگر ما از سلامتی لذت نمیبریم، یا آنگونه که شاید و باید لذت نمیبریم، به خاطر فقدان آگاهی مان نسبت بدان به عنوان یک موهبت و خیر است. همینکه بیمار میشویم یا مخاطره ای جدی را نسبت به سلامتی خود احساس میکنیم، سلامتی در مقام موهبت و کمال، به تعبیرِ پدیدارشناسان، در تیررس آگاهی مان قرار میگیرد و آنجاست که تازه، به تعبیر من، میفهمیم آنچه در واقع همیشه برایمان حاضر بوده قرار نیست همیشه حاضر باشد و داشتنش مشروط به شروط بسیاری است که از بخت خوش ما تاکنون نصیبمان شده است.

هرچند افزودن این قید به تعریف، به نظرم همچنان پاسخ خیلی قانع کننده ای به اعتراض عدم تناسب لذت از سلامتی و کمال بودنش به عنوان کمالی خیلی بزرگ نیست، چون آگاهی بدان را بسیار موقتی و گاه و بیگاه و منوط به درد و مرض میکند، اما نکتۀ ابن سینا نکتۀ قابل تاملی است. به عبارت دیگر، به نظر میرسد، نگریستن به دردها و رنجها به این صورت نکتۀ حکیمانه ایست که مادامیکه ما را نکشند، درمقام تلنگرهایی هستند که هرازچندگاهی یادمان میآورند که آنچه را همواره به عنوان پیش فرض جزوی از وجود خودمان انگاشته ایم، مشروط به شروط زیادی هستند که هرلحظه امکان فرو ریختن یکی از این شروط کافی است که شرطهای بعدی را دومینووار از میان بردارد. به تعبیری میتوان گفت که ما همواره در لبه پرتگاه نیستی که به باریکی لبۀ شمشیری آبدیده می ماند گام بر میداریم.

چه بسا دیدن دردها و مرضها درمقام تلنگر نکتۀ اصلی این مصرع است که «مرد را دردی اگر باشد خوش است/درد بی دردی علاجش آتش است». هوشیاری یی که اگر ما مردمانِ معمولی این دردهایمان هستند که آنرا به خاطرمان می آورند، تازه اگر بیاورند، عارفان همواره نسبت بدان حضور دارند و همواره نسبت بدان هوشیارند!

@BeKhodnotes
شعری از پدرم #محمدخداپناه با نام "بشنوید ای دوستان"

@BeKhodnotes
و گفت: عافیت را طلب کردم در تنهائی یافتم و سلامت در خاموشی.

تذکره الاولیا، ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی

@BeKhodnotes
Audio
تابستان گذشته در نیمه شبی روشن, که ساعت از دوازده گذشته بود، برای قدم زدن به کنار دریاچه اصلی شهر رفته بودم که این صدا توجه مرا به خود جلب کرد. امروز اتفاقی فایل آنرا دیدم. صدا به قدری زیبا و حیرت‌انگیز بود که تا دقایقی مرا در آنجا میخکوب کرد و خوشبختانه دقایقی از آنرا ضبط کردم. متاسفانه نام پرنده را نمیدانم که چیست، اما گویی از بهشت آمده بود!

@BeKhodnotes
Bal Dar Bal-(IRMP3.IR)
Mohammad Reza Lotfi
به گمانم، یکی از بهترین کارهای موسیقی ایرانی، این اجرای زنده‌یاد محمدرضا لطفی همراه با دکلمه اشعار توسط هوشنگ ابتهاج (سایه)، و تنبک‌نوازی محمد قوی حلم است. اجرایی در نهایت سادگی، همراه با اشعاری به لحاظ محتوایی نسبتن متفاوت از اشعاری که معمولن در موسیقی سنتی ایرانی خوانده میشود با مضامین عشق‌های زمینی یا عشق‌های آسمانی.

"جهان چو آبگینه شکسته‌ایست، که سروِ راست هم در‌ او شکسته می‌نمایدت
چنان نشسته کوه در کمین این غروب دره‌های تنگ، که راه بسته می‌نمایدت
زمانِ بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر‌ ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!"

@BeKhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کرکس ریشو [bearded vulture]، یا همان «همای سعادت» در فرهنگ ایرانی، که خوراکش سخت ترین بخش لاشۀ حیوانات یعنی استخوان آنهاست. ارسطو در کتاب حیوان شناسی اش آنرا فینی [Phene] می نامد، و ابن سینا نیز در کتاب الحیوان شفاء فینی را همان «هما» میداند. همان ارسطو هُما را پرنده ای میداند که از جوجه عقابهایی که والدینشان آنها را از لانه طرد میکنند نگهداری میکند و به تعبیری آنها را به فرزندخواندگی خود میپذیرد! ابن سینا هم عینن همان ادعای ارسطو را تکرار میکند. مطلبی که نمیتوانم دربارۀ درستی یا نادرستی اش قضاوتی کنم! اما اینجا یک چیز قطعی است، اینکه هُما همچون سایه ای به دنبال گرگ میرود تا به امید اینکه گرگ لاشه ای بیابد از استخوانهایش بهره ببرد. گویی سایۀ سعادت هُماست که گرگ را به لاشه ای میرساند!
@BeKhodnotes
امروز که در ایران برابر با سیزدهم فروردین یا همان 13 بدر بود، در کشورهای دیگر و عمدتن با فرهنگ مسیحی مصادف شده بود با جمعۀ خوب [Good Friday] که یکی از تعطیلات عید پاک [easter] به شمار میرود. جمعۀ خوب یادآور مصلوب شدن عیسی مسیح است که در این روز مسیحیان آدابی همچون روزه گرفتن، غبارروبی مقابر و ... را دارند. عید پاک یا رستاخیز مسیح، دو روز بعد یعنی پس-فردا یکشنبه است که به باور مسیحیان یادآور برخاستن یا قیام مسیح پس از مصلوب شدن اوست. البته روز عید پاک از سالی به سال دیگر متفاوت است، و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت) تغییر می‌کند و بدین گونه محاسبه می‌شود که اولین یکشنبه بعد از ماه کاملی که پس از اعتدال بهاری باشد، عید پاک است.

اما شباهتهای عید پاک با مراسم نوروز بسیار جالب است، و از آنجاییکه نوروز از قدمت بیشتری برخوردار است به نظر میرسد که بسیاری از آیینهای نوروزی وارد مراسم عید پاک شده باشند. از جملۀ آنها میتوان به سبزه و تخم مرغ رنگی اشاره کرد. اما چیزی که مشخصن مختص کشور فنلاند در آیین بزرگداشت عید پاک است، خوردن شیرینی یی است که بسیار شبیه به سمنوی ما ایرانیهاست، اما برخلاف سمنوی ما نه از گندمِ معمولی، بلکه از چاودار تهیه میشود، که به لحاظ طعم و بافت شبیه به سمنوست. فنلاندیها به این شیرینی مَمّی [Mämmi] میگویند. آنچه برای من بسیار جالب بود این بود که مَمّی ظاهرن تنها نسخۀ غیر-ایرانیِ سمنوی ما ایرانیهاست. حال اینکه چه ارتباطی میتواند بین دو شیرینی با دستور عملهای خیلی مشابه اما در دو فرهنگ بسیار متفاوت وجود داشته باشد، و زمان مصرف آنها نیز در هنگام شروع بهار باشد، مطلبی است که جای بررسی دارد! در ویکی پدیای فنلاندی که دربارۀ مَمّی است هم به این مطلب اشاره شده است. [https://fi.wikipedia.org/wiki/M%C3%A4mmi]

این هم مطلبی دربارۀ شباهتهای نوروز و عید پاک:
https://www.bbc.com/persian/iran/2009/04/090407_mg_ma_nowrooz_easter

@BeKhodnotes
Forwarded from اتچ بات
اَبَرنواختر SN 1006, و گزارش ابن‌سینا از آن

‍ تصویری که میبینید تصویری است از باقیمانده‌های یک انفجار اَبَرنواختری یا همان سوپرنوا به نام SN 1006, که مخفف Super Nova 1006 AD.  این ابرنواختر با فاصله ۷۲۰۰ سال نوری، که به عنوان درخشانترین ابرنواختر شناخته میشود ظاهرن حاصل برخورد دو ستاره کوتوله به یکدیگر بوده، و آنچنان انفجاری ایجاد کرده که در سال ۱۰۰۶ میلادی، یا  ۳۹۶/۷ هجری به مدت چندین ماه در زمین قابل رویت بوده است. نکته جالب اینکه این پدیده نجومی توسط نویسندگان بسیاری در همان زمان وقوعش از اروپا گرفته تا خاورمیانه و آسیا ثبت و ضبط گردیده است. یکی از این گزارشها را ابن سینا در کتاب شفا ضبط کرده که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. گزارش ابن سینا از این پدیده نجومی از این قرار است:

"پس اینگونه اتفاق میافتد که آتشها و شراره‌هایی برای مدت طولانی یا در صورت فلکی گرگ، که اکثرن شمالی است و گاهی نیز جنوبی، و یا در صورت ستاره‌ای از ستاره‌ها در آسمان باقی می‌ماند، همچون آنچیزی که در سال ۳۹۷ هجری ظاهر شد. پس نزدیک به سه ماه در آسمان ظاهر شد و اندک اندک رو به کم‌رنگی گذاشت تا اینکه کلن ناپدید شد. و در ابتدا به رنگ سیاه و سبز بود. سپس بی‌وقفه شروع به پرتاب شراره‌ها و آذرخشهایی کرد و به سپیدی‌اش افزوده شد تا اینکه از میان رفت. پس گاهی اتفاق می‌افتد که آن در صورت فلکی مار است، و یا صورت حیوانی شاخدار و یا سایر صورتهای فلکی دیگر."

ترجمه بالا از من است، اما دیگر نویسندگان به شکل دیگری آنرا ترجمه کرده‌اند:

"پس اینگونه اتفاق میافتد که آتشها و شراره‌هایی برای مدت طولانی یا در شکل دسته‌ای از مو و یا با دنباله‌ای (یعنی به شکل ستاره‌ای دنباله‌دار)، که اکثرن شمالی است و گاهی نیز جنوبی، و یا در صورت ستاره‌ای از ستاره‌ها در آسمان باقی می‌ماند، همچون آنچیزی که در سال ۳۹۷ هجری ظاهر شد. پس نزدیک به سه ماه در آسمان ظاهر شد و اندک اندک رو به کم‌رنگی گذاشت تا اینکه کلن ناپدید شد. و در ابتدا به رنگ سیاه و سبز بود. سپس بی‌وقفه شروع به پرتاب شراره‌ها و آذرخشهایی کرد و به سپیدی‌اش افزوده شد تا اینکه از میان رفت. پس گاهی صورت ریش به خود گرفته، یا حیوانی شاخدار یا سایر صورتهای دیگر".

این ترجمه اخیر از مقاله‌ای است به قلم چند نویسنده آلمانی درباره گزارش ابن سینا درباره این پدیده نجومی که به نظر من دارای اشکالاتی است و از اینرو ترجمه بالا از نظر من درست تر به نظر میرسد!

عنوان مقاله مورد نظر:

An Arabic report about supernova SN 1006 by Ibn Sinā(Avicenna)  by: R. Neuhäuser, C. Ehrig-Eggert, and P. Kunitzsch.


https://www.nationalgeographic.com/history/article/160427-lost-supernova-sighting-sn1006-arab-astronomy


@BeKhodnotes
سایت زیر به معرفی گروه پژوهشی‌یی میپردازد که همه اعضا در زمینه <جایگاه اخلاقی حیوانات نزد متفکران مختلف در دوره‌های تاریخی مختلف> کار پژوهشی خود را پیش میبرند. من هم به عنوان عضو کوچکی از این گروه اختصاصن در زمینه <جایگاه اخلاقی حیوانات در اخلاق ارتباط با حیواناتِ معاصر و همچنین فیلسوفان مسلمانی همچون ابن سینا و ملاصدرا> کار میکنم. در این سایت اطلاعات کلی درباره اعضای گروه، زمینه‌های پژوهشی هریک و آثار هنری مرتبط با مضمون حیوانات توسط هنرمندی اسلوونیایی که اختصاصن با گروه همکاری میکند قابل مشاهده است. اسامی اعضای گروه به ترتیب آنچه در صفحه گروه آمده عبارتند از:

Miira Tuominen
سرپرست گروه و استاد دانشگاه استکهلم سوئد

Tua Korhonen
پژوهشگر از دانشگاه هلسینکی

Philip Line
پژوهشگر مستقل از دانشگاه لیدز

Janne Mattila
پژوهشگر از دانشگاه لووَن بلژیک

Juhanna Toivonen
پژوهشگر و استادیار از دانشگاه یووَسکولا فنلاند

Liisa Kaski
پژوهشگر و دانشجوی دکتری از دانشگاه هلسینکی

Behnam Khodapanah
پژوهشگر و دانشجوی دکتری از دانشگاه یووَسکولا فنلاند

Tinka Volarič
هنرمند گروه از کشور اسلوونی

البته این صفحه به تازگی راه‌اندازی شده و در ماههای آینده اطلاعات بیشتری از فعالیتهای گروه در آن منتشر خواهد شد.

https://philosophyandanimals.com/

@BeKhodnotes
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ از نظرگاه جهان . . .

۱. برای یک لحظه کویری همچون کویر پهناور لوت را با آن حجم انبوه از ماسه‌هایش تصور کنید. قطعن تصور اینکه چه تعداد دانه ماسه در کویر لوت وجود دارد اگرنه محال، نزدیک به غیرممکن به نظر میرسد. حال تصور کنید یکی از این دانه‌های ماسه به ناگهان ناپدید گردد، جوری که هیچ اثری از آن برجای نماند. چه اتفاقی می‌افتد؟ ظاهرن هیچ! اصلن بود یا نبود یک یا حتی چندین هزار دانه ماسه در آن انبوه بیکران از کویر لوت چه اهمیتی میتواند داشته باشد!
حال بیایید کمی مقیاس را خردتر کنیم. یعنی تعداد مولکولهای موجود در یک دانه ماسه یا اتمهای آن در مقیاسی خردتر، یا ذراتی زیر-اتمی در مقیاس خُرد ماورای تصور. وقتی حذف یک دانه ماسه در آن دشت پهناور لوت اینقدر بی‌اهمیت است، دیگر سخن از اهمیت ذرات تشکیل دهنده آن دانه ماسه به نحو اولی بیهوده و فاقد اهمیت به نظر میرسد.

۲. حال به تصویر زیر بنگرید. این تصویر که با نام "نقطه آبی کم‌رنگ" شناخته میشود را فضاپیمای وویجر۱ از فاصله ۶ میلیارد کیلومتری از مدار زحل از سیاره زمین گرفته است. آن نقطه آبی کم‌رنگ درواقع زمین است. کارل سگانِ ستاره شناس درباره این تصویر گفته بود، "این نقطه آبی کمرنگ همان جهان ماست. همه ماست. هرکسی که میشناسید، هرکسی را که دوست میدارید. هرکسی را که تاکنون شنیده‌اید حیات و زیستی داشته است، در همینجا بوده است. روی ذره‌ای از غبار در پرتو خورشید".
شباهت زمین در پهنه بیکران فضا و آن دانه ماسه در پهنه کرانمند کویر لوت شباهتی غیرقابل انکار است. به راستی اگر این نقطه آبی کمرنگ در کسری از ثانیه از میان برود و ناپدید شود، آیا در مقیاس کلان اتفاقی می‌افتد؟ بعید میدانم. بود و نبود این نقطه مثل بود و نبود همان دانه ماسه است. وجود ما انسانها در کنار دیگر موجودات درون این نقطه آبی کمرنگ، همچون مواد تشکیل‌دهنده آن دانه ماسه، از مولکولها گرفته تا ذرات زیر-اتمی، اصلن به حساب نمی‌آید. در واقع در مقیاس کلان، ما همه معادل هیچیم. به قول هوشنگ ابتهاج: زمان بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج/ به پای او دمی است این درنگ درد و رنج!
چه بسا دَم هم عنوان بزرگی است برای وجود ما!
به عبارت دیگر، از نظرگاه جهان میان بود و نبود ما هیچ تفاوتی نیست. هرچه را ما مهم قلمداد میکنیم از نظرگاه تنگ-نظرانه و محدود خود ماست.

۳. فقدان اهمیت از نظرگاه جهان، نسبتن پوچ‌انگارانه به نظر میرسد. اما چه بسا بتوان در دل این پوچی نوعی اندیشه نجات‌بخش را یافت: یعنی، فقدان دلنگرانی نسبت به آینده به عنوان منبع دلهره و آشوب. اگر یکی از عوامل دلهره و اضطراب ما این است که "ای داد بیداد، زمان گذشت/درحال گذر است و من هنوز اندر خم یک کوچه‌ام با انبوهی از آمال و آرزوهای تحقق نایافته". اصولن چه من در رنج باشم یا در لذت همانقدر از نظرگاه جهان فاقد اهمیت است که بود یا نبود من. از اینرو، بیمناکی و حس دلهره و اضطراب نسبت به عُقم و ناکامی ترجیحات و لذتها خصوصن در آینده بی‌معنا به نظر میرسد، چون وقتی بر بود و نبود من هیچ اهمیتی نیست چطور میتواند بر بود و نبودِ ترجیحات و لذتهای من اهمیتی مترتب باشد! انسانِ ناکام و انسانِ کامیاب هردو به نظر از این چشم‌انداز نهایتن معادل هیچ به شمار خواهند رفت. در این مقیاس، به تعبیری، شاه و گدا مقابل نشینند. وجود یک باکتری، پشه، انسان، سیاره، ستاره، کهکشان و ... نهایتن در این مقیاس کلان دَمی بیش نیست، همه فاقد اهمیتی بنیادین! به عبارت دیگر، همه آنچه ما در خصوص خود تا این اندازه مهم می‌انگاریم، تنها در گذرگاه ذهن ماست، وگرنه از نظرگاه جهان چنین اهمیت بنیادینی بر وجود و عوارض آن مترتب نیست.
@BeKhodnotes
در دست انتشار

*مجموعه فهم جنبش‌های فکری مدرن ۲*

📚درآمدی به فهم فایده‌گرایی
بنتام / میل / سیجویک
🖋تیم مُلگان
ترجمه: بهنام خداپناه

فایده‌گرایی با ابتنا بر اصل «بیشترین خوشی برای بیشترین افراد» از تأثیرگذارترین جریان‌های فلسفی دو سده اخیر است. فرضیه‌ها و استدلالات فایده‌گرایانه در اخلاق، اقتصاد و سیاستِ مدرن، به ویژه عرصۀ سیاست‌گذاری عمومی، به وفور یافت می‌شود. از این رو، کتاب درآمدی به فهم فایده‌گرایی برای درک جامعه معاصر حائز اهمیت است. مؤلف کتاب را با گزارش خلاصه‌ای از فایده‌گرایی کلاسیک در سده‎های هجده و نوزده آغاز می‌کند، و در فصل‌های بعدی پیشرفت درون‌مایه‌های اساسیِ فایده‌گرایی را در طی قرن بیستم پی می‌گیرد. از جمله پرسش‌هایی که این اثر بدان‌ها پرداخته عبارت است از: خوشی چیست؟ آیا خوشی یگانه چیز ارزشمند است؟ فایده‌گرایی مربوط به افعال است یا قوانین یا نهادها؟ آیا فایده‌گرایی ناعادلانه یا به شکل نامعقولی طاقت‎فرسا یا غیرعملی است؟ آینده فایده‌گرایی به کدام سو می‌رود؟

@ketabtaha
☎️ 02537848326
📌اینستاگرام مارو دنبال کنید👇👇
https://www.instagram.com/p/COP3Tr0BXSg/?igshid=13c5wbv1h4zan
‌‌ درخواست جلوگیری از آزمایش روی حیوانات

«ما امضاکنندگان این کارزار، درخواست داریم با مطرح‌کردن این موضوع در مجلس، در راستای تصویب قانون ممنوعیت تست داروها و مواد شیمیایی روی حیوانات گام بردارید.»

✍️ نویسنده: رها زارع


🖊 ‌برای امضای کارزار به این لینک مراجعه کنین:
🔗 https://www.karzar.net/no-to-experiments-on-animals

#آزمایش_روی_حیوانات
@NoAnimalTestin