"(به نقل از حارث محاسبی) و همه چیزها به قوت عزم دست دهد و به قهر کردن هوا و نفس که هرکه را عزم قوی باشد مخالفت هوا بر وی آسان باشد. پس عزم قوی دار و بر این خصلتها مواظبت نمای که این مجرب است. اول خصلت آن است که به خدای سوگند یاد نکنی، نه به راست و نه به دروغ، ونه به سهو و نه به عمد، و دوم از دروغ پرهیز کنی، و سوم وعده خلاف نکنی و چون وفا توانی کرد و تا توانی کس را وعده ندهی که این به صواب نزدیک است و چهارم آنکه هیچ کس را لعنت نکنی، اگرچه ظلم کرده باشد، و پنجم دعای بد نکنی نه به گفتار و نه به کردار و مکافات نجوئی و بر خدای تحمل کنی، و ششم بر هیچ کس گواهی ندهی نه بکفر و نه به شرک و نه به نفاق که این به رحمت بر خلق نزدیک تر است و از مقت خدای تعالی دورتر راست، و هفتم آنکه قصد معصیت نکنی، نه در ظاهر و نه در باطن و جوارح خود را از همه بازداری. و هشتم آنکه رنج خود برهیچ کس نیفکنی و بار خود اندک و بسیار از همه کس برداری در آنچه بدان محتاج باشی، و در آنچه بدان مستغنی باشی، ونهم آنکه طمع از خلایق بریده گردانی و از همه ناامید شوی از آنچه دارند، و دهم آنکه بلندی درجه و استکمال عزت نزدیک خدای و نزدیک خلق برآنچه خواهد در دنیا و آخرت بدان سبب به دست توان کرد. که هیچ کس را نبینی از فرزندان آدم علیه السلام. مگر که او را از خود بهتر دانی."
تذکره الاولیای عطار نیشابوری
ذکر حارث محاسبی
@BeKhodnotes
تذکره الاولیای عطار نیشابوری
ذکر حارث محاسبی
@BeKhodnotes
سخنی دربارۀ «هشّ»
امروز خیلی اتفاقی متوجه ساختار واژگان هُشدار و هُشیار شدم. هر دو از ترکیب هُش یا همان هوش با پسوندهای «دار» و «یار» ساخته شده اند که به معنای به هوش بودن و آگاه بودن است. اما همینطور در ذهنم دنبال واژگان دیگری هم گشتم که با هُش شروع شود. چیز زیادی نیافتم مگر ترکیب اسم صوتِ «هُش کردن» که برای حیوانات به کار میرود. در دهخدا هم جستجو کردم و دیدم که هُش کردن به معنای به هوش آوردن و آگاه کردن است. در واقع، به نظر میرسد، صوتِ «هُش» یا به تعبیری هُش کشیدن برای حیوان، که «ش» هم به صورت مشدد معمولن بکار میرفته، همان «هُش» در هُشدار و هشیار است که به منظور به هوش آوردن حیوان و آگاه کردنش برای مثلن توقف یا تغییر مسیر است!
@BeKhodnotes
امروز خیلی اتفاقی متوجه ساختار واژگان هُشدار و هُشیار شدم. هر دو از ترکیب هُش یا همان هوش با پسوندهای «دار» و «یار» ساخته شده اند که به معنای به هوش بودن و آگاه بودن است. اما همینطور در ذهنم دنبال واژگان دیگری هم گشتم که با هُش شروع شود. چیز زیادی نیافتم مگر ترکیب اسم صوتِ «هُش کردن» که برای حیوانات به کار میرود. در دهخدا هم جستجو کردم و دیدم که هُش کردن به معنای به هوش آوردن و آگاه کردن است. در واقع، به نظر میرسد، صوتِ «هُش» یا به تعبیری هُش کشیدن برای حیوان، که «ش» هم به صورت مشدد معمولن بکار میرفته، همان «هُش» در هُشدار و هشیار است که به منظور به هوش آوردن حیوان و آگاه کردنش برای مثلن توقف یا تغییر مسیر است!
@BeKhodnotes
ابن سینا در کتاب اشارات و تنبیهات ذیل بحثی دربارۀ چند و چونیِ لذت و تعریف آن، لذت را «دریافتن و رسیدن به چیزی میداند که فرد دریافت کننده آنرا کمال و خیر تشخیص میدهد» [ترجمه و شرح اشارات، جلد 1، ص ص. 20-417، ترجمه حسن ملکشاهی] سپس پیرو همین بحث، ذیل وهم و تنبیهی، انتقادی را به تعریف خود از لذت مطرح کرده و درصدد پاسخ بدان برمی آید. انتقاد یا همان «وهم» از این قرار است که کمالات و خیراتی هستند که لذت متناسب با آنها وجود ندارد، مثل صحت و سلامتی. به عبارت دیگر، سلامتی هرچند از بزرگترین کمالات و خیرات به شمار میرود، اما آنقدری که ما مثلن از فلان بو و طعم، یا فلان لذت بدنی لذت میبریم، از لذتِ سلامتی بهره نمیبریم! پاسخ ابن سینا در مقام تنبیه، به نظر من پاسخ قابل تاملی است هرچند انتقاد را آنطوریکه باید و شاید رفع نمیکند. اینجا ابن سینا، قید دیگری را هم به تعریف لذت می افزاید، و آن عبارتست از اینکه شرط تحقق لذت «آگاهی از کمال موردنظر» است. یعنی، مادامیکه نسبت به کمال آگاهی و هوشیاری و به تعبیری حضور نباشد، لذت تحقق نمی یابد. برهمین اساس، اگر ما از سلامتی لذت نمیبریم، یا آنگونه که شاید و باید لذت نمیبریم، به خاطر فقدان آگاهی مان نسبت بدان به عنوان یک موهبت و خیر است. همینکه بیمار میشویم یا مخاطره ای جدی را نسبت به سلامتی خود احساس میکنیم، سلامتی در مقام موهبت و کمال، به تعبیرِ پدیدارشناسان، در تیررس آگاهی مان قرار میگیرد و آنجاست که تازه، به تعبیر من، میفهمیم آنچه در واقع همیشه برایمان حاضر بوده قرار نیست همیشه حاضر باشد و داشتنش مشروط به شروط بسیاری است که از بخت خوش ما تاکنون نصیبمان شده است.
هرچند افزودن این قید به تعریف، به نظرم همچنان پاسخ خیلی قانع کننده ای به اعتراض عدم تناسب لذت از سلامتی و کمال بودنش به عنوان کمالی خیلی بزرگ نیست، چون آگاهی بدان را بسیار موقتی و گاه و بیگاه و منوط به درد و مرض میکند، اما نکتۀ ابن سینا نکتۀ قابل تاملی است. به عبارت دیگر، به نظر میرسد، نگریستن به دردها و رنجها به این صورت نکتۀ حکیمانه ایست که مادامیکه ما را نکشند، درمقام تلنگرهایی هستند که هرازچندگاهی یادمان میآورند که آنچه را همواره به عنوان پیش فرض جزوی از وجود خودمان انگاشته ایم، مشروط به شروط زیادی هستند که هرلحظه امکان فرو ریختن یکی از این شروط کافی است که شرطهای بعدی را دومینووار از میان بردارد. به تعبیری میتوان گفت که ما همواره در لبه پرتگاه نیستی که به باریکی لبۀ شمشیری آبدیده می ماند گام بر میداریم.
چه بسا دیدن دردها و مرضها درمقام تلنگر نکتۀ اصلی این مصرع است که «مرد را دردی اگر باشد خوش است/درد بی دردی علاجش آتش است». هوشیاری یی که اگر ما مردمانِ معمولی این دردهایمان هستند که آنرا به خاطرمان می آورند، تازه اگر بیاورند، عارفان همواره نسبت بدان حضور دارند و همواره نسبت بدان هوشیارند!
@BeKhodnotes
هرچند افزودن این قید به تعریف، به نظرم همچنان پاسخ خیلی قانع کننده ای به اعتراض عدم تناسب لذت از سلامتی و کمال بودنش به عنوان کمالی خیلی بزرگ نیست، چون آگاهی بدان را بسیار موقتی و گاه و بیگاه و منوط به درد و مرض میکند، اما نکتۀ ابن سینا نکتۀ قابل تاملی است. به عبارت دیگر، به نظر میرسد، نگریستن به دردها و رنجها به این صورت نکتۀ حکیمانه ایست که مادامیکه ما را نکشند، درمقام تلنگرهایی هستند که هرازچندگاهی یادمان میآورند که آنچه را همواره به عنوان پیش فرض جزوی از وجود خودمان انگاشته ایم، مشروط به شروط زیادی هستند که هرلحظه امکان فرو ریختن یکی از این شروط کافی است که شرطهای بعدی را دومینووار از میان بردارد. به تعبیری میتوان گفت که ما همواره در لبه پرتگاه نیستی که به باریکی لبۀ شمشیری آبدیده می ماند گام بر میداریم.
چه بسا دیدن دردها و مرضها درمقام تلنگر نکتۀ اصلی این مصرع است که «مرد را دردی اگر باشد خوش است/درد بی دردی علاجش آتش است». هوشیاری یی که اگر ما مردمانِ معمولی این دردهایمان هستند که آنرا به خاطرمان می آورند، تازه اگر بیاورند، عارفان همواره نسبت بدان حضور دارند و همواره نسبت بدان هوشیارند!
@BeKhodnotes
و گفت: عافیت را طلب کردم در تنهائی یافتم و سلامت در خاموشی.
تذکره الاولیا، ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی
@BeKhodnotes
تذکره الاولیا، ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی
@BeKhodnotes
Audio
تابستان گذشته در نیمه شبی روشن, که ساعت از دوازده گذشته بود، برای قدم زدن به کنار دریاچه اصلی شهر رفته بودم که این صدا توجه مرا به خود جلب کرد. امروز اتفاقی فایل آنرا دیدم. صدا به قدری زیبا و حیرتانگیز بود که تا دقایقی مرا در آنجا میخکوب کرد و خوشبختانه دقایقی از آنرا ضبط کردم. متاسفانه نام پرنده را نمیدانم که چیست، اما گویی از بهشت آمده بود!
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
Bal Dar Bal-(IRMP3.IR)
Mohammad Reza Lotfi
به گمانم، یکی از بهترین کارهای موسیقی ایرانی، این اجرای زندهیاد محمدرضا لطفی همراه با دکلمه اشعار توسط هوشنگ ابتهاج (سایه)، و تنبکنوازی محمد قوی حلم است. اجرایی در نهایت سادگی، همراه با اشعاری به لحاظ محتوایی نسبتن متفاوت از اشعاری که معمولن در موسیقی سنتی ایرانی خوانده میشود با مضامین عشقهای زمینی یا عشقهای آسمانی.
"جهان چو آبگینه شکستهایست، که سروِ راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین این غروب درههای تنگ، که راه بسته مینمایدت
زمانِ بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!"
@BeKhodnotes
"جهان چو آبگینه شکستهایست، که سروِ راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین این غروب درههای تنگ، که راه بسته مینمایدت
زمانِ بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!"
@BeKhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کرکس ریشو [bearded vulture]، یا همان «همای سعادت» در فرهنگ ایرانی، که خوراکش سخت ترین بخش لاشۀ حیوانات یعنی استخوان آنهاست. ارسطو در کتاب حیوان شناسی اش آنرا فینی [Phene] می نامد، و ابن سینا نیز در کتاب الحیوان شفاء فینی را همان «هما» میداند. همان ارسطو هُما را پرنده ای میداند که از جوجه عقابهایی که والدینشان آنها را از لانه طرد میکنند نگهداری میکند و به تعبیری آنها را به فرزندخواندگی خود میپذیرد! ابن سینا هم عینن همان ادعای ارسطو را تکرار میکند. مطلبی که نمیتوانم دربارۀ درستی یا نادرستی اش قضاوتی کنم! اما اینجا یک چیز قطعی است، اینکه هُما همچون سایه ای به دنبال گرگ میرود تا به امید اینکه گرگ لاشه ای بیابد از استخوانهایش بهره ببرد. گویی سایۀ سعادت هُماست که گرگ را به لاشه ای میرساند!
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
و دوباره بهار 🌱🌸
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
امروز که در ایران برابر با سیزدهم فروردین یا همان 13 بدر بود، در کشورهای دیگر و عمدتن با فرهنگ مسیحی مصادف شده بود با جمعۀ خوب [Good Friday] که یکی از تعطیلات عید پاک [easter] به شمار میرود. جمعۀ خوب یادآور مصلوب شدن عیسی مسیح است که در این روز مسیحیان آدابی همچون روزه گرفتن، غبارروبی مقابر و ... را دارند. عید پاک یا رستاخیز مسیح، دو روز بعد یعنی پس-فردا یکشنبه است که به باور مسیحیان یادآور برخاستن یا قیام مسیح پس از مصلوب شدن اوست. البته روز عید پاک از سالی به سال دیگر متفاوت است، و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت) تغییر میکند و بدین گونه محاسبه میشود که اولین یکشنبه بعد از ماه کاملی که پس از اعتدال بهاری باشد، عید پاک است.
اما شباهتهای عید پاک با مراسم نوروز بسیار جالب است، و از آنجاییکه نوروز از قدمت بیشتری برخوردار است به نظر میرسد که بسیاری از آیینهای نوروزی وارد مراسم عید پاک شده باشند. از جملۀ آنها میتوان به سبزه و تخم مرغ رنگی اشاره کرد. اما چیزی که مشخصن مختص کشور فنلاند در آیین بزرگداشت عید پاک است، خوردن شیرینی یی است که بسیار شبیه به سمنوی ما ایرانیهاست، اما برخلاف سمنوی ما نه از گندمِ معمولی، بلکه از چاودار تهیه میشود، که به لحاظ طعم و بافت شبیه به سمنوست. فنلاندیها به این شیرینی مَمّی [Mämmi] میگویند. آنچه برای من بسیار جالب بود این بود که مَمّی ظاهرن تنها نسخۀ غیر-ایرانیِ سمنوی ما ایرانیهاست. حال اینکه چه ارتباطی میتواند بین دو شیرینی با دستور عملهای خیلی مشابه اما در دو فرهنگ بسیار متفاوت وجود داشته باشد، و زمان مصرف آنها نیز در هنگام شروع بهار باشد، مطلبی است که جای بررسی دارد! در ویکی پدیای فنلاندی که دربارۀ مَمّی است هم به این مطلب اشاره شده است. [https://fi.wikipedia.org/wiki/M%C3%A4mmi]
این هم مطلبی دربارۀ شباهتهای نوروز و عید پاک:
https://www.bbc.com/persian/iran/2009/04/090407_mg_ma_nowrooz_easter
@BeKhodnotes
اما شباهتهای عید پاک با مراسم نوروز بسیار جالب است، و از آنجاییکه نوروز از قدمت بیشتری برخوردار است به نظر میرسد که بسیاری از آیینهای نوروزی وارد مراسم عید پاک شده باشند. از جملۀ آنها میتوان به سبزه و تخم مرغ رنگی اشاره کرد. اما چیزی که مشخصن مختص کشور فنلاند در آیین بزرگداشت عید پاک است، خوردن شیرینی یی است که بسیار شبیه به سمنوی ما ایرانیهاست، اما برخلاف سمنوی ما نه از گندمِ معمولی، بلکه از چاودار تهیه میشود، که به لحاظ طعم و بافت شبیه به سمنوست. فنلاندیها به این شیرینی مَمّی [Mämmi] میگویند. آنچه برای من بسیار جالب بود این بود که مَمّی ظاهرن تنها نسخۀ غیر-ایرانیِ سمنوی ما ایرانیهاست. حال اینکه چه ارتباطی میتواند بین دو شیرینی با دستور عملهای خیلی مشابه اما در دو فرهنگ بسیار متفاوت وجود داشته باشد، و زمان مصرف آنها نیز در هنگام شروع بهار باشد، مطلبی است که جای بررسی دارد! در ویکی پدیای فنلاندی که دربارۀ مَمّی است هم به این مطلب اشاره شده است. [https://fi.wikipedia.org/wiki/M%C3%A4mmi]
این هم مطلبی دربارۀ شباهتهای نوروز و عید پاک:
https://www.bbc.com/persian/iran/2009/04/090407_mg_ma_nowrooz_easter
@BeKhodnotes
Forwarded from اتچ بات
اَبَرنواختر SN 1006, و گزارش ابنسینا از آن
تصویری که میبینید تصویری است از باقیماندههای یک انفجار اَبَرنواختری یا همان سوپرنوا به نام SN 1006, که مخفف Super Nova 1006 AD. این ابرنواختر با فاصله ۷۲۰۰ سال نوری، که به عنوان درخشانترین ابرنواختر شناخته میشود ظاهرن حاصل برخورد دو ستاره کوتوله به یکدیگر بوده، و آنچنان انفجاری ایجاد کرده که در سال ۱۰۰۶ میلادی، یا ۳۹۶/۷ هجری به مدت چندین ماه در زمین قابل رویت بوده است. نکته جالب اینکه این پدیده نجومی توسط نویسندگان بسیاری در همان زمان وقوعش از اروپا گرفته تا خاورمیانه و آسیا ثبت و ضبط گردیده است. یکی از این گزارشها را ابن سینا در کتاب شفا ضبط کرده که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. گزارش ابن سینا از این پدیده نجومی از این قرار است:
"پس اینگونه اتفاق میافتد که آتشها و شرارههایی برای مدت طولانی یا در صورت فلکی گرگ، که اکثرن شمالی است و گاهی نیز جنوبی، و یا در صورت ستارهای از ستارهها در آسمان باقی میماند، همچون آنچیزی که در سال ۳۹۷ هجری ظاهر شد. پس نزدیک به سه ماه در آسمان ظاهر شد و اندک اندک رو به کمرنگی گذاشت تا اینکه کلن ناپدید شد. و در ابتدا به رنگ سیاه و سبز بود. سپس بیوقفه شروع به پرتاب شرارهها و آذرخشهایی کرد و به سپیدیاش افزوده شد تا اینکه از میان رفت. پس گاهی اتفاق میافتد که آن در صورت فلکی مار است، و یا صورت حیوانی شاخدار و یا سایر صورتهای فلکی دیگر."
ترجمه بالا از من است، اما دیگر نویسندگان به شکل دیگری آنرا ترجمه کردهاند:
"پس اینگونه اتفاق میافتد که آتشها و شرارههایی برای مدت طولانی یا در شکل دستهای از مو و یا با دنبالهای (یعنی به شکل ستارهای دنبالهدار)، که اکثرن شمالی است و گاهی نیز جنوبی، و یا در صورت ستارهای از ستارهها در آسمان باقی میماند، همچون آنچیزی که در سال ۳۹۷ هجری ظاهر شد. پس نزدیک به سه ماه در آسمان ظاهر شد و اندک اندک رو به کمرنگی گذاشت تا اینکه کلن ناپدید شد. و در ابتدا به رنگ سیاه و سبز بود. سپس بیوقفه شروع به پرتاب شرارهها و آذرخشهایی کرد و به سپیدیاش افزوده شد تا اینکه از میان رفت. پس گاهی صورت ریش به خود گرفته، یا حیوانی شاخدار یا سایر صورتهای دیگر".
این ترجمه اخیر از مقالهای است به قلم چند نویسنده آلمانی درباره گزارش ابن سینا درباره این پدیده نجومی که به نظر من دارای اشکالاتی است و از اینرو ترجمه بالا از نظر من درست تر به نظر میرسد!
عنوان مقاله مورد نظر:
An Arabic report about supernova SN 1006 by Ibn Sinā(Avicenna) by: R. Neuhäuser, C. Ehrig-Eggert, and P. Kunitzsch.
https://www.nationalgeographic.com/history/article/160427-lost-supernova-sighting-sn1006-arab-astronomy
@BeKhodnotes
تصویری که میبینید تصویری است از باقیماندههای یک انفجار اَبَرنواختری یا همان سوپرنوا به نام SN 1006, که مخفف Super Nova 1006 AD. این ابرنواختر با فاصله ۷۲۰۰ سال نوری، که به عنوان درخشانترین ابرنواختر شناخته میشود ظاهرن حاصل برخورد دو ستاره کوتوله به یکدیگر بوده، و آنچنان انفجاری ایجاد کرده که در سال ۱۰۰۶ میلادی، یا ۳۹۶/۷ هجری به مدت چندین ماه در زمین قابل رویت بوده است. نکته جالب اینکه این پدیده نجومی توسط نویسندگان بسیاری در همان زمان وقوعش از اروپا گرفته تا خاورمیانه و آسیا ثبت و ضبط گردیده است. یکی از این گزارشها را ابن سینا در کتاب شفا ضبط کرده که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. گزارش ابن سینا از این پدیده نجومی از این قرار است:
"پس اینگونه اتفاق میافتد که آتشها و شرارههایی برای مدت طولانی یا در صورت فلکی گرگ، که اکثرن شمالی است و گاهی نیز جنوبی، و یا در صورت ستارهای از ستارهها در آسمان باقی میماند، همچون آنچیزی که در سال ۳۹۷ هجری ظاهر شد. پس نزدیک به سه ماه در آسمان ظاهر شد و اندک اندک رو به کمرنگی گذاشت تا اینکه کلن ناپدید شد. و در ابتدا به رنگ سیاه و سبز بود. سپس بیوقفه شروع به پرتاب شرارهها و آذرخشهایی کرد و به سپیدیاش افزوده شد تا اینکه از میان رفت. پس گاهی اتفاق میافتد که آن در صورت فلکی مار است، و یا صورت حیوانی شاخدار و یا سایر صورتهای فلکی دیگر."
ترجمه بالا از من است، اما دیگر نویسندگان به شکل دیگری آنرا ترجمه کردهاند:
"پس اینگونه اتفاق میافتد که آتشها و شرارههایی برای مدت طولانی یا در شکل دستهای از مو و یا با دنبالهای (یعنی به شکل ستارهای دنبالهدار)، که اکثرن شمالی است و گاهی نیز جنوبی، و یا در صورت ستارهای از ستارهها در آسمان باقی میماند، همچون آنچیزی که در سال ۳۹۷ هجری ظاهر شد. پس نزدیک به سه ماه در آسمان ظاهر شد و اندک اندک رو به کمرنگی گذاشت تا اینکه کلن ناپدید شد. و در ابتدا به رنگ سیاه و سبز بود. سپس بیوقفه شروع به پرتاب شرارهها و آذرخشهایی کرد و به سپیدیاش افزوده شد تا اینکه از میان رفت. پس گاهی صورت ریش به خود گرفته، یا حیوانی شاخدار یا سایر صورتهای دیگر".
این ترجمه اخیر از مقالهای است به قلم چند نویسنده آلمانی درباره گزارش ابن سینا درباره این پدیده نجومی که به نظر من دارای اشکالاتی است و از اینرو ترجمه بالا از نظر من درست تر به نظر میرسد!
عنوان مقاله مورد نظر:
An Arabic report about supernova SN 1006 by Ibn Sinā(Avicenna) by: R. Neuhäuser, C. Ehrig-Eggert, and P. Kunitzsch.
https://www.nationalgeographic.com/history/article/160427-lost-supernova-sighting-sn1006-arab-astronomy
@BeKhodnotes
Telegram
attach 📎
سایت زیر به معرفی گروه پژوهشییی میپردازد که همه اعضا در زمینه <جایگاه اخلاقی حیوانات نزد متفکران مختلف در دورههای تاریخی مختلف> کار پژوهشی خود را پیش میبرند. من هم به عنوان عضو کوچکی از این گروه اختصاصن در زمینه <جایگاه اخلاقی حیوانات در اخلاق ارتباط با حیواناتِ معاصر و همچنین فیلسوفان مسلمانی همچون ابن سینا و ملاصدرا> کار میکنم. در این سایت اطلاعات کلی درباره اعضای گروه، زمینههای پژوهشی هریک و آثار هنری مرتبط با مضمون حیوانات توسط هنرمندی اسلوونیایی که اختصاصن با گروه همکاری میکند قابل مشاهده است. اسامی اعضای گروه به ترتیب آنچه در صفحه گروه آمده عبارتند از:
Miira Tuominen
سرپرست گروه و استاد دانشگاه استکهلم سوئد
Tua Korhonen
پژوهشگر از دانشگاه هلسینکی
Philip Line
پژوهشگر مستقل از دانشگاه لیدز
Janne Mattila
پژوهشگر از دانشگاه لووَن بلژیک
Juhanna Toivonen
پژوهشگر و استادیار از دانشگاه یووَسکولا فنلاند
Liisa Kaski
پژوهشگر و دانشجوی دکتری از دانشگاه هلسینکی
Behnam Khodapanah
پژوهشگر و دانشجوی دکتری از دانشگاه یووَسکولا فنلاند
Tinka Volarič
هنرمند گروه از کشور اسلوونی
البته این صفحه به تازگی راهاندازی شده و در ماههای آینده اطلاعات بیشتری از فعالیتهای گروه در آن منتشر خواهد شد.
https://philosophyandanimals.com/
@BeKhodnotes
Miira Tuominen
سرپرست گروه و استاد دانشگاه استکهلم سوئد
Tua Korhonen
پژوهشگر از دانشگاه هلسینکی
Philip Line
پژوهشگر مستقل از دانشگاه لیدز
Janne Mattila
پژوهشگر از دانشگاه لووَن بلژیک
Juhanna Toivonen
پژوهشگر و استادیار از دانشگاه یووَسکولا فنلاند
Liisa Kaski
پژوهشگر و دانشجوی دکتری از دانشگاه هلسینکی
Behnam Khodapanah
پژوهشگر و دانشجوی دکتری از دانشگاه یووَسکولا فنلاند
Tinka Volarič
هنرمند گروه از کشور اسلوونی
البته این صفحه به تازگی راهاندازی شده و در ماههای آینده اطلاعات بیشتری از فعالیتهای گروه در آن منتشر خواهد شد.
https://philosophyandanimals.com/
@BeKhodnotes
Forwarded from اتچ بات
از نظرگاه جهان . . .
۱. برای یک لحظه کویری همچون کویر پهناور لوت را با آن حجم انبوه از ماسههایش تصور کنید. قطعن تصور اینکه چه تعداد دانه ماسه در کویر لوت وجود دارد اگرنه محال، نزدیک به غیرممکن به نظر میرسد. حال تصور کنید یکی از این دانههای ماسه به ناگهان ناپدید گردد، جوری که هیچ اثری از آن برجای نماند. چه اتفاقی میافتد؟ ظاهرن هیچ! اصلن بود یا نبود یک یا حتی چندین هزار دانه ماسه در آن انبوه بیکران از کویر لوت چه اهمیتی میتواند داشته باشد!
حال بیایید کمی مقیاس را خردتر کنیم. یعنی تعداد مولکولهای موجود در یک دانه ماسه یا اتمهای آن در مقیاسی خردتر، یا ذراتی زیر-اتمی در مقیاس خُرد ماورای تصور. وقتی حذف یک دانه ماسه در آن دشت پهناور لوت اینقدر بیاهمیت است، دیگر سخن از اهمیت ذرات تشکیل دهنده آن دانه ماسه به نحو اولی بیهوده و فاقد اهمیت به نظر میرسد.
۲. حال به تصویر زیر بنگرید. این تصویر که با نام "نقطه آبی کمرنگ" شناخته میشود را فضاپیمای وویجر۱ از فاصله ۶ میلیارد کیلومتری از مدار زحل از سیاره زمین گرفته است. آن نقطه آبی کمرنگ درواقع زمین است. کارل سگانِ ستاره شناس درباره این تصویر گفته بود، "این نقطه آبی کمرنگ همان جهان ماست. همه ماست. هرکسی که میشناسید، هرکسی را که دوست میدارید. هرکسی را که تاکنون شنیدهاید حیات و زیستی داشته است، در همینجا بوده است. روی ذرهای از غبار در پرتو خورشید".
شباهت زمین در پهنه بیکران فضا و آن دانه ماسه در پهنه کرانمند کویر لوت شباهتی غیرقابل انکار است. به راستی اگر این نقطه آبی کمرنگ در کسری از ثانیه از میان برود و ناپدید شود، آیا در مقیاس کلان اتفاقی میافتد؟ بعید میدانم. بود و نبود این نقطه مثل بود و نبود همان دانه ماسه است. وجود ما انسانها در کنار دیگر موجودات درون این نقطه آبی کمرنگ، همچون مواد تشکیلدهنده آن دانه ماسه، از مولکولها گرفته تا ذرات زیر-اتمی، اصلن به حساب نمیآید. در واقع در مقیاس کلان، ما همه معادل هیچیم. به قول هوشنگ ابتهاج: زمان بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج/ به پای او دمی است این درنگ درد و رنج!
چه بسا دَم هم عنوان بزرگی است برای وجود ما!
به عبارت دیگر، از نظرگاه جهان میان بود و نبود ما هیچ تفاوتی نیست. هرچه را ما مهم قلمداد میکنیم از نظرگاه تنگ-نظرانه و محدود خود ماست.
۳. فقدان اهمیت از نظرگاه جهان، نسبتن پوچانگارانه به نظر میرسد. اما چه بسا بتوان در دل این پوچی نوعی اندیشه نجاتبخش را یافت: یعنی، فقدان دلنگرانی نسبت به آینده به عنوان منبع دلهره و آشوب. اگر یکی از عوامل دلهره و اضطراب ما این است که "ای داد بیداد، زمان گذشت/درحال گذر است و من هنوز اندر خم یک کوچهام با انبوهی از آمال و آرزوهای تحقق نایافته". اصولن چه من در رنج باشم یا در لذت همانقدر از نظرگاه جهان فاقد اهمیت است که بود یا نبود من. از اینرو، بیمناکی و حس دلهره و اضطراب نسبت به عُقم و ناکامی ترجیحات و لذتها خصوصن در آینده بیمعنا به نظر میرسد، چون وقتی بر بود و نبود من هیچ اهمیتی نیست چطور میتواند بر بود و نبودِ ترجیحات و لذتهای من اهمیتی مترتب باشد! انسانِ ناکام و انسانِ کامیاب هردو به نظر از این چشمانداز نهایتن معادل هیچ به شمار خواهند رفت. در این مقیاس، به تعبیری، شاه و گدا مقابل نشینند. وجود یک باکتری، پشه، انسان، سیاره، ستاره، کهکشان و ... نهایتن در این مقیاس کلان دَمی بیش نیست، همه فاقد اهمیتی بنیادین! به عبارت دیگر، همه آنچه ما در خصوص خود تا این اندازه مهم میانگاریم، تنها در گذرگاه ذهن ماست، وگرنه از نظرگاه جهان چنین اهمیت بنیادینی بر وجود و عوارض آن مترتب نیست.
@BeKhodnotes
۱. برای یک لحظه کویری همچون کویر پهناور لوت را با آن حجم انبوه از ماسههایش تصور کنید. قطعن تصور اینکه چه تعداد دانه ماسه در کویر لوت وجود دارد اگرنه محال، نزدیک به غیرممکن به نظر میرسد. حال تصور کنید یکی از این دانههای ماسه به ناگهان ناپدید گردد، جوری که هیچ اثری از آن برجای نماند. چه اتفاقی میافتد؟ ظاهرن هیچ! اصلن بود یا نبود یک یا حتی چندین هزار دانه ماسه در آن انبوه بیکران از کویر لوت چه اهمیتی میتواند داشته باشد!
حال بیایید کمی مقیاس را خردتر کنیم. یعنی تعداد مولکولهای موجود در یک دانه ماسه یا اتمهای آن در مقیاسی خردتر، یا ذراتی زیر-اتمی در مقیاس خُرد ماورای تصور. وقتی حذف یک دانه ماسه در آن دشت پهناور لوت اینقدر بیاهمیت است، دیگر سخن از اهمیت ذرات تشکیل دهنده آن دانه ماسه به نحو اولی بیهوده و فاقد اهمیت به نظر میرسد.
۲. حال به تصویر زیر بنگرید. این تصویر که با نام "نقطه آبی کمرنگ" شناخته میشود را فضاپیمای وویجر۱ از فاصله ۶ میلیارد کیلومتری از مدار زحل از سیاره زمین گرفته است. آن نقطه آبی کمرنگ درواقع زمین است. کارل سگانِ ستاره شناس درباره این تصویر گفته بود، "این نقطه آبی کمرنگ همان جهان ماست. همه ماست. هرکسی که میشناسید، هرکسی را که دوست میدارید. هرکسی را که تاکنون شنیدهاید حیات و زیستی داشته است، در همینجا بوده است. روی ذرهای از غبار در پرتو خورشید".
شباهت زمین در پهنه بیکران فضا و آن دانه ماسه در پهنه کرانمند کویر لوت شباهتی غیرقابل انکار است. به راستی اگر این نقطه آبی کمرنگ در کسری از ثانیه از میان برود و ناپدید شود، آیا در مقیاس کلان اتفاقی میافتد؟ بعید میدانم. بود و نبود این نقطه مثل بود و نبود همان دانه ماسه است. وجود ما انسانها در کنار دیگر موجودات درون این نقطه آبی کمرنگ، همچون مواد تشکیلدهنده آن دانه ماسه، از مولکولها گرفته تا ذرات زیر-اتمی، اصلن به حساب نمیآید. در واقع در مقیاس کلان، ما همه معادل هیچیم. به قول هوشنگ ابتهاج: زمان بیکرانه را تو با شمارِ گام عمر ما مسنج/ به پای او دمی است این درنگ درد و رنج!
چه بسا دَم هم عنوان بزرگی است برای وجود ما!
به عبارت دیگر، از نظرگاه جهان میان بود و نبود ما هیچ تفاوتی نیست. هرچه را ما مهم قلمداد میکنیم از نظرگاه تنگ-نظرانه و محدود خود ماست.
۳. فقدان اهمیت از نظرگاه جهان، نسبتن پوچانگارانه به نظر میرسد. اما چه بسا بتوان در دل این پوچی نوعی اندیشه نجاتبخش را یافت: یعنی، فقدان دلنگرانی نسبت به آینده به عنوان منبع دلهره و آشوب. اگر یکی از عوامل دلهره و اضطراب ما این است که "ای داد بیداد، زمان گذشت/درحال گذر است و من هنوز اندر خم یک کوچهام با انبوهی از آمال و آرزوهای تحقق نایافته". اصولن چه من در رنج باشم یا در لذت همانقدر از نظرگاه جهان فاقد اهمیت است که بود یا نبود من. از اینرو، بیمناکی و حس دلهره و اضطراب نسبت به عُقم و ناکامی ترجیحات و لذتها خصوصن در آینده بیمعنا به نظر میرسد، چون وقتی بر بود و نبود من هیچ اهمیتی نیست چطور میتواند بر بود و نبودِ ترجیحات و لذتهای من اهمیتی مترتب باشد! انسانِ ناکام و انسانِ کامیاب هردو به نظر از این چشمانداز نهایتن معادل هیچ به شمار خواهند رفت. در این مقیاس، به تعبیری، شاه و گدا مقابل نشینند. وجود یک باکتری، پشه، انسان، سیاره، ستاره، کهکشان و ... نهایتن در این مقیاس کلان دَمی بیش نیست، همه فاقد اهمیتی بنیادین! به عبارت دیگر، همه آنچه ما در خصوص خود تا این اندازه مهم میانگاریم، تنها در گذرگاه ذهن ماست، وگرنه از نظرگاه جهان چنین اهمیت بنیادینی بر وجود و عوارض آن مترتب نیست.
@BeKhodnotes
Telegram
attach 📎
Forwarded from انتشارات کتاب طه
در دست انتشار
*مجموعه فهم جنبشهای فکری مدرن ۲*
📚درآمدی به فهم فایدهگرایی
بنتام / میل / سیجویک
🖋تیم مُلگان
✍ترجمه: بهنام خداپناه
فایدهگرایی با ابتنا بر اصل «بیشترین خوشی برای بیشترین افراد» از تأثیرگذارترین جریانهای فلسفی دو سده اخیر است. فرضیهها و استدلالات فایدهگرایانه در اخلاق، اقتصاد و سیاستِ مدرن، به ویژه عرصۀ سیاستگذاری عمومی، به وفور یافت میشود. از این رو، کتاب درآمدی به فهم فایدهگرایی برای درک جامعه معاصر حائز اهمیت است. مؤلف کتاب را با گزارش خلاصهای از فایدهگرایی کلاسیک در سدههای هجده و نوزده آغاز میکند، و در فصلهای بعدی پیشرفت درونمایههای اساسیِ فایدهگرایی را در طی قرن بیستم پی میگیرد. از جمله پرسشهایی که این اثر بدانها پرداخته عبارت است از: خوشی چیست؟ آیا خوشی یگانه چیز ارزشمند است؟ فایدهگرایی مربوط به افعال است یا قوانین یا نهادها؟ آیا فایدهگرایی ناعادلانه یا به شکل نامعقولی طاقتفرسا یا غیرعملی است؟ آینده فایدهگرایی به کدام سو میرود؟
@ketabtaha
☎️ 02537848326
📌اینستاگرام مارو دنبال کنید👇👇
https://www.instagram.com/p/COP3Tr0BXSg/?igshid=13c5wbv1h4zan
*مجموعه فهم جنبشهای فکری مدرن ۲*
📚درآمدی به فهم فایدهگرایی
بنتام / میل / سیجویک
🖋تیم مُلگان
✍ترجمه: بهنام خداپناه
فایدهگرایی با ابتنا بر اصل «بیشترین خوشی برای بیشترین افراد» از تأثیرگذارترین جریانهای فلسفی دو سده اخیر است. فرضیهها و استدلالات فایدهگرایانه در اخلاق، اقتصاد و سیاستِ مدرن، به ویژه عرصۀ سیاستگذاری عمومی، به وفور یافت میشود. از این رو، کتاب درآمدی به فهم فایدهگرایی برای درک جامعه معاصر حائز اهمیت است. مؤلف کتاب را با گزارش خلاصهای از فایدهگرایی کلاسیک در سدههای هجده و نوزده آغاز میکند، و در فصلهای بعدی پیشرفت درونمایههای اساسیِ فایدهگرایی را در طی قرن بیستم پی میگیرد. از جمله پرسشهایی که این اثر بدانها پرداخته عبارت است از: خوشی چیست؟ آیا خوشی یگانه چیز ارزشمند است؟ فایدهگرایی مربوط به افعال است یا قوانین یا نهادها؟ آیا فایدهگرایی ناعادلانه یا به شکل نامعقولی طاقتفرسا یا غیرعملی است؟ آینده فایدهگرایی به کدام سو میرود؟
@ketabtaha
☎️ 02537848326
📌اینستاگرام مارو دنبال کنید👇👇
https://www.instagram.com/p/COP3Tr0BXSg/?igshid=13c5wbv1h4zan
Forwarded from به جای آزمایش روی حیوان
❌ درخواست جلوگیری از آزمایش روی حیوانات
✅ «ما امضاکنندگان این کارزار، درخواست داریم با مطرحکردن این موضوع در مجلس، در راستای تصویب قانون ممنوعیت تست داروها و مواد شیمیایی روی حیوانات گام بردارید.»
✍️ نویسنده: رها زارع
🖊 برای امضای کارزار به این لینک مراجعه کنین:
🔗 https://www.karzar.net/no-to-experiments-on-animals
#آزمایش_روی_حیوانات
@NoAnimalTestin
✅ «ما امضاکنندگان این کارزار، درخواست داریم با مطرحکردن این موضوع در مجلس، در راستای تصویب قانون ممنوعیت تست داروها و مواد شیمیایی روی حیوانات گام بردارید.»
✍️ نویسنده: رها زارع
🖊 برای امضای کارزار به این لینک مراجعه کنین:
🔗 https://www.karzar.net/no-to-experiments-on-animals
#آزمایش_روی_حیوانات
@NoAnimalTestin
هرگز حدیث حاضر و غایب شنیدهای!
تکنولوژی، و به خصوص اینترنت و متعلقات آن تجربه ما از مرگ و فقدان را هم اندکی دگرگون کرده است، به نحوی که تاحدودی میتواند فقدان فرد موردنظر را به انداره زیادی پررنگتر از زمانی کند که این ابزار نمیبودند.
دوستی داشتیم که البته از همکاران سابق پدرم بودند که با من نیز رابطه دوستانهای داشتند. از زمانی که به خارج از کشور نقلمکان کردم ارتباط ما باهم بیشتر هم شد. یکی از معدود کسانی بودند که در این فضای غربت با هم در ارتباط بودیم، حال هرازچندگاهی با ارسال پیامی، ویدئویی، شعری، طنزی و یا تماسی.
تا اینکه چندهفته قبل که برای سفر به ایران آمده بودم و تماسی هم با ایشان داشتم گفتند که ظاهرن به کرونا آلوده شدهاند، و خود را در منزل قرنطینه کردهاند. من هم دلداریشان دادم و گفتم چیزی نیست و حتمن خوب خواهند شد! تا اینکه متاسفانه زمان خلاف آن را نشان داد و بیماریشان شدت گرفت و بعد از مدتی این کرونا بود که بر ایشان غلبه کرد. معمولن هربار به ایران میآمدم به همراه دوست دیگری که ایشان هم از همکاران پدرم بودند باهم برای دیدن من به منزل ما میآمدند و کتابی هم به رسم یادگاری برایم میآوردند، امری که دیگر میسر نشد!
آخرین بار اما گلستان سعدی بود که اکنون در قفسه کتابهای اتاقم منزل گزیده.
درخصوص فقدان اطرافیان و آشنایان، آنچه مختص این دوران است حضور مجازی فرد درگذشته در لیست پیامرسان، با انبوهی از پیامهای ارسال شده، دیالوگهای گاه و بیگاه در زمانهای مختلف، تماسهای از دست رفته، آخرین دقیقه و ساعت آنلاین بودنش و ...
اگر در گذشته حضور فردِ درگذشته بیشتر محدود به خاطرات گاه و بیگاهش میشد که ممکن بود بنابر اتفاقی به یاد آورده شود، در دوران سیطره فضای مجازی اما، فردِ درگذشته ظاهرن حضور پررنگتری دارد، نوعی "حدیثِ حاضر و غایب" که به رغم فقدان فرد، اما حضور او همچنان پابرجاست، ولو به مجاز!
@BeKhodnotes
تکنولوژی، و به خصوص اینترنت و متعلقات آن تجربه ما از مرگ و فقدان را هم اندکی دگرگون کرده است، به نحوی که تاحدودی میتواند فقدان فرد موردنظر را به انداره زیادی پررنگتر از زمانی کند که این ابزار نمیبودند.
دوستی داشتیم که البته از همکاران سابق پدرم بودند که با من نیز رابطه دوستانهای داشتند. از زمانی که به خارج از کشور نقلمکان کردم ارتباط ما باهم بیشتر هم شد. یکی از معدود کسانی بودند که در این فضای غربت با هم در ارتباط بودیم، حال هرازچندگاهی با ارسال پیامی، ویدئویی، شعری، طنزی و یا تماسی.
تا اینکه چندهفته قبل که برای سفر به ایران آمده بودم و تماسی هم با ایشان داشتم گفتند که ظاهرن به کرونا آلوده شدهاند، و خود را در منزل قرنطینه کردهاند. من هم دلداریشان دادم و گفتم چیزی نیست و حتمن خوب خواهند شد! تا اینکه متاسفانه زمان خلاف آن را نشان داد و بیماریشان شدت گرفت و بعد از مدتی این کرونا بود که بر ایشان غلبه کرد. معمولن هربار به ایران میآمدم به همراه دوست دیگری که ایشان هم از همکاران پدرم بودند باهم برای دیدن من به منزل ما میآمدند و کتابی هم به رسم یادگاری برایم میآوردند، امری که دیگر میسر نشد!
آخرین بار اما گلستان سعدی بود که اکنون در قفسه کتابهای اتاقم منزل گزیده.
درخصوص فقدان اطرافیان و آشنایان، آنچه مختص این دوران است حضور مجازی فرد درگذشته در لیست پیامرسان، با انبوهی از پیامهای ارسال شده، دیالوگهای گاه و بیگاه در زمانهای مختلف، تماسهای از دست رفته، آخرین دقیقه و ساعت آنلاین بودنش و ...
اگر در گذشته حضور فردِ درگذشته بیشتر محدود به خاطرات گاه و بیگاهش میشد که ممکن بود بنابر اتفاقی به یاد آورده شود، در دوران سیطره فضای مجازی اما، فردِ درگذشته ظاهرن حضور پررنگتری دارد، نوعی "حدیثِ حاضر و غایب" که به رغم فقدان فرد، اما حضور او همچنان پابرجاست، ولو به مجاز!
@BeKhodnotes
Forwarded from انتشارات کتاب طه
منتشرشد
*مجموعه فهم جنبشهای فکری مدرن ۲*
📚درآمدی به فهم فایدهگرایی
بنتام / میل / سیجویک
🖋تیم مُلگان
✍ترجمه: بهنام خداپناه
فایدهگرایی با ابتنا بر اصل «بیشترین خوشی برای بیشترین افراد» از تأثیرگذارترین جریانهای فلسفی دو سده اخیر است. فرضیهها و استدلالات فایدهگرایانه در اخلاق، اقتصاد و سیاستِ مدرن، به ویژه عرصۀ سیاستگذاری عمومی، به وفور یافت میشود. از این رو، کتاب درآمدی به فهم فایدهگرایی برای درک جامعه معاصر حائز اهمیت است. مؤلف کتاب را با گزارش خلاصهای از فایدهگرایی کلاسیک در سدههای هجده و نوزده آغاز میکند، و در فصلهای بعدی پیشرفت درونمایههای اساسیِ فایدهگرایی را در طی قرن بیستم پی میگیرد. از جمله پرسشهایی که این اثر بدانها پرداخته عبارت است از: خوشی چیست؟ آیا خوشی یگانه چیز ارزشمند است؟ فایدهگرایی مربوط به افعال است یا قوانین یا نهادها؟ آیا فایدهگرایی ناعادلانه یا به شکل نامعقولی طاقتفرسا یا غیرعملی است؟ آینده فایدهگرایی به کدام سو میرود؟
@ketabtaha
☎️ 02537848326
📌خریدمستقیم کتاب👇👇
https://ketabtaha.com/product/درآمدی-به-فهم-فایده
@tahabooks
*مجموعه فهم جنبشهای فکری مدرن ۲*
📚درآمدی به فهم فایدهگرایی
بنتام / میل / سیجویک
🖋تیم مُلگان
✍ترجمه: بهنام خداپناه
فایدهگرایی با ابتنا بر اصل «بیشترین خوشی برای بیشترین افراد» از تأثیرگذارترین جریانهای فلسفی دو سده اخیر است. فرضیهها و استدلالات فایدهگرایانه در اخلاق، اقتصاد و سیاستِ مدرن، به ویژه عرصۀ سیاستگذاری عمومی، به وفور یافت میشود. از این رو، کتاب درآمدی به فهم فایدهگرایی برای درک جامعه معاصر حائز اهمیت است. مؤلف کتاب را با گزارش خلاصهای از فایدهگرایی کلاسیک در سدههای هجده و نوزده آغاز میکند، و در فصلهای بعدی پیشرفت درونمایههای اساسیِ فایدهگرایی را در طی قرن بیستم پی میگیرد. از جمله پرسشهایی که این اثر بدانها پرداخته عبارت است از: خوشی چیست؟ آیا خوشی یگانه چیز ارزشمند است؟ فایدهگرایی مربوط به افعال است یا قوانین یا نهادها؟ آیا فایدهگرایی ناعادلانه یا به شکل نامعقولی طاقتفرسا یا غیرعملی است؟ آینده فایدهگرایی به کدام سو میرود؟
@ketabtaha
☎️ 02537848326
📌خریدمستقیم کتاب👇👇
https://ketabtaha.com/product/درآمدی-به-فهم-فایده
@tahabooks