دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی – Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
544 subscribers
210 photos
115 videos
28 files
223 links
کتابها (ترجمه):
هایدگر واپسین؛جولیان یانگ،حکمت
درآمدی بر فهم هرمنوتیک؛لارنس اشمیت،ققنوس
آزادی حیوانات؛پیترسینگر،ققنوس
فلسفه قاره ای و معنای زندگی؛جولیان یانگ،حکمت
حق حیوان، خطای انسان؛تام ریگان،نشرکرگدن
درآمدی به فهم فایده‌گرایی،نشرطه
@BeKhod87
Download Telegram
مرگ: فقدان یا موهبت

چند روز پیش تیک نان هان، راهب تاثیرگذار بودایی در سن ۹۵ سالگی در زادگاهش در ویتنام درگذشت. وی را یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌ها در معرفی آموزه آگاهی و حضور یا همان مایندفولنس در دنیای معاصر و به خصوص در مغرب زمین میدانند.

اما مرگ حتی در سن ۹۵ سالگی هم می تواند یک کمبود یا فقدان به حساب آید. در مقابل چه بسا مرگ در سنین بسیار پایین یک موهبت به شمار آید. در واقع مرگ همچون نبود یک مجموعه است. هر انسان و چه بسا هر موجودی ترکیب منحصر به فردی از اجزا و عناصر مختلف گوناگون به شمار می رود. به عنوان مثال شخص الف و ب را در نظر بگیرید. شخص الف را مجموعه الف متشکل از این اجزا در نظر بگیرید: {۱,۲,۳,۴,۹,۶,۵}؛ و در مقابل شخص ب را متشکل از این اجزا: {۱,۲,۳,۵,۹,۶,۴}. هر کدام از این اعداد را به عنوان یک مولفه اساسی در شکل گیری یک موجود در نظر بگیرید: مولفه هایی همچون زمان, مکان, فرهنگ, خلق و خوی روانی, تاریخ و ... . هر فرد به مثابه یک مجموعه ولو آنکه از عناصر هم جنس هم تشکیل شده اما جزئیات این عناصر و کیفیت ترکیب آنها با یکدیگر باعث شکل گیری مجموعه های متفاوت و منحصر به فردی می‌شود. از این رو هر فرد مجموعه منحصر به فرد و تکرارناشدنی خود است. مجموعه الف و مجموعه ب گرچه از اعدادی از نوع یکسانی تشکیل شده اند اما تفاوت این چینش مجموعه‌های متفاوتی را به بار آورده است. از این رو مرگ هر یک فرد مساوی است با نبود یک مجموعه که ترکیب منحصر به فرد خود را داشته است. اندیشمندان گذشته ما به این مجموعه تحت تاثیر فیلسوفان یونانی در اصطلاح مزاج میگفتند، که به معنای ترکیب عناصر است. در ادبیات بودایی هم به ترکیبهای عناصر گوناگون که خود را در هیبت اَشکال و صورتهای مختلف نمایان می‌کند به اصطلاح سامسکارا به معنای صورت و فُرم می‌گویند.

اما ارزش گذاری مرگ یا نبود یک مجموعه به عنوان فقدان یا کمبود و یا در مقابل به عنوان موهبت مسئله دیگری است. نبود یک مجموعه زمانی می‌تواند به عنوان فقدان یا کمبود در نظر گرفته شود که نحوه وجود آن مجموعه در مقام آن فرد خاص عامل خیرها و برکت های بسیار باشد. در این صورت فرقی نمیکند که این مجموعه کی و در چه زمانی به عناصر سازنده خود فرو می‌پاشد. در واقع نبود چنین مجموعه گرانبهایی همواره برای جهان و افراد آن نوعی کمبود و کاستی به شمار خواهد رفت. در مقابل مرگ یک مجموعه در مقام یک فرد خاص که عامل هیچ خیر و برکتی نه برای جهان و نه برای موجودات آن به شمار می رود نه تنها یک فقدان نیست بلکه نوعی موهبت هم به شمار می رود. از هم گسستنِ این مجموعه هرچه زودتر صورت گیرد احتمالاً عامل خیر و برکت بیشتری است. کم نیستند و کم نبوده اند افرادی که اگر هرگز به وجود نمی آمدند عدم شان احتمالاً اسباب خیر و برکت بیشتری میشد. و در مقابل هستند افرادی که نبودشان همواره به‌مثابه یک کاستی و فقدان برای جهان و موجودات آن به شمار خواهد رفت. مرگ تیک نات هان فقدان چنین مجموعه‌ای است. هرچند او با کتابها، آموزه‌ها، شاگردان و میراثی که برجای گذاشته زنده است، اما با این حال نبودش همواره نوعی کاستی به شمار خواهد رفت.

به امید آنکه همه ما به گونه‌ای زندگی کنیم که مرگمان یک فقدان و کاستی برای جهان به شمار رود نه یک موهبت! 🙏🏼

@BeKhodnotes

https://youtu.be/zXk4jFKfzO0
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
Thich Nhat hanh – افسردگی و حضور خود شمایید
افسردگی و حضور خود شمایید- بخش ۲
تیک نات هان
ترجمه بخش دوم سخنرانی تیک نات هان با عنوان «افسردگی و حضور خودِ شمایید»، که در آن بر اساس روانشناسی بودایی در صدد تبیین ساختار آگاهی و ذهن، دلایل بروز افسردگی و نحوه مواجهه آگاهانه با آن است. تیک نات هان در این سخنرانی به تعریف دقیقی از اصطلاح حضور یا آگاهی که معادل واژه انگلیسی mindfulness است می پردازد و آن را راه حل اصلی برای مواجهه با مشکلات خلقی و روانی می‌داند.

ترجمه و گوینده: بهنام خداپناه

لطفن این سخنرانی را با حضور و توجه گوش دهید 🙏🏼

برای دسترسی به فایل اصلی سخنرانی به زبان انگلیسی هم می‌توانید به لینک زیر مراجعه کنید:

https://youtu.be/Pkk5W8C9KMg

@BeKhodnotes
جشن سده و رنج حیوانی

دو روز قبل، دهم بهمن ماه در تقویم با عنوان جشن سده شناخته میشود، که از دوران باستان تا ایران پس از اسلام این جشن با برپا کردن آتشی بزرگ بزرگداشته میشده است، هرچند این روزها دیگر اثری از آن در جامعه ایرانی دیده نمیشود و ظاهرن به برخی از شهرهای ایران و جوامع کوچک زردشتی محدود شده است!

چند روز پیش مطلبی را در کانال دکتر شفیعی کدکنی درباره جشن سده دیدم که نقل قولی از تاریخ بیهقی درباره بزرگداشت این جشن در زمان غزنویان است. مطلب درباره رنجی است که انسانها از دوران قدیم تا به امروز به انحا و اشکال مختلف بر سر حیوانات آورده اند، و جشنهای ایرانی هم از این قاعده مستثنی نبوده اند:

"و سَده نزدیک بود، اُشترانِ سلطانی را و از آن همهٔ لشکر به‌صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید. و گز می‌آوردند در صحرایی که جویِ آب بزرگ بود، بر آن شَرَف [مکان بلند] می‌افگندند، تا به بالایِ قلعتی برآمد. و چهارطاق‌ها بساختند از چوبِ سختْ بلند و آن را به گز بیاگَندند. و گزِ دیگر که سختِ بسیار بود بالایِ کوهی برآمد بزرگ. و الهٔ [عقاب] بسیار و کبوتر و آنچه رسم است از دارات این شب به‌دست کردند.
[...]
و سَده فراز آمد، نخست شبْ امیر بر آن لبِ جویِ آب که شِراعی [چادر] زده ­بودند بنشست و ندیمان و مُطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند– و پس از آن شنیدم که قریبِ دَه فرسنگ فُروغِ آن آتش بدیده بودند– و کبوتران نفط‌اندود [آغشته به نفت] بگذاشتند و دَدَگان [حیوانات] به قارندود [قیراندود] و آتش زده دویدن گرفتند، و چنان سَده­‌یی بود که دیگر آن چنان ندیدم، و آن به‌خرّمی به‌پایان آمد." {تاریخ بیهقی، جلد پنجم، صص 72-571، ناشر دنیای کتاب}

در همان کانال، البته مطلبی در نقد و نکوهش این آئین با این مضمون آمده که:

"️نکته‌ای که لازم است متذکر گردیم این است که آتش زدن به جانوران و پرندگان سودمند با آن احترام و تقدیسی که در دین مزدیسنا به جانوران (بویژه جانوران سودمند) می‌شده است، بدون شك از رسوم و آداب ایرانِ پس از اسلام است، چه، از طرفی در دین زرتشتی آزار جانوران سودمند اهورائی از گناهان بزرگی بوده است و چنانکه می‌دانیم زرتشتیان امروزه نیز در این جشن چنین رسمی را معمول نمی‌دارند و حال آنکه اگر آتش زدن حیوانات جزء رسوم و آداب باستانی آنان بود بدون شک سنّت دیرین خود را نگاه می‌داشتند، به علاوه چنانکه ملاحظه شد و از این پس نیز خواهد آمد این رسم تنها در دربار پادشاهان و امیران معمول بوده است نه در جای دیگر، گو اینکه اساساً بی‌جان کردن جانداری برای پدید آوردن سرور و شادی و انبساطِ خاطر دور از جوانمردی و مردمی است و به همین جهت است که ابوریحان در آثار الباقیه (ص ۲۲۷ چاپ زاخو) پس از ذکر رسم فوق می‌گوید:
خداوند از کسانی که از آزار رساندن جانوران و جانداران لذت می‌برند انتقام گیرد." {براهیم پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴ خورشیدی، ص ۱۶}

البته بعید میدانم حتی اگر جانوری توسط انسانی غیرسودمند هم لحاظ شود، باز بتوان از سوزاندن آن و مشاهده اش لذت برد! سوءاستفاده و بهره کشی از حیوانات در اَشکالی سادیتستی همچون این در فرهنگهای باستانی دیگر هم رواج داشته یا همچنان دارد. مثلن در روم باستان، مورخی بنام لِکی درباره بازیهای رومی و آزار و اذیت بردگان انسانی [گلادیاتورها] و بردگان غیر-انسان یا همان حیوانات اینگونه نقل میکند:
"سرانجام مبارزه­ ساده خسته ­کننده شد و انواع قساوت­ها به منظور برانگیختنِ این علاقه­ روبه ­ضعف توصیه شد. در یک وهله خرسی و گاو نری، در حالیکه به هم زنجیر شده بودند، در نبردی وحشیانه در شن­ها[ی کف کلوزیوم] می­غلتیدند؛ در وهله­ ای دیگر، مجرمانی که پوست­های وحوش به تن کرده بودند به جلوی گاوهای نری افکنده می­شدند که با آهن­های داغِ گداخته یا تیرهایی که نوکشان به قیرِ مذاب اندود شده بود دیوانه شده بودند. تحت فرمانروایی کالیگولا چهارصد خرس ظرف مدت یک روز کشته شدند. . . . تحت حکمرانیِ نرون، چهارصد ببر با گاوهای نر و فیلها مبارزه کردند. در روزِ دیگری، که توسط تیتوس به کلوزیوم اختصاص داده شده بود، پنج هزار حیوان هلاک شدند. تحت حکمرانیِ تِراجان، بازی­ها برای یکصد و بیست و سه روزِ متوالی ادامه پیدا کرد. از شیرها، ببرها، فیلها، کرگدن­ها، اسب­های آبی، زرافه­ ها، گاوهای نر، گوزن­های نر، حتی کروکودیل­ها و مارهای غول­ پیکر استفاده می­شد تا باعث نوآوری در این نمایش گردد. هیچیک از این نمایش­ها عاری از رنج انسانی نبود. . . . ده هزار انسان در خلال بازی­های تِراجان با یکدیگر جنگیدند. نِرون باغ­های خود را در شب با مسیحیانی روشن می­کرد که لباس­های قیراندودِ مشتعلی بر تن داشتند. تحت حکمرانیِ دومیتیان، ارتشی متشکل از کوتوله ­های ضعیف مجبور به جنگیدن شده بودند. . . . میل به خونریزی آنچنان شدید بود که در صورتیکه شاهزاده­ ای از توزیعِ غلات غفلت می­کرد در مقایسه با زمانیکه از این بازی­ها غفلت کرده بود عدم ­محبوبیتِ کمتری داشت" [آزادی حیوانات، پیتر سینگر، صص 68-367، نشر ققنوس]

از همین رو، با سنت و گذشته باید همواره به شکلی منتقدانه مواجه شد، جنبه های مثبت و سازنده آنرا حفظ و جنبه های منفی اش را به تیغ نقد سپرد. و انواع بهره کشی و ستم را در این جریان نباید برتافت. هرچند، نباید فراموش کرد، که قربانیان اصلی مراسم آتش بازی این روزها هم همچنان حیوانات هستند. هرچند حیوانی به شکلی مستقیم و عیان قیراندود و سوزانده نمیشود، اما به چشم خود شاهد مراسم آتش بازی سال نو در شب بوده ام و حیواناتِ سراسیمه و آشفته را دیده ام که چگونه وحشت زده در میانه شب به ناکجا میگریزند. خیلیهاشان هم در جریان این مراسمها در اثر استرسهای ناشی از صدای انفجار دچار سکته و مرگ میشوند.


لینک مطلب در کانال دکتر کدکنی:

https://news.1rj.ru/str/shafiei_kadkani/1968

@BeKhodnotes
این حکایت طنزآمیز و رندانه از کتاب قابوس نامه یکی از بهترین نمونه‌ها برای توضیح قیاس ذوحدّین یا dilemma است که می‌توان آنرا به دو راهه ناخوشایند هم تعبیر کرد، چه اینکه انتخاب هریک از طرفین، نتیجه ناخوشایندی در پی دارد.

خلاصه حکایت: جوانکی پیرمرد فقیهی را به کفر متهم کرد و فقیه نیز او را حرامزاده خواند. جوان به حاکم شکایت برد. حاکم هم فقیه را فراخواند و عذر او را خواست. فقیه نپذیرفت و گفت: اگر طبق گفته جوان من کافرم پس او حتمن حرامزاده است، زیرا خطبه عقد پدر و مادر او را خود خوانده‌ام و خطبه‌ای که کافر بخواند پذیرفته نیست. پس او حاصل عقدی باطل است و حرامزاده؛ و یا اینکه برخلاف آنچه او مدعی است من کافر نیستم، که در این صورت او دروغ گفته است باید حد بر او جاری شود!

@BeKhodnotes
Forwarded from احسان‌نامه
نویسنده‌ای بود پرکار و فراری از حضور در محافل و مجامع. در کارنامه‌اش از تصحیح دیوان‌های جامی و حافظ هست، تا ترجمه آثار فروید. اما آنچه باعث شهرتش شد، مطالعاتش در مورد دین زرتشتی و میترایی و فرهنگ ایران باستان بود. اوستایی و پهلوی و سانسکریت و میخی می‌دانست و به گمانم از بهترین آثارش «حکمت خسروانی» است که در آن ریشه‌های ایرانی عرفان و بخصوص سهروردی را بررسی کرده است. خبر درگذشتش را علی دهباشی داده است (+) و یکی از معدود تصاویر او را هم منتشر کرده است: هاشم رضی ۱۳۱۳-۱۴۰۰ @ehsanname
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بسیار شنیدنی و قابل تأمل از استاد شفیعی کدکنی درباره چگونگی تضعیف زبانهای ملی و زبان فارسی توسط قدرت‌های استعماری در آسیای میانه و شبه قاره هند توسط روسیه و انگلیس.

پ.ن: به چشم خود، دوستان قزاق و تاجیکی را دیده‌ام که از فارسی و زبان قزاقی چیزی نمیدانستند، یا اگر هم می‌دانستند بسیار اندک بود. سیطره استعماری روسیه بر آسیای میانه به حدی است که تاجیک‌ها زبان فارسی را با الفبای سیریلیک روسی می‌خوانند و می‌نویسند و جز معدود افراد دانشگاهی کمتر کسی از ایشان زبان فارسی را با الفبای فارسی متوجه می‌شود. در واقع از این طریق روس‌ها مانع از قدرت گرفتن زبان فارسی در میان تاجیک‌ها شده‌اند و در عوض سیطره خود و فرهنگ روسی را با جا انداختن الفبای روسی تحمیل کرده‌اند. جای تعجبی هم ندارد که این زبان در بین تاجیک‌ها فاقد زایندگی است. از طرف دیگر، روس‌ها و انگلیسی‌ها همزمان از این طریق، مانع از شکل‌گیری پیوندها میان فارسی‌زبانان ایران، تاجیکستان و افغانستان شده‌اند!
@BeKhodnotes
انسانِ به اصطلاح سفید چشم رنگیِ موبور اروپایی آنچنان غرق نخوت و غرور خود شده بود که جنگ و ویرانی و بی‌خانمانی را تنها مختص مردم شمال آفریقا و خاورمیانه می‌دانست، یعنی برای ما مردمان رنگین پوستِ مو مشکیِ چشم قهوه‌ای، انگار نه انگار که همین سفیدهای موبور بودند که نزدیک به صد سال پیش جنگهای خانمانسوز اول و دوم جهانی را سبب شدند و خیلی قبل‌ترها هم با سیاست‌های استعماری میلیونها انسان را در آمریکا، آفریقا، آسیا و ... به کام مرگ و بی‌خانمانی کشاندند. ما رنگین پوستان هم همراه با اینها جوری اخبار جنگ در اوکراین را دنبال می‌کنیم که هیچگاه اینگونه اخبار جنگ در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و خیلی کشورهای غیراروپایی دیگر را دنبال نمی‌کردیم، این درحالیست که وسعت کشت و کشتار و آوارگی و بی‌خانمانی در جنگی مثل جنگ اوکراین با جنگهای اخیر اصلن قابل مقایسه نیست و نخواهد هم بود! ما حتی در محکوم کردن جنگ و خشونت هم تبعیض میورزیم. همان راهی را می‌رویم که رسانه‌های سفید-پرست (white supremacist) برای ما رنگین پوستان تعیین کرده‌اند. این سفید-پرستی دیگر آنچنان عیان و آشکار شده که صدای خودِ همین رسانه‌هایشان را هم در آورده. ما نیز باورمان شده که ریختن خون سفیدهای موبور چشم‌آبی به مراتب دردناکتر و جانسوزتر از ریختن خون هر رنگین‌پوست غیراروپایی است!
@BeKhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمونه‌هایی از سخنان دوگانه و نژادپرستانه در رسانه‌های اروپا و آمریکا که مورد‌توجه کاربران در شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته است.
«برگرفته از صفحه اینستاگرام بامداد اسماعیلی»
@sahandiranmehr
Forwarded from موسیقی سنتی ایران (ادمین موسیقی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
ساز و آواز《ابوعطا》
و اجرای تصنیف "بهار دلکش،"

خواننده: #محمدرضا_شجریان

تار: #محمدرضا_لطفی

خوش‌تر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست گو‌ سبب انتظار چیست؟
#حافظ

@sonati4444telegram
بدن‌های عجیب و غریب و آموزه مینیمالیسم/کمینه‌گرایی

مینیمالیسم (minimalism)، کمینه‌گرایی، حداقل‌گرایی یا قناعت‌پیشگی و بسندگی و باور به سادگی در حوزه معنای زندگی یکی از آموزه‌های مهم و اساسی‌یی است که مغز و لبّ لباب بیشتر مکاتب عرفانی را شکل می‌دهد. این آموزه به نحو ویژه‌ای در فلسفه و عرفان بودایی و خصوصن مکتب ذِن خودنمایی می‌کند. تیک نات هان، استاد معاصر آیین ذِن را می‌توان از ترویج‌دهندگان همین آموزه معرفی کرد. مطابق این اصل، آنچه ما داشتن آنرا حداقلی، معمولی و پیش پا افتاده و نرمال تلقی می‌کنیم، بیش از آنچیزی است که تصورش را می‌کنیم. به عبارت دیگر، آنچه حداقل دانسته می‌شود، حداکثری است و ما چون از این نکته غافلیم، به علت فقدان بینش و بصیرت لازم در این زمینه، از درک آن غافلیم. به عنوان مثال، ما داشتن سلامتی تن و روان را آن‌چنان امری حداقلی و نرمال در نظر می‌گیریم که اصلن آنرا به عنوان یک <داشته> مورد توجه قرار نمی‌دهیم. در واقع، ما از درک این نکته غافلیم که آنچه سلامتی خوانده می‌شود خود حاصل یک فرایند بسیار پیچیده از عناصر گوناگون است تا ماشین تن به بهترین نحو کار کند و کوچکترین خللی در هماهنگی میان اجزای این دستگاه پیچیده می‌تواند چه پیامدهایی در کارکرد آن داشته باشد، خصوصن که در کنار تن از پدیده دیگری به نام ذهن، روان، جان، نفس، روح یا هرچیز دیگری با این عناوین هم نام برده می‌شود. صرفنظر از اینکه فقدان هماهنگی میان اجزای تن خود می‌تواند باعث چه نواقصی در کارکرد آن گردد، فقدان هماهنگی میان تن و ذهن هم خود عامل سوءکارکردگهای دیگری است. از اینرو، داشتن چیزی تحت عنوان سلامتی خود
به تنهایی حاصل کارکردهای بسیار پیچیده‌ای است که تنها کسانی که این فقدان را تجربه می‌کنند نسبت به اهمیت آن واقف می‌شوند. (برای اینکه این مطلب را بهتر دریابید، شما را به تماشای مجموعه مستندهای بدن عجیب و غریب یا Body Bizarre, دعوت میکنم که ماجرای زندگی افرادی است با بیماری‌هایی عجیب و غریبی که شاید در مخیله هیچ انسانی نمی‌گنجد. افرادی که هر کاری می‌کنند تا بتوانند کمی به سلامت تن برسند، سلامتی‌یی که اکثر ما پیشاپیش آنرا داریم اما نسبت بدان به عنوان داشته‌ای ارزشمند غافلیم.)

اما مطابق آموزه کمینه‌گرایی، ما برای اینکه به این بینش برسیم ضرورتن نباید دچار بیماری‌هایی از این دست شویم. شناخت و آگاهی نسبت به این اصول و شرایط می‌تواند ما را نسبت به درک این حقایق متوجه سازد. و آگاهی نسبت به این حقایق نوعی خاصیت رهابخشی (emancipatory) دارد. ما در اینصورت خواهیم دانست که اولن، آنچه داریم عاریتی است و فاقد بنیانی آنچنان استوار و محکم که هیچگاه خلل بر ندارد، چرا که همه چیز در معرض تغییر، شدن و زوال قرار دارد، یعنی اصل بی‌ثباتی(impermanence)، و حال که فرصت آن را یافته‌ایم که برای مدت زمانی از آن برخوردار شویم باید به بهترین شکل از آن بهره ببریم.

اما آموزه کمینه‌گرایی یا قناعت‌پیشگی و بسندگی، در مقابل گرایشِ رفاه‌گرایانه معاصر قرار می‌گیرد که به موجب آن، مجموعه‌ای از امور رفاهیِ بیرونی وجود دارد که داشتنشان باعث خوشبختی و نداشتنشان منجر به بدبختی می‌گردد؛ در مقابل، مطابق این رویکرد، خوشبختی چیزی نیست مگر خرسندی از آنچه کمترین می‌پنداریم، کمترینهایی که خود بیشترینند اگر با حضور و توجه بدان نظر افکنیم. این آموزه پژواک همان فلسفه رواقی‌گری است که به موجب آن، هر انسانی در درون خود آزاد است و هیچ دیوار و حصاری، هرچند بلند، نمی‌تواند ذهن انسان را به بند کشد، ولو جسم و تن او را در بند کند. کمینه‌گرایی فلسفه انسانهای آزاد و رهاست، کسانیکه حافظ به اندازه‌ای برایشان ارزش قائل است که خود را غلام و بنده بلندهمتی‌شان می‌داند که "غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است".

@BeKhodnotes
این دو رباعی به همراه اشعار دیگری از خیام اندیشمند ایرانی قرن پنجم هجری قمری را با شعری از سوفوکل شاعر یونانی قرن پنجم قبل از میلاد مقایسه کنید که هر دو بیانگر یک مفهومند:

چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان

و

گر آمدنم بخود بُدی نامدمی
ور نیز شدن [رفتن] بمن بدی کی شدمی
به زان نبدی [بهتر اینکه] که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بُدمی

و این شعر از سوفوکل:
“It is best not to have been born at all: but, if born, as quickly as possible to return whence one came.”

که ترجمه‌اش می‌شود:

"بهتر آنکه هرگز زاده نشویم: اما اگر زاده شدیم، به آنکه هرچه زودتر درگذریم".

@BeKhodnotes
امسال اسفندماه خوشبختانه فرصت آن را پیدا کردم که به همراه خانواده به شیراز سفر کنم و در سه روز بسیار به یاد ماندنی از برخی از بناهای دیدنی این شهر زیبا و خاطره‌انگیز دیدن کنم. چند ویدئوی آماتوری از محوطه تخت جمشید، نقش رجب و نقش رستم تهیه کردم و برای آنکه مبادا از حافظه گوشی‌ام پاک شوند آنها را در یوتیوب بارگذاری کردم که برای همیشه به یادگار بمانند.

https://youtu.be/n35fusDCu-s

https://youtu.be/G2rgl0-J16w

https://youtu.be/N94D9mxzdv0

https://youtu.be/HBBkyYGeUCA

https://youtu.be/EnNEkh8GEmE

https://youtu.be/rCXoTOfK1EQ

https://youtu.be/1kYJ-C8hGgo

https://youtu.be/XeiAv8ZzpGU

https://youtu.be/9voF8uFzHxM

https://youtu.be/por8ljGrjVI

در حین سفر نوروزی‌مان هم به شهرستان محل تولدم در وزوان استان اصفهان، سری هم به منزل ملاصدرا در کهک قم زدیم که از آنجا هم ویدئویی دیگر تهیه کردم.

https://youtu.be/JWQVntVXel8

و چند ویدئوی دیگر هم از بناهای تاریخی شهرستان وزوان، از جمله قنات تاریخی آن و کاروانسرای متأسفانه نیمه مخروبه شاه‌عباسی آن که به حال خود رها شده است تهیه کردم.

https://youtu.be/7qEyMado7cE

https://youtu.be/lJBf0d1aAs8

* به چندتا از این ویدئوها توضیحاتی به فارسی و انگلیسی دادم که برای دوستان انگلیسی‌زبانم هم قابل فهم باشند.

@BeKhodnotes
✔️ما و صدای پر طنین طبل نفرت‌پراکنی
✍️سهند ایرانمهر


چند روزی است فضای مجازی و پیام رسان‌ها شاهد انواع مطلب و ویدیو در مورد #مهاجرین افغان و خطرات آنهاست. سردبیر یک روزنامه با آماری که اصلا معلوم نیست منبع آن کجاست از تغییر بافت جمعیتی برخی استانها نظیر کرمان و اصفهان می‌نویسد و ادعا میکند که تنها در بيمارستان‌های تهران و شهرستان‌های اطراف تهران، بين ۵۰ تا ۷۵ درصد زايمان‌‌ها توسط زنان افغان است و با یادآوری ماجرای «اشرف افغان»(!)با لحنی تحقیر آمیز در مورد تجمعی که برخی مهاجرین در ایام عید و بی هیچ تعرض و آسیبی داشته‌اند، می‌نویسد:" ساحل درياچه خليج فارس تهران و ميدان آزادی و ميدان انقلاب هم که به نمايشگاه انواع چهره‌هاي افغاني تبديل شده‌اند".

🔸ویدیوهایی از فردی به نام حمیدخراسانی هم دست به دست می‌شود که در آن تهدید به فتح ایران و مقابله به مثل و نظایر آن میکند. حالا این حمید خراسانی که در فضای مجازی او را از سران طالبان می نامند کیست؟خرده اوباش و شرخری جزء که به شدت دنبال حاشیه و توجه رسانه ای است و در زمان وزارت کشوری امرالله صالح نیز چند بار نامش بر سر زبان‌ها افتاد و با با بی‌اعتنایی وی همراه شد اما این روزها ویدیوی او نه تنها از سوی طیف‌های مختلف داخلی از انقلابی و غیر انقلابی که حتی در رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور نیز بازتاب گسترده می‌یابد و کمی بعد شایعه قتل دختربچه یزدی توسط یک مهاجر افغان در فضای مجازی( علیرغم تکذیب آن)گسترش می‌یابد.

🔸نکته جالب توجه اینکه این وضعیت در افغانستان هم وجود دارد. تمرکز عمده رسانه های افغانستان بر بدرفتاری ایرانیان و یک کاسه کردن همه رفتارها در خشونت و بدرفتاری است و کار به تجمع و آتش زدن سردر کنسولگری ایران در هرات می‌انجامد.

🔸در اینجا چند مساله وجود دارد که باید آنها را ازهم تفکیک کرد نکته اول اینکه تردیدی نیست #طالبان خاستگاهی تکفیری، افراطی و تروریستی دارد و تطهیر آنان هیچ وجهی ندارد اما این مساله با مهاجر مستاصل و بی پناه که قربانی طالبان است، هیچ ارتباطی ندارد.نکته دوم اینکه عبور بی‌حساب و کتاب مهاجرین نه تنها تبعات امنیتی و اقتصادی که تبعات سیاسی آشکاری می‌تواند داشته باشد اما این مشکلات راه‌حل‌هایی هم دارد که حتی به حداقل‌های آن هم عمل نشده است.

چرا در مرزهای آشفته ما با افغانستان اردوگاه های مهاجرین ایجاد نشده است، حالا که خواه ناخواه شاهد هجوم مهاجرین هستیم، چرا به سبک کشورهای مهاجرپذیر دفاتر کفالتی برای ثبت مشخصات مهاجرین و بسامان کردن آنان وجود ندارد. حتی اگر بپذیریم که به دلیل وضعیت نابسامان #افغانستان و مشکلات عدیده ما امکان ممانعت از مهاجرت افغان‌ها نیست چرا برای امر واقعِ حضور میلیونی مهاجرین که بخشی از آنها با سرمایه و تخصص و حداقل نیروی‌کار وارد کشور شده‌اند و پیشتر هم نقش سازنده در عمران کشور داشته‌اند، فکری نمی‌شود تا دست‌کم کنترلی بر عِده و عُده آنان شود.

🔸در همه جای جهان درصدناچیزی از مهاجرین سوء رفتار دارند و رفتار جامعه میزبان نیز در مواردی دوستانه نیست اما این همه داستان و انگیزه نفرت و دمیدن بر آتش ترس و خشم علیه یکدیگر نیست و راه‌حل‌های روشنی برای کاستن از آسیب‌ها وجود دارد، به جای همه این تدبیرها، در دو‌سوی مرز اما زمام کار به ترسی توام با هیجان آن‌هم با پیشتازی فضای مجازی سپرده شده است که به وضوح رد برخی آتش‌افروزی‌های هدف‌دار هم در آن دیده می‌شود.

کاری عامدانه که در منتهای خود دل به ایجاد تنشی در مرزهای شرقی ایران بسته است که در اوضاع کنونی می‌تواند، به شدت زیانبار باشد و جالب آنکه در این روند نه تنها عوامل خارجی بلکه ظاهرا حتی برخی عوامل داخلی نیز بدشان نمی‌آید که سایه ناامنی دیگری در قد و قامت خطر داعش در قالب اغراق شده مهاجرین آنقدر گسترش یابد تا به مدد آن نگاه و‌ سیاست‌های امنیتی توجیه منافع گروهی خاص گردد.
@sahandiranmehr
اخیرن شاهد حجم نسبتن بالایی از افغان‌ستیزی در جامعه هستیم که البته دامنه آن تنها محدود به فضای واقعی نیست و ظاهرن فضای مجازی هم به عنوان بسترساز این حس نفرت در حال نقش ایفا کردن است. قصد داشتم در اینباره مطلبی را بنویسم اما مطلب بالا را در کانال سهند ایرانمهر دیدم که به خوبی به جنبه‌های گوناگون این مسئله پرداخته بود، از اینرو آنرا در اینجا به اشتراک می‌گذارم. واقعیت این است که صرفنظر از نژادپرستیهای موجود از سوی جامعه در قبال افغانها در کشورمان، سیاست‌های مهاجرتی ما و قوانین مربوط به آن در خصوص حق و حقوق مهاجران بسیار بدوی و غیرانسانی است. در حال حاضر که خود در جامعه دیگری زندگی میکنم خیلی بیشتر متوجه مشکلاتی میشوم که مهاجران می‌توانند داشته باشند، حال آنکه وضعیت مهاجران در فنلاند دست‌کم به لحاظ قانونی به هیچ وجه با وضعیت مهاجران در ایران قابل مقایسه نیست. هرچند صرفنظر از این واقعیت، از دوران کودکی‌ام بهترین دوستانم افغانی بودند و هنوز هم هروقت به ایران سر میزنم دیدن دوباره‌شان برایم اولویت دارد.

@BeKhodnotes
📚 معرفی چند کتاب صوتی خوب

اگر به کتاب صوتی علاقمند هستید، اخیرن چند کتاب صوتی خوب را گوش کردم که بسیار استفاده بردم، که در اینجا چندتایشان را معرفی میکنم و لینک دسترسی به آنها را هم قرار میدهم.

📓 یکی کتاب صوتی ارداویراف‌نامه است، که یک دورهمی خیلی خوب از کتاب‌دوستان، آنرا از روی متن فارسی باستان، یعنی پهلوی ساسانی، خوانده و سپس ترجمه می‌کنند. ارداویراف‌نامه، ماجرای سفر شخصی است به نام ویراز یا ویراف به عالم مردگان (ارد یا ارته در زبان پهلوی به معنای مقدس است و ارداویراف یعنی کتابِ ویراف یا ویرازِ مقدس) و بازگشت دوباره او به عالم زندگان و روایت او از زندگی پس از مرگ. این متن ظاهرن مربوط به زمان ساسانیان و دوران پادشاهی اردشیر است و آنچه در آن بسیار جالب توجه است شباهت‌های بسیار زیاد روایتها از عالم مردگان با برخی روایت‌های اسلامی است که به نظر می‌رسد این متون زرتشتی پهلوی باستان بر آموزه‌ها و روایت‌های اسلامی تاثیر زیادی گذاشته‌اند! ظاهرن این متن بر روی کمدی الهی دانته نیز بسیار تاثیرگذار بوده است.

https://www.podbean.com/ea/pb-bjr4i-fc40f3

📕 حماسه گیلگمش هم از متون بسیار مهم باستانی به زبان اکدی و سومری است که روایت گیلگمش و جستجوی او برای زندگی جاویدان را بازگو میکند، که البته در این مهم توفیق چندانی کسب نمی‌کند. این متن که تاریخ آن به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد تخمین زده می‌شود، تاثیر بسیار زیادی نیز به خصوص بر روایت تورات و ماجرای نوح نبی و طوفان بزرگ گذاشته است.

https://soundcloud.app.goo.gl/8Nkbd

📗 سفرنامه ناصرخسرو. که ناصرخسرو قبادیانی روایت دگرگونی خود و آغاز سفرش به مکه را بازگو میکند. آنچه در این اثر به خصوص جالب توجه است توصیفات دقیق و تصویرگریهای زیبای ناصرخسرو از وضعیت شهرها و روستاهای آن دوران از خاورمیانه گرفته تا دریای مدیترانه و شبه جزیره عربستان و روم و مصر و شمال آفریقاست.

https://www.podbean.com/ea/pb-d3cfb-fa0fbe

📙 دو قرن سکوت، نوشته عبدالحسین زرین کوب، که تقریبن برای همه آشناست و نیازی به معرفی ندارد. فقط به طور خلاصه اینکه، کتاب روایتگر دلایل زوال و شکست آخرین امپراتوری ایرانی، یعنی ساسانیان، از اعراب و وضعیت دو قرن ابتدایی پس از سیطره اعراب بر ایران و جنبش‌های سیاسی-اجتماعی مختلف آن دوران است.

https://s3.castbox.fm/23/bd/03/d0c8b644f9ac53677b03e2a256.mp3


📘 داستان اتم و کوانتوم هم کتاب صوتی خوبی است درباره تاریخچه‌ای از سیر شکل‌گیری نظریات معاصر درخصوص ساختمان اتم و ذرات بنیادینِ زیر-اتمی، به نویسندگی بهنام محمدپناه.

https://anchor.fm/khanesh/episodes/ep-eaotoc

@BeKhodnotes
وضعیت محیط زیستی ایران متاسفانه در مرحله خوبی قرار ندارد و اتخاذ سیاست‌های نادرست آبی و همینطور قرار گرفتن در وضعیت خشکسالی وضعیت را به خصوص در سال‌های اخیر وخیم‌تر و نامساعدتر هم کرده است. این در حالیست که گذشتگان ما به خوبی با این وضعیت کنار آمده بودند و از همان گذشته با راهکارهایی همچون حفر کاریز و قنات از هدر رفت آب جلوگیری می‌کردند. قنات‌هایی که بیشتر آنها امروزه در معرض تخریب قرار دارند. اما در میان شهرهای ایران، ظاهرن وضعیت اصفهان یا سپاهان از همه نامساعدتر است. تخریب اصفهان تنها تخریب یک شهر نیست و در واقع تخریب گنجینه‌ای فرهنگی تاریخی است. امروز به صورت اتفاقی به گزارش ناصرخسرو در سفرنامه‌اش برخورد کردم. در اینجا روایت او را در حدود هزار سال قبل از اصفهان/ سپاهان رویایی ببینید:

"از آن جا برفتیم هشتم صفر سنه اربع و اربعین و اربعمایه بود که به شهر اصفهان رسیدیم. از بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد. شهری است بر هامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گز چاره فرو برند آبی سرد خوش بیرون آید وشهر دیواری حصین بلند دارد و دروازه‌ها و جنگ گاه‌ها ساخته و بر همه بارو کنگره ساخته و در شهر جوی های آب روان و بناهای نیکو و مرتفع و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار، و بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندری و دروازه ای و همه محلت‌ها و کوچه‌ها را همچنین دربندها و دروازه های محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه ای بود که آن را کو طراز می‌گفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ بازدید نیامد که چگونه فرو آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه. و چون سلطان طغرل بیک ابوطالب محمدبن میکاییل بن سلجوق رحمة الله علیه آن شهر گرفته بود مردی جوان آن جا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو، مردی آهسته، نیکو لقا و او راخواجه عمید می‌گفتند، فضل دوست بود و خوش سخن و کریم. و سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ چیز نخواهند و او بر آن می‌رفت و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند واین مرد از دبیران شوری بوده بود و پیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده بود اما چون ما آن جا رسیدیم جو می‌درویدند و یک من و نیم نان گندم به طک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آن جا می‌گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم تر به یک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آن جا می‌گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم تر به یک درم کس ندیده است، و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم، و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود و بعضی چیزها به زیان می‌آید اما روستا همچنان است که بود، و به سبب آن که کاروان دیرتر به راه می‌افتاد بیست روز در اصفهان بماندم."

@BeKhodnotes
این روایت ناصرخسرو از خروجش از شهر حلب و رسیدن به شهر سرمین یعنی جائیکه ابوالعلا المعری شاعر، ادیب و فیلسوف نابینای عرب که ظاهرن رئیس شهر هم همو بوده است بسیار جالب توجه است. المعری هموست که گیاه‌خوار بود و هیچگاه زنی نگرفت و روی سنگ قبرش در مخالفت با فرزندآوری ‌نوشته‌ای به این مضمون آمده که: "این گناهی بود که پدرم در حق من کرد و من آنرا در حق کسی روا نداشتم". آنچه در روایت ناصرخسرو از او جالب توجه است مشی زاهدانه و زندگی در فقر اوست، آنهم به رغم اینکه شخص بسیار مال و منال‌داری بوده است، که چه بسا فقدان بیناییش کار را برای زهدمنشی‌اش هم هموارتر کرده بوده باشد، چه آنکه به قول باباطاهر: ز دست دیده و دل هردو فریاد/که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد/زنم بر دیده تا دل گردد آزاد:

"و آب شهر از باران و چاه باشد در آن مردی بود که ابوالعلاء معری می‌گفتند نابینا بود و رییس شهر او بود. نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگران فراوان و خود همه شهر او را چون بندگان بودند و خود طریق زهد پیش گرفته بود گلیمی پوشیده و در خانه نشسته بود. نیم من نان جوین را تبه کرده که جز آن هیچ نخورد و من این معنی شنیدم که در سرای باز نهاده است و نواب و ملازمان او کار شهر می‌سازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند و وی نعمت خویش از هیچ کس دریغ ندارد و خود صائم اللیل باشد و به هیچ شغل دنیا مشغول نشود، و این مرد در شعر وادب به درجه ای است که افاضل شام و مغرب و عراق مقرند که در این عصر کسی به پایهٔ او نبوده است و نیست، و کتابی ساخته است آن را الفصول و الغایات نام نهاده و سخن‌ها آورده است مرموز و مثل‌ها به الفاظ فصیح و عجیب که مردم بر آن واقف نمی شوند مگر بر بعضی اندک و آن کسی نیز که بر وی خواند، چنان او را تهمت کردند که تو این کتاب را به معارضهٔ قرآن کرده‌ای. و پیوسته زیادت از دویست کس از اطراف آمده باشند و پیش او ادب و شعر خوانند و شنیدم که او را زیادت ازصد هزار بیت شعر باشد، کسی از وی پرسید که ایزد تبارک و تعالی این همه مال ومنال تو را داده است چه سبب است که مردم را می‌دهی و خویشتن نمی خوری. جواب داد که مرا بیش از این نیست که می‌خورم و چون من آن جا رسیدم این مرد هنوز در حیات بود."

@BeKhodnotes