#مغالطه_و_ابعاد_آن
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
⁉️مغالطه و ابعاد آن⁉️
در اینکه تعریف مغالطه چیست و ایا فقط اختصاص به استدلال دارد یا در غیر استدلال هم مغالطه می تواند تحقق یابد ظاهرا اتفاق رای وجود ندارد.
اما اینکه این اختلاف لفظی است یا ماهوی نیاز به توضیح دارد.
آشنایان به منطق می دانند که یکی از معانی تعریف تعریف وضعی یا جعلی یا به تعبیر استاد ملکیان تصریحی است.
تعریف در این معنا به تعبیری یک نوع قرار داد است که بین عده ای از اهل فن یک رشته خاص اتفاق می افتد.
که همین توافق بین اهل فن مبنای ایجاد یک مفهوم جدید و پیوند آن با یک واژه می گردد.
مثلا پلیس راهنمایی اعلام می کند که خط ممتد به معنای غیرمجاز بودن خروج از آن و قطع آن است. و از آن پس همه ی رانندگان با دیدن خط ممتد در جاده با علم به آن جعل و وضع جدید می یابند که در آن قسمت مسیر نباید برای سبقت از آن خط بگذرند. در حالی که قبل از این هیچ ملازمه ای بین خط ممتد و منع عبور از آن وجود نداشت.
تعریف مغالطه هم چنین وضعی دارد و یکی از تعاریف قراردادی در منطق است برای هدف خاصی که منطقیین آن را مهم و جدی پنداشته اند.
و اهمیت این تعاریف به اهمیت کسانی است که آن تعریف را پذیرفته و آن را در کارهای علمی خود و در تحقیقات و تالیفات و تدریس های خود به کار بسته اند.
و ممکن است این مساله بین علمای مختلف یک فن اختلافی باشد که در این صورت یک پژوهشگر موقع استفاده از آن واژه و برای پرهیز از خطا باید توضیح دهد که آن واژه را با کدامین مبنا و تعریف استفاده میکند.
اما اینکه اختلاف در اینگونه تعاریف فرق ماهوی با هم دارند یا نه جواب منفی است. و بسان به کار بردن واحدهای مختلف طول برای اندازه گیری طول یک خیابان است که ممکن است بگویید این خیابان ایکس مایل است یا زد کیلومتر ومسلم است که هر دو درست هستند الا اینکه شما واحد را ذکر نکنید و تنها بگویید طول خیابان ایکس است و این موجب ابهام و سردر گمی خواهد بود.
آنچه از اهتمام اهل منطق بر می آید این است که مغالطه عنوانی بوده است برای فنی که هدفش یاد دادن تله های زبانی ( به قول فرگه) است که در مسیر استدلال قرار می گیرند و الا قبلا ما تعریف غلط و خطا و اشتباه را در منطق انجام داده بودیم و اگر مراد از مغالطه، مطلق خطا و اشتباه و غلط بود تعریف دوم لغو بود و نیازی به آن تعریف وجود نداشت.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#م_ناجی
⁉️مغالطه و ابعاد آن⁉️
در اینکه تعریف مغالطه چیست و ایا فقط اختصاص به استدلال دارد یا در غیر استدلال هم مغالطه می تواند تحقق یابد ظاهرا اتفاق رای وجود ندارد.
اما اینکه این اختلاف لفظی است یا ماهوی نیاز به توضیح دارد.
آشنایان به منطق می دانند که یکی از معانی تعریف تعریف وضعی یا جعلی یا به تعبیر استاد ملکیان تصریحی است.
تعریف در این معنا به تعبیری یک نوع قرار داد است که بین عده ای از اهل فن یک رشته خاص اتفاق می افتد.
که همین توافق بین اهل فن مبنای ایجاد یک مفهوم جدید و پیوند آن با یک واژه می گردد.
مثلا پلیس راهنمایی اعلام می کند که خط ممتد به معنای غیرمجاز بودن خروج از آن و قطع آن است. و از آن پس همه ی رانندگان با دیدن خط ممتد در جاده با علم به آن جعل و وضع جدید می یابند که در آن قسمت مسیر نباید برای سبقت از آن خط بگذرند. در حالی که قبل از این هیچ ملازمه ای بین خط ممتد و منع عبور از آن وجود نداشت.
تعریف مغالطه هم چنین وضعی دارد و یکی از تعاریف قراردادی در منطق است برای هدف خاصی که منطقیین آن را مهم و جدی پنداشته اند.
و اهمیت این تعاریف به اهمیت کسانی است که آن تعریف را پذیرفته و آن را در کارهای علمی خود و در تحقیقات و تالیفات و تدریس های خود به کار بسته اند.
و ممکن است این مساله بین علمای مختلف یک فن اختلافی باشد که در این صورت یک پژوهشگر موقع استفاده از آن واژه و برای پرهیز از خطا باید توضیح دهد که آن واژه را با کدامین مبنا و تعریف استفاده میکند.
اما اینکه اختلاف در اینگونه تعاریف فرق ماهوی با هم دارند یا نه جواب منفی است. و بسان به کار بردن واحدهای مختلف طول برای اندازه گیری طول یک خیابان است که ممکن است بگویید این خیابان ایکس مایل است یا زد کیلومتر ومسلم است که هر دو درست هستند الا اینکه شما واحد را ذکر نکنید و تنها بگویید طول خیابان ایکس است و این موجب ابهام و سردر گمی خواهد بود.
آنچه از اهتمام اهل منطق بر می آید این است که مغالطه عنوانی بوده است برای فنی که هدفش یاد دادن تله های زبانی ( به قول فرگه) است که در مسیر استدلال قرار می گیرند و الا قبلا ما تعریف غلط و خطا و اشتباه را در منطق انجام داده بودیم و اگر مراد از مغالطه، مطلق خطا و اشتباه و غلط بود تعریف دوم لغو بود و نیازی به آن تعریف وجود نداشت.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_نهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#دو_کتاب_خوب
#م_ناجی
🌺دو کتاب خوب🌺
سرگشته اکنون مقابل یک کتابفروشی بزرگ قرار داشت، در اندرونش غلغله ای بود.
گویی به ضیافتی باشکوه دعوت شده بود که در آن آشنایی نداشت و اکثر میهمانان با وی غریبه بودند. از آنچه قرار بود در آن مهمانی اتفاق بیفتد بی خبر بود و بیمناک و در حد دیوانه کننده ای هیجان زده!
به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و نفسی عمیق کشید و وارد کتابفروشی شد. دیوارهای فروشگاه تا سقف قفسه بندی شده بود و مملو از کتاب و نیز در وسط فروشگاه هم قفسه هایی تعبیه شده بود و از هر دو طرف بر آنها کتاب ریخته بودند. همه جا رنگ کتاب داشت و هیبت علم و دانش را با تمام گستردگیش بر وی فریاد می کردند. با خودش گفت مگر می شود این همه کتاب را خواند و بالاتر از آن، مضامینش را فهمید و به خاطر سپرد؟
کتابها به صورت موضوعی طبقه بندی شده بودند و بر بالای هر قسمتی موضوع کتابهای آن قسمت حک شده بود.
چند مشتری جوان در حال وارسی کتابها بودند. مدیر فروشگاه در گوشه ای از مغازه مشرف به در خروجی پشت میز خود نشسته بود و با تلفن مشغول صحبت بود.
یک دختر خانم جوان که به نظر می رسید نقش راهنما را عهده دار است آرام به اطراف فروشگاه و نزدیک مشتریها سرک می کشید تا اکر سوالی داشتند و نیاز به راهنمایی داشتند کمکشان کند.
سرگشته که دقیقا نمی دانست در کجای فروشگاه باید دنبال کتابهای موردنیازش بگردد تصمیم گرفت از همان راهنما کمک بگیرد.
- سلام خانم می تونم از شما کمک بگیرم؟-
- - خواهش میکنم. بفرمایید
- - من می خواستم در مورد اندیشیدن و فکر و این حرفا چند تا کتاب بخرم. در این زمینه می تونید کمکم کنید؟
- - شما دانشجو هستین؟ چه رشته ای می خونین؟
- - نه دانشجو نیستم. خیلی وقته تحصیلاتم رو تموم کردم. فنی خوندم. اما فکر میکنم نیاز دارم که در مورد اندیشیدن خوب و اینکه چطور میشه درستی یک حرف رو تشخیص داد بیشتر بدونم .آخه این روزا دایما مطالب ضد و نقیضی رو در کانالهای تلویزیونی مختلف و در اینترنت و تلگرام و اینا میبینم و می شنوم که واقعا گیج گننده است. آدم متحیر میمونه که حق با کدومشونه. کدوم خرف درسته کدومش نادرسته! تو این زمینه ها کتابی به چشمتون نخورده؟
- چه جالب
- - چطور مگه؟
- - آخه اکثر مشتری های ما معمولا دانشجوها و دانش آموزان پشت کنکوری هستن که به دنبال قبولی در کنکور سراغ کتابهای کمک درسی میان
- - من خودم دانشجوی علوم انسانی هستم و رشته ام گرافیکه . باینکه همین مسایلی رو که گفتین من هم کم و بیش حس کرده بودم ولی تا به حال فکر نکرده بودم که شاید با خوندن کتاب بشه در این زمینه موفقتر بود.
- . بعضی وقتا واقعا بهم برمی خوره یه گزارشی رو مثلا در مورد قارچ میبینم و می شنوم و قانع میشم که باید در رژیم غذاییم بگنجونم یه چند وقت دیگه گزارشی درست خلاف اون پخش می کنن که این ضررها رو داره و نباید زیاد ازش استفاده کرد . یه حس بد پیدا میکنم که اولا کدومو باید قبول کنم و بعدش چرا قبلا در موردش بیشتر تامل نکردم و زود پذیرفتمش!
خانوم جوان به سرعت به طرف مدیر فروشگاه رفت و بسیار آرام یه چیزایی بین اونا رد و بدل شد که معلوم بود در مورد کتابهایی که مورد نیاز سرگشته بود از مدیر راهنمایی می خواد. یکی دو دقیقه طول نکشید که برگشت و فاتحانه گفت: این چیزی که شما به دنبالش هستید این روزها با عنوان تفکر انتقادی شناخته می شود و این روزها کتابهای زیادی در موردش ترجمه یا تالیف شده که من یکی دو نمونه از پرفروشهایش را به شما معرفی میکنم.
اینها را گفت و به سرعت به طرف گوشه ای فروشگاه رفت و از بین کتابها دو کتاب را بیرون کشیده و با سرعت به طرف سرگشته آمد و کتابها را به او داد.
- این کتاب رو میبینین؟ در عرض یکی دو سال این چاپ هفتمشه. در حالی که بسیاری از کتابها همون چاپ اول می مونن.
این نشون می ده که کتاب برای خوانندگانش جذاب و مفید بوده.
این یکی هم کتاب خوبیه.
کتاب اول کتابی بود به اسم پرسیدن سوالهای بجا یا راهنمای تفکر نقادانه ترجمه ی کورش کامیاب
و دیگری کتابی بود به اسم واضح اندیشیدن نرجمه مهدی خسروانی
یکی از مشتریها که جوانی عینکی بود و گفتگوی سرگشته با خانم راهنما توجهش را جلب کرده بود به سرعت خودش را به سرگشته رسونده و کتابها را از دستش قاپید و در عین حال افزود که اجازه هست نگاهی بهشون بندازم؟!
و سرگشته فقط توانست هاج و واج سرش را به علامت تایید تکان دهد!جوان عینکی پس از ورق زدن کتابها به طرف مدیر فروشگاه رفته و گفت آقا اینارو حساب کنید!
و سرگشته منتظر ماند تا خانم دو جلد دیگر از کتابها را از قفسه بردارد و بیاورد برای سرگشته ی ما!!!!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_نهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#دو_کتاب_خوب
#م_ناجی
🌺دو کتاب خوب🌺
سرگشته اکنون مقابل یک کتابفروشی بزرگ قرار داشت، در اندرونش غلغله ای بود.
گویی به ضیافتی باشکوه دعوت شده بود که در آن آشنایی نداشت و اکثر میهمانان با وی غریبه بودند. از آنچه قرار بود در آن مهمانی اتفاق بیفتد بی خبر بود و بیمناک و در حد دیوانه کننده ای هیجان زده!
به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و نفسی عمیق کشید و وارد کتابفروشی شد. دیوارهای فروشگاه تا سقف قفسه بندی شده بود و مملو از کتاب و نیز در وسط فروشگاه هم قفسه هایی تعبیه شده بود و از هر دو طرف بر آنها کتاب ریخته بودند. همه جا رنگ کتاب داشت و هیبت علم و دانش را با تمام گستردگیش بر وی فریاد می کردند. با خودش گفت مگر می شود این همه کتاب را خواند و بالاتر از آن، مضامینش را فهمید و به خاطر سپرد؟
کتابها به صورت موضوعی طبقه بندی شده بودند و بر بالای هر قسمتی موضوع کتابهای آن قسمت حک شده بود.
چند مشتری جوان در حال وارسی کتابها بودند. مدیر فروشگاه در گوشه ای از مغازه مشرف به در خروجی پشت میز خود نشسته بود و با تلفن مشغول صحبت بود.
یک دختر خانم جوان که به نظر می رسید نقش راهنما را عهده دار است آرام به اطراف فروشگاه و نزدیک مشتریها سرک می کشید تا اکر سوالی داشتند و نیاز به راهنمایی داشتند کمکشان کند.
سرگشته که دقیقا نمی دانست در کجای فروشگاه باید دنبال کتابهای موردنیازش بگردد تصمیم گرفت از همان راهنما کمک بگیرد.
- سلام خانم می تونم از شما کمک بگیرم؟-
- - خواهش میکنم. بفرمایید
- - من می خواستم در مورد اندیشیدن و فکر و این حرفا چند تا کتاب بخرم. در این زمینه می تونید کمکم کنید؟
- - شما دانشجو هستین؟ چه رشته ای می خونین؟
- - نه دانشجو نیستم. خیلی وقته تحصیلاتم رو تموم کردم. فنی خوندم. اما فکر میکنم نیاز دارم که در مورد اندیشیدن خوب و اینکه چطور میشه درستی یک حرف رو تشخیص داد بیشتر بدونم .آخه این روزا دایما مطالب ضد و نقیضی رو در کانالهای تلویزیونی مختلف و در اینترنت و تلگرام و اینا میبینم و می شنوم که واقعا گیج گننده است. آدم متحیر میمونه که حق با کدومشونه. کدوم خرف درسته کدومش نادرسته! تو این زمینه ها کتابی به چشمتون نخورده؟
- چه جالب
- - چطور مگه؟
- - آخه اکثر مشتری های ما معمولا دانشجوها و دانش آموزان پشت کنکوری هستن که به دنبال قبولی در کنکور سراغ کتابهای کمک درسی میان
- - من خودم دانشجوی علوم انسانی هستم و رشته ام گرافیکه . باینکه همین مسایلی رو که گفتین من هم کم و بیش حس کرده بودم ولی تا به حال فکر نکرده بودم که شاید با خوندن کتاب بشه در این زمینه موفقتر بود.
- . بعضی وقتا واقعا بهم برمی خوره یه گزارشی رو مثلا در مورد قارچ میبینم و می شنوم و قانع میشم که باید در رژیم غذاییم بگنجونم یه چند وقت دیگه گزارشی درست خلاف اون پخش می کنن که این ضررها رو داره و نباید زیاد ازش استفاده کرد . یه حس بد پیدا میکنم که اولا کدومو باید قبول کنم و بعدش چرا قبلا در موردش بیشتر تامل نکردم و زود پذیرفتمش!
خانوم جوان به سرعت به طرف مدیر فروشگاه رفت و بسیار آرام یه چیزایی بین اونا رد و بدل شد که معلوم بود در مورد کتابهایی که مورد نیاز سرگشته بود از مدیر راهنمایی می خواد. یکی دو دقیقه طول نکشید که برگشت و فاتحانه گفت: این چیزی که شما به دنبالش هستید این روزها با عنوان تفکر انتقادی شناخته می شود و این روزها کتابهای زیادی در موردش ترجمه یا تالیف شده که من یکی دو نمونه از پرفروشهایش را به شما معرفی میکنم.
اینها را گفت و به سرعت به طرف گوشه ای فروشگاه رفت و از بین کتابها دو کتاب را بیرون کشیده و با سرعت به طرف سرگشته آمد و کتابها را به او داد.
- این کتاب رو میبینین؟ در عرض یکی دو سال این چاپ هفتمشه. در حالی که بسیاری از کتابها همون چاپ اول می مونن.
این نشون می ده که کتاب برای خوانندگانش جذاب و مفید بوده.
این یکی هم کتاب خوبیه.
کتاب اول کتابی بود به اسم پرسیدن سوالهای بجا یا راهنمای تفکر نقادانه ترجمه ی کورش کامیاب
و دیگری کتابی بود به اسم واضح اندیشیدن نرجمه مهدی خسروانی
یکی از مشتریها که جوانی عینکی بود و گفتگوی سرگشته با خانم راهنما توجهش را جلب کرده بود به سرعت خودش را به سرگشته رسونده و کتابها را از دستش قاپید و در عین حال افزود که اجازه هست نگاهی بهشون بندازم؟!
و سرگشته فقط توانست هاج و واج سرش را به علامت تایید تکان دهد!جوان عینکی پس از ورق زدن کتابها به طرف مدیر فروشگاه رفته و گفت آقا اینارو حساب کنید!
و سرگشته منتظر ماند تا خانم دو جلد دیگر از کتابها را از قفسه بردارد و بیاورد برای سرگشته ی ما!!!!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
❓غلط و مغالطه❓
با سلام، نوشته اید در منطق قدیم و جدید مغالطه فقط در حیطه استدلال است. متن زیر در مورد مغالطه در حیطه تعریف است که در آثار جدید منطقی زیاد مطرح است، نظر شما در مورد این نوع مغالطات در کتابهای جدید چیست؟
Fallacies of definition
Fallacies of definition are the various ways in which definitions can fail to explain terms. The phrase is used to suggest an analogy with an informal fallacy.[citation needed] "Definitions that fail to have merit because they are overly broad, use obscure or ambiguous language, or contain circular reasoning are called fallacies of definition." Three major fallacies are overly broad, overly narrow, and mutually exclusive definitions, a fourth is incomprehensible definitions, and one of the most common is circular definitions.
____________________________________
ابتدا توضیح عرض میکنم که بنده نگفته ام در منطق جدید و قدیم بلکه عرض کردم منطقیون قدیم مثل ارسطو و ابن سینا و منطقیون جدید مثل فرگه
زیرا در منطق جدید که منطق نمادهاست بسیاری از اقسام مغالطه که ریشه ی زبانی دارند قابل مطالعه نیستند. وفقط مغالطاتی که در صورت استدلال می تواند رخ دهد قابل تشخیص می باشند
اما در مورد تعمیم مغالطه به غیر استدلال:
من از دوستان سوال میکنم که با چه ملاکی باید بین غلط و مغالطه جدایی افکنیم؟
آیا مغالطه همان غلط است؟
اگر همان است چه نیازی بود برای جعل و وضع یک اصطلاح دیگر؟
اگر همان نیست و به علاوه تاکید داریم که قصد در مغالطه ملاک نیست یعنی لازم نیست که کلامی به قصد مغالطه گفته شود و ممکن است به قصد استدلال درست و لی باخطای ناخودآگاه بیان شود در این صورت چه چیزی بین غلط و مغالطه جدایی می افکند؟
به علاوه کسی شک ندارد که اصطلاح مغالطه در منطق به عنوان یکی از صناعات خمس تعریف شده است و در آن وادی متولد شده است . ایا به نظر دوستان در وادی صناعات خمس صرف تصورات جایگاهی دارند یا اینکه صناعات و فنون پنجگانه بر حسب غایات و اهداف استدلال و نیز نوع قضایایی که در مقدمات استدلال به کار می رود تقسیم بندی شده اند؟
با سلام، نوشته اید در منطق قدیم و جدید مغالطه فقط در حیطه استدلال است. متن زیر در مورد مغالطه در حیطه تعریف است که در آثار جدید منطقی زیاد مطرح است، نظر شما در مورد این نوع مغالطات در کتابهای جدید چیست؟
Fallacies of definition
Fallacies of definition are the various ways in which definitions can fail to explain terms. The phrase is used to suggest an analogy with an informal fallacy.[citation needed] "Definitions that fail to have merit because they are overly broad, use obscure or ambiguous language, or contain circular reasoning are called fallacies of definition." Three major fallacies are overly broad, overly narrow, and mutually exclusive definitions, a fourth is incomprehensible definitions, and one of the most common is circular definitions.
____________________________________
ابتدا توضیح عرض میکنم که بنده نگفته ام در منطق جدید و قدیم بلکه عرض کردم منطقیون قدیم مثل ارسطو و ابن سینا و منطقیون جدید مثل فرگه
زیرا در منطق جدید که منطق نمادهاست بسیاری از اقسام مغالطه که ریشه ی زبانی دارند قابل مطالعه نیستند. وفقط مغالطاتی که در صورت استدلال می تواند رخ دهد قابل تشخیص می باشند
اما در مورد تعمیم مغالطه به غیر استدلال:
من از دوستان سوال میکنم که با چه ملاکی باید بین غلط و مغالطه جدایی افکنیم؟
آیا مغالطه همان غلط است؟
اگر همان است چه نیازی بود برای جعل و وضع یک اصطلاح دیگر؟
اگر همان نیست و به علاوه تاکید داریم که قصد در مغالطه ملاک نیست یعنی لازم نیست که کلامی به قصد مغالطه گفته شود و ممکن است به قصد استدلال درست و لی باخطای ناخودآگاه بیان شود در این صورت چه چیزی بین غلط و مغالطه جدایی می افکند؟
به علاوه کسی شک ندارد که اصطلاح مغالطه در منطق به عنوان یکی از صناعات خمس تعریف شده است و در آن وادی متولد شده است . ایا به نظر دوستان در وادی صناعات خمس صرف تصورات جایگاهی دارند یا اینکه صناعات و فنون پنجگانه بر حسب غایات و اهداف استدلال و نیز نوع قضایایی که در مقدمات استدلال به کار می رود تقسیم بندی شده اند؟
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_دهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#پرواز_گنجشکی
#م_ناجی
🐤🐤🐤پرواز گنجشکی🐤🐤🐤
سرگشته از کتابفروشی بیرون آمد در حالی که دلش پیش آن همه کتاب مانده بود و حسرت دانستن. اما می دانست که نه وقت کافی برای آن همه کتاب دارد و نه شاید نیاز برای آن همه مطلب.
اما یک چیز برایش جالب بود. برای اولین بار بود که متوجه غیرعادی بودن یک رفتار شده بود. نه اینکه قبلا همه رفتارهای دیگران در برابر او عادی بودند. نه مساله این بود که او تا به حال توجه کافی به رفتارهای متقابل نداشت.
اما این بار رفتار آن جوان عینکی به عنوان یک سوال در ذهنش مانور می داد؟
در یک لحظه جرقه ای در ذهنش روشن شد. تفکر علت یاب! خوب نیست از همین مورد استفاده کنم و تمرینی برای تفکر علت یاب بسازم؟
یعنی چه کار باید بکنم؟
اینو در دفترچه یادداشتت بنویس: چرا جوان عینکی اون نحوه برخورد کرد؟ بعد از خودش پرسید: یعنی دقیقا چه کار کرد؟
خودش جوابش رو داد: اینکه بدون اینکه از من خواهش کند یا بپرسد یا اجازه بگیرد کتابها را از دست من قاپید و سپس بی آنکه به من برگرداند آنها را مال خود کرد و خرید.
بعد از خودش پرسید که اگر خودت بودی چه رفتار دیگری با او داشتی؟
و از سوال خودش خنده اش گرفت . چون اصلا خودش جرات نمی کرد که به آن کتابها نزدیک شود و نهایتا از راهنمای فروشگاه می خواست که اگر جلد دیگری از آن کتاب هستش به او بدهد تا او هم یه نگاهی بهش بیندازه!
تجربه ی خوبی بود. باید سعی کنم بفهمم گه به چه علتی آقا عینکی آنگونه عمل کرد.
خوب فکر میکنم ربطی به عینکش نداشته باشه. آخه چه ربطی داره که عینکی ها رفتارشون با بی عینکها فرق داشته باشه؟
کشف مهمی کرده بود. البته دلیل خاصی برای حرفش نداشت ولی به نظرش برای ارتباط دادن آن دو مساله یعنی عینک داشتن و رفتار بی ادبانه دلیل خاصی هم نداشت.
بعدش از خودش سوال کرد: حالا تو از کجا فهمیدی که از نظر او هم اون رفتار بی ادبانه بوده؟
و جوابی برای سوال خودش نداشت. راست هم میگفت . ممکنه آقاعینکی اصلا متوجه نبود که اون رفتار خاص نوعی بی ادبی است.
همون لحظه یه سوال دیگه تو ذهنش درخشید. راستی چرا مدیر فروشگاه یا خانم راهنما به رفتار او اعتراض نکردند؟
چرا مدیر فروشگاه نگفت که آقا اون کتابها متعلق به سرگشته است؟ نه اینکه اسم او را می دونسته ولی می تونسته به اشاره هم این حرفو بفهمونه.
ولی زود به خودش نهیب زد که لطفا از درخت به اون درخت از این شاخه به او شاخه نه. اول روی یک سوال تمرکز کن.
اینو تو یه مقاله ای خونده بود که ذهن انسان در حالت طبیعی و تربیت نشده اش حالت پرواز گنجشکی داره و به طور نامنظم به هرشاخ و برگی می پره.
اسم این حالت را گویا تداعی معنانی گفته بود. یعنی انسان وتی میخواد رو مساله ای فکر کنه وسط فکرش وقتی یه چیزی رو تصور می کنه اون چیز فوری میره سراغ تجربه هایی که در موردش داره یعنی مثلا مثل همین حالا که از رفتار پرواز گنجشکی ذهنش رفت سراغ آن روزپاییزی که در پارک محله قدم میزد و گنجشکها با سروصدا روی درختان بازی می کردند و یکی از اونا نشان افتخاری بر روی سرش انداخته بود!
باز ذهنش رو جمع و جور کرد و به خودش گفت که علت اینکه میگن مکتوب فکر کن همینه هااا. اگر الان روی دفترم فکر میکردم این همه حاشیه در فکرم ایجاد نشده بود.
دوباره برگشت به فکر اینکه چرا آقاعینکی اون رفتار رو داشت.
شاید تربیت خانوادگیش اونجوری باشه!
یعنی چی؟
یعنی اینکه مثلا تک فرزند باشه و هرچی خواسته گرفته و فکر میکنه که محیط بیرون هم مثل خونه ی مامانشه و هرچی بخواد باید مال اون باشه!
و در جواب خودش گفت ممکنه.
بعدش از خودش پرسید چه احتمال دیگری ممکنه باعث اون رفتار بشه؟
یه کمی تامل کرد و کوشید خودش رو جای اون بذاره.
بعد گفت شاید حس کرده که در اون فروشگاه از اون کتابها فقط یه جلد وجود داره و اگر من اونارو بخرم دیگه اون نمیتونه از اون کتابها داشته باشه.
بعدش گفت خوب اگر اینجوری هم باشه این دلیل نمیشه اون یه جلد مال اون باشه. آخه اول من اون کتابها رو دیده بودم.
بعد جواب داد شاید اون نمی دونسته که تو هم می خوای اون کتابها رو بخری.
باز برای خودش جوابی داشت: مگه نمی شد از من بپرسه؟
و باز جواب داد شاید به ذهنش نرسیده؟ شاید هم حس کرده بیشتر از تو به اون کتابها علاقه داره.
و در این فکرها غوطه ور بود که دید در مقابل اداره ی خودشونه!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_دهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#پرواز_گنجشکی
#م_ناجی
🐤🐤🐤پرواز گنجشکی🐤🐤🐤
سرگشته از کتابفروشی بیرون آمد در حالی که دلش پیش آن همه کتاب مانده بود و حسرت دانستن. اما می دانست که نه وقت کافی برای آن همه کتاب دارد و نه شاید نیاز برای آن همه مطلب.
اما یک چیز برایش جالب بود. برای اولین بار بود که متوجه غیرعادی بودن یک رفتار شده بود. نه اینکه قبلا همه رفتارهای دیگران در برابر او عادی بودند. نه مساله این بود که او تا به حال توجه کافی به رفتارهای متقابل نداشت.
اما این بار رفتار آن جوان عینکی به عنوان یک سوال در ذهنش مانور می داد؟
در یک لحظه جرقه ای در ذهنش روشن شد. تفکر علت یاب! خوب نیست از همین مورد استفاده کنم و تمرینی برای تفکر علت یاب بسازم؟
یعنی چه کار باید بکنم؟
اینو در دفترچه یادداشتت بنویس: چرا جوان عینکی اون نحوه برخورد کرد؟ بعد از خودش پرسید: یعنی دقیقا چه کار کرد؟
خودش جوابش رو داد: اینکه بدون اینکه از من خواهش کند یا بپرسد یا اجازه بگیرد کتابها را از دست من قاپید و سپس بی آنکه به من برگرداند آنها را مال خود کرد و خرید.
بعد از خودش پرسید که اگر خودت بودی چه رفتار دیگری با او داشتی؟
و از سوال خودش خنده اش گرفت . چون اصلا خودش جرات نمی کرد که به آن کتابها نزدیک شود و نهایتا از راهنمای فروشگاه می خواست که اگر جلد دیگری از آن کتاب هستش به او بدهد تا او هم یه نگاهی بهش بیندازه!
تجربه ی خوبی بود. باید سعی کنم بفهمم گه به چه علتی آقا عینکی آنگونه عمل کرد.
خوب فکر میکنم ربطی به عینکش نداشته باشه. آخه چه ربطی داره که عینکی ها رفتارشون با بی عینکها فرق داشته باشه؟
کشف مهمی کرده بود. البته دلیل خاصی برای حرفش نداشت ولی به نظرش برای ارتباط دادن آن دو مساله یعنی عینک داشتن و رفتار بی ادبانه دلیل خاصی هم نداشت.
بعدش از خودش سوال کرد: حالا تو از کجا فهمیدی که از نظر او هم اون رفتار بی ادبانه بوده؟
و جوابی برای سوال خودش نداشت. راست هم میگفت . ممکنه آقاعینکی اصلا متوجه نبود که اون رفتار خاص نوعی بی ادبی است.
همون لحظه یه سوال دیگه تو ذهنش درخشید. راستی چرا مدیر فروشگاه یا خانم راهنما به رفتار او اعتراض نکردند؟
چرا مدیر فروشگاه نگفت که آقا اون کتابها متعلق به سرگشته است؟ نه اینکه اسم او را می دونسته ولی می تونسته به اشاره هم این حرفو بفهمونه.
ولی زود به خودش نهیب زد که لطفا از درخت به اون درخت از این شاخه به او شاخه نه. اول روی یک سوال تمرکز کن.
اینو تو یه مقاله ای خونده بود که ذهن انسان در حالت طبیعی و تربیت نشده اش حالت پرواز گنجشکی داره و به طور نامنظم به هرشاخ و برگی می پره.
اسم این حالت را گویا تداعی معنانی گفته بود. یعنی انسان وتی میخواد رو مساله ای فکر کنه وسط فکرش وقتی یه چیزی رو تصور می کنه اون چیز فوری میره سراغ تجربه هایی که در موردش داره یعنی مثلا مثل همین حالا که از رفتار پرواز گنجشکی ذهنش رفت سراغ آن روزپاییزی که در پارک محله قدم میزد و گنجشکها با سروصدا روی درختان بازی می کردند و یکی از اونا نشان افتخاری بر روی سرش انداخته بود!
باز ذهنش رو جمع و جور کرد و به خودش گفت که علت اینکه میگن مکتوب فکر کن همینه هااا. اگر الان روی دفترم فکر میکردم این همه حاشیه در فکرم ایجاد نشده بود.
دوباره برگشت به فکر اینکه چرا آقاعینکی اون رفتار رو داشت.
شاید تربیت خانوادگیش اونجوری باشه!
یعنی چی؟
یعنی اینکه مثلا تک فرزند باشه و هرچی خواسته گرفته و فکر میکنه که محیط بیرون هم مثل خونه ی مامانشه و هرچی بخواد باید مال اون باشه!
و در جواب خودش گفت ممکنه.
بعدش از خودش پرسید چه احتمال دیگری ممکنه باعث اون رفتار بشه؟
یه کمی تامل کرد و کوشید خودش رو جای اون بذاره.
بعد گفت شاید حس کرده که در اون فروشگاه از اون کتابها فقط یه جلد وجود داره و اگر من اونارو بخرم دیگه اون نمیتونه از اون کتابها داشته باشه.
بعدش گفت خوب اگر اینجوری هم باشه این دلیل نمیشه اون یه جلد مال اون باشه. آخه اول من اون کتابها رو دیده بودم.
بعد جواب داد شاید اون نمی دونسته که تو هم می خوای اون کتابها رو بخری.
باز برای خودش جوابی داشت: مگه نمی شد از من بپرسه؟
و باز جواب داد شاید به ذهنش نرسیده؟ شاید هم حس کرده بیشتر از تو به اون کتابها علاقه داره.
و در این فکرها غوطه ور بود که دید در مقابل اداره ی خودشونه!
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_یازدهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#سوال_شاه_کلید_اندیشه
#م_ناجی
❓❓❓سوال، شاه کلید اندیشه❓❓❓
سرگشته هنوز خمار افکار صبح بود. هنوز در پیچ و خم رفتار آقاعینکی در آمد و شد بود.
احساس می کرد فکر کردن در مورد رفتارهای متقابل تاثیر خیلی زیادی در احساسات فرد نسبت به رفتار دیگران دارد. حس می کرد که قبل از اینکه در مورد رفتار آقاعینکی فکر بکند در ذهنش حس خیلی منفی نسبت به او داشت ولی الان دیدش نسبت به او کمی تغییر یافته و گویا می تواند درکش کند.
الان در اتاقش نشسته و با خودش تنها شده بود و می توانست دقیقتر فکر بکند. دفترش را باز کرد و شروع کرد به نوشتن ماوقع و نیز فکرهایی که از ذهنش خطور کرده بودند.
اما این بار سوال دیگری را بر آن افزود:
چرا من در مقابل رفتار آقاعینکی آنگونه رفتار کردم؟
یعنی چه؟
یعنی وقتی او دستش را دراز کرد و کتابها را از دست من گرفت من به سادگی کتابها را به او دادم و فقط به نگاه کردن بهت آمیز اکتفا کردم؟
و بعد از نوشتن این سوال عمیقا به فکر فرو رفت.
یعنی چه کارهای دیگری می توانستم بکنم که نکردم؟
چرا در جنین شرایطی که انسان فرصت زیادی برای انتخاب ندارد یک نوع خاص رفتار از وی سر می زند؟
در چنین مواقعی چه باید کرد؟
آخر اتفاقات لحظه ای پیش می آیند و فرصت تامل به انسان نمی دهند. یعنی چه کار باید کرد و چه تمرینهایی باید انجام داد که انسان در لحظه بهترین برخورد را بتواند انتخاب کند؟
و دوباره برگشت به سوال اصلی و ادامه نوشتن:
چه گزینه های دیگری می توانستم داشته باشم؟
یک راه برای فهم اینکه گزینه های دیگر را بفهمم این است که افراد دیگری را در موقعیت خودم قرار دهم و سعی کنم حدس بزنم که آنها در این موقعیت چه می کردند.
مثلا اگه جای خودم و آقا عینکی رو عوض کنم؟
بعد به خودش پاسخ داد: اگر او به جای من بود با مشت کوبیده بود دهن کسی که کتاب را می خواست از دستش بگیره! مگه ممکن بود کتاب را به کس دیگه ای بده!
حالا برگشت به طرف خودش : پس تو چرا کتاب رو بهش دادی؟
- خب نمی دادی بهش . دستت رو پس می کشیدی. می گفتی اگه می تونی ببینی دارم نگاش میکنم. یه جورایی بهش می فهموندی که خواستن کتاب هم ادب و آدابی داره.
یا حتی بعد از این که از دستت قاپید چرا بهش اعتراض نکردی؟
چرا سعی نکردی بهش تفهیم کنی که رفتارش نادرسته؟ بهتر نبود یه جورایی می فهموندی که باید از این کارش عذرخواهی بکنه؟
چرا وقتی رفت پول کتاب رو حساب کنه اعتراض نکردی؟ نه به آقاعینکی و نه به فروشنده.
حتی بعد از اینکه اون از کتابفروشی خارج شد می تونستی به مدیرفروشگاه گوشزد کنی که نباید اون کتابها را برای او می داد و یه جورایی از حق من باید دفاع می کرد؟
فکر میکنی این رفتار تو علتش خوش اخلاقی توست ؟ فکر نمی کنی نشان از خصلت ترسو بودن تو داشته باشه؟ رفتارت منفعلانه نبود؟ اساسا با چه ملاکهایی باید رفتارهایمان را تنظیم بکنیم؟
بهترین رفتاری که می توانستم در اون شرایط داشته باشم چه رفتاری بود؟
حس می کرد سوالها بسیار بیشتر و بیشتر از آن چیزی است که فکر می کرد.
خود را در میان انبوه سوالات شناور می دید ولی حس خوبی داشت.
احساس می کرد با هر سوالی که در ذهنش پدید می آید ذهنش وسیعتر می شود و فولدر و پوشه جدیدی در ذهنش گشوده می شود.
این کشف عالی بود. باید این را همیشه به خاطر داشته باشم. کشف بزرگی است . سوال ایجاد کردن راه توسعه ذهن است. اینو با خط بزرگ در روی دفتر یادداشتم می نویسم.
راستی چرا مدیر فروشگاه به رفتار آقاعینکی اعتراض نکرد؟ یعنی براش مهم نبود که مشتری هایش چه رفتاری با یکدیگر دارند؟ چرا نباید برایش مهم باشد که یک مشتری در حق مشتری دیگر اجحاف کرده باشد؟
شاید اصلا متوجه رفتار او نشده. شاید حواسش جای دیگری بوده.
پس اون خانومه چرا چیزی نگفت؟ اونکه رفتار آقاعینکی رو دید. اون باید اعتراض می کرد. شاید خجالت کشیده. شاید حس کرده از نظر من اون کار مشگلی نداشته. آها راست میگی . وقتی تو خودت چیزی نمی گی از دیگران چرا باید توقع داشته باشی که از تو دفاع کنند؟
در حال نوشتن این حرفها بود که صدای دخترش از پشت در بلند شد بابا نمیای؟ مامان یه ربعه لباس پوشیده و آماده منتظرته . میگه دیر میشه . ساعت 7 باید مطب دکتر باشیم.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#بخش_یازدهم
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_خرد_سنجشگر
#سوال_شاه_کلید_اندیشه
#م_ناجی
❓❓❓سوال، شاه کلید اندیشه❓❓❓
سرگشته هنوز خمار افکار صبح بود. هنوز در پیچ و خم رفتار آقاعینکی در آمد و شد بود.
احساس می کرد فکر کردن در مورد رفتارهای متقابل تاثیر خیلی زیادی در احساسات فرد نسبت به رفتار دیگران دارد. حس می کرد که قبل از اینکه در مورد رفتار آقاعینکی فکر بکند در ذهنش حس خیلی منفی نسبت به او داشت ولی الان دیدش نسبت به او کمی تغییر یافته و گویا می تواند درکش کند.
الان در اتاقش نشسته و با خودش تنها شده بود و می توانست دقیقتر فکر بکند. دفترش را باز کرد و شروع کرد به نوشتن ماوقع و نیز فکرهایی که از ذهنش خطور کرده بودند.
اما این بار سوال دیگری را بر آن افزود:
چرا من در مقابل رفتار آقاعینکی آنگونه رفتار کردم؟
یعنی چه؟
یعنی وقتی او دستش را دراز کرد و کتابها را از دست من گرفت من به سادگی کتابها را به او دادم و فقط به نگاه کردن بهت آمیز اکتفا کردم؟
و بعد از نوشتن این سوال عمیقا به فکر فرو رفت.
یعنی چه کارهای دیگری می توانستم بکنم که نکردم؟
چرا در جنین شرایطی که انسان فرصت زیادی برای انتخاب ندارد یک نوع خاص رفتار از وی سر می زند؟
در چنین مواقعی چه باید کرد؟
آخر اتفاقات لحظه ای پیش می آیند و فرصت تامل به انسان نمی دهند. یعنی چه کار باید کرد و چه تمرینهایی باید انجام داد که انسان در لحظه بهترین برخورد را بتواند انتخاب کند؟
و دوباره برگشت به سوال اصلی و ادامه نوشتن:
چه گزینه های دیگری می توانستم داشته باشم؟
یک راه برای فهم اینکه گزینه های دیگر را بفهمم این است که افراد دیگری را در موقعیت خودم قرار دهم و سعی کنم حدس بزنم که آنها در این موقعیت چه می کردند.
مثلا اگه جای خودم و آقا عینکی رو عوض کنم؟
بعد به خودش پاسخ داد: اگر او به جای من بود با مشت کوبیده بود دهن کسی که کتاب را می خواست از دستش بگیره! مگه ممکن بود کتاب را به کس دیگه ای بده!
حالا برگشت به طرف خودش : پس تو چرا کتاب رو بهش دادی؟
- خب نمی دادی بهش . دستت رو پس می کشیدی. می گفتی اگه می تونی ببینی دارم نگاش میکنم. یه جورایی بهش می فهموندی که خواستن کتاب هم ادب و آدابی داره.
یا حتی بعد از این که از دستت قاپید چرا بهش اعتراض نکردی؟
چرا سعی نکردی بهش تفهیم کنی که رفتارش نادرسته؟ بهتر نبود یه جورایی می فهموندی که باید از این کارش عذرخواهی بکنه؟
چرا وقتی رفت پول کتاب رو حساب کنه اعتراض نکردی؟ نه به آقاعینکی و نه به فروشنده.
حتی بعد از اینکه اون از کتابفروشی خارج شد می تونستی به مدیرفروشگاه گوشزد کنی که نباید اون کتابها را برای او می داد و یه جورایی از حق من باید دفاع می کرد؟
فکر میکنی این رفتار تو علتش خوش اخلاقی توست ؟ فکر نمی کنی نشان از خصلت ترسو بودن تو داشته باشه؟ رفتارت منفعلانه نبود؟ اساسا با چه ملاکهایی باید رفتارهایمان را تنظیم بکنیم؟
بهترین رفتاری که می توانستم در اون شرایط داشته باشم چه رفتاری بود؟
حس می کرد سوالها بسیار بیشتر و بیشتر از آن چیزی است که فکر می کرد.
خود را در میان انبوه سوالات شناور می دید ولی حس خوبی داشت.
احساس می کرد با هر سوالی که در ذهنش پدید می آید ذهنش وسیعتر می شود و فولدر و پوشه جدیدی در ذهنش گشوده می شود.
این کشف عالی بود. باید این را همیشه به خاطر داشته باشم. کشف بزرگی است . سوال ایجاد کردن راه توسعه ذهن است. اینو با خط بزرگ در روی دفتر یادداشتم می نویسم.
راستی چرا مدیر فروشگاه به رفتار آقاعینکی اعتراض نکرد؟ یعنی براش مهم نبود که مشتری هایش چه رفتاری با یکدیگر دارند؟ چرا نباید برایش مهم باشد که یک مشتری در حق مشتری دیگر اجحاف کرده باشد؟
شاید اصلا متوجه رفتار او نشده. شاید حواسش جای دیگری بوده.
پس اون خانومه چرا چیزی نگفت؟ اونکه رفتار آقاعینکی رو دید. اون باید اعتراض می کرد. شاید خجالت کشیده. شاید حس کرده از نظر من اون کار مشگلی نداشته. آها راست میگی . وقتی تو خودت چیزی نمی گی از دیگران چرا باید توقع داشته باشی که از تو دفاع کنند؟
در حال نوشتن این حرفها بود که صدای دخترش از پشت در بلند شد بابا نمیای؟ مامان یه ربعه لباس پوشیده و آماده منتظرته . میگه دیر میشه . ساعت 7 باید مطب دکتر باشیم.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
🔵 هنر تبادل نظر 🔵
هیچ اظهار نظری در عالم مرا دچار حیرت نمیکند، هیچ اعتقادی هر اندازه که با اعتقاد من معارض باشد آزرده ام نمی سازد و هیچ اندیشهای هرچه هم بی مغز و عجیب و غریب باشد به نظرم چنان نمی نماید که با فرآورده عقل انسانی جور نباشد
پس، از داوری های متضاد نه یکه میخورم نه برمی آشوبم. تنها مرا بیدار می کنند و ورزش می دهند.(....)
✔️چون راه مخالفت با من در پیش گیرند، دقّت مرا بر می انگیزند، نه خشم مرا.
من به کسی که با من مخالفت کند و به من چیز بیاموزد نزدیک می شوم. من حقیقت را با آغوش باز پذیرا میشوم و آن را در دست هر که باشد می نوازم و از هر اندازه دورجای او را ببینم که به من نزدیک می شود، شادمانه به سوی او می شتابم و سلاحهای شکست خورده خود را به پایش می افکم ، به شرط آنکه قیافه زیاده آمرانه و تحکم آمیز به خود نگیرند.
از انتقادهایی که به نوشتهام میشود پشتیبانی میکنم. این نوشته ها را بارها بیشتر از سر ادب که به خاطر اصلاح تغییر دادهام، چون خوش دارم با آسان تسلیم شدن حتی به زیان خود با آزادی کسانی که اندرزم می دهند روی موافق نشان دهم و آن را تشویق کنم
تتبعات، مونتنی...32-131
هیچ اظهار نظری در عالم مرا دچار حیرت نمیکند، هیچ اعتقادی هر اندازه که با اعتقاد من معارض باشد آزرده ام نمی سازد و هیچ اندیشهای هرچه هم بی مغز و عجیب و غریب باشد به نظرم چنان نمی نماید که با فرآورده عقل انسانی جور نباشد
پس، از داوری های متضاد نه یکه میخورم نه برمی آشوبم. تنها مرا بیدار می کنند و ورزش می دهند.(....)
✔️چون راه مخالفت با من در پیش گیرند، دقّت مرا بر می انگیزند، نه خشم مرا.
من به کسی که با من مخالفت کند و به من چیز بیاموزد نزدیک می شوم. من حقیقت را با آغوش باز پذیرا میشوم و آن را در دست هر که باشد می نوازم و از هر اندازه دورجای او را ببینم که به من نزدیک می شود، شادمانه به سوی او می شتابم و سلاحهای شکست خورده خود را به پایش می افکم ، به شرط آنکه قیافه زیاده آمرانه و تحکم آمیز به خود نگیرند.
از انتقادهایی که به نوشتهام میشود پشتیبانی میکنم. این نوشته ها را بارها بیشتر از سر ادب که به خاطر اصلاح تغییر دادهام، چون خوش دارم با آسان تسلیم شدن حتی به زیان خود با آزادی کسانی که اندرزم می دهند روی موافق نشان دهم و آن را تشویق کنم
تتبعات، مونتنی...32-131
Forwarded from Hosein
🌸دعوت همکاری در گروه🌸
سنجشگری
حدود بیست روز از وقتی که دوستان جدیدمان در گروه عضو شده اند می گذرد.
در این مدت به حسب اینکه تازه با هم آشنا شده بودیم تنها کار تیمی که در گروه شکل گرفت کارگاه مغالطه بود که با همت دوست و برادر گرامی ام جناب تمنا آغاز شد و دو جلسه ی از آن را به خوبی و موفقیت پشت سرگذاشته ایم.
در ارزیابی کلی ، شاید بتوان کارنامه را موفق دانست اما نیازی که در جامعه به طور کلی و جامعه ی تحصیلی یعنی دانش آموزان و دانشجویان و معلمان به طور اخص احساس می شود بسیار شدیدتر از آن است که با تلاشهای ناچیزی که در تلگرام و گروههای مختلف از جمله این گروه انجام می شود قابل مقایسه نیست.
اگر جامعه علمی ایران را در یک مسابقه و رقابت جدی با جوامع علمی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بدانیم که یقینا هم چنین است باید اعتراف کنیم که برای جبران عقب ماندگیها و یا جلوگیری از عقب ماندگی بیشتر باید سرعت و نیروو دقت و برنامه ریزی بیشتربه خرج کرد و بسیار جدیتر از این به مسایل نگاه کرد.
اگر از این زاویه و منظر به مساله بنگریم همه ی گروها و دسته هایی را که در داخل ایران در این زمینه ها تلاش می کنند را به عنوان رفیق و همکار دید و نه رقیب و حریف خود . ازینرو باید از تلاش هر گروه دیگری خوشحال شویم و از موفقیت ها و پیشرفت های آنها شاد بود و راضی. چون همه ما در یک جبهه فعالیت می کنیم و آن جبهه ملی و میهنی خویش و برای اعتلای نام ایران و ایرانی و سعادت جمعی و آسایش عمومی مردممان وبهبود روز به روز امنیت و رفاه و غرور ملی و جایگاه جهانی و منطقه ای خویش
بنده می دانم که اعضای گروه در گروه های مشابه هم عضوند و نیز وظایف و برنامه های روزمره متعددی را عهده دارند و این فرصت را برای فعالیت در گروه کم و کم می کند. و از این نگاه اصلا مهم نیست که نیازهای علمی ومهارتی خود را از چه منبعی تامین می کنند اما مساله این است که اگر نیازهایی احساس می شود که برای تامین آنها برنامه ی مناسبی وجود ندارد یا گروه ظرفیت بیشتری برای تامین آنها دارد این ظرفیت هدر نرود و از آن استفاده بهینه صورت پذیرد.
آنچه بنده شخصا از برخورد روزانه ی خود با عموم مردم حس می کنم این است که عموما سطح توانایی و مهارت اندیشیدن و خصوصا اندیشیدن نقادانه به طور کلی در آحاد افراد جامعه پایین است و نیز برنامه ریزی مناسبی برای جبران آن وجود ندارد و از ظهورات آن این است که هر از گاهی باعث صدمات جبران ناپذیری در عرصه های ملی می شود و برای مثال آن هشت سال لعنتی که براین ملت گذشت و چه خسارتهای جبران ناپذیری از خود به جای گذاشت.
ازینرو از همه ی دوستان و اعضای گروه تقاضا میکنم که در زمینه ی جبران این نقیصه فعال باشند و گروه را یاری کنند تا شاید بتوانیم در حد خود بر این نقیصه فایق آییم.
🙏🙏🙏
سنجشگری
حدود بیست روز از وقتی که دوستان جدیدمان در گروه عضو شده اند می گذرد.
در این مدت به حسب اینکه تازه با هم آشنا شده بودیم تنها کار تیمی که در گروه شکل گرفت کارگاه مغالطه بود که با همت دوست و برادر گرامی ام جناب تمنا آغاز شد و دو جلسه ی از آن را به خوبی و موفقیت پشت سرگذاشته ایم.
در ارزیابی کلی ، شاید بتوان کارنامه را موفق دانست اما نیازی که در جامعه به طور کلی و جامعه ی تحصیلی یعنی دانش آموزان و دانشجویان و معلمان به طور اخص احساس می شود بسیار شدیدتر از آن است که با تلاشهای ناچیزی که در تلگرام و گروههای مختلف از جمله این گروه انجام می شود قابل مقایسه نیست.
اگر جامعه علمی ایران را در یک مسابقه و رقابت جدی با جوامع علمی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بدانیم که یقینا هم چنین است باید اعتراف کنیم که برای جبران عقب ماندگیها و یا جلوگیری از عقب ماندگی بیشتر باید سرعت و نیروو دقت و برنامه ریزی بیشتربه خرج کرد و بسیار جدیتر از این به مسایل نگاه کرد.
اگر از این زاویه و منظر به مساله بنگریم همه ی گروها و دسته هایی را که در داخل ایران در این زمینه ها تلاش می کنند را به عنوان رفیق و همکار دید و نه رقیب و حریف خود . ازینرو باید از تلاش هر گروه دیگری خوشحال شویم و از موفقیت ها و پیشرفت های آنها شاد بود و راضی. چون همه ما در یک جبهه فعالیت می کنیم و آن جبهه ملی و میهنی خویش و برای اعتلای نام ایران و ایرانی و سعادت جمعی و آسایش عمومی مردممان وبهبود روز به روز امنیت و رفاه و غرور ملی و جایگاه جهانی و منطقه ای خویش
بنده می دانم که اعضای گروه در گروه های مشابه هم عضوند و نیز وظایف و برنامه های روزمره متعددی را عهده دارند و این فرصت را برای فعالیت در گروه کم و کم می کند. و از این نگاه اصلا مهم نیست که نیازهای علمی ومهارتی خود را از چه منبعی تامین می کنند اما مساله این است که اگر نیازهایی احساس می شود که برای تامین آنها برنامه ی مناسبی وجود ندارد یا گروه ظرفیت بیشتری برای تامین آنها دارد این ظرفیت هدر نرود و از آن استفاده بهینه صورت پذیرد.
آنچه بنده شخصا از برخورد روزانه ی خود با عموم مردم حس می کنم این است که عموما سطح توانایی و مهارت اندیشیدن و خصوصا اندیشیدن نقادانه به طور کلی در آحاد افراد جامعه پایین است و نیز برنامه ریزی مناسبی برای جبران آن وجود ندارد و از ظهورات آن این است که هر از گاهی باعث صدمات جبران ناپذیری در عرصه های ملی می شود و برای مثال آن هشت سال لعنتی که براین ملت گذشت و چه خسارتهای جبران ناپذیری از خود به جای گذاشت.
ازینرو از همه ی دوستان و اعضای گروه تقاضا میکنم که در زمینه ی جبران این نقیصه فعال باشند و گروه را یاری کنند تا شاید بتوانیم در حد خود بر این نقیصه فایق آییم.
🙏🙏🙏
🔵 فلسفه منطق 🔵
🔹فلسفه منطق به طور کلی شامل مباحثی فلسفی درباره موضوعاتی است که در علم منطق از آنها بحث می شود.
برای مثال اگر در منطق اعتبار یک استدلال را بررسی می کنیم، در فلسفه منطق این بحث مطرح می شود که چه چیزی را استدلال می گوییم و اساسا معتبر بودن یک استدلال به چه معناست.
🔹 و یا اگر مثلا در منطق از صدق یک قضیه صحبت می کنیم، در فلسفه منطق از این بحث می شود که اساسا صدق چیست و در چه صورت می توان گفت یک جمله (قضیه) صادق است؛ و آیا آنچه صادق است ساختار قضیه است یا محتوای آن؛ و... .
🔹در واقع همان طور که وظیفه فلسفه علم و فلسفه ریاضیات، بررسی مسائل فلسفی نشات گرفته از علم و ریاضیات است، هدف فلسفه منطق نیز بررسی مسائل ناشی از علم منطق است.
🔹بعضی از مسائل فلسفه منطق؛ یعنی مسائل نوعا فلسفی ناشی از منطق، عبارتند از:
منطق چیست؟
آیا هر نظام عقلی ، نظام منطقی محسوب می شود؟
اعتبار یک استدلال به چه معناست؟
مراد از استنتاج یک گزاره(قضیه) از گزاره های دیگر چیست؟
صدق منطقی یک گزاره چه معنا می دهد؟
آیا نظام جهان، نظامی منطقی است و بر اساس مبانی منطقی به وجود آمده است؟
یا این که منطق فقط امری ذهنی است و قابل اطلاق به جهان خارج نیست؟ و غیره... .
🔹هر چند این مباحث؛ یعنی مباحث فلسفه منطق، به نحوی مورد توجه فلاسفه و منطق دانان از دوران قدیم (چه در فلسفه غرب و چه در فلسفه اسلامی) بوده است، اما از اواخر قرن نوزدهم به بعد با مطرح شدن منطق نمادی (منطق جدید یا منطق ریاضی) در غرب و نیز توسعه ای که در عرصه های مختلف علمی پدید آمد، بحث های فلسفه منطق نیز رواج بیشتری یافت و به یکی از زنده ترین موضوعاتی بدل گشت که تاکنون در دستور کار منطق دانان و فلاسفه قرار گرفته است.
🔹بسیاری از مباحث فلسفه منطق، اختصاص به منطق ندارد و در زمینه های مختلف مورد عنایت فلاسفه بوده است؛ از جمله در فلسفه زبان، فلسفه ریاضیات ، معرفت شناسی و حتی در فلسفه هایی از اخلاق.
منابع
1- کتاب فلسفه منطق، اثر سوزان هاک، صفحات 15، 27، 29
🔹فلسفه منطق به طور کلی شامل مباحثی فلسفی درباره موضوعاتی است که در علم منطق از آنها بحث می شود.
برای مثال اگر در منطق اعتبار یک استدلال را بررسی می کنیم، در فلسفه منطق این بحث مطرح می شود که چه چیزی را استدلال می گوییم و اساسا معتبر بودن یک استدلال به چه معناست.
🔹 و یا اگر مثلا در منطق از صدق یک قضیه صحبت می کنیم، در فلسفه منطق از این بحث می شود که اساسا صدق چیست و در چه صورت می توان گفت یک جمله (قضیه) صادق است؛ و آیا آنچه صادق است ساختار قضیه است یا محتوای آن؛ و... .
🔹در واقع همان طور که وظیفه فلسفه علم و فلسفه ریاضیات، بررسی مسائل فلسفی نشات گرفته از علم و ریاضیات است، هدف فلسفه منطق نیز بررسی مسائل ناشی از علم منطق است.
🔹بعضی از مسائل فلسفه منطق؛ یعنی مسائل نوعا فلسفی ناشی از منطق، عبارتند از:
منطق چیست؟
آیا هر نظام عقلی ، نظام منطقی محسوب می شود؟
اعتبار یک استدلال به چه معناست؟
مراد از استنتاج یک گزاره(قضیه) از گزاره های دیگر چیست؟
صدق منطقی یک گزاره چه معنا می دهد؟
آیا نظام جهان، نظامی منطقی است و بر اساس مبانی منطقی به وجود آمده است؟
یا این که منطق فقط امری ذهنی است و قابل اطلاق به جهان خارج نیست؟ و غیره... .
🔹هر چند این مباحث؛ یعنی مباحث فلسفه منطق، به نحوی مورد توجه فلاسفه و منطق دانان از دوران قدیم (چه در فلسفه غرب و چه در فلسفه اسلامی) بوده است، اما از اواخر قرن نوزدهم به بعد با مطرح شدن منطق نمادی (منطق جدید یا منطق ریاضی) در غرب و نیز توسعه ای که در عرصه های مختلف علمی پدید آمد، بحث های فلسفه منطق نیز رواج بیشتری یافت و به یکی از زنده ترین موضوعاتی بدل گشت که تاکنون در دستور کار منطق دانان و فلاسفه قرار گرفته است.
🔹بسیاری از مباحث فلسفه منطق، اختصاص به منطق ندارد و در زمینه های مختلف مورد عنایت فلاسفه بوده است؛ از جمله در فلسفه زبان، فلسفه ریاضیات ، معرفت شناسی و حتی در فلسفه هایی از اخلاق.
منابع
1- کتاب فلسفه منطق، اثر سوزان هاک، صفحات 15، 27، 29
🔐🔐🔐آشنایی با مغالطات 🔐🔐🔐
📍📍📍تئوری پنجره شکسته:📍📍📍
همبستگی ( مقارنت یا تعاقب زمانی)یا رابطه علّی؟
شهر نیویورک در دهه ۱۹۸۰ شهر خطرناکی بود و میزان انواع جرم و جنایت به بالاترین سطح خود رسیده بود. تحلیل گران متوجه شدند که بین جرمهای کوچک نظیر دیوارنویسی و یا فرار از پرداخت بلیت مترو در مناطق مختلف شهری و نرخ جنایت در آنجا همبستگی وجود دارد.
تئوری پنجره شکسته اینگونه استدلال میکند که در نواحی شهری افراد به محیط اطراف خود نگاه میکنند تا بفهمند هنجارهای اجتماعی در آنجا چگونه است. یک محیط نامرتب که زبالههای زیادی در آن ریخته شده، دیوارنوشتهها همهجا را پرکرده و پنجرههای ساختمانها شکسته است، این پیام را منتقل میکند که محیط تحت کنترل نیست و در صورت ارتکاب جرم در آن محل، ریسک کشف آن پایین است. طرفداران نظریه پنجره شکسته چنین عنوان میکنند که جامعه باید بکوشد تا هر موردی را از جنس پنجرههای شکسته نداشته باشد.
بر همین مبنا بودجه زیادی به کمپین آراستهسازی محیط شهری و مقابله با دیوارنوشتهها اختصاص داده شد. همچنین سیاستهای بسیار سختگیرانهای در برابر ارتکاب جرمهای کوچک مانند فرار در پرداخت بلیت اتخاذ شد. در دهه ۱۹۹۰ نرخ جنایت در نیویورک کاهش چشمگیری پیدا کرد. شهردار این نتایج را دستاورد سیاستهای خود قلمداد کرد. بر مبنای این نتایج بود که تئوری پنجره شکسته موردتوجه زیادی قرار گرفت.
اما جالب است بدانید کاهش بیسابقه جرم و جنایت در دهه ۱۹۹۰ میلادی نهتنها در نیویورک بلکه در کل آمریکا رخ داد. دلایلی نظیر بهبود استراتژیهای پلیس مبتنی بر تئوری پنجره شکسته و یا بهبود اقتصاد و کاهش نرخ بیکاری عامل این کاهش معرفی میشد. این دلایل بهاندازه کافی نمیتوانست توضیح دهد چرا میزان جنایت به شکل بیسابقه و گستردهای در سراسر آمریکا کاهش یافت. بهبود استراتژیهای پلیس مبتنی بر تئوری پنجره شکسته فقط در برخی از شهرها مانند نیویورک رخ داده بود بااینحال کاهش ناگهانی میزان جرائم در سراسر آمریکا دیده میشد.
در دهه ۱۹۹۰ نرخ بیکاری در آمریکا بهطور پیوسته رو به کاهش گذاشته بود. اما مطالعات نشان داده است که تنها بین جرائم باانگیزههای مالی مانند سرقت و نرخ بیکاری همبستگی وجود دارد. برآوردها حاکی است یک درصد کاهش در نرخ بیکاری همراه با یک درصد کاهش در جرائم غیرخشونتآمیز است. رشد اقتصادی نمیتواند توضیحدهنده خوبی برای کاهش جرائم خشونتآمیز مانند قتل و تجاوز باشد. علاوه بر این کاهش نرخ بیکاری آمریکا در دهه ۱۹۹۰ بهاندازه دو درصد بود درحالیکه کاهش جرائم غیرخشونتآمیز تقریباً ۴۰ درصد و کاهش جرائم خشونتآمیز بیش از این بود.
مطالعات بعدی نشان داد ریشه اصلی این پدیده به تصویب قانون آزادی سقطجنین در اوایل دهه ۱۹۷۰ و تغییرات جمعیتی ناشی از آن برمیگردد. وقتی سقطجنین آزاد شد هزینه آن، که تا قبل از تصویب قانون طی یکروند غیرقانونی ۵۰۰$ بود، به شکل قانونی به ۱۰۰$ رسید. بهاینترتیب زنان آسیبپذیر، فقیر و دختران زیر سن قانونی بیشترین نفع را از این قانون میبردند. اگر آنان نمیتوانستند سقطجنین کنند، فرزندان آنها چه آیندهای در انتظارشان بود؟ مطالعات نشان داده چنین کودکانی با احتمال ۵۰ درصد در فقر بزرگ خواهند شد و با احتمال ۶۰ درصد در خانوادهای با یک والد زندگی خواهند کرد. اینها پیشبینیکنندههای قوی برای آن است که کودک در آینده به سمت فعالیتهای مجرمانه سوق پیدا کند.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ کودکان آن نسل وارد نوجوانی و جوانی خود میشدند. آنچه در بین آن نسل غایب بود کودکانی بودند که پتانسیل وارد شدن در فعالیتهای مجرمانه را داشتند. کاهش چنین کودکانی در آن نسل، اثر تجمیعی خود را در کاهش چشمگیر نرخ جرم و جنایت در تمام دهه ۱۹۹۰ نشان داد.
از کجا مطمئن شویم این رابطه نیز صرفاً همبستگی نبوده است؟
قانون آزادی سقطجنین بهیکباره در سراسر آمریکا اجرا نشد. برخی از ایالتها آن را چند سال زودتر به اجرا گذاشتند. دادهها نشان میدهد در ایالتهایی که قانون سقطجنین زودتر اجرایی شد نرخ جرم و جنایت زودتر شروع به کاهش پیدا کرد. علاوه بر این ایالتهایی که تعداد سقطجنین در آنان بیشتر رخ داده بود، افت بیشتری در میزان جرم و جنایت را شاهد بودند. همینطور مطالعات نشان داد کاهش اصلی در میزان جرم و جنایت در بین گروه سنی که در اوایل دهه ۱۹۷۰ متولد شده بودند و نه در بین مجرمان سنین بالاتر رخ داده است.
هدف این مقاله تایید یا رد آزادی سقطجنین نبود بلکه می خواست نشان دهد که چطور بین وقایعی که همزمان رخ میدهند ممکن است لزوماً رابطه علت و معلولی برقرار نباشد. علیرغم اقبال عمومی به تئوری پنجره شکسته، تاکنون وجود رابطه علّی مستقیم و محکمی بین جرمهای کوچک و فعالیتهای مجرمانه خشونتآمیز ثابت نشده است.
فرزاد مینویی
📍📍📍تئوری پنجره شکسته:📍📍📍
همبستگی ( مقارنت یا تعاقب زمانی)یا رابطه علّی؟
شهر نیویورک در دهه ۱۹۸۰ شهر خطرناکی بود و میزان انواع جرم و جنایت به بالاترین سطح خود رسیده بود. تحلیل گران متوجه شدند که بین جرمهای کوچک نظیر دیوارنویسی و یا فرار از پرداخت بلیت مترو در مناطق مختلف شهری و نرخ جنایت در آنجا همبستگی وجود دارد.
تئوری پنجره شکسته اینگونه استدلال میکند که در نواحی شهری افراد به محیط اطراف خود نگاه میکنند تا بفهمند هنجارهای اجتماعی در آنجا چگونه است. یک محیط نامرتب که زبالههای زیادی در آن ریخته شده، دیوارنوشتهها همهجا را پرکرده و پنجرههای ساختمانها شکسته است، این پیام را منتقل میکند که محیط تحت کنترل نیست و در صورت ارتکاب جرم در آن محل، ریسک کشف آن پایین است. طرفداران نظریه پنجره شکسته چنین عنوان میکنند که جامعه باید بکوشد تا هر موردی را از جنس پنجرههای شکسته نداشته باشد.
بر همین مبنا بودجه زیادی به کمپین آراستهسازی محیط شهری و مقابله با دیوارنوشتهها اختصاص داده شد. همچنین سیاستهای بسیار سختگیرانهای در برابر ارتکاب جرمهای کوچک مانند فرار در پرداخت بلیت اتخاذ شد. در دهه ۱۹۹۰ نرخ جنایت در نیویورک کاهش چشمگیری پیدا کرد. شهردار این نتایج را دستاورد سیاستهای خود قلمداد کرد. بر مبنای این نتایج بود که تئوری پنجره شکسته موردتوجه زیادی قرار گرفت.
اما جالب است بدانید کاهش بیسابقه جرم و جنایت در دهه ۱۹۹۰ میلادی نهتنها در نیویورک بلکه در کل آمریکا رخ داد. دلایلی نظیر بهبود استراتژیهای پلیس مبتنی بر تئوری پنجره شکسته و یا بهبود اقتصاد و کاهش نرخ بیکاری عامل این کاهش معرفی میشد. این دلایل بهاندازه کافی نمیتوانست توضیح دهد چرا میزان جنایت به شکل بیسابقه و گستردهای در سراسر آمریکا کاهش یافت. بهبود استراتژیهای پلیس مبتنی بر تئوری پنجره شکسته فقط در برخی از شهرها مانند نیویورک رخ داده بود بااینحال کاهش ناگهانی میزان جرائم در سراسر آمریکا دیده میشد.
در دهه ۱۹۹۰ نرخ بیکاری در آمریکا بهطور پیوسته رو به کاهش گذاشته بود. اما مطالعات نشان داده است که تنها بین جرائم باانگیزههای مالی مانند سرقت و نرخ بیکاری همبستگی وجود دارد. برآوردها حاکی است یک درصد کاهش در نرخ بیکاری همراه با یک درصد کاهش در جرائم غیرخشونتآمیز است. رشد اقتصادی نمیتواند توضیحدهنده خوبی برای کاهش جرائم خشونتآمیز مانند قتل و تجاوز باشد. علاوه بر این کاهش نرخ بیکاری آمریکا در دهه ۱۹۹۰ بهاندازه دو درصد بود درحالیکه کاهش جرائم غیرخشونتآمیز تقریباً ۴۰ درصد و کاهش جرائم خشونتآمیز بیش از این بود.
مطالعات بعدی نشان داد ریشه اصلی این پدیده به تصویب قانون آزادی سقطجنین در اوایل دهه ۱۹۷۰ و تغییرات جمعیتی ناشی از آن برمیگردد. وقتی سقطجنین آزاد شد هزینه آن، که تا قبل از تصویب قانون طی یکروند غیرقانونی ۵۰۰$ بود، به شکل قانونی به ۱۰۰$ رسید. بهاینترتیب زنان آسیبپذیر، فقیر و دختران زیر سن قانونی بیشترین نفع را از این قانون میبردند. اگر آنان نمیتوانستند سقطجنین کنند، فرزندان آنها چه آیندهای در انتظارشان بود؟ مطالعات نشان داده چنین کودکانی با احتمال ۵۰ درصد در فقر بزرگ خواهند شد و با احتمال ۶۰ درصد در خانوادهای با یک والد زندگی خواهند کرد. اینها پیشبینیکنندههای قوی برای آن است که کودک در آینده به سمت فعالیتهای مجرمانه سوق پیدا کند.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ کودکان آن نسل وارد نوجوانی و جوانی خود میشدند. آنچه در بین آن نسل غایب بود کودکانی بودند که پتانسیل وارد شدن در فعالیتهای مجرمانه را داشتند. کاهش چنین کودکانی در آن نسل، اثر تجمیعی خود را در کاهش چشمگیر نرخ جرم و جنایت در تمام دهه ۱۹۹۰ نشان داد.
از کجا مطمئن شویم این رابطه نیز صرفاً همبستگی نبوده است؟
قانون آزادی سقطجنین بهیکباره در سراسر آمریکا اجرا نشد. برخی از ایالتها آن را چند سال زودتر به اجرا گذاشتند. دادهها نشان میدهد در ایالتهایی که قانون سقطجنین زودتر اجرایی شد نرخ جرم و جنایت زودتر شروع به کاهش پیدا کرد. علاوه بر این ایالتهایی که تعداد سقطجنین در آنان بیشتر رخ داده بود، افت بیشتری در میزان جرم و جنایت را شاهد بودند. همینطور مطالعات نشان داد کاهش اصلی در میزان جرم و جنایت در بین گروه سنی که در اوایل دهه ۱۹۷۰ متولد شده بودند و نه در بین مجرمان سنین بالاتر رخ داده است.
هدف این مقاله تایید یا رد آزادی سقطجنین نبود بلکه می خواست نشان دهد که چطور بین وقایعی که همزمان رخ میدهند ممکن است لزوماً رابطه علت و معلولی برقرار نباشد. علیرغم اقبال عمومی به تئوری پنجره شکسته، تاکنون وجود رابطه علّی مستقیم و محکمی بین جرمهای کوچک و فعالیتهای مجرمانه خشونتآمیز ثابت نشده است.
فرزاد مینویی
🖍اثبات، سلسله اثبات، سهگانه مونشهاوزن🖍
Münchhausen trilemma
همانطور که در بحث استدلال منطقی گفته شد، یک استدلال معتبر، ترکیبی از مقدمات صادق به همراه صورت استدلال درست است.
درستی یا نادرستی صورت استدلالها توسط منطق مخص میشود.
صدق و یا کذب مقدمات از کجا تامین میشوند؟
برای صدق گزاره ها در مقدمات استدلال، باید دوباره دست به اثبات زد، یعنی استدلالی دیگر با مقدمات صادق و صورت استدلال درست. و برای مشخص کردن صدق مقدمه های اخیز باز هم باید یک اثبات دیگر ارائه داد و به همین ترتیب.
این فرایند باعث شکلگیری سلسله اثبات میشود.
حال مساله این است که این سلسله اثبات دارای چه اَشکالی است، و کدام یک اعتبار دارد؟
1. بینهایت. سلسله استدلال تا بینهایت ادامه می یابد.
2. دور. سلسله اثبات تا ظاهر شدن دوباره مقدمات ادامه می یابد.
3. ابتنای بر منطق. سلسله اثبات تا رسیدن به گزاره هائی با صدق منطقی ادامه می یابد.(نقیض گزاره هائی که صرف فرض کردنشان تناقض به بار می آورد. مثل "بعضی گزاره ها صادق اند." که با فرض "همه گزاره ها کاذب اند." بدست می آید.)
4. ابتنای بر گزاره های خطاناپذیر(گزاره های مبنائی). گزاره هائی که با اینکه صدق منطقی ندارند، اما خطاپذیر نیستند.
5. ابتنای بر فرض. گزاره هائی که هم خودشان و هم نقیضشان میتوانند صادق باشند. مثل دو گزاره "همه کلاغها سیاه اند." و "بعضی کلاغها سیاه نیستند."
* توجه کنید که فرض یکی از این موارد را اتخاذ میکند؛ نه هر دو را.
«سه راهی مونشهاوزن، بیشتر از سه راه است، اما این نام دیگر ثبت شده است. 😁»
در حالت اول، اثباتها هیچ گاه پایان نمیپذیرند، و بنابراین اثبات عملا امکان پذیر نیست.
در حالت دوم که تعدادی از فیلسوفها آن را مفید میدانند(انسجامگراها)، مصادره به مطلوب دیده میشود.
برای حالت سوم، تعداد گزاره های با صدق منطقی بسیار ناچیز است، و سلسله اثبات اکثریت مطلق گزاره ها را عملا نمیتوان به گزاره های با صدق منطقی رساند.
در حالت چهارم که به مبناگرائی مشهور است، دقیقا مشخص نیست این گزاره های مبنائی چه گونه گزاره هائی هستند. گزاره های "علم حضوری" یکی از پیشنهادها برای این گزاره های مبنائی است.
اما بازهم تعداد زیادی سلسله اثباتها را نمیتوان به گزاره ها مبنائی رساند.
حالت پنجم که با نام روش فرضی-استنتاجی مشهور است، توسط کارل پوپر برجسته شد.
پوپر این روش را برای مقام کشف بکار میبرد. و به نظر میرسد معرفت تولیدی توسط بشر(مقام کشف)، راه گریزی از فرضها ندارد.
با استفاده از تعدادی فرض که مربوط به یک موضوع مشخص است(مثلا گاز)، و استنتاجهای منطقی، یک مجموعه گزاره بدست می آوریم. این مجموعه گزاره که دارای چیدمان مشخصی است(فرضها+منطق=»قضیه ها را یک فرضیه مینامیم.(بعلاوه توجه کنیم که این فرضیه نباید حاوی تناقض باشد.)
* یک فرضیه، حاوی حداقل یک فرض است.
زهرا قزلباش
Münchhausen trilemma
همانطور که در بحث استدلال منطقی گفته شد، یک استدلال معتبر، ترکیبی از مقدمات صادق به همراه صورت استدلال درست است.
درستی یا نادرستی صورت استدلالها توسط منطق مخص میشود.
صدق و یا کذب مقدمات از کجا تامین میشوند؟
برای صدق گزاره ها در مقدمات استدلال، باید دوباره دست به اثبات زد، یعنی استدلالی دیگر با مقدمات صادق و صورت استدلال درست. و برای مشخص کردن صدق مقدمه های اخیز باز هم باید یک اثبات دیگر ارائه داد و به همین ترتیب.
این فرایند باعث شکلگیری سلسله اثبات میشود.
حال مساله این است که این سلسله اثبات دارای چه اَشکالی است، و کدام یک اعتبار دارد؟
1. بینهایت. سلسله استدلال تا بینهایت ادامه می یابد.
2. دور. سلسله اثبات تا ظاهر شدن دوباره مقدمات ادامه می یابد.
3. ابتنای بر منطق. سلسله اثبات تا رسیدن به گزاره هائی با صدق منطقی ادامه می یابد.(نقیض گزاره هائی که صرف فرض کردنشان تناقض به بار می آورد. مثل "بعضی گزاره ها صادق اند." که با فرض "همه گزاره ها کاذب اند." بدست می آید.)
4. ابتنای بر گزاره های خطاناپذیر(گزاره های مبنائی). گزاره هائی که با اینکه صدق منطقی ندارند، اما خطاپذیر نیستند.
5. ابتنای بر فرض. گزاره هائی که هم خودشان و هم نقیضشان میتوانند صادق باشند. مثل دو گزاره "همه کلاغها سیاه اند." و "بعضی کلاغها سیاه نیستند."
* توجه کنید که فرض یکی از این موارد را اتخاذ میکند؛ نه هر دو را.
«سه راهی مونشهاوزن، بیشتر از سه راه است، اما این نام دیگر ثبت شده است. 😁»
در حالت اول، اثباتها هیچ گاه پایان نمیپذیرند، و بنابراین اثبات عملا امکان پذیر نیست.
در حالت دوم که تعدادی از فیلسوفها آن را مفید میدانند(انسجامگراها)، مصادره به مطلوب دیده میشود.
برای حالت سوم، تعداد گزاره های با صدق منطقی بسیار ناچیز است، و سلسله اثبات اکثریت مطلق گزاره ها را عملا نمیتوان به گزاره های با صدق منطقی رساند.
در حالت چهارم که به مبناگرائی مشهور است، دقیقا مشخص نیست این گزاره های مبنائی چه گونه گزاره هائی هستند. گزاره های "علم حضوری" یکی از پیشنهادها برای این گزاره های مبنائی است.
اما بازهم تعداد زیادی سلسله اثباتها را نمیتوان به گزاره ها مبنائی رساند.
حالت پنجم که با نام روش فرضی-استنتاجی مشهور است، توسط کارل پوپر برجسته شد.
پوپر این روش را برای مقام کشف بکار میبرد. و به نظر میرسد معرفت تولیدی توسط بشر(مقام کشف)، راه گریزی از فرضها ندارد.
با استفاده از تعدادی فرض که مربوط به یک موضوع مشخص است(مثلا گاز)، و استنتاجهای منطقی، یک مجموعه گزاره بدست می آوریم. این مجموعه گزاره که دارای چیدمان مشخصی است(فرضها+منطق=»قضیه ها را یک فرضیه مینامیم.(بعلاوه توجه کنیم که این فرضیه نباید حاوی تناقض باشد.)
* یک فرضیه، حاوی حداقل یک فرض است.
زهرا قزلباش
🔹روشنگری چیست؟🔹
#ایمانوئلکانت
روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت خود- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است : Sapere Aude «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش»!
تنبلی وبزدلی دلایلی هستند بر این که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طیبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از یوغ قیمومت دیگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همۀ عمر صغیر می مانند؛و نیز به همین دلایل است که چرا برای دیگران چنان آسان است که خود را قیم آنان کنند. چه راحت است صغیر بودن!
🌿🕊لذات فلسفه🕊🌿
#ایمانوئلکانت
روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت خود- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است : Sapere Aude «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش»!
تنبلی وبزدلی دلایلی هستند بر این که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طیبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از یوغ قیمومت دیگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همۀ عمر صغیر می مانند؛و نیز به همین دلایل است که چرا برای دیگران چنان آسان است که خود را قیم آنان کنند. چه راحت است صغیر بودن!
🌿🕊لذات فلسفه🕊🌿
☢️☢️☢️اگزیستنس، فکتیسیته، فکچوآلیتی☢️☢️☢️
اگر ما باور داشته باشیم که وضعیتی در واقع برقرار است، دو حالت متصور است: یا باور ما صادق است و یا کاذب. یکسری از واقعیت ها، درونی هستند. مثل غرور، دانایی، ترس و... اگر من باور داشته باشم که می ترسم ظاهرا دو امکان وجود دارد: یا باور من با واقعیت منطبق است و یا خلاف واقع است. اما به نظر می رسد حالت دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه باور من واقعیت را ایجاد کند. ویلیام جیمز می گوید: ما اول فرار می کنیم بعد می ترسیم. ماتریالیست های حذف گرا معتقدند تمام موجودات و حالات درونی ما در حقیقت توسط نظریه ی روانشناختی ما ایجاد شده است. اگر نظریه ای که درباره ی خودمان داریم بصورت رادیکال تغییر کند خودآگاهی ما نیز به همان نسبت تغییر می کند و بطور مثال به جای گفتن «دندانم درد می کند»، خواهیم گفت « مدارهای c ِ مغز من، شلیک می کنند.»
هایدگر نیز معتقد است همه ی آنچه ما هستیم ناشی از فهم ما از خودمان است. به عبارتی اگر یک دازاین دارای ویژگی a است، بدین خاطر است که او خود را به مثابه ی a میفهمد.
با اینحال منظور هایدگر از فهم،نظریه و باور نیست، بلکه مهارت است. من هرچه هستم تماما به واسطه ی مهارت ها و دانش عملی من است. من یک خطاط هستم زیرا مهارت زیبا نوشتن را دارم. ممکن است این مطلب پیش پا افتاده به نظر برسد اما درواقع مطلب مهمی است. دازاین هیچ ذات مشخصی ندارد. در هر جامعه ای امکانات عملی متفاوتی وجود دارد و به نسبت این امکانات گزینه هایی که برای بودن موجود است مشخص می شود. مثلا به هیچ عنوان نمی توان در جهان مدرن یک سامورائی یا یک شوالیه بود.
هایدگر می گوید دازاین دارای اگزیستنس است. جامعه، زبان و نهاد های اجتماعی هم دارای اگزیستنس اند. درواقع اگزیستنس اعم از دازاین است.
اگزیستنس شیوه ی بودن موجودی است که به فعالیت می پردازد. و در همان شیوه ای که فعالیت می کند به فهمی از چگونگی بودن خود دست می یابد.
چنین موجودی اگزیستنس است و هر نحوه ی خاصی از بودن آن، مثل سامورائی بودن، زنانگی، بلند قامت بودن و... یک نوع تحقق، واقع بودگی یا فکتیسیته ی دازاین است. هایدگر اصطلاح فکتیسیته را به کار می برد تا آن را از فکچوآلیتی متمایز کند. یک سنگ دارای اندازه، وزن و رنگ مشخصی است . این ها فکچوالیته ی آن را می سازند. دازاین هم می تواند با چنین خصوصیاتی توصیف شود. اما اینها ویژگی های حقیقی دازاین نیستند. تنها ویژگی های حقیقی دازاین آنهایی هستند که دازاین خود را با آنها می فهمد و اینها ویژگی هایی هستند که دازاین بواسطه ی مهارت های عملی اش، در خود باز می یابد. زن بودن و دارای قد مخصوصی بودن فکچوآل هستند اما اینها واقعیت و فکتیسیته ی دازاین را تشکیل نمی دهند. جنسیت فرد به لحاظ بیولوژیک امکانات عملی دازاین را محدود می کند. مثلا یک مرد، امکان زن بودن به صورت اگزیستنسیال ، یعنی پرورش مهارت های زنانگی را ندارد یا کمتر دارد. یا یک فرد قد کوتا امکان رفتار کردن همچون بلند قامتان را ندارد. اما این ها ویژگی های دازاین نیستند. اینها صرفا بخشی از پرتابگی دازاین هستند. دازاین به جهانی با امکانات خاص پرتاب شده است که آنچه او هست و می تواند باشد را پیشاپیش محدود می کند.
مسعود افشار
اگر ما باور داشته باشیم که وضعیتی در واقع برقرار است، دو حالت متصور است: یا باور ما صادق است و یا کاذب. یکسری از واقعیت ها، درونی هستند. مثل غرور، دانایی، ترس و... اگر من باور داشته باشم که می ترسم ظاهرا دو امکان وجود دارد: یا باور من با واقعیت منطبق است و یا خلاف واقع است. اما به نظر می رسد حالت دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه باور من واقعیت را ایجاد کند. ویلیام جیمز می گوید: ما اول فرار می کنیم بعد می ترسیم. ماتریالیست های حذف گرا معتقدند تمام موجودات و حالات درونی ما در حقیقت توسط نظریه ی روانشناختی ما ایجاد شده است. اگر نظریه ای که درباره ی خودمان داریم بصورت رادیکال تغییر کند خودآگاهی ما نیز به همان نسبت تغییر می کند و بطور مثال به جای گفتن «دندانم درد می کند»، خواهیم گفت « مدارهای c ِ مغز من، شلیک می کنند.»
هایدگر نیز معتقد است همه ی آنچه ما هستیم ناشی از فهم ما از خودمان است. به عبارتی اگر یک دازاین دارای ویژگی a است، بدین خاطر است که او خود را به مثابه ی a میفهمد.
با اینحال منظور هایدگر از فهم،نظریه و باور نیست، بلکه مهارت است. من هرچه هستم تماما به واسطه ی مهارت ها و دانش عملی من است. من یک خطاط هستم زیرا مهارت زیبا نوشتن را دارم. ممکن است این مطلب پیش پا افتاده به نظر برسد اما درواقع مطلب مهمی است. دازاین هیچ ذات مشخصی ندارد. در هر جامعه ای امکانات عملی متفاوتی وجود دارد و به نسبت این امکانات گزینه هایی که برای بودن موجود است مشخص می شود. مثلا به هیچ عنوان نمی توان در جهان مدرن یک سامورائی یا یک شوالیه بود.
هایدگر می گوید دازاین دارای اگزیستنس است. جامعه، زبان و نهاد های اجتماعی هم دارای اگزیستنس اند. درواقع اگزیستنس اعم از دازاین است.
اگزیستنس شیوه ی بودن موجودی است که به فعالیت می پردازد. و در همان شیوه ای که فعالیت می کند به فهمی از چگونگی بودن خود دست می یابد.
چنین موجودی اگزیستنس است و هر نحوه ی خاصی از بودن آن، مثل سامورائی بودن، زنانگی، بلند قامت بودن و... یک نوع تحقق، واقع بودگی یا فکتیسیته ی دازاین است. هایدگر اصطلاح فکتیسیته را به کار می برد تا آن را از فکچوآلیتی متمایز کند. یک سنگ دارای اندازه، وزن و رنگ مشخصی است . این ها فکچوالیته ی آن را می سازند. دازاین هم می تواند با چنین خصوصیاتی توصیف شود. اما اینها ویژگی های حقیقی دازاین نیستند. تنها ویژگی های حقیقی دازاین آنهایی هستند که دازاین خود را با آنها می فهمد و اینها ویژگی هایی هستند که دازاین بواسطه ی مهارت های عملی اش، در خود باز می یابد. زن بودن و دارای قد مخصوصی بودن فکچوآل هستند اما اینها واقعیت و فکتیسیته ی دازاین را تشکیل نمی دهند. جنسیت فرد به لحاظ بیولوژیک امکانات عملی دازاین را محدود می کند. مثلا یک مرد، امکان زن بودن به صورت اگزیستنسیال ، یعنی پرورش مهارت های زنانگی را ندارد یا کمتر دارد. یا یک فرد قد کوتا امکان رفتار کردن همچون بلند قامتان را ندارد. اما این ها ویژگی های دازاین نیستند. اینها صرفا بخشی از پرتابگی دازاین هستند. دازاین به جهانی با امکانات خاص پرتاب شده است که آنچه او هست و می تواند باشد را پیشاپیش محدود می کند.
مسعود افشار
✅✅✅مراحل اولیه و مقدماتی برای درک یک متن یا سخن
✅الف- شناخت مساله
✅ب- شناخت مدعا/ نتیجه
✅ج- پیدا کردن دلیل یا دلایل
اینها سه مرحله ی مقدماتی از مراحل فهم یک متن یا یک سخن هستند.
و معنای مقدماتی بودن این است که فهم متن فقط در این سه مرحله خلاصه نمی شود و می توان گفت که این سه مرحله برای فهم درست و کامل یک متن ضروری و گریزناپذیر هستند و بدون گذر از این سه مرحله و دریافتن این سه عنصر مهم که در واقع استخوان بندی و ستون فقرات هر متن و سخنی است نمی توان به فهم و دریافت متن و سخن راه ببریم. و بدون درک صحیح و مطمئن این سه مورد نمی توانیم به درک خود از یک متن یا سخن و درستی آن اطمینان کنیم.
و ازینرو می توان از این نتیجه گرفت که این کاری که شروع کرده ایم ،یک کار تشریفاتی و تفریحی یا صرف وقت پر کنی نیست بلکه باید آن را به عنوان یکی از ضروری ترین مهارنهایی تلقی کنیم که در زندگی روزمره اجتماعی و برای بهینه کردن ارتباطات خود با افراد مختلفی که به ضرورت شغل یا روابط کاری و مسوولیت های اجتماعی یا خانوادگی داریم.
و مطمئن باشیم که بدون کسب این مهارت هر روز و در هر برخورد خود با فرد یا افرادی بسیاری منافع را از دست می دهیم یا ضررهای ناخواسته ای را به خود تحمیل می کنیم.
امتحانش ضرری ندارد.
فقط یکبار در طول روز سعی کنید در یک دیالوگ این مراحل را اجرا کنید. گرچه در بار اول به سادگی عملی نخواهد بود. چون تمرین قبلی ندارید اما حسن بزرگی خواهد داشت. ملتزم بودن به این روش موجب خواهد شد که شما پاسخ دهی را به تعویق اندازید و تا تحلیل کامل سخن سکوت را ترجیح دهید. همین یک نکته موفقیت بزرگی است. سکوت و سکونت مانع بزرگ اشتباههایی است که ممکن بود رخ دهند ، خطاهایی که منشأ آنها عجله در پاسخدهی است و خود را از فرصت تأمل و بازنگری و تیزنگری محروم کردن.
اما مطمئن باشید پاسخی که پس از درک کامل این مراحل به فرد مقابل خواهید داد به اندازه ی کافی ، موثر و سازنده خواهد بود که شما از رفتار خود لذت ببرید
✅الف- شناخت مساله
✅ب- شناخت مدعا/ نتیجه
✅ج- پیدا کردن دلیل یا دلایل
اینها سه مرحله ی مقدماتی از مراحل فهم یک متن یا یک سخن هستند.
و معنای مقدماتی بودن این است که فهم متن فقط در این سه مرحله خلاصه نمی شود و می توان گفت که این سه مرحله برای فهم درست و کامل یک متن ضروری و گریزناپذیر هستند و بدون گذر از این سه مرحله و دریافتن این سه عنصر مهم که در واقع استخوان بندی و ستون فقرات هر متن و سخنی است نمی توان به فهم و دریافت متن و سخن راه ببریم. و بدون درک صحیح و مطمئن این سه مورد نمی توانیم به درک خود از یک متن یا سخن و درستی آن اطمینان کنیم.
و ازینرو می توان از این نتیجه گرفت که این کاری که شروع کرده ایم ،یک کار تشریفاتی و تفریحی یا صرف وقت پر کنی نیست بلکه باید آن را به عنوان یکی از ضروری ترین مهارنهایی تلقی کنیم که در زندگی روزمره اجتماعی و برای بهینه کردن ارتباطات خود با افراد مختلفی که به ضرورت شغل یا روابط کاری و مسوولیت های اجتماعی یا خانوادگی داریم.
و مطمئن باشیم که بدون کسب این مهارت هر روز و در هر برخورد خود با فرد یا افرادی بسیاری منافع را از دست می دهیم یا ضررهای ناخواسته ای را به خود تحمیل می کنیم.
امتحانش ضرری ندارد.
فقط یکبار در طول روز سعی کنید در یک دیالوگ این مراحل را اجرا کنید. گرچه در بار اول به سادگی عملی نخواهد بود. چون تمرین قبلی ندارید اما حسن بزرگی خواهد داشت. ملتزم بودن به این روش موجب خواهد شد که شما پاسخ دهی را به تعویق اندازید و تا تحلیل کامل سخن سکوت را ترجیح دهید. همین یک نکته موفقیت بزرگی است. سکوت و سکونت مانع بزرگ اشتباههایی است که ممکن بود رخ دهند ، خطاهایی که منشأ آنها عجله در پاسخدهی است و خود را از فرصت تأمل و بازنگری و تیزنگری محروم کردن.
اما مطمئن باشید پاسخی که پس از درک کامل این مراحل به فرد مقابل خواهید داد به اندازه ی کافی ، موثر و سازنده خواهد بود که شما از رفتار خود لذت ببرید
خرد سنجشگر
🔐🔐🔐آشنایی با مغالطات 🔐🔐🔐 📍📍📍تئوری پنجره شکسته:📍📍📍 همبستگی ( مقارنت یا تعاقب زمانی)یا رابطه علّی؟ شهر نیویورک در دهه ۱۹۸۰ شهر خطرناکی بود و میزان انواع جرم و جنایت به بالاترین سطح خود رسیده بود. تحلیل گران متوجه شدند که بین جرمهای کوچک نظیر دیوارنویسی…
سوال اصلی و اساسی این است:
آیا هر گونه همبستگی بین پدیده های محتلف نشان از وجود نوعی رابطه علی بین آن پدیده هاست؟
اگر دو پدیده در تمام موارد تجربه شده مقارن هم دیده شوند لزوما بین آنها یکی از روابط منحصر علی وجود دارد؟
روابط علی را منحصر در چند رابطه می توان دانست.
الف- الف علت ( تام یا ناقص) ب است.
ب- ب علت تام یا ناقص الف است.
ج- الف و ب هر دو معلول علت واحدی هستند.
مراد از همبستگی هم یا همزمانی در وقوع و یا تعاقب زمانی بین آندو یعنی اینکه یکی بلافاصله بعد از وقوع دیگری محقق شود.
آیا هر گونه همبستگی بین پدیده های محتلف نشان از وجود نوعی رابطه علی بین آن پدیده هاست؟
اگر دو پدیده در تمام موارد تجربه شده مقارن هم دیده شوند لزوما بین آنها یکی از روابط منحصر علی وجود دارد؟
روابط علی را منحصر در چند رابطه می توان دانست.
الف- الف علت ( تام یا ناقص) ب است.
ب- ب علت تام یا ناقص الف است.
ج- الف و ب هر دو معلول علت واحدی هستند.
مراد از همبستگی هم یا همزمانی در وقوع و یا تعاقب زمانی بین آندو یعنی اینکه یکی بلافاصله بعد از وقوع دیگری محقق شود.
⁉️نظر هرکسی محترم است؟اصلا و ابدا⁉️
پاتریک استوکس/علی کوچکیOctober 06, 2017
کانورسیشن — هر سال میکوشم دستکم یک بار، دو چیز را روی دانشجویانم امتحان کنم. نخست آنکه آنان را «فیلسوف!» خطاب میکنم؛ تعبیری که چندان جدی نیست، اما امیدوارم باعث تشویق آنان به فراگیری فعال شود.
دوم، این بحث را پیش میکشم: «مطمئناً این عبارت را شنیدهاید که ’هرکسی حق دارد نظری داشته باشد و اظهارش کند‘. شاید حتی خودتان نیز این تعبیر را به کار برده باشید و چه بسا برای جلوگیری از یک استدلال یا در بنبست قرار دادن کسی، این کار را کرده باشید. خب، به محض اینکه به این کلاس وارد میشوید، دیگر آن حق را ندارید. شما حق ندارید نظر خودتان را داشته باشید. فقط حق چیزی را دارید که بتوانید استدلالی بر آن بیاورید.»
شاید کمی تند باشد؛ اما آموزگاران فلسفه این را به دانشجویانمان بدهکارند که به آنها بیاموزند چگونه استدلال کنند و چگونه از استدلالشان دفاع کنند؛ و وقتی به باوری دفاعناپذیر میرسند، آن را تشخیص دهند.
مشکل تعبیر «من حق دارم نظر خودم را داشته باشم» این است که این عبارت در غالب موارد، برای محافظت از باورهایی است که باید کنارشان بگذاریم. این عبارت، صورتی کوتاهشده از این گزاره است که «من میتوانم هر چه دلم بخواهد، بگویم و یا هر طور دلم بخواهد، بیاندیشم»؛ و با تعمیم این معنا، ادامۀ استدلال علیه گوینده تا حدی بیاحترامی خواهد بود. به نظر من، این نگرش به برابری کاذب میان متخصصان و غیرمتخصصان منجر میشود و این یکی از ویژگیهای زیانبار گفتمان عمومی ماست که در حال گسترش است.
اولاً یک نظر چیست؟
افلاطون میان نظرات یا باورهای رایج (دکسا) و معرفت یقینی تمایز مینهاد؛ و این تمایز امروز نیز همچنان کارآمد است: برخلاف دو گزارۀ «۲=۱+۱» یا «هیچ دایرۀ مربعی وجود ندارد»، یک نظر، درجهای از ذهنگرایی و عدم قطعیت با خود دارد؛ اما مسئله اینجاست که دامنۀ «عقیده» از ذوقیات یا سلیقهها شروع میشود و کشیده میشود تا عقایدِ مربوط به مسائلی که برای غالب افراد پر اهمیت است، مانند مصلحتاندیشی یا سیاست، و ادامه مییابد تا همۀ دیدگاههایی که از تخصصهای فنی ریشه میگیرند، مثلاً نظرات قانونی یا علمی.
دربارۀ نوع اول نظرات، واقعاً نمیشود بحث و استدلال کرد. احمقانه است که اصرار کنم اشتباه میکنید که فکر میکنید بستنی توتفرنگی خوشمزهتر از شکلات است. مشکل این است که گاهی چنین به نظر میرسد که به طور ضمنی عقاید نوع دوم و حتی عقاید نوع سوم را نیز غیرقابلبحث و استدلال فرض میکنیم؛ یعنی همان فرضی که در مسائل ذوقی و سلیقهای داریم. شاید این یکی از دلایلی باشد (بیشک دلایل دیگری هم هست) که چرا تازهکارهای پرشور فکر میکنند حق مخالفت با دانشمندان آبوهوا و ایمونولوژیستها۱ را دارند و عقاید خودشان را «محترم» قلمداد میکنند.
مریل دوری بنیانگذار شبکۀ واکسیناسیون استرالیا۲ است؛ شبکهای که بر خلاف نامش، شدیداً مخالف واکسن است. خانم دوری هیچ صلاحیت پزشکیای ندارد اما استدلال میکند که اگر باب براون۳ با آنکه فیزیکدان نیست حق دارد دربارۀ نیروی هستهای نظر بدهد، او نیز باید اجازۀ نظردادن دربارۀ واکسن را داشته باشد. بااینحال، کسی فرض نکرده که دکتر براون، حق دارد دربارۀ فیزیک شکافت هستهای نظر بدهد؛ کاری که او میکند اظهارنظر دربارۀ شیوۀ واکنش به این علم است، نه دربارۀ خود این علم.
در این صورت، معنای اینکه حق داریم نظر بدهیم چیست؟
اگر «هر کسی حق دارد نظر خودش را داشته باشد» فقط به این معنا باشد که هیچ کس حق ندارد جلوی فکرکردن افراد و بیان چیزی که میخواهند، بگیرد، در این صورت عبارت یادشده درست است، اما نکتهای است کاملاً پیشپاافتاده. هیچکس نمیتواند جلوی شما را بگیرد که بگویید واکسنها باعث اوتیسم میشوند، مهم نیست که بارها نادرستی این ادعا ثابت شده باشد.
دوشنبه، برنامۀ مدیاواچ ایبیسی، وین تیوی ولونگوگ۴ را برای پخش گزارشی دربارۀ شیوع سرخک سرزنش کرد؛ گزارشی که دربردارندۀ اظهارنظری از مریل دوری بود. وین تیوی در پاسخ به شکایت یک بیننده، گفت که این گزارش «دقیق، بیطرف و متعادل بود و دیدگاههای پزشکان و گروههای نخبه را نشان میداد». اما معنای این پاسخ، این است که هر دو طرف بحث، حق مساویای دارند تا دربارۀ موضوعی سخن بگویند که فقط یکی از آنها تخصص مرتبط با آن موضوع را دارد. علاوهبراین، اگر پاسخ وین تیوی دربارۀ شیوۀ واکنش به علم باشد، پاسخی پذیرفتنی است؛ اما «مناظرۀ» موردنظر، دربارۀ خود علم بود، و اگر مخالفت این «گروههای نخبه» را احتمالاً باید نادرست تلقی کرد، واقعاً حق پخش از تلویزیون را نداشتند.
مجری مدیاواچ، جاناتان هولمز، بسیار بیپردهتر بود: «هم شاهد وجود دارد و هم حرف مفت» و این بخشی از کار گزارشگر نیست که در مقابل تخصص جدی، به حرف مفت، فرصتی برابر بدهد.
پاتریک استوکس/علی کوچکیOctober 06, 2017
کانورسیشن — هر سال میکوشم دستکم یک بار، دو چیز را روی دانشجویانم امتحان کنم. نخست آنکه آنان را «فیلسوف!» خطاب میکنم؛ تعبیری که چندان جدی نیست، اما امیدوارم باعث تشویق آنان به فراگیری فعال شود.
دوم، این بحث را پیش میکشم: «مطمئناً این عبارت را شنیدهاید که ’هرکسی حق دارد نظری داشته باشد و اظهارش کند‘. شاید حتی خودتان نیز این تعبیر را به کار برده باشید و چه بسا برای جلوگیری از یک استدلال یا در بنبست قرار دادن کسی، این کار را کرده باشید. خب، به محض اینکه به این کلاس وارد میشوید، دیگر آن حق را ندارید. شما حق ندارید نظر خودتان را داشته باشید. فقط حق چیزی را دارید که بتوانید استدلالی بر آن بیاورید.»
شاید کمی تند باشد؛ اما آموزگاران فلسفه این را به دانشجویانمان بدهکارند که به آنها بیاموزند چگونه استدلال کنند و چگونه از استدلالشان دفاع کنند؛ و وقتی به باوری دفاعناپذیر میرسند، آن را تشخیص دهند.
مشکل تعبیر «من حق دارم نظر خودم را داشته باشم» این است که این عبارت در غالب موارد، برای محافظت از باورهایی است که باید کنارشان بگذاریم. این عبارت، صورتی کوتاهشده از این گزاره است که «من میتوانم هر چه دلم بخواهد، بگویم و یا هر طور دلم بخواهد، بیاندیشم»؛ و با تعمیم این معنا، ادامۀ استدلال علیه گوینده تا حدی بیاحترامی خواهد بود. به نظر من، این نگرش به برابری کاذب میان متخصصان و غیرمتخصصان منجر میشود و این یکی از ویژگیهای زیانبار گفتمان عمومی ماست که در حال گسترش است.
اولاً یک نظر چیست؟
افلاطون میان نظرات یا باورهای رایج (دکسا) و معرفت یقینی تمایز مینهاد؛ و این تمایز امروز نیز همچنان کارآمد است: برخلاف دو گزارۀ «۲=۱+۱» یا «هیچ دایرۀ مربعی وجود ندارد»، یک نظر، درجهای از ذهنگرایی و عدم قطعیت با خود دارد؛ اما مسئله اینجاست که دامنۀ «عقیده» از ذوقیات یا سلیقهها شروع میشود و کشیده میشود تا عقایدِ مربوط به مسائلی که برای غالب افراد پر اهمیت است، مانند مصلحتاندیشی یا سیاست، و ادامه مییابد تا همۀ دیدگاههایی که از تخصصهای فنی ریشه میگیرند، مثلاً نظرات قانونی یا علمی.
دربارۀ نوع اول نظرات، واقعاً نمیشود بحث و استدلال کرد. احمقانه است که اصرار کنم اشتباه میکنید که فکر میکنید بستنی توتفرنگی خوشمزهتر از شکلات است. مشکل این است که گاهی چنین به نظر میرسد که به طور ضمنی عقاید نوع دوم و حتی عقاید نوع سوم را نیز غیرقابلبحث و استدلال فرض میکنیم؛ یعنی همان فرضی که در مسائل ذوقی و سلیقهای داریم. شاید این یکی از دلایلی باشد (بیشک دلایل دیگری هم هست) که چرا تازهکارهای پرشور فکر میکنند حق مخالفت با دانشمندان آبوهوا و ایمونولوژیستها۱ را دارند و عقاید خودشان را «محترم» قلمداد میکنند.
مریل دوری بنیانگذار شبکۀ واکسیناسیون استرالیا۲ است؛ شبکهای که بر خلاف نامش، شدیداً مخالف واکسن است. خانم دوری هیچ صلاحیت پزشکیای ندارد اما استدلال میکند که اگر باب براون۳ با آنکه فیزیکدان نیست حق دارد دربارۀ نیروی هستهای نظر بدهد، او نیز باید اجازۀ نظردادن دربارۀ واکسن را داشته باشد. بااینحال، کسی فرض نکرده که دکتر براون، حق دارد دربارۀ فیزیک شکافت هستهای نظر بدهد؛ کاری که او میکند اظهارنظر دربارۀ شیوۀ واکنش به این علم است، نه دربارۀ خود این علم.
در این صورت، معنای اینکه حق داریم نظر بدهیم چیست؟
اگر «هر کسی حق دارد نظر خودش را داشته باشد» فقط به این معنا باشد که هیچ کس حق ندارد جلوی فکرکردن افراد و بیان چیزی که میخواهند، بگیرد، در این صورت عبارت یادشده درست است، اما نکتهای است کاملاً پیشپاافتاده. هیچکس نمیتواند جلوی شما را بگیرد که بگویید واکسنها باعث اوتیسم میشوند، مهم نیست که بارها نادرستی این ادعا ثابت شده باشد.
دوشنبه، برنامۀ مدیاواچ ایبیسی، وین تیوی ولونگوگ۴ را برای پخش گزارشی دربارۀ شیوع سرخک سرزنش کرد؛ گزارشی که دربردارندۀ اظهارنظری از مریل دوری بود. وین تیوی در پاسخ به شکایت یک بیننده، گفت که این گزارش «دقیق، بیطرف و متعادل بود و دیدگاههای پزشکان و گروههای نخبه را نشان میداد». اما معنای این پاسخ، این است که هر دو طرف بحث، حق مساویای دارند تا دربارۀ موضوعی سخن بگویند که فقط یکی از آنها تخصص مرتبط با آن موضوع را دارد. علاوهبراین، اگر پاسخ وین تیوی دربارۀ شیوۀ واکنش به علم باشد، پاسخی پذیرفتنی است؛ اما «مناظرۀ» موردنظر، دربارۀ خود علم بود، و اگر مخالفت این «گروههای نخبه» را احتمالاً باید نادرست تلقی کرد، واقعاً حق پخش از تلویزیون را نداشتند.
مجری مدیاواچ، جاناتان هولمز، بسیار بیپردهتر بود: «هم شاهد وجود دارد و هم حرف مفت» و این بخشی از کار گزارشگر نیست که در مقابل تخصص جدی، به حرف مفت، فرصتی برابر بدهد.
واکنش گروههای ضدواکسیناسیون قابل پیشبینی بود. در سایت مدیاواچ، خانم دوری، ایبیسی را متهم کرد که صراحتاً به سانسور یک مناظرۀ علمی دعوت میکند. این پاسخ، «جدی نگرفتن دیدگاههایتان» را با «اجازۀ مطلق نداشتن برای داشتن یا اظهار دیدگاههایتان» خلط میکند؛ یا با وامگرفتن از تعبیر اندرو براون، این پاسخ، «نداشتن یک استدلال را با نداشتن حق بحث و استدلال خلط میکند». در اینجا نیز دو معنای «حق داشتن» برای یک عقیده با هم خلط شدهاند.
بنابراین اگر دفعۀ بعد از کسی شنیدید که میگوید حق دارد نظر خودش را داشته باشد، از او بپرسید چرا چنین فکری میکند. این پرسش اگر فایدۀ دیگری نداشته باشد، احتمالاً باعث میشود که به گفتوگوی لذتبخشتری برسید.
بنابراین اگر دفعۀ بعد از کسی شنیدید که میگوید حق دارد نظر خودش را داشته باشد، از او بپرسید چرا چنین فکری میکند. این پرسش اگر فایدۀ دیگری نداشته باشد، احتمالاً باعث میشود که به گفتوگوی لذتبخشتری برسید.