Forwarded from آکادمی سواد مالی نشا (Maryam Masoumi)
#تفکر_سیستمی
#دهم_انسانی
#جلسه_سوم
#دشمن_جایی_آن_بیرون_نیست
درس این جلسه کلاس مفهوم سیستم و عوامل بیرونی که تحت کنترل ما نیستند بود. به همین منظور یک بازی طراحی و از آن برای آموزش کلاس استفاده کردم. بازی در دو مرحله انجام شد.
در مرحله اول بچهها در گروههایی قرار گرفتند، شرایط و هدف برای هر گروه بیان شد. در حین بازی بچهها با چالشهایی مواجه شدند که باید با همفکری هم به حل آنها میپرداختند.
در مرحله دوم بازی، محیط تغییر پیدا کرد و دوباره بازی به همان شیوه انجام شد.
پس از بازی دانشآموزان شروع به گفتگو و آن را با دنیای واقعی مقایسه کردند. صحبت از عواملی شد که تحت کنترل ما نیستند ولی ما همیشه آنها را عامل انجام نادرست کارها میدانیم.
سپس دانشآموزان در مورد سختیهایی که در انتخاب رشته خود با آنها مواجه بودند صحبت کردند.
یکی از بچهها میگفت: مادربزرگ من وقتی فهمید رشته انسانی را انتخاب کردهام به من گفت نمره هایت پایین هستند که این رشته را انتخاب کردهای؟ دیگری میگفت افراد فامیل ما فکر میکنند من رشته ریاضی هستم هیچ کس نمیداند من رشته انسانی آمدهام. موقع کنکور هم میخواهم در رشته ریاضی شرکت کنم .
دانشآموزی میگفت: من پدر و مادر و برادرم رشته تجربی بودهاند و اصلا برایشان قابل قبول نبود که من رشته انسانی بیایم و برای انتخاب این رشته خیلی سختی کشیدم.
آنها همچنین به دوستانی اشاره کردند که دوست داشتهاند در رشته انسانی ادامه تحصیل بدهند ولی پدر و مادر بالاجبار آنها را در رشته تجربی ثبتنام کردهاند.
آنها همچنین میگفتند: والدین تصور میکنند ما بچه هستیم و نمیتوانیم درست تصمیم بگیریم.
عده ای هم بودند که دید مسئولانهای داشتند و میگفتند ما اگر بخواهیم میتوانیم به خواسته خود برسیم، مانباید بگذاریم عمرمان تلف شود.
عمر مانند پول است ولی بسیاری از ما توجه نمیکنیم.
پس از صحبت بچهها برای آنها از روستایی گفتم که بسیار زیباست ولی رسیدن به آن شرایطی دارد سپس شرایط را برای آنها گفتم و از آنها پرسیدم آیا شرایط را قبول میکنید و به روستا میروید یا دست از خواسته خود که دیدن روستاست میکشید؟
مریم معصومی
مهر۹۷
@systemsthinking
#دهم_انسانی
#جلسه_سوم
#دشمن_جایی_آن_بیرون_نیست
درس این جلسه کلاس مفهوم سیستم و عوامل بیرونی که تحت کنترل ما نیستند بود. به همین منظور یک بازی طراحی و از آن برای آموزش کلاس استفاده کردم. بازی در دو مرحله انجام شد.
در مرحله اول بچهها در گروههایی قرار گرفتند، شرایط و هدف برای هر گروه بیان شد. در حین بازی بچهها با چالشهایی مواجه شدند که باید با همفکری هم به حل آنها میپرداختند.
در مرحله دوم بازی، محیط تغییر پیدا کرد و دوباره بازی به همان شیوه انجام شد.
پس از بازی دانشآموزان شروع به گفتگو و آن را با دنیای واقعی مقایسه کردند. صحبت از عواملی شد که تحت کنترل ما نیستند ولی ما همیشه آنها را عامل انجام نادرست کارها میدانیم.
سپس دانشآموزان در مورد سختیهایی که در انتخاب رشته خود با آنها مواجه بودند صحبت کردند.
یکی از بچهها میگفت: مادربزرگ من وقتی فهمید رشته انسانی را انتخاب کردهام به من گفت نمره هایت پایین هستند که این رشته را انتخاب کردهای؟ دیگری میگفت افراد فامیل ما فکر میکنند من رشته ریاضی هستم هیچ کس نمیداند من رشته انسانی آمدهام. موقع کنکور هم میخواهم در رشته ریاضی شرکت کنم .
دانشآموزی میگفت: من پدر و مادر و برادرم رشته تجربی بودهاند و اصلا برایشان قابل قبول نبود که من رشته انسانی بیایم و برای انتخاب این رشته خیلی سختی کشیدم.
آنها همچنین به دوستانی اشاره کردند که دوست داشتهاند در رشته انسانی ادامه تحصیل بدهند ولی پدر و مادر بالاجبار آنها را در رشته تجربی ثبتنام کردهاند.
آنها همچنین میگفتند: والدین تصور میکنند ما بچه هستیم و نمیتوانیم درست تصمیم بگیریم.
عده ای هم بودند که دید مسئولانهای داشتند و میگفتند ما اگر بخواهیم میتوانیم به خواسته خود برسیم، مانباید بگذاریم عمرمان تلف شود.
عمر مانند پول است ولی بسیاری از ما توجه نمیکنیم.
پس از صحبت بچهها برای آنها از روستایی گفتم که بسیار زیباست ولی رسیدن به آن شرایطی دارد سپس شرایط را برای آنها گفتم و از آنها پرسیدم آیا شرایط را قبول میکنید و به روستا میروید یا دست از خواسته خود که دیدن روستاست میکشید؟
مریم معصومی
مهر۹۷
@systemsthinking
ریشه تمام بحرانهایی که کشور با آنها روبروست، «ناتوانی در #یادگیری» است.
@systemsthinking
هر بار که با مسالههای قبلی مواجه میشویم، مسوولین همان اشتباهات قبلی را مرتکب میشوند و زمینه بحرانهای بزرگتری در آینده را به وجود میآورند.
«#توسعه_ظرفیت_یادگیری» مهمترین اولویت کشور است.
پینوشت:
نکته جالب اینجاست که همان اشتباهات گذشته را تکرار میکنند، اما انتظار نتایج متفاوت دارند!
https://twitter.com/esmaeilzadehasl/status/1052290942173032450?s=12
@systemsthinking
هر بار که با مسالههای قبلی مواجه میشویم، مسوولین همان اشتباهات قبلی را مرتکب میشوند و زمینه بحرانهای بزرگتری در آینده را به وجود میآورند.
«#توسعه_ظرفیت_یادگیری» مهمترین اولویت کشور است.
پینوشت:
نکته جالب اینجاست که همان اشتباهات گذشته را تکرار میکنند، اما انتظار نتایج متفاوت دارند!
https://twitter.com/esmaeilzadehasl/status/1052290942173032450?s=12
Twitter
Mohammad Ali
ریشه تمام بحرانهایی که کشور با آنها روبروست، ناتوانی در «#یادگیری» است. هر بار که با مسالههای قبلی مواجه میشویم، مسوولین همان اشتباهات قبلی را مرتکب میشوند و زمینه بحرانهای بزرگتری در آینده را به وجود میآورند. «#توسعه_ظرفیت_یادگیری» مهمترین اولویت…
Forwarded from SocialSystemsThinking
#شناخت_احساسات_خود
#ابراز_احساسات
#ابراز_وجود
#جرأت_ورزی
#ارتباط_بدون_خشونت
#احترام
#گام_های_تفکر
قسمت اول
در ادامه مبحث شناخت احساسات خود در هفته گذشته، در هفته جاری با دانش آموزان تمرین های دیگری انجام دادیم.
این کلاس ها 40 دقیقه ای هستند.
در کلاس اول قبل از ورود، عنوان حس های مختلف را به تعداد دانش آموزان، روی کاغذهای جداگانه نوشته بودم و وقتی وارد کلاس شدم از هر دانش آموز خواستم یک کاغذ بردارد و به صورتی که در آن نوشته شده است به همه سلام کند.
در کلاس دوم از بچه ها خواستم دور یک دایره بایستند و 30 ثانیه دست های خود را مشت کنند و سپس به آرامی رها کنند و درباره این تمرین گفت و گو کردیم.
در کلاس سوم برای 4 حس خوشحالی، غم، غرور و چندش با بچه ها صندلی بازی کردیم.
در کلاس چهارم تمرین جلسه قبل را ادامه دادیم؛ اجرای حس و نمایش آن و بیان موقعیت هایی که وقتی در آن قرار می گیریم دچار این حس می شویم.
آنچه می خوانید مروری بر یادگیری های من از اتفاقات کلاس چهارم است.
وقتی وارد کلاس شدم از گروه «خوشحالی» خواستم برای ارائه بیایند.
پس از پایان ارائه، به یکی از اعضای گروه گفتم: چه چیزی تو را 1 عدد خوشحال می کند؟
- وقتی دوستم را می بینم.
بعد به او گفتم حالا 1 عدد خوشحالی را نشان بده و یک لبخند زد.
دوباره از او پرسیدم: اگر بخواهی به بالاترین مقدار خوشحالی یک عدد اختصاص بدهی چه عددی را اختصاص می دهی؟
- عدد 1000
سپس پرسیدم چه چیزی تو را 1000 تا خوشحال می کند؟
- اینکه مامانم و بابام از من راضی باشند
بعد به او گفتم: حالا هزار تا خوشحالی را نشان بده و این بار کمی بیشتر از دفعه قبلی لبخند زد.
به او گفتم خوشحالی 1 با خوشحالی 1000 راچقدر شبیه هم نشان دادی؟ پاسخ داد همین طور است و تفاوت این دو حالت در صورت من خیلی مشخص نیست.
بعد از بچه ها پرسیدم آیا لازم است ابراز احساسات مان در شرایط مختلف متفاوت باشد؟
- لازم است زیرا ممکن است مثلا یک نفر به ما یک هدیه بدهد و ما از آن 10 عدد خوشحال شویم و 100 عدد خوشحالی نشان بدهیم و آن فرد فکر کند که ما را 100 عدد خوشحال کرده است و از این به بعد برای ما همان کار را تکرار کند، این در حالی است که ما از هدیه او فقط 10 تا خوشحال می شویم.
- خانم این اتفاق برای من افتاد. یک نفر برایم یک روسری خرید و من خیلی ابراز خوشحالی کردم. تازه روسری ای که گرفته بود خیلی هم زشت بود و من اصلا آن را دوست نداشتم ولی خیلی تشکر و قدردانی کردم و او دفعه بعدی هم یک روسری دیگر هدیه گرفت.
بحث مان از اهمیت #ابراز_احساسات به سمت #ابراز_وجود و #جرأت_ورزی رفت. از بچه ها پرسیدم در این جور مواقع چه کاری می توانیم انجام دهیم؟
- کاری نمی توانیم انجام دهیم زیرا اگر یک نفر چیزی برای ما بخرد و ما به او بگوییم که این را دوست نداریم، بد می شود.
- من فکر می کنم به افرادی که برای مان مهم هستند باید بتوانیم بگوییم، زیرا اگر نگوییم مدام آن کار را تکرار می کنند و تصورشان هم این است که دارند ما را خوشحال می کنند در حالی که ما ناراحت و ناراحت تر می شویم.
بعد یکی از بچه ها گفت: من کوچک بودم و یک نفر از نزدیکان برای تولدم یک هدیه آورد که خراب بود. پای تلفن از او تشکر کردم و بعد گفتم البته هدیه ام خراب بود و درست کار نمی کرد. مامانم که کنارم نشسته بود من را سرزنش کرد و گفت کار بدی کردی، آدم که از هدیه ایراد نمی گیرد، یک نفر دیگر هم پیش مامانم نشسته بود و حرف مامانم را تأیید کرد. من هم یادگرفتم که از این به بعد اگر یک هدیه گرفتم و خراب بود به کسی نگویم که خراب است.
از او برای اینکه کلاس را امین دانسته و خاطره شخصی اش را با ما به اشتراک گذاشته است تشکر کردم و گفتم بچه ها چه کسانی مشابه این اتفاق برای شان افتاده و احساس ناراحتی زیادی را تجربه کرده اند و همراه با آنها دست خودم را هم بالا بردم و پس از چند لحظه به آنها گفتم بیایید از یک زاویه دیگر به موضوع نگاه کنیم. ما حدود 3000 سال حکومت پادشاهی داشتیم، حکومت پادشاهی چه ویژگی هایی دارد؟
- همه باید به حرف پادشاه گوش دهند و هر کس از فرمان پادشاه سرپیچی کند مجازات می شود.
- اگر در مقابل پادشاه حرفی بزنی که پادشاه ناراحت شود مجازات می شوی.
- چون نمی توانی حرفت را رو در روی پادشاه بزنی پنهان کاری می کنی.
- برای اینکه پادشاه به خواسته ات گوش کند باید چاپلوسی کنی.
بعد رو به آنها گفتم البته پادشاهی انواع دارد، اما در بیشتر پادشاهی ها این ویژگی هایی که شما گفتید هست. حالا به این فکر کنید که پدر و مادر ما و پدربزرگ و مادربزرگ ما و اجداد ما همه و همه در فرهنگی بزرگ شدند که ناخودآگاه پنهان کردن احساسات را یادگرفته اند و اگر به ما هم اینطور یادداده اند تقصیری نداشته اند اما این دلیل نمی شود که ما هم این طور باشیم و با فرزندان این طور رفتار کنیم.
ادامه دارد ..
@SocialSystemsThinking
#ابراز_احساسات
#ابراز_وجود
#جرأت_ورزی
#ارتباط_بدون_خشونت
#احترام
#گام_های_تفکر
قسمت اول
در ادامه مبحث شناخت احساسات خود در هفته گذشته، در هفته جاری با دانش آموزان تمرین های دیگری انجام دادیم.
این کلاس ها 40 دقیقه ای هستند.
در کلاس اول قبل از ورود، عنوان حس های مختلف را به تعداد دانش آموزان، روی کاغذهای جداگانه نوشته بودم و وقتی وارد کلاس شدم از هر دانش آموز خواستم یک کاغذ بردارد و به صورتی که در آن نوشته شده است به همه سلام کند.
در کلاس دوم از بچه ها خواستم دور یک دایره بایستند و 30 ثانیه دست های خود را مشت کنند و سپس به آرامی رها کنند و درباره این تمرین گفت و گو کردیم.
در کلاس سوم برای 4 حس خوشحالی، غم، غرور و چندش با بچه ها صندلی بازی کردیم.
در کلاس چهارم تمرین جلسه قبل را ادامه دادیم؛ اجرای حس و نمایش آن و بیان موقعیت هایی که وقتی در آن قرار می گیریم دچار این حس می شویم.
آنچه می خوانید مروری بر یادگیری های من از اتفاقات کلاس چهارم است.
وقتی وارد کلاس شدم از گروه «خوشحالی» خواستم برای ارائه بیایند.
پس از پایان ارائه، به یکی از اعضای گروه گفتم: چه چیزی تو را 1 عدد خوشحال می کند؟
- وقتی دوستم را می بینم.
بعد به او گفتم حالا 1 عدد خوشحالی را نشان بده و یک لبخند زد.
دوباره از او پرسیدم: اگر بخواهی به بالاترین مقدار خوشحالی یک عدد اختصاص بدهی چه عددی را اختصاص می دهی؟
- عدد 1000
سپس پرسیدم چه چیزی تو را 1000 تا خوشحال می کند؟
- اینکه مامانم و بابام از من راضی باشند
بعد به او گفتم: حالا هزار تا خوشحالی را نشان بده و این بار کمی بیشتر از دفعه قبلی لبخند زد.
به او گفتم خوشحالی 1 با خوشحالی 1000 راچقدر شبیه هم نشان دادی؟ پاسخ داد همین طور است و تفاوت این دو حالت در صورت من خیلی مشخص نیست.
بعد از بچه ها پرسیدم آیا لازم است ابراز احساسات مان در شرایط مختلف متفاوت باشد؟
- لازم است زیرا ممکن است مثلا یک نفر به ما یک هدیه بدهد و ما از آن 10 عدد خوشحال شویم و 100 عدد خوشحالی نشان بدهیم و آن فرد فکر کند که ما را 100 عدد خوشحال کرده است و از این به بعد برای ما همان کار را تکرار کند، این در حالی است که ما از هدیه او فقط 10 تا خوشحال می شویم.
- خانم این اتفاق برای من افتاد. یک نفر برایم یک روسری خرید و من خیلی ابراز خوشحالی کردم. تازه روسری ای که گرفته بود خیلی هم زشت بود و من اصلا آن را دوست نداشتم ولی خیلی تشکر و قدردانی کردم و او دفعه بعدی هم یک روسری دیگر هدیه گرفت.
بحث مان از اهمیت #ابراز_احساسات به سمت #ابراز_وجود و #جرأت_ورزی رفت. از بچه ها پرسیدم در این جور مواقع چه کاری می توانیم انجام دهیم؟
- کاری نمی توانیم انجام دهیم زیرا اگر یک نفر چیزی برای ما بخرد و ما به او بگوییم که این را دوست نداریم، بد می شود.
- من فکر می کنم به افرادی که برای مان مهم هستند باید بتوانیم بگوییم، زیرا اگر نگوییم مدام آن کار را تکرار می کنند و تصورشان هم این است که دارند ما را خوشحال می کنند در حالی که ما ناراحت و ناراحت تر می شویم.
بعد یکی از بچه ها گفت: من کوچک بودم و یک نفر از نزدیکان برای تولدم یک هدیه آورد که خراب بود. پای تلفن از او تشکر کردم و بعد گفتم البته هدیه ام خراب بود و درست کار نمی کرد. مامانم که کنارم نشسته بود من را سرزنش کرد و گفت کار بدی کردی، آدم که از هدیه ایراد نمی گیرد، یک نفر دیگر هم پیش مامانم نشسته بود و حرف مامانم را تأیید کرد. من هم یادگرفتم که از این به بعد اگر یک هدیه گرفتم و خراب بود به کسی نگویم که خراب است.
از او برای اینکه کلاس را امین دانسته و خاطره شخصی اش را با ما به اشتراک گذاشته است تشکر کردم و گفتم بچه ها چه کسانی مشابه این اتفاق برای شان افتاده و احساس ناراحتی زیادی را تجربه کرده اند و همراه با آنها دست خودم را هم بالا بردم و پس از چند لحظه به آنها گفتم بیایید از یک زاویه دیگر به موضوع نگاه کنیم. ما حدود 3000 سال حکومت پادشاهی داشتیم، حکومت پادشاهی چه ویژگی هایی دارد؟
- همه باید به حرف پادشاه گوش دهند و هر کس از فرمان پادشاه سرپیچی کند مجازات می شود.
- اگر در مقابل پادشاه حرفی بزنی که پادشاه ناراحت شود مجازات می شوی.
- چون نمی توانی حرفت را رو در روی پادشاه بزنی پنهان کاری می کنی.
- برای اینکه پادشاه به خواسته ات گوش کند باید چاپلوسی کنی.
بعد رو به آنها گفتم البته پادشاهی انواع دارد، اما در بیشتر پادشاهی ها این ویژگی هایی که شما گفتید هست. حالا به این فکر کنید که پدر و مادر ما و پدربزرگ و مادربزرگ ما و اجداد ما همه و همه در فرهنگی بزرگ شدند که ناخودآگاه پنهان کردن احساسات را یادگرفته اند و اگر به ما هم اینطور یادداده اند تقصیری نداشته اند اما این دلیل نمی شود که ما هم این طور باشیم و با فرزندان این طور رفتار کنیم.
ادامه دارد ..
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
#شناخت_احساسات_خود
#ابراز_احساسات
#ابراز_وجود
#جرأت_ورزی
#ارتباط_بدون_خشونت
#احترام
#گام_های_تفکر
قسمت دوم
بعد یکی از بچه ها گفت خانم اصلا نمی شود، دو حالت دارد:
حالت اول اگر کسی کاری می کند که ما از آن کار ناراحت می شویم و بخواهیم درباره آن ابراز ناراحتی کنیم، می گوید به من بی احترامی کردی دختره پررو؟ بعد هم یکی می زند در گوش مان و می گوید ساکت باش، چه کسی به تو حق اظهارنظر داد و یا مؤدبانه تر می گوید به شما ربطی ندارد و خیلی محترمانه شخصیت ما را با خاک یکسان می کند.
حالت دوم ما به کسی که او را ناراحت کردیم اجازه دهیم که درباره کاری که او را ناراحت کرده صحبت کند و حرف او را بپذیریم از سر و کول مان بالا می رود و پررو می شود. برای همین در هیچ حالتی اصلا نمی شود ناراحتی را ابراز کرد و یا اجازه داد که کسی ناراحتی اش را ابراز کند و بعضی از بچه های کلاس با سر حرف های او را تأیید کردند.
به بچه ها گفتم این همان روحیه است که نسل به نسل در ما نهادینه شده و لازم است کم کم آن را تغییر دهیم تا هر روزی که می گذرد زندگی بهتری را تجربه کنیم.
بعد رو به آنها گفتم شروع کلاس مان را به خاطر بیاورید، من یک جمله گفتم: «من از ناهماهنگی هایی که در انجام پروژه شورای دانش آموزی وجود داشت و برخی مسئولیت ها نیمه کاره رها شد، ناراحت شدم».
آیا به کسی بی احترامی کردم؟ ممکن بود بگویم: «شما واقعا دانش آموزان بی مسئولیتی هستید که وظیفه خود را رها کردید» چه تفاوتی بین این دو حالت وجود دارد؟
- خوب در این صورت شخصیت ما را زیر سؤال برده بودید و ما بسیار ناراحت می شدیم اما در حالت اول نه تنها ناراحت نشدیم، به فکر هم فرو رفتیم.
- پس لازم است راهش را یادبگیریم.
- خانم این خیلی سخت است، واقعا همان دو حالتی که من گفتم بهتر است، هر وقت کسی ناراحت مان کرد بریزیم درون خودمان و چیزی نگوییم و هر کسی را هم ناراحت کردیم به روی خودمان نیاوریم.
- نه این راه اصلا خوب نیست، زیرا همیشه در وجودمان با خودمان دعوا داریم.
رو به همه گفتم بچه ها این یک مهارت است و باید کم کم آن را تمرین کنیم و کلاس را ادامه دادیم.
در ادامه خوشحالی ها یکی از بچه ها ناخودآگاه گفت: من از «ماکان بند» خیلی خوشم می آید و دیگری گفت: «ماکان بند» افتضاح است. با لبخند رو به او گفتم می توانم بگویم «ماکان بند» جز خوانندگان مورد علاقه من نیست. دست هایش را به علامت تسلیم بالا گرفت و بعد گفت بله و رو به دوستش کرد و با لبخند و #احترام گفت: «ماکان بند» جز خوانندگان مورد علاقه من نیست و کلاس را ادامه دادیم.
آخرهای کلاس بود که یک باره همه بچه ها با هم سروصدا کردند و به حرف هم گوش نمی دادند و من ناخودآگاه با لحن جدی تری گفتم: "بچه ها شما واقعا خیلی شیطنت می کنی" آمدم حرف دال کلمه «می کنید» را بگویم حرفم را پس گرفتم و گفتم: "عذرخواهی می کنم، بچه ها میزان سروصدای کلاس زیاد شده و به نظر من در این سروصدا میزان توجه پایین می آید، ممکن است به حرف های هم با توجه بیشتری گوش دهید، متشکرم".
یک لحظه همه کلاس ساکت شد و همه با تعجب نگاه می کردند، یکی از آنها سکوت را شکست و گفت خانم شما چطور می توانید انقدر به اعصاب تان مسلط باشید و این طور صحبت کنید؟ با لبخند به او گفتم: با تمرین.
کلاس به پایان رسید و از بچه ها خواستم یک دفتر بردارند و هر نامی که دوست دارند برای آن انتخاب کنند و تمرین بعدی را در آن انجام دهند. تمرین بعدی #گام_های_تفکر است.
کلاس های دیگر هم روی موضوع شناخت احساسات خود و با تم هایی چون «مقابله با نگرانی و استرس»، «مقابله با خشم» و «مقابله با حسادت» پیش رفت.
پایان
بهاره میرزاپور
27 مهر 1397
@SocialSystemsThinking
#ابراز_احساسات
#ابراز_وجود
#جرأت_ورزی
#ارتباط_بدون_خشونت
#احترام
#گام_های_تفکر
قسمت دوم
بعد یکی از بچه ها گفت خانم اصلا نمی شود، دو حالت دارد:
حالت اول اگر کسی کاری می کند که ما از آن کار ناراحت می شویم و بخواهیم درباره آن ابراز ناراحتی کنیم، می گوید به من بی احترامی کردی دختره پررو؟ بعد هم یکی می زند در گوش مان و می گوید ساکت باش، چه کسی به تو حق اظهارنظر داد و یا مؤدبانه تر می گوید به شما ربطی ندارد و خیلی محترمانه شخصیت ما را با خاک یکسان می کند.
حالت دوم ما به کسی که او را ناراحت کردیم اجازه دهیم که درباره کاری که او را ناراحت کرده صحبت کند و حرف او را بپذیریم از سر و کول مان بالا می رود و پررو می شود. برای همین در هیچ حالتی اصلا نمی شود ناراحتی را ابراز کرد و یا اجازه داد که کسی ناراحتی اش را ابراز کند و بعضی از بچه های کلاس با سر حرف های او را تأیید کردند.
به بچه ها گفتم این همان روحیه است که نسل به نسل در ما نهادینه شده و لازم است کم کم آن را تغییر دهیم تا هر روزی که می گذرد زندگی بهتری را تجربه کنیم.
بعد رو به آنها گفتم شروع کلاس مان را به خاطر بیاورید، من یک جمله گفتم: «من از ناهماهنگی هایی که در انجام پروژه شورای دانش آموزی وجود داشت و برخی مسئولیت ها نیمه کاره رها شد، ناراحت شدم».
آیا به کسی بی احترامی کردم؟ ممکن بود بگویم: «شما واقعا دانش آموزان بی مسئولیتی هستید که وظیفه خود را رها کردید» چه تفاوتی بین این دو حالت وجود دارد؟
- خوب در این صورت شخصیت ما را زیر سؤال برده بودید و ما بسیار ناراحت می شدیم اما در حالت اول نه تنها ناراحت نشدیم، به فکر هم فرو رفتیم.
- پس لازم است راهش را یادبگیریم.
- خانم این خیلی سخت است، واقعا همان دو حالتی که من گفتم بهتر است، هر وقت کسی ناراحت مان کرد بریزیم درون خودمان و چیزی نگوییم و هر کسی را هم ناراحت کردیم به روی خودمان نیاوریم.
- نه این راه اصلا خوب نیست، زیرا همیشه در وجودمان با خودمان دعوا داریم.
رو به همه گفتم بچه ها این یک مهارت است و باید کم کم آن را تمرین کنیم و کلاس را ادامه دادیم.
در ادامه خوشحالی ها یکی از بچه ها ناخودآگاه گفت: من از «ماکان بند» خیلی خوشم می آید و دیگری گفت: «ماکان بند» افتضاح است. با لبخند رو به او گفتم می توانم بگویم «ماکان بند» جز خوانندگان مورد علاقه من نیست. دست هایش را به علامت تسلیم بالا گرفت و بعد گفت بله و رو به دوستش کرد و با لبخند و #احترام گفت: «ماکان بند» جز خوانندگان مورد علاقه من نیست و کلاس را ادامه دادیم.
آخرهای کلاس بود که یک باره همه بچه ها با هم سروصدا کردند و به حرف هم گوش نمی دادند و من ناخودآگاه با لحن جدی تری گفتم: "بچه ها شما واقعا خیلی شیطنت می کنی" آمدم حرف دال کلمه «می کنید» را بگویم حرفم را پس گرفتم و گفتم: "عذرخواهی می کنم، بچه ها میزان سروصدای کلاس زیاد شده و به نظر من در این سروصدا میزان توجه پایین می آید، ممکن است به حرف های هم با توجه بیشتری گوش دهید، متشکرم".
یک لحظه همه کلاس ساکت شد و همه با تعجب نگاه می کردند، یکی از آنها سکوت را شکست و گفت خانم شما چطور می توانید انقدر به اعصاب تان مسلط باشید و این طور صحبت کنید؟ با لبخند به او گفتم: با تمرین.
کلاس به پایان رسید و از بچه ها خواستم یک دفتر بردارند و هر نامی که دوست دارند برای آن انتخاب کنند و تمرین بعدی را در آن انجام دهند. تمرین بعدی #گام_های_تفکر است.
کلاس های دیگر هم روی موضوع شناخت احساسات خود و با تم هایی چون «مقابله با نگرانی و استرس»، «مقابله با خشم» و «مقابله با حسادت» پیش رفت.
پایان
بهاره میرزاپور
27 مهر 1397
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
#بستر_حل_مسأله_های_واقعی_درمدرسه
#شورای_دانش_آموزی
#هفتم_و_هشتم
به نام خدا
پس از مشخص شدن مراحل راه اندازی شورای دانش آموزی، از بچه ها خواستم گروه بندی شوند و به کارهایی که بایست در هر مرحله انجام شود فکر کنند. برای این کار از روش how you make toast استفاده کردم.
بعد از اینکه گروه ها مرحله ها را نوشتند، از آنها خواستم به سراغ جدول بروند و برای هر کار روی قانون های مورد نیاز، وظایف تیم اجرایی، زمان و مکان، ابزار مورد نیاز و هماهنگی های لازم فکر کنند.
از آنجا که پروژه شورای دانش آموزی بخش های زیادی از کتاب درسی هر دو پایه را به خود اختصاص می دهد، از دانش آموزان در هر 4 کلاس خواستم روی تمام مراحل راه اندازی شورای دانش آموزی فکر کنند و به این صورت در هر کلاس یک جدول انجام کار با جزئیات کامل اماده شد.
آماده شدن این جدول ها یادگیری های ارزشمندی برای دانش آموزان داشت.
به این فکر می کردند که چقدر هیجان انگیز است که قرار است خودشان یک کار اجرایی را از 0 تا 100 برنامه ریزی و اجرا کنند.
به این فکر کردند که راه اندازی یک شورا انقدر بررسی و برنامه ریزی و هماهنگی نیاز دارد، راه اندازی یک مدرسه چقدر سخت است.
یکی از بچه ها در ابتدای کار می گفت خانم به نظر من واقعا نمی شود و این کار خیلی کار پیچیده ای است، ما نمی توانیم هماهنگی این همه مصاحبه و تأیید صلاحیت را انجام دهیم و در خلال کار با قسمت قسمت شدن کارها کم کم به این نتیجه رسید که شدنی است.
در یکی از کلاس ها بین دو نفر از بچه ها پیرامون اینکه سؤال های تأیید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی در کدام مرحله باید نوشته شود بحث جدی صورت گرفت. در بحث آنها ورود نکردم تا خودشان راه را پیدا کنند. این اتفاق برای آنها از دو جهت جالب بود. اول اینکه وقتی می خواهیم کاری انجام دهیم طبیعی است که اختلاف نظر پیش بیاید و می توانیم از این اختلاف نظر برای آشنایی با دیدگاه های یکدیگر و یادگیری حل تعارض های میان فردی استفاده کنیم و نگذاریم اختلاف نظر به دعوا و قهر تبدیل شود و دوم اینکه ابتدای کار، هر کدام شان به دنبال ثابت کردن حرف خودش بود و بعد از اینکه با هم گفت و گو کردند و دیدند که هدف مشترکی دارند به این نتیجه رسیدند که مهم نیست که حرف چه کسی به کرسی بنشیند مهم است که حرفی انتخاب شود که با آن بهترین کار انجام شود.
من هم در شروع و پایان هر کلاس کلی تجربه و دیدگاه جدید پیدا کرده بودم و آن را با خودم به کلاس بعدی منتقل می کردم. در یکی از کلاس های هشتم ایده طراحی لیست رأی دهی را مطرح کردم. اینکه هر فردی که رأی داد، بعد از رأی دادن مقابل اسمش را امضاء کند تا هر نفرفقط یک بار رأی بدهد. بعد از بیان این مطلب، بچه ها گفتند خانم شما به چه نکته ای توجه کرده اید!! به آنها گفتم راستش ساعت پیش هفتمی ها این را بیان کردند.
در تمامی این روند من چارچوب و قوانین و ضوابط از قبل نوشته شده ای نداشتم. فقط ظرفیت سازی کردم و تمام این ها توسط فکر و مشورت جمعی بچه ها ایجاد شد که برای خودم ارزش و اعتبار بالایی داشت.
پس از این مرحله در جلسه بعدی از دانش آموزان اولین کلاس خواستم با روش how you make toastمراحل انجام کار را روی برد نصب کنند. تمپلیت اولیه آماده شد. وارد هر کلاس که می شدم جدول های بقیه کلاس ها را به گروه های مختلف می دادم و بعد به آنها می گفتم به سراغ مراحل نصب شده در راهرو بروند و اگر تغییری لازم است اعمال کنند.
وقتی همه مراحل با تمام جزئیاتش مشخص شد، روی زمان بندی هم به تصمیم مشترک رسیدیم و آن را با مدرسه هماهنگ کردیم وارد فاز اجرایی شدیم.
در فاز اجرایی تصمیم گرفتیم هر مرحله از کار را یکی از کلاس ها انجام دهد.
به این منظور از اعضای هر کلاس خواستم یک جدول زمانبندی آماده کنند و در آن عنوان کار، تاریخ شروع و تاریخ تحویل، افراد اجرا کننده و وضعیت کار را مشخص کنند و بر اساس آن کار را پیش ببرند.
در حال حاضر بچه ها اطلاع رسانی را انجام داده اند و در حال ثبت نام کاندیداها هستند.
به امید خدا قرار است هر گروه یک گزارش از کارشان ارائه دهند.
پایان
بهاره میرزاپور
28 مهر 1397
@SocialSystemsThinking
#شورای_دانش_آموزی
#هفتم_و_هشتم
به نام خدا
پس از مشخص شدن مراحل راه اندازی شورای دانش آموزی، از بچه ها خواستم گروه بندی شوند و به کارهایی که بایست در هر مرحله انجام شود فکر کنند. برای این کار از روش how you make toast استفاده کردم.
بعد از اینکه گروه ها مرحله ها را نوشتند، از آنها خواستم به سراغ جدول بروند و برای هر کار روی قانون های مورد نیاز، وظایف تیم اجرایی، زمان و مکان، ابزار مورد نیاز و هماهنگی های لازم فکر کنند.
از آنجا که پروژه شورای دانش آموزی بخش های زیادی از کتاب درسی هر دو پایه را به خود اختصاص می دهد، از دانش آموزان در هر 4 کلاس خواستم روی تمام مراحل راه اندازی شورای دانش آموزی فکر کنند و به این صورت در هر کلاس یک جدول انجام کار با جزئیات کامل اماده شد.
آماده شدن این جدول ها یادگیری های ارزشمندی برای دانش آموزان داشت.
به این فکر می کردند که چقدر هیجان انگیز است که قرار است خودشان یک کار اجرایی را از 0 تا 100 برنامه ریزی و اجرا کنند.
به این فکر کردند که راه اندازی یک شورا انقدر بررسی و برنامه ریزی و هماهنگی نیاز دارد، راه اندازی یک مدرسه چقدر سخت است.
یکی از بچه ها در ابتدای کار می گفت خانم به نظر من واقعا نمی شود و این کار خیلی کار پیچیده ای است، ما نمی توانیم هماهنگی این همه مصاحبه و تأیید صلاحیت را انجام دهیم و در خلال کار با قسمت قسمت شدن کارها کم کم به این نتیجه رسید که شدنی است.
در یکی از کلاس ها بین دو نفر از بچه ها پیرامون اینکه سؤال های تأیید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی در کدام مرحله باید نوشته شود بحث جدی صورت گرفت. در بحث آنها ورود نکردم تا خودشان راه را پیدا کنند. این اتفاق برای آنها از دو جهت جالب بود. اول اینکه وقتی می خواهیم کاری انجام دهیم طبیعی است که اختلاف نظر پیش بیاید و می توانیم از این اختلاف نظر برای آشنایی با دیدگاه های یکدیگر و یادگیری حل تعارض های میان فردی استفاده کنیم و نگذاریم اختلاف نظر به دعوا و قهر تبدیل شود و دوم اینکه ابتدای کار، هر کدام شان به دنبال ثابت کردن حرف خودش بود و بعد از اینکه با هم گفت و گو کردند و دیدند که هدف مشترکی دارند به این نتیجه رسیدند که مهم نیست که حرف چه کسی به کرسی بنشیند مهم است که حرفی انتخاب شود که با آن بهترین کار انجام شود.
من هم در شروع و پایان هر کلاس کلی تجربه و دیدگاه جدید پیدا کرده بودم و آن را با خودم به کلاس بعدی منتقل می کردم. در یکی از کلاس های هشتم ایده طراحی لیست رأی دهی را مطرح کردم. اینکه هر فردی که رأی داد، بعد از رأی دادن مقابل اسمش را امضاء کند تا هر نفرفقط یک بار رأی بدهد. بعد از بیان این مطلب، بچه ها گفتند خانم شما به چه نکته ای توجه کرده اید!! به آنها گفتم راستش ساعت پیش هفتمی ها این را بیان کردند.
در تمامی این روند من چارچوب و قوانین و ضوابط از قبل نوشته شده ای نداشتم. فقط ظرفیت سازی کردم و تمام این ها توسط فکر و مشورت جمعی بچه ها ایجاد شد که برای خودم ارزش و اعتبار بالایی داشت.
پس از این مرحله در جلسه بعدی از دانش آموزان اولین کلاس خواستم با روش how you make toastمراحل انجام کار را روی برد نصب کنند. تمپلیت اولیه آماده شد. وارد هر کلاس که می شدم جدول های بقیه کلاس ها را به گروه های مختلف می دادم و بعد به آنها می گفتم به سراغ مراحل نصب شده در راهرو بروند و اگر تغییری لازم است اعمال کنند.
وقتی همه مراحل با تمام جزئیاتش مشخص شد، روی زمان بندی هم به تصمیم مشترک رسیدیم و آن را با مدرسه هماهنگ کردیم وارد فاز اجرایی شدیم.
در فاز اجرایی تصمیم گرفتیم هر مرحله از کار را یکی از کلاس ها انجام دهد.
به این منظور از اعضای هر کلاس خواستم یک جدول زمانبندی آماده کنند و در آن عنوان کار، تاریخ شروع و تاریخ تحویل، افراد اجرا کننده و وضعیت کار را مشخص کنند و بر اساس آن کار را پیش ببرند.
در حال حاضر بچه ها اطلاع رسانی را انجام داده اند و در حال ثبت نام کاندیداها هستند.
به امید خدا قرار است هر گروه یک گزارش از کارشان ارائه دهند.
پایان
بهاره میرزاپور
28 مهر 1397
@SocialSystemsThinking
آیا قوه قضاییه با نوع مواجههای که با افراد معتمد مردم در کمک به زلزله کرمانشاه دارد، آگاهانه به دنبال از بین بردن نهاد «خیرین معتمد مردمی» است، یا هدفش چیز دیگری است و اشتباها دارد این نهاد مهم اجتماعی را تخریب میکند؟
#تفکر_کل_نگر
#تفکر_حلقه_بسته
@systemsthinking
https://twitter.com/esmaeilzadehasl/status/1054109086835339264?s=12
#تفکر_کل_نگر
#تفکر_حلقه_بسته
@systemsthinking
https://twitter.com/esmaeilzadehasl/status/1054109086835339264?s=12
Twitter
Mohammad Ali
آیا قوه قضاییه با نوع مواجههای که با افراد معتمد مردم در کمک به زلزله کرمانشاه دارد، آگاهانه به دنبال از بین بردن نهاد «خیرین معتمد مردمی» است، یا هدفش چیز دیگری است و اشتباها دارد این نهاد مهم اجتماعی را تخریب میکند؟
Forwarded from آکادمی سواد مالی نشا (Maryam Masoumi)
#تفکر_سیستمی
#پیوستگی
#کلاس_یازدهم
#جلسه_چهارم
در این جلسه در کلاس در مورد روابط بین اجزا در سیستمها صحبت کردم. برای ملموسشدن مفهوم از بازی پیوستگی کمک گرفتم.
بازی به اینگونه اجرا میشود که بچهها در یک حلقه میایستند سپس هر نفر در ذهن خود طبق قاعدهای دو نفر را در نظر میگیرد و باید فاصله خود را نسبت به آن دو نفر در نظر گرفته شده به اندازه مساوی تنظیم کند. هدف بازی رسیدن به تعادل است.
بچهها در حین بازی مدام به یکدیگر میگفتند سر جای خودت بایست. چقدر حرکت میکنی و… تا اینکه بالاخره به تعادل رسیدند.
پس از بازی در مورد آن و دنیای واقعی با بچهها صحبت کردم. نظرات و یادگیریهای بچهها متفاوت بود.
در اینجا برخی از صحبتهای کلاس یازدهم ریاضی را مینویسم.
- هدف این بازی نشاندادن وابستگی بین اعضا بود و اینکه ما به یکدیگر وابسته هستیم.
- در بازی حواسم نبود چه کسانی من را انتخاب کردهاند.
- من از اینکه میدیدم با حرکت من چه نفراتی مدام حرکت میکنند تقریبا متوجه شدم چه کسانی دنبالهرو من هستند.
- طبق این بازی اگر بخواهیم اینگونه فکر کنیم که هر حرکت اعضا روی دیگران اثر میگذارد خیلی باید حواسمان به رفتارمان باشد، ولی خیلی از رهبران و افراد تاثیرگذاری را میبینیم که اصلا به اثراتی که تصمیمهای آنها بر افراد دیگر میگذارند توجهی ندارند و ابتدا خود و منافع خود را در نظر میگیرند.
- طبق این بازی خیلی ترسناک است هر رفتار ما بر روی همه اثر دارد و ما باید خیلی مسئولانه رفتار کنیم ولی این غیر ممکن است، خیلی از افراد این دید را ندارند.
- خیلی از معلمها فکر نمیکنند که یک حرف بیموقع و توهین آنها میتواند سرنوشت بچه را تغییر دهد.
- خانم شما با این طرز تفکر آشنا هستید و میدانید هر رفتار شما بر بچهها اثر میگذارد ولی خیلی از معلمها نمیدانند.
- شما فکرمیکنید چند نفر از ما در آینده این دیدگاه را خواهیم داشت و در تصمیمهایی که میگیریم به اثرات رفتارمان فکر میکنیم.
- از جمعیت 25 نفری ما اگر 4 نفر هم بتوانیم این تفکر را پیدا کنیم برای خانم یک موفقیت است.
در اینجا من حرف او را تایید کردم و گفتم هدف ما اینست که بتوانیم این روش فکر کردن را در جامعه توسعه دهیم. اینکه هرکس مسئولیت رفتار خود را برعهده بگیرد و بداند هر حرکت او بر دیگر اعضای جامعه اثر خواهد گذاشت.
@systemsthinking
#پیوستگی
#کلاس_یازدهم
#جلسه_چهارم
در این جلسه در کلاس در مورد روابط بین اجزا در سیستمها صحبت کردم. برای ملموسشدن مفهوم از بازی پیوستگی کمک گرفتم.
بازی به اینگونه اجرا میشود که بچهها در یک حلقه میایستند سپس هر نفر در ذهن خود طبق قاعدهای دو نفر را در نظر میگیرد و باید فاصله خود را نسبت به آن دو نفر در نظر گرفته شده به اندازه مساوی تنظیم کند. هدف بازی رسیدن به تعادل است.
بچهها در حین بازی مدام به یکدیگر میگفتند سر جای خودت بایست. چقدر حرکت میکنی و… تا اینکه بالاخره به تعادل رسیدند.
پس از بازی در مورد آن و دنیای واقعی با بچهها صحبت کردم. نظرات و یادگیریهای بچهها متفاوت بود.
در اینجا برخی از صحبتهای کلاس یازدهم ریاضی را مینویسم.
- هدف این بازی نشاندادن وابستگی بین اعضا بود و اینکه ما به یکدیگر وابسته هستیم.
- در بازی حواسم نبود چه کسانی من را انتخاب کردهاند.
- من از اینکه میدیدم با حرکت من چه نفراتی مدام حرکت میکنند تقریبا متوجه شدم چه کسانی دنبالهرو من هستند.
- طبق این بازی اگر بخواهیم اینگونه فکر کنیم که هر حرکت اعضا روی دیگران اثر میگذارد خیلی باید حواسمان به رفتارمان باشد، ولی خیلی از رهبران و افراد تاثیرگذاری را میبینیم که اصلا به اثراتی که تصمیمهای آنها بر افراد دیگر میگذارند توجهی ندارند و ابتدا خود و منافع خود را در نظر میگیرند.
- طبق این بازی خیلی ترسناک است هر رفتار ما بر روی همه اثر دارد و ما باید خیلی مسئولانه رفتار کنیم ولی این غیر ممکن است، خیلی از افراد این دید را ندارند.
- خیلی از معلمها فکر نمیکنند که یک حرف بیموقع و توهین آنها میتواند سرنوشت بچه را تغییر دهد.
- خانم شما با این طرز تفکر آشنا هستید و میدانید هر رفتار شما بر بچهها اثر میگذارد ولی خیلی از معلمها نمیدانند.
- شما فکرمیکنید چند نفر از ما در آینده این دیدگاه را خواهیم داشت و در تصمیمهایی که میگیریم به اثرات رفتارمان فکر میکنیم.
- از جمعیت 25 نفری ما اگر 4 نفر هم بتوانیم این تفکر را پیدا کنیم برای خانم یک موفقیت است.
در اینجا من حرف او را تایید کردم و گفتم هدف ما اینست که بتوانیم این روش فکر کردن را در جامعه توسعه دهیم. اینکه هرکس مسئولیت رفتار خود را برعهده بگیرد و بداند هر حرکت او بر دیگر اعضای جامعه اثر خواهد گذاشت.
@systemsthinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
Forwarded from آکادمی سواد مالی نشا (Maryam Masoumi)
#تفکر_سیستمی
#کلاس_دهم
#جلسه_پنجم
برای برگزاری این جلسه از قبل تعدادی سوال طرح کردم، پس از گروهبندی بچهها سوالات را بین آنها براساس قرعهکشی پخش کردم و از آنها خواستم در مورد هر سوال فکر و علت را بیان کنند و راهکارهای خود را بنویسند. هدف از طرح سوالات سنجش نحوه تفکر بچهها بود.
بعضی از سوالات را اینجا به اشتراک می گذارم:
- اعتصاب کارگران یک شرکت
- دانشآموزی که در کلاس هنگام تدریس صحبت میکند.
- افزایش تقاضا برای شرکت در رشته تجربی
و...
بچهها در گروهها به بحث در مورد هر مساله پرداختند، سپس مساله را برای جمع بیان و علل مساله و راهکارهای آن را بیان کردند.
واکنش هرگروه هنگام مواجهه با مساله خود دیدنی بود.
هریک از گروهها پس از بحث در مورد مسئله گروه خود باید برای دیگران مساله خود را بیان میکرد.
نظر گروهی که مسالهاشان اعتصاب کارگران در شرکت بود را اینجا به اشتراک میگذارم.
نظر گروه این بود که با آنها گفتگو میکنیم و علت مشکل را میپرسیم و با آنها همدردی میکنیم.
شاید علت اعتصاب آنها بیکاری و بیپولی باشد ممکن است آنها خانواده داشته باشند و نگران تامین مخارج آنها باشند.
- یکی از بچهها گفت تولید را زیاد کنیم.
دانشآموز دیگری به او پاسخ داد در کتاب درس اقتصاد در مورد عرضه و این چیزها نوشته شده است ولی کتاب درمورد دنیای ایدهآل نوشته شده است و به درد واقعیت نمیخورد و نمیتوانیم از نظرات کتاب برای این مورد استفاده کنیم.
-پدرم تعریف میکرد یکی از شرکتها کارگر خود را اخراج کرد و کارگر بخاطر مخارج خانواده خود و اینکه نمی توانست درآمد داشته باشد خودکشی کرد.
-ممکن است این کارگرها بخاطر اختلاف طبقاتی اعتراض کرده باشند مثلا وقتی میبینند مدیر خود با ماشین لوکس سرکار میآید و خانه مدرن دارد ولی حقوق اینها را نمیدهد ناراحت هستند.
- مشکل دیگری هم که وجود دارد این است که مصرفگرایی در کشور ما زیاد است و بسیاری از افراد با هر سطحی از درآمد میخواهند موبایل برند و... داشته باشند من اگر مدیرعامل این شرکت باشم حقوق اینها را به هر روشی که شده جور و پرداخت میکنم ولی به آنها آموزش هم میدهم که پول خود را درست خرج کنند.
بحث و صحبت بچهها درمورد موضوع به اندازهای بالا گرفته بود که متوجه زنگ نشدیم و با تذکر معلم درس بعدی مواجه شدیم.
مریم معصومی
آبان ۹۷
@systemsthinking
#کلاس_دهم
#جلسه_پنجم
برای برگزاری این جلسه از قبل تعدادی سوال طرح کردم، پس از گروهبندی بچهها سوالات را بین آنها براساس قرعهکشی پخش کردم و از آنها خواستم در مورد هر سوال فکر و علت را بیان کنند و راهکارهای خود را بنویسند. هدف از طرح سوالات سنجش نحوه تفکر بچهها بود.
بعضی از سوالات را اینجا به اشتراک می گذارم:
- اعتصاب کارگران یک شرکت
- دانشآموزی که در کلاس هنگام تدریس صحبت میکند.
- افزایش تقاضا برای شرکت در رشته تجربی
و...
بچهها در گروهها به بحث در مورد هر مساله پرداختند، سپس مساله را برای جمع بیان و علل مساله و راهکارهای آن را بیان کردند.
واکنش هرگروه هنگام مواجهه با مساله خود دیدنی بود.
هریک از گروهها پس از بحث در مورد مسئله گروه خود باید برای دیگران مساله خود را بیان میکرد.
نظر گروهی که مسالهاشان اعتصاب کارگران در شرکت بود را اینجا به اشتراک میگذارم.
نظر گروه این بود که با آنها گفتگو میکنیم و علت مشکل را میپرسیم و با آنها همدردی میکنیم.
شاید علت اعتصاب آنها بیکاری و بیپولی باشد ممکن است آنها خانواده داشته باشند و نگران تامین مخارج آنها باشند.
- یکی از بچهها گفت تولید را زیاد کنیم.
دانشآموز دیگری به او پاسخ داد در کتاب درس اقتصاد در مورد عرضه و این چیزها نوشته شده است ولی کتاب درمورد دنیای ایدهآل نوشته شده است و به درد واقعیت نمیخورد و نمیتوانیم از نظرات کتاب برای این مورد استفاده کنیم.
-پدرم تعریف میکرد یکی از شرکتها کارگر خود را اخراج کرد و کارگر بخاطر مخارج خانواده خود و اینکه نمی توانست درآمد داشته باشد خودکشی کرد.
-ممکن است این کارگرها بخاطر اختلاف طبقاتی اعتراض کرده باشند مثلا وقتی میبینند مدیر خود با ماشین لوکس سرکار میآید و خانه مدرن دارد ولی حقوق اینها را نمیدهد ناراحت هستند.
- مشکل دیگری هم که وجود دارد این است که مصرفگرایی در کشور ما زیاد است و بسیاری از افراد با هر سطحی از درآمد میخواهند موبایل برند و... داشته باشند من اگر مدیرعامل این شرکت باشم حقوق اینها را به هر روشی که شده جور و پرداخت میکنم ولی به آنها آموزش هم میدهم که پول خود را درست خرج کنند.
بحث و صحبت بچهها درمورد موضوع به اندازهای بالا گرفته بود که متوجه زنگ نشدیم و با تذکر معلم درس بعدی مواجه شدیم.
مریم معصومی
آبان ۹۷
@systemsthinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#اصالت
#خود_آگاهی
به نام خدا
قسمت اول
در ادامه مبحث خودشناسی درس تفکر، پس از مباحث شناخت احساسات می توانستیم وارد مباحث مرتبط با توسعه فردی شویم اما با مطالعه کاربرگ های دانش آموزان، بهتر دیدم کمی تغییر جهت دهیم و مبحث خودآگاهی و اصالت و طراحی مسیر زندگی را شروع کنیم.
مباحث مرتبط با اصالت را با تجربه های یادگیری کارگاه های آقای دکتر سیدبابک علوی طراحی کرده ام و به طور خاص فعالیت اجرا شده در کلاس اول فعالیتی است که ایشان طراحی کرده اند.
مباحث مرتبط با طراحی مسیر زندگی نیز حاصل تجربه های یادگیری کارگاه های آقای دکتر محمدعلی اسماعیل زاده است و فعالیت های کلاس سوم را با آموخته های حاصل از کارگاه های ایشان طراحی کردم.
آنچه می خوانید مرور کوتاهی بر فعالیت های انجام شده در سه کلاس پیرامون این مباحث است.
طول این جلسات 40 دقیقه ای است و این گزارش برای سه جلسه 40 دقیقه ای است.
کلاس اول
برای کلاس اول مبحث خودآگاهی و اصالت را انتخاب کردم. در این کلاس بچه ها پروژه شورا را تمام کرده بودند. ابتدا از آنها پرسیدم از ابتدای پروژه شورا تا انتهای آن چه کارهایی انجام دادیم؟
• درباره مسأله هایی که ما را ناراحت می کرد فکر کردیم
• فکر کردیم برای حل مسأله ها در مدرسه شورا راه بیندازیم
• به مراحل کار فکر کردیم
• به قوانین فکر کردیم
• یک گروه انتخاب کردیم
• تقسیم کار کردیم
• اطلاع رسانی و ثبت نام را انجام دادیم
به آنها گفتم از هر کدام از شما می خواهم یک داستان بنویسد و در داستانش این موارد را توصیف کند:
1. در این پروژه من چه کارهایی انجام دادم و چرا این کارها را انجام دادم؟
2. در جریان این پروژه من چه انتخاب هایی کردم و چرا این انتخاب ها را کردم؟
3. از این انتخاب ها چه حسی داشتم و چرا این حس ها را داشتم؟
4. یادگیری کلی من از این پروژه چه بود؟
5. اگر بخواهم آن را دوباره انجام دهم به چه نکاتی توجه بیشتری می کنم؟
6. با انجام این پروژه چه چیزی درباره خودم متوجه شدم؟
و سپس به آنها تأکید کردم که لازم است داستان را طوری بنویسند که مشخص باشد داستان زندگی آنهاست و خودشان مؤلف آن هستند.
بچه ها داستان ها را نوشتند و هر کسی که دوست داشت آن را در کلاس خواند.
پاسخ به این سؤال که «چه چیزی درباره خودم متوجه شدم» برای خود بچه ها جالب بود:
• من فهمیدم به دیگران اجازه کار کردن نمی دهم و همه کارها را خودم انجام می دهم و بعد خسته می شوم و می گویم هیچ کس کار نمی کند.
• من فهمیدم بر اساس چیزهایی که در ذهنم می گذرد قضاوت می کنم و تصمیم می گیرم در حالیکه واقعیت چیز دیگری است.
• من فهمیدم یک کم اضطراب و نگرانی دارم که باعث می شود بعضی وقت ها کارها را درست انجام ندهم.
• من فهمیدم زود جا می زنم و خودم را کنار می کشم و برای همین معمولا حرفم را نمی زنم و نظرم را نمی گویم.
• من فهمیدم وقتی می خواهم یک کار را شروع کنم ابتدای کار فکر می کنم که شوخی است و آن را جدی نمی گیرم و بعد که متوجه می شوم جدی است مجبور می شوم با سرعت دو برابر کار کنم.
• من فهمیدم به اندازه کافی مسئولیت پذیر نیستم و به راحتی از زیر بار کاری که باید انجام دهم شانه خالی می کنم.
• من اعتماد به نفسم زیاد شد، اصلا فکر نمی کردم بتوانم این کارها را انجام دهم.
کلاس دوم
در کلاس دوم مبحث اصالت و طراحی مسیر زندگی را انتخاب کردم. وقتی وارد کلاس شدم از بچه ها پرسیدم: شما در 13 سالگی چه چیزهایی در زندگی دارید؟ و برای مواردی که می گفتند یک عنوان روی تخته می نوشتم.
1. ویژگی های جسمی
2. ویژگی های ظاهری
3. ویژگی های اخلاقی
4. ویژگی های رفتاری
5. ویژگی های عاطفی
6. استعدادها
7. چیزهایی که بلد هستم
8. عادت ها
9. خانواده و دوستان
10. روابط اجتماعی
11. عقاید مذهبی
12. علاقه ها
13. ارزش ها
14. نیازها
15. هدف ها
16. مادیات
17. آرزوها
18. نگاه کلی به زندگی
سپس از آنها خواستم یک جدول بکشند و در آن بنویسند که از هر کدام از اینها چه چیزهایی دارند.
در جلسه بعد از آنها خواستم جدول شان را مقابل شان بگذارند و ویژگی هایی را که نوشتند بخوانند، اگر از اینکه آن را دارند خوشحال هستند :) این علامت و اگر از اینکه آن را دارند خوشحال نیستند :( این علامت را بگذراند.
این مرحله برای بچه ها خیلی جالب بود چون متوجه شدند یک چیزهایی در زندگی دارند که آن را دوست ندارند.
سپس از آنها خواستم مقابل جدول قبلی دو ستون دیگر رسم کنند. در ستون اول بنویسند چه چیزهایی در 13 سالگی ندارند و از اینکه آنها را ندارند ناراحت هستند و چه چیزهایی در 13 سالگی ندارند و از اینکه آنها را ندارند خوشحال هستند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
#اصالت
#خود_آگاهی
به نام خدا
قسمت اول
در ادامه مبحث خودشناسی درس تفکر، پس از مباحث شناخت احساسات می توانستیم وارد مباحث مرتبط با توسعه فردی شویم اما با مطالعه کاربرگ های دانش آموزان، بهتر دیدم کمی تغییر جهت دهیم و مبحث خودآگاهی و اصالت و طراحی مسیر زندگی را شروع کنیم.
مباحث مرتبط با اصالت را با تجربه های یادگیری کارگاه های آقای دکتر سیدبابک علوی طراحی کرده ام و به طور خاص فعالیت اجرا شده در کلاس اول فعالیتی است که ایشان طراحی کرده اند.
مباحث مرتبط با طراحی مسیر زندگی نیز حاصل تجربه های یادگیری کارگاه های آقای دکتر محمدعلی اسماعیل زاده است و فعالیت های کلاس سوم را با آموخته های حاصل از کارگاه های ایشان طراحی کردم.
آنچه می خوانید مرور کوتاهی بر فعالیت های انجام شده در سه کلاس پیرامون این مباحث است.
طول این جلسات 40 دقیقه ای است و این گزارش برای سه جلسه 40 دقیقه ای است.
کلاس اول
برای کلاس اول مبحث خودآگاهی و اصالت را انتخاب کردم. در این کلاس بچه ها پروژه شورا را تمام کرده بودند. ابتدا از آنها پرسیدم از ابتدای پروژه شورا تا انتهای آن چه کارهایی انجام دادیم؟
• درباره مسأله هایی که ما را ناراحت می کرد فکر کردیم
• فکر کردیم برای حل مسأله ها در مدرسه شورا راه بیندازیم
• به مراحل کار فکر کردیم
• به قوانین فکر کردیم
• یک گروه انتخاب کردیم
• تقسیم کار کردیم
• اطلاع رسانی و ثبت نام را انجام دادیم
به آنها گفتم از هر کدام از شما می خواهم یک داستان بنویسد و در داستانش این موارد را توصیف کند:
1. در این پروژه من چه کارهایی انجام دادم و چرا این کارها را انجام دادم؟
2. در جریان این پروژه من چه انتخاب هایی کردم و چرا این انتخاب ها را کردم؟
3. از این انتخاب ها چه حسی داشتم و چرا این حس ها را داشتم؟
4. یادگیری کلی من از این پروژه چه بود؟
5. اگر بخواهم آن را دوباره انجام دهم به چه نکاتی توجه بیشتری می کنم؟
6. با انجام این پروژه چه چیزی درباره خودم متوجه شدم؟
و سپس به آنها تأکید کردم که لازم است داستان را طوری بنویسند که مشخص باشد داستان زندگی آنهاست و خودشان مؤلف آن هستند.
بچه ها داستان ها را نوشتند و هر کسی که دوست داشت آن را در کلاس خواند.
پاسخ به این سؤال که «چه چیزی درباره خودم متوجه شدم» برای خود بچه ها جالب بود:
• من فهمیدم به دیگران اجازه کار کردن نمی دهم و همه کارها را خودم انجام می دهم و بعد خسته می شوم و می گویم هیچ کس کار نمی کند.
• من فهمیدم بر اساس چیزهایی که در ذهنم می گذرد قضاوت می کنم و تصمیم می گیرم در حالیکه واقعیت چیز دیگری است.
• من فهمیدم یک کم اضطراب و نگرانی دارم که باعث می شود بعضی وقت ها کارها را درست انجام ندهم.
• من فهمیدم زود جا می زنم و خودم را کنار می کشم و برای همین معمولا حرفم را نمی زنم و نظرم را نمی گویم.
• من فهمیدم وقتی می خواهم یک کار را شروع کنم ابتدای کار فکر می کنم که شوخی است و آن را جدی نمی گیرم و بعد که متوجه می شوم جدی است مجبور می شوم با سرعت دو برابر کار کنم.
• من فهمیدم به اندازه کافی مسئولیت پذیر نیستم و به راحتی از زیر بار کاری که باید انجام دهم شانه خالی می کنم.
• من اعتماد به نفسم زیاد شد، اصلا فکر نمی کردم بتوانم این کارها را انجام دهم.
کلاس دوم
در کلاس دوم مبحث اصالت و طراحی مسیر زندگی را انتخاب کردم. وقتی وارد کلاس شدم از بچه ها پرسیدم: شما در 13 سالگی چه چیزهایی در زندگی دارید؟ و برای مواردی که می گفتند یک عنوان روی تخته می نوشتم.
1. ویژگی های جسمی
2. ویژگی های ظاهری
3. ویژگی های اخلاقی
4. ویژگی های رفتاری
5. ویژگی های عاطفی
6. استعدادها
7. چیزهایی که بلد هستم
8. عادت ها
9. خانواده و دوستان
10. روابط اجتماعی
11. عقاید مذهبی
12. علاقه ها
13. ارزش ها
14. نیازها
15. هدف ها
16. مادیات
17. آرزوها
18. نگاه کلی به زندگی
سپس از آنها خواستم یک جدول بکشند و در آن بنویسند که از هر کدام از اینها چه چیزهایی دارند.
در جلسه بعد از آنها خواستم جدول شان را مقابل شان بگذارند و ویژگی هایی را که نوشتند بخوانند، اگر از اینکه آن را دارند خوشحال هستند :) این علامت و اگر از اینکه آن را دارند خوشحال نیستند :( این علامت را بگذراند.
این مرحله برای بچه ها خیلی جالب بود چون متوجه شدند یک چیزهایی در زندگی دارند که آن را دوست ندارند.
سپس از آنها خواستم مقابل جدول قبلی دو ستون دیگر رسم کنند. در ستون اول بنویسند چه چیزهایی در 13 سالگی ندارند و از اینکه آنها را ندارند ناراحت هستند و چه چیزهایی در 13 سالگی ندارند و از اینکه آنها را ندارند خوشحال هستند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
#طراحی_مسیر_زندگی
#اصالت
#خود_آگاهی
قسمت دوم
برای جلسه سوم از آنها خواستم یک جعبه درست کنند و در آن برای چیزهایی که در 13 سالگی در زندگی دارند و از داشتن آن خوشحال هستند یک نماد قرار دهند.
در جلسه سوم هر دانش آموزای که جعبه و نمادهایش را با خود آورده بود در صورت تمایل آن را به دانش آموزان نشان داد.
پس از آن از دانش آموزان خواستم به این فکر کنند که دوست دارند 20 سال دیگر یعنی در سن 33 سالگی چه چیزهایی در زندگی داشته باشند.
از آنجا که این کلاس هم پروژه شورای دانش آموزی را تمام کردند، تمرین داستان نویسی کلاس قبلی را به این کلاس هم دادم.
کلاس سوم
در کلاس سوم مبحث خودآگاهی و طراحی مسیر زندگی را انتخاب کردم. ابتدا یک داستان برای بچه ها تعریف کردم و سپس از آنها خواستم به جای شخص اول داستان خودشان را قرار دهند و تصوری که از خودشان دارند را بنویسند. بچه ها این کار را انجام دادند و هر کدام که تمایل داشت، نوشته اش را در کلاس خواند.
سپس به آنها گفتم به چرایی انتخاب هایی که کرده اند و مواردی که در مراحل مختلف زندگی نوشته اند فکر کنند و و با توجه به پاسخ این سوال داستان را دوباره بنویسند.
برای جلسه دوم به آنها جدول خودآگاهی را دادم. جدول خودآگاهی جدولی است که در آن به ویژگی های مثبت خود از نگاه خودشان و دیگران فکرمی کنند.
در جلسه دوم بعضی از بچه ها جدول خودآگاهی خود را خواندند و سپس بخشی از تمرین داشته ها را با آنها انجام دادم و از آنها خواستم برای جلسه بعد به چیزهایی که دوست دارند در 20 سال آینده داشته باشند فکر کنند.
در جلسه سوم با استفاده از مفاهیم متغیر نرخ و حالت رفتار داشته های مان را در طول زمان بررسی کردیم. فهمیدن نکات زیر برای بچه ها جالب توجه بود:
• من واقعا دوست دارم موسیقی بخوانم و همین الان می توانم آهنگ درست کنم اما همه اعضای خانواده ما پزشک هستند و من باید پزشک شوم، مطمئنم اگر پزشک شوم پزشک خوبی می شوم اما از زندگی ام خوشحال نخواهم بود.
• اگر الان یک کم عصبانی می شوم، باید همین الان علت های آن را بشناسم و یادبگیرم عصبانیتم را کنترل کنم و گرنه وقتی بزرگ شوم عصبانیت یکی از داشته های من می شود که نمی توانم آن را کنترل کنم و سر هر چیز بزرگ و کوچکی اعصابم بهم می ریزد.
پایان
بهاره میرزاپور
12 آبان 1397
@SocialSystemsThinking
#اصالت
#خود_آگاهی
قسمت دوم
برای جلسه سوم از آنها خواستم یک جعبه درست کنند و در آن برای چیزهایی که در 13 سالگی در زندگی دارند و از داشتن آن خوشحال هستند یک نماد قرار دهند.
در جلسه سوم هر دانش آموزای که جعبه و نمادهایش را با خود آورده بود در صورت تمایل آن را به دانش آموزان نشان داد.
پس از آن از دانش آموزان خواستم به این فکر کنند که دوست دارند 20 سال دیگر یعنی در سن 33 سالگی چه چیزهایی در زندگی داشته باشند.
از آنجا که این کلاس هم پروژه شورای دانش آموزی را تمام کردند، تمرین داستان نویسی کلاس قبلی را به این کلاس هم دادم.
کلاس سوم
در کلاس سوم مبحث خودآگاهی و طراحی مسیر زندگی را انتخاب کردم. ابتدا یک داستان برای بچه ها تعریف کردم و سپس از آنها خواستم به جای شخص اول داستان خودشان را قرار دهند و تصوری که از خودشان دارند را بنویسند. بچه ها این کار را انجام دادند و هر کدام که تمایل داشت، نوشته اش را در کلاس خواند.
سپس به آنها گفتم به چرایی انتخاب هایی که کرده اند و مواردی که در مراحل مختلف زندگی نوشته اند فکر کنند و و با توجه به پاسخ این سوال داستان را دوباره بنویسند.
برای جلسه دوم به آنها جدول خودآگاهی را دادم. جدول خودآگاهی جدولی است که در آن به ویژگی های مثبت خود از نگاه خودشان و دیگران فکرمی کنند.
در جلسه دوم بعضی از بچه ها جدول خودآگاهی خود را خواندند و سپس بخشی از تمرین داشته ها را با آنها انجام دادم و از آنها خواستم برای جلسه بعد به چیزهایی که دوست دارند در 20 سال آینده داشته باشند فکر کنند.
در جلسه سوم با استفاده از مفاهیم متغیر نرخ و حالت رفتار داشته های مان را در طول زمان بررسی کردیم. فهمیدن نکات زیر برای بچه ها جالب توجه بود:
• من واقعا دوست دارم موسیقی بخوانم و همین الان می توانم آهنگ درست کنم اما همه اعضای خانواده ما پزشک هستند و من باید پزشک شوم، مطمئنم اگر پزشک شوم پزشک خوبی می شوم اما از زندگی ام خوشحال نخواهم بود.
• اگر الان یک کم عصبانی می شوم، باید همین الان علت های آن را بشناسم و یادبگیرم عصبانیتم را کنترل کنم و گرنه وقتی بزرگ شوم عصبانیت یکی از داشته های من می شود که نمی توانم آن را کنترل کنم و سر هر چیز بزرگ و کوچکی اعصابم بهم می ریزد.
پایان
بهاره میرزاپور
12 آبان 1397
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
به نام خدا
#حق_و_مسئولیت
#قانون_و_قانون_گذاری
#قوای_سه_گانه
#پروژه_شورا
#ساختار
پروژه شورای دانش آموزی دربرگیرنده درس یک تا پنج مطالعات اجتماعی هفتم و درس یک تا شش مطالعات اجتماعی هشتم است.
برای بچه ها خیلی جالب بود که به جای روخوانی از کتاب، این مفاهیم را در موقعیت واقعی و برای حل مسأله واقعی یادگرفته اند.
برای این درس ها، طرح درس هم آماده کرده بودم که اگر پروژه مطلوب دانش آموزان نبود از آنها استفاده کنم.
در پیام های بعدی طرح درس ها و فایل های مرتبط با آنها را به اشتراک می گذارم.
برای اینکه بچه ها متوجه ارتباط کتاب درسی با پروژه شورای دانش آموزی شوند، پس از اتمام پروژه شورا، از آنها خواستم این درس ها را پیش مطالعه کنند و به کلاس بیایند.
کلاس هفتم
در کلاس هفتم ابتدا با دانش آموزان فعالیت پیوستگی را انجام دادیم و سپس درباره فعالیت با بچه ها صحبت کردیم و ابعاد مختلف حقوق و مسئولیت را بررسی کردیم.
به آنها سه تمرین دادم:
یک: از کلاس امروز چه چیزی یادگرفتم؟
دو: در این هفته چند بار مسئولیتم را گردن دیگران انداختنم؟
سه: حقوق و مسئولیت های من در خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک دختر چیست؟
برای سرفصل قانون و قانون گذاری هم دو فعالیت دیگر انجام دادم و به بچه ها یک تمرین دادم:
گروه بندی شوید و برای راه اندازی شورای دانش آموزی اساسنامه حقوقی تنظیم کنید.
به آنها توضیح دادم که این کار برای این است که سال آینده برای راه اندازی شورا از مصوبات و تلاش های امسال تان استفاده کنید.
یکی از آنها گفت من یک سوال دارم، سال قبلی ها این کارها را انجام نداده بودند؟ پاسخ دادم نه، بعد دوباره پرسید سال بعدی ها هم قرار نیست انجام دهند؟ گفتم وقتی شما انجام دادید آنها دوباره کار شما را تکرار نمی کنند و از نتایج شما بهره مند می شوند، یک لبخند رضایت زد و پرسید: پس آنها چه کار می کنند؟ گفتم به امید خدا با هم مسأله واقعی دیگری پیدا می کنیم و این مفاهیم را با حل کردن آن مسأله یاد می گیریم.
کلاس هشتم
در کلاس هشتم پس از تطبیق کارهای انجام شده در پروژه شورا با سرفصل های کتاب درسی، با بچه ها درباره طراحی ساختار شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف صحبت کردیم.
ابتدا از آنها درباره معنای ساختار پرسیدم و بعد از شنیدن عبارت های بچه ها، برای اینکه همگی ذهنیت مشترکی از ساختار بدست بیاورند یک فعالیت ساده انجام دادم.
نزد یکی از دانش آموزان رفتم و یک کیسه پارچه ای از او گرفتم و اجازه گرفتم از وسایل روی میزش استفاده کنم. از روی میزش یک ماژیک برداشتم و گفتم فرض کنید این مغز است و آن را داخل کیسه انداختم، یک مداد برداشتم و گفتم فرض کنید این قلب است و آن را هم در داخل کیسه انداختم و به همین ترتیب اعضای دیگر بدن را داخل کیسه انداختم و گفتم خوب، این بدن انسان تقدیم شما. مات و مبهوت من را نگاه کرد و گفت متشکرم.
گفتم مگر نگفتید ساختار از یک اجزایی تشکیل شده است، اجزای بدن انسان تقدیم شما، اگر فرض کنیم که مغز و قلب و کبد و کلیه واقعی در این کیسه بود، آیا یک بدن انسان واقعی بود؟
گفتند نه نبود، چون هر کدام از اینها باید در یک جای مشخص و در ارتباط با اعضای دیگر قرار بگیرد تا به بدن انسان تبدیل شود.
دیگری گفت پس ساختار یعنی اجزاء و ارتباط آنها با هم.
بعد از آنها پرسیدم در بدن انسان مغز مهم تر است یا ناخن؟ پاسخ های متنوعی دادند و در نهایت یکی از بچه ها گفت همه مهم هستند زیرا اگر یکی از آنها نباشد ما دچار مشکل می شویم اما مهم تر بودن به معنای برتر بودن نیست، بلکه به معنای این است که مسئولیت های بیشتری دارد و باید حواسش را بیشتر جمع کند و کارش را درست تر انجام دهد زیرا مثلا اگر مغز درست کار نکند کل بدن دچار مشکل می شود اما اگر دست مان ناخن نداشته باشد فقط در انجام کارهایی که با دستمان انجام می دهیم مشکل پیدا می کنیم.
بعد از آنها خواستم به چند ساختار اشاره کنند و اهمیت روابط اجزاء را در آن بررسی کنند.
به ساختار خانواده، ساختمان، ساختمان مدرسه، نظام آموزشی و نظام حکومت اشاره کردند و به این فکر کردند که هر قدر ساختار بزرگ تر باشد طراحی آن پیچیده تر می شود.
به آنها گفتم چیزهایی که از کلاس امروز یادگرفته اید را در دفترشان یادداشت کنید و سپس از آنها خواستم گروه بندی شوند و تا هفته آینده ساختار پیشنهادی شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف را طراحی کنند.
برای اینکار دو فایل آموزشی به آنها معرفی کردم.
در کلاس هر زمان لازم است، یک بازی شاد و مفرح با بچه ها انجام می دهیم و این برای آنها خیلی لذت بخش است.
پایان
بهاره میرزاپور
13 آبان 1397
@SocialSystemsThinking
#حق_و_مسئولیت
#قانون_و_قانون_گذاری
#قوای_سه_گانه
#پروژه_شورا
#ساختار
پروژه شورای دانش آموزی دربرگیرنده درس یک تا پنج مطالعات اجتماعی هفتم و درس یک تا شش مطالعات اجتماعی هشتم است.
برای بچه ها خیلی جالب بود که به جای روخوانی از کتاب، این مفاهیم را در موقعیت واقعی و برای حل مسأله واقعی یادگرفته اند.
برای این درس ها، طرح درس هم آماده کرده بودم که اگر پروژه مطلوب دانش آموزان نبود از آنها استفاده کنم.
در پیام های بعدی طرح درس ها و فایل های مرتبط با آنها را به اشتراک می گذارم.
برای اینکه بچه ها متوجه ارتباط کتاب درسی با پروژه شورای دانش آموزی شوند، پس از اتمام پروژه شورا، از آنها خواستم این درس ها را پیش مطالعه کنند و به کلاس بیایند.
کلاس هفتم
در کلاس هفتم ابتدا با دانش آموزان فعالیت پیوستگی را انجام دادیم و سپس درباره فعالیت با بچه ها صحبت کردیم و ابعاد مختلف حقوق و مسئولیت را بررسی کردیم.
به آنها سه تمرین دادم:
یک: از کلاس امروز چه چیزی یادگرفتم؟
دو: در این هفته چند بار مسئولیتم را گردن دیگران انداختنم؟
سه: حقوق و مسئولیت های من در خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک دختر چیست؟
برای سرفصل قانون و قانون گذاری هم دو فعالیت دیگر انجام دادم و به بچه ها یک تمرین دادم:
گروه بندی شوید و برای راه اندازی شورای دانش آموزی اساسنامه حقوقی تنظیم کنید.
به آنها توضیح دادم که این کار برای این است که سال آینده برای راه اندازی شورا از مصوبات و تلاش های امسال تان استفاده کنید.
یکی از آنها گفت من یک سوال دارم، سال قبلی ها این کارها را انجام نداده بودند؟ پاسخ دادم نه، بعد دوباره پرسید سال بعدی ها هم قرار نیست انجام دهند؟ گفتم وقتی شما انجام دادید آنها دوباره کار شما را تکرار نمی کنند و از نتایج شما بهره مند می شوند، یک لبخند رضایت زد و پرسید: پس آنها چه کار می کنند؟ گفتم به امید خدا با هم مسأله واقعی دیگری پیدا می کنیم و این مفاهیم را با حل کردن آن مسأله یاد می گیریم.
کلاس هشتم
در کلاس هشتم پس از تطبیق کارهای انجام شده در پروژه شورا با سرفصل های کتاب درسی، با بچه ها درباره طراحی ساختار شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف صحبت کردیم.
ابتدا از آنها درباره معنای ساختار پرسیدم و بعد از شنیدن عبارت های بچه ها، برای اینکه همگی ذهنیت مشترکی از ساختار بدست بیاورند یک فعالیت ساده انجام دادم.
نزد یکی از دانش آموزان رفتم و یک کیسه پارچه ای از او گرفتم و اجازه گرفتم از وسایل روی میزش استفاده کنم. از روی میزش یک ماژیک برداشتم و گفتم فرض کنید این مغز است و آن را داخل کیسه انداختم، یک مداد برداشتم و گفتم فرض کنید این قلب است و آن را هم در داخل کیسه انداختم و به همین ترتیب اعضای دیگر بدن را داخل کیسه انداختم و گفتم خوب، این بدن انسان تقدیم شما. مات و مبهوت من را نگاه کرد و گفت متشکرم.
گفتم مگر نگفتید ساختار از یک اجزایی تشکیل شده است، اجزای بدن انسان تقدیم شما، اگر فرض کنیم که مغز و قلب و کبد و کلیه واقعی در این کیسه بود، آیا یک بدن انسان واقعی بود؟
گفتند نه نبود، چون هر کدام از اینها باید در یک جای مشخص و در ارتباط با اعضای دیگر قرار بگیرد تا به بدن انسان تبدیل شود.
دیگری گفت پس ساختار یعنی اجزاء و ارتباط آنها با هم.
بعد از آنها پرسیدم در بدن انسان مغز مهم تر است یا ناخن؟ پاسخ های متنوعی دادند و در نهایت یکی از بچه ها گفت همه مهم هستند زیرا اگر یکی از آنها نباشد ما دچار مشکل می شویم اما مهم تر بودن به معنای برتر بودن نیست، بلکه به معنای این است که مسئولیت های بیشتری دارد و باید حواسش را بیشتر جمع کند و کارش را درست تر انجام دهد زیرا مثلا اگر مغز درست کار نکند کل بدن دچار مشکل می شود اما اگر دست مان ناخن نداشته باشد فقط در انجام کارهایی که با دستمان انجام می دهیم مشکل پیدا می کنیم.
بعد از آنها خواستم به چند ساختار اشاره کنند و اهمیت روابط اجزاء را در آن بررسی کنند.
به ساختار خانواده، ساختمان، ساختمان مدرسه، نظام آموزشی و نظام حکومت اشاره کردند و به این فکر کردند که هر قدر ساختار بزرگ تر باشد طراحی آن پیچیده تر می شود.
به آنها گفتم چیزهایی که از کلاس امروز یادگرفته اید را در دفترشان یادداشت کنید و سپس از آنها خواستم گروه بندی شوند و تا هفته آینده ساختار پیشنهادی شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف را طراحی کنند.
برای اینکار دو فایل آموزشی به آنها معرفی کردم.
در کلاس هر زمان لازم است، یک بازی شاد و مفرح با بچه ها انجام می دهیم و این برای آنها خیلی لذت بخش است.
پایان
بهاره میرزاپور
13 آبان 1397
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
بازی پیوستگی.pdf
525.5 KB
#اقتصاد_ایران
#قاچاق #سوخت
آمار و ارقام نشان میدهد که این روزها حدود ۲۰ تا ۴۰ میلیون لیتر در روز قاچاق بنزین ⛽️ وجود دارد.
بعضیها آدرس غلط میدهند و میگویند این حجم قاچاق توسط مرزنشینان انجام میشود.
این آدرس غلط را بررسی کنیم:
فرض کنیم این قاچاق از طریق خودروهایی انجام شود که هرکدام ۲۰۰ لیتر بنزین با خودشان حمل میکنند.
۲۰ میلیون لیتر تقسیم بر ۲۰۰ لیتر در هر خودرو، میشود ۱۰۰ هزار خودرو.
طول هر خودرو را در جاده ۵ متر در نظر بگیرید.
میشود صفی از خودروها به طول ۵۰۰ کیلومتر.
آیا ممکن است بدون جلب توجه ماموران مرزی، روزانه این حجم از خودرو در قاچاق سوخت مشارکت داشته باشند؟
با این حساب، شاید بتوانیم فرض کنیم که کمتر از ۱۰ درصد قاچاق سوخت توسط مرزنشینان انجام شود، اما به نظر میرسد قسمت عمده قاچاق سوخت به روشهای دیگری انجام میشود که از عهده مرز نشینان خارج است.
مثال سادهاش وجود خودروهای «سوختکش» «بدون پلاک» در شهرهای مرزی است که صرفا جهت قاچاق سوخت استفاده میشوند و آزادانه در شهر و جاده تردد میکنند...
با ارقام فعلی قیمت بنزین و نرخ ارز، سود قاچاق بنزین ماهیانه ۶ هزار میلیارد تومان تخمین زده میشود که دو برابر بودجه ماهیانه آموزش و پرورش کشور است.
این ارقام نجومی، هیچگاه به جیب مردم ضعیف مرزنشین نخواهد رفت. همانطور که کولبران، سهمی از سفره قاچاق غرب کشور نداشتند و تنها بدنامی قاچاق به نامشان زده شد. این صاحبان قدرت و ثروت هستند که دست به دست هم میدهند و سود قاچاق بنزین را هم در کنار سایر فسادهای بزرگشان، میبلعند و با بیشرفی تمام، بدنامیاش را به نام مردم مظلوم مرزنشین میزنند...
@systemsthinking
#قاچاق #سوخت
آمار و ارقام نشان میدهد که این روزها حدود ۲۰ تا ۴۰ میلیون لیتر در روز قاچاق بنزین ⛽️ وجود دارد.
بعضیها آدرس غلط میدهند و میگویند این حجم قاچاق توسط مرزنشینان انجام میشود.
این آدرس غلط را بررسی کنیم:
فرض کنیم این قاچاق از طریق خودروهایی انجام شود که هرکدام ۲۰۰ لیتر بنزین با خودشان حمل میکنند.
۲۰ میلیون لیتر تقسیم بر ۲۰۰ لیتر در هر خودرو، میشود ۱۰۰ هزار خودرو.
طول هر خودرو را در جاده ۵ متر در نظر بگیرید.
میشود صفی از خودروها به طول ۵۰۰ کیلومتر.
آیا ممکن است بدون جلب توجه ماموران مرزی، روزانه این حجم از خودرو در قاچاق سوخت مشارکت داشته باشند؟
با این حساب، شاید بتوانیم فرض کنیم که کمتر از ۱۰ درصد قاچاق سوخت توسط مرزنشینان انجام شود، اما به نظر میرسد قسمت عمده قاچاق سوخت به روشهای دیگری انجام میشود که از عهده مرز نشینان خارج است.
مثال سادهاش وجود خودروهای «سوختکش» «بدون پلاک» در شهرهای مرزی است که صرفا جهت قاچاق سوخت استفاده میشوند و آزادانه در شهر و جاده تردد میکنند...
با ارقام فعلی قیمت بنزین و نرخ ارز، سود قاچاق بنزین ماهیانه ۶ هزار میلیارد تومان تخمین زده میشود که دو برابر بودجه ماهیانه آموزش و پرورش کشور است.
این ارقام نجومی، هیچگاه به جیب مردم ضعیف مرزنشین نخواهد رفت. همانطور که کولبران، سهمی از سفره قاچاق غرب کشور نداشتند و تنها بدنامی قاچاق به نامشان زده شد. این صاحبان قدرت و ثروت هستند که دست به دست هم میدهند و سود قاچاق بنزین را هم در کنار سایر فسادهای بزرگشان، میبلعند و با بیشرفی تمام، بدنامیاش را به نام مردم مظلوم مرزنشین میزنند...
@systemsthinking
#اقتصاد_ایران
خطاهای فاحش سیاستگذار، سادهترین اقدامات بازار را به جرم تبدیل میکند.
اخبار این روزهای کشور، به فکاهههای باورناپذیری میماند که نمیدانیم به آنها بخندیم، یا بر آنها بگرییم.
به لطف بلاهت دولت و همراهی قوای دیگر، زندانها را از فعالان اقتصادی خردهپا پر میکنیم.
جرمت چیست: قاچاق گوجه! 🍅
==========
کشف ۱۵ تن گوجه فرنگی جاسازی شده در محموله صادراتی کاهو
🔹گمرک ایران از توقیف ۱۵ تن گوجه فرنگی به جرم قاچاق در گمرک سومار خبر داد.
🔹قاچاقچیان قصد داشتند با جاسازی، این مقدار گوجهفرنگی را در قالب محموله صادراتی کاهو به کشور عراق صادر کنند.
bit.ly/2zqAYlf
منبع: اقتصادنیوز
@systemsthinking
خطاهای فاحش سیاستگذار، سادهترین اقدامات بازار را به جرم تبدیل میکند.
اخبار این روزهای کشور، به فکاهههای باورناپذیری میماند که نمیدانیم به آنها بخندیم، یا بر آنها بگرییم.
به لطف بلاهت دولت و همراهی قوای دیگر، زندانها را از فعالان اقتصادی خردهپا پر میکنیم.
جرمت چیست: قاچاق گوجه! 🍅
==========
کشف ۱۵ تن گوجه فرنگی جاسازی شده در محموله صادراتی کاهو
🔹گمرک ایران از توقیف ۱۵ تن گوجه فرنگی به جرم قاچاق در گمرک سومار خبر داد.
🔹قاچاقچیان قصد داشتند با جاسازی، این مقدار گوجهفرنگی را در قالب محموله صادراتی کاهو به کشور عراق صادر کنند.
bit.ly/2zqAYlf
منبع: اقتصادنیوز
@systemsthinking