Forwarded from SocialSystemsThinking
به نام خدا
#فواید_نردبان_استنتاج
#خطاهای_شناختی_وادراکی
#مدل_ذهنی
#الگوهای_ذهنی
#ارتباط
#پیامد_رفتار
#طرحواره
#اعتمادبنفس
بخش اول
گزارش زیر ادامه طرح درس یادگیری نردبان استنتاج است. این گزارش برای دو جلسه است که بین آنها یک هفته فاصله دارد.
وارد کلاس شدم و با بچه ها به صورت دایره نشستیم. خودم هم بین آنها نشستم و پرسیدم از نردبان استنتاج چه خبر؟
«نردبان باعث می شود که بفهمیم نحوه فکر کردن ما چقدر روی کارهای ما تأثیر می گذارد»
سپس از بچه ها پرسیدم اطلاعات دنیای واقعی چه ویژگی هایی دارند؟
«ما تمام آن را نمی دانیم و از آن خبر نداریم»
پرسیدم، دانستن این موضوع چه کمکی به ما می کند؟
«باعث می شود که بدانیم به همه چیز دسترسی نداریم و حداقل قضاوت های مان را کم کنیم»
«باعث می شود همدیگر را بهتر درک کنیم. مثلا من دیروز یک رفتاری کرده بودم و مادرم فکر کرده بود که من بی ادبی کرده ام اما وقتی با نردبان استنتاج به او توضیح دادم که چطور فکر کرده ام، مادرم متوجه شد که من خیلی ناراحت بودم و اصلا بی ادبی نکرده ام»
بعد از آنها پرسیدم حالا اینکه بدانیم ذهن ما از کل اطلاعاتی که به آنها دسترسی ندارد، یک بخشی را انتخاب می کند، چه کمکی به ما می کند؟
«باعث می شود که حواس مان باشد که ممکن است یک چیزهایی را دوست نداشته باشیم یا مورد علاقه ما نباشد و هیچ وقت هم به آنها توجه نکنیم»
«باعث می شود بفهیمم به بعضی از چیزها توجه نداریم و تمرین کنیم به آنها هم توجه کنیم»
«باعث می شود حسادت مان کم شود» از او پرسیدم چگونه؟ گفت: «وقتی بدانم که ممکن است اطلاعات اشتباهی را انتخاب کرده باشم و یا اطلاعات دیگری باشد که من نمی دانم حسودی نمی کنم»
«باعث می شود بفهمیم در خیلی از تصمیم های مان اطلاعات را اشتباه انتخاب کردیم و روی اطلاعات غلط فرضیه ساختیم و نتیجه گرفتیم و اقدام کردیم و بعد همه چیز را خراب کرده ایم. مثلا چند سال پیش تولدم بود و یکی از اقوام هم به رحمت خدا رفته بود. در خانه مان خبری از تولد نبود و من فکرکردم که دیگر برای من تولد نمی گیرند و کلی بدرفتاری کردم. شب به خانه مادربزرگم رفتیم و وقتی وارد شدیم برایم تولد گرفته بودند و من کلی شرمنده شدم»
سپس یک نفر از بچه ها پرسید: من یک سوال جدی برایم ایجاد شده است، چرا با وجود اینکه بعضی وقت ها می دانیم اطلاعاتی که داریم انتخاب می کنیم اشتباه است، اما باز هم همان را انتخاب می کنیم و به همان صورت فرضیه می سازیم؟
زمان کلاس مان داشت تمام می شد، به او گفتم این سوال خیلی مهمی است و اگر اجازه دهی الان درباره اش با هم صحبت نکنیم و کمی روی آن فکر کنیم.
پای تخته رفتم و روی آن نوشتم: خطاهای ادارکی و خطاهای شناختی و به بچه گفتم همانطور که خودتان گفتید ذهن ما نه تنها بعضی از اطلاعات را انتخاب می کند، ممکن است همان هایی را که انتخاب کرده است با خطا انتخاب کند. به این خطاها، خطاهای ادارکی و خطاهای شناختی می گویند.
بعد از بچه ها پرسیدم چه کسانی به اینترنت دسترسی دارند و راحت می توانند از آن استفاده کنند؟ همه دست های خود را بلند کردند. گفتم می خواهم گشت و گذاری در اینترنت بزنید و راجع به این خطاها اطلاعاتی به کلاس بیاورید و هر کدام تان برای ارائه حداقل سه تا از آنها آمادگی داشته باشد.
برای ارائه از شیوه های خلاقانه استفاده کنید، نمایش بسازید یا داستان بنویسید و یا تصویر مرتبط بیاورید. یک سایت هم به آنها معرفی کردم.
کلاس به پایان رسید.
در جلسه بعدی همه بچه ها با دست پر آمده بودند.
نفر اول برای خودش یک یار انتخاب کرده بود و یک نمایش برای خطای دید اجرا کردند. موضوع نمایش ندیدن درست سوال ها سر امتحان و پیدا کردن جواب های غلط بود.
نفر دوم اقدام عجیب و جالبی انجام داده بود. با خودش برگه هایی از اختلال رفتاری اضطراب، وسواس و اختلال توهم و افسردگی آورده بود و شروع به توضیح کرد. کمی که از توضیحش گذشت به او گفتم: فکر کنم یک خطایی پیش آمده، برخی از مطالبی که داری توضیح می دهی خطاهای ادراکی یا شناختی به حساب نمی آیند. گفت: من فکر می کنم خطا هستند، کسی که وسواس دارد مدام فکر می کند که دستش کثیف است و باید دستش را بشوید در حالیکه واقعا دستش کثیف نیست. به حرف های او فکر کردم، به نظرم درست می گفت و ارائه او پاسخ به آخرین سوال جلسه قبل بود؛ اینکه چرا بعضی وقت ها با وجود اینکه می دانیم داریم اشتباه انتخاب می کنیم اما باز هم همان را تکرار می کنیم.
سرم را به علامت تایید حرفش تکان دادم و گفتم قبوله، تو درست می گویی، متشکرم که انقدر خوب به خطاها فکر کردی، لطفا توضیحاتت را تکمیل کن.
توضیحاتش را که تکمیل کرد و تعدادی از دانش آموزان هم مثال هایی درباره وسواس هایی که داشته اند تعریف کردند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
#فواید_نردبان_استنتاج
#خطاهای_شناختی_وادراکی
#مدل_ذهنی
#الگوهای_ذهنی
#ارتباط
#پیامد_رفتار
#طرحواره
#اعتمادبنفس
بخش اول
گزارش زیر ادامه طرح درس یادگیری نردبان استنتاج است. این گزارش برای دو جلسه است که بین آنها یک هفته فاصله دارد.
وارد کلاس شدم و با بچه ها به صورت دایره نشستیم. خودم هم بین آنها نشستم و پرسیدم از نردبان استنتاج چه خبر؟
«نردبان باعث می شود که بفهمیم نحوه فکر کردن ما چقدر روی کارهای ما تأثیر می گذارد»
سپس از بچه ها پرسیدم اطلاعات دنیای واقعی چه ویژگی هایی دارند؟
«ما تمام آن را نمی دانیم و از آن خبر نداریم»
پرسیدم، دانستن این موضوع چه کمکی به ما می کند؟
«باعث می شود که بدانیم به همه چیز دسترسی نداریم و حداقل قضاوت های مان را کم کنیم»
«باعث می شود همدیگر را بهتر درک کنیم. مثلا من دیروز یک رفتاری کرده بودم و مادرم فکر کرده بود که من بی ادبی کرده ام اما وقتی با نردبان استنتاج به او توضیح دادم که چطور فکر کرده ام، مادرم متوجه شد که من خیلی ناراحت بودم و اصلا بی ادبی نکرده ام»
بعد از آنها پرسیدم حالا اینکه بدانیم ذهن ما از کل اطلاعاتی که به آنها دسترسی ندارد، یک بخشی را انتخاب می کند، چه کمکی به ما می کند؟
«باعث می شود که حواس مان باشد که ممکن است یک چیزهایی را دوست نداشته باشیم یا مورد علاقه ما نباشد و هیچ وقت هم به آنها توجه نکنیم»
«باعث می شود بفهیمم به بعضی از چیزها توجه نداریم و تمرین کنیم به آنها هم توجه کنیم»
«باعث می شود حسادت مان کم شود» از او پرسیدم چگونه؟ گفت: «وقتی بدانم که ممکن است اطلاعات اشتباهی را انتخاب کرده باشم و یا اطلاعات دیگری باشد که من نمی دانم حسودی نمی کنم»
«باعث می شود بفهمیم در خیلی از تصمیم های مان اطلاعات را اشتباه انتخاب کردیم و روی اطلاعات غلط فرضیه ساختیم و نتیجه گرفتیم و اقدام کردیم و بعد همه چیز را خراب کرده ایم. مثلا چند سال پیش تولدم بود و یکی از اقوام هم به رحمت خدا رفته بود. در خانه مان خبری از تولد نبود و من فکرکردم که دیگر برای من تولد نمی گیرند و کلی بدرفتاری کردم. شب به خانه مادربزرگم رفتیم و وقتی وارد شدیم برایم تولد گرفته بودند و من کلی شرمنده شدم»
سپس یک نفر از بچه ها پرسید: من یک سوال جدی برایم ایجاد شده است، چرا با وجود اینکه بعضی وقت ها می دانیم اطلاعاتی که داریم انتخاب می کنیم اشتباه است، اما باز هم همان را انتخاب می کنیم و به همان صورت فرضیه می سازیم؟
زمان کلاس مان داشت تمام می شد، به او گفتم این سوال خیلی مهمی است و اگر اجازه دهی الان درباره اش با هم صحبت نکنیم و کمی روی آن فکر کنیم.
پای تخته رفتم و روی آن نوشتم: خطاهای ادارکی و خطاهای شناختی و به بچه گفتم همانطور که خودتان گفتید ذهن ما نه تنها بعضی از اطلاعات را انتخاب می کند، ممکن است همان هایی را که انتخاب کرده است با خطا انتخاب کند. به این خطاها، خطاهای ادارکی و خطاهای شناختی می گویند.
بعد از بچه ها پرسیدم چه کسانی به اینترنت دسترسی دارند و راحت می توانند از آن استفاده کنند؟ همه دست های خود را بلند کردند. گفتم می خواهم گشت و گذاری در اینترنت بزنید و راجع به این خطاها اطلاعاتی به کلاس بیاورید و هر کدام تان برای ارائه حداقل سه تا از آنها آمادگی داشته باشد.
برای ارائه از شیوه های خلاقانه استفاده کنید، نمایش بسازید یا داستان بنویسید و یا تصویر مرتبط بیاورید. یک سایت هم به آنها معرفی کردم.
کلاس به پایان رسید.
در جلسه بعدی همه بچه ها با دست پر آمده بودند.
نفر اول برای خودش یک یار انتخاب کرده بود و یک نمایش برای خطای دید اجرا کردند. موضوع نمایش ندیدن درست سوال ها سر امتحان و پیدا کردن جواب های غلط بود.
نفر دوم اقدام عجیب و جالبی انجام داده بود. با خودش برگه هایی از اختلال رفتاری اضطراب، وسواس و اختلال توهم و افسردگی آورده بود و شروع به توضیح کرد. کمی که از توضیحش گذشت به او گفتم: فکر کنم یک خطایی پیش آمده، برخی از مطالبی که داری توضیح می دهی خطاهای ادراکی یا شناختی به حساب نمی آیند. گفت: من فکر می کنم خطا هستند، کسی که وسواس دارد مدام فکر می کند که دستش کثیف است و باید دستش را بشوید در حالیکه واقعا دستش کثیف نیست. به حرف های او فکر کردم، به نظرم درست می گفت و ارائه او پاسخ به آخرین سوال جلسه قبل بود؛ اینکه چرا بعضی وقت ها با وجود اینکه می دانیم داریم اشتباه انتخاب می کنیم اما باز هم همان را تکرار می کنیم.
سرم را به علامت تایید حرفش تکان دادم و گفتم قبوله، تو درست می گویی، متشکرم که انقدر خوب به خطاها فکر کردی، لطفا توضیحاتت را تکمیل کن.
توضیحاتش را که تکمیل کرد و تعدادی از دانش آموزان هم مثال هایی درباره وسواس هایی که داشته اند تعریف کردند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
#فواید_نردبان_استنتاج
#خطاهای_شناختی_وادراکی
#مدل_ذهنی
#الگوهای_ذهنی
#ارتباط
#پیامد_رفتار
#طرحواره
#اعتمادبنفس
بخش دوم
پس از آنها من هم توضیحاتی درباره اختلال ها دادم. سپس از آنها پرسیدم خاطرتان هست پرسیدید چرا گاهی با اینکه می دانیم اطلاعات اشتباه را داریم انتخاب می کنیم باز هم به انتخاب مان ادامه می دهیم و همان انتخاب قبلی را می کنیم؟ گفتند بله، گفتم ما وقتی که به این دنیا می آییم در ذهن مان هیچ تصوری نسبت به دنیای اطراف مان نداریم، مثلا نمی دانیم مرد مهربانی که شب ها با ما بازی می کند پدر ماست و یا حتی نمی دانیم او مرد است و یا نمی دانیم خانمی که ما را در آغوشش می گیرد و به ما محبت می کند مادر ماست و یا نمی دانیم شکلی که چهار ضلع یکسان دارد مربع است اینها را کم کم در روابط اجتماعی که با دیگران و دنیای واقعی داریم کشف می کنیم.
چیزهایی که کشف می کنیم به مرور زمان تصور ما از این دنیا را درست می کند و کم کم تصوراتی نسبت به خودمان بدست می آوریم. مثلا اگر یک کاری انجام دهیم و پدر یا مادر ما اخم کنند می فهمیم کار بدی انجام دادیم، اگر چند بار دیگر همراه با آن کار، با اخم مواجه شویم یک الگو در ذهن مان شکل می گیرد که این کار را نباید انجام دهیم.
حالا به اینها که گفتم درباره کل طرز فکری که درباره دنیای واقعی و خودمان و دیگران داریم فکر کنید و حواس تان به این باشد که اینها طی سالیان در وجود ما شکل گرفته است و با یک بار نردبان استنتاج کشیدن به راحتی پیدا نمی شود و نمی توان آن را کشف کرد زیرا چیزهای پیچیده ای است.
تازه اگر برای مثال برای ارتباط های مختلفم با دیگران نردبان استنتاجم را رسم کنم و بفهمم اعتماد به نفسم پایین است و خودم را دست کم می گیرم یا معمولا فکر می کنم دیگران من را مسخره می کنند یا برای شان مهم نیستم و بخواهم آن را تغییر دهم باید حواسم به دو چیز باشد: اول حواسم را به این جمع می کنم که من با اعتماد به نفس پایین به دنیا نیامده ام و احتمالا طی سال های زندگی ام در اثر ارتباط ها و تعامل هایی که با اطرافیانم داشته ام این موضوع در ذهن من شکل گرفته است و دوم اینکه تغییر دادن ذهنیتم نسبت به اعتماد به نفسم به راحتی تغییر دادن لباسی که می پوشم نیست بلکه مانند تغییر دادن فرم بینی ام است و به عمل جراحی نیاز دارد، جراحی ای که در مغزم می کنم.
همانطور که دوست تان ارائه داد در بعضی از تعامل ها و ارتباط های مان الگوهایی در ذهن ما ایجاد می شود که به مرور زمان تبدیل به یک اختلال رفتاری یا یک اختلال شخصیتی می شود و در این حالت بهتر است برای ایجاد تغییر، از یک روانشناس بالینی کمک بگیریم و آن را تغییر دهیم.
اگر به فکر تغییرش نباشیم مشکل با ما بزرگ و بزرگ تر می شود و تغییر دادنش هم سخت و سخت تر می شود. البته در سن و سالی که شما قرار دارید می توانید با همین تمرین هایی که درباره نحوه فکر کردن و احساس کردن تان انجام می دهید بسیاری از الگوهای ذهنی تان را شناسایی کنید و برای تغییر آنها کارهای منظم و پیوسته و هدفمندی انجام دهید و تغییر را بعد از مدتی احساس کنید.
بعد یکی از بچه ها گفت خانم یک الگوی ذهنی من این است که هیچ وقت نمی توانم اگر از دست کسی ناراحت شدم به او ناراحتی ام را بگویم. همیشه در دل خودم می ریزم و برای همین همیشه در ذهنم دعواست و فکر می کنم هیچ کس من را نمی فهمد.
دوباره زمان مان به انتها رسید و موضوع دیگری در کلاس یادگیری مان رو شد: جرأت ورزی
به بچه ها گفتم کم کم داریم به پایان کلاس نزدیک می شویم، بیایید فردا ادامه ارائه های خطاهای شناختی و خطاهای ادراکی را داشته باشیم و به این هم فکر کنیم که وقتی تصمیم می گیریم که تغییراتی در زندگی مان شروع کنیم و با الگوهای ذهنی مان مواجه می شویم چگونه می توانیم آنها را رفع کنیم و به چه مهارت هایی نیاز داریم.
پایان
بهاره میرزاپور
۵ بهمن ۱۳۹۷
@SocialSystemsThinking
#خطاهای_شناختی_وادراکی
#مدل_ذهنی
#الگوهای_ذهنی
#ارتباط
#پیامد_رفتار
#طرحواره
#اعتمادبنفس
بخش دوم
پس از آنها من هم توضیحاتی درباره اختلال ها دادم. سپس از آنها پرسیدم خاطرتان هست پرسیدید چرا گاهی با اینکه می دانیم اطلاعات اشتباه را داریم انتخاب می کنیم باز هم به انتخاب مان ادامه می دهیم و همان انتخاب قبلی را می کنیم؟ گفتند بله، گفتم ما وقتی که به این دنیا می آییم در ذهن مان هیچ تصوری نسبت به دنیای اطراف مان نداریم، مثلا نمی دانیم مرد مهربانی که شب ها با ما بازی می کند پدر ماست و یا حتی نمی دانیم او مرد است و یا نمی دانیم خانمی که ما را در آغوشش می گیرد و به ما محبت می کند مادر ماست و یا نمی دانیم شکلی که چهار ضلع یکسان دارد مربع است اینها را کم کم در روابط اجتماعی که با دیگران و دنیای واقعی داریم کشف می کنیم.
چیزهایی که کشف می کنیم به مرور زمان تصور ما از این دنیا را درست می کند و کم کم تصوراتی نسبت به خودمان بدست می آوریم. مثلا اگر یک کاری انجام دهیم و پدر یا مادر ما اخم کنند می فهمیم کار بدی انجام دادیم، اگر چند بار دیگر همراه با آن کار، با اخم مواجه شویم یک الگو در ذهن مان شکل می گیرد که این کار را نباید انجام دهیم.
حالا به اینها که گفتم درباره کل طرز فکری که درباره دنیای واقعی و خودمان و دیگران داریم فکر کنید و حواس تان به این باشد که اینها طی سالیان در وجود ما شکل گرفته است و با یک بار نردبان استنتاج کشیدن به راحتی پیدا نمی شود و نمی توان آن را کشف کرد زیرا چیزهای پیچیده ای است.
تازه اگر برای مثال برای ارتباط های مختلفم با دیگران نردبان استنتاجم را رسم کنم و بفهمم اعتماد به نفسم پایین است و خودم را دست کم می گیرم یا معمولا فکر می کنم دیگران من را مسخره می کنند یا برای شان مهم نیستم و بخواهم آن را تغییر دهم باید حواسم به دو چیز باشد: اول حواسم را به این جمع می کنم که من با اعتماد به نفس پایین به دنیا نیامده ام و احتمالا طی سال های زندگی ام در اثر ارتباط ها و تعامل هایی که با اطرافیانم داشته ام این موضوع در ذهن من شکل گرفته است و دوم اینکه تغییر دادن ذهنیتم نسبت به اعتماد به نفسم به راحتی تغییر دادن لباسی که می پوشم نیست بلکه مانند تغییر دادن فرم بینی ام است و به عمل جراحی نیاز دارد، جراحی ای که در مغزم می کنم.
همانطور که دوست تان ارائه داد در بعضی از تعامل ها و ارتباط های مان الگوهایی در ذهن ما ایجاد می شود که به مرور زمان تبدیل به یک اختلال رفتاری یا یک اختلال شخصیتی می شود و در این حالت بهتر است برای ایجاد تغییر، از یک روانشناس بالینی کمک بگیریم و آن را تغییر دهیم.
اگر به فکر تغییرش نباشیم مشکل با ما بزرگ و بزرگ تر می شود و تغییر دادنش هم سخت و سخت تر می شود. البته در سن و سالی که شما قرار دارید می توانید با همین تمرین هایی که درباره نحوه فکر کردن و احساس کردن تان انجام می دهید بسیاری از الگوهای ذهنی تان را شناسایی کنید و برای تغییر آنها کارهای منظم و پیوسته و هدفمندی انجام دهید و تغییر را بعد از مدتی احساس کنید.
بعد یکی از بچه ها گفت خانم یک الگوی ذهنی من این است که هیچ وقت نمی توانم اگر از دست کسی ناراحت شدم به او ناراحتی ام را بگویم. همیشه در دل خودم می ریزم و برای همین همیشه در ذهنم دعواست و فکر می کنم هیچ کس من را نمی فهمد.
دوباره زمان مان به انتها رسید و موضوع دیگری در کلاس یادگیری مان رو شد: جرأت ورزی
به بچه ها گفتم کم کم داریم به پایان کلاس نزدیک می شویم، بیایید فردا ادامه ارائه های خطاهای شناختی و خطاهای ادراکی را داشته باشیم و به این هم فکر کنیم که وقتی تصمیم می گیریم که تغییراتی در زندگی مان شروع کنیم و با الگوهای ذهنی مان مواجه می شویم چگونه می توانیم آنها را رفع کنیم و به چه مهارت هایی نیاز داریم.
پایان
بهاره میرزاپور
۵ بهمن ۱۳۹۷
@SocialSystemsThinking
Forwarded from روزهای زیبای زندگی
#اندیشه هایی برای بهتر زیستن
هدفتان را در زندگی یک «نقطه» قرار ندهید.
هدف بهتر است از جنس «حرکت در یک مسیر» باشد.
هدفهای نقطهای مثل قهرمانی المپیک، خرید یک خانه یا خودرو خاص، رسیدن به یک جایگاه شغلی مشخص مثل ریاست جمهوری و مانند آنها، هم استرس زیادی تولید میکنند، هم با تغییرات شرایط زندگی به سختی انطباق پیدا میکنند، هم احتمال نرسیدن به آنها و احساس شکست در زندگی بسیار زیاد است و هم بعد از رسیدن به آنها، تازه متوجه میشوید که به چیزی بیشتر از آن برای احساس رضایت از زندگی نیاز دارید.
هدفهای از جنس «حرکت در یک مسیر»، مثل انجام حرکات ورزشی در هر روز، یادگرفتن یک چیز جدید در هر هفته، پسانداز یا سرمایهگذاری مبلغی در هر ماه، وقت گذاشتن کافی برای بازی با بچهها و مانند آنها، هم احساس رضایت مستمر ایجاد میکنند، هم با تغییر شرایط زندگی به سرعت قابل انطباق هستند، و هم در طی زمان انباشتهای بسیار ارزشمندی تولید میکنند.
@ahakelan
هدفتان را در زندگی یک «نقطه» قرار ندهید.
هدف بهتر است از جنس «حرکت در یک مسیر» باشد.
هدفهای نقطهای مثل قهرمانی المپیک، خرید یک خانه یا خودرو خاص، رسیدن به یک جایگاه شغلی مشخص مثل ریاست جمهوری و مانند آنها، هم استرس زیادی تولید میکنند، هم با تغییرات شرایط زندگی به سختی انطباق پیدا میکنند، هم احتمال نرسیدن به آنها و احساس شکست در زندگی بسیار زیاد است و هم بعد از رسیدن به آنها، تازه متوجه میشوید که به چیزی بیشتر از آن برای احساس رضایت از زندگی نیاز دارید.
هدفهای از جنس «حرکت در یک مسیر»، مثل انجام حرکات ورزشی در هر روز، یادگرفتن یک چیز جدید در هر هفته، پسانداز یا سرمایهگذاری مبلغی در هر ماه، وقت گذاشتن کافی برای بازی با بچهها و مانند آنها، هم احساس رضایت مستمر ایجاد میکنند، هم با تغییر شرایط زندگی به سرعت قابل انطباق هستند، و هم در طی زمان انباشتهای بسیار ارزشمندی تولید میکنند.
@ahakelan
Forwarded from SocialSystemsThinking
#ارسال_تجربه_یادگیری
#حل_مسأله
#همدلی
#دبستان
#عزت_نفس
#خاطره_نوشت_هایم:
امروز سر کلاس نمایش، درسا یه دفعه انگار که یه اتفاق خیلی بد براش افتاده باشه با ناراحتی گفت: خاله من نمایشنامه رو یادم رفت بیارم😰😔
بهار: تو که دیشب تلفنی به من گفتی چه چیزایی رو باید بیاریم، چرا خودت یادت رفت؟😲
مریم: حالا میخوای چیکار کنی؟😱
انگار اولین پیش فرض ذهنی بچه ها برای چنین مسائلی فقط نگرانی و سرزنش شنیدنه. 😤 خب ما در سبد وسایل همیشه یه نمایشنامه اضافه برای مربی ها داریم اما این فقط یه راه حل سریع برای گذشتن از مشکل بود و شاید اینطوری حال درسا هم مثل اول کلاس خوب نمیشد.
در همین حین و بین دیدم هر کدام از بچه ها خیلی خوب دارن با درسا #همدردی میکنن و #پیشنهادهایی رو برای حل شدن مشکلش میدن👌 خیلی این همدردی و پیشنهاد دادنهاشون برام قشنگ بود😍 و نمیخواستم این همدلی و کمک رسانیشون رو نادیده بگیرم.
یه دفعه به فکرم 💡رسید، من که اینقدر دلم میخواست بچه ها یاد بگیرن حداقل مشکلات کوچیکشون رو با فکر کردن حل کنن، خب الان وقتشه😜
لو ندادم که یه نمایشنامه دیگه هست😶😶
به درسا گفتم: بیا خاله این ماژیک برو رو تخته بنویس:
📍مشکل: جا گذاشتن نمایشنامه🎭
❇️ پیشنهادها:
هر کدام از بچه ها با هم فکر میکردن و راه حلی رو میگفتن و درسا مینوشت
1. زنگ بزنه مامانش بیاره
2. از روی یه نمایشنامه برای خودش بنویسه
3. بره کنار یکی که نمایشنامه داره وایسه تا از روی نمایشنامه اون بخونه
4. نمایشنامه یکی که خیییییلی نقش کمتری داره رو بگیره و موقعی که نقش اون رسید بده بهش
بعد بهش گفتم : حالا هر کدوم از این پیشنهادها رو بررسی کن ببین میشه انجام بدی یا نه؟ هر کدوم میشد جلوش تیک بزن و علتها رو هم بنویس
1.مسیر دوره و دیر میشه😩
2. زمان نداریم/سخته😓
3.بازیگر نقش باید حرکت داشته باشه و نمیشه یه جا وایسه🚶♂️
4.آهان. این میشه👏✔️
بچه ها اینقدر از اینکه خودشون یه راه حلی برای مشکل به وجود اومده پیدا کرده بودن لذت بردن و خوششون اومده بود که برای مشکل لباس نمایش هم به همین شیوه پیش رفتن و نتیجه گرفتن😁
حالا دیگه زمین و آسمان را مشکل میبینن ،کم مونده برای بارش برف هم راه حلی پیدا کنن😅
مجری و نویسنده: فریده بائی
@SocialSystemsThinking
#حل_مسأله
#همدلی
#دبستان
#عزت_نفس
#خاطره_نوشت_هایم:
امروز سر کلاس نمایش، درسا یه دفعه انگار که یه اتفاق خیلی بد براش افتاده باشه با ناراحتی گفت: خاله من نمایشنامه رو یادم رفت بیارم😰😔
بهار: تو که دیشب تلفنی به من گفتی چه چیزایی رو باید بیاریم، چرا خودت یادت رفت؟😲
مریم: حالا میخوای چیکار کنی؟😱
انگار اولین پیش فرض ذهنی بچه ها برای چنین مسائلی فقط نگرانی و سرزنش شنیدنه. 😤 خب ما در سبد وسایل همیشه یه نمایشنامه اضافه برای مربی ها داریم اما این فقط یه راه حل سریع برای گذشتن از مشکل بود و شاید اینطوری حال درسا هم مثل اول کلاس خوب نمیشد.
در همین حین و بین دیدم هر کدام از بچه ها خیلی خوب دارن با درسا #همدردی میکنن و #پیشنهادهایی رو برای حل شدن مشکلش میدن👌 خیلی این همدردی و پیشنهاد دادنهاشون برام قشنگ بود😍 و نمیخواستم این همدلی و کمک رسانیشون رو نادیده بگیرم.
یه دفعه به فکرم 💡رسید، من که اینقدر دلم میخواست بچه ها یاد بگیرن حداقل مشکلات کوچیکشون رو با فکر کردن حل کنن، خب الان وقتشه😜
لو ندادم که یه نمایشنامه دیگه هست😶😶
به درسا گفتم: بیا خاله این ماژیک برو رو تخته بنویس:
📍مشکل: جا گذاشتن نمایشنامه🎭
❇️ پیشنهادها:
هر کدام از بچه ها با هم فکر میکردن و راه حلی رو میگفتن و درسا مینوشت
1. زنگ بزنه مامانش بیاره
2. از روی یه نمایشنامه برای خودش بنویسه
3. بره کنار یکی که نمایشنامه داره وایسه تا از روی نمایشنامه اون بخونه
4. نمایشنامه یکی که خیییییلی نقش کمتری داره رو بگیره و موقعی که نقش اون رسید بده بهش
بعد بهش گفتم : حالا هر کدوم از این پیشنهادها رو بررسی کن ببین میشه انجام بدی یا نه؟ هر کدوم میشد جلوش تیک بزن و علتها رو هم بنویس
1.مسیر دوره و دیر میشه😩
2. زمان نداریم/سخته😓
3.بازیگر نقش باید حرکت داشته باشه و نمیشه یه جا وایسه🚶♂️
4.آهان. این میشه👏✔️
بچه ها اینقدر از اینکه خودشون یه راه حلی برای مشکل به وجود اومده پیدا کرده بودن لذت بردن و خوششون اومده بود که برای مشکل لباس نمایش هم به همین شیوه پیش رفتن و نتیجه گرفتن😁
حالا دیگه زمین و آسمان را مشکل میبینن ،کم مونده برای بارش برف هم راه حلی پیدا کنن😅
مجری و نویسنده: فریده بائی
@SocialSystemsThinking
Forwarded from Systems Thinking
#فراخوان_ارائه_در_همایش
بهمن ۱۳۹۷ با دومین همایش «یادگیری و تفکر سیستمی در مدرسه» همراه علاقمندان حوزه آموزش هستیم.
@systemsthinking
بهمن ۱۳۹۷ با دومین همایش «یادگیری و تفکر سیستمی در مدرسه» همراه علاقمندان حوزه آموزش هستیم.
@systemsthinking
Systems Thinking
#فراخوان_ارائه_در_همایش بهمن ۱۳۹۷ با دومین همایش «یادگیری و تفکر سیستمی در مدرسه» همراه علاقمندان حوزه آموزش هستیم. @systemsthinking
سلام
با توجه به مشکل موقتی که برای هاست سایت آسمان پیش آمده، درصورتیکه چکیده ارایهتان را به ایمیل ذکر شده در پوستر همایش فرستادهاید، لطفا آن را مجددا به این آدرس ارسال کنید:
asemaan1400@gmail.com
بابت تغییر به وجود آمده و ناراحتی احتمالی که ایجاد شده لطفا عذرخواهی ما را بپذیرید.
با احترام
تیم اجرایی همایش
با توجه به مشکل موقتی که برای هاست سایت آسمان پیش آمده، درصورتیکه چکیده ارایهتان را به ایمیل ذکر شده در پوستر همایش فرستادهاید، لطفا آن را مجددا به این آدرس ارسال کنید:
asemaan1400@gmail.com
بابت تغییر به وجود آمده و ناراحتی احتمالی که ایجاد شده لطفا عذرخواهی ما را بپذیرید.
با احترام
تیم اجرایی همایش
Forwarded from SocialSystemsThinking
به نام خدا
#برچسب_زدن
#ناتوانی_آموخته_شده
بخش اول
در ادامه تمرین ارائه های #خطاهای شناختی گروه دیگری از بچه ها برای خطای برچسب زدن یک نمایش درست کرده بودند.
از بچه ها خواستم مقنعه خود را سر کنند تا از این فرایند جمعی فیلمبرداری کنیم. یکی از آنها گفت خانم من نمی توانم ناراحتم، از او درباره علت ناراحتی پرسیدم، گفت کتاب علومم از زنگ دوم گمشده است. گفتم بچه ها می خواهم درخواست کنم همگی بادقت جامیز و کیف تان را بگردید ممکن است یک خطا ایجاد شده باشد. همه گشتند اما کتاب پیدا نشد. بعد گفتم حالا بروید کمدتان را بگردید. بعضی هاشان وسایل دیگری که گم کرده بودند را پیدا کردند 😉 اما کتاب پیدا نشد.
دانش اموزم گفت خانم ممنونم به من توجه کردید، خودم می روم از کلاس بغلی می پرسم، امیدوارم پیدا شود.
درست است کتاب پیدا نشد اما ذهن مشغول او از مشغولیت درآمد و همراه کلاس شد.
بچه های نمایش شروع کردند. در نمایش شان با تعدادی از بچه های کلاس می خواستند شوخی کنند. از آنها اجازه گرفتند و نمایش را اجرا کردند. پس از نمایش هم از بچه ها عذرخواهی کردند اگر شوخی شان آنها را ناراحت کرده است. برایم ارزشمند بود که کسب اجازه و عذرخواهی با وجود اجازه را خودشان انجام دادند.
از آنجا که این خطا خیلی اهمیت داشت و بیشتر افراد دچار آن هستند فکر کردم بهتر است درباره آن بیشتر صحبت کنیم.
پای تخته رفتم و نوشتم برچسب زدن به یکدیگر و از بچه ها پرسیدم برچسب زدن به هم اگر زیاد شود چه اتفاقی می افتد؟
با کمک بچه ها اثر رفتار برچسب زدن را در یک حلقه بسته بررسی کردیم.
بچه ها از اثر برچسب زدن ناراحت بودند و گفتند این که خیلی بد است، یک برچسب می تواند این همه خراب کاری کند و کلی چیز دیگر را تحت تاثیر قرار دهد. حرف آنها را تایید کردم و گفتم حالا بیایید از زاویه کسی که یک برچسب به او خورده است نگاه کنیم. اگر این برچسب ها تکرار شود چه اتفاقی برایش می افتد؟ و حلقه دیگری کنار حلقه قبلی رسم کردیم.
بچه ها شواهدی از برچسب هایی که به آنها زده شده و هنوز که هنوز است و سال ها از آن گذشته و اذیت شان می کند گفتند.
پس از اینها گفتم همانطور که برچسب منفی مخرب است برچسب خوب، سازنده است البته باید حواسمان باشد که چطور برچسب می زنیم. یکی از بچه ها گفت اوایل سال X نمی توانست والیبال بازی کند و می گفت من نمی آیم زیرا بازی شما را خراب می کنم و من انقدر به او گفتم تو می توانی که الان والیبالش حرف ندارد.
از او تشکر کردم و بعد از صحبت او برای آنها یک خاطره از خودم تعریف کردم.
گفتم من خیلی خوب می توانم حلقه هولاهوپ بزنم. دو سال پیش برادرزاد ه ام که سه سال داشت پیش من آمد و گفت خوش به حالت عمه که می توانی حلقه بزنی من نمی توانم. از او پرسیدم دوست داری حلقه بزنی؟ گفت آره. گفتم می خواهی حلقه ات را بیاوری و با هم تلاش کنیم حلقه بزنیم، اگر تلاش کنیم یاد می گیریم و حلقه می زنیم. گفت باشه و شروع کردیم. نزدیک به پنجاه بار با هم حلقه زدیم. هر بار که حلقه می افتاد بر می داشتیم و دوباره از اول می شمریدم و می زدیم. یک دو سه، افتاد. دوباره یک دو سه. ... بار چهلم را که رد کردیم تا بیست تا حلقه می توانست بزند و حلقه از کمرش نمی افتاد. خیلی خوشحال شده بود دوان دوان پیش مادرش رفت و گفت من فکر می کردم نمی توانم حلقه بزنم اما تلاش کردم و یادگرفتم. برق چشم هایش همین الان جلوی چشم هایم است. تا شب این جمله را بیش از ده بار گفت: من تلاش کردم و حلقه زدن را یادگرفتم.
بعد به بچه ها گفتم همان ابتدا می توانستم به او بگویم تو توانمند هستی حلقه بزن اما شاید او باور نمی کرد و ممکن بود از حلقه زدن خسته شود اما به او گفتم بیا با هم تلاش کنیم و هر بار که تعداد بیشتری می زد، تلاش او را تحسین می کردم. یکی از بچه ها پرسید خانم چرا انقدر برایش وقت گذاشتید و دیگری گفت خوب معلوم است، او برادرزاده خانم است، گفتم علاوه بر این، برای اینکه برایم مهم بود یک بچه به خودش برچسب «نمی توانم حلقه بزنم» را نزند زیرا ممکن بود این «نمی توانم» را بعدا به چیزهای دیگری هم در زندگی اش بزند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
#برچسب_زدن
#ناتوانی_آموخته_شده
بخش اول
در ادامه تمرین ارائه های #خطاهای شناختی گروه دیگری از بچه ها برای خطای برچسب زدن یک نمایش درست کرده بودند.
از بچه ها خواستم مقنعه خود را سر کنند تا از این فرایند جمعی فیلمبرداری کنیم. یکی از آنها گفت خانم من نمی توانم ناراحتم، از او درباره علت ناراحتی پرسیدم، گفت کتاب علومم از زنگ دوم گمشده است. گفتم بچه ها می خواهم درخواست کنم همگی بادقت جامیز و کیف تان را بگردید ممکن است یک خطا ایجاد شده باشد. همه گشتند اما کتاب پیدا نشد. بعد گفتم حالا بروید کمدتان را بگردید. بعضی هاشان وسایل دیگری که گم کرده بودند را پیدا کردند 😉 اما کتاب پیدا نشد.
دانش اموزم گفت خانم ممنونم به من توجه کردید، خودم می روم از کلاس بغلی می پرسم، امیدوارم پیدا شود.
درست است کتاب پیدا نشد اما ذهن مشغول او از مشغولیت درآمد و همراه کلاس شد.
بچه های نمایش شروع کردند. در نمایش شان با تعدادی از بچه های کلاس می خواستند شوخی کنند. از آنها اجازه گرفتند و نمایش را اجرا کردند. پس از نمایش هم از بچه ها عذرخواهی کردند اگر شوخی شان آنها را ناراحت کرده است. برایم ارزشمند بود که کسب اجازه و عذرخواهی با وجود اجازه را خودشان انجام دادند.
از آنجا که این خطا خیلی اهمیت داشت و بیشتر افراد دچار آن هستند فکر کردم بهتر است درباره آن بیشتر صحبت کنیم.
پای تخته رفتم و نوشتم برچسب زدن به یکدیگر و از بچه ها پرسیدم برچسب زدن به هم اگر زیاد شود چه اتفاقی می افتد؟
با کمک بچه ها اثر رفتار برچسب زدن را در یک حلقه بسته بررسی کردیم.
بچه ها از اثر برچسب زدن ناراحت بودند و گفتند این که خیلی بد است، یک برچسب می تواند این همه خراب کاری کند و کلی چیز دیگر را تحت تاثیر قرار دهد. حرف آنها را تایید کردم و گفتم حالا بیایید از زاویه کسی که یک برچسب به او خورده است نگاه کنیم. اگر این برچسب ها تکرار شود چه اتفاقی برایش می افتد؟ و حلقه دیگری کنار حلقه قبلی رسم کردیم.
بچه ها شواهدی از برچسب هایی که به آنها زده شده و هنوز که هنوز است و سال ها از آن گذشته و اذیت شان می کند گفتند.
پس از اینها گفتم همانطور که برچسب منفی مخرب است برچسب خوب، سازنده است البته باید حواسمان باشد که چطور برچسب می زنیم. یکی از بچه ها گفت اوایل سال X نمی توانست والیبال بازی کند و می گفت من نمی آیم زیرا بازی شما را خراب می کنم و من انقدر به او گفتم تو می توانی که الان والیبالش حرف ندارد.
از او تشکر کردم و بعد از صحبت او برای آنها یک خاطره از خودم تعریف کردم.
گفتم من خیلی خوب می توانم حلقه هولاهوپ بزنم. دو سال پیش برادرزاد ه ام که سه سال داشت پیش من آمد و گفت خوش به حالت عمه که می توانی حلقه بزنی من نمی توانم. از او پرسیدم دوست داری حلقه بزنی؟ گفت آره. گفتم می خواهی حلقه ات را بیاوری و با هم تلاش کنیم حلقه بزنیم، اگر تلاش کنیم یاد می گیریم و حلقه می زنیم. گفت باشه و شروع کردیم. نزدیک به پنجاه بار با هم حلقه زدیم. هر بار که حلقه می افتاد بر می داشتیم و دوباره از اول می شمریدم و می زدیم. یک دو سه، افتاد. دوباره یک دو سه. ... بار چهلم را که رد کردیم تا بیست تا حلقه می توانست بزند و حلقه از کمرش نمی افتاد. خیلی خوشحال شده بود دوان دوان پیش مادرش رفت و گفت من فکر می کردم نمی توانم حلقه بزنم اما تلاش کردم و یادگرفتم. برق چشم هایش همین الان جلوی چشم هایم است. تا شب این جمله را بیش از ده بار گفت: من تلاش کردم و حلقه زدن را یادگرفتم.
بعد به بچه ها گفتم همان ابتدا می توانستم به او بگویم تو توانمند هستی حلقه بزن اما شاید او باور نمی کرد و ممکن بود از حلقه زدن خسته شود اما به او گفتم بیا با هم تلاش کنیم و هر بار که تعداد بیشتری می زد، تلاش او را تحسین می کردم. یکی از بچه ها پرسید خانم چرا انقدر برایش وقت گذاشتید و دیگری گفت خوب معلوم است، او برادرزاده خانم است، گفتم علاوه بر این، برای اینکه برایم مهم بود یک بچه به خودش برچسب «نمی توانم حلقه بزنم» را نزند زیرا ممکن بود این «نمی توانم» را بعدا به چیزهای دیگری هم در زندگی اش بزند.
ادامه دارد ...
@SocialSystemsThinking
Forwarded from SocialSystemsThinking
#برچسب_زدن
#ناتوانی_آموخته_شده
بخش دوم
بعد به بچه ها گفتم بیایید با هم یک تمرین کنیم، هر کدام از شما از جایش بلند شود و با زبان دیگری درباره یکی از برچسب هایی که به او زده شده است یک جمله بگوید:
من هنوز یادنگرفته ام از حقم دفاع کنم
من هنوز یادنگرفته ام والیبال بازی کنم
من هنوز یادنگرفته ام اعتماد به نفسم را زیاد کنم
من هنوز یادنگرفته ام برای درس هایم درست برنامه ریزی کنم
من هنوز یادنگرفته ام به کسی که دوستش دارم بگویم دوستت دارم
من دوست دارم برای اینکه بهتر والیبال بازی کنم بیشتر تلاش کنم
من برای اینکه بهتر ساز بزنم بیشتر تلاش می کنم
من هنوز یادنگرفته ام برای این که بیشتر اعتماد به نفسم را زیاد کنم، چگونه تلاش می کنم
من هنوز یادنگرفته ام با دیگران ارتباط برقرار کنم
من هنوز یادنگرفته ام نه بگویم
زنگ خورده بود اما همه بچه ها صبر کردند تا همه یک جمله بگویند در پایان از آنها پرسیدم بچه ها از گفتن این جملات چه احساسی داشتید؟
چقدر حس خوبی داریم
اصلا ناراحت نشدیم
چقدر مثبت گفتیم
کلی انرژی گرفتیم که یادبگیریم و تلاش کنیم
از آنها تشکر کردم و گفتم برای سه شنبه چند تا از چیزهای دیگری که دوست دارید برای آنها تلاش کنید و یادشان بگیرید را بنویسید و با خود بیاورید. لبخند زدند و گفتند چشم و از هم خداحافظی کردیم.
پایان
بهاره میرزاپور
٧ بهمن ٩٧
@SocialSystemThinking
#ناتوانی_آموخته_شده
بخش دوم
بعد به بچه ها گفتم بیایید با هم یک تمرین کنیم، هر کدام از شما از جایش بلند شود و با زبان دیگری درباره یکی از برچسب هایی که به او زده شده است یک جمله بگوید:
من هنوز یادنگرفته ام از حقم دفاع کنم
من هنوز یادنگرفته ام والیبال بازی کنم
من هنوز یادنگرفته ام اعتماد به نفسم را زیاد کنم
من هنوز یادنگرفته ام برای درس هایم درست برنامه ریزی کنم
من هنوز یادنگرفته ام به کسی که دوستش دارم بگویم دوستت دارم
من دوست دارم برای اینکه بهتر والیبال بازی کنم بیشتر تلاش کنم
من برای اینکه بهتر ساز بزنم بیشتر تلاش می کنم
من هنوز یادنگرفته ام برای این که بیشتر اعتماد به نفسم را زیاد کنم، چگونه تلاش می کنم
من هنوز یادنگرفته ام با دیگران ارتباط برقرار کنم
من هنوز یادنگرفته ام نه بگویم
زنگ خورده بود اما همه بچه ها صبر کردند تا همه یک جمله بگویند در پایان از آنها پرسیدم بچه ها از گفتن این جملات چه احساسی داشتید؟
چقدر حس خوبی داریم
اصلا ناراحت نشدیم
چقدر مثبت گفتیم
کلی انرژی گرفتیم که یادبگیریم و تلاش کنیم
از آنها تشکر کردم و گفتم برای سه شنبه چند تا از چیزهای دیگری که دوست دارید برای آنها تلاش کنید و یادشان بگیرید را بنویسید و با خود بیاورید. لبخند زدند و گفتند چشم و از هم خداحافظی کردیم.
پایان
بهاره میرزاپور
٧ بهمن ٩٧
@SocialSystemThinking
سلام
هنرمندان بسیاری در کشورمان هستند که مکان مناسبی برای عرضه محصولاتشان در اختیار ندارند و آثار ارزشمندشان به روش مناسبی در دسترس دوستداران هنر قرار نمیگیرد.
امیدوارم بتوانیم با کمک هم، زمینه شکل گیری چنین مکانی را در دنیای مجازی فراهم کنیم.
برای شروع، این کانال را با همراهی چند نفر از هنرمندان راه انداختهایم و امیدوارم با حمایت شما بتوانیم به زودی آن را به یک کسب و کار پایدار تبدیل کنیم.
پیشنهاد میکنم این کانال را به دوستداران هنر ایرانی معرفی کنید.
t.me/senseofart
هنرمندان بسیاری در کشورمان هستند که مکان مناسبی برای عرضه محصولاتشان در اختیار ندارند و آثار ارزشمندشان به روش مناسبی در دسترس دوستداران هنر قرار نمیگیرد.
امیدوارم بتوانیم با کمک هم، زمینه شکل گیری چنین مکانی را در دنیای مجازی فراهم کنیم.
برای شروع، این کانال را با همراهی چند نفر از هنرمندان راه انداختهایم و امیدوارم با حمایت شما بتوانیم به زودی آن را به یک کسب و کار پایدار تبدیل کنیم.
پیشنهاد میکنم این کانال را به دوستداران هنر ایرانی معرفی کنید.
t.me/senseofart
Forwarded from Systems Thinking
💠دومین همایش یادگیری و تفکر سیستمی در مدرسه
🗓 چهارشنبه، ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۶ تا ۲۰
🏫 دانشگاه صنعتی شریف
توضیحات بیشتر و ثبتنام:
https://evnd.co/bWC39
🗓 چهارشنبه، ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۶ تا ۲۰
🏫 دانشگاه صنعتی شریف
توضیحات بیشتر و ثبتنام:
https://evnd.co/bWC39
اولین تجربه برگزاری دوره تفکر سیستمی به صورت آنلاین را به امید خدا روز دوشنبه ۲۲ بهمن به صورت یک وبینار اجرا میکنیم.
در این وبینار آموزشی دو ساعته، چند الگوی ساده سیستمی را معرفی خواهیم کرد.
- الگوی درمانهای بدتر از درد
- الگوی انتقال فشار از راهحل اساسی به راه حل موقت
- الگوی انتقال فشار به مداخلهگر
- الگوی تنزل اهداف
این الگوها نشان میدهند که چگونه کارهایی که با نیتهای خوب انجام میشوند، ممکن است نتایج خوبی نداشته باشند و چطور ممکن است تلاش برای رسیدن به اهدافمان، ما را از اهدافمان دور کند و حتی شرایطی به وجود آید که اهدافمان را فراموش کنیم و نا امیدانه، به وضع موجود راضی شویم.
@systemsthinking
با آشنایی با این الگوهای سیستمی، راههای شناخت وضعیتهایی که ممکن است در زندگی شخصی یا حرفهایمان در این ساختارها گیر افتاده باشیم و راههای خروج از این ساختارها را هم بررسی میکنیم.
توضیحات بیشتر و ثبتنام در وبینار:
evand.com/st
در این وبینار آموزشی دو ساعته، چند الگوی ساده سیستمی را معرفی خواهیم کرد.
- الگوی درمانهای بدتر از درد
- الگوی انتقال فشار از راهحل اساسی به راه حل موقت
- الگوی انتقال فشار به مداخلهگر
- الگوی تنزل اهداف
این الگوها نشان میدهند که چگونه کارهایی که با نیتهای خوب انجام میشوند، ممکن است نتایج خوبی نداشته باشند و چطور ممکن است تلاش برای رسیدن به اهدافمان، ما را از اهدافمان دور کند و حتی شرایطی به وجود آید که اهدافمان را فراموش کنیم و نا امیدانه، به وضع موجود راضی شویم.
@systemsthinking
با آشنایی با این الگوهای سیستمی، راههای شناخت وضعیتهایی که ممکن است در زندگی شخصی یا حرفهایمان در این ساختارها گیر افتاده باشیم و راههای خروج از این ساختارها را هم بررسی میکنیم.
توضیحات بیشتر و ثبتنام در وبینار:
evand.com/st
#فاطمه_نوروزی، مربی مهارتهای زندگی کودک و نوجوان
در دانشگاه ریاضیات محض خواندهام. اگر چه همواره خود را وامدار علم ریاضی میدانم، اما دغدغهٔ مهارتآموزی دانشآموزان برایم پررنگتر بوده است. از چهار سال پیش همزمان با گذراندن دورهها و سفرهایی با محوریت آموزش، فرصت این را پیدا کردم که آموزش متوازن مالی اجتماعی را در مدرسه تجربه کنم.
در میزگرد «مهارتهای اجتماعی در مدرسه» و ارائهای که دارم، بر آنم بهعنوان یک آموزشگر، فرآیند توسعهٔ فردیام را توضیح دهم، شروع تا پایان داستان مهارت اجتماعی در مدرسه را بنا بر تجربهٔ شخصی و ساختاری که تجربه کردهام بازگو کنم، داستانهای کوتاهی از پروژههای اجتماعی نوجوانان برایتان تعریف کنم و از چالشها و چراغهای مسیر بگویم.
@systemsthinking
در دانشگاه ریاضیات محض خواندهام. اگر چه همواره خود را وامدار علم ریاضی میدانم، اما دغدغهٔ مهارتآموزی دانشآموزان برایم پررنگتر بوده است. از چهار سال پیش همزمان با گذراندن دورهها و سفرهایی با محوریت آموزش، فرصت این را پیدا کردم که آموزش متوازن مالی اجتماعی را در مدرسه تجربه کنم.
در میزگرد «مهارتهای اجتماعی در مدرسه» و ارائهای که دارم، بر آنم بهعنوان یک آموزشگر، فرآیند توسعهٔ فردیام را توضیح دهم، شروع تا پایان داستان مهارت اجتماعی در مدرسه را بنا بر تجربهٔ شخصی و ساختاری که تجربه کردهام بازگو کنم، داستانهای کوتاهی از پروژههای اجتماعی نوجوانان برایتان تعریف کنم و از چالشها و چراغهای مسیر بگویم.
@systemsthinking
#مریم_معصومی٬ معلم سواد مالی
مهندسی صنایع و مدیریت اجرایی خواندهام. بعد از مدتی کار در شغلهای مربوط به مهندسی صنایع به این فکر افتادم که باید کاری برای بچهها انجام دهم. از آنجایی که خلأ وجود دانش مالی را در میان بسیاری از خانوادهها احساس میکردم، تصمیم گرفتم این کار را بهصورت جدی پیگیری کنم؛ به همین منظور در یکی از مدارس تهران شروع به تدریس اقتصاد برای کودکان کردم و تا اکنون این کار ادامه داشته است. در حال حاضر با مؤسسات مختلفی از جمله کانون جوانههای بانک ملی و بورس اوراق بهادار در حال همکاری هستم.
در میزگرد «اقتصاد و سواد مالی برای کودکان» دربارهٔ تجربیات و مسیر توسعهٔ فردی خودم و ضرورت آشنایی بچهها با مقولهٔ سواد مالی صحبت خواهم کرد.
@systemsthinking
مهندسی صنایع و مدیریت اجرایی خواندهام. بعد از مدتی کار در شغلهای مربوط به مهندسی صنایع به این فکر افتادم که باید کاری برای بچهها انجام دهم. از آنجایی که خلأ وجود دانش مالی را در میان بسیاری از خانوادهها احساس میکردم، تصمیم گرفتم این کار را بهصورت جدی پیگیری کنم؛ به همین منظور در یکی از مدارس تهران شروع به تدریس اقتصاد برای کودکان کردم و تا اکنون این کار ادامه داشته است. در حال حاضر با مؤسسات مختلفی از جمله کانون جوانههای بانک ملی و بورس اوراق بهادار در حال همکاری هستم.
در میزگرد «اقتصاد و سواد مالی برای کودکان» دربارهٔ تجربیات و مسیر توسعهٔ فردی خودم و ضرورت آشنایی بچهها با مقولهٔ سواد مالی صحبت خواهم کرد.
@systemsthinking
#هدی_زمانی_ناصر٬ درمانگر در حوزهٔ مسائل فردی و روابط خانوادگی
دانشآموختهٔ کارشناسی ارشد روانشناسی، گرایش خانواده درمانی، از دانشگاه شهید بهشتی هستم و کارگاههای آموزشی متعددی در زمینهٔ خودآگاهی، ارتباط مؤثر با خویشتن، تنظیم هیجان، و فرزندپروری طراحی و برگزار کردهام.
در میزگرد «تنظیم هیجانات» به خودآگاهی هیجانی، تکنیکهای تنظیم هیجان در موقعیت هیجانی و همدلی خواهم پرداخت.
@systemsthinking
دانشآموختهٔ کارشناسی ارشد روانشناسی، گرایش خانواده درمانی، از دانشگاه شهید بهشتی هستم و کارگاههای آموزشی متعددی در زمینهٔ خودآگاهی، ارتباط مؤثر با خویشتن، تنظیم هیجان، و فرزندپروری طراحی و برگزار کردهام.
در میزگرد «تنظیم هیجانات» به خودآگاهی هیجانی، تکنیکهای تنظیم هیجان در موقعیت هیجانی و همدلی خواهم پرداخت.
@systemsthinking
#مرضیه_صدیق، مشاور و معاون طرح و برنامه
دانشآموختهٔ علم اطلاعات و دانششناسی هستم. ۲۵ سال سابقهٔ فعالیت آموزشی در زمینهٔ مشاورهٔ طرح و برنامه و تدریس دارم. هماکنون مدرس و مشاور در حوزهٔ راهبری مدارس غیردولتی هستم.
در میزگرد «تفکر سیستمی در راهبری مدرسه» به همراه #ناهید_خسرویفرد سعی میکنیم دربارهٔ سؤالات زیر همراه شما به پاسخهایی با رویکرد تفکر سیستمی دست پیدا کنیم.
- چه سازوکارهایی برای تحول مدرسه از مؤسسهٔ آموزشی به سازمان یادگیرنده وجود دارد؟
- چرا زمانی که تصمیم به تغییر میگیریم اکثر راههای جدید به همان نتایج کماثر پیشین منجر میشود؟
@systemsthinking
دانشآموختهٔ علم اطلاعات و دانششناسی هستم. ۲۵ سال سابقهٔ فعالیت آموزشی در زمینهٔ مشاورهٔ طرح و برنامه و تدریس دارم. هماکنون مدرس و مشاور در حوزهٔ راهبری مدارس غیردولتی هستم.
در میزگرد «تفکر سیستمی در راهبری مدرسه» به همراه #ناهید_خسرویفرد سعی میکنیم دربارهٔ سؤالات زیر همراه شما به پاسخهایی با رویکرد تفکر سیستمی دست پیدا کنیم.
- چه سازوکارهایی برای تحول مدرسه از مؤسسهٔ آموزشی به سازمان یادگیرنده وجود دارد؟
- چرا زمانی که تصمیم به تغییر میگیریم اکثر راههای جدید به همان نتایج کماثر پیشین منجر میشود؟
@systemsthinking
#ناهید_خسرویفرد، معاون آموزشی بازنشسته
دانشآموختهٔ دبیری ریاضیات هستم و تجربهٔ ۲۱ سال تدریس ریاضیات و ۵ سال معاونت آموزشی در دبیرستانهای دولتی را دارم.
در میزگرد «تفکر سیستمی در راهبری مدرسه» به همراه #مرضیه_صدیق سعی میکنیم دربارهٔ سؤالات زیر همراه شما به پاسخهایی با رویکرد تفکر سیستمی دست پیدا کنیم:
- چه سازوکارهایی برای تحول مدرسه از مؤسسهٔ آموزشی به سازمان یادگیرنده وجود دارد؟
- چرا زمانی که تصمیم به تغییر میگیریم اکثر راههای جدید به همان نتایج کماثر پیشین منجر میشود؟
@systemsthinking
دانشآموختهٔ دبیری ریاضیات هستم و تجربهٔ ۲۱ سال تدریس ریاضیات و ۵ سال معاونت آموزشی در دبیرستانهای دولتی را دارم.
در میزگرد «تفکر سیستمی در راهبری مدرسه» به همراه #مرضیه_صدیق سعی میکنیم دربارهٔ سؤالات زیر همراه شما به پاسخهایی با رویکرد تفکر سیستمی دست پیدا کنیم:
- چه سازوکارهایی برای تحول مدرسه از مؤسسهٔ آموزشی به سازمان یادگیرنده وجود دارد؟
- چرا زمانی که تصمیم به تغییر میگیریم اکثر راههای جدید به همان نتایج کماثر پیشین منجر میشود؟
@systemsthinking
#مهدی_نادری، دبیر کار و فناوری
علاوه بر تدریس کار و فناوری، در سالهای اخیر کارگاههای آموزشی متعددی با موضوع تفکر سیستمی برای معلمان و کارشناسان آموزشی برگزار کردهام.
در میزگرد «تفکر سیستمی در کلاس درس» ابتدا دربارهٔ فواید آشنایی با تفکر سیستمی با عزیزان گفتوگو خواهم کرد. سپس، با بررسی تجربیات افراد حاضر در جلسه، به برخی از مفاهیم تفکر سیستمی پرداخته و کاربردهای آن را در تدریس دروس مختلف مرور خواهم کرد.
@systemsthinking
علاوه بر تدریس کار و فناوری، در سالهای اخیر کارگاههای آموزشی متعددی با موضوع تفکر سیستمی برای معلمان و کارشناسان آموزشی برگزار کردهام.
در میزگرد «تفکر سیستمی در کلاس درس» ابتدا دربارهٔ فواید آشنایی با تفکر سیستمی با عزیزان گفتوگو خواهم کرد. سپس، با بررسی تجربیات افراد حاضر در جلسه، به برخی از مفاهیم تفکر سیستمی پرداخته و کاربردهای آن را در تدریس دروس مختلف مرور خواهم کرد.
@systemsthinking
#علیمحمد_پرورده٬ طراح و تسهیلگر بازی
در دانشگاه علامه طباطبایی مدیریت صنعتی و تحقیق در عملیات خواندهام. سابقهٔ کوچینگ آموزگاران در تدریس ریاضی و اجتماعی را دارم و یکی دو سالی است که بازیهایی را طراحی و اجرا میکنم.
در میزگرد «بازیهای تفكر سيستمی» با همراهی #مهدی_تقیزاده سعی میكنیم طی انجام فعاليتهایی، چند گام از مسير طراحی و اجرای بازی را مرور كنيم.
@systemsthinking
در دانشگاه علامه طباطبایی مدیریت صنعتی و تحقیق در عملیات خواندهام. سابقهٔ کوچینگ آموزگاران در تدریس ریاضی و اجتماعی را دارم و یکی دو سالی است که بازیهایی را طراحی و اجرا میکنم.
در میزگرد «بازیهای تفكر سيستمی» با همراهی #مهدی_تقیزاده سعی میكنیم طی انجام فعاليتهایی، چند گام از مسير طراحی و اجرای بازی را مرور كنيم.
@systemsthinking
#مهدی_تقیزاده، تسهيلگر بازی و مستندساز
مهندسی عمران خواندهام. حدود بيست سال مستندسازی كردهام. هميشه دغدغهٔ آموزش داشتهام. زمانی فكر میكردم بهترين مقطع برای آموزش، دانشگاه است. تجربه به من نشان داد که برای افزايش اثربخشی آموزشی بايد پيش از دانشگاه، اقدام كرد. هر چه مقطع تحصيلی پايينتر بود، پيچيدگیهای آموزش بيشتر میشد. زمانی كه برای آموزش در مقطع دبستان، مطالعه میكردم، به اهميت آموزش از طريق #بازی پی بردم. اين شد كه از درخت انتخابهای زندگی، شاخهٔ تسهيلگری بازی را برگزيدم.
در میزگرد «بازیهای تفكر سيستمی» با همراهی #علیمحمد_پرورده سعی میكنیم طی انجام فعاليتهایی، چند گام از مسير طراحی و اجرای بازی را مرور كنيم.
@systemsthinking
مهندسی عمران خواندهام. حدود بيست سال مستندسازی كردهام. هميشه دغدغهٔ آموزش داشتهام. زمانی فكر میكردم بهترين مقطع برای آموزش، دانشگاه است. تجربه به من نشان داد که برای افزايش اثربخشی آموزشی بايد پيش از دانشگاه، اقدام كرد. هر چه مقطع تحصيلی پايينتر بود، پيچيدگیهای آموزش بيشتر میشد. زمانی كه برای آموزش در مقطع دبستان، مطالعه میكردم، به اهميت آموزش از طريق #بازی پی بردم. اين شد كه از درخت انتخابهای زندگی، شاخهٔ تسهيلگری بازی را برگزيدم.
در میزگرد «بازیهای تفكر سيستمی» با همراهی #علیمحمد_پرورده سعی میكنیم طی انجام فعاليتهایی، چند گام از مسير طراحی و اجرای بازی را مرور كنيم.
@systemsthinking
#زهرا_آقایی، مدرس اقتصاد و کارآفرینی
دانشآموختهٔ علوم اقتصادی و توسعه و برنامهریزی اقتصادی هستم. چون کتاب و آموزههای موجود در نظام آموزشوپرورش را پاسخگوی نیاز نوجوانان و جوانان ندیدم، سالها در زمینهٔ تربیت اقتصادی و کارآفرینی در کشورهای دیگر، مطالعه کردم. اکنون توانستهام دانش و برخی از مهارتهای زمینهٔ اقتصادی را شناسایی کرده و با استفاده از بازیهای آموزشی، موقعیتهای یادگیری ایجاد کنم و با استفاده از روش تفکر سیستمی، اندیشه و تفکر غیرخطی را در کلاسهایم بپرورانم.
در میزگرد «کندوکاو در کلاس اقتصاد» شما را با معیار تصمیمگیری عقلایی در اقتصاد آشنا میکنم و یک اشتباه رایج در تصمیمگیری را، که یک نوع تفکر خطی هست، معرفی میکنم.
@systemsthinking
دانشآموختهٔ علوم اقتصادی و توسعه و برنامهریزی اقتصادی هستم. چون کتاب و آموزههای موجود در نظام آموزشوپرورش را پاسخگوی نیاز نوجوانان و جوانان ندیدم، سالها در زمینهٔ تربیت اقتصادی و کارآفرینی در کشورهای دیگر، مطالعه کردم. اکنون توانستهام دانش و برخی از مهارتهای زمینهٔ اقتصادی را شناسایی کرده و با استفاده از بازیهای آموزشی، موقعیتهای یادگیری ایجاد کنم و با استفاده از روش تفکر سیستمی، اندیشه و تفکر غیرخطی را در کلاسهایم بپرورانم.
در میزگرد «کندوکاو در کلاس اقتصاد» شما را با معیار تصمیمگیری عقلایی در اقتصاد آشنا میکنم و یک اشتباه رایج در تصمیمگیری را، که یک نوع تفکر خطی هست، معرفی میکنم.
@systemsthinking