دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی – Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
544 subscribers
210 photos
115 videos
28 files
223 links
کتابها (ترجمه):
هایدگر واپسین؛جولیان یانگ،حکمت
درآمدی بر فهم هرمنوتیک؛لارنس اشمیت،ققنوس
آزادی حیوانات؛پیترسینگر،ققنوس
فلسفه قاره ای و معنای زندگی؛جولیان یانگ،حکمت
حق حیوان، خطای انسان؛تام ریگان،نشرکرگدن
درآمدی به فهم فایده‌گرایی،نشرطه
@BeKhod87
Download Telegram
🍂شوپنهاور و فروید🍂

جولیان یانگ

ترجمه: بهنام خداپناه

پیش بینیِ نهایی شوپنهاور راجع به آنچه بعدها فروید گفت، میل جنسی است. همچناکه فروید بر این باور است که انگیزه واقعیِ بخشِ اعظم افعالِ بشری میلِ جنسی یی است که فرد بدان معترف نیست، شوپنهاورنیز بر این باور است که:
"در کنار عشق به حیات . . . [میل جنسی] خود را . . . به عنوان نیرومندترین و فعالترین همه انگیزه ها نشان می دهد، و به شکلی بی وقفه ادعای مالکیتِ نیمی از نیروها و افکار بخش جوانترِ بشریت را دارد. چنین چیزی تقریبا هدف غایی همه کوششهای انسانی است؛ و تاثیر ناخوشایندی بر مهمترین امور گذاشته، و هر ساعت جدی ترین اشتغالات را از هم گسیخته، و گهگاه نیز برای برهه ای حتی بزرگترین اذهان را مبهوت خود می سازد. آن در زورچپان کردن خود با زوائدش خواه بر مذاکراتِ سیاستمداران [مونیکا لِوینسکی؟] و خواه بر پژوهشهای عالمانه اندک درنگی نمی ورزد. میداند که چگونه زیرزیرکی طُره ها و جملاتِ عاشقانه خود را حتی بر اوراق اداری و یا نوشته های فلسفی بپراکند" (ج خ ب II:533).

فروید درباره اثرپذیری خود در نظریاتش از شوپنهاور میگوید:

"نظریه سرکوب را من یقینا به شکلی مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. من هیچگونه تاثیری را نمی شناسم که مرا به هر شکلی به سوی آن سوق داده باشد، و من مشتاق بودم که اصل این ایده برای من باشد تا اینکه اُ.رَنک [O.Rank] متنی از کتاب جهان به مثابه خواست و بازنمود [World as Will and Representation] شوپنهاور را به من نشان داد که فیلسوف در آنجا در تقلای بدست دادن تبیینی برای جنون است. آنچه او در آنجا راجع به کوشش علیه قبول بخشِ دردناک حقیقت بیان می کند به شکل کاملی با محتوای نظریه من راجع به سرکوب موافقت دارد که بار دگر می بایست از او به خاطر امکان کشف آنچیزی سپاسگزار باشم که از آن اطلاعی نداشتم. مطمئن باشید، دیگرانی این متن را مطالعه کرده و از نظر گذرانیده اند آنهم بدون اینکه به چنین کشفی نائل گردند، و شاید چنین چیزی نیز می توانست برای من رخ دهد اگر من نیز، سالها پیش، غرق در مطالعه نوشته های فلسفی می شدم. در سالیان گذشته من نیز لذت بزرگ مطالعه آثار نیچه را با این انگیزه آگاهانه بر خویشتن حرام کردم که نمی خواستم دیدگاههای روانکاوانه من بوسیله هیچ ایده از پیش مفروض انگاشته ای مختل گردد. از اینرو، بایستی مهیای واگذاردن همه دعاوی پیشین در مواردِ بسیاری شوم که در آنها پژوهشهای طاقت فرسای روانکاوانه تنها می تواند مویّد بصیرتهایی باشد که به نحو شهودی بوسیله فیلسوفان بدست آمده بود. نظریه سرکوب ستونی است که بر آن عمارتِ روانکاوی آرام می گیرد. این نظریه حقیقتا ضروری ترین بخش آن به شمار می رود . . . . " (زیگموند فروید ، تاریخ جنبش روانکاوی، بخش اول)

متن کامل 👇
goo.gl/joLQ1g
@Bekhodnotes | @sedanet
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
دوره 10 جلسه ای مهارتهای ترجمه درعلوم انسانی با تدریس بهنام خداپناه اگر کسی از دوستان تاکنون موفق به ثبتنام نگردیده اند با آی دی تلگرامی زیر تماس حاصل کنند: @born1987 مهلت ثبتنام: تا 10 دی ماه
قابل توجه دوستان شرکت کننده در کارگاه مهارتهای ترجمه

کارگاه مهارتهای ترجمه زینپس از ساعت یک و نیم الی سه و نیم روزهای پنجشنبه در جهاد دانشگاهی واحد علامه طباطبایی برگزار خواهد شد.

با تشکر
همیشه این دروغگو نیست که خاطی محسوب میشود, بل تا دروغی درخواست و تقاضا نشود دروغی هم گفته ناید. سهم مفعول دروغ کمتر از فاعل آن نیست؛ اصل اقتصادی عرضه تابع تقاضاست کم در تبیین بسیاری از پدیده های هنجارین موضوعیت ندارد!

@BeKhodnotes
"مردم در انتظار چیزهای بهتر می زیند. . . . از سوی دیگر، زمان حال تنها سرسری گرفته شده، هیچ انگاشته شده، و صرفا به عنوان راهی برای رسیدن به غایت بدان نگریسته می شود. از اینرو زمانیکه بیشتر مردم در پایان زندگی هایشان به عقب می نگرند، خواهند یافت که سراسر به شکلی فی ما بین [یعنی بین زمان حال و انتظار برای غایتی که در زمان آینده قرار است بدان نائل شوند] زیسته اند؛ آنها اگر بدانند خودِ آنچیزی که مجاز می دیدند به عنوان امری بی بها و ناخوشایند بگذرد درست همان زندگی خودشان بوده، دقیقا همانی که در انتظار آن زندگی کرده بودند، متعجب خواهند شد." (Parerga and Paralipomena II: 258-86)

آرتور شوپنهاور. به نقل از The Death of God and The Meaning of Life، by: Julian Young،p. 196 ترجمه بهنام خداپناه

@BeKhodnotes
داستایوفسکی گفته بود: «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است». اما ظاهرا نمیدانست که «اگر خدا هم باشد همه چیز مجاز است». اگر مارکسیستها، فاشیستها و لیبرالهای بی خدا جنایت کردند و میکنند، نهاد کلیسا، یهودیان دوآتشه ی افراطی، طالبان و داعشیان باخدا هم کم جنایت نکردند و نمیکنند!

@BeKhodnotes
Persrock [WikiSeda]
Persrock [WikiSeda]
«عمو آزادی»

اثری خارق العاده از یکی از معدود گروه های خوب راک ایرانی Persrock که متاسفانه اولین آلبومشان، آخرین آلبومشان بود. با شعری از یغما گلرویی
www.persrock.com
@BeKhodnotes
هایدگر واپسین
نویسنده: جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
تعداد صفحات: 208 صفحه
ناشر: حکمت، بهار 1394
ptmbr-v4n0p209-fa.pdf
306.1 KB
معرفی و نقد کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ، با ترجمه: بهنام خداپناه
نویسنده: مرضیه افراسیابی
@preparing
فهرست کتاب هایدگر واپسین 1

@BeKhodnotes
فهرست کتاب هایدگر واپسین 2

@BeKhodnotes
نگاهی به کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ

نوشته: دانیل دالستروم (دانشگاه بوستون)

برگردان و کوتاهسازی: بهنام خداپناه

منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 1/12/91

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2682989

👇👇👇👇
نگاهی به کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ

اين دفاعيه درخشان از فلسفه واپسين هايدگر كه عنوان كامل آن به زبان انگليسي عبارت است از: (Heidegger’s Later Philosophy (Cambridge Uni Press، 2002 كامل كننده سه گانه يي است در تلاش هايي مجزا براي فهم انديشه هاي اين فيلسوف. اما با وجود اينكه اين اثر جزو آخرين سه گانه از اين مجموعه به شمار مي رود، مطالعه دو اثر ابتدايي تر اين مجموعه با عناوين «هايدگر، فلسفه، نازيسم» و «فلسفه هنر هايدگر»براي مطالعه، اثر جاري ضروري نيست. حداقل مي توان سه مزيت اساسي را براي اين مطالعه ارزشمند برشمرد. نخستين مزيت كتاب حاضر به سبك فوق العاده روشن و واضح نويسنده و همچنين ساختار مختصر و كوتاه آن مربوط مي شود. يقينا اين فضيلت مرهون اين واقعيت است كه نويسنده در حالي كه گهگاهي منتقد هايدگر به شمار مي رود، عموما با مواضع او موافق است و همين مساله خواننده را از مباحث پرلغتي كه بيشتر مطالعات درباره هايدگر به آنها گرفتار هستند رها مي كند. با اين حال، نويسنده در طرح ريزي چندين درونمايه اساسي انديشه هايدگر واپسين در استدلالي موثر كامياب مي شود. اين استدلال مرا به سوي دومين مزيت اصلي اين اثر، يعني تلاش آن براي اثبات يگانگي فلسفه واپسين هايدگر مي كشاند. در فصل آغازين، نويسنده نگاهي مختصر به اين مساله مي اندازد كه هايدگر چگونه درباره حقيقت و هستي در شيوه يي مي انديشد كه در مخالفت با متافيزيك (به معناي سوءتفسير افق خاصي از ناپوشيدگي به عنوان «ساختار خود واقعيت») قرار دارد. در مابقي كتاب، نويسنده به اثبات ارتباط ميان اين انديشه ضد- متافيزيكي با انتقادات فرهنگي هايدگر مي پردازد. در فصل هاي 2 تا 4 (به ترتيب با عناوين «فلاكت مدرنيته»، «ذات تكنولوژي»، و «اقامت گزيدن») نويسنده مرور انتقادي خود از نشانه هاي بيماري فرهنگ معاصر را به سوي نتيجه گيري درباره تشخيص متافيزيك به عنوان علت فقدان خدايان مدرنيته، خشونت تكنولوژي آن، و بي خانماني اش مي كشاند. به ويژه اينكه او در فصل 3 حرفه عالي توضيح (الف) خشونت رفتار با هر چيزي به عنوان هيچ چيز مگر منبع صرف و (ب) جشنواره شاعرانه به عنوان پادزهري براي تصوير متافيزيكي از چيزها كه اين خشونت موجود در جهان مدرن به خاطر آن است را مطابق اصطلاحات هايدگر به خوبي انجام مي دهد. سومين مزيت اساسي اين كتاب به قدرداني آن از اعتماد مشروط هايدگر به قدرت انضمامي انديشه انساني مربوط مي شود. اين قدرداني بر پنج فصل پاياني غلبه دارد، آنچنان كه نويسنده از تشخيص امراض فرهنگ مدرن از ديدگاه هايدگر به سوي تجويز درماني براي آن از ناحيه او عطف توجه مي كند. يانگ اين گونه استدلال مي كند كه هايدگر، در بهترين حالاتش، حامي چرخش نه از ناپوشيدگي تكنولوژيكي هستي بل از تفسير متافيزيكي از اين ناپوشيدگي است، كه به موجب آن هرچيزي به عنوان منبعي محض مورد تفسير قرار مي گيرد. نويسنده اذعان دارد به اينكه زماني كه هايدگر- به واسطه شخصيت فلسفي و آن گونه كه من خواهم افزود، مخالفت با برداشت ابتدايي اش از فيزيك رياضي- علم طبيعي را (به عنوان مركزيت ناپوشيدگي تكنولوژيكي) با متافيزيك گردهم مي آورد نتايج ديگري پديد مي آيند. اما او ادعايي قوي داير بر اين مطلب را مطرح مي سازد كه «چرخش» هايدگر با وجود شيدايي مختصر و بي راهش به لاديسم در اوايل دهه 1930 و با وجود گرايشي كه به شكلي هوشيارانه منتقد تكنولوژي بود، فسخ به شمار مي رود، آن هم نه فسخ تكنولوژي مدرن بل فسخ متافيزيك (فصل 5: «چرخش»). يانگ به درستي مي افزايد كه اين فسخ، مستلزم تغييراتي چشمگير و پيشنهاداتي بي سابقه در رويه تكنولوژي خواهد بود. به ديگر بيان، بر اساس اين تفسير از هايدگر، نويسنده به دنبال برقراري آشتي ميان تاييد فراگير تكنولوژي مدرن با عقب نشيني به سبك زندگي كشاورزي در قرن نوزدهم است. بر همين اساس، نويسنده به مخالفت با اين مطلب مي پردازد كه اصرار هايدگر بر ناتواني انسان ها براي نجات فرهنگ معاصر نوعي سرنوشت باوري در خود فرو رفته يا كناره گيري رضامندانه و عقب نشيني از كنش مندي باشد. به عكس، فراخوان هايدگر براي چرخش شخصي شيوه يي از «مراقبت» يا به بيان دقيق تر كلمه، «شاعرانه اقامت گزيدن» است كه چرخش در جهان را مي پروراند. يانگ با هدف نشان دادن اينكه براي اين پرورش چيزي بسيار بيشتر از دفاعيه يي پرهيزكارانه براي احترام به چيزها وجود دارد، به روشن سازي آن چيزي مي پردازد كه بايد مورد مراقبت قرار گيرد (فصل 7: «اخلاق اقامت گزيدن») و اينكه اين مراقبت بايد چگونه انجام گيرد (فصل 8: «نگاهبان بودن») نويسنده به ما مي گويد كه آنچه بايد مورد مراقبت قرار گيرد همان چيزي است كه هايدگر قدسيت چهارگانه مي انگارد: طبيعت («زمين و آسمان»)، بشريت («ميرندگان») و خدايان.
او به تشخيص دو جنبه از «چگونه مورد مراقبت قرار دادن» مي پردازد: يكي محافظت و ديگري توانمندسازي براي مداخله (كه تقريبا با تمايز يونانيان ميان دو حالت پوئسيس (poiesis) تناظر دارد: يعني فيزيس (physis) و تخنه (techne)) . از آنجايي كه هايدگر كاركردهاي اين مراقبت را صراحتا در معماري مطرح كرده است، نويسنده در اين سه نحوه از مراقبت، ميان نمونه هاي ساختماني (معمارانه) و غيرساختماني تمايز قائل مي شود (محافظت و توانمندسازي براي مداخله) و از طريق توضيح نمونه هاي انضمامي هر كدام از نحوه هاي مراقبت از زمين، آسمان، ميرندگان و خدايان (كه مجموعا 16 مقوله را به همراه مثال شكل مي دهد)، به اثبات اين مطلب متعهد مي شود كه انديشه هايدگر درباره اقامت گزيدن نوعي از «اخلاق» محسوب مي شود (فصل 9: «پرورش نيروي نجات بخش»).

منبع:

مقاله جاری ترجمه ایست از نیمی از مرور انتقادی به اثر جولیان یانگ از مجموعه مرورهای انتقادی به آثار فلسفی در دانشگاه نوتردام, که کل مقاله در آدرس زیر موجود است:

http: //ndpr. nd. edu/
🍂آزادی حیوانات: موانع و پیشرفتها🍂
نویسنده: #پیتر_سینگر
مترجم: بهنام خداپناه

🍁در سال 2008، ده ها میلیون آمریکایی با ترس و ناباوری در خبرهای شامگاهی ویدئویی مخفی از گاوهای بسیار بیماری را مشاهده کردند که برای اینکه حرکت کنند مورد ضرب و شتم قرار گرفته، با مهمیزهای برقی بدانها شوک وارد شده، با باتونی به چشمانشان ضربه وارد می شد و با یک لیفتراک به اطراف هُل داده می شدند تا به اندازه کافی به «جعبه مرگ» [kill box] نزدیک شده تا از آن طریق کشتار گردیده و به گوشت تبدیل شوند. ویدئو در کشتارگاهِ وِست لَند/ هالمارک [Westland/ Hallmark]، در چینو، ایالتِ کالیفرنیا ضبط شده بود - اداره ای بزرگ و ظاهرا مدرن و تامین کننده اصلیِ برنامه غذاییِ ملیِ مدارس [National School Lunch Program]، که نه در مردابِ روستاییِ دورافتاده ای بلکه تنها در سی مایلیِ مرکزِ شهر لُس آنجلس واقع شده بود.

🍁این افشاگری ها تاییدیه جالب توجهی را برای اندیشه اصلیِ کتاب آزادی حیوانات [Animal Liberation] فراهم کردند. دانیِل یوگِرت ناوارو [Daniel Ugarte Navarro]، مدیرِ آغل های به نمایش درآمده در فیلم که به صورتِ گاوهای بیمار شوک الکتریکی وارد کرده، آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و از لیفتراکی برای حمل و نقل آنها استفاده می کرد، گفت که او هیچ کار نادرستی نکرده و "تنها کارِ خود را انجام داده بود." این بهانه ای است که ما پیشتر هم شنیده ایم، بدون آنکه عاری از ذره ای حقیقتِ ناخوشایند باشد. سوای از منفور بودنِ افعال یوگرِت، امرِ نادرستِ به مراتب بنیادی تری در خصوص اخلاق، و قانونی وجود دارد که بر نحوه رفتارِ ما با حیوانات حکمفرماست. اگر انسانها خواهانِ خوردنِ موجوداتِ حساس [به معنای توانمند به احساس درد و رنج] هستند و بر سر تولید گوشت با پایین ترین قیمتِ ممکن رقابت وجود دارد، پس سیستم به آندسته از کسانی پاداش خواهد داد که این تقاضا را برآورده سازند. بر این اساس، یوگرِت تنها کار خود را انجام داده بود. اما از «بختِ بدش» - برای او و برای وِست لَند/هالمارک - بازپرسی از انجمنِ شفقتِ ایالات متحده به شکلی مخفیانه در حال فیلمبرداری از کارهای او بود که به شکلی موثر همچنان در حال به حداکثر رساندنِ سودِ کارفرمایانش بود.

🍁نفرتِ فراگیرِ ناشی از این ویدئو و دیگر ویدئوهای مخفی از سوءاستفاده از حیوانات در اشاره به این مطلب است که این جهل، و نه بی تفاوتی نسبت به حیوانات، است که بیدادِ سازمانیِ انبوه نسبت به آنها را در ایالات متحده پابرجا نگه می دارد. اکنون که رسانه ها مسائلِ مربوط به حیوانات را به شکل جدی تری در نظر می گیرند، این جهل در حال فرو ریختن است. اما برای رسیدن به این نقطه کشاکشِ طولانی مدتی صورت گرفته است. از زمانیکه این کتاب برای نخستین بار در سال 1975 منتشر گردید، کارِ سختِ فعالانِ بی شمارِ حقوقِ حیوانات نه تنها در زمینه آگاهی بخشیِ عمومیِ بیشتر نسبت به سوءاستفاده از حیوانات، بلکه همچنین به صورتِ مزایای ملموسی برای آنها، نتیجه بخش بوده است.

🍁اما اکثریتِ قاطعِ حیواناتِ مورد سوءاستفاده انسانها، حیواناتِ مزرعه [دامها] هستند. درحالیکه شمارِ حیوانات مورد استفاده در پژوهش در ایالات متحده، در حدود بیست و پنج میلیون، تقریبا معادلِ جمعیت ایالت تگزاس است، تعداد پرندگان و پستانداران کشته شده برای خوراک - و دوباره تنها در ایالات متحده- همه ساله حدود ده میلیارد، یا یک و نیم برابرِ جمعیت جهان است. (این آمار شامل ماهی ها یا دیگر حیواناتِ آبزی نیست.) از آنجاییکه بیشترِ این حیوانات در دامپروری های صنعتی پرورش می یابند، رنج شان به مدتِ کلِّ زندگی شان به طول می انجامد.

🍁در سال 1971، وقتی تظاهراتِ کوچکی را علیه دامداری صنعتی سازماندهی می کردم، اینطور به نظر می رسید که در حال گلاویز شدن با صنعتِ غول پیکری هستیم که همه مخالفانِ خود را از سر راه بر خواهد داشت. خوشبختانه، اندیشه ها و مهربانی نشان داده اند که از قدرتِ کافی برای تغییرِ سیستم هایی برخوردارند که در آنها هزاران میلیون حیوان زندگی کرده و جان می سپارند...

متن کامل 👇
goo.gl/HYjxD2
@Bekhodnotes | @sedanet
شاید بد نباشد به مناسبت این روزها که همه جا صحبت درباره ترامپ و سیاستهای تبعیض آمیز او گرم است مجدد این مصاحبه با سینگر از پستوی نوشته های سابق به در آورده شده و خوانده شود. نکته جالب توجه عنوان این مصاحبه است. اینکه اخلاقی بودنِ کارکردن در دولت ترامپ در قالب یک پرسش مطرح میشود، آنهم قبل از روی کار آمدن او [مصاحبه قبل از شروع رسمی ریاست جمهوری اوست]، نشان از این دارد که بیشتر متفکران، و سینگر یکی از میان آنها، پیشاپیش میدانستند که با این فرد مشکلات بسیاری وجود خواهد داشت. و متاسفانه به رغم هشدارهای متفکران بسیاری نسبت به تبعات انتخاب چنین فردی، نشان از آن دارد که هر زمان فاصله میان جامعه و متفکران آن، از جمله متفکرانِ آکادمیک، بیشتر میشود، جامعه به سوی انتخابهای نادرست تر [و نه نادرست] سوق داده میشود. خواندن دوباره چکیده این مصاحبه خالی از لطف نیست👇👇👇👇
آیا کار کردن برای دونالد ترامپ اخلاقی است؟

امروز مصاحبه ای را با فیلسوف و اخلاقدان معاصر پیتر سینگر میخواندم در خصوص اینکه آیا کار کردن در دولت ترامپ عمل اخلاقی یی است آنهم با توجه به مواضع نژادپرستانه، جنسیت پرستانه و . . . این شخص. و سینگر با در نظر گرفتن چند شرط آنرا درست میدانست:

1. شخص مورد نظر برای تغییر وارد سیستم شود. (چیزی که من آنرا «حمله موریانه ای» نامگذاری میکنم به این معنا که شخص وارد سیستم شود و خلاف جریانِ آن سیستم، از درون و به شیوه ای مسالمت آمیز در جهت تغییر آن بکوشد.)

2. در صورتیکه فهمید از تغییر سیستم ناتوان است آنرا ترک گوید چرا که شخصی که وارد یک سیستم گردد و از تغییر آن ناتوان باشد در مقایسه با فردی که آن سیستم را از نزدیک درک نکرده، منتقد به مراتب کارآمدتری است و اینکه نزد عموم مردم نیز از اقبال بیشتری برخوردار خواهد بود.

البته از نظر سینگرِ فایده باور، که نتیجه گراست و ارزش یک عمل را برای او نتایجِ آن مشخص میسازد، همین مطلب در خصوص کارکردن برای شرکتی که مثلن حیوانات را به شدت مورد استثمار و بهره کشی قرار میدهد نیز صادق است، آنگونه که متن مصاحبه گواه این مطلب است. اگر مثلن من بتوانم به عنوان رئیس بخشی از یک شرکت تولیدلبنیات به فعالیت بپردازم و از این طریق موجبات تغییر در رفاهِ حیوانات را فراهم آورم، از این طریق توانسته ام نتایجِ کارآمدتر و بهتری را رقم بزنم.

به بیان کلی کلمه، عکس العملها نسبت به یک سیستمِ غیراخلاقی و ناکارآمد میتواند به دو شکل باشد: اتخاذ دیدگاهِ انقلابی و رادیکال در قبال آن، به معنای مخالفت کامل با آن سیستم و تحریم هرگونه همکاری و فعالیتی با آن بر اساس این استدلال که همکاری با چنین سیستمی میتواند به معنای به رسمیت شناختن آن گردد، و دیگری اتخاذِ دیدگاهِ اصلاحگرایانه و به مراتب محافظه کارانه تر در قبال آن، به این معنا که اگر بتوان با برخی مصالحه ها به سیستم نفوذ کرد و اسباب برخی تغییرات در آن را فراهم آورد چه بسا نتایج بهتری به بار آید.

در حالیکه هر کدام از این مواضع محاسن و معایب خاص خود را دارند و هرکدام به نحوی در استدلالشان صادق اند، برای فیلسوفی به مانند سینگر که همواره در پی تغییر و تبدیل جهان به جای بهتری است، ظاهرا اتخاذ موضع اصلاحگرایانه در اینباره نتایج عملی تر و کارآمدتری دارد.

متن مصاحبه با پیتر سینگر:
http://qz.com/834394/a-princeton-philosophy-professor-on-the-ethical-argument-for-working-for-the-trump-administration/
این هم چکیده حرفهای چامسکی پس از انتخاب ترامپ👇👇👇
چامسکی خطاب به آمریکایی‌هایی که رای ندادند: اشتباه کردید!

🔸«نوآم چامسکی» زبان‌شناس و نظریه‌پرداز سرشناس آمریکایی درباره انتخابات آمریکا خطاب به کسانی که به هیلاری کلینتون رای ندادند تا جلوی دونالد ترامپ را بگیرند، گفت که مرتکب خطای بزرگی شده‌اند.

🔹او درخصوص تاثیر ترامپ بر عرصه مسائل داخلی و خارجی گفت: ترامپ در هیچ طیفی نمی‌گنجد. او در هیچکدام از فعالیت‌های سیاسی تجربه‌ای ندارد. او هرگز مقامی نداشته است. او هیچگونه موقعیت سیاسی شناخته‌ شده هم ندارد.

🔹او اساسا یک "شو من" است. او فردی نادان، حساس و شری بزرگتر نسبت به هیلاری کلینتون است.

@irannewspaper
1. درد بدترین چیز عالم است. شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم که درد همان بدی است، هرچند از دو وجهه نظر متفاوت، یکی از منظری طبیعی و دیگری از منظری هنجارین و ارزشی. در یک کلام ناآزموده، چه بسا بتوان گفت که همه رذایل اخلاقی قابل فروکاست به دردند، هرچند صحت و سقم جهانشمولیتِ این ادعا باید در مورد تک تک این رذایل مورد بررسی قرار گیرد. اما برای اینکه بدیِ درد را بهتر تصور کنیم اندکی روی این واقعیت درنگ کنیم که هنگام درد کشیدن حاضریم چه کارها که نکنیم؟! نگاهی به تنوعی از داروهای مسکن و ضددرد به نحو خاص، و کل داروها و تجهیزات پزشکی به نحو عام که امروزه بشر ابداع و تولید کرده است، در اشاره به همین مطلبند که همّ و غمّ اصلی پزشکی، البته با مسامحه، همین کاستن از درد بوده است. ما در هنگام درد کشیدن، مادامیکه این درد حاصل انتخاب خودآگاهِ خودمان نباشد، به زمین و زمان چنگ میزنیم که به هر قیمتی که شده آنرا فرو بنشانیم. چه بسا چیزی را مصرف کنیم که، ولو به قیمت وارد ساختن آسیب جدی به دیگر اعضای بدنمان، به مدت کوتاهی هم که شده این درد را آرام کند. براین اساس، پر بیراه نبود که جان استوارت میل درد را معادل بدی میگرفت.

2. اما نکته اینجاست که این تنها ما انسانها نیستیم که در تجربه درد با یکدیگر سهیم هستیم. ما در تجربه این درد با خویشاوندانِ غیر انسانی مان (که برچسب عام و فراگیر «حیوانات» را طوری به آنها میزنیم که انگار خودمان تافته ای جدا بافته از آنان هستیم) مشترک هستیم. به همان اندازه که من و شما، آگاهانه، دردی را برنمی گزینیم، و ترجیح نمیدهیم، این در مورد گونه های دیگرِ حیوانی نیز صادق است. هیچ حیوانی، دستکم به صورت آگاهانه، برنمیگزیند که در درد باشد. به نحو خاص و مشخص، هیچ حیوانی کشته شدن، آسیب دیدن، و رنج کشیدن را انتخاب نمیکند. ترس و فرار از منبع آن، در همه گونه ها شاهدی بر این مدعاست. ترجیح همه گونه های حیوانی، من جمله خودِ ما، گریز و دوری از منبع درد است. درد درد است و درد بد است، خواه توسط کودکی احساس شده باشد، یا سیاهی، زنی یا مردی، و یا حیوانی. درد برای همه درد است، ولو افرادی متفاوت با آستانه های متفاوت از تجربه درد.

3. حال مسئله اصلی در بی تفاوتی ما به دردِ گونه های دیگر و به هیچ گرفتن آن است. ما بنا به دلایل بسیار زیادی دردِ گونه های دیگر را نمیبینیم، و یا اینگونه ترجیح میدهیم که نبینیم. منظورم از گونه های دیگر صرفا حیواناتی نیستند که در حیات وحش به صورت طبیعی زندگی میکنند و یا صرفا سگها و گربه های محلمان. بلکه گستره بسیار بیکرانی از جانورانی که برای خوراک، پوشاک، آزمایش، سرگرمی و . . . پرورش میدهیم. این گستره به قدری انبوه و بیکران هستند که به عنوان مثال در کشوری مثل آمریکا همه ساله حدود ده میلیارد، یا یک و نیم برابرِ جمعیت جهان (به استثنای ماهیها و دیگر آبزیان) حیوان در این راستا از میان میروند و تنها فدای منافعِ یک گونه خاص میشوند (اینکه چرا آمریکا را مثال زدم به خاطر شفافیت نسبیِ آمار این کشور در این زمینه است). مسئله اصلی ما در داشتن معیارهای دوگانه، یا دابل استاندارد، است. ما در حالیکه درد را برخود نمیپسندیم، آنرا در بدترین شکلش برای گونه های دیگر میپسندیم و روا میشمریم. ما هنوز گونه های دیگر را در سپهر اخلاقیِ خود نگنجانیده ایم، یا اینگونه ترجیح میدهیم که نگنجانیم، و با آنها به مثابه «دیگری»یی که باید به دردشان توجه کرد رفتار نمیکنیم. هنوز در این وهمِ دکارتی به سر میبریم که آنها ماشینهایی هستند مرکب از فنر و چرخ دنده، در حالیکه ما در نقطه مقابل آنها «روح در ماشینِ» تنیم. گرایش ما نسبت به آنها، در بهترین حالت، بی تفاوتی، و در بدترین حالت، عاملِ مستقیمی شدن برای دردشان است.

@BeKhodnotes