دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی – Telegram
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
544 subscribers
210 photos
115 videos
28 files
223 links
کتابها (ترجمه):
هایدگر واپسین؛جولیان یانگ،حکمت
درآمدی بر فهم هرمنوتیک؛لارنس اشمیت،ققنوس
آزادی حیوانات؛پیترسینگر،ققنوس
فلسفه قاره ای و معنای زندگی؛جولیان یانگ،حکمت
حق حیوان، خطای انسان؛تام ریگان،نشرکرگدن
درآمدی به فهم فایده‌گرایی،نشرطه
@BeKhod87
Download Telegram
هایدگر واپسین
نویسنده: جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
تعداد صفحات: 208 صفحه
ناشر: حکمت، بهار 1394
ptmbr-v4n0p209-fa.pdf
306.1 KB
معرفی و نقد کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ، با ترجمه: بهنام خداپناه
نویسنده: مرضیه افراسیابی
@preparing
فهرست کتاب هایدگر واپسین 1

@BeKhodnotes
فهرست کتاب هایدگر واپسین 2

@BeKhodnotes
نگاهی به کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ

نوشته: دانیل دالستروم (دانشگاه بوستون)

برگردان و کوتاهسازی: بهنام خداپناه

منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 1/12/91

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2682989

👇👇👇👇
نگاهی به کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ

اين دفاعيه درخشان از فلسفه واپسين هايدگر كه عنوان كامل آن به زبان انگليسي عبارت است از: (Heidegger’s Later Philosophy (Cambridge Uni Press، 2002 كامل كننده سه گانه يي است در تلاش هايي مجزا براي فهم انديشه هاي اين فيلسوف. اما با وجود اينكه اين اثر جزو آخرين سه گانه از اين مجموعه به شمار مي رود، مطالعه دو اثر ابتدايي تر اين مجموعه با عناوين «هايدگر، فلسفه، نازيسم» و «فلسفه هنر هايدگر»براي مطالعه، اثر جاري ضروري نيست. حداقل مي توان سه مزيت اساسي را براي اين مطالعه ارزشمند برشمرد. نخستين مزيت كتاب حاضر به سبك فوق العاده روشن و واضح نويسنده و همچنين ساختار مختصر و كوتاه آن مربوط مي شود. يقينا اين فضيلت مرهون اين واقعيت است كه نويسنده در حالي كه گهگاهي منتقد هايدگر به شمار مي رود، عموما با مواضع او موافق است و همين مساله خواننده را از مباحث پرلغتي كه بيشتر مطالعات درباره هايدگر به آنها گرفتار هستند رها مي كند. با اين حال، نويسنده در طرح ريزي چندين درونمايه اساسي انديشه هايدگر واپسين در استدلالي موثر كامياب مي شود. اين استدلال مرا به سوي دومين مزيت اصلي اين اثر، يعني تلاش آن براي اثبات يگانگي فلسفه واپسين هايدگر مي كشاند. در فصل آغازين، نويسنده نگاهي مختصر به اين مساله مي اندازد كه هايدگر چگونه درباره حقيقت و هستي در شيوه يي مي انديشد كه در مخالفت با متافيزيك (به معناي سوءتفسير افق خاصي از ناپوشيدگي به عنوان «ساختار خود واقعيت») قرار دارد. در مابقي كتاب، نويسنده به اثبات ارتباط ميان اين انديشه ضد- متافيزيكي با انتقادات فرهنگي هايدگر مي پردازد. در فصل هاي 2 تا 4 (به ترتيب با عناوين «فلاكت مدرنيته»، «ذات تكنولوژي»، و «اقامت گزيدن») نويسنده مرور انتقادي خود از نشانه هاي بيماري فرهنگ معاصر را به سوي نتيجه گيري درباره تشخيص متافيزيك به عنوان علت فقدان خدايان مدرنيته، خشونت تكنولوژي آن، و بي خانماني اش مي كشاند. به ويژه اينكه او در فصل 3 حرفه عالي توضيح (الف) خشونت رفتار با هر چيزي به عنوان هيچ چيز مگر منبع صرف و (ب) جشنواره شاعرانه به عنوان پادزهري براي تصوير متافيزيكي از چيزها كه اين خشونت موجود در جهان مدرن به خاطر آن است را مطابق اصطلاحات هايدگر به خوبي انجام مي دهد. سومين مزيت اساسي اين كتاب به قدرداني آن از اعتماد مشروط هايدگر به قدرت انضمامي انديشه انساني مربوط مي شود. اين قدرداني بر پنج فصل پاياني غلبه دارد، آنچنان كه نويسنده از تشخيص امراض فرهنگ مدرن از ديدگاه هايدگر به سوي تجويز درماني براي آن از ناحيه او عطف توجه مي كند. يانگ اين گونه استدلال مي كند كه هايدگر، در بهترين حالاتش، حامي چرخش نه از ناپوشيدگي تكنولوژيكي هستي بل از تفسير متافيزيكي از اين ناپوشيدگي است، كه به موجب آن هرچيزي به عنوان منبعي محض مورد تفسير قرار مي گيرد. نويسنده اذعان دارد به اينكه زماني كه هايدگر- به واسطه شخصيت فلسفي و آن گونه كه من خواهم افزود، مخالفت با برداشت ابتدايي اش از فيزيك رياضي- علم طبيعي را (به عنوان مركزيت ناپوشيدگي تكنولوژيكي) با متافيزيك گردهم مي آورد نتايج ديگري پديد مي آيند. اما او ادعايي قوي داير بر اين مطلب را مطرح مي سازد كه «چرخش» هايدگر با وجود شيدايي مختصر و بي راهش به لاديسم در اوايل دهه 1930 و با وجود گرايشي كه به شكلي هوشيارانه منتقد تكنولوژي بود، فسخ به شمار مي رود، آن هم نه فسخ تكنولوژي مدرن بل فسخ متافيزيك (فصل 5: «چرخش»). يانگ به درستي مي افزايد كه اين فسخ، مستلزم تغييراتي چشمگير و پيشنهاداتي بي سابقه در رويه تكنولوژي خواهد بود. به ديگر بيان، بر اساس اين تفسير از هايدگر، نويسنده به دنبال برقراري آشتي ميان تاييد فراگير تكنولوژي مدرن با عقب نشيني به سبك زندگي كشاورزي در قرن نوزدهم است. بر همين اساس، نويسنده به مخالفت با اين مطلب مي پردازد كه اصرار هايدگر بر ناتواني انسان ها براي نجات فرهنگ معاصر نوعي سرنوشت باوري در خود فرو رفته يا كناره گيري رضامندانه و عقب نشيني از كنش مندي باشد. به عكس، فراخوان هايدگر براي چرخش شخصي شيوه يي از «مراقبت» يا به بيان دقيق تر كلمه، «شاعرانه اقامت گزيدن» است كه چرخش در جهان را مي پروراند. يانگ با هدف نشان دادن اينكه براي اين پرورش چيزي بسيار بيشتر از دفاعيه يي پرهيزكارانه براي احترام به چيزها وجود دارد، به روشن سازي آن چيزي مي پردازد كه بايد مورد مراقبت قرار گيرد (فصل 7: «اخلاق اقامت گزيدن») و اينكه اين مراقبت بايد چگونه انجام گيرد (فصل 8: «نگاهبان بودن») نويسنده به ما مي گويد كه آنچه بايد مورد مراقبت قرار گيرد همان چيزي است كه هايدگر قدسيت چهارگانه مي انگارد: طبيعت («زمين و آسمان»)، بشريت («ميرندگان») و خدايان.
او به تشخيص دو جنبه از «چگونه مورد مراقبت قرار دادن» مي پردازد: يكي محافظت و ديگري توانمندسازي براي مداخله (كه تقريبا با تمايز يونانيان ميان دو حالت پوئسيس (poiesis) تناظر دارد: يعني فيزيس (physis) و تخنه (techne)) . از آنجايي كه هايدگر كاركردهاي اين مراقبت را صراحتا در معماري مطرح كرده است، نويسنده در اين سه نحوه از مراقبت، ميان نمونه هاي ساختماني (معمارانه) و غيرساختماني تمايز قائل مي شود (محافظت و توانمندسازي براي مداخله) و از طريق توضيح نمونه هاي انضمامي هر كدام از نحوه هاي مراقبت از زمين، آسمان، ميرندگان و خدايان (كه مجموعا 16 مقوله را به همراه مثال شكل مي دهد)، به اثبات اين مطلب متعهد مي شود كه انديشه هايدگر درباره اقامت گزيدن نوعي از «اخلاق» محسوب مي شود (فصل 9: «پرورش نيروي نجات بخش»).

منبع:

مقاله جاری ترجمه ایست از نیمی از مرور انتقادی به اثر جولیان یانگ از مجموعه مرورهای انتقادی به آثار فلسفی در دانشگاه نوتردام, که کل مقاله در آدرس زیر موجود است:

http: //ndpr. nd. edu/
🍂آزادی حیوانات: موانع و پیشرفتها🍂
نویسنده: #پیتر_سینگر
مترجم: بهنام خداپناه

🍁در سال 2008، ده ها میلیون آمریکایی با ترس و ناباوری در خبرهای شامگاهی ویدئویی مخفی از گاوهای بسیار بیماری را مشاهده کردند که برای اینکه حرکت کنند مورد ضرب و شتم قرار گرفته، با مهمیزهای برقی بدانها شوک وارد شده، با باتونی به چشمانشان ضربه وارد می شد و با یک لیفتراک به اطراف هُل داده می شدند تا به اندازه کافی به «جعبه مرگ» [kill box] نزدیک شده تا از آن طریق کشتار گردیده و به گوشت تبدیل شوند. ویدئو در کشتارگاهِ وِست لَند/ هالمارک [Westland/ Hallmark]، در چینو، ایالتِ کالیفرنیا ضبط شده بود - اداره ای بزرگ و ظاهرا مدرن و تامین کننده اصلیِ برنامه غذاییِ ملیِ مدارس [National School Lunch Program]، که نه در مردابِ روستاییِ دورافتاده ای بلکه تنها در سی مایلیِ مرکزِ شهر لُس آنجلس واقع شده بود.

🍁این افشاگری ها تاییدیه جالب توجهی را برای اندیشه اصلیِ کتاب آزادی حیوانات [Animal Liberation] فراهم کردند. دانیِل یوگِرت ناوارو [Daniel Ugarte Navarro]، مدیرِ آغل های به نمایش درآمده در فیلم که به صورتِ گاوهای بیمار شوک الکتریکی وارد کرده، آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و از لیفتراکی برای حمل و نقل آنها استفاده می کرد، گفت که او هیچ کار نادرستی نکرده و "تنها کارِ خود را انجام داده بود." این بهانه ای است که ما پیشتر هم شنیده ایم، بدون آنکه عاری از ذره ای حقیقتِ ناخوشایند باشد. سوای از منفور بودنِ افعال یوگرِت، امرِ نادرستِ به مراتب بنیادی تری در خصوص اخلاق، و قانونی وجود دارد که بر نحوه رفتارِ ما با حیوانات حکمفرماست. اگر انسانها خواهانِ خوردنِ موجوداتِ حساس [به معنای توانمند به احساس درد و رنج] هستند و بر سر تولید گوشت با پایین ترین قیمتِ ممکن رقابت وجود دارد، پس سیستم به آندسته از کسانی پاداش خواهد داد که این تقاضا را برآورده سازند. بر این اساس، یوگرِت تنها کار خود را انجام داده بود. اما از «بختِ بدش» - برای او و برای وِست لَند/هالمارک - بازپرسی از انجمنِ شفقتِ ایالات متحده به شکلی مخفیانه در حال فیلمبرداری از کارهای او بود که به شکلی موثر همچنان در حال به حداکثر رساندنِ سودِ کارفرمایانش بود.

🍁نفرتِ فراگیرِ ناشی از این ویدئو و دیگر ویدئوهای مخفی از سوءاستفاده از حیوانات در اشاره به این مطلب است که این جهل، و نه بی تفاوتی نسبت به حیوانات، است که بیدادِ سازمانیِ انبوه نسبت به آنها را در ایالات متحده پابرجا نگه می دارد. اکنون که رسانه ها مسائلِ مربوط به حیوانات را به شکل جدی تری در نظر می گیرند، این جهل در حال فرو ریختن است. اما برای رسیدن به این نقطه کشاکشِ طولانی مدتی صورت گرفته است. از زمانیکه این کتاب برای نخستین بار در سال 1975 منتشر گردید، کارِ سختِ فعالانِ بی شمارِ حقوقِ حیوانات نه تنها در زمینه آگاهی بخشیِ عمومیِ بیشتر نسبت به سوءاستفاده از حیوانات، بلکه همچنین به صورتِ مزایای ملموسی برای آنها، نتیجه بخش بوده است.

🍁اما اکثریتِ قاطعِ حیواناتِ مورد سوءاستفاده انسانها، حیواناتِ مزرعه [دامها] هستند. درحالیکه شمارِ حیوانات مورد استفاده در پژوهش در ایالات متحده، در حدود بیست و پنج میلیون، تقریبا معادلِ جمعیت ایالت تگزاس است، تعداد پرندگان و پستانداران کشته شده برای خوراک - و دوباره تنها در ایالات متحده- همه ساله حدود ده میلیارد، یا یک و نیم برابرِ جمعیت جهان است. (این آمار شامل ماهی ها یا دیگر حیواناتِ آبزی نیست.) از آنجاییکه بیشترِ این حیوانات در دامپروری های صنعتی پرورش می یابند، رنج شان به مدتِ کلِّ زندگی شان به طول می انجامد.

🍁در سال 1971، وقتی تظاهراتِ کوچکی را علیه دامداری صنعتی سازماندهی می کردم، اینطور به نظر می رسید که در حال گلاویز شدن با صنعتِ غول پیکری هستیم که همه مخالفانِ خود را از سر راه بر خواهد داشت. خوشبختانه، اندیشه ها و مهربانی نشان داده اند که از قدرتِ کافی برای تغییرِ سیستم هایی برخوردارند که در آنها هزاران میلیون حیوان زندگی کرده و جان می سپارند...

متن کامل 👇
goo.gl/HYjxD2
@Bekhodnotes | @sedanet
شاید بد نباشد به مناسبت این روزها که همه جا صحبت درباره ترامپ و سیاستهای تبعیض آمیز او گرم است مجدد این مصاحبه با سینگر از پستوی نوشته های سابق به در آورده شده و خوانده شود. نکته جالب توجه عنوان این مصاحبه است. اینکه اخلاقی بودنِ کارکردن در دولت ترامپ در قالب یک پرسش مطرح میشود، آنهم قبل از روی کار آمدن او [مصاحبه قبل از شروع رسمی ریاست جمهوری اوست]، نشان از این دارد که بیشتر متفکران، و سینگر یکی از میان آنها، پیشاپیش میدانستند که با این فرد مشکلات بسیاری وجود خواهد داشت. و متاسفانه به رغم هشدارهای متفکران بسیاری نسبت به تبعات انتخاب چنین فردی، نشان از آن دارد که هر زمان فاصله میان جامعه و متفکران آن، از جمله متفکرانِ آکادمیک، بیشتر میشود، جامعه به سوی انتخابهای نادرست تر [و نه نادرست] سوق داده میشود. خواندن دوباره چکیده این مصاحبه خالی از لطف نیست👇👇👇👇
آیا کار کردن برای دونالد ترامپ اخلاقی است؟

امروز مصاحبه ای را با فیلسوف و اخلاقدان معاصر پیتر سینگر میخواندم در خصوص اینکه آیا کار کردن در دولت ترامپ عمل اخلاقی یی است آنهم با توجه به مواضع نژادپرستانه، جنسیت پرستانه و . . . این شخص. و سینگر با در نظر گرفتن چند شرط آنرا درست میدانست:

1. شخص مورد نظر برای تغییر وارد سیستم شود. (چیزی که من آنرا «حمله موریانه ای» نامگذاری میکنم به این معنا که شخص وارد سیستم شود و خلاف جریانِ آن سیستم، از درون و به شیوه ای مسالمت آمیز در جهت تغییر آن بکوشد.)

2. در صورتیکه فهمید از تغییر سیستم ناتوان است آنرا ترک گوید چرا که شخصی که وارد یک سیستم گردد و از تغییر آن ناتوان باشد در مقایسه با فردی که آن سیستم را از نزدیک درک نکرده، منتقد به مراتب کارآمدتری است و اینکه نزد عموم مردم نیز از اقبال بیشتری برخوردار خواهد بود.

البته از نظر سینگرِ فایده باور، که نتیجه گراست و ارزش یک عمل را برای او نتایجِ آن مشخص میسازد، همین مطلب در خصوص کارکردن برای شرکتی که مثلن حیوانات را به شدت مورد استثمار و بهره کشی قرار میدهد نیز صادق است، آنگونه که متن مصاحبه گواه این مطلب است. اگر مثلن من بتوانم به عنوان رئیس بخشی از یک شرکت تولیدلبنیات به فعالیت بپردازم و از این طریق موجبات تغییر در رفاهِ حیوانات را فراهم آورم، از این طریق توانسته ام نتایجِ کارآمدتر و بهتری را رقم بزنم.

به بیان کلی کلمه، عکس العملها نسبت به یک سیستمِ غیراخلاقی و ناکارآمد میتواند به دو شکل باشد: اتخاذ دیدگاهِ انقلابی و رادیکال در قبال آن، به معنای مخالفت کامل با آن سیستم و تحریم هرگونه همکاری و فعالیتی با آن بر اساس این استدلال که همکاری با چنین سیستمی میتواند به معنای به رسمیت شناختن آن گردد، و دیگری اتخاذِ دیدگاهِ اصلاحگرایانه و به مراتب محافظه کارانه تر در قبال آن، به این معنا که اگر بتوان با برخی مصالحه ها به سیستم نفوذ کرد و اسباب برخی تغییرات در آن را فراهم آورد چه بسا نتایج بهتری به بار آید.

در حالیکه هر کدام از این مواضع محاسن و معایب خاص خود را دارند و هرکدام به نحوی در استدلالشان صادق اند، برای فیلسوفی به مانند سینگر که همواره در پی تغییر و تبدیل جهان به جای بهتری است، ظاهرا اتخاذ موضع اصلاحگرایانه در اینباره نتایج عملی تر و کارآمدتری دارد.

متن مصاحبه با پیتر سینگر:
http://qz.com/834394/a-princeton-philosophy-professor-on-the-ethical-argument-for-working-for-the-trump-administration/
این هم چکیده حرفهای چامسکی پس از انتخاب ترامپ👇👇👇
چامسکی خطاب به آمریکایی‌هایی که رای ندادند: اشتباه کردید!

🔸«نوآم چامسکی» زبان‌شناس و نظریه‌پرداز سرشناس آمریکایی درباره انتخابات آمریکا خطاب به کسانی که به هیلاری کلینتون رای ندادند تا جلوی دونالد ترامپ را بگیرند، گفت که مرتکب خطای بزرگی شده‌اند.

🔹او درخصوص تاثیر ترامپ بر عرصه مسائل داخلی و خارجی گفت: ترامپ در هیچ طیفی نمی‌گنجد. او در هیچکدام از فعالیت‌های سیاسی تجربه‌ای ندارد. او هرگز مقامی نداشته است. او هیچگونه موقعیت سیاسی شناخته‌ شده هم ندارد.

🔹او اساسا یک "شو من" است. او فردی نادان، حساس و شری بزرگتر نسبت به هیلاری کلینتون است.

@irannewspaper
1. درد بدترین چیز عالم است. شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم که درد همان بدی است، هرچند از دو وجهه نظر متفاوت، یکی از منظری طبیعی و دیگری از منظری هنجارین و ارزشی. در یک کلام ناآزموده، چه بسا بتوان گفت که همه رذایل اخلاقی قابل فروکاست به دردند، هرچند صحت و سقم جهانشمولیتِ این ادعا باید در مورد تک تک این رذایل مورد بررسی قرار گیرد. اما برای اینکه بدیِ درد را بهتر تصور کنیم اندکی روی این واقعیت درنگ کنیم که هنگام درد کشیدن حاضریم چه کارها که نکنیم؟! نگاهی به تنوعی از داروهای مسکن و ضددرد به نحو خاص، و کل داروها و تجهیزات پزشکی به نحو عام که امروزه بشر ابداع و تولید کرده است، در اشاره به همین مطلبند که همّ و غمّ اصلی پزشکی، البته با مسامحه، همین کاستن از درد بوده است. ما در هنگام درد کشیدن، مادامیکه این درد حاصل انتخاب خودآگاهِ خودمان نباشد، به زمین و زمان چنگ میزنیم که به هر قیمتی که شده آنرا فرو بنشانیم. چه بسا چیزی را مصرف کنیم که، ولو به قیمت وارد ساختن آسیب جدی به دیگر اعضای بدنمان، به مدت کوتاهی هم که شده این درد را آرام کند. براین اساس، پر بیراه نبود که جان استوارت میل درد را معادل بدی میگرفت.

2. اما نکته اینجاست که این تنها ما انسانها نیستیم که در تجربه درد با یکدیگر سهیم هستیم. ما در تجربه این درد با خویشاوندانِ غیر انسانی مان (که برچسب عام و فراگیر «حیوانات» را طوری به آنها میزنیم که انگار خودمان تافته ای جدا بافته از آنان هستیم) مشترک هستیم. به همان اندازه که من و شما، آگاهانه، دردی را برنمی گزینیم، و ترجیح نمیدهیم، این در مورد گونه های دیگرِ حیوانی نیز صادق است. هیچ حیوانی، دستکم به صورت آگاهانه، برنمیگزیند که در درد باشد. به نحو خاص و مشخص، هیچ حیوانی کشته شدن، آسیب دیدن، و رنج کشیدن را انتخاب نمیکند. ترس و فرار از منبع آن، در همه گونه ها شاهدی بر این مدعاست. ترجیح همه گونه های حیوانی، من جمله خودِ ما، گریز و دوری از منبع درد است. درد درد است و درد بد است، خواه توسط کودکی احساس شده باشد، یا سیاهی، زنی یا مردی، و یا حیوانی. درد برای همه درد است، ولو افرادی متفاوت با آستانه های متفاوت از تجربه درد.

3. حال مسئله اصلی در بی تفاوتی ما به دردِ گونه های دیگر و به هیچ گرفتن آن است. ما بنا به دلایل بسیار زیادی دردِ گونه های دیگر را نمیبینیم، و یا اینگونه ترجیح میدهیم که نبینیم. منظورم از گونه های دیگر صرفا حیواناتی نیستند که در حیات وحش به صورت طبیعی زندگی میکنند و یا صرفا سگها و گربه های محلمان. بلکه گستره بسیار بیکرانی از جانورانی که برای خوراک، پوشاک، آزمایش، سرگرمی و . . . پرورش میدهیم. این گستره به قدری انبوه و بیکران هستند که به عنوان مثال در کشوری مثل آمریکا همه ساله حدود ده میلیارد، یا یک و نیم برابرِ جمعیت جهان (به استثنای ماهیها و دیگر آبزیان) حیوان در این راستا از میان میروند و تنها فدای منافعِ یک گونه خاص میشوند (اینکه چرا آمریکا را مثال زدم به خاطر شفافیت نسبیِ آمار این کشور در این زمینه است). مسئله اصلی ما در داشتن معیارهای دوگانه، یا دابل استاندارد، است. ما در حالیکه درد را برخود نمیپسندیم، آنرا در بدترین شکلش برای گونه های دیگر میپسندیم و روا میشمریم. ما هنوز گونه های دیگر را در سپهر اخلاقیِ خود نگنجانیده ایم، یا اینگونه ترجیح میدهیم که نگنجانیم، و با آنها به مثابه «دیگری»یی که باید به دردشان توجه کرد رفتار نمیکنیم. هنوز در این وهمِ دکارتی به سر میبریم که آنها ماشینهایی هستند مرکب از فنر و چرخ دنده، در حالیکه ما در نقطه مقابل آنها «روح در ماشینِ» تنیم. گرایش ما نسبت به آنها، در بهترین حالت، بی تفاوتی، و در بدترین حالت، عاملِ مستقیمی شدن برای دردشان است.

@BeKhodnotes
Thoughts Of A Dying Atheist
Muse
آهنگ «افکار یک ملحد در حال مرگ» [Thoughts Of A dying Atheist]

کاری از میوز [Muse] گروه راک بریتانیایی

از آلبوم آمرزش [Absolution]
شعر: متیو بلیمی [Matthew Bellamy]
@Bekhodnotes
«افکار یک ملحد در حال مرگ» [Thoughts Of A dying Atheist]


Eerie whispers trapped beneath my pillow
نجواهای مرموز گرفتار در زیر بالشت من
Won't let me sleep, your memories
خاطراتت، خواب را در چشمانم نخواهد خفت
I know you're in this room, I'm sure I heard you sigh
میدانم که در این اتاقی، مطمئنم که آه و حسرتت را شنیدم
Floating in between where our worlds collide
جاری در برزخ
It scares the hell out of me
هراسان از دوزخِ بیرون
And the end is all I can see
و پایان، تنها چیزی که میبینم
And it scares the hell out of me
و هراسان از دوزخِ بیرون
And the end is all I can see
و پایان، تنها چیزی که میبینم
I know the moment's near
میدانم که آن لحظه نزدیک است
And there's nothing we can do
و کاری از دست ما ساخته نیست
Look through a faithless eye
به چشمان یک بی ایمان به دقت نگاه کن
Are you afraid to die?
آیا از مرگ میهراسی؟
. . .

ظاهرا بلیمی این شعر را درباره الحادِ خود نوشته.

@Bekhodnotes
🍂ترجمه کامل مدخل «خودکشی» دائره المعارف فلسفی استنفورد🍂
نویسنده: مایکل چابی
ترجمه: #بهنام_خداپناه


خودکشی پدیده ­ای مبهم و آشفته­ کننده است. به دلیل ناتوانیِ دیگران در درگیریِ مستقیم با جهانِ ذهنی شخص اقدام کننده به خودکشی، این­طور به نظر می­رسد که خودکشی از تبیینی آسان طفره می­رود. این خصوصیّت تبیین ­ناپذیریِ خودکشی به شکل شگفت­ آوری توسط جِفری یوجِنایدس در رمان­ اش با عنوان خودکشی دوشیزگان بدست داده شده است. در رمان مذکور، راوی واکنش پنج پسر نوجوان را نسبت به خودکشی خواهرانشان شرح می­دهد. پسرانِ داستان مجموعه­ ای از متعلَّقات دختران مرده را نزد خود نگاهداری می­کنند، که در تلاشهایی مکررا بی­ فایده می­ کوشند تا از طریق وارسی آنها به ماهیّتِ مرگ دختران پی ببرند.

حتی زمانی که می­کوشیم پدیده ­ای همچون خودکشی را به شکلی دقیق توصیف کنیم، به طرز شگفت­ آوری، دشواری­های فلسفی مربوط به آن ظاهر می­شود، و این مسئله در مورد تلاشهایی که به منظور معرفی مسائل پیچیده­ ای درباره­ ی چگونگی توصیف و تبیین کنش انسانی صورت می­گیرد نیز صادق است. و در مورد خودکشی به نحو خاصّ، تشخیص مجموعه­ ای از شرایط ضروری و کافی که به خوبی با کاربرد معمول ما از این واژه جور درآید به شکل خاصّی چالش برانگیز است.

گفتمان فلسفی درباره ­ی خودکشی حداقل به زمان افلاطون باز می­گردد. گرچه، حداقل تا قبل از رواقیون، خودکشی نه به شکلی نظام­ مند بل به نحوی جسته و گریخته توجه فیلسوفان جهان سنّتی مدیترانه­ ای را معطوف خود ساخته بود. همانگونه که جان کوپر خاطر نشان کرده است (Cooper 1989, 10)، نه یونان باستان و نه جهان لاتینی واجد واژه­ ی مجزایی که به شکل شایسته ­ای ترجمان واژه ­ی امروزی ‘suicide’ باشد نبودند، ولو اینکه بیشتر دولت-شهرهای باستان خود-کشی را به عنوان عملی غیر قانونی منع کرده بودند.

شاید مهم­ترین رویداد در تاریخِ فلسفی خودکشی ظهورِ مسیحیتِ رسمی باشد، زیرا تعالیم مسیحیت روی هم رفته بر این باور بوده است که خودکشی به لحاظ اخلاقی امری نادرست است، آنهم به رغم این واقعیت که هیچ متنی در کتاب مقدس به شکل صریحی خودکشی را محکوم نمی­کند. در حالیکه یزدانشناسی مسیحی خودکشی را به عنوان «رابطه­ ای میان شیطان و فردِ گناهکار» در نظر می­گرفت (Minois 1999, 300)، فیلسوفان روشنگری بر آن بودند که خودکشی را بر حسب اصطلاحاتِ سکولار، و به عنوان واقعیتهایی درباره­ ی افراد، روانشناسی­های طبیعی­شان، و محیط خاصّ اجتماعی آنها به درک آورند.

*این مقاله پیشتر به صورت کوتاه­شده در ماهنامه علمی-تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت، آذر ماه ۱۳۹۲، دفتر مرگ اندیشی ۲، به چاپ رسیده بود. متن کامل آن هم اکنون در سایت صدانت قابل مشاهده است👇
goo.gl/vN6Hgk
@Bekhodnotes | @sedanet
اگر تاکنون خودکشی، به نحوی، ذهنتان را درگیر خود ساخته است، مقاله نسبتا مفصل بالا از دائره المعارف فلسفی استنفورد، که البته حکم یک کتابچه را دارد، از دست ندهید.🖕🖕🖕🖕
روح خیابان [Street Spirit] با عنوان فرعی محو شدن [Fade out]🖕🖕

یکی از معروفترین آهنگهای گروه راک بریتانیایی ریدیوهد [Radiohead] که تاکنون توسط افراد و گروههای دیگر نیز به انحاء مختلف مورد بازخوانی و اجرای مجدد قرار گرفته است. و اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک اجازه دهند من نیز قصد دارم در آینده آنرا با شعری فارسی اجرا کنم.

متن و ترجمه پیشنهادی من از شعر آن:

Rows of houses all bearing down on me
ردیفی از خانه ها به سوی من حمله ور میشوند
I can feel their blue hands touching me
میتوانم دستان آبی شان را حس کنم که مرا لمس میکنند
All these things into position
همه اینها به جای خود
All these things we'll one day swallow whole
یک روز همه اینها را خواهیم بلعید
And fade out again
و دوباره محو میشویم
And fade out
و محو
This machine will, will not communicate
این ماشین
These thoughts and the strain I am under
این افکار و فشاری را که زیر آن هستم منتقل نخواهد کرد
Be a world child, form a circle
کودکِ جهان باش، دایره ای بساز
Before we all go under
پیش از آنکه همگی مدفون شویم
And fade out again
و دوباره محو شویم
And fade out again
و دوباره محو
Cracked eggs, dead birds
تخم مرغهای شکسته، پرندگانِ مرده
Scream as they fight for life
درحالیکه برای حیات میجنگند ناله سر میدهند
I can feel death, can see its beady eyes
میتوانم مرگ را حس کنم، چشمانِ ریزش را ببینم
All these things into position
همه اینها به جای خود
All these things we'll one day swallow whole
یک روز همه اینها را خواهیم بلعید
And fade out again
و دوباره محو میشویم
And fade out again
و دوباره محو
Immerse your soul in love
روح خود را در عشق غرق کن

تام یورک [Tom York] خواننده و ترانه سرای گروه ریدیوهد که این آهنگ را نیز سروده است آن را «غمگین‌ترین آهنگ گروه معرفی می‌کند» و آن رابه «تونلی که هیچ نوری در انتهای آن نیست» تشبیه می‌کند. «روح خیابان» در جدول بریتانیا به رتبه پنجم رسید که بهترین رتبه تک‌اهنگ‌های ریدیوهد بعد از آهنگ «پارانوید اندروید» است که به رتبه سوم رسید. یورک میگوید: من هیچ وقت سعی نمی‌کنم چیزی بنویسم که ناامید کننده باشد. همه آهنگ‌های غمگین ما روزنهٔ امیدی در خود دارند حداقل پرتو نوری برای بهبود اما این آهنگ هیچ نقطه روشنی را نشان نمی‌دهد. مانند تونل تاریکی است که در انتهایش روشنی نیست. این آهنگ همه احساسات تراژیکی را که آزار دهنده هستند با ملودی خود بیان می‌کند و همه ما بهانه‌ای برای ارتباط برقرار کردن با آن داریم و این همان جداسازی و کناره‌گیری است. [این پاراگراف آخر برگرفته از ویکی پدیا است.]

@BeKhodnotes