Forwarded from اخلاق زیست محیطی
شما چطور فایده باوری هستید؟
🍀🍀در لینک زیر، آزمونی تقریبی با تعداد 9 سوال طراحی شده است که پس از پاسخ به همۀ سوالها میزانِ «فایده باور بودنِ» شما را با امتیازی که به شما میدهد مشخص میکند. ترجمۀ سوالهای این آزمون از قرار زیر هستند و گزینه های پاسخ نیز برای همه به ترتیب عبارتند از:
Strongly disagree (قویا مخالفم)
Disagree (مخالفم)
Somewhat disagree (تاحدی مخالفم)
Neither agree nor disagree (نه موافقم نه مخالف)
Somewhat agree (تاحدی موافقم)
Agree (موافقم)
Strongly agree (قویا موافقم)
1. If the only way to save another person’s life during an emergency is to sacrifice one’s own leg, then one is morally required to make this sacrifice.
اگر تنها راه برای نجات زندگیِ یک انسان در شرایط بحرانی این باشد مثلن شما پای خود را فدا کنید، پس اخلاقا ملزم به این هستید که این فداکاری را صورت دهید.
2.It is morally right to harm an innocent person if harming them is a necessary means to helping several other innocent people.
به لحاظ اخلاقی آسیب زدن به شخصی بیگناه درست است اگر آسیب رساندن به او راهی ضروری برای کمک به چندین فردِ بیگناه دیگر باشد.
3.From a moral point of view, we should feel obliged to give one of our kidneys to a person with kidney failure since we don’t need two kidneys to survive, but really only one to be healthy.
از چشم اندازِ اخلاقی، ما باید احساس تکلیف کنیم تا یکی از کلیه هایمان را به شخصی اهدا کنیم که ناکاراییِ کلیه دارد زیرا ما برای زنده ماندن به دو کلیه نیاز نداریم، بلکه با یکی هم میتوانیم سالم باشیم.
4. If the only way to ensure the overall well-being and happiness of the people is through the use of political oppression for a short, limited period, then political oppression should be used.
اگر تنها راه برای تضمین مجموع بهزیستی و خوشیِ افراد از طریق استفاده از سرکوب سیاسی برای دوره ای محدود و کوتاه باشد، پس سرکوب باید انجام شود.
5. From a moral perspective, people should care about the well-being of all human beings on the planet equally; they should not favor the well-being of people who are especially close to them either physically or emotionally.
از چشم اندازی اخلاقی، مردم باید به یک اندازه متوجه بهزیستیِ همۀ انسانهایی باشند که روی این کرۀ خاکی زندگی میکنند؛ آنها نباید نسبت به بهزیستیِ افرادی که به شکل ویژه ای با آنها پیوند سببی یا عاطفی دارند جانبداری از خود نشان دهند.
6.It is permissible to torture an innocent person if this would be necessary to provide information to prevent a bomb going off that would kill hundreds of people
شکنجۀ یک انسان بیگناه مجاز خواهد بود در صورتیکه این روش اطلاعات لازم را به ما برای کسب اطلاعات برای جلوگیری از انفجار بمبی و کشتار هزاران نفر فراهم کند.
7.It is just as wrong to fail to help someone as it is to actively harm them yourself.
جلوگیری از کمک به شخصی درست به اندازۀ آسیب رساندنِ عامدانه به او کارِ خطایی است.
8. Sometimes it is morally necessary for innocent people to die as collateral damage—if more people are saved overall.
گاهی به لحاظ اخلاقی ضروری است که به عنوان مثال برای نجاتِ جان مجموعِ افراد بیشتری، به عنوان عوارض جانبیِ این هدف افراد بیگناهی بمیرند.
9. It is morally wrong to keep money that one doesn’t really need if one can donate it to causes that provide effective help to those who will benefit a great deal.
به لحاظ اخلاقی خطاست که پولی را که واقعن بدان نیاز نداریم نزد خود نگه داریم اگر شخص بتواند آنرا ببخشد تا از این طریق باعث شود کمکهای موثر برای آندسته از افرادی فراهم شود که به میزان بالایی از آن نفع خواهند برد
✔️پس از پاسخ به پرسشها، به شما نمره ای داده میشود که بسته به اینکه نمرۀ شما چند شده باشد میزانِ فایده باور بودنِ شما مشخص میشود:
نمرات بین 7-20
به این معنا که شما اصلن خیلی فایده باور نیستید.
بین 21-31
شما احتمالن فکر میکنید که نتایج گاهی مواقع مهم اند، اما هنوز هم خیلی فایده باور نیستید
32-49
شما با برخی از فایده باوران موافقید، اما هنوز هم اجازۀ ورود به این مکتب را پیدا نکرده اید
50-63
شما خیلی فایده باورید! شما میتوانید پیتر سینگری برای خودتان باشید
این آزمون را میتوانید در لینک زیر مشاهده کنید:
http://blog.practicalethics.ox.ac.uk/test/how-utilitarian-are-you-the-oxford-utilitarianism-scale/
@BeKhodnotes
🍀🍀در لینک زیر، آزمونی تقریبی با تعداد 9 سوال طراحی شده است که پس از پاسخ به همۀ سوالها میزانِ «فایده باور بودنِ» شما را با امتیازی که به شما میدهد مشخص میکند. ترجمۀ سوالهای این آزمون از قرار زیر هستند و گزینه های پاسخ نیز برای همه به ترتیب عبارتند از:
Strongly disagree (قویا مخالفم)
Disagree (مخالفم)
Somewhat disagree (تاحدی مخالفم)
Neither agree nor disagree (نه موافقم نه مخالف)
Somewhat agree (تاحدی موافقم)
Agree (موافقم)
Strongly agree (قویا موافقم)
1. If the only way to save another person’s life during an emergency is to sacrifice one’s own leg, then one is morally required to make this sacrifice.
اگر تنها راه برای نجات زندگیِ یک انسان در شرایط بحرانی این باشد مثلن شما پای خود را فدا کنید، پس اخلاقا ملزم به این هستید که این فداکاری را صورت دهید.
2.It is morally right to harm an innocent person if harming them is a necessary means to helping several other innocent people.
به لحاظ اخلاقی آسیب زدن به شخصی بیگناه درست است اگر آسیب رساندن به او راهی ضروری برای کمک به چندین فردِ بیگناه دیگر باشد.
3.From a moral point of view, we should feel obliged to give one of our kidneys to a person with kidney failure since we don’t need two kidneys to survive, but really only one to be healthy.
از چشم اندازِ اخلاقی، ما باید احساس تکلیف کنیم تا یکی از کلیه هایمان را به شخصی اهدا کنیم که ناکاراییِ کلیه دارد زیرا ما برای زنده ماندن به دو کلیه نیاز نداریم، بلکه با یکی هم میتوانیم سالم باشیم.
4. If the only way to ensure the overall well-being and happiness of the people is through the use of political oppression for a short, limited period, then political oppression should be used.
اگر تنها راه برای تضمین مجموع بهزیستی و خوشیِ افراد از طریق استفاده از سرکوب سیاسی برای دوره ای محدود و کوتاه باشد، پس سرکوب باید انجام شود.
5. From a moral perspective, people should care about the well-being of all human beings on the planet equally; they should not favor the well-being of people who are especially close to them either physically or emotionally.
از چشم اندازی اخلاقی، مردم باید به یک اندازه متوجه بهزیستیِ همۀ انسانهایی باشند که روی این کرۀ خاکی زندگی میکنند؛ آنها نباید نسبت به بهزیستیِ افرادی که به شکل ویژه ای با آنها پیوند سببی یا عاطفی دارند جانبداری از خود نشان دهند.
6.It is permissible to torture an innocent person if this would be necessary to provide information to prevent a bomb going off that would kill hundreds of people
شکنجۀ یک انسان بیگناه مجاز خواهد بود در صورتیکه این روش اطلاعات لازم را به ما برای کسب اطلاعات برای جلوگیری از انفجار بمبی و کشتار هزاران نفر فراهم کند.
7.It is just as wrong to fail to help someone as it is to actively harm them yourself.
جلوگیری از کمک به شخصی درست به اندازۀ آسیب رساندنِ عامدانه به او کارِ خطایی است.
8. Sometimes it is morally necessary for innocent people to die as collateral damage—if more people are saved overall.
گاهی به لحاظ اخلاقی ضروری است که به عنوان مثال برای نجاتِ جان مجموعِ افراد بیشتری، به عنوان عوارض جانبیِ این هدف افراد بیگناهی بمیرند.
9. It is morally wrong to keep money that one doesn’t really need if one can donate it to causes that provide effective help to those who will benefit a great deal.
به لحاظ اخلاقی خطاست که پولی را که واقعن بدان نیاز نداریم نزد خود نگه داریم اگر شخص بتواند آنرا ببخشد تا از این طریق باعث شود کمکهای موثر برای آندسته از افرادی فراهم شود که به میزان بالایی از آن نفع خواهند برد
✔️پس از پاسخ به پرسشها، به شما نمره ای داده میشود که بسته به اینکه نمرۀ شما چند شده باشد میزانِ فایده باور بودنِ شما مشخص میشود:
نمرات بین 7-20
به این معنا که شما اصلن خیلی فایده باور نیستید.
بین 21-31
شما احتمالن فکر میکنید که نتایج گاهی مواقع مهم اند، اما هنوز هم خیلی فایده باور نیستید
32-49
شما با برخی از فایده باوران موافقید، اما هنوز هم اجازۀ ورود به این مکتب را پیدا نکرده اید
50-63
شما خیلی فایده باورید! شما میتوانید پیتر سینگری برای خودتان باشید
این آزمون را میتوانید در لینک زیر مشاهده کنید:
http://blog.practicalethics.ox.ac.uk/test/how-utilitarian-are-you-the-oxford-utilitarianism-scale/
@BeKhodnotes
Forwarded from بشقاب سبز
یک شب و یک گفتگوی عالی با بهنام خداپناه عزیز، مترجم کتاب آزادی حیوانات، شنبه ۳۰ دی، ساعت ۹ شب، در گروه خوراکیهای گیاهی https://news.1rj.ru/str/joinchat/A-w41z5vyMJIFTQ8HDV4zg
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
Homo Gastronomer:
رامک روشنایی سعی میکنه با تشویق صاحبان حیوانات به اهدای جسد آنها به دانشگاهها از کشتهشدن حیوانات زنده برای مقاصد علمی پیشگیری کنه ولی دانشگاهها همکاری نمیکنند.
به رامک کمک کنیم صداش شنیده بشه 3danet.ir/اهدای-جسد-حیوانات/
twitter.com/Bahadorina/status/955134783943839745
«بیش از ۱۲۰۰ حیوان در یک کلاس جانورشناسی کشته میشوند؛ طی سه ماه، در «فقط» یک کلاس ۱۲۰۰ حیوان. این میانگین آماری است که « رامک روشنایی» دندانپزشکی که هشت سال قبل موسسهی جایگزینهای آزمایش روی حیوانات را به این امید پایهگذاری کرد که دانشگاهها با او همکاری میکنند و این آمار هر روز کمتر از قبل میشود و یک روزی ممکن است به صفر برسد. اما این اتفاق رخ نداد. اینکه چرا دانشگاهها قبول نمیکنند در قبال دریافت جسد حیوانات، با نمونههای زنده کاری نداشته باشند هنوز مشخص نیست و بدتر از آن هنوز کسی نمیداند زمانی که پای اهدای جسد حیوانات وسط میآید و مردم با میل شخصیشان میخواهند جسد را اهدا کنند، چرا با آنها همکاری نمیشود؟...»
📡 @VahidOnline
توضیحات بیشتر:
رامک روشنایی سعی میکنه با تشویق صاحبان حیوانات به اهدای جسد آنها به دانشگاهها از کشتهشدن حیوانات زنده برای مقاصد علمی پیشگیری کنه ولی دانشگاهها همکاری نمیکنند.
به رامک کمک کنیم صداش شنیده بشه 3danet.ir/اهدای-جسد-حیوانات/
twitter.com/Bahadorina/status/955134783943839745
«بیش از ۱۲۰۰ حیوان در یک کلاس جانورشناسی کشته میشوند؛ طی سه ماه، در «فقط» یک کلاس ۱۲۰۰ حیوان. این میانگین آماری است که « رامک روشنایی» دندانپزشکی که هشت سال قبل موسسهی جایگزینهای آزمایش روی حیوانات را به این امید پایهگذاری کرد که دانشگاهها با او همکاری میکنند و این آمار هر روز کمتر از قبل میشود و یک روزی ممکن است به صفر برسد. اما این اتفاق رخ نداد. اینکه چرا دانشگاهها قبول نمیکنند در قبال دریافت جسد حیوانات، با نمونههای زنده کاری نداشته باشند هنوز مشخص نیست و بدتر از آن هنوز کسی نمیداند زمانی که پای اهدای جسد حیوانات وسط میآید و مردم با میل شخصیشان میخواهند جسد را اهدا کنند، چرا با آنها همکاری نمیشود؟...»
📡 @VahidOnline
توضیحات بیشتر:
صدانت
با اهدای جسد حیوانات میتوان از كشتن حیوانات در كلاسهای تشریح جلوگیری كرد • صدانت
هنوز كسی نمیداند زمانی كه پای اهدای جسد حیوانات وسط میآید و مردم با میل شخصیشان میخواهند جسد را اهدا كنند، چرا با آنها همكاری نمیشود؟ افراد زیادی ...
Forwarded from بشقاب سبز (Hamid Ankouti)
کتاب #آزادی_حیوانات به قلم #پیتر_سینگر، انقلابی جهانی به وجود آورد، #بهنام_خداپناه عزیز این کتاب راکه پر از افشاگری از حقایق پشت پرده بود را به زبان فارسی ترجمه کرد. این کتاب در آذرماه امسال به وسیله انتشارات ققنوس چاپ شد، گفتگویی داشتیم با بهنام عزیز در مورد این کتاب، که بسیار بسیار مفید بود.
فایل صوتی این گفتگو را تقدیم حضورتون میکنیم. 🙏🏻
https://news.1rj.ru/str/boshghabesabz
فایل صوتی این گفتگو را تقدیم حضورتون میکنیم. 🙏🏻
https://news.1rj.ru/str/boshghabesabz
Telegram
بشقاب سبز
هر بشقاب سبز یک پرچم صلح☘
آدرس ما در اینستاگرام:
@boshghabesabz
آدرس ما در اینستاگرام:
@boshghabesabz
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
Audio
🎙 گفتگو با #بهنام_خداپناه مترجم کتاب آزادی حیوانات اثر پیتر سینگر
🌾 @sedanet
🌾 @BeKhodnotes
🌾 @boshghabesabz
🌾 @sedanet
🌾 @BeKhodnotes
🌾 @boshghabesabz
Forwarded from Hot Movies
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم کوتاه «زمین»
او زنده است،
او مادر همه ماست،
او در حال نابودی ست،
نگذاریم از دست برود...!
🆑 @HotMovies
او زنده است،
او مادر همه ماست،
او در حال نابودی ست،
نگذاریم از دست برود...!
🆑 @HotMovies
🔴 بیش از ٢١ میلیون قطعه مرغ معدوم شد
رئیس سازمان دامپزشکی کشور: تاکنون بیش از ٢١ میلیون قطعه مرغ تخمگذار و مادر در اثر شیوع بیماری آنفلوآنزای پرندگان در کشور معدوم شده است./ ایرنا
✔️ 21 میلیون مرغ، یعنی 21 میلیون جان، یعنی 21 میلیون درد. تنها به واژۀ «معدوم شد» توجه کنید. آیا ما این واژه را برای انسانها به کار میبریم؟ به هیچ وجه. ما تعبیر معدوم شدن را در زبان روزمره بیشتر برای زباله ها و آشغالها، آنهم نازلترین نوعِ زباله که به نوعی تجدیدپذیر تلقی نمیشود، به کار میبریم. مثلن وقتی گفته میشود «چند تُن زبالۀ بیمارستانی معدوم شد». حتی واژۀ معدوم شدن را برای زباله های تجدیدپذیر هم ترجیح میدهیم به کار نبریم. اما این تعبیر را به همین آسانی برای موجوداتِ جاندار و رنجوری استفاده میکنیم که چندماهی است نُقل محافلِ سرگرمی و تمسخر ما شده اند! بیشتر این موجودات نه با علم به بیماری، بلکه تنها با ظنِّ به بیماری از میان میروند. کافیست یک مرغ در یک مرغداری مظنون به بیماری تشخیص داده شود تا همۀ مرغهای دیگر را زنده زنده در کیسه بریزند و دفنشان کنند. نمیدانم قساوت و ستم دیگر باید چگونه باشد تا اندکی حسِّ شفقت ما را تحریک کند.
در بیشتر کتابهایی که در حوزۀ اخلاق ارتباط با حیوانات خوانده ام، نویسندگان عاملِ اصلی بی توجهی انسانها را در کشورهای غربی به حیوانات ناشی از جهلشان میدانند. جهل نسبت به شرایط نگهداری و کشتار حیوانات. اما درخصوص جامعۀ ایرانی مسئله چیزی فراتر از جهل است. جامعۀ ایرانی نسبت به دیدنِ خشونت نسبت به حیوانات جَری شده است. تعجبی هم ندارد البته. وقتی در فرهنگی انواعِ رسوم اجتماعی و مناسکِ دینی اش با قربانی کردن و کشتنِ حیوانات، آنهم کشتنِ عیان، گره خورده باشد، دیگر کاملن مشخص خواهد بود که مشکل از جهل نیست. درحالیکه چه بسا بتوان جهل را با علم زدود اما قساوتِ نهادینه شده به این سادگیها قابل زدودن نیست. مایی که از کنار این خبر و خبرهای مشابه دیگر به راحتی ردّ میشویم و تنها عکس العملمان این است که «خُب، اگر معدوم هم نمیشدند بالاخره که روزی باید کشته میشدند» اصولن چطور میتوانیم نسبت به دیدنِ درد و رنجِ دیگری یی حتی از نوعِ خودمان توجه نشان دهیم؟ مگر نه اینکه «خُب، اگر فلانی الان نمی مرد، بالاخره که روزی باید می مرد»! این نگرش البته چیزِ نادری هم نیست. عکس العمل پزشکانی که در آلمانِ نازی روی انسانها آزمایش انجام میدادند نگرشی از همین دست بود. اگر عامل آن بی تفاوتیها نژادپرستی بود، عامل بی تفاوتیهای ما هم گونه پرستیِ ماست.
@BeKhodnotes
رئیس سازمان دامپزشکی کشور: تاکنون بیش از ٢١ میلیون قطعه مرغ تخمگذار و مادر در اثر شیوع بیماری آنفلوآنزای پرندگان در کشور معدوم شده است./ ایرنا
✔️ 21 میلیون مرغ، یعنی 21 میلیون جان، یعنی 21 میلیون درد. تنها به واژۀ «معدوم شد» توجه کنید. آیا ما این واژه را برای انسانها به کار میبریم؟ به هیچ وجه. ما تعبیر معدوم شدن را در زبان روزمره بیشتر برای زباله ها و آشغالها، آنهم نازلترین نوعِ زباله که به نوعی تجدیدپذیر تلقی نمیشود، به کار میبریم. مثلن وقتی گفته میشود «چند تُن زبالۀ بیمارستانی معدوم شد». حتی واژۀ معدوم شدن را برای زباله های تجدیدپذیر هم ترجیح میدهیم به کار نبریم. اما این تعبیر را به همین آسانی برای موجوداتِ جاندار و رنجوری استفاده میکنیم که چندماهی است نُقل محافلِ سرگرمی و تمسخر ما شده اند! بیشتر این موجودات نه با علم به بیماری، بلکه تنها با ظنِّ به بیماری از میان میروند. کافیست یک مرغ در یک مرغداری مظنون به بیماری تشخیص داده شود تا همۀ مرغهای دیگر را زنده زنده در کیسه بریزند و دفنشان کنند. نمیدانم قساوت و ستم دیگر باید چگونه باشد تا اندکی حسِّ شفقت ما را تحریک کند.
در بیشتر کتابهایی که در حوزۀ اخلاق ارتباط با حیوانات خوانده ام، نویسندگان عاملِ اصلی بی توجهی انسانها را در کشورهای غربی به حیوانات ناشی از جهلشان میدانند. جهل نسبت به شرایط نگهداری و کشتار حیوانات. اما درخصوص جامعۀ ایرانی مسئله چیزی فراتر از جهل است. جامعۀ ایرانی نسبت به دیدنِ خشونت نسبت به حیوانات جَری شده است. تعجبی هم ندارد البته. وقتی در فرهنگی انواعِ رسوم اجتماعی و مناسکِ دینی اش با قربانی کردن و کشتنِ حیوانات، آنهم کشتنِ عیان، گره خورده باشد، دیگر کاملن مشخص خواهد بود که مشکل از جهل نیست. درحالیکه چه بسا بتوان جهل را با علم زدود اما قساوتِ نهادینه شده به این سادگیها قابل زدودن نیست. مایی که از کنار این خبر و خبرهای مشابه دیگر به راحتی ردّ میشویم و تنها عکس العملمان این است که «خُب، اگر معدوم هم نمیشدند بالاخره که روزی باید کشته میشدند» اصولن چطور میتوانیم نسبت به دیدنِ درد و رنجِ دیگری یی حتی از نوعِ خودمان توجه نشان دهیم؟ مگر نه اینکه «خُب، اگر فلانی الان نمی مرد، بالاخره که روزی باید می مرد»! این نگرش البته چیزِ نادری هم نیست. عکس العمل پزشکانی که در آلمانِ نازی روی انسانها آزمایش انجام میدادند نگرشی از همین دست بود. اگر عامل آن بی تفاوتیها نژادپرستی بود، عامل بی تفاوتیهای ما هم گونه پرستیِ ماست.
@BeKhodnotes
96A18096.pdf
591.4 KB
فهرست کتاب فلسفۀ قاره ای و معنای زندگی (عنوان فارسی کتاب The Death of God and The Meaning of Life) اثر جولیان یانگ، ترجمه بهنام خداپناه، انتشارات حکمت، زمستان 96
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
Forwarded from حقوق حیوانات در ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو را ببینید، مرگِ بیش از ۵ میلیون #ماهی_قرمز فقط در ایام #نوروز ارزشش را دارد؟!
حقوق حیوانات در ایران
@iranian_animal_rights
حقوق حیوانات در ایران
@iranian_animal_rights
Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
پیشاپیش میدانستم که کشورهای اسکاندیناوی، من جمله فنلاندی که اکنون سه ماه است در آن ساکنم، یکی از تولیدکنندگان و مصرف کنندگانِ اصلیِ خز به شمار میروند. اما این باعث نشد که وقتی لبه های خَزگونه ای که بر لبۀ کلاهِ کاپشنهای زمستانیِ خیلی از مردمان اینجا، و حتی برخی اساتید دانشگاه، هویداست را ببینم کنجکاو نشوم که آیا این لبه های خزمانندِ زینتی، خَزِ واقعی هستند یا خَزهای مصنوعی. یک جستجوی ساده در سایتِ یکی از برندهای پوشاکِ این منطقه تقریبن همه چیز را مشخص کرد:
اکثر قریب به اتفاقِ این خَزها، خزهای واقعیِ راکون و روباه هستند.
شاید طنز ماجرا دیدنِ افرادِ بسیاری است که در حالیکه لباسی اینچنینی به تن دارند، با حیوان خانگی شان، که معمولن یک سگِ بامزۀ پشمالو است، در حال قدم زدن هستند. یکی ابزارِ زنده و دیگری ابزارِ مرده، یکی برای رفع تنهایی، دیگری برای رفعِ میلی کاذب در اثر شرطی سازیِ اجتماعی!
در لینک زیر میتوانید نمونه ای از این محصولات را ببینید:
http://www.luhta.fi/women#!jackets
@BeKhodnotes
اکثر قریب به اتفاقِ این خَزها، خزهای واقعیِ راکون و روباه هستند.
شاید طنز ماجرا دیدنِ افرادِ بسیاری است که در حالیکه لباسی اینچنینی به تن دارند، با حیوان خانگی شان، که معمولن یک سگِ بامزۀ پشمالو است، در حال قدم زدن هستند. یکی ابزارِ زنده و دیگری ابزارِ مرده، یکی برای رفع تنهایی، دیگری برای رفعِ میلی کاذب در اثر شرطی سازیِ اجتماعی!
در لینک زیر میتوانید نمونه ای از این محصولات را ببینید:
http://www.luhta.fi/women#!jackets
@BeKhodnotes
www.luhta.fi
Women – Luhta
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینهم نمونه ای از صنعتِ گرامی و فخیمۀ تولیدِ خز😟😟😶
این موجودِ عجیب و غریب روباه است که برای تولیدِ خز بیشتر، آنچنان پروار شده است تا پوستِ بیشتری برای برداشت داشته باشد!
@BeKhodnotes
این موجودِ عجیب و غریب روباه است که برای تولیدِ خز بیشتر، آنچنان پروار شده است تا پوستِ بیشتری برای برداشت داشته باشد!
@BeKhodnotes
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گزارشی سازمان حمایت از حیواناتِ PETA، از مطالعۀ موردی یی دربارۀ انجام آزمایش روی حیوانات در دانشگاهِ پیتسبورگِ آمریکا 😢
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
"گیاهخواری یه مثابۀ عکس العملی منفی نسبت به وضعِ موجود"
در جایی از قول دوستی شنیدم که میگفت گیاهخواریِ من یا شما، و عدم مصرف گوشت از ناحیۀ چندین نفر اصولن گره ای از مشکلاتِ رنج حیوانی حل نخواهد کرد، زیرا این رنج رنجِ سیستماتیکی است که اصولن با گیاهخواریِ من و شما رخت برنخواهد بست. به تعبیر دیگر، ما با سیستمِ غول پیکرِ صنعتی یی مواجهیم که کنشهای فردی چندان تاثیر مشخص و معتنابهی روی آن بر جای نخواهد گذاشت و چه ما گوشت بخوریم یا نه آن سیستم مصرف کنندۀ خود را به شکل دیگری فراهم خواهد کرد.
اینکه گیاهخواریِ من و شما تاثیری بر رنجِ سیستماتیکی که بر حیوانات می رود نخواهد گذاشت یک چیز است و عکس العمل تک تکِ ما انسانها نسبت بدان چیز دیگری است. بیایید به منطقِ این استدلال نگاهی بیاندازیم:
آیا از این مطلب که، به فرضِ این دوستان، گیاهخواریِ من و شما تاثیرِ چندانی بر فرایند رنجِ سیستماتیکی ندارد که دامداری صنعتی بر حیوانات وارد میکند میتوان نتیجه گرفت که ما هم باید با این رویه همراه شویم و در بهترین حالت به نوعی از بی عملی فرو افتیم؟ به تعبیر دیگر، آیا از اینکه کنشهای کوچک من و شما نمیتواند، به فرض این دوستان، تغییری در رویۀ بهره کشیِ جهانیِ حیوانات ایجاد کند میتوان نتیجه گرفت که ما باید دست روی دست بگذاریم و با این سیستم همراه شویم، و به تعبیر این دوستان تنها در این باتلاق همراه با دیگران دست و پا بزنیم؟ اینطور فکر نمیکنم. منطقِ این نگاه به نظر کمیتش لنگ میزند. مثالی میزنم: از اینکه در یک جامعه دروغ به شکلی سیستماتیک و نظام مند وجود دارد آیا نتیجه میشود که چون زورِ من به مثابۀ یک فرد به این نظامِ سیستماتیک از دروغ و ریا نمیرسد، در بهترین حالت تنها باید تنها نظاره گر باشم و به نوعی از بی عملی فرو لغزم؟ یعنی من هم مثل همه در باتلاقِ ریا و دروغگویی دست و پا بزنم و هیچ تلاشی هم برای برون رفت از آن نکنم؟ پرسش اساسی اینجاست که "دقیقن، عکس العمل من به مثابۀ یک فرد نسبت به وضعِ موجود چه باید باشد؟"
به نظرم، گیاهخواری یک عکس العمل اخلاقی علیه رویۀ موجود است: اینکه آیا من و شما باید با سیستمِ موجود همراه شویم یا نه یک پرسش اخلاقی است که برآیند خود را در قالب عملِ ما نشان میدهد. گیاهخواریِ من و شما، ولو هیچ تاثیری هم بر رویۀ رنج سیستماتیک حیوانات برجای نگذارد، که البته میگذارد، پاسخِ قاطع من و شما خواهد بود نسبت به یک رویه: موجه دانستنِ رویۀ موجود و همراهی با آن، یا ناموجه دانستنش و عدم همراهی با آن، خواه در هر دو شکل نظر و عمل باهم، یا نظرِ صرف و نه عمل. همچون زمانیکه در جامعه ای دروغ نهادینه شود، عکس العمل منفیِ من و شما نسبت به دروغگویی، درواقع عبارتست از پاسخ منفی ما به رویه ای که میدانیم نادرست و ناموجه است. این دستکم، تنها چیزی است که به مثابۀ افراد از من و شما بر می آید. و البته، ویژگیهای روانشناختیِ آدمها چه بسا باعث شکل گیری رویکردهای متفاوت در دو حوزۀ نظر و عمل نسبت به یک امر خطا میشود:
کسانیکه نسبت به یک مشی خطا هم در عمل و هم در نظر پاسخ منفی میدهند،
کسانیکه نسبت بدان در نظر پاسخ منفی میدهند اما آن میزان از کفِّ نفس و خود-داری را در خود نمی بینند تا آن را نسبت به عمل تسری دهند.
@BeKhodnotes
در جایی از قول دوستی شنیدم که میگفت گیاهخواریِ من یا شما، و عدم مصرف گوشت از ناحیۀ چندین نفر اصولن گره ای از مشکلاتِ رنج حیوانی حل نخواهد کرد، زیرا این رنج رنجِ سیستماتیکی است که اصولن با گیاهخواریِ من و شما رخت برنخواهد بست. به تعبیر دیگر، ما با سیستمِ غول پیکرِ صنعتی یی مواجهیم که کنشهای فردی چندان تاثیر مشخص و معتنابهی روی آن بر جای نخواهد گذاشت و چه ما گوشت بخوریم یا نه آن سیستم مصرف کنندۀ خود را به شکل دیگری فراهم خواهد کرد.
اینکه گیاهخواریِ من و شما تاثیری بر رنجِ سیستماتیکی که بر حیوانات می رود نخواهد گذاشت یک چیز است و عکس العمل تک تکِ ما انسانها نسبت بدان چیز دیگری است. بیایید به منطقِ این استدلال نگاهی بیاندازیم:
آیا از این مطلب که، به فرضِ این دوستان، گیاهخواریِ من و شما تاثیرِ چندانی بر فرایند رنجِ سیستماتیکی ندارد که دامداری صنعتی بر حیوانات وارد میکند میتوان نتیجه گرفت که ما هم باید با این رویه همراه شویم و در بهترین حالت به نوعی از بی عملی فرو افتیم؟ به تعبیر دیگر، آیا از اینکه کنشهای کوچک من و شما نمیتواند، به فرض این دوستان، تغییری در رویۀ بهره کشیِ جهانیِ حیوانات ایجاد کند میتوان نتیجه گرفت که ما باید دست روی دست بگذاریم و با این سیستم همراه شویم، و به تعبیر این دوستان تنها در این باتلاق همراه با دیگران دست و پا بزنیم؟ اینطور فکر نمیکنم. منطقِ این نگاه به نظر کمیتش لنگ میزند. مثالی میزنم: از اینکه در یک جامعه دروغ به شکلی سیستماتیک و نظام مند وجود دارد آیا نتیجه میشود که چون زورِ من به مثابۀ یک فرد به این نظامِ سیستماتیک از دروغ و ریا نمیرسد، در بهترین حالت تنها باید تنها نظاره گر باشم و به نوعی از بی عملی فرو لغزم؟ یعنی من هم مثل همه در باتلاقِ ریا و دروغگویی دست و پا بزنم و هیچ تلاشی هم برای برون رفت از آن نکنم؟ پرسش اساسی اینجاست که "دقیقن، عکس العمل من به مثابۀ یک فرد نسبت به وضعِ موجود چه باید باشد؟"
به نظرم، گیاهخواری یک عکس العمل اخلاقی علیه رویۀ موجود است: اینکه آیا من و شما باید با سیستمِ موجود همراه شویم یا نه یک پرسش اخلاقی است که برآیند خود را در قالب عملِ ما نشان میدهد. گیاهخواریِ من و شما، ولو هیچ تاثیری هم بر رویۀ رنج سیستماتیک حیوانات برجای نگذارد، که البته میگذارد، پاسخِ قاطع من و شما خواهد بود نسبت به یک رویه: موجه دانستنِ رویۀ موجود و همراهی با آن، یا ناموجه دانستنش و عدم همراهی با آن، خواه در هر دو شکل نظر و عمل باهم، یا نظرِ صرف و نه عمل. همچون زمانیکه در جامعه ای دروغ نهادینه شود، عکس العمل منفیِ من و شما نسبت به دروغگویی، درواقع عبارتست از پاسخ منفی ما به رویه ای که میدانیم نادرست و ناموجه است. این دستکم، تنها چیزی است که به مثابۀ افراد از من و شما بر می آید. و البته، ویژگیهای روانشناختیِ آدمها چه بسا باعث شکل گیری رویکردهای متفاوت در دو حوزۀ نظر و عمل نسبت به یک امر خطا میشود:
کسانیکه نسبت به یک مشی خطا هم در عمل و هم در نظر پاسخ منفی میدهند،
کسانیکه نسبت بدان در نظر پاسخ منفی میدهند اما آن میزان از کفِّ نفس و خود-داری را در خود نمی بینند تا آن را نسبت به عمل تسری دهند.
@BeKhodnotes
چرا انسان مدرن بیشتر گرفتار پوچی میشود؟
مادام گفته میشود که انسان مدرن بیش از انسانِ گذشته درگیر مسئلۀ پوچی و بی معنایی زندگی است. مفروض من هم بر صحت این مدعاست. اما مسئلۀ اینجاست که چرا؟ چرا انسان مدرن، در قیاس با انسان سنتی، به مراتب بیشتر گرفتار افسردگی و پوچی میشود؟ خوب، میتوان پاسخهای مختلفی به این پرسش داد. مثلن میتوان با نیچه همکلام شد و علتِ آن را «مرگ خدا» دانست. اگر خدا در جهانِ سنتی شالوده و اساسِ معناداری را شکل میداد، اگر دستِ خدا در پسا پشتِ هر پدیده ای مخفی بود و تبیین نهایی برای هر چیزی را همین خدا بدست میداد، زمانۀ مدرن بواسطۀ علم فنومنالیستیِ مدرن خدا را از صحنۀ عالم بیرون کرد و به تعبیر نیچه او را کُشت. اینچنین بود که ارزشها بی ارزش شدند زیرا اساس و مرجعِ این ارزشها که همان خدا بود از میان رفت: و اینگونه پوچی به مثابۀ بی ارزش شدنِ ارزشهای سنتی سر برآورد.
یا میتوان با ماکس وبر همراه شد و جهان مدرن را جهانِ «اسطوره زدایی شدۀ» سرد و بی روحی دانست که همه چیز در آن در ساختاری علمی تبیین می یابند. در چنین جهانی دیگر امر رازآمیز و حیرت انگیزی وجود ندارد. هرچه هست قابل تبیین و اندازه گیریِ دقیق علمی است. ولو شکافها و رخنه هایی هم در تبییناتِ علمی وجود داشته باشد، این رخنه ها نیز چه بسا روزی تبیینِ مناسبِ خود را صرفن در درونِ مناسباتِ قابل محاسبه و اندازه گیریِ اینجهانی بیابند.
درحالیکه چه بسا بتوان همۀ این تبیینها را از وجوهی درست دانست، اما تبیینِ به مراتب کلی تری هم میتوان از مسئلۀ پوچی و بی معناییِ زندگی در زمانۀ مدرن به دست داد که بیشتر به نحوۀ زندگیِ انسان مدرن در مقایسه با انسانِ سنتی مربوط میشود. براین اساس، درحالیکه انسان سنتی مادام درگیرِ نیازهای ابتداییِ روزانۀ خود بود، بیشترِ محصولاتِ موردنیاز خود را با کارِ یدیِ خود از طریق کشاورزی، دامپروری و . . . در فرایندی مداوم و همه روزه بدست می آورد، انسان مدرن مشغلۀ انسانِ سنتی را از این جهات ندارد. بیشتر فرآورده های موردنیازِ انسان مدرنِ شهری حاصل کارِ خودِ او نیست. انسان مدرن هرچیزی را که بخواهد از طریق پول و بدون آنکه نیاز باشد وقتِ زیادی را صرف آن کند بدست می آورد. طبیعتن آنچه به تبع این شیوۀ زندگی سر بر می آورد، وقتِ سرشار و اضافه ای است که انسانِ سنتی از آن محروم بود. فراغِ بالِ انسانِ مدرن از فراهم آوردن و تولیدِ امور معیشتی اش وقتِ زیادی را در اختیار او قرار داده که دربارۀ خیلی از مسائل، درست یا غلط، مثبت یا منفی، بیشتر فکر کند. و همین فکر کردنِ او عاملی شده است از برای فرو افتادنش در افسردگی و پوچیِ بیشتر. در جایی راجع به سالخورده ترین شخص جهان میخواندم که به گمانم صد وبیست سالی سن داشت. او در پاسخ به این سوال که راز زندگیِ طولانی اش چیست «کتاب نخواندن» و «فکر نکردن» را دو عامل مهم ذکر کرده بود! فارغ از اینکه این گزارش و ادعا تا چه اندازه صحت دارد، به نظر نسبت معکوسی بین شاد بودن و فکر کردن وجود دارد؛ هرچه انسان شادتر کمتر اهل غور و فکر و هرچه بیشتر اهل غور و فکر کمتر شاد! بیهوده نیست که روانشناسان یکی از تجهویزهایی که برای بیمارانِ مبتلا به افسردگی پیشنهاد میکنند درگیر شدن در فعالیتهای بدنی و کارهای یدی است. به نظر میرسد انسان هرچه بیشتر می اندیشد، و بیشتر به کنه مسائل میرود، پژمرده تر، خموده تر و افسرده تر میگردد!
@BeKhodnotes
مادام گفته میشود که انسان مدرن بیش از انسانِ گذشته درگیر مسئلۀ پوچی و بی معنایی زندگی است. مفروض من هم بر صحت این مدعاست. اما مسئلۀ اینجاست که چرا؟ چرا انسان مدرن، در قیاس با انسان سنتی، به مراتب بیشتر گرفتار افسردگی و پوچی میشود؟ خوب، میتوان پاسخهای مختلفی به این پرسش داد. مثلن میتوان با نیچه همکلام شد و علتِ آن را «مرگ خدا» دانست. اگر خدا در جهانِ سنتی شالوده و اساسِ معناداری را شکل میداد، اگر دستِ خدا در پسا پشتِ هر پدیده ای مخفی بود و تبیین نهایی برای هر چیزی را همین خدا بدست میداد، زمانۀ مدرن بواسطۀ علم فنومنالیستیِ مدرن خدا را از صحنۀ عالم بیرون کرد و به تعبیر نیچه او را کُشت. اینچنین بود که ارزشها بی ارزش شدند زیرا اساس و مرجعِ این ارزشها که همان خدا بود از میان رفت: و اینگونه پوچی به مثابۀ بی ارزش شدنِ ارزشهای سنتی سر برآورد.
یا میتوان با ماکس وبر همراه شد و جهان مدرن را جهانِ «اسطوره زدایی شدۀ» سرد و بی روحی دانست که همه چیز در آن در ساختاری علمی تبیین می یابند. در چنین جهانی دیگر امر رازآمیز و حیرت انگیزی وجود ندارد. هرچه هست قابل تبیین و اندازه گیریِ دقیق علمی است. ولو شکافها و رخنه هایی هم در تبییناتِ علمی وجود داشته باشد، این رخنه ها نیز چه بسا روزی تبیینِ مناسبِ خود را صرفن در درونِ مناسباتِ قابل محاسبه و اندازه گیریِ اینجهانی بیابند.
درحالیکه چه بسا بتوان همۀ این تبیینها را از وجوهی درست دانست، اما تبیینِ به مراتب کلی تری هم میتوان از مسئلۀ پوچی و بی معناییِ زندگی در زمانۀ مدرن به دست داد که بیشتر به نحوۀ زندگیِ انسان مدرن در مقایسه با انسانِ سنتی مربوط میشود. براین اساس، درحالیکه انسان سنتی مادام درگیرِ نیازهای ابتداییِ روزانۀ خود بود، بیشترِ محصولاتِ موردنیاز خود را با کارِ یدیِ خود از طریق کشاورزی، دامپروری و . . . در فرایندی مداوم و همه روزه بدست می آورد، انسان مدرن مشغلۀ انسانِ سنتی را از این جهات ندارد. بیشتر فرآورده های موردنیازِ انسان مدرنِ شهری حاصل کارِ خودِ او نیست. انسان مدرن هرچیزی را که بخواهد از طریق پول و بدون آنکه نیاز باشد وقتِ زیادی را صرف آن کند بدست می آورد. طبیعتن آنچه به تبع این شیوۀ زندگی سر بر می آورد، وقتِ سرشار و اضافه ای است که انسانِ سنتی از آن محروم بود. فراغِ بالِ انسانِ مدرن از فراهم آوردن و تولیدِ امور معیشتی اش وقتِ زیادی را در اختیار او قرار داده که دربارۀ خیلی از مسائل، درست یا غلط، مثبت یا منفی، بیشتر فکر کند. و همین فکر کردنِ او عاملی شده است از برای فرو افتادنش در افسردگی و پوچیِ بیشتر. در جایی راجع به سالخورده ترین شخص جهان میخواندم که به گمانم صد وبیست سالی سن داشت. او در پاسخ به این سوال که راز زندگیِ طولانی اش چیست «کتاب نخواندن» و «فکر نکردن» را دو عامل مهم ذکر کرده بود! فارغ از اینکه این گزارش و ادعا تا چه اندازه صحت دارد، به نظر نسبت معکوسی بین شاد بودن و فکر کردن وجود دارد؛ هرچه انسان شادتر کمتر اهل غور و فکر و هرچه بیشتر اهل غور و فکر کمتر شاد! بیهوده نیست که روانشناسان یکی از تجهویزهایی که برای بیمارانِ مبتلا به افسردگی پیشنهاد میکنند درگیر شدن در فعالیتهای بدنی و کارهای یدی است. به نظر میرسد انسان هرچه بیشتر می اندیشد، و بیشتر به کنه مسائل میرود، پژمرده تر، خموده تر و افسرده تر میگردد!
@BeKhodnotes