دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
هایدگر واپسین نویسنده: جولیان یانگ ترجمه: بهنام خداپناه تعداد صفحات: 208 صفحه ناشر: حکمت، بهار 1394
نگاهی به کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ
اين دفاعيه درخشان از فلسفه واپسين هايدگر كه عنوان كامل آن به زبان انگليسي عبارت است از: (Heidegger’s Later Philosophy (Cambridge Uni Press، 2002 كامل كننده سه گانه يي است در تلاش هايي مجزا براي فهم انديشه هاي اين فيلسوف. اما با وجود اينكه اين اثر جزو آخرين سه گانه از اين مجموعه به شمار مي رود، مطالعه دو اثر ابتدايي تر اين مجموعه با عناوين «هايدگر، فلسفه، نازيسم» و «فلسفه هنر هايدگر»براي مطالعه، اثر جاري ضروري نيست. حداقل مي توان سه مزيت اساسي را براي اين مطالعه ارزشمند برشمرد. نخستين مزيت كتاب حاضر به سبك فوق العاده روشن و واضح نويسنده و همچنين ساختار مختصر و كوتاه آن مربوط مي شود. يقينا اين فضيلت مرهون اين واقعيت است كه نويسنده در حالي كه گهگاهي منتقد هايدگر به شمار مي رود، عموما با مواضع او موافق است و همين مساله خواننده را از مباحث پرلغتي كه بيشتر مطالعات درباره هايدگر به آنها گرفتار هستند رها مي كند. با اين حال، نويسنده در طرح ريزي چندين درونمايه اساسي انديشه هايدگر واپسين در استدلالي موثر كامياب مي شود. اين استدلال مرا به سوي دومين مزيت اصلي اين اثر، يعني تلاش آن براي اثبات يگانگي فلسفه واپسين هايدگر مي كشاند. در فصل آغازين، نويسنده نگاهي مختصر به اين مساله مي اندازد كه هايدگر چگونه درباره حقيقت و هستي در شيوه يي مي انديشد كه در مخالفت با متافيزيك (به معناي سوءتفسير افق خاصي از ناپوشيدگي به عنوان «ساختار خود واقعيت») قرار دارد. در مابقي كتاب، نويسنده به اثبات ارتباط ميان اين انديشه ضد- متافيزيكي با انتقادات فرهنگي هايدگر مي پردازد. در فصل هاي 2 تا 4 (به ترتيب با عناوين «فلاكت مدرنيته»، «ذات تكنولوژي»، و «اقامت گزيدن») نويسنده مرور انتقادي خود از نشانه هاي بيماري فرهنگ معاصر را به سوي نتيجه گيري درباره تشخيص متافيزيك به عنوان علت فقدان خدايان مدرنيته، خشونت تكنولوژي آن، و بي خانماني اش مي كشاند. به ويژه اينكه او در فصل 3 حرفه عالي توضيح (الف) خشونت رفتار با هر چيزي به عنوان هيچ چيز مگر منبع صرف و (ب) جشنواره شاعرانه به عنوان پادزهري براي تصوير متافيزيكي از چيزها كه اين خشونت موجود در جهان مدرن به خاطر آن است را مطابق اصطلاحات هايدگر به خوبي انجام مي دهد. سومين مزيت اساسي اين كتاب به قدرداني آن از اعتماد مشروط هايدگر به قدرت انضمامي انديشه انساني مربوط مي شود. اين قدرداني بر پنج فصل پاياني غلبه دارد، آنچنان كه نويسنده از تشخيص امراض فرهنگ مدرن از ديدگاه هايدگر به سوي تجويز درماني براي آن از ناحيه او عطف توجه مي كند. يانگ اين گونه استدلال مي كند كه هايدگر، در بهترين حالاتش، حامي چرخش نه از ناپوشيدگي تكنولوژيكي هستي بل از تفسير متافيزيكي از اين ناپوشيدگي است، كه به موجب آن هرچيزي به عنوان منبعي محض مورد تفسير قرار مي گيرد. نويسنده اذعان دارد به اينكه زماني كه هايدگر- به واسطه شخصيت فلسفي و آن گونه كه من خواهم افزود، مخالفت با برداشت ابتدايي اش از فيزيك رياضي- علم طبيعي را (به عنوان مركزيت ناپوشيدگي تكنولوژيكي) با متافيزيك گردهم مي آورد نتايج ديگري پديد مي آيند. اما او ادعايي قوي داير بر اين مطلب را مطرح مي سازد كه «چرخش» هايدگر با وجود شيدايي مختصر و بي راهش به لاديسم در اوايل دهه 1930 و با وجود گرايشي كه به شكلي هوشيارانه منتقد تكنولوژي بود، فسخ به شمار مي رود، آن هم نه فسخ تكنولوژي مدرن بل فسخ متافيزيك (فصل 5: «چرخش»). يانگ به درستي مي افزايد كه اين فسخ، مستلزم تغييراتي چشمگير و پيشنهاداتي بي سابقه در رويه تكنولوژي خواهد بود. به ديگر بيان، بر اساس اين تفسير از هايدگر، نويسنده به دنبال برقراري آشتي ميان تاييد فراگير تكنولوژي مدرن با عقب نشيني به سبك زندگي كشاورزي در قرن نوزدهم است. بر همين اساس، نويسنده به مخالفت با اين مطلب مي پردازد كه اصرار هايدگر بر ناتواني انسان ها براي نجات فرهنگ معاصر نوعي سرنوشت باوري در خود فرو رفته يا كناره گيري رضامندانه و عقب نشيني از كنش مندي باشد. به عكس، فراخوان هايدگر براي چرخش شخصي شيوه يي از «مراقبت» يا به بيان دقيق تر كلمه، «شاعرانه اقامت گزيدن» است كه چرخش در جهان را مي پروراند. يانگ با هدف نشان دادن اينكه براي اين پرورش چيزي بسيار بيشتر از دفاعيه يي پرهيزكارانه براي احترام به چيزها وجود دارد، به روشن سازي آن چيزي مي پردازد كه بايد مورد مراقبت قرار گيرد (فصل 7: «اخلاق اقامت گزيدن») و اينكه اين مراقبت بايد چگونه انجام گيرد (فصل 8: «نگاهبان بودن») نويسنده به ما مي گويد كه آنچه بايد مورد مراقبت قرار گيرد همان چيزي است كه هايدگر قدسيت چهارگانه مي انگارد: طبيعت («زمين و آسمان»)، بشريت («ميرندگان») و خدايان.
اين دفاعيه درخشان از فلسفه واپسين هايدگر كه عنوان كامل آن به زبان انگليسي عبارت است از: (Heidegger’s Later Philosophy (Cambridge Uni Press، 2002 كامل كننده سه گانه يي است در تلاش هايي مجزا براي فهم انديشه هاي اين فيلسوف. اما با وجود اينكه اين اثر جزو آخرين سه گانه از اين مجموعه به شمار مي رود، مطالعه دو اثر ابتدايي تر اين مجموعه با عناوين «هايدگر، فلسفه، نازيسم» و «فلسفه هنر هايدگر»براي مطالعه، اثر جاري ضروري نيست. حداقل مي توان سه مزيت اساسي را براي اين مطالعه ارزشمند برشمرد. نخستين مزيت كتاب حاضر به سبك فوق العاده روشن و واضح نويسنده و همچنين ساختار مختصر و كوتاه آن مربوط مي شود. يقينا اين فضيلت مرهون اين واقعيت است كه نويسنده در حالي كه گهگاهي منتقد هايدگر به شمار مي رود، عموما با مواضع او موافق است و همين مساله خواننده را از مباحث پرلغتي كه بيشتر مطالعات درباره هايدگر به آنها گرفتار هستند رها مي كند. با اين حال، نويسنده در طرح ريزي چندين درونمايه اساسي انديشه هايدگر واپسين در استدلالي موثر كامياب مي شود. اين استدلال مرا به سوي دومين مزيت اصلي اين اثر، يعني تلاش آن براي اثبات يگانگي فلسفه واپسين هايدگر مي كشاند. در فصل آغازين، نويسنده نگاهي مختصر به اين مساله مي اندازد كه هايدگر چگونه درباره حقيقت و هستي در شيوه يي مي انديشد كه در مخالفت با متافيزيك (به معناي سوءتفسير افق خاصي از ناپوشيدگي به عنوان «ساختار خود واقعيت») قرار دارد. در مابقي كتاب، نويسنده به اثبات ارتباط ميان اين انديشه ضد- متافيزيكي با انتقادات فرهنگي هايدگر مي پردازد. در فصل هاي 2 تا 4 (به ترتيب با عناوين «فلاكت مدرنيته»، «ذات تكنولوژي»، و «اقامت گزيدن») نويسنده مرور انتقادي خود از نشانه هاي بيماري فرهنگ معاصر را به سوي نتيجه گيري درباره تشخيص متافيزيك به عنوان علت فقدان خدايان مدرنيته، خشونت تكنولوژي آن، و بي خانماني اش مي كشاند. به ويژه اينكه او در فصل 3 حرفه عالي توضيح (الف) خشونت رفتار با هر چيزي به عنوان هيچ چيز مگر منبع صرف و (ب) جشنواره شاعرانه به عنوان پادزهري براي تصوير متافيزيكي از چيزها كه اين خشونت موجود در جهان مدرن به خاطر آن است را مطابق اصطلاحات هايدگر به خوبي انجام مي دهد. سومين مزيت اساسي اين كتاب به قدرداني آن از اعتماد مشروط هايدگر به قدرت انضمامي انديشه انساني مربوط مي شود. اين قدرداني بر پنج فصل پاياني غلبه دارد، آنچنان كه نويسنده از تشخيص امراض فرهنگ مدرن از ديدگاه هايدگر به سوي تجويز درماني براي آن از ناحيه او عطف توجه مي كند. يانگ اين گونه استدلال مي كند كه هايدگر، در بهترين حالاتش، حامي چرخش نه از ناپوشيدگي تكنولوژيكي هستي بل از تفسير متافيزيكي از اين ناپوشيدگي است، كه به موجب آن هرچيزي به عنوان منبعي محض مورد تفسير قرار مي گيرد. نويسنده اذعان دارد به اينكه زماني كه هايدگر- به واسطه شخصيت فلسفي و آن گونه كه من خواهم افزود، مخالفت با برداشت ابتدايي اش از فيزيك رياضي- علم طبيعي را (به عنوان مركزيت ناپوشيدگي تكنولوژيكي) با متافيزيك گردهم مي آورد نتايج ديگري پديد مي آيند. اما او ادعايي قوي داير بر اين مطلب را مطرح مي سازد كه «چرخش» هايدگر با وجود شيدايي مختصر و بي راهش به لاديسم در اوايل دهه 1930 و با وجود گرايشي كه به شكلي هوشيارانه منتقد تكنولوژي بود، فسخ به شمار مي رود، آن هم نه فسخ تكنولوژي مدرن بل فسخ متافيزيك (فصل 5: «چرخش»). يانگ به درستي مي افزايد كه اين فسخ، مستلزم تغييراتي چشمگير و پيشنهاداتي بي سابقه در رويه تكنولوژي خواهد بود. به ديگر بيان، بر اساس اين تفسير از هايدگر، نويسنده به دنبال برقراري آشتي ميان تاييد فراگير تكنولوژي مدرن با عقب نشيني به سبك زندگي كشاورزي در قرن نوزدهم است. بر همين اساس، نويسنده به مخالفت با اين مطلب مي پردازد كه اصرار هايدگر بر ناتواني انسان ها براي نجات فرهنگ معاصر نوعي سرنوشت باوري در خود فرو رفته يا كناره گيري رضامندانه و عقب نشيني از كنش مندي باشد. به عكس، فراخوان هايدگر براي چرخش شخصي شيوه يي از «مراقبت» يا به بيان دقيق تر كلمه، «شاعرانه اقامت گزيدن» است كه چرخش در جهان را مي پروراند. يانگ با هدف نشان دادن اينكه براي اين پرورش چيزي بسيار بيشتر از دفاعيه يي پرهيزكارانه براي احترام به چيزها وجود دارد، به روشن سازي آن چيزي مي پردازد كه بايد مورد مراقبت قرار گيرد (فصل 7: «اخلاق اقامت گزيدن») و اينكه اين مراقبت بايد چگونه انجام گيرد (فصل 8: «نگاهبان بودن») نويسنده به ما مي گويد كه آنچه بايد مورد مراقبت قرار گيرد همان چيزي است كه هايدگر قدسيت چهارگانه مي انگارد: طبيعت («زمين و آسمان»)، بشريت («ميرندگان») و خدايان.
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
هایدگر واپسین نویسنده: جولیان یانگ ترجمه: بهنام خداپناه تعداد صفحات: 208 صفحه ناشر: حکمت، بهار 1394
او به تشخيص دو جنبه از «چگونه مورد مراقبت قرار دادن» مي پردازد: يكي محافظت و ديگري توانمندسازي براي مداخله (كه تقريبا با تمايز يونانيان ميان دو حالت پوئسيس (poiesis) تناظر دارد: يعني فيزيس (physis) و تخنه (techne)) . از آنجايي كه هايدگر كاركردهاي اين مراقبت را صراحتا در معماري مطرح كرده است، نويسنده در اين سه نحوه از مراقبت، ميان نمونه هاي ساختماني (معمارانه) و غيرساختماني تمايز قائل مي شود (محافظت و توانمندسازي براي مداخله) و از طريق توضيح نمونه هاي انضمامي هر كدام از نحوه هاي مراقبت از زمين، آسمان، ميرندگان و خدايان (كه مجموعا 16 مقوله را به همراه مثال شكل مي دهد)، به اثبات اين مطلب متعهد مي شود كه انديشه هايدگر درباره اقامت گزيدن نوعي از «اخلاق» محسوب مي شود (فصل 9: «پرورش نيروي نجات بخش»).
منبع:
مقاله جاری ترجمه ایست از نیمی از مرور انتقادی به اثر جولیان یانگ از مجموعه مرورهای انتقادی به آثار فلسفی در دانشگاه نوتردام, که کل مقاله در آدرس زیر موجود است:
http: //ndpr. nd. edu/
منبع:
مقاله جاری ترجمه ایست از نیمی از مرور انتقادی به اثر جولیان یانگ از مجموعه مرورهای انتقادی به آثار فلسفی در دانشگاه نوتردام, که کل مقاله در آدرس زیر موجود است:
http: //ndpr. nd. edu/
شركت هاي بزرگ غذايي و اخلاق
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 2/2/92
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2713655&ref=Author
👇👇👇👇👇
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 2/2/92
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2713655&ref=Author
👇👇👇👇👇
شركت هاي بزرگ غذايي و اخلاق
پرينستون- ماه گذشته، آكسفام (Oxfam)، سازمان خيريه بين المللي، كمپيني را با نام «در پس برندها» آغاز كرد. هدف از راه اندازي اين كمپين ارزيابي شفافيت ده مورد از بزرگ ترين شركت هاي غذايي و آشاميدني در ارتباط با مسائلي همچون چگونگي توليد كالاهاي آنها و ارزيابي علمكردشان درباره مسائل حساسي همچون معامله با كشاورزان خرده پا، استفاده مجدد از آب و استفاده از زمين و بهره كشي از زنان بوده است. مصرف كنندگان براي آگاهي از اينكه چگونه غذايشان توليد مي شود مسووليت اخلاقي دارند و برندهاي بزرگ نيز تكليف مشابهي دارند كه درباره تهيه كنندگان ملزومات شان شفاف تر باشند، به آن نحوي كه مشتريان شان بتوانند درباره آنچه مي خورند انتخاب هايي آگاهانه داشته باشند. در بيشتر موارد، خود شركت هاي بزرگ تهيه غذا نيز در زمينه اين مسائل نمي دانند كه چگونه عمل كنند و فقدان عميقي از مسووليت اخلاقي از ناحيه آنها باقي مي ماند. شركت غذايي نِستله (Nestlé) از لحاظ شفافيت بالاترين امتياز را به خود اختصاص داد، اما حتي امتياز اين شركت تنها در حد «متوسط» است. شركت جنرال ميلز (General Mills) در انتهاي اين رده بندي قرار گرفته است. گزارش آكسفام، علاوه بر فقدان شفافيت، نقايص گوناگون مشتركي را براي هر ده شركت بزرگ غذايي تشخيص مي دهد. آنها براي كشاورزان خرده پا فرصت برابري را براي فروش زنجيره هاي فرآورده اي شان مهيا نمي كنند و زماني كه اين كشاورزان فرصت فروش محصولات شان را به تهيه كنندگان برندهاي بزرگ نداشته باشند، ممكن است مبلغ عادلانه يي براي توليدات شان دريافت نكنند. همچنين اين ده شركت بزرگ به اندازه كافي مسووليت تضمين اين مساله را بر عهده نمي گيرند كه تهيه كنندگان اصلي منابع شان مزد كافي براي امرار معاش كارگران شان پرداخت مي كنند. در سرتاسر جهان 450 ميليون كارگر مزدبگير در عرصه كشاورزي وجود دارد و در بيشتر كشورها اغلب به آنها مزد كافي پرداخت نمي شود و 60درصد آنها در فقر زندگي مي كنند. تعدادي از اين ده شركت بزرگ براي توسعه سياست هاي اخلاقي در زمينه هايي از اين دست، كارهاي بيشتري در قياس با بقيه انجام مي دهند. شركت يونيليور (Unilever) خود را متعهد به منبع يابي بيشتر مواد خام خود از كشاورزهاي خرده پا كرده است و وعده منبع يابي قابل احيايي را تا 100درصد ممكن براي همه كالاهاي اصلي اش تا سال 2020 داده است. اين سياست به شركت يونيليور بالاترين امتياز را درباره گشودگي براي كشاورزان كوچك داد، با نمره ارزشيابي اي در حد «متوسط». شركت هاي دنون (Danone) ، جنرال ميلز و كلاگ (Kellogg) با امتيازي در حد «بسيار ضعيف» در انتهاي جدول ارزشيابي قرار گرفتند. نستله براي ساليان متمادي، به خاطر تجارت غذاهاي آماده نوزادان در كشورهاي در حال توسعه كه در آنها غذا دادن به كودك با شيرمادر دسترس پذيرتر و سالم تر از غذا دادن با شيرخشك و ديگر غذاهاي آماده نوزدان بود، مورد انتقاد قرار مي گرفت. در واكنش به اين انتقادات نستله در سياست هاي خود تجديدنظر كرد، اما اخيرا به خاطر استفاده از كودكان و نيروي كار اجباري براي توليد كاكائوهاي خود دوباره هدف انتقاد منتقدان قرار گرفته است. اين شركت در سال 2012 براي ارزيابي زنجيره توليدي خود از انجمن نيروي كار عادلانه (Fair Labor Association) استفاده كرد. اين ارزيابي تاييد كرد كه بيشتر تدارك كنندگان شركت نستله از كودكان و نيروي كار اجباري استفاده مي كردند و شركت نستله نيز اكنون رسيدگي به اين مساله را آغاز كرده است. نتيجه اينكه، نسلته همراه با يونيليور و كوكاكولا، درباره مساله حقوق كارگران نمره «متوسط» را كسب كرد. هيچ يك از ده شركت بزرگ توليد محصولات غذايي نمره بهتري كسب نكردند. كلاگ از اين لحاظ پايين ترين امتياز را به خود اختصاص داده است. كشاورزي، بيش از كل بخش حمل و نقل، منبع عمده انتشار گازهاي گلخانه يي و همچنين يكي از بخش هايي است كه درباره تغييرات آب و هوايي در بيشترين خطر قرار دارد، آن گونه كه تغييرات اخير در الگوهاي بارش اين مطلب را آشكار كرده است. پاكسازي جنگل هاي باراني براي چراي دام يا توليد روغن نخل حجم بسيار بالايي از كربن انباشته شده را به جو زمين مي فرستد. چراي جانوران پستانداري همچون چارپايان و گوسفندان نيز به شكل قابل توجهي سهمي در تغييرات آب و هوايي ايفا مي كند. برندهاي بزرگ، درباره اين مساله نيز، تقريبا به خاطر قصور در پيگيري انتشار گازهاي گلخانه يي كه آنها مستقيما يا به شكلي غيرمستقيم مسوول آن هستند، نمرات پاييني از آكسفام دريافت مي كنند.
پرينستون- ماه گذشته، آكسفام (Oxfam)، سازمان خيريه بين المللي، كمپيني را با نام «در پس برندها» آغاز كرد. هدف از راه اندازي اين كمپين ارزيابي شفافيت ده مورد از بزرگ ترين شركت هاي غذايي و آشاميدني در ارتباط با مسائلي همچون چگونگي توليد كالاهاي آنها و ارزيابي علمكردشان درباره مسائل حساسي همچون معامله با كشاورزان خرده پا، استفاده مجدد از آب و استفاده از زمين و بهره كشي از زنان بوده است. مصرف كنندگان براي آگاهي از اينكه چگونه غذايشان توليد مي شود مسووليت اخلاقي دارند و برندهاي بزرگ نيز تكليف مشابهي دارند كه درباره تهيه كنندگان ملزومات شان شفاف تر باشند، به آن نحوي كه مشتريان شان بتوانند درباره آنچه مي خورند انتخاب هايي آگاهانه داشته باشند. در بيشتر موارد، خود شركت هاي بزرگ تهيه غذا نيز در زمينه اين مسائل نمي دانند كه چگونه عمل كنند و فقدان عميقي از مسووليت اخلاقي از ناحيه آنها باقي مي ماند. شركت غذايي نِستله (Nestlé) از لحاظ شفافيت بالاترين امتياز را به خود اختصاص داد، اما حتي امتياز اين شركت تنها در حد «متوسط» است. شركت جنرال ميلز (General Mills) در انتهاي اين رده بندي قرار گرفته است. گزارش آكسفام، علاوه بر فقدان شفافيت، نقايص گوناگون مشتركي را براي هر ده شركت بزرگ غذايي تشخيص مي دهد. آنها براي كشاورزان خرده پا فرصت برابري را براي فروش زنجيره هاي فرآورده اي شان مهيا نمي كنند و زماني كه اين كشاورزان فرصت فروش محصولات شان را به تهيه كنندگان برندهاي بزرگ نداشته باشند، ممكن است مبلغ عادلانه يي براي توليدات شان دريافت نكنند. همچنين اين ده شركت بزرگ به اندازه كافي مسووليت تضمين اين مساله را بر عهده نمي گيرند كه تهيه كنندگان اصلي منابع شان مزد كافي براي امرار معاش كارگران شان پرداخت مي كنند. در سرتاسر جهان 450 ميليون كارگر مزدبگير در عرصه كشاورزي وجود دارد و در بيشتر كشورها اغلب به آنها مزد كافي پرداخت نمي شود و 60درصد آنها در فقر زندگي مي كنند. تعدادي از اين ده شركت بزرگ براي توسعه سياست هاي اخلاقي در زمينه هايي از اين دست، كارهاي بيشتري در قياس با بقيه انجام مي دهند. شركت يونيليور (Unilever) خود را متعهد به منبع يابي بيشتر مواد خام خود از كشاورزهاي خرده پا كرده است و وعده منبع يابي قابل احيايي را تا 100درصد ممكن براي همه كالاهاي اصلي اش تا سال 2020 داده است. اين سياست به شركت يونيليور بالاترين امتياز را درباره گشودگي براي كشاورزان كوچك داد، با نمره ارزشيابي اي در حد «متوسط». شركت هاي دنون (Danone) ، جنرال ميلز و كلاگ (Kellogg) با امتيازي در حد «بسيار ضعيف» در انتهاي جدول ارزشيابي قرار گرفتند. نستله براي ساليان متمادي، به خاطر تجارت غذاهاي آماده نوزادان در كشورهاي در حال توسعه كه در آنها غذا دادن به كودك با شيرمادر دسترس پذيرتر و سالم تر از غذا دادن با شيرخشك و ديگر غذاهاي آماده نوزدان بود، مورد انتقاد قرار مي گرفت. در واكنش به اين انتقادات نستله در سياست هاي خود تجديدنظر كرد، اما اخيرا به خاطر استفاده از كودكان و نيروي كار اجباري براي توليد كاكائوهاي خود دوباره هدف انتقاد منتقدان قرار گرفته است. اين شركت در سال 2012 براي ارزيابي زنجيره توليدي خود از انجمن نيروي كار عادلانه (Fair Labor Association) استفاده كرد. اين ارزيابي تاييد كرد كه بيشتر تدارك كنندگان شركت نستله از كودكان و نيروي كار اجباري استفاده مي كردند و شركت نستله نيز اكنون رسيدگي به اين مساله را آغاز كرده است. نتيجه اينكه، نسلته همراه با يونيليور و كوكاكولا، درباره مساله حقوق كارگران نمره «متوسط» را كسب كرد. هيچ يك از ده شركت بزرگ توليد محصولات غذايي نمره بهتري كسب نكردند. كلاگ از اين لحاظ پايين ترين امتياز را به خود اختصاص داده است. كشاورزي، بيش از كل بخش حمل و نقل، منبع عمده انتشار گازهاي گلخانه يي و همچنين يكي از بخش هايي است كه درباره تغييرات آب و هوايي در بيشترين خطر قرار دارد، آن گونه كه تغييرات اخير در الگوهاي بارش اين مطلب را آشكار كرده است. پاكسازي جنگل هاي باراني براي چراي دام يا توليد روغن نخل حجم بسيار بالايي از كربن انباشته شده را به جو زمين مي فرستد. چراي جانوران پستانداري همچون چارپايان و گوسفندان نيز به شكل قابل توجهي سهمي در تغييرات آب و هوايي ايفا مي كند. برندهاي بزرگ، درباره اين مساله نيز، تقريبا به خاطر قصور در پيگيري انتشار گازهاي گلخانه يي كه آنها مستقيما يا به شكلي غيرمستقيم مسوول آن هستند، نمرات پاييني از آكسفام دريافت مي كنند.
شركت Associated British Foods با نمره «بسيار ضعيف» در انتهاي اين جدول قرار گرفت. هركسي كه به اينترنت دسترسي داشته باشد مي تواند به وب سايت آكسفام رفته و شاهد اين باشد كه چگونه برندهاي بزرگ درباره هر يك از هفت شاخص مهم اخلاقي چه نمره يي كسب كرده اند . در حال حاضر بالاترين امتياز، امتياز «متوسط» است و هيچ يك از اين 10 شركت بزرگ در هيچ مقوله يي نتوانسته اند نمره «خوب» را كسب كنند. مصرف كنندگان تشويق مي شوند كه مستقيما با اين شركت ها ارتباط برقرار كرده و آنها را ملزم به اثبات مسووليت خطيرشان درباره شيوه كسب مواد اوليه شان كنند. آكسفام اميدوار است كه در اين شيوه، كمپين «در پس برندها» «مسابقه يي را براي كسب بالاترين جايگاه» به راه اندازد كه در آن بنگاه هاي بزرگ براي كسب بالاترين امتياز ممكن و براي شناخته شدن به عنوان بازيگران حقيقتا شفافي كه خوراك و آشاميدني ها را با درجه بالاي مسووليت اخلاقي توليد مي كنند با يكديگر به رقابت بپردازند. تغييراتي كه پيش تر رخ داده است نشان از آن دارد كه اگر بنگاه هاي بزرگ بدانند كه مشتريان شان از آنها مي خواهند كه به شكل اخلاقي تري عمل كنند، آنها نيز اين گونه عمل خواهند كرد. موثر بودن چنين كمپيني مستلزم آن است كه مشتريان به خود جرات آگاه تر شدن از خوراك و آشاميدني ا ي كه مصرف مي كنند، جرات اينكه صدايشان را به گوش اين شركت هاي بزرگ برسانند و جرات انتخاب در خريد آن دسته از محصولاتي را بدهند كه علاوه بر قيمت و طعم مولفه اخلاق نيز در آنها لحاظ شده است.
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/the-top-ten-food-companies--ethical-performance-by-peter-singer?barrier=true
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/the-top-ten-food-companies--ethical-performance-by-peter-singer?barrier=true
Project Syndicate
The Ethics of Big Food
Last month, Oxfam launched a campaign to assess the transparency of the world’s ten biggest food and beverage companies concerning how their goods are produced, and to rate their performance on seven sensitive issues, including their treatment of small-scale…
Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
عنوان اصلی اثر: The Death of God and the Meaning of Life
نویسنده: Julian Young
ناشر: Routledge, Revised edition 2014
عنوان احتمالی به زبان فارسی: فلسفه قاره ای و معنای زندگی
مترجم: بهنام خداپناه
ناشر: حکمت
وضعیت: ترجمه شده
"معنای زندگی چیست؟ در جهان علمی و سکولار این روزها, این پرسش تبدیل به مشغله ای جدی شده است. این پرسش, تاریخی عریض و طویل دارد: همانگونه که جولیان یانگ در این اثر درآمدوارِ روشن و الهام بخش خود به این موضوع به روشنی توضیح می دهد, فیلسوفان اصلیِ بسیاری از افلاطون تا هایدگر به این موضوع عمیقا اندیشیده اند.
بخش نخست این کتاب مروری تاریخی بر فیلسوفانی از افلاطون تا به مارکس است که به معنای زندگی یا در شکل جهان «دیگریِ» مفروضی باور داشتند و یا در صورت «آینده» این جهان. بخش دوم به ارزیابی این مطلب می پردازد که زمانیکه ساختارهای سنتی که به زندگی معنا می بخشیدند فرسودن آغاز کردند و خطر پوچ گرایی و بی معنایی زندگی سربرآورد چه رخ داد. جولیان یانگ در بخشهای مربوط به نیچه, هایدگر, سارتر, کامو, فوکو و دریدا به این مطلب نگاهی می اندازد.
این کتاب, اثری ایدئال برای هرآنکسی محسوب می شود که تاکنون برای خود این پرسش را مطرح کرده است که معنای زندگی (اگر مجاز باشیم از آن سخن بگوییم) واقعا در کجاست. این اثر همچنین درآمدی بسیار سودمند برای برخی درونمایه های کلیدی در فلسفه قاره ای, و همچنین فلسفه ادبیات و فلسفه دین محسوب می شود."
فهرست عناوین اثر از این قرار است:
بخش اول: فلسفه ی قاره ای محافظه کار
1. افلاطون
بودن در مقابل شدن/ این ادعا که عشق جنون است/
عشق آسمانی/ ساختمان نفس/ هبوط و صعود نفس/
زندگی فلسفی/ عشق افلاطونی/ نقد و بررسی/ معنای زندگی/
افلاطون و مسیحیت
2. کانت و مسیحیّت
آزار و اذیت گالیله/ مسئله علم/ چگونه میتوان به خدا و علم
باور داشت/ استدلال اخلاقی برای وجود خدا/ نقد و بررسی
3. کی یرکگارد
زندگی زیبایی شناختیِ دون جیووانی/ خاطرات اغواگر/ نقد
کی یرکگارد بر زندگی زیبایی شناختی/ زندگی اخلاقی/ زندگی
دینی/ تعلیق امر اخلاقی/ تفاوت میان امر اخلاقی و امر دینی/
نقد کی یرکگارد بر امر اخلاقی/ غلبه بر ناامیدیِ ضعف/ خدا و
فناناپذیری/ دینداریِ A در مقابل دینداریِ B/ نقد و بررسی
4. شوپنهاور
امکان متافیزیک/ جهان به مثابه خواست/ خواستن رنج کشیدن
است/ رستگاری/ نقد و بررسی
5. فروید
پرسش: آیا مدنیت ارزشش را داشت؟/ مدنیت چیست؟/ میل جنسی/
پرخاشگری/ پاسخ/ نقد و بررسی
6. نیچه ی نخستین
یونانی مآبی و بدبینی/ راه حل آپولونی برای پوچ گرایی/ راه حل
دیونوسی برای پوچ گرایی/ بودیسم اروپایی/ جهان به مثابه
پدیداری زیبایی شناختی/ نقد و بررسی بودیسم اروپایی
7. هگل
ایدئالیسم مطلق/ آنتیگونه و دولت یونانی/ دیالکتیک خواجه-برده/
غلبه بر بیگانگی/ نقد و بررسی
8. مارکس
ماده¬باوری دیالکتیکی/ سرمایه داری/ پس از انقلاب/ آرمان شهرِ
کمونیستی/ اعتراض باکونِین/ اعتراض فروید/ آنارشی و فشار هم گروهی ها
بخش دوم: فلسفه ی قاره ای رادیکال
9. نیچه¬ی واپسین
سرگردانی/ یادگیری از هنرمندان/ خود-آفرینندگی/ شفاف بودن
درباره کیستی/ بازگشت جاودان همان/ عشق به سرنوشت/
تقدیر شخصی/ ابرانسان/ نقد و بررسی
10. نیچه ی منتشره پس از مرگ
جهان به مثابه خواستِ قدرت/ جهان به مثابه قدرت و بازگشت
جاودان/ معنای زندگی قدرت است/ نقد و بررسی
11. هایدگر نخستین
در-جهان-بودن/ نااصالتی/ نااصیل-بودن-بسوی-مرگ/
اصیل- بودن-بسوی-مرگ / اصالت/ میراث/ نقد و بررسی
12. سارتر
برای-خود-بودن در مقابل در-خود-بودن/ سارتر-اول/
واقع¬بودگی و آزادی/ ارزشها انتخابی اند/ عذری نیست/
دلهره ی آزادی/ امر پوچ/ باور نادرست/ خود-فریبی
13. سارتر (ادامه)
شوری عبث/ ترکیبیْ ناممکن/ نگاه/ چرا پوچی مهم است/
سارتر در مقابل هایدگر
14. کامو
مسئله خودکشی/ امر پوچ/ کامو و کی یرکگارد/ سیزیف/
دون ژوان و هنرپیشه/ خدایان الجزایری/ سوختن در مقابل
ساختن
15. فوکو
هدف فوکو/ روش فوکو/ جنون/ نقد و بررسی/ میل جنسی/
زندان/ بدنهای مطیع/ آزادی و زیبایی/ نقد و بررسی
16. دریدا
تفاوط/ ساختارشکنی/ ساختارشکنی به مثابه شیوه ای از زندگی
17. هایدگر واپسین
تکنولوژی باستان/ تکنولوژی مدرن/ کار/ حقیقت/ متافیزیک/
جشنواره/ نگاهبانی به عنوان معنای زندگی/ و باز هم دینداری A
نویسنده: Julian Young
ناشر: Routledge, Revised edition 2014
عنوان احتمالی به زبان فارسی: فلسفه قاره ای و معنای زندگی
مترجم: بهنام خداپناه
ناشر: حکمت
وضعیت: ترجمه شده
"معنای زندگی چیست؟ در جهان علمی و سکولار این روزها, این پرسش تبدیل به مشغله ای جدی شده است. این پرسش, تاریخی عریض و طویل دارد: همانگونه که جولیان یانگ در این اثر درآمدوارِ روشن و الهام بخش خود به این موضوع به روشنی توضیح می دهد, فیلسوفان اصلیِ بسیاری از افلاطون تا هایدگر به این موضوع عمیقا اندیشیده اند.
بخش نخست این کتاب مروری تاریخی بر فیلسوفانی از افلاطون تا به مارکس است که به معنای زندگی یا در شکل جهان «دیگریِ» مفروضی باور داشتند و یا در صورت «آینده» این جهان. بخش دوم به ارزیابی این مطلب می پردازد که زمانیکه ساختارهای سنتی که به زندگی معنا می بخشیدند فرسودن آغاز کردند و خطر پوچ گرایی و بی معنایی زندگی سربرآورد چه رخ داد. جولیان یانگ در بخشهای مربوط به نیچه, هایدگر, سارتر, کامو, فوکو و دریدا به این مطلب نگاهی می اندازد.
این کتاب, اثری ایدئال برای هرآنکسی محسوب می شود که تاکنون برای خود این پرسش را مطرح کرده است که معنای زندگی (اگر مجاز باشیم از آن سخن بگوییم) واقعا در کجاست. این اثر همچنین درآمدی بسیار سودمند برای برخی درونمایه های کلیدی در فلسفه قاره ای, و همچنین فلسفه ادبیات و فلسفه دین محسوب می شود."
فهرست عناوین اثر از این قرار است:
بخش اول: فلسفه ی قاره ای محافظه کار
1. افلاطون
بودن در مقابل شدن/ این ادعا که عشق جنون است/
عشق آسمانی/ ساختمان نفس/ هبوط و صعود نفس/
زندگی فلسفی/ عشق افلاطونی/ نقد و بررسی/ معنای زندگی/
افلاطون و مسیحیت
2. کانت و مسیحیّت
آزار و اذیت گالیله/ مسئله علم/ چگونه میتوان به خدا و علم
باور داشت/ استدلال اخلاقی برای وجود خدا/ نقد و بررسی
3. کی یرکگارد
زندگی زیبایی شناختیِ دون جیووانی/ خاطرات اغواگر/ نقد
کی یرکگارد بر زندگی زیبایی شناختی/ زندگی اخلاقی/ زندگی
دینی/ تعلیق امر اخلاقی/ تفاوت میان امر اخلاقی و امر دینی/
نقد کی یرکگارد بر امر اخلاقی/ غلبه بر ناامیدیِ ضعف/ خدا و
فناناپذیری/ دینداریِ A در مقابل دینداریِ B/ نقد و بررسی
4. شوپنهاور
امکان متافیزیک/ جهان به مثابه خواست/ خواستن رنج کشیدن
است/ رستگاری/ نقد و بررسی
5. فروید
پرسش: آیا مدنیت ارزشش را داشت؟/ مدنیت چیست؟/ میل جنسی/
پرخاشگری/ پاسخ/ نقد و بررسی
6. نیچه ی نخستین
یونانی مآبی و بدبینی/ راه حل آپولونی برای پوچ گرایی/ راه حل
دیونوسی برای پوچ گرایی/ بودیسم اروپایی/ جهان به مثابه
پدیداری زیبایی شناختی/ نقد و بررسی بودیسم اروپایی
7. هگل
ایدئالیسم مطلق/ آنتیگونه و دولت یونانی/ دیالکتیک خواجه-برده/
غلبه بر بیگانگی/ نقد و بررسی
8. مارکس
ماده¬باوری دیالکتیکی/ سرمایه داری/ پس از انقلاب/ آرمان شهرِ
کمونیستی/ اعتراض باکونِین/ اعتراض فروید/ آنارشی و فشار هم گروهی ها
بخش دوم: فلسفه ی قاره ای رادیکال
9. نیچه¬ی واپسین
سرگردانی/ یادگیری از هنرمندان/ خود-آفرینندگی/ شفاف بودن
درباره کیستی/ بازگشت جاودان همان/ عشق به سرنوشت/
تقدیر شخصی/ ابرانسان/ نقد و بررسی
10. نیچه ی منتشره پس از مرگ
جهان به مثابه خواستِ قدرت/ جهان به مثابه قدرت و بازگشت
جاودان/ معنای زندگی قدرت است/ نقد و بررسی
11. هایدگر نخستین
در-جهان-بودن/ نااصالتی/ نااصیل-بودن-بسوی-مرگ/
اصیل- بودن-بسوی-مرگ / اصالت/ میراث/ نقد و بررسی
12. سارتر
برای-خود-بودن در مقابل در-خود-بودن/ سارتر-اول/
واقع¬بودگی و آزادی/ ارزشها انتخابی اند/ عذری نیست/
دلهره ی آزادی/ امر پوچ/ باور نادرست/ خود-فریبی
13. سارتر (ادامه)
شوری عبث/ ترکیبیْ ناممکن/ نگاه/ چرا پوچی مهم است/
سارتر در مقابل هایدگر
14. کامو
مسئله خودکشی/ امر پوچ/ کامو و کی یرکگارد/ سیزیف/
دون ژوان و هنرپیشه/ خدایان الجزایری/ سوختن در مقابل
ساختن
15. فوکو
هدف فوکو/ روش فوکو/ جنون/ نقد و بررسی/ میل جنسی/
زندان/ بدنهای مطیع/ آزادی و زیبایی/ نقد و بررسی
16. دریدا
تفاوط/ ساختارشکنی/ ساختارشکنی به مثابه شیوه ای از زندگی
17. هایدگر واپسین
تکنولوژی باستان/ تکنولوژی مدرن/ کار/ حقیقت/ متافیزیک/
جشنواره/ نگاهبانی به عنوان معنای زندگی/ و باز هم دینداری A
اخلاق و كشاورزي
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 24/11/91
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2678027&ref=Author
👇👇👇👇👇
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 24/11/91
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2678027&ref=Author
👇👇👇👇👇
اخلاق و كشاورزي
ملبورن- آيا كشورهاي ثروتمند-يا سرمايه گذاران خارجي- بايد زمين هاي زراعي كشورهاي در حال توسعه را خريداري كنند؟ اين پرسش در گزارشي تحت عنوان «معاملات فراملي زمين كشاورزي در نيمكره جنوبي» مطرح شد كه سال گذشته توسط ائتلافِ لند ماتريكس (Land Matrix) كنسرسيومي از نهادهاي پژوهشي و سازمان هاي غيردولتي اروپايي، صادر شده بود. اين گزارش حاكي از آن است كه از سال 2000 ميلادي، سرمايه گذاران يا بدنه هاي دولتي در كشورهاي ثروتمند يا قدرت هاي نوظهور اقتصادي بيش از 83 ميليون هكتار از زمين هاي كشاورزي در كشورهاي فقيرتر در حال توسعه را خريداري كرده اند. اين مقدار برابر است با 7/1 درصد از زمين هاي كشاورزي جهان. بيشتر اين خريدها در آفريقا صورت گرفته اند كه دو سوم آنها در كشورهايي در حال وقوع هستند كه گرسنگي در آنها شايع است و نهادها براي تحقق مالكيت رسمي زمين اغلب ضعيف هستند. مجموع معاملاتي كه در آفريقا صورت گرفته به تنهايي به قلمرويي از زمين هاي كشاورزي به وسعت كشور كنيا مي رسد. اين گونه ادعا شده است كه سرمايه گذاران خارجي زمين هايي را خريداري مي كنند كه بيهوده به حال خود رها شده اند: و با زير كشت قرار دادن آنها، معاملات اين زمين ها ميزان كل غذا را افزايش مي دهد. اما گزارش ائتلاف لند ماتريكس پي برده است كه اين مطلب صحت ندارد: تقريبا 45 درصد خريدهاي صورت گرفته شامل زمين هاي حاصلخيز كشاورزي بوده است و به طور كلي يك سوم زمين هاي خريداري شده پوشيده از جنگل بوده اند، كه اين مطلب حاكي از آن است كه توسعه خريد چنين زمين هايي ممكن است خطراتي براي تنوع گونه هاي زيستي (biodiversity) باشد. سرمايه گذاران هم عمومي هستند و هم خصوصي (به عنوان مثال، به وسيله شركت هاي دولتي) و از سه گروه متفاوت از كشورهاي مختلف مي آيند: اقتصادهاي نوظهوري مثل چين، هند، برزيل، آفريقاي جنوبي، مالزي و كره جنوبي: كشورهاي نفتخيز حاشيه خليج فارس و كشورهاي توسعه يافته ثروتمندي همچون ايالات متحده و چندين كشور اروپايي مختلف ديگر. به طور ميانگين، درآمد سرانه كشورهايي كه منبع اين سرمايه گذاري ها هستند چهار برابر كمتر از كشورهاي هدف است. هدف بيشتر اين سرمايه گذاران توليد غذا يا ديگر محصولات كشاورزي براي صادرات از كشورهايي است كه منبع زمين براي آنها محسوب مي شوند، آن هم به اين دليل آشكار كه كشورهاي ثروتمندتر مي توانند براي اين محصولات پول بيشتري پرداخت كنند. هدف بيش از 40 درصد اين پروژه ها صادرات غذا به كشور منبع سرمايه است-مطلبي كه در پيشنهاد به اين مطلب است كه امنيت غذايي دليل اصلي خريد اين زمين هاست. بنياد بين المللي آكسفام (Oxfam) برخي از اين معاملات را «زمين خواري» مي نامد. گزارش خود اين بنياد با نام «زمين ما، زندگاني ما» اشاره دارد به اينكه، از سال 2008، جماعت هايي كه تحت تاثير پروژه هاي بانك جهاني بوده اند 21 شكايت رسمي را در ارتباط با نقض حقوق زمين هايشان تحويل داده اند. آكسفام، با توجه به خريد زمين در مقياس هاي كلان كه نقض مستقيم حقوق را سبب شده است، از بانك جهاني تقاضا كرده است كه سرمايه گذاري ها در فروش زمين را تا زماني مسدود سازد كه آن بتواند معيارهايي را تنظيم كند كه مطمئن مي سازد به جماعت هاي محلي از قبل و با گزينه امكان سرباز زدن از پذيرش چنين گزينه يي، اطلاع رساني شده است. آكسفام همچنين از بانك جهاني مي خواهد تضمين بدهد كه معاملات اين زمين ها نه به امنيت غذايي محلي آسيب مي زند و نه به امنيت غذايي ملي. بانك جهاني در پاسخ به اين درخواست، پذيرفت كه نمونه هايي از سوءاستفاده در خريد زمين وجود دارد، خصوصا در كشورهاي در حال توسعه كه در آنها دولت ضعيف است و گفت كه از مشاركت شفاف تر و فراگيرتر حمايت مي كند. در عين حال، به نياز براي افزايش توليد غذا براي تغذيه دو ميليارد جمعيت افزون بر جمعيت كنوني كه تا سال 2050 انتظار مي رود، اشاره كرد و پيشنهاد داد كه سرمايه گذاري بيشتر در كشاورزي در كشورهاي در حال توسعه براي پيشرفت بهره وري لازم است. بانك جهاني ايده در نظر گرفتن مهلت قانوني براي سرمايه گذاران در عرصه كشاورزي را با اين استدلال رد كرد كه اين امر دقيقا آنهايي را هدف قرار مي دهد كه به احتمال بسيار زياد كار درست را انجام مي دهند. ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا شفافيت و شرط اينكه زمين داران محلي با فروش زمين هايشان موافق باشند براي حمايت از مردمي كه در فقر زندگي مي كنند كافي است يا نه. حاميان بازار آزاد اين گونه استدلال خواهند كرد كه اگر زمينداران محلي خواستار فروش زمين خود باشند، چنين گزينه يي انتخابي است با خود آنها.
ملبورن- آيا كشورهاي ثروتمند-يا سرمايه گذاران خارجي- بايد زمين هاي زراعي كشورهاي در حال توسعه را خريداري كنند؟ اين پرسش در گزارشي تحت عنوان «معاملات فراملي زمين كشاورزي در نيمكره جنوبي» مطرح شد كه سال گذشته توسط ائتلافِ لند ماتريكس (Land Matrix) كنسرسيومي از نهادهاي پژوهشي و سازمان هاي غيردولتي اروپايي، صادر شده بود. اين گزارش حاكي از آن است كه از سال 2000 ميلادي، سرمايه گذاران يا بدنه هاي دولتي در كشورهاي ثروتمند يا قدرت هاي نوظهور اقتصادي بيش از 83 ميليون هكتار از زمين هاي كشاورزي در كشورهاي فقيرتر در حال توسعه را خريداري كرده اند. اين مقدار برابر است با 7/1 درصد از زمين هاي كشاورزي جهان. بيشتر اين خريدها در آفريقا صورت گرفته اند كه دو سوم آنها در كشورهايي در حال وقوع هستند كه گرسنگي در آنها شايع است و نهادها براي تحقق مالكيت رسمي زمين اغلب ضعيف هستند. مجموع معاملاتي كه در آفريقا صورت گرفته به تنهايي به قلمرويي از زمين هاي كشاورزي به وسعت كشور كنيا مي رسد. اين گونه ادعا شده است كه سرمايه گذاران خارجي زمين هايي را خريداري مي كنند كه بيهوده به حال خود رها شده اند: و با زير كشت قرار دادن آنها، معاملات اين زمين ها ميزان كل غذا را افزايش مي دهد. اما گزارش ائتلاف لند ماتريكس پي برده است كه اين مطلب صحت ندارد: تقريبا 45 درصد خريدهاي صورت گرفته شامل زمين هاي حاصلخيز كشاورزي بوده است و به طور كلي يك سوم زمين هاي خريداري شده پوشيده از جنگل بوده اند، كه اين مطلب حاكي از آن است كه توسعه خريد چنين زمين هايي ممكن است خطراتي براي تنوع گونه هاي زيستي (biodiversity) باشد. سرمايه گذاران هم عمومي هستند و هم خصوصي (به عنوان مثال، به وسيله شركت هاي دولتي) و از سه گروه متفاوت از كشورهاي مختلف مي آيند: اقتصادهاي نوظهوري مثل چين، هند، برزيل، آفريقاي جنوبي، مالزي و كره جنوبي: كشورهاي نفتخيز حاشيه خليج فارس و كشورهاي توسعه يافته ثروتمندي همچون ايالات متحده و چندين كشور اروپايي مختلف ديگر. به طور ميانگين، درآمد سرانه كشورهايي كه منبع اين سرمايه گذاري ها هستند چهار برابر كمتر از كشورهاي هدف است. هدف بيشتر اين سرمايه گذاران توليد غذا يا ديگر محصولات كشاورزي براي صادرات از كشورهايي است كه منبع زمين براي آنها محسوب مي شوند، آن هم به اين دليل آشكار كه كشورهاي ثروتمندتر مي توانند براي اين محصولات پول بيشتري پرداخت كنند. هدف بيش از 40 درصد اين پروژه ها صادرات غذا به كشور منبع سرمايه است-مطلبي كه در پيشنهاد به اين مطلب است كه امنيت غذايي دليل اصلي خريد اين زمين هاست. بنياد بين المللي آكسفام (Oxfam) برخي از اين معاملات را «زمين خواري» مي نامد. گزارش خود اين بنياد با نام «زمين ما، زندگاني ما» اشاره دارد به اينكه، از سال 2008، جماعت هايي كه تحت تاثير پروژه هاي بانك جهاني بوده اند 21 شكايت رسمي را در ارتباط با نقض حقوق زمين هايشان تحويل داده اند. آكسفام، با توجه به خريد زمين در مقياس هاي كلان كه نقض مستقيم حقوق را سبب شده است، از بانك جهاني تقاضا كرده است كه سرمايه گذاري ها در فروش زمين را تا زماني مسدود سازد كه آن بتواند معيارهايي را تنظيم كند كه مطمئن مي سازد به جماعت هاي محلي از قبل و با گزينه امكان سرباز زدن از پذيرش چنين گزينه يي، اطلاع رساني شده است. آكسفام همچنين از بانك جهاني مي خواهد تضمين بدهد كه معاملات اين زمين ها نه به امنيت غذايي محلي آسيب مي زند و نه به امنيت غذايي ملي. بانك جهاني در پاسخ به اين درخواست، پذيرفت كه نمونه هايي از سوءاستفاده در خريد زمين وجود دارد، خصوصا در كشورهاي در حال توسعه كه در آنها دولت ضعيف است و گفت كه از مشاركت شفاف تر و فراگيرتر حمايت مي كند. در عين حال، به نياز براي افزايش توليد غذا براي تغذيه دو ميليارد جمعيت افزون بر جمعيت كنوني كه تا سال 2050 انتظار مي رود، اشاره كرد و پيشنهاد داد كه سرمايه گذاري بيشتر در كشاورزي در كشورهاي در حال توسعه براي پيشرفت بهره وري لازم است. بانك جهاني ايده در نظر گرفتن مهلت قانوني براي سرمايه گذاران در عرصه كشاورزي را با اين استدلال رد كرد كه اين امر دقيقا آنهايي را هدف قرار مي دهد كه به احتمال بسيار زياد كار درست را انجام مي دهند. ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا شفافيت و شرط اينكه زمين داران محلي با فروش زمين هايشان موافق باشند براي حمايت از مردمي كه در فقر زندگي مي كنند كافي است يا نه. حاميان بازار آزاد اين گونه استدلال خواهند كرد كه اگر زمينداران محلي خواستار فروش زمين خود باشند، چنين گزينه يي انتخابي است با خود آنها.
اما با فرض فشارهاي فقر و اغوايي كه پول با خود دارد، چه چيزي مردم را قادر مي سازد كه انتخابي حقيقتا آزادانه و آگاهانه را درباره فروش چيزي به مهمي حق زمين هايشان صورت دهند؟ و اين در حالي است كه، ما به مردم فقير اجازه فروش كليه هايشان را به كساني كه حاضرند بيشترين پول را در قبال آن پرداخت كنند، نمي دهيم. چرا فروش قسمت هاي بدن سبب محكوميت هاي بين المللي مي شود در حالي كه فروش زمين كشاورزي چنين محكوميتي را برنمي انگيزد-حتي زمانيكه چنين عملي شامل كوتاه كردن دست زمينداران محلي از زمين هايشان و توليد غذا براي صادرات به كشورهاي ثروتمند به جاي مصرف محلي مي شود؟ بانك جهاني حقيقتا ممكن است بيشتر متوجه حقوق زمينداران محلي باشد تا ديگر سرمايه گذاران خارجي. اگر اين گونه باشد، 21 شكايتي كه عليه پروژه هاي بانكي مطرح شده اند به احتمال بسيار زياد نوك مشهود كوه يخ عظيم نقض حقوق زمينداري است كه در كشورهاي در حال توسعه در طرح هاي كشاورزي به وسيله سرمايه گذاران خارجي صورت گرفته است- و اين در حالي است كه موارد نامشهود بسيار ديگري باقي مي مانند زيرا قربانيان به هيچ فرآيندي از دادخواهي دسترسي ندارند. يك چنين موردي با تاخير مورد توجه شوراي حقوق بشر سازمان ملل قرار گرفت. در ماه نوامبر، اين شورا به اين نتيجه رسيد كه آلمان در نظارت بر گروه قهوه نومان (Neumann Kaffee Gruppe) در ارتباط با مشاركتش در تخليه اجباري روستاهاي متعددي در اوگاندا براي مهيا كردن شرايط براي كشت قهوه در مقياس بزرگ ناكام مانده است. اما اين تخليه هاي اجباري در سال 2001 اتفاق افتادند و روستاييان همچنان در فقر شديد زندگي مي كنند. آنها هيچ راه علاجي را نه در اوگاندا و نه در آلمان، براي نقض حقوقي كه بر اساس ميثاق بين المللي حقوق سياسي و شهروندي واجد آن هستند و آلمان امضاكننده آن به شمار مي رود نيافتند. آيا قرار است باور كنيم كه زمينداران با سرمايه گذاران چيني يا عربستاني، بهتر گذران مي كنند؟
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/agricultural-investment-or-third-world-land-grab-by-peter-singer?barrier=true
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/agricultural-investment-or-third-world-land-grab-by-peter-singer?barrier=true
Project Syndicate
Ethics and Agriculture
Should rich countries – or investors based there – be buying agricultural land in developing countries? While it has been claimed that foreign investors bring idle land into production, thereby increasing food production, much of this land was rich in biodiversity…
Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
مشخصات کتاب:
Understanding Hermeneutics
By: Lawrence K. Schmidt
Pub: ACUMEN
Year:2010
عنوان احتمالی اثر به زبان فارسی: درآمدی بر هرمنوتیک
مترجم: بهنام خداپناه
ناشر: ققنوس
وضعیت: ترجمه شده
این کتاب درآمدی است نسبتا پیشرفته بر نظریه فهم و «هرمنوتیک» در فلسفه قاره ای و نزد فیلسوفان قاره ای.
فهرست مطالب:
درآمد: هرمنوتیک چیست؟
1. هرمنوتیک عام شلایرماخر
2.فهم هرمنوتیکی دیلتای
3.هستی شناسی هرمنوتیکی هایدگر
4.هرمنوتیک در هایدگر واپسین
5.نظریه تجربه هرمنوتیکی گادامر
6.چرخش هستی شناسانه گادامر به سوی زبان
7.مناقشات هرمنوتیکی (شامل نقدهای هِرش، ریکور، هابرماس و دریدا بر هرمنوتیک گادامر)
Understanding Hermeneutics
By: Lawrence K. Schmidt
Pub: ACUMEN
Year:2010
عنوان احتمالی اثر به زبان فارسی: درآمدی بر هرمنوتیک
مترجم: بهنام خداپناه
ناشر: ققنوس
وضعیت: ترجمه شده
این کتاب درآمدی است نسبتا پیشرفته بر نظریه فهم و «هرمنوتیک» در فلسفه قاره ای و نزد فیلسوفان قاره ای.
فهرست مطالب:
درآمد: هرمنوتیک چیست؟
1. هرمنوتیک عام شلایرماخر
2.فهم هرمنوتیکی دیلتای
3.هستی شناسی هرمنوتیکی هایدگر
4.هرمنوتیک در هایدگر واپسین
5.نظریه تجربه هرمنوتیکی گادامر
6.چرخش هستی شناسانه گادامر به سوی زبان
7.مناقشات هرمنوتیکی (شامل نقدهای هِرش، ریکور، هابرماس و دریدا بر هرمنوتیک گادامر)
اگر کارمایی در کار باشد، اگر افعالِ ما انسانها، خصوصا افعال نادرست و ناشایستمان، باید در همین دنیا مکافاتی بیابد، دلیلِ درد و رنجی که بیشتر ما به انحاء گوناگون و در مراحل گوناگون زندگی گرفتار آن میشویم مسلما در آزار و اذیتِ کلان، سازماندهی شده و نظام مندی خواهد بود که بر گونه های دیگر به اشکال و انحاء مختلف و در ازمنه و امکنه مختلف وارد میکنیم.
امروز یکی از آشنایان میگفت که در محل تولد من، که شهرستانی است از توابع استان اصفهان، تنها یک هیئت عزاداری به تنهایی 150 راس گوسفند را برای محرم سلاخی کرده است. 150 گوسفند میدانی یعنی چه؟ یعنی 150 موجودِ گوشت و خون داری که همچون من و شما از خشونت، از درد، رنج و محنت بیزارند. همان دردی که وقتی من و شما در دُز بسیار پایین آنرا تجربه میکنیم به انواع مسکن ها و آرام بخش ها روی می آوریم که شدت آنرا، به هر ترتیب ممکنی که شده، ولو به قیمت آسیب رساندن به قسمتهای دیگر بدنمان در اثر مصرف این داروها، کم کنیم. دردِ سلاخی شدن آنهم به شیوه های بدویِ مرسوم در این روزها و در این مراسمات جای خود دارد. کاری به این ندارم که در همین زادگاه من چه تعداد پیرمرد و پیرزن بی سرپرستی هستند که به نان شب محتاجند و در این روزها توانایی نگهداری از خود را ندارند و این 150 گوسفند، یعنی چیزی معادل 150 میلیون تومان، تا چه اندازه میتواند برای تاسیس یک سازمان خیریه نگهداری از سالمندان در آنجا مفید فایده واقع شود! همه اینها به کنار. اما اگر روزی پس از اتفاقی ناگوار، یا دردی و محنتی به دنبال پاسخ برای این پرسشِ خود بودید که «مگر من چه گناه (یا بهتر خطایی) کرده بودم که این اتفاق بر من روی داد؟» ، یک نگاه به بشقاب غذایتان بیاندازید تا دلیلِ آنرا متوجه شوید!
امروز یکی از آشنایان میگفت که در محل تولد من، که شهرستانی است از توابع استان اصفهان، تنها یک هیئت عزاداری به تنهایی 150 راس گوسفند را برای محرم سلاخی کرده است. 150 گوسفند میدانی یعنی چه؟ یعنی 150 موجودِ گوشت و خون داری که همچون من و شما از خشونت، از درد، رنج و محنت بیزارند. همان دردی که وقتی من و شما در دُز بسیار پایین آنرا تجربه میکنیم به انواع مسکن ها و آرام بخش ها روی می آوریم که شدت آنرا، به هر ترتیب ممکنی که شده، ولو به قیمت آسیب رساندن به قسمتهای دیگر بدنمان در اثر مصرف این داروها، کم کنیم. دردِ سلاخی شدن آنهم به شیوه های بدویِ مرسوم در این روزها و در این مراسمات جای خود دارد. کاری به این ندارم که در همین زادگاه من چه تعداد پیرمرد و پیرزن بی سرپرستی هستند که به نان شب محتاجند و در این روزها توانایی نگهداری از خود را ندارند و این 150 گوسفند، یعنی چیزی معادل 150 میلیون تومان، تا چه اندازه میتواند برای تاسیس یک سازمان خیریه نگهداری از سالمندان در آنجا مفید فایده واقع شود! همه اینها به کنار. اما اگر روزی پس از اتفاقی ناگوار، یا دردی و محنتی به دنبال پاسخ برای این پرسشِ خود بودید که «مگر من چه گناه (یا بهتر خطایی) کرده بودم که این اتفاق بر من روی داد؟» ، یک نگاه به بشقاب غذایتان بیاندازید تا دلیلِ آنرا متوجه شوید!
آيا بايد هزار سال زيستن؟
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 2/11/91
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2664316
👇👇👇👇👇
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 2/11/91
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2664316
👇👇👇👇👇
آيا بايد هزار سال زيستن؟
پرينستون: ما بايد تحقيقات در حوزه دارو و علوم زيست شناختي را روي كدام مسائل متمركز كنيم؟ استدلالي قوي براي رسيدگي به بيماري هايي كه بيشتر مردم را از پاي در مي آورند وجود دارد،بيماري هايي همچون مالاريا، سرخك و اسهال كه در حالي كه در كشورهاي در حال توسعه جان ميليون ها نفر را مي گيرند، اما آمار مرگ و مير ناشي از اين بيماري ها در كشورهاي توسعه يافته بسيار كمتر است. اما كشورهاي توسعه يافته بيشتر بودجه هاي تحقيقاتي خود را صرف بيماري هايي مي كنند كه شهروندان شان از آن رنج مي برند و اين مطلب درباره آينده قابل پيش بيني نيز احتمالاصادق به نظر مي رسد. با فرض چنين محدوديتي، براي پيشرفت زندگاني مان كدام پيشرفت درماني بيشتر بايد انجام پذيرد؟اگر نخستين فكري كه به ذهن شما خطور مي كند «درمان سرطان» يا «درمان بيماري قلبي» است، دوباره فكر كنيد. آبري دي گري (Aubrey de Grey)، رييس دفتر علمي بنياد سنس (SENS) و برجسته ترين حامي تحقيق عليه سالخوردگي (anti-aging) در جهان، استدلال مي كند كه هزينه كردن مبلغ گزافي براي منابع درماني جهت تلاش براي مبارزه با بيماري هاي ناشي از سالخوردگي بدون توجه به خود سالخوردگي چندان معقول نيست. اگر ما يكي از اين بيماري ها را درمان كنيم، نسبت به بيماري هاي كشنده ديگري كه در سال هاي بعدي گريبان فرد را خواهند گرفت چه بايد بكنيم؟ از اين رو سود و منفعت اين راهكار بسيار پايين است. در كشورهاي توسعه يافته، سالخوردگي علت نهايي 90% همه مرگ وميرهاي انساني است، از اين رو درمان سالخوردگي صورتي از طب پيشگيري براي همه بيماري هاي ناشي از پيري است. علاوه بر اين، حتي قبل از اينكه سالخوردگي به مرگ ما منتهي شود، گنجايش ما براي لذت بردن از زندگاني مان و سهمي مثبت ايفا كردن براي زندگي ديگران را نيز كاهش مي دهد. از اين رو به جاي هدف قرار دادن بيماري هاي خاصي كه وقتي انسان ها به سنين خاصي از پيري مي رسند رخ دادن آنها بسيار محتمل تر است. آيا راهكار بهتر تلاش براي ممانعت به عمل آوردن يا بهبودي آسيب صورت گرفته به وسيله فرايند سالخوردگي بر بدن هايمان نيست؟دي گري بر اين باور است كه حتي كمترين پيشرفت در اين ناحيه در طول دهه هاي آينده مي تواند به پيشرفت چشمگير طول زندگي انسان منتهي شود. همه آنچه كه ما بايد انجام دهيم عبارت است از رسيدن به آنچه كه او «سرعت گريز طول عمر» مي خواند (longevity escape velocity) - يعني، نقطه اي كه در آن مي توانيم، براي آنكه به زمان اجازه پيشرفت بيشتر علمي را دهيم تا پيشرفت هاي بيشتري حاصل شود، به اندازه كافي زندگي را امتداد دهيم و نتيجه پيشرفت بيشتر و طول عمر افزون تر است. دي گري كه اخيرا در دانشگاه پرينستون سخنراني كرد اظهار داشت: «ما نمي دانيم نخستين فردي كه تا 150 سال زندگي خواهد كرد در حال حاضر چند سال دارد، اما نخستين فردي كه تا هزار سال زندگي خواهد كرد قطع به يقين كمتر از 20 سال دارد.»مردم در كشورهاي ثروتمند پيشاپيش مي توانند اين انتظار را داشته باشند كه از مردم كشورهاي فقيرتر 30 سال بيشتر عمر كنند. اگر راهكار كند ساختن سالخوردگي را كشف كنيم، ممكن است جهاني داشته باشيم كه در آن اكثريت فقير زماني بايد با مرگ مواجه شوند كه اعضاي اقليت ثروتمند تنها يك دهم كل طول عمر مورد انتظار خود را سپري كرده اند. اين نابرابري يكي از دلايل باور به اين مساله است كه غلبه بر پيري سهم نابرابري را در جهان افزايش خواهد داد. دليل ديگر از اين قرار است كه اگر مردم به زاد و ولد ادامه دهند، در حالي كه نرخ مرگ و مير به شدت پايين مي آيد، جمعيت زمين حتي سريع تر از آنچه اكنون شاهد آن هستيم افزايش خواهد يافت، كه در اين صورت زندگي براي بسياري از انسان ها بدتر از آن چيزي خواهد شد كه اكنون هست. اينكه آيا ما مي توانيم بر اين ايرادات فايق آييم يا نه تا اندازه زيادي به خوشبيني درباره پيشرفت هاي اقتصادي و تكنولوژيكي در آينده بستگي دارد. واكنش دي گري به نخستين ايراد از اين قرار است كه در حالي كه درمان سالخوردگي ممكن است در ابتدا گران قيمت باشد، اما اين قيمت همچون بسياري از ابداعات ديگر، از كامپيوترها گرفته تا داروهاي جلوگيري از پيشروي بيماري ايدز، احتمالاكاهش خواهد يافت. اگر جهان بتواند به پيشرفت اقتصادي و تكنولوژيكي خود ادامه دهد، مردم ثروتمندتر خواهند شد و سرانجام، درمان سالخوردگي هركسي را منتفع خواهد ساخت. از اين رو چرا اين راهكار آغاز نشود و از همين اكنون در اولويت قرار نگيرد؟و درباره ايراد دوم، برخلاف آنچه بيشتر مردم تصور مي كنند، خود موفقيت در غلبه بر سالخوردگي مي تواند حاشيه امني را براي يافتن راه حل هايي براي مساله جمعيت به ما بدهد زيرا اين موفقيت با به تاخير انداختن يا حتي حذف يائسگي در زنان آنها را قادر مي سازد كه نخستين فرزندان خود را خيلي ديرتر
پرينستون: ما بايد تحقيقات در حوزه دارو و علوم زيست شناختي را روي كدام مسائل متمركز كنيم؟ استدلالي قوي براي رسيدگي به بيماري هايي كه بيشتر مردم را از پاي در مي آورند وجود دارد،بيماري هايي همچون مالاريا، سرخك و اسهال كه در حالي كه در كشورهاي در حال توسعه جان ميليون ها نفر را مي گيرند، اما آمار مرگ و مير ناشي از اين بيماري ها در كشورهاي توسعه يافته بسيار كمتر است. اما كشورهاي توسعه يافته بيشتر بودجه هاي تحقيقاتي خود را صرف بيماري هايي مي كنند كه شهروندان شان از آن رنج مي برند و اين مطلب درباره آينده قابل پيش بيني نيز احتمالاصادق به نظر مي رسد. با فرض چنين محدوديتي، براي پيشرفت زندگاني مان كدام پيشرفت درماني بيشتر بايد انجام پذيرد؟اگر نخستين فكري كه به ذهن شما خطور مي كند «درمان سرطان» يا «درمان بيماري قلبي» است، دوباره فكر كنيد. آبري دي گري (Aubrey de Grey)، رييس دفتر علمي بنياد سنس (SENS) و برجسته ترين حامي تحقيق عليه سالخوردگي (anti-aging) در جهان، استدلال مي كند كه هزينه كردن مبلغ گزافي براي منابع درماني جهت تلاش براي مبارزه با بيماري هاي ناشي از سالخوردگي بدون توجه به خود سالخوردگي چندان معقول نيست. اگر ما يكي از اين بيماري ها را درمان كنيم، نسبت به بيماري هاي كشنده ديگري كه در سال هاي بعدي گريبان فرد را خواهند گرفت چه بايد بكنيم؟ از اين رو سود و منفعت اين راهكار بسيار پايين است. در كشورهاي توسعه يافته، سالخوردگي علت نهايي 90% همه مرگ وميرهاي انساني است، از اين رو درمان سالخوردگي صورتي از طب پيشگيري براي همه بيماري هاي ناشي از پيري است. علاوه بر اين، حتي قبل از اينكه سالخوردگي به مرگ ما منتهي شود، گنجايش ما براي لذت بردن از زندگاني مان و سهمي مثبت ايفا كردن براي زندگي ديگران را نيز كاهش مي دهد. از اين رو به جاي هدف قرار دادن بيماري هاي خاصي كه وقتي انسان ها به سنين خاصي از پيري مي رسند رخ دادن آنها بسيار محتمل تر است. آيا راهكار بهتر تلاش براي ممانعت به عمل آوردن يا بهبودي آسيب صورت گرفته به وسيله فرايند سالخوردگي بر بدن هايمان نيست؟دي گري بر اين باور است كه حتي كمترين پيشرفت در اين ناحيه در طول دهه هاي آينده مي تواند به پيشرفت چشمگير طول زندگي انسان منتهي شود. همه آنچه كه ما بايد انجام دهيم عبارت است از رسيدن به آنچه كه او «سرعت گريز طول عمر» مي خواند (longevity escape velocity) - يعني، نقطه اي كه در آن مي توانيم، براي آنكه به زمان اجازه پيشرفت بيشتر علمي را دهيم تا پيشرفت هاي بيشتري حاصل شود، به اندازه كافي زندگي را امتداد دهيم و نتيجه پيشرفت بيشتر و طول عمر افزون تر است. دي گري كه اخيرا در دانشگاه پرينستون سخنراني كرد اظهار داشت: «ما نمي دانيم نخستين فردي كه تا 150 سال زندگي خواهد كرد در حال حاضر چند سال دارد، اما نخستين فردي كه تا هزار سال زندگي خواهد كرد قطع به يقين كمتر از 20 سال دارد.»مردم در كشورهاي ثروتمند پيشاپيش مي توانند اين انتظار را داشته باشند كه از مردم كشورهاي فقيرتر 30 سال بيشتر عمر كنند. اگر راهكار كند ساختن سالخوردگي را كشف كنيم، ممكن است جهاني داشته باشيم كه در آن اكثريت فقير زماني بايد با مرگ مواجه شوند كه اعضاي اقليت ثروتمند تنها يك دهم كل طول عمر مورد انتظار خود را سپري كرده اند. اين نابرابري يكي از دلايل باور به اين مساله است كه غلبه بر پيري سهم نابرابري را در جهان افزايش خواهد داد. دليل ديگر از اين قرار است كه اگر مردم به زاد و ولد ادامه دهند، در حالي كه نرخ مرگ و مير به شدت پايين مي آيد، جمعيت زمين حتي سريع تر از آنچه اكنون شاهد آن هستيم افزايش خواهد يافت، كه در اين صورت زندگي براي بسياري از انسان ها بدتر از آن چيزي خواهد شد كه اكنون هست. اينكه آيا ما مي توانيم بر اين ايرادات فايق آييم يا نه تا اندازه زيادي به خوشبيني درباره پيشرفت هاي اقتصادي و تكنولوژيكي در آينده بستگي دارد. واكنش دي گري به نخستين ايراد از اين قرار است كه در حالي كه درمان سالخوردگي ممكن است در ابتدا گران قيمت باشد، اما اين قيمت همچون بسياري از ابداعات ديگر، از كامپيوترها گرفته تا داروهاي جلوگيري از پيشروي بيماري ايدز، احتمالاكاهش خواهد يافت. اگر جهان بتواند به پيشرفت اقتصادي و تكنولوژيكي خود ادامه دهد، مردم ثروتمندتر خواهند شد و سرانجام، درمان سالخوردگي هركسي را منتفع خواهد ساخت. از اين رو چرا اين راهكار آغاز نشود و از همين اكنون در اولويت قرار نگيرد؟و درباره ايراد دوم، برخلاف آنچه بيشتر مردم تصور مي كنند، خود موفقيت در غلبه بر سالخوردگي مي تواند حاشيه امني را براي يافتن راه حل هايي براي مساله جمعيت به ما بدهد زيرا اين موفقيت با به تاخير انداختن يا حتي حذف يائسگي در زنان آنها را قادر مي سازد كه نخستين فرزندان خود را خيلي ديرتر
از آن زماني داشته باشند كه در حال حاضر مي توانند. اگر پيشرفت اقتصادي ادامه يابد، نرخ باروري در كشورهاي در حال توسعه كاهش خواهد يافت، همان گونه كه در كشورهاي توسعه يافته كاهش يافته است. سرانجام اينكه، تكنولوژي همچنين ممكن است با مهيا ساختن منابع نوين انرژي كه تاثيرات كربني ما را افزايش نمي دهند براي غلبه بر مساله جمعيت ياري رسان ما باشد. ايراد جمعيت يك پرسش عميق تر فلسفي را مطرح مي سازد.
اگر سياره ما براي پشتيباني از زندگي انسان ها گنجايشي محدود دارد، داشتن مردمي اندك با طول عمرهاي بيشتر بهتر است يا مردمي بيشتر با طول عمرهاي كمتر؟ يك دليل براي فكر وجود مردمي كمتر با طول عمرهاي بيشتر از اين قرار است كه تنها آنهايي كه متولد مي شوند مي دانند كه مرگ آنها را از چه چيزي محروم مي سازد: آنهايي كه وجود ندارند نمي توانند بدانند كه در حال از دست دادن چه چيزي هستند. دي گري بنياد سنس را براي پيشرفت پژوهش برعليه سالخوردگي بنيان نهاده است. بنا به بيشتر معيارها تلاش هاي افزايش بودجه اي او موفق بوده اند، زيرا اين بنياد اكنون بودجه اي سالانه در حدود چهار ميليون دلار دارد. اما اين مبلغ با معيارهاي بنيادهاي پژوهشي درماني همچنان به نحو رقت انگيزي بسيار اندك است. دي گري ممكن است اشتباه كند، اما اگر تنها شانس اندكي براي اين مساله وجود داشته باشد كه او بر حق است، منافع گسترده حاصل از پژوهش هاي ضدسالخوردگي شرطي بهتر از قلمروهاي پژوهش درماني است كه در حال حاضر به بهترين نحو مورد سرمايه گذاري قرار مي گيرند.
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/the-ethics-of-anti-aging-by-peter-singer
اگر سياره ما براي پشتيباني از زندگي انسان ها گنجايشي محدود دارد، داشتن مردمي اندك با طول عمرهاي بيشتر بهتر است يا مردمي بيشتر با طول عمرهاي كمتر؟ يك دليل براي فكر وجود مردمي كمتر با طول عمرهاي بيشتر از اين قرار است كه تنها آنهايي كه متولد مي شوند مي دانند كه مرگ آنها را از چه چيزي محروم مي سازد: آنهايي كه وجود ندارند نمي توانند بدانند كه در حال از دست دادن چه چيزي هستند. دي گري بنياد سنس را براي پيشرفت پژوهش برعليه سالخوردگي بنيان نهاده است. بنا به بيشتر معيارها تلاش هاي افزايش بودجه اي او موفق بوده اند، زيرا اين بنياد اكنون بودجه اي سالانه در حدود چهار ميليون دلار دارد. اما اين مبلغ با معيارهاي بنيادهاي پژوهشي درماني همچنان به نحو رقت انگيزي بسيار اندك است. دي گري ممكن است اشتباه كند، اما اگر تنها شانس اندكي براي اين مساله وجود داشته باشد كه او بر حق است، منافع گسترده حاصل از پژوهش هاي ضدسالخوردگي شرطي بهتر از قلمروهاي پژوهش درماني است كه در حال حاضر به بهترين نحو مورد سرمايه گذاري قرار مي گيرند.
منبع:
https://www.project-syndicate.org/commentary/the-ethics-of-anti-aging-by-peter-singer
Project Syndicate
Should We Live to 1,000? | by Peter Singer - Project Syndicate
In developed countries, aging is the ultimate cause of 90% of all human deaths; thus, treating aging is a form of preventive medicine for all of the diseases of old age. So, instead of targeting specific diseases associated with old age, shouldn’t we try…
Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
مشخصات کتاب:
Animal Liberation
By: Peter Singer
Harper Collins Publishers
Year: 2002
عنوان احتمالی اثر به زبان فارسی: آزادی حیوانات
نویسنده: پیتر سینگر
مترجم: بهنام خداپناه (@BeKhod)
ناشر: ققنوس/در دست چاپ
وضعیت: اتمام ترجمه
درباره ترجمه:
ترجمه ی کتاب در ابتدا بر اساس نسخه ی سال 2002 با مشخصاتِ ذیل صورت گرفت:
"Animal Liberation," By: Peter Singer. HarperCollins (2002), 356 pages.
اما، پس از آن، دو نسخه ی جدیدترِ کتاب منتشره به سال 2015، که هر دو نسخه هایی از ناشرانی الکترونیکی بودند، به دستم رسید که سپس ترجمه ها را مطابقِ این نسخه های جدیدتر، مطابقت و بروزرسانی کردم:
"Animal Liberation," By: Peter Singer. Vintage Digital (2015), 336 pages.
"Animal Liberation," By: Peter Singer. Open Road Integrated Media, Inc. (2015), 484 pages.
درباره کتاب:
این اثرِ برجسته به قلم پیتر سینگر، از زمان انتشارِ اولیه اش در سال 1975، با الهام بخشیِ جنبشی جهانی با هدفِ دگرگون ساختنِ نحوه ی رفتار با حیوانات، میلیونها زن و مردِ دلنگران را در اقصاء نقاطِ جهان نسبت به سوءاستفاده های تکان دهنده از حیوانات بیدار کرده است. آزادیِ حیوانات در حالیکه جایگزین هایی را پیشنهاد میکند که نه تنها برای حیوانات، که همچنین برای انسانها و محیط زیست نیز خوب هستند، اقدام به برملا ساختنِ واقعیتهای دهشتناکِ «مزرعه های کارخانه ای» کرده است. این ویراست، که با درآمدِ جدیدی به قلمِ نویسنده بروز رسانی شده است، اثرِ جنبشِ آزادیِ حیوانات را در طی دهه های اخیر بررسی کرده و به برجسته ساختنِ شیوه هایی می پردازد که در آنها حیوانات، بدون آنکه توجهی نسبت به منافعشان صورت گیرد، همچنان به عنوان صِرفِ ابزار مورد استفاده ی انسان قرار میگیرند. آزادیِ حیوانات در حالیکه توسلی مهم و قانع کننده نسبت به اصولِ بنیادینِ اخلاق محسوب میشود، مطالعه ای ضروری برای حامیان و شکاکانِ این موضع است.
فهرست کتاب:
مقدمه ی مترجم
ضرورت طرح حقوق حیوانات/ گرایشهای اصلی در زمینه ی حقوق حیوانات / وضعیت حقوق حیوانات در ایران/حیوان آزاری های ما/ چگونه منشاء اثر میشویم؟/ درباره ی نویسنده/ نگاه مختصری به اندیشه های پیتر سینگر/درباره ی ترجمه/ قدردانی ها
پیشگفتار نویسنده به مناسبت ترجمه ی فارسیِ کتاب
مقدمه به قلم یووال نوح هِراری
پیشگفتارِ نویسنده به مناسبت ویراستِ چهلمین سالگردِ انتشار کتاب
پیشگفتارِ ویراستِ سال 2009
پیشگفتارِ ویراستِ سال 2002
پیشگفتارِ ویراستِ سال 1990
پیشگفتارِ ویراستِ سال 1975
فصل اول: همه حیوانات برابرند
فصل دوم: ابزار پژوهش
فصل سوم: درون مزرعه ی کارخانه ای
فصل چهارم: گیاهخواری
فصل پنجم: سلطه ی انسان
فصل ششم: گونه پرستی در جهان معاصر
@preparing
Animal Liberation
By: Peter Singer
Harper Collins Publishers
Year: 2002
عنوان احتمالی اثر به زبان فارسی: آزادی حیوانات
نویسنده: پیتر سینگر
مترجم: بهنام خداپناه (@BeKhod)
ناشر: ققنوس/در دست چاپ
وضعیت: اتمام ترجمه
درباره ترجمه:
ترجمه ی کتاب در ابتدا بر اساس نسخه ی سال 2002 با مشخصاتِ ذیل صورت گرفت:
"Animal Liberation," By: Peter Singer. HarperCollins (2002), 356 pages.
اما، پس از آن، دو نسخه ی جدیدترِ کتاب منتشره به سال 2015، که هر دو نسخه هایی از ناشرانی الکترونیکی بودند، به دستم رسید که سپس ترجمه ها را مطابقِ این نسخه های جدیدتر، مطابقت و بروزرسانی کردم:
"Animal Liberation," By: Peter Singer. Vintage Digital (2015), 336 pages.
"Animal Liberation," By: Peter Singer. Open Road Integrated Media, Inc. (2015), 484 pages.
درباره کتاب:
این اثرِ برجسته به قلم پیتر سینگر، از زمان انتشارِ اولیه اش در سال 1975، با الهام بخشیِ جنبشی جهانی با هدفِ دگرگون ساختنِ نحوه ی رفتار با حیوانات، میلیونها زن و مردِ دلنگران را در اقصاء نقاطِ جهان نسبت به سوءاستفاده های تکان دهنده از حیوانات بیدار کرده است. آزادیِ حیوانات در حالیکه جایگزین هایی را پیشنهاد میکند که نه تنها برای حیوانات، که همچنین برای انسانها و محیط زیست نیز خوب هستند، اقدام به برملا ساختنِ واقعیتهای دهشتناکِ «مزرعه های کارخانه ای» کرده است. این ویراست، که با درآمدِ جدیدی به قلمِ نویسنده بروز رسانی شده است، اثرِ جنبشِ آزادیِ حیوانات را در طی دهه های اخیر بررسی کرده و به برجسته ساختنِ شیوه هایی می پردازد که در آنها حیوانات، بدون آنکه توجهی نسبت به منافعشان صورت گیرد، همچنان به عنوان صِرفِ ابزار مورد استفاده ی انسان قرار میگیرند. آزادیِ حیوانات در حالیکه توسلی مهم و قانع کننده نسبت به اصولِ بنیادینِ اخلاق محسوب میشود، مطالعه ای ضروری برای حامیان و شکاکانِ این موضع است.
فهرست کتاب:
مقدمه ی مترجم
ضرورت طرح حقوق حیوانات/ گرایشهای اصلی در زمینه ی حقوق حیوانات / وضعیت حقوق حیوانات در ایران/حیوان آزاری های ما/ چگونه منشاء اثر میشویم؟/ درباره ی نویسنده/ نگاه مختصری به اندیشه های پیتر سینگر/درباره ی ترجمه/ قدردانی ها
پیشگفتار نویسنده به مناسبت ترجمه ی فارسیِ کتاب
مقدمه به قلم یووال نوح هِراری
پیشگفتارِ نویسنده به مناسبت ویراستِ چهلمین سالگردِ انتشار کتاب
پیشگفتارِ ویراستِ سال 2009
پیشگفتارِ ویراستِ سال 2002
پیشگفتارِ ویراستِ سال 1990
پیشگفتارِ ویراستِ سال 1975
فصل اول: همه حیوانات برابرند
فصل دوم: ابزار پژوهش
فصل سوم: درون مزرعه ی کارخانه ای
فصل چهارم: گیاهخواری
فصل پنجم: سلطه ی انسان
فصل ششم: گونه پرستی در جهان معاصر
@preparing
نگره ای انتقادی بر اخلاقیات اگزیستانسیالیستی*
دیوید ای. کوپر
برگردان : بهنام خداپناه
*این مقاله به صورت کوتاه شده، در روزنامه ی ملت ما به تاریخ 21 اسفند ماه 1389 به چاپ رسیده است.
👇👇👇👇👇
دیوید ای. کوپر
برگردان : بهنام خداپناه
*این مقاله به صورت کوتاه شده، در روزنامه ی ملت ما به تاریخ 21 اسفند ماه 1389 به چاپ رسیده است.
👇👇👇👇👇
نگره ای انتقادی بر اخلاقیات اگزیستانسیالیستی
محوریت برای اگزیستانسیالیسم عبارتست از آموزه رادیکال ِ آزادی و مسئولیت فردی(responsibility). برمبنای چنین امری است که، نویسندگانی همچون سارتر(Sartre ) شرحی را بر طبیعت اخلاقیات پیشنهاد کرده اند و همچنین پیشنهاداتی را برای رفتار اخلاقی ارائه نموده اند. اهمیت چنین شرحی مبتنی بر ادعاهایی ازاین قبیل است که(الف) ارزشهای اخلاقی "خلق شده اند"(created) و نه "کشف"(discovered).(ب) تکلیف اخلاقی از آنچه که به طور معمول تصور می شود گسترده تر است، و (ج) زندگی اخلاقی نباید موضوع پیروی از قوانینی [خاص] باشد. پیشنهادات اگزیستانسیالیستی برای رفتار کردن از مفهوم اصالت(authenticity) ناشی می شود، که به عنوان "پذیرفتن" مسئولیت فردی فهمیده شده است و نه " حس کردن" آن در وضعیتی از" باور نادرست"(bad faith). اصالت، برمبنای استدلالات بیشماری، مستلزم رفتارکردن با دیگر مردم آنهم برای ترغیب مفهوم آزادی در جزء جزئشان می باشد، گرچه مخالفتهایی نیز درباره اَشکال ابتدایی چنین رفتاری وجود دارد که باید مدنظر قرار گیرد. برخی چنین استدلال ورزیده اند که ما مفهومی از آزادی را ازطریق سرسپردگی به عللی مشخص ترویج می کنیم; در حالیکه دیگرانی هم چنین استدلال کرده اند که چنین چیزی بهترین دست یافته از طریق روابط فردی خواهد بود.
1. آزادی اگزیستانسیال
اگزیستانسیالیسم به عنوان "فلسفه ای برای زیستن" توصیف شده است، آنهم به عنوان درگیری با حقایق وضعیتهای بحرانی [زندگی] آدمی. اما برخی استدلال کرده اند که اخلاق اگزیستانسیالیستی غیرممکن است، چرا که فهم اگزیستانسیالیستی از انتخاب و ارزش اخلاقی مانع حمایت از هرگونه انتخاب و ارزشهای مشخصی می شود. این اتهام گاهی اوقات بوسیله ذکر موارد زیر مورد پشتیبانی قرار گرفته است (الف) وجود تنوعی از التزامات شخصی—مسیحی، کمونیست، حتی فاشیست—در بین نویسندگان این سنت، و (ب) بی میلی برخی از این نویسندگان برای بیان التزاماتشان در قالب اصطلاحات اخلاقی (همچنانکه کی یرکگارد(Kierkegaard) گاهی اوقات به نظر میرسد که "تعلیق اخلاقی" شخص مومن را می ستاید، و "اَبَر" شخص نیچه به "فراسوی نیک و بد" می رود). برای ارزیابی این بینش های رقیب، نیازمند فهم (الف) تاکید اگزیستانسیالیستی بر آزادی و مسئولیت، (ب) پی آمد شرح انتخاب، ارزشها و قوانین اخلاقی، و (ج) آرمان(ideal) اصالت،دربین اگزیستانسیالیستها هستیم.
اگزیستانسیالیسم،سنتی نیست که به صراحت تعریف شده باشد. دراینجا، اولا ما به دیدگاههای ژان پل سارتر، و همچنین به پیشینیان و معاصرانش--شامل کی یرکگارد، هایدگر(Heidegger)و گابریل مارسل(Marcel)—اهمیت داده ایم، آنهم به خاطر قرابتهایی که اینان با موقعیت سارتر دارند. مرکزیت برای این سنت عبارتست از نمونه کامل آزادی و مسئولیت فردی رادیکال، که ما آدمیان، به آن "محکوم" گشته ایم. این امرعبارت از آزادی در معنای غیبت محدودیت ها نیست، چرا که چنین آزادی ای از جامعه ای به جامعه ی دیگر تفاوت می کند. همچنین، آن صرفا آزادی در معنای اراده انجام هر عملی هم نیست. بلکه ، آن آزادی فرد است برای "ساختن خویش ... تا آنجاکه هیچ چیز خارجی ای بر چیستی او اثر گذار نباشد" (Sartre 1943:554). بنابراین، ما مسئول ِ ویژگیها و ترکیب هیجانی خود هستیم، حتی برای موقعیت هایی که "خود را در آن می یابیم"، چرا که رویدادها تنها زمانی موقعیتی را ایجاد می کنند که توسط ما در شیوه ای مشخص تفسیر شده باشند. کسی که کوهی را به عنوان یک چالش تفسیر می کند در موقعیتی متفاوت از کسی است که آنرا صرفا به عنوان یک مانع در نظر می گیرد. چنین تفاسیری از جهان در درون مقاصدی جای گرفته اند که ما مسئول آنها به شمار می رویم. بنابراین، نه انسانها و نه جهان، یک ذات یا "ماهیتِ"(essence) معین ندارند: بواسطه فعالیتهای هدفمند است که آنها چیزی می شوند که هستند.
سارتر درباره اینکه "انتخاب" ما برمبنای چیزی خواهد بود که هستیم سخن گفته است، اما دیگران آزادی اگزیستانسیال را با گنجایشی برای رها شدن از زندگانی[کنونی] و تغییر دادن شرایط آن برابر دانسته اند. ممکن نیست که من موقعیت اجتماعی ام را انتخاب کرده باشم، اما من می توانم درباره آن بیاندیشم، آنرا "به کناری زده" و " چیزی دیگر شوم"(Merleau-Ponty 1945:452). اگرچه ما به جهانی که از قبل تفسیر گردیده "افکنده شده ایم"(thrown)، ولی می توانیم، با "عزمی راسخ"(resoluteness)، از سلطه تفاسیر غالب درباره آن "رها شویم" (Heidegger 1927:163).
2.ارزشها، مسئولیت و قوانین
از چنین شروحی درباره ی آزادی، اگزیستانسیالیستها به نتایجی درباره ارزشهای اخلاقی، مسئولیت، و جایگاه این قوانین در زندگی اخلاقی پی برده اند.
محوریت برای اگزیستانسیالیسم عبارتست از آموزه رادیکال ِ آزادی و مسئولیت فردی(responsibility). برمبنای چنین امری است که، نویسندگانی همچون سارتر(Sartre ) شرحی را بر طبیعت اخلاقیات پیشنهاد کرده اند و همچنین پیشنهاداتی را برای رفتار اخلاقی ارائه نموده اند. اهمیت چنین شرحی مبتنی بر ادعاهایی ازاین قبیل است که(الف) ارزشهای اخلاقی "خلق شده اند"(created) و نه "کشف"(discovered).(ب) تکلیف اخلاقی از آنچه که به طور معمول تصور می شود گسترده تر است، و (ج) زندگی اخلاقی نباید موضوع پیروی از قوانینی [خاص] باشد. پیشنهادات اگزیستانسیالیستی برای رفتار کردن از مفهوم اصالت(authenticity) ناشی می شود، که به عنوان "پذیرفتن" مسئولیت فردی فهمیده شده است و نه " حس کردن" آن در وضعیتی از" باور نادرست"(bad faith). اصالت، برمبنای استدلالات بیشماری، مستلزم رفتارکردن با دیگر مردم آنهم برای ترغیب مفهوم آزادی در جزء جزئشان می باشد، گرچه مخالفتهایی نیز درباره اَشکال ابتدایی چنین رفتاری وجود دارد که باید مدنظر قرار گیرد. برخی چنین استدلال ورزیده اند که ما مفهومی از آزادی را ازطریق سرسپردگی به عللی مشخص ترویج می کنیم; در حالیکه دیگرانی هم چنین استدلال کرده اند که چنین چیزی بهترین دست یافته از طریق روابط فردی خواهد بود.
1. آزادی اگزیستانسیال
اگزیستانسیالیسم به عنوان "فلسفه ای برای زیستن" توصیف شده است، آنهم به عنوان درگیری با حقایق وضعیتهای بحرانی [زندگی] آدمی. اما برخی استدلال کرده اند که اخلاق اگزیستانسیالیستی غیرممکن است، چرا که فهم اگزیستانسیالیستی از انتخاب و ارزش اخلاقی مانع حمایت از هرگونه انتخاب و ارزشهای مشخصی می شود. این اتهام گاهی اوقات بوسیله ذکر موارد زیر مورد پشتیبانی قرار گرفته است (الف) وجود تنوعی از التزامات شخصی—مسیحی، کمونیست، حتی فاشیست—در بین نویسندگان این سنت، و (ب) بی میلی برخی از این نویسندگان برای بیان التزاماتشان در قالب اصطلاحات اخلاقی (همچنانکه کی یرکگارد(Kierkegaard) گاهی اوقات به نظر میرسد که "تعلیق اخلاقی" شخص مومن را می ستاید، و "اَبَر" شخص نیچه به "فراسوی نیک و بد" می رود). برای ارزیابی این بینش های رقیب، نیازمند فهم (الف) تاکید اگزیستانسیالیستی بر آزادی و مسئولیت، (ب) پی آمد شرح انتخاب، ارزشها و قوانین اخلاقی، و (ج) آرمان(ideal) اصالت،دربین اگزیستانسیالیستها هستیم.
اگزیستانسیالیسم،سنتی نیست که به صراحت تعریف شده باشد. دراینجا، اولا ما به دیدگاههای ژان پل سارتر، و همچنین به پیشینیان و معاصرانش--شامل کی یرکگارد، هایدگر(Heidegger)و گابریل مارسل(Marcel)—اهمیت داده ایم، آنهم به خاطر قرابتهایی که اینان با موقعیت سارتر دارند. مرکزیت برای این سنت عبارتست از نمونه کامل آزادی و مسئولیت فردی رادیکال، که ما آدمیان، به آن "محکوم" گشته ایم. این امرعبارت از آزادی در معنای غیبت محدودیت ها نیست، چرا که چنین آزادی ای از جامعه ای به جامعه ی دیگر تفاوت می کند. همچنین، آن صرفا آزادی در معنای اراده انجام هر عملی هم نیست. بلکه ، آن آزادی فرد است برای "ساختن خویش ... تا آنجاکه هیچ چیز خارجی ای بر چیستی او اثر گذار نباشد" (Sartre 1943:554). بنابراین، ما مسئول ِ ویژگیها و ترکیب هیجانی خود هستیم، حتی برای موقعیت هایی که "خود را در آن می یابیم"، چرا که رویدادها تنها زمانی موقعیتی را ایجاد می کنند که توسط ما در شیوه ای مشخص تفسیر شده باشند. کسی که کوهی را به عنوان یک چالش تفسیر می کند در موقعیتی متفاوت از کسی است که آنرا صرفا به عنوان یک مانع در نظر می گیرد. چنین تفاسیری از جهان در درون مقاصدی جای گرفته اند که ما مسئول آنها به شمار می رویم. بنابراین، نه انسانها و نه جهان، یک ذات یا "ماهیتِ"(essence) معین ندارند: بواسطه فعالیتهای هدفمند است که آنها چیزی می شوند که هستند.
سارتر درباره اینکه "انتخاب" ما برمبنای چیزی خواهد بود که هستیم سخن گفته است، اما دیگران آزادی اگزیستانسیال را با گنجایشی برای رها شدن از زندگانی[کنونی] و تغییر دادن شرایط آن برابر دانسته اند. ممکن نیست که من موقعیت اجتماعی ام را انتخاب کرده باشم، اما من می توانم درباره آن بیاندیشم، آنرا "به کناری زده" و " چیزی دیگر شوم"(Merleau-Ponty 1945:452). اگرچه ما به جهانی که از قبل تفسیر گردیده "افکنده شده ایم"(thrown)، ولی می توانیم، با "عزمی راسخ"(resoluteness)، از سلطه تفاسیر غالب درباره آن "رها شویم" (Heidegger 1927:163).
2.ارزشها، مسئولیت و قوانین
از چنین شروحی درباره ی آزادی، اگزیستانسیالیستها به نتایجی درباره ارزشهای اخلاقی، مسئولیت، و جایگاه این قوانین در زندگی اخلاقی پی برده اند.
(الف) ارزشها، تاحدی، عبارتند از: عملکردهای "فاعلی"ِ(subjective) فعالیت تفسیری ما و نه چهره هایی از یک حقیقت مستقل. آنها، به قلم سارتر، "ریخته شده درمسیر ما" نیستند، بلکه "خَلق" یا "ابداع" گردیده اند. اما، این به معنای آن نیست که اگزیستانسیالیستها بر وجود "شکافی" میان واقعیات و ارزشها پافشاری کنند. نیچه ( Nietzsche، 1886) وجود واقعیات اخلاقی را انکار می کند، و استدلال می ورزد که چنین واقعیاتی، مستقل از "چشم اندازهای"(perspectives)انسانی به هیچ وجه وجود ندارند. ارزشها بیشتر از دیگر خصایص جهان حالت"فاعلی" ندارند، چرا که حتی تفاسیر "واقعی"(factual) نیز از ارزشگذاری جدایی ناپذیرند. از آنجاییکه هر بیانی انعکاس دهنده ی "طرحهای"(projects) انسانی است که بوسیله ی آنچه برای ما اهمیت دارد، یا آنچه را ما برای پیگیری ارزشمند تلقی می کنیم شکل می گیرد، ارزشها، به اصرار هایدگر(1927)، در جهانی که در ابتدا در شیوه ای فارغ از ارزش بیان شده باشد "تثبیت نگردیده اند".
بنابراین از اینجاست که دیدگاه اگزیستانسیالیستی از ارزشها " ضد بنیانگرایانه"(anti-foundationalist) است. توجیه نهایی ای برای ارزشی خاص نمی تواند وجود داشته باشد، از آنجاییکه همه توجیهات یک وضع تفسیری را پیش فرض قرار می دهند که خودِ آن وضع، با ارزشها اشباع شده است. برخی از نویسندگان این "مخمصه" را با رجوع به [مفهوم] "پوچی"(absurdity) که سبب آلوده شدن زندگانیمان می گردد به حالت نمایشنامه درآورده اند. این خودِ ارزشهای اخلاقی نیستند که پوچ اند، بلکه ناهمخوانی بین سرسپردگی جدی ای که آنها نیازمند آن اند و تصدیق به اینکه آنها فاقد هرگونه بنیان نهایی ای هستند به عنوان عاملی برای پوچی است.(این ناهمخوانی ِ"پوچ" متفاوت است از آن چیزی است، که توسط آلبرکامو(Albert Camus) ، به عنوان ناهمخوانی بین اشتیاقات ما برای شناخت و "امتناع"جهان از تدارک چنین چیزی برای ما، مورد بحث واقع شده است).
(ب) دیدگاه اگزیستانسیالیستی درباره مسئولیت اخلاقی به شکل قابل انتظاری سخت و طاقت فرسا است. اولا، برای برخی از نویسندگان، و به شکلی قابل ملاحظه نزد کی یرکگارد، پذیرش دیدگاه اخلاقی خودش یک تصمیم فردی است که نمی تواند توسط دلایل و براهینی امرشود، چرا که هر کدام از چنین دلایلی نوعی از تعهد و التزام را به دیدگاهی خاص از پیش فرض خواهند گرفت. حتی پس از اینکه آن مورد پذیرش قرار گرفت، آنچه در اینجا باقی می ماند انتخاب درباره نوع اخلاقیاتی است که باید مورد پیروی قرار گیرند. دانشجوی زمانِ جنگ سارتر، یعنی کسی که باید بین ملحق شدن به لشکر فرانسه و مراقبت از مادرش یکی را بر می گزید، در حقیقت باید بین خیر"جمعی"(collective) و "اخلاقیات ... جانسپاری شخصی" یکی را انتخاب می کرد. (1946:36)
در ثانی، چنین مسئولیت پذیری ای متضمن کمترین تسکینی است که معمولا بدان اندیشیده می شود. مطابق نظر سارتر، ما "بدون هرگونه عذر و بهانه ای هستیم"(1946: 34). "تبهکاران"(villains) در رمان اگزیستانسیالیستی اغلب رفتار خود را با ارجاع به "شخصیت" یا اضطراراتِ شغلی شان توجیه می کنند، و از پذیرفتن اینکه "شخصیت"شان و مطالباتِ ملازم با آنها ساخته ی خودِ آنهاست سرباز می زنند. مسئولیت من نه بدان چیزی محدود شده است که به انجام آن مبادرت می ورزم، و نه به نتایجی که حاصل انجام آنچیزی است که من بدان مبادرت ورزیده ام. بوسیله ی عمل کردن در شیوه ای خاص، من به دیگران چراغ سبزی را برای عمل در همان شیوه نشان می دهم، و از اینرو برای انجام اعمال آنها نیز مسئول هستم.(یعنی آن اعمالی که آنها در انجام آن از من پیروی می کنند)
ممکن است چنین پنداشته شود که برای "اگزیستانسیالیستهای دینی" مسئولیت ما به فرمانبرداری از فرامین خدا محدود گردیده است. اما گرایش این نویسندگان عبارتست از تاکید بر اینکه خودِ ایمان تعهدی آزادانه و واحد است و بعلاوه، ایمان عبارتست از انعکاس دهنده ی ارزشهای اخلاقی فرد و نه محدودیتهای او. از اینرو درک من از اینکه آن فرمان خداست که باید از آن اطاعت کنم درکی است که نسبت بدان باید پاسخگو باشم.
بنابراین از اینجاست که دیدگاه اگزیستانسیالیستی از ارزشها " ضد بنیانگرایانه"(anti-foundationalist) است. توجیه نهایی ای برای ارزشی خاص نمی تواند وجود داشته باشد، از آنجاییکه همه توجیهات یک وضع تفسیری را پیش فرض قرار می دهند که خودِ آن وضع، با ارزشها اشباع شده است. برخی از نویسندگان این "مخمصه" را با رجوع به [مفهوم] "پوچی"(absurdity) که سبب آلوده شدن زندگانیمان می گردد به حالت نمایشنامه درآورده اند. این خودِ ارزشهای اخلاقی نیستند که پوچ اند، بلکه ناهمخوانی بین سرسپردگی جدی ای که آنها نیازمند آن اند و تصدیق به اینکه آنها فاقد هرگونه بنیان نهایی ای هستند به عنوان عاملی برای پوچی است.(این ناهمخوانی ِ"پوچ" متفاوت است از آن چیزی است، که توسط آلبرکامو(Albert Camus) ، به عنوان ناهمخوانی بین اشتیاقات ما برای شناخت و "امتناع"جهان از تدارک چنین چیزی برای ما، مورد بحث واقع شده است).
(ب) دیدگاه اگزیستانسیالیستی درباره مسئولیت اخلاقی به شکل قابل انتظاری سخت و طاقت فرسا است. اولا، برای برخی از نویسندگان، و به شکلی قابل ملاحظه نزد کی یرکگارد، پذیرش دیدگاه اخلاقی خودش یک تصمیم فردی است که نمی تواند توسط دلایل و براهینی امرشود، چرا که هر کدام از چنین دلایلی نوعی از تعهد و التزام را به دیدگاهی خاص از پیش فرض خواهند گرفت. حتی پس از اینکه آن مورد پذیرش قرار گرفت، آنچه در اینجا باقی می ماند انتخاب درباره نوع اخلاقیاتی است که باید مورد پیروی قرار گیرند. دانشجوی زمانِ جنگ سارتر، یعنی کسی که باید بین ملحق شدن به لشکر فرانسه و مراقبت از مادرش یکی را بر می گزید، در حقیقت باید بین خیر"جمعی"(collective) و "اخلاقیات ... جانسپاری شخصی" یکی را انتخاب می کرد. (1946:36)
در ثانی، چنین مسئولیت پذیری ای متضمن کمترین تسکینی است که معمولا بدان اندیشیده می شود. مطابق نظر سارتر، ما "بدون هرگونه عذر و بهانه ای هستیم"(1946: 34). "تبهکاران"(villains) در رمان اگزیستانسیالیستی اغلب رفتار خود را با ارجاع به "شخصیت" یا اضطراراتِ شغلی شان توجیه می کنند، و از پذیرفتن اینکه "شخصیت"شان و مطالباتِ ملازم با آنها ساخته ی خودِ آنهاست سرباز می زنند. مسئولیت من نه بدان چیزی محدود شده است که به انجام آن مبادرت می ورزم، و نه به نتایجی که حاصل انجام آنچیزی است که من بدان مبادرت ورزیده ام. بوسیله ی عمل کردن در شیوه ای خاص، من به دیگران چراغ سبزی را برای عمل در همان شیوه نشان می دهم، و از اینرو برای انجام اعمال آنها نیز مسئول هستم.(یعنی آن اعمالی که آنها در انجام آن از من پیروی می کنند)
ممکن است چنین پنداشته شود که برای "اگزیستانسیالیستهای دینی" مسئولیت ما به فرمانبرداری از فرامین خدا محدود گردیده است. اما گرایش این نویسندگان عبارتست از تاکید بر اینکه خودِ ایمان تعهدی آزادانه و واحد است و بعلاوه، ایمان عبارتست از انعکاس دهنده ی ارزشهای اخلاقی فرد و نه محدودیتهای او. از اینرو درک من از اینکه آن فرمان خداست که باید از آن اطاعت کنم درکی است که نسبت بدان باید پاسخگو باشم.