خرد سنجشگر – Telegram
خرد سنجشگر
494 subscribers
888 photos
256 videos
122 files
755 links
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue

آغاز کانال:

https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
Download Telegram
Forwarded from ArefM
۱- اصل حمل بر احسن اصلی است که میگوید همیشه باید اظهارات و استدلالهای دیگران را به معقولترین و قابل دفاع ترین شکل آن تعبیر کنیم
۲- ما باید به دلایل نویسنده یا گوینده توجه کنیم و هر عقیده ای که برای پشتیبانی از نتیجه / مدعایش استفاده کند را دلیل بحساب آوریم ولو اینکه آنرا قبول نداشته باشیم

۳- منظور از شواهد اطلاعات خاصی است که اشخاص از آنها استفاده میکنند تا زمینه را برای اثبات درست بودن ادعای خود فراهم کند.
شواهد عبارتند از : امور واقع / نتایج تحقیقات علمی / مثالهای از زندگی واقعی / آمار/ استنادبه نظرهای آدمهای خبره و مراجع / گواهی های اشخاص/ استعاره ها / تمثیل ها
برخی از شواهد برای بعضی از موقعیتها مناسبترند
۴- استحکام نتیجه/ مدعا به استحکام دلایل بستگی دارد .
دلایل اگر سست باشند استدلال سست است

۵- تا دلایل را تشخیص ندهید نمیتوانید ارزش نتیجه / مدعا را معین کنید
استدلال شامل نتیجه/مدعا +دلایل است

۶- بهترین راه برای اینکه بفهمیم دلیل را پیدا کرده ایم یا نه اینست که سعی کنیم نقش نویسنده یا گوینده را ایفا کنیم. یعنی خودتان را بجای او بگذاریدو از خود بپرسید ((چرا دارم از این نتیجه / مدعا دفاع میکنم ؟ ))
بکوشیدجوابی که گمان میکنید وی به این پرسش میدهد را در قالب واژه های خودتان بیان کنید
کاری از سرکار خانم راد
Forwarded from Deleted Account
_تهیئه_کننده_راد_بحثی_در_باره_مدعاهایی.pdf
249.6 KB
گفتگویی در باب چگونگی نوشتن دلیل در مدعا / نتیجه ای که از شخص یا نشریه ای نقل شده
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_شانزده
#کانال_خرد_سنجشگر
#گروه_سنجشگری
#سرگشته_و_اختیار_انسان
#م_ناجی




سرگشته و اختیار انسان

آن شب کذشت و سرگشته خوشحال بود از یافتن دوستی تازه که فکر می کرد می تواند به او در رشد توانایی های فکری اش کمک کند.
آن شب قبل از خداحافظی سنجشگر از او سوالی کرد که ذهنش را کمی شوراند و آن سوال دایم در مقابل چشمانش رژه می رفت.
سوال این بود: اگر ذهن ما یا به تعبیر دیگر مغز ما مثل کامپیوتر عمل می کند پس ما چه فرقی با کامپیوتر داریم؟
ممکن است سوال در نگاه اول خیلی مهم جلوه نکند و یکی بگوید خوب چه اشکالی داره مثل کامپیوتر بوده باشه اما با کمی دقت معلوم می شود که مساله به سادگی اولیه اش نیست. زیرا اگر مثل کامپیوتر باشد و ذهن یا مغز عامل تعیین کننده در رفتار ما و تصمیمهای ما و اراده ما باشد لازم می آید که اراده ی ما دست خودمان نباشد. آخه مگه کامپیوتر اراده شخصی داره؟
پس اگر قائل به اختیار باشیم باید یه فرقی بین خود و کامپیوتر داشته باشیم. اما این فرق چیست؟
و این سوال هی در ذهنش بالا و پایین می رفت.
یعنی من حتی در اینکه تصمیم گرفتم که به رشد توانایی های ذهنی ام اهمیت بدهم و نحوه ای اندیشیدن و نتیجه گرفتن و تصمیم گیری خودم را کنترل کنم این هم ارادی نیست؟
اگه ارادی نیست پس چرا قبلا نمی تونستم راجع به اینکار فکر بکنم و تصمیم بگیرم؟
ولی من حس میکنم اولین جرقه رو در ذهن خودم، خودم تولید کردم و کس دیگه ای اینو به ذهن من نینداخت بعدش از اون طرف می خواست به خودش پاسخ بده که اگر این تصمیم رو واقعا خودت گرفتی پس چرا زودتر این تصمیم رو نگرفتی؟ ده سال پیش این کار رو آغاز می کردی. اگه نتونستی ده سال پیش چنین تصمیمی رو بگیری یعنی همه اش هم خودت نیستی . لااقلش شرایط و اقتضائات خاصی باید به وجود می آمد که تو بتونی به این تصمیم برسی.
و احساس می کرد گه حداقل یک چیزی یقینی است و آن اینکه حتی اگر انسان اختیاری هم داشته باشه این اختیار به صورت مطلقا آزاد نیست یعنی هر انسانی در هر مقطعی از زندگیش و با هر شرایط و اوضاعی نمی تواند هر تصمیمی را بگیرد. یعنی اینکه بر رفتار انسان هم مثل هر موجود دیگری از این عالم قانونمندی خاصی حاکم است. اما اگر قانون بر تمام اجزای رفتارش حاکم باشد و رفتار هر انسان معلول علل خاص خودش باشد پس اینجا نقش علی خود ما به عنوان یک انسان مختار چه می تواند باشد؟؟
احساس می کرد برای پیدا کردن پاسخ این سوالش هم نیاز به مطالعه ی بیشتر داره و هم باید تواناییهای ذهنی خود را تقویت بکند.ازینرو تلاش کرد خودش را متقاعد کند موقتی هم شده این پوشه را در ذهن خود ببندد و برگرد سر تمریناتی که باید برای تقویت توانایی های ذهنی خود انجام دهد.

https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker

https://news.1rj.ru/str/joinchat/BQRrFkOzDes29HwD5I4e_w
گروه سنجشگری
فیلسوفانْ ابتدا به «جهان» اندیشیده‌اند [از آغاز سنّتِ متافیزیکی در یونان قدیم تا عصر جدید]٬ سپس به «شیوه‌»ای که جهان دانسته می‌شود [از قرن ۱۷ و به طور جدّی با انقلابِ معرفتی کانت در قرن ۱۸]، و سرانجام به «ابزار»ی که آن دانش از جهان را ممکن می‌کند [تقریباً همزمان با کانت ولی به طور فراگیر در قرن ۲۰]. این گذر، راهِ طبیعی و منطقی از «متافیزیک» به «شناخت‌شناسی» و سپس «فلسفهٔ زبان» است. 💢

فریدریش لودویگ گوتلوب فرگه ( ۱۸۴۸ _ ۱۹۲۵) ریاضی‌دان، منطق‌دان، و فیلسوف آلمانی
Forwarded from مصطفی ملکیان
🔴دگماتيسم روش شناختي در فلسفه اسلامي

🔹دگماتيسم روش شناختي در فلسفه اسلامي؛ به اين معني كه مثلاً وقتي در فلسفه اسلامي به انتهاي يك بحث مي رسيد، گويا پرونده اين بحث كاملاً بسته مي شود. شما وقتي با سنت فلسفه انگليسي برخورد مي كنيد، مثل باركلي، هيوم لاك، راسل و ... اگر نوشتار ايشان را تحليل بكنيد درمي يابيد قيدهايي مانند شايد، احتمالاً، چنين به نظر مي رسد، ظاهراً، مي توان گفت كه، شايد بشود ادعا كرد كه و... قيدهايي دال بر احتمال و عدم تقين و قطعيت به فراواني قابل مشاهده هستند.

🔹 همچنين درمي يابيد يك بحث با سؤال هايي تمام مي شود كه مخاطب را به احتمالي بودن بحث صورت گرفته آگاه مي كند. در حالي كه در فلسفه اسلامي و متون آن با چنين مسائلي برخورد نخواهيد كرد و اين ناشي از دگماتيسمي است كه در اين فلسفه وجود دارد. مبناي اين نظر در فلسفه اسلامي عبارت است از اينكه به لحاظ معرفت شناسي فيلسوفان اسلامي مبناگرا (Foun dationalism) هستند. ما عده اي گزاره يا باورهايي داريم كه نياز به توجيه ندارند و خود اينها توجيه گر باورها و معارف ديگر ما هستند، از اين رو ساير باورها حتي صدق خود را مديون اين باورهاي بنيادين هستند.

🔹دو مطلب مهم در اين ديدگاه قابل طرح است:
۱- همه باورهاي بشر هم عرض نيستند. ۲- نوعي ابتناء منطقي ميان باورها به دسته اي از باورها كه خود نياز به توجيه ندارند، وجود دارد.
البته لازم به ذكر است كه در ميان افرادي كه معتقد به بنيادگرايي در معرفت شناسي هستند، تفاوت هاي زيادي وجود دارد كه اين اختلافات خلاصه مي شود در الف- كيفيت باورهاي بنيادين كه نياز به توجيه ندارند و ب- كيفيت ابتناء ساير باورها بر باورهاي موجه.

🔹فلاسفه اسلامي به تبع ارسطو بنيادگرا هستند. اين ديدگاه، يا مدباوري را بوسيله آن باورهاي بنيادين توجيه مي كند، يا خود، جزو همان باورهاي بنيادين است. نتيجه چنين بينشي اين است كه نظام فلسفي شما، اكسيوماتيك بوده و قبول كل نظام فلسفي، منوط به پذيرش آن باورهاي بنيادين است.
حاصل اين نگرش معرفت شناسانه سه مسئله است:
۱- از بين بردن روحيه مداراي فكري كه عبارت است از دگماتيسم
۲- شما ديگر چيزي به نام فرضيه نخواهيد داشت
۳- به تبع آن، ديگر چيزي به نام استدلال از راه بهترين تبيين ظهور نمي يابد.

🔹 قدماي ما استدلال را منحصر در ۳ صورت قياس و استقراء و تمثيل مي دانستند و استدلال از راه بهترين تبيين براي آنها معني و مفهومي نداشت. اما امروزه ما هم فرضيه و هم استدلال را از راه بهترين تبيين فراهم مي كنيم، به عبارت ديگر اين گونه نيست كه هر چيزي صدق و يا گزينش محرز باشد. بخشي از فلسفه صدرايي را چندين سال پيش همراه با يكي از محققان شايسته در اين زمينه، براي اكسيوماتيزه كردن مورد جست وجو قرار داديم و نتيجه كار نيز چاپ شد، اما ادامه دادن كار غيرممكن بود، زيرا اساساً امكان چنين كاري وجود ندارد، بر فرض پيدا كردن اصول نيز، شما جست و جو كنيد كه آيا واقعاً اين اصول بديهي اند يا مبتني بر بديهيات هستند. حتي بعضي از محققان بر آن بوده اند كه دگماتيسم نتيجه منطقي و لازمه «مبناگرايي» است.

🔹در فلسفه اسلامي فيلسوف اسلامي هميشه دغدغه هماهنگي و پاسداشت متون ديني را دارد. از اين منظر گاهي بنده فلسفه اسلامي را به «الهيات اسلامي» يا «فلسفه كلامي» تعبير مي كنم. به هر حال، پاسداشت متون ديني در فلسفه، خطايي روش شناختي محسوب مي شود. خواه فرآورده اين پاسداشت، فرآورده اي درست يا نادرست باشد. الزاماً فرآورده درست حاصل روش درست نيست و ممكن است به رغم خطابودن روش، به نتيجه اي درست برسيد

▪️سخنرانی 10 ملاحظه روش شناختی پیرامون فلسفه اسلامی،سال84
@mostafamalekian
یکی از کتاب های بسیار خوب
که خواندن چند باره و فهمیدن
آن و کسب توانایی و ایجاد مهارت
در مباحث هر فصل اش را توصیه
می کنم به هر فردی که اهل علم
است، کتاب :
"درآمدی بر تحلیل فلسفی" نوشته
جان هاسپرس ترجمه سهراب
علوی نیا (1370) است.

ساختار کتاب :

کتاب از 3 بخش و 11 فصل
به شرح زیر تشکیل شده است:

بخش اول_ معنی و تعریف
فصل اول - معنی واژه
فصل دوم - تعریف
فصل سوم - طیف معنی
فصل چهارم - معنی جمله

بخش دوم_ نظریه ی شناخت

فصل پنجم - مفاهیم
فصل ششم - صدق
فصل هفتم - منابع شناخت
فصل هشتم - ماهیت شناخت

بخش سوم_ حقایق ضروری

فصل نهم- حقیقت تحلیلی و
امکان منطقی
فصل دهم - قضیه ی پیشینی
فصل یازدهم - اصول منطقی

در پایان هر فصل تمرین های خوبی وجود دارد که با انجام دادن آن ها
توانایی و مهارت خواننده افزایش
می یابد.

دکتر موسی اکرمی هم ترجمه‌ای از
همین کتاب در سال 1394 منتشر
کرده است که با توجه به ترجمه
بسیار خوب و روان و دقیق سهراب
علوی نیا آن را مفت خوری می دانم.
ماجرا_های_سرگشته_15بخش_اول_به_قلم.pdf
466.7 KB
ماجراهای سرگشته-بخش اول تا پانزدهم
داستان پروسه تحول فکری یک جوان
کانال خرد سنجشگر
@CriticalThinker

https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
🍀🍀🍀🍀مواجهه با سوال های اساسی و حیاتی🍀🍀🍀


📎

بشر با مقداری سوالات دشوار رو‌برو‌ست که برای آنها جواب قانع‌ کننده‌ای ندارد.
خب، دو کار می‌توان کرد: یا می‌توانیم خودمان و بقیه جهان را گول بزنیم و وانمود کنیم که آن‌ چه را باید بدانیم می دانیم، یا می توان تا ابد چشم بر مسائل مهم بست
و از پیشرفت باز‌ ایستاد. بشریت از این بابت به دو دسته تقسیم شده‌ است.
مردم به طور کلی یا صد‌در‌صد مطمئن‌اند یا صد‌در‌صد بی‌تفاوت.
مثل آن است که یک دست ورق بازی را دو قسمت کنی.
خال‌های سیاه را یک‌ سو و خال‌های قرمز را سوی دیگری روی هم گذاری.
ولی ناگهان در این میان جوکری سر‌ بر‌‌‌‌‌ می‌آورد که نه خشت و نه دل است نه خاج و پیک.
سقراط در آتن همین جوکر بود.
نه مطمئن بود نه بی تفاوت.
تنها می‌دانست که هیچ نمی‌داند و این آزارش می‌داد.
پس فیلسوف شد...!



🕴 یوستین گردر

@CriticalThinker💜
📚 دنیای سوفی


https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_هفده
#کانال_خرد_سنجشگر
#سرگشته_ودغدغه_های_فردا
#م_ناجی



☢️☢️☢️سرگشته و دغدغه فرداها☢️☢️☢️


هر روز که می گذشت سرگشته بیشتر و بیشتر به اهمیت موضوع پی می برد.
در درونش شورشی بود و طوفانی و هیجانی و امیدی و غمی
وقتی به گذشته می نگریست و اینکه روزها و ماهها و سالهای زیادی را در بی توجهی به خود و مثل یک ابزار یا یک عروسک کوکی یا برگی جدا از ساقه در دست باد فقط در حرکت بوده اما حرکتی که سمت و سویش را او تعیین نکرده بود شدیدا به خودش عصبانی می شد و نیز غمگین
خودش را تصور می کرد که در حال تلاش و کوشش و فعالیت بود و گمان می کرد که خودش است و خودش و همه چیز در اختیار خود اما الان که از خودش در مورد کارهایی که انجام داده بود سوال می کرد می دید که جوابی برایشان ندارد و اینجاست که علامت سوالی در ذهنش برق می زد که اگر این همه را من،خودم، خود خودم انجام داده بودم پس چرا حوابی برای کارهای انجام داده ام نمی یابم؟
و خوب که می نگریست می دید که انسانی که به تفکر بازتابی دست نیافته و نمی تواند رشته ی افکار خود را مطالعه و بررسی دوباره بکند گویی چاره ای جز این ندارد که حرکتش برآیند میدانهای جاذبه ای باشد که در دور وبرش او را احاطه کرده اند خانواده، محیط مدرسه و دوستان و معلمان، دوستانش در فامیل و محل زندگی روزنامه ها و مجلات رادیو تلویزیون و اخیرا ماهواره و اینترنت اما آنچه در این میان جایش خالی بود خودش بود گویی چیزی به نام خود وجود ندارد و در این شرایط بود که به شدت به خودش خشمگین می شد و کارهایی می کرد که اگر کسی در اطرافش بود او را دیوانه می پنداشت.
اما خوشحال هم بود روز به روز خود را بیشتر می یافت.
دیگر آن سرگشته سابق نبود. وقتی مطلبی از فردی می شنید فوری به خودش گوشزد می کرد که سرگشته مواظب باش زود قضاوت نکنی... قراره ما اصل به تعویق انداختن قضاوتها را فراموش نکنیم.در واقع بین مواجهه با مساله ای و قضاوت در مورد آن فاصله ای قایل شدیم به نام دوران تعلیق! در این فاصله مطلب و مساله حق دارد در درون ذهن من بچرخد و به هرگوشه بایگانی ذهنم مراجعه کند بپرسد از خیالم کمک بگیرد برای بازسازی مجدد صورت مساله و ترسیم جوابهای گوناگون اما اینکه تصمیم بگیریم نه باید آن هیجانها ی اولیه از هر نوعش از اشتیاق و نفرت و خشم و شادی و.. همه باید فروخوابد وهنگامی که آن میدانهای مساله زا قدرتشان ته کشید و تاثیرشان کمتر شد آنگاه با تامل به صورت علمی و با طی مراحلی که باید برای یافتن جواب لازم است می توانم مساله را حلاجی کنم و در باره مساله تصمیم بگیرم.
هر شب قبل از خواب رفتار روزش را مورد بررسی قرار می داد و خبط هایش را یادداشت می کرد و تصمیمهای لازم را برای فردا به خود گوشزد می کرد.
وقتی که حس می کرد زندگی چقدر کوتاه است غصه اش می گرفت.
احساس می کرد باید خیلی زودتر از این حرفها باید خیلی چیزها را می فهمید و در مورد زندگی خود و اهداف زندگی بیشتر و بیشتر می دانست و می توانست بهتر عمل کند.
یک نگرانی بزرگ او را در خود غرق می کرد و گویی او را به چارمیخ کشیده اند و می خواهند تکه پاره اش کنند.
نگرانی خیلی جدی بود و غیرقابل جبران
این سوال که اگر مرگ پایان راه نباشد و من زندگی مجددی داشته باشم با آمادگیهایی که در این زندگی کسب می کنم آنوقت چه باید کرد که این همه فرصت را از دست داده ام؟
از خودش سوال می کرد که وقتی تو در رحم مادر بودی اصلا به فکرش بودی که بعد از گذار از این مرحله در یک دنیای فراختری به زندگیت ادامه خواهی داد؟
اگر در آنجا من در اختیار خودم بودم و بازیگوشی می کردم و وقت را الکی تلف می کردم و از کسب اعضا و عناصری که در زندگی این جهان لازم داشتم به اینجا می آمدم چه می شد؟
مثلا اگر قلبم یا ریه ام کامل ساخته نمی شد یا دستگاه گوارشی ام را تکمیل نمی کردم یا مغزم نصفه نیمه بود؟؟؟؟؟؟
یا دستهام یا پاهام، چشمم،گوشهام خوب کار نمی کردند........
و از تصور اینها دود داد از سرش فوران می کرد و وحشت به جانش می افتاد.
اون یکی خودش بهش جواب می داد حالا از کجا معلوم زندگی دیگری منتظر ما باشه؟
و به خودش جواب می داد خیلی احمقی آآآ
دارم میگم اگر تو در رحم مادر که اصلا نمی دونستی زندگی دیگری داری یعنی باید بی تفاوت می شدی و وقتی دوره ی زندگی تو رحم تموم می شد قلپی می افتادی تو برهوت جهنم رنج و درد
و این حرفها او را هر روز جدیتر می کرد که وقت بیشتری برای مطالعه و تحقیق و تفکر کنار بگذارد.
از حجم ندانسته هایش تمام اندامش به لرزه می افتاد.
و در برخورد با دیگران حس می کرد چه خوش خیالند آنها که در مورد خود فکر نمی کنند و مانند یک شیء در مدار محتوم خود در گردشند.

https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Forwarded from H Safavi
عنوان #هنر_شفاف_اندیشیدن
نویسنده #رولف_دوبلی
مترجم #عدل_فردوسی_پور و #علی_شهروز_ستوده و #بهزاد_توکلی_نیشابوری
راوی #ماندانا_ملکی
دو فایل صوتی👇👇👇👇

این کتاب ارائه راهکارهای عملی با مثالهای داستانی است که به خواننده کمک میکند اندیشه خود را از تفکرات گمراه کننده و غیر واقعی رها کند.