سوال
درود دوستان فرهیخته،
جسارتا این گزاره چقدر میتونه منطقی باشه:
آرزوی یک برده آزادی نیست، بلکه داشتن برده ای دیگر است.
===============
✅ دو معنا برای لفظ (منطقی)
سلام دوست عزیز
منطقی در اصل به معنای (مطابق با قواعد منطق) است و به معتبر بودن روابط گزاره ها در یک استنتاج گفته می شود.
ولی در عرف عامه گاهی به معنای عقلانی یا عقلایی بودن یک سخن و گفتار یا نوشتار به کار برده می شود.و منظور این است آیا آن سخن بر مبنای اصول پذیرفته شده ی عرفی ، قابل دفاع هست یا نه.
کاری که منطق دنبال می کند تطبیق روابط استنتاجی بر اساس قواعد منطق است یعنی منطقی بودن به معنای اول و این کار فقط در مورد استدلالها ممکن است و آنچه شما از آن سوال کرده اید صرف ادعاست و دلیلی ذکر نشده است.
لذا به احتمال قوی مراد شما از منطقی بودن معنای دوم آن است.
یعنی قابل دفاع بودن سخن
اینکه آن سخن قابل دفاع هست یا نه بستگی به نگاه فرد قضاوت کننده به روان انسان و شناخت روانشناسانه از ذات بشر دارد.
ظاهرا گوینده آن سخن ذات انسان را سلطه جو می داند حتی افرادی که خود زیر سلطه اند. یعنی اگر موقعیت فراهم شود یک برده هم دوست دارد برده دار باشد.
درود دوستان فرهیخته،
جسارتا این گزاره چقدر میتونه منطقی باشه:
آرزوی یک برده آزادی نیست، بلکه داشتن برده ای دیگر است.
===============
✅ دو معنا برای لفظ (منطقی)
سلام دوست عزیز
منطقی در اصل به معنای (مطابق با قواعد منطق) است و به معتبر بودن روابط گزاره ها در یک استنتاج گفته می شود.
ولی در عرف عامه گاهی به معنای عقلانی یا عقلایی بودن یک سخن و گفتار یا نوشتار به کار برده می شود.و منظور این است آیا آن سخن بر مبنای اصول پذیرفته شده ی عرفی ، قابل دفاع هست یا نه.
کاری که منطق دنبال می کند تطبیق روابط استنتاجی بر اساس قواعد منطق است یعنی منطقی بودن به معنای اول و این کار فقط در مورد استدلالها ممکن است و آنچه شما از آن سوال کرده اید صرف ادعاست و دلیلی ذکر نشده است.
لذا به احتمال قوی مراد شما از منطقی بودن معنای دوم آن است.
یعنی قابل دفاع بودن سخن
اینکه آن سخن قابل دفاع هست یا نه بستگی به نگاه فرد قضاوت کننده به روان انسان و شناخت روانشناسانه از ذات بشر دارد.
ظاهرا گوینده آن سخن ذات انسان را سلطه جو می داند حتی افرادی که خود زیر سلطه اند. یعنی اگر موقعیت فراهم شود یک برده هم دوست دارد برده دار باشد.
Forwarded from ArefM
Aref Mashkori:
افسانهٔ 《پاسخ صحیح》
توانایی ما در پیدا کردن پاسخ های قطعی برای سؤال ها معمولا به نوع سؤالی که ذهنمان را مشغول کرده است بستگی دارد. در مورد سؤال های علمی مربوط به جهان طبیعت احتمال وجود پاسخ هایی که اشخاص منطقی تمایل به پذیرش انها داشته باشند بیشتر است، زیرا جهان طبیعت از بعضی جهات قابل اعتمادتر و قابل پیشبینی تر از حیطهٔ رفتار آدم هاست. مثلاً فاصلهٔ زمین تا ماه یا قدمت یک استخوان تازه کشف شده مربوط به تمدنی باستانی، دو بعد مکانی و زمانی، از جهان طبیعت هستند که هرچند شاید دربارهٔ میزان دقیقشان یقین صددرصد نداشته باشیم به طور کلی در موردشان اتفاق نظر گستردهای وجود دارد. پس در علوم طبیعی خیلی اوقات میتوانیم به مرز «پاسخ صحیح» برسیم. اما در مورد سؤال های مربوط به رفتار انسان وضع فرق می کند. زیرا علل رفتار انسان به قدری پیچیده هستند که معمولاً کاری بیش از گمانهزنیهای معقول دربارهٔ این که فلان رفتار چرا و چه وقت رخ میدهد، از ما برنمیآید. علاوه براین، از انجا که تبیین و توصیف رفتارهای انسانی برای بسیاری از ما اهمیت زیادی دارد، ترجیح میدهیم این تبیین ها و توصیف ها مثلاً در مورد میزان سقط جنین، نرخ بیکاری در جامعه، یا علل کودک ازاری با عقایدی که می خواهیم داشته باشیم سازگار باشند. بنابراین ترجیحات و سلائق خود را در هر بحثی که در مورد این موضوعات صورت می گیرد دخالت می دهیم و در برابر استدلال هایی که با سلائق ما سازگاری نداشته باشند مقاومت می کنیم. چون رفتار انسان موضوعی است بسیار مناقشه انگیز و پیچیده، پس بهترین پاسخ هایی که میتوانیم برای بسیاری از پرسشها دربارهٔ رفتار انسان پیدا کنیم ذاتاً عاری از یقین و مبتنی بر احتمالات هستند. مثلاً حتی اگر از همهٔ شواهد و مدارک موجود در مورد تأثیرات ورزش بر سلامت ذهنی انسان آگاهی می داشتیم، باز هم نمی توانستیم این تأثیرات را قطعی و یقینی بشمریم. بااینحال ما باید در عمل به شیوهٔ معینی پایبند باشیم تا به «آدمی توخالی» تبدیل نشویم. اما وقتی اذعان کنیم که این پایبندی مبتنی بر احتمال است و نه قطعیت و یقین، آنگاه خیلی بیشتر مایل خواهیم بود که به استدلال های کسانی که میخواهند ما را به تغییر دادن عقایدمان متقاعد کنند توجه کنیم. آخر بعید نیست که ما هم در مورد برخی از عقایدمان برخطا باشیم. سؤال مطرح شده چه دربارهٔ جهان طبیعت باشد و چه دربارهٔ رفتار ادامه" مسائلی که باید بیش از همه در موردشان دقت نظر به خرج دهید معمولا آن هایی
هستند که «آدمهای منطقی» در موردشان اختلاف نظر دارند. درواقع، خیلی از مسائل دقیقا به خاطر این جلب توجه می کنند که در مورد نحوهٔ حل کردنشان " اختلاف نظر شدید وجود دارد. در هر اختلاف نظر و مناقشه ای با بیش از یک موضع طرف هستیم. یعنی امکان دارد دلایل خوبی برای دفاع از چند موضع مختلف وجود داشته باشد. در مناقشه هایی که در امور اجتماعی وجود دارد به ندرت موضعی پیدا می شود که درباره اش بتوان گفت «بدیهی است که موضع صحیح دربارهٔ این مسئله همین است.» زیرا اگر می توانستیم به چنین قطعیتی برسیم دیگر دلیلی نداشت که آدمهای منطقی دربارهٔ آن مسئله بحث و جدل کنند. ما در این کتاب به این جور مسائل مناقشه انگیز توجه می کنیم. هرچند در مناقشه هایی که در امور اجتماعی مطرح است نمیتوانیم لزوماً به «پاسخ صحیح» برسیم، این کتاب هدفش این است که مهارت هایی را به شما آموزش دهد تا بتوانید، با توجه به ماهیت مسئلهٔ مطرح شده و اطلاعات در دسترس، به بهترین و معقولترین پاسخ خودتان برسید. ما معمولا به رغم یقین نداشتن باید تصمیم بگیریم چون غالباً وقت و توانایی این را نداریم که به خیلی از واقعیت های مهم دربارهٔ تصمیمی که باید بگیریم پی ببریم. به عنوان مثال، وقتی کسی که دوستش دارید از درد شدید در ناحیهٔ سینه مینالد و از شما می خواهد که او را به اورژانس برسانید، پرسیدن تمام سؤال های نقادانه کاری واقعاً غیرعاقلانه است.
افسانهٔ 《پاسخ صحیح》
توانایی ما در پیدا کردن پاسخ های قطعی برای سؤال ها معمولا به نوع سؤالی که ذهنمان را مشغول کرده است بستگی دارد. در مورد سؤال های علمی مربوط به جهان طبیعت احتمال وجود پاسخ هایی که اشخاص منطقی تمایل به پذیرش انها داشته باشند بیشتر است، زیرا جهان طبیعت از بعضی جهات قابل اعتمادتر و قابل پیشبینی تر از حیطهٔ رفتار آدم هاست. مثلاً فاصلهٔ زمین تا ماه یا قدمت یک استخوان تازه کشف شده مربوط به تمدنی باستانی، دو بعد مکانی و زمانی، از جهان طبیعت هستند که هرچند شاید دربارهٔ میزان دقیقشان یقین صددرصد نداشته باشیم به طور کلی در موردشان اتفاق نظر گستردهای وجود دارد. پس در علوم طبیعی خیلی اوقات میتوانیم به مرز «پاسخ صحیح» برسیم. اما در مورد سؤال های مربوط به رفتار انسان وضع فرق می کند. زیرا علل رفتار انسان به قدری پیچیده هستند که معمولاً کاری بیش از گمانهزنیهای معقول دربارهٔ این که فلان رفتار چرا و چه وقت رخ میدهد، از ما برنمیآید. علاوه براین، از انجا که تبیین و توصیف رفتارهای انسانی برای بسیاری از ما اهمیت زیادی دارد، ترجیح میدهیم این تبیین ها و توصیف ها مثلاً در مورد میزان سقط جنین، نرخ بیکاری در جامعه، یا علل کودک ازاری با عقایدی که می خواهیم داشته باشیم سازگار باشند. بنابراین ترجیحات و سلائق خود را در هر بحثی که در مورد این موضوعات صورت می گیرد دخالت می دهیم و در برابر استدلال هایی که با سلائق ما سازگاری نداشته باشند مقاومت می کنیم. چون رفتار انسان موضوعی است بسیار مناقشه انگیز و پیچیده، پس بهترین پاسخ هایی که میتوانیم برای بسیاری از پرسشها دربارهٔ رفتار انسان پیدا کنیم ذاتاً عاری از یقین و مبتنی بر احتمالات هستند. مثلاً حتی اگر از همهٔ شواهد و مدارک موجود در مورد تأثیرات ورزش بر سلامت ذهنی انسان آگاهی می داشتیم، باز هم نمی توانستیم این تأثیرات را قطعی و یقینی بشمریم. بااینحال ما باید در عمل به شیوهٔ معینی پایبند باشیم تا به «آدمی توخالی» تبدیل نشویم. اما وقتی اذعان کنیم که این پایبندی مبتنی بر احتمال است و نه قطعیت و یقین، آنگاه خیلی بیشتر مایل خواهیم بود که به استدلال های کسانی که میخواهند ما را به تغییر دادن عقایدمان متقاعد کنند توجه کنیم. آخر بعید نیست که ما هم در مورد برخی از عقایدمان برخطا باشیم. سؤال مطرح شده چه دربارهٔ جهان طبیعت باشد و چه دربارهٔ رفتار ادامه" مسائلی که باید بیش از همه در موردشان دقت نظر به خرج دهید معمولا آن هایی
هستند که «آدمهای منطقی» در موردشان اختلاف نظر دارند. درواقع، خیلی از مسائل دقیقا به خاطر این جلب توجه می کنند که در مورد نحوهٔ حل کردنشان " اختلاف نظر شدید وجود دارد. در هر اختلاف نظر و مناقشه ای با بیش از یک موضع طرف هستیم. یعنی امکان دارد دلایل خوبی برای دفاع از چند موضع مختلف وجود داشته باشد. در مناقشه هایی که در امور اجتماعی وجود دارد به ندرت موضعی پیدا می شود که درباره اش بتوان گفت «بدیهی است که موضع صحیح دربارهٔ این مسئله همین است.» زیرا اگر می توانستیم به چنین قطعیتی برسیم دیگر دلیلی نداشت که آدمهای منطقی دربارهٔ آن مسئله بحث و جدل کنند. ما در این کتاب به این جور مسائل مناقشه انگیز توجه می کنیم. هرچند در مناقشه هایی که در امور اجتماعی مطرح است نمیتوانیم لزوماً به «پاسخ صحیح» برسیم، این کتاب هدفش این است که مهارت هایی را به شما آموزش دهد تا بتوانید، با توجه به ماهیت مسئلهٔ مطرح شده و اطلاعات در دسترس، به بهترین و معقولترین پاسخ خودتان برسید. ما معمولا به رغم یقین نداشتن باید تصمیم بگیریم چون غالباً وقت و توانایی این را نداریم که به خیلی از واقعیت های مهم دربارهٔ تصمیمی که باید بگیریم پی ببریم. به عنوان مثال، وقتی کسی که دوستش دارید از درد شدید در ناحیهٔ سینه مینالد و از شما می خواهد که او را به اورژانس برسانید، پرسیدن تمام سؤال های نقادانه کاری واقعاً غیرعاقلانه است.
ArefM
Aref Mashkori: افسانهٔ 《پاسخ صحیح》 توانایی ما در پیدا کردن پاسخ های قطعی برای سؤال ها معمولا به نوع سؤالی که ذهنمان را مشغول کرده است بستگی دارد. در مورد سؤال های علمی مربوط به جهان طبیعت احتمال وجود پاسخ هایی که اشخاص منطقی تمایل به پذیرش انها داشته باشند…
حتی در علوم تجربی هم هرچقدراز دایره ی تواناییهای حواس دورتر می شویم دقت گزاره های علمی هم کمتر می شود.
البته بشر با پیشرفت تکنولوژی توانسته است شعاع دایره ی تواناییهای حواس را تا حدودی وسعت ببخشد مثلا با اختراع تلسکوپ و میکروسکوپ یا ابزارهایی که امواج یا اشعه ای را که مستقیما با حواس قابل درک نبودند توانسته به تجربیات و مشاهدات خود وسعت بیشتری ببخشد اما آن ابزارها هم محدودیتهایی دارند
هم در عوالم ماکرو و هم عوالم میکرو هر چه از مرکز دایره دورتر می شویم ضریب گمانه زنی بیشتر شده و یقین( اگر موجود بود) به سمت گمان و احتمال نزول کرده است.
البته بشر با پیشرفت تکنولوژی توانسته است شعاع دایره ی تواناییهای حواس را تا حدودی وسعت ببخشد مثلا با اختراع تلسکوپ و میکروسکوپ یا ابزارهایی که امواج یا اشعه ای را که مستقیما با حواس قابل درک نبودند توانسته به تجربیات و مشاهدات خود وسعت بیشتری ببخشد اما آن ابزارها هم محدودیتهایی دارند
هم در عوالم ماکرو و هم عوالم میکرو هر چه از مرکز دایره دورتر می شویم ضریب گمانه زنی بیشتر شده و یقین( اگر موجود بود) به سمت گمان و احتمال نزول کرده است.
❓سوال
پاسخ دقیق برای هر کسی فرق داره؟
یا پاسخ دقیق برای هیچکس وجود نداره؟
================
با سلام
پاسخ دقیق اگر به معنای این باشد که در استدلالی که در پاسخ یک فرد داده می شود خطای منطقی رخ نداده است و نیز مقدمات استنتاج لااقل بر مبنایی که گوینده و مخاطبش پذیرفته اند صحیح است ، به این معنا می تواند از فردی تا فرد دیگر متغیر باشد.
اما اگر مراد از پاسخ دقیق مربوط به توانایی های بشر در پاسخ دادن به سوالها از حیث ممکن بودن پاسخ و یا ممکن نبودنش باشد ، به این معنا از دقت، دقیق بودن ربطی به فرد یا افراد خاص ندارد.
مثلا شما اگر بپرسید که صدهزار سال قبل طول متوسط قد انسانها چقدر بود؟
هرکسی به شما پاسخ دهد باید حدس بزنید که پاسخ دقیقی نخواهد بود و هر پاسخی صرفا یک حدس و گمان است. و اگر این سوال تبدیل شود به یک میلیارد سال قبل ، هر پاسخی یک حرف باطل غیرقابل اثبات و حتی بی مبنا خواهد بود.
پاسخ دقیق برای هر کسی فرق داره؟
یا پاسخ دقیق برای هیچکس وجود نداره؟
================
با سلام
پاسخ دقیق اگر به معنای این باشد که در استدلالی که در پاسخ یک فرد داده می شود خطای منطقی رخ نداده است و نیز مقدمات استنتاج لااقل بر مبنایی که گوینده و مخاطبش پذیرفته اند صحیح است ، به این معنا می تواند از فردی تا فرد دیگر متغیر باشد.
اما اگر مراد از پاسخ دقیق مربوط به توانایی های بشر در پاسخ دادن به سوالها از حیث ممکن بودن پاسخ و یا ممکن نبودنش باشد ، به این معنا از دقت، دقیق بودن ربطی به فرد یا افراد خاص ندارد.
مثلا شما اگر بپرسید که صدهزار سال قبل طول متوسط قد انسانها چقدر بود؟
هرکسی به شما پاسخ دهد باید حدس بزنید که پاسخ دقیقی نخواهد بود و هر پاسخی صرفا یک حدس و گمان است. و اگر این سوال تبدیل شود به یک میلیارد سال قبل ، هر پاسخی یک حرف باطل غیرقابل اثبات و حتی بی مبنا خواهد بود.
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_بیست_و_دو
#کانال_خرد_سنجشگر
#غربالگری_افکار
#م_ناجی
🍁🍁🍁غربالگری افکار🍁🍁🍁
سرگشته و سنجشگر کم کم با هم دوست شده بودند. هر ازگاهی شبها در تلگرام با هم صحبت می کردند و گاهی از همدیگر سوالی می پرسیدند و سرگشته با بضاعت اندک خود سعی می کرد جواب سوالهای سنجشگر را بجوید و در این راه از کمک های وی در روش یافتن پاسخها بی نصیب نبود.
در این میان کتابهایی را هم که سنجشگر معرفی کرده بود به تدریج می خواند و اشکالات خود را از وی می پرسید و سنجشگر سعی می کرد با روشی سقراطی یعنی با پرسیدن سوالهای مناسب و جهت دار او را به سمت جواب درست راهنمایی کند. سوالها به گونه ای طراحی می شدند که یافتن پاسخ هر سوال او را قدمی به پاسخ سوال اصلی نزدیکتر می کرد و نهایتا به جایی می رسید که سرگشته پاسخ سوال اصلی را به عیان در مقابل خود مشاهده می کرد.
سرگشته واقعا از این روش نیکوی سنجشگر متحیر بود. با خودش می گفت چطور می شود یک فرد بی آنکه معلومات اضافه ای بدهد جواب سوال را از بین معلومات من بیرون می کشد؟ پس چرا من خودم به تنهایی قادر نبودم پاسخ سوال را بیابم در حالی که تمام مقدمات لازم برای یافتن جواب در صندوقچه ی اطلاعات من موجود بود؟
سنجشگر چه چیزی بر معلومات من می افزاید که نهایتا پس از پخته شدن تبدیل به نان لذیذ پاسخ به سوال می شود در حالی که قبلا هم آرد و هم مایه خمیر و هم آب و هم نمک و هم تنور و سوخت کافی در انبار خودم موجود بود؟
تازه می فهمید که وقتی صحبت از تفکر موثر و کار آمد می شود یعنی همین توانایی مدیریت و پردازش داده هایی که در انبان حافظه موجود است. در حالی که همه ی ما وقتی سوالی از ما می شود می گوییم بذار فکر کنم ببینم می تونم جواب را پیدا کنم و......و....... کمی در درون خود بی هدف پرسه می زنیم و با خود کلنجار می رویم و نهایتا به پاسخی نمی رسیم.
فرق در چیست؟
فرق در همین مهارتی است که به نام تفکر موثر و روشمند می توان کسبش کرد.
او فهمیده بود که این تفکر موثر و روشمند و هدفدار به حسب شرایط گوناگونی که فرد در آن قرار می گیرد می تواند نامهای متفاوت و نیز روشهای متفاوت و نیز تکنیک های متفاوتی داشته باشد.
گاهی شکل تفکر تحقیقی به خود می گیرد گاهی تفکر نقادانه ، گاهی تفکر مدافعانه، گاهی تفکر خلاق ، گاهی تفکر مذاکره ای و گاهی تفکر اقناعی وگاهی ......و حتی می توان گفت که تفکر جدلی نیز گونه ای از تفکر است و برای خود روشهای خاص خود را داراست و نیز تفکر مغالطی که حتی یک انسان که دنبال حقیقت است برای اینکه در دام این مغالطات نیفتد لازم است با آنها آشنا باشد.
اما آنچه مسلم است این است که اگر فردی با این مهارتها آشنا نباشد دقیقا مثل انسانی خواهد بود که علیرغم داشتن پاهای سالم و صرفا به خاطر اینکه راه رفتن و دویدن را یاد نگرفته است برای هر حرکتی مجبور است به فرد دیگری تکیه کند و یا با استفاده از ابزارهای دیگر از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل شود یک زندگی همواره متکی به دیگران!
و در نگاه به اطرافیانش که با پای خود راه می روند آنها موجوداتی خارق العاده و بسیار قدرتمند بداند و همیشه در میان آنها خود را سرافکنده حس کند.و به خاطر اینکه نمی تواند روی پاهای خود راه برود هیچگاه نتواند برای خود راه برود و مسیر مستقلی داشته باشد و همیشه تابع اطرافیانش باشد و مجبور باشد که با آنها به هرکجا که می روند همراه باشد حتی اگر دلش نخواهد که به آن مقصد برود.
حس می کرد که لااقل باید چند چیز را یاد بگیرد:
اول اینکه بتواند اطلاعاتی را که دارد و از این پس به دست می آورد طبقه بندی کند و به صورتی منظم بچیند که هر موقع نثاز به اطلاعاتی در یک زمینه بود فوری در دسترش باشد درست مثل اینکه در کامپیوترش فایلها را بر حسب نوع فایل مرتب کرده و هر نوع را در فولدر و پوشه ی خاصی قرار دهد.
دوم اینکه اطلاعات و دیتاهای موجود را از حیث درست و نادرست بودن و معتبر و غیرمعتبر بودن غربال کند و آنها را که بی حساب و بدون ارزیابی به ذهنش وارد شده اند را مشخص کرده و از حافظه اش حذف کند.
سوم اینکه روشهای بهره مندی از اطلاعات موجود را نسبت به انواع سوالاتی که با آنها مواجه می شود را یاد بگیرد.
و چهارم اینکه یاد بگیرد از این پس چکونه قبل از بایگانی کردن اطلاعات ورودی آنها را سبک سنگین کرده و پس از ارزیابی کامل و با دسته بندی مشخص در محل لازم بایگانی کند.
هر روز که می گذشت مطلبی تازه در مورد انواع داده هایی که وارد ذهن می شد یاد می گرفت.
مهمترین سوالی که در ذهنش تکرار می شد این بود که اطلاعات معتبر و قابل اعتنا و درست کدامها هستند؟
ما از چه راههای می توانیم تشخیص دهیم که یک سخن درست است یا نادرست؟
آیا سخن هایی وجود دارند که نه درست باشند و نه نادرست؟
اگر چنین چیزهایی هستند تکلیف آنها چیست؟ با آنها چه باید کرد؟👇👇👇
#بخش_بیست_و_دو
#کانال_خرد_سنجشگر
#غربالگری_افکار
#م_ناجی
🍁🍁🍁غربالگری افکار🍁🍁🍁
سرگشته و سنجشگر کم کم با هم دوست شده بودند. هر ازگاهی شبها در تلگرام با هم صحبت می کردند و گاهی از همدیگر سوالی می پرسیدند و سرگشته با بضاعت اندک خود سعی می کرد جواب سوالهای سنجشگر را بجوید و در این راه از کمک های وی در روش یافتن پاسخها بی نصیب نبود.
در این میان کتابهایی را هم که سنجشگر معرفی کرده بود به تدریج می خواند و اشکالات خود را از وی می پرسید و سنجشگر سعی می کرد با روشی سقراطی یعنی با پرسیدن سوالهای مناسب و جهت دار او را به سمت جواب درست راهنمایی کند. سوالها به گونه ای طراحی می شدند که یافتن پاسخ هر سوال او را قدمی به پاسخ سوال اصلی نزدیکتر می کرد و نهایتا به جایی می رسید که سرگشته پاسخ سوال اصلی را به عیان در مقابل خود مشاهده می کرد.
سرگشته واقعا از این روش نیکوی سنجشگر متحیر بود. با خودش می گفت چطور می شود یک فرد بی آنکه معلومات اضافه ای بدهد جواب سوال را از بین معلومات من بیرون می کشد؟ پس چرا من خودم به تنهایی قادر نبودم پاسخ سوال را بیابم در حالی که تمام مقدمات لازم برای یافتن جواب در صندوقچه ی اطلاعات من موجود بود؟
سنجشگر چه چیزی بر معلومات من می افزاید که نهایتا پس از پخته شدن تبدیل به نان لذیذ پاسخ به سوال می شود در حالی که قبلا هم آرد و هم مایه خمیر و هم آب و هم نمک و هم تنور و سوخت کافی در انبار خودم موجود بود؟
تازه می فهمید که وقتی صحبت از تفکر موثر و کار آمد می شود یعنی همین توانایی مدیریت و پردازش داده هایی که در انبان حافظه موجود است. در حالی که همه ی ما وقتی سوالی از ما می شود می گوییم بذار فکر کنم ببینم می تونم جواب را پیدا کنم و......و....... کمی در درون خود بی هدف پرسه می زنیم و با خود کلنجار می رویم و نهایتا به پاسخی نمی رسیم.
فرق در چیست؟
فرق در همین مهارتی است که به نام تفکر موثر و روشمند می توان کسبش کرد.
او فهمیده بود که این تفکر موثر و روشمند و هدفدار به حسب شرایط گوناگونی که فرد در آن قرار می گیرد می تواند نامهای متفاوت و نیز روشهای متفاوت و نیز تکنیک های متفاوتی داشته باشد.
گاهی شکل تفکر تحقیقی به خود می گیرد گاهی تفکر نقادانه ، گاهی تفکر مدافعانه، گاهی تفکر خلاق ، گاهی تفکر مذاکره ای و گاهی تفکر اقناعی وگاهی ......و حتی می توان گفت که تفکر جدلی نیز گونه ای از تفکر است و برای خود روشهای خاص خود را داراست و نیز تفکر مغالطی که حتی یک انسان که دنبال حقیقت است برای اینکه در دام این مغالطات نیفتد لازم است با آنها آشنا باشد.
اما آنچه مسلم است این است که اگر فردی با این مهارتها آشنا نباشد دقیقا مثل انسانی خواهد بود که علیرغم داشتن پاهای سالم و صرفا به خاطر اینکه راه رفتن و دویدن را یاد نگرفته است برای هر حرکتی مجبور است به فرد دیگری تکیه کند و یا با استفاده از ابزارهای دیگر از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل شود یک زندگی همواره متکی به دیگران!
و در نگاه به اطرافیانش که با پای خود راه می روند آنها موجوداتی خارق العاده و بسیار قدرتمند بداند و همیشه در میان آنها خود را سرافکنده حس کند.و به خاطر اینکه نمی تواند روی پاهای خود راه برود هیچگاه نتواند برای خود راه برود و مسیر مستقلی داشته باشد و همیشه تابع اطرافیانش باشد و مجبور باشد که با آنها به هرکجا که می روند همراه باشد حتی اگر دلش نخواهد که به آن مقصد برود.
حس می کرد که لااقل باید چند چیز را یاد بگیرد:
اول اینکه بتواند اطلاعاتی را که دارد و از این پس به دست می آورد طبقه بندی کند و به صورتی منظم بچیند که هر موقع نثاز به اطلاعاتی در یک زمینه بود فوری در دسترش باشد درست مثل اینکه در کامپیوترش فایلها را بر حسب نوع فایل مرتب کرده و هر نوع را در فولدر و پوشه ی خاصی قرار دهد.
دوم اینکه اطلاعات و دیتاهای موجود را از حیث درست و نادرست بودن و معتبر و غیرمعتبر بودن غربال کند و آنها را که بی حساب و بدون ارزیابی به ذهنش وارد شده اند را مشخص کرده و از حافظه اش حذف کند.
سوم اینکه روشهای بهره مندی از اطلاعات موجود را نسبت به انواع سوالاتی که با آنها مواجه می شود را یاد بگیرد.
و چهارم اینکه یاد بگیرد از این پس چکونه قبل از بایگانی کردن اطلاعات ورودی آنها را سبک سنگین کرده و پس از ارزیابی کامل و با دسته بندی مشخص در محل لازم بایگانی کند.
هر روز که می گذشت مطلبی تازه در مورد انواع داده هایی که وارد ذهن می شد یاد می گرفت.
مهمترین سوالی که در ذهنش تکرار می شد این بود که اطلاعات معتبر و قابل اعتنا و درست کدامها هستند؟
ما از چه راههای می توانیم تشخیص دهیم که یک سخن درست است یا نادرست؟
آیا سخن هایی وجود دارند که نه درست باشند و نه نادرست؟
اگر چنین چیزهایی هستند تکلیف آنها چیست؟ با آنها چه باید کرد؟👇👇👇
یک چیز را در درون خودش به وضوح حس می کرد ولی نمی دانست چرا؟
آنهم این بود که حس می کرد هیچ سخنی نخواهد یافت که هم درست باشد و هم نادرست. آخر اینکه نمی شود. مگر ممکن است چیزی هم درست باشد و هم نادرست؟
حس می کرد ذهنش اصلا قبول نمی کند چنین چیزی را ولی باید دلیلش را پیدا کند.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
آنهم این بود که حس می کرد هیچ سخنی نخواهد یافت که هم درست باشد و هم نادرست. آخر اینکه نمی شود. مگر ممکن است چیزی هم درست باشد و هم نادرست؟
حس می کرد ذهنش اصلا قبول نمی کند چنین چیزی را ولی باید دلیلش را پیدا کند.
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker
Telegram
خرد سنجشگر
تلاشی برای جاانداختن تفکر نقاد و ساختن مبانی اندیشیدن مستقل و پویا
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
سلوک ذهنی، روانی در بهره گیری از موهبت کوتاه زندگی
ID:@mansahand
https://news.1rj.ru/str/CriticalDialogue
آغاز کانال:
https://news.1rj.ru/str/CriticalThinker/3
Forwarded from فلسفه برای کودکان و نوجوانان (مرتضی براتی)
‼️تفکر مراقبتی (Caring thinking)
در سال 1992متیو لیپمن، تفکر مراقبتی را در ششمین کنفرانس بین المللی تفکر در بوستون معرفی کرد. لیپمن تفکر مراقبتی را جزء سوم (همراه با تفکر خلاق و انتقادی) تفکر سطح بالا میداند. به گفته وی، احساسات اساس قضاوتهای ما هستند. احساسات انتخابها، تصمیمات و قضاوت ها هستند. تفکر مراقبتی مانند فرمولی است که تفکر انتقادی و خلاق را با هم جمع میکند. مراقبت تبدیل احساسات به انتخاب، تصمیم گیری و قضاوت است. به عبارت دیگر، مراقبت قالبهایی است که احساسات ما را به انتخاب ها، تصمیم ها و قضاوت تبدیل می کند. در این نوع تفکر، مراقبت به عمل تبدیل می شود. تفکر مراقبتی تأیید فلسفی تفکر انتقادی و در عین حال توجیه فلسفی تفکر انتقادی است. بنابراین، وزن فلسفی تفکر مراقبتی بالاتر از تفکر انتقادی و خلاق است.
به طور خلاصه، تفکر مراقبتی، تفکر به وسیله قلب است. همان گونه که دوست داری با تو رفتار کنند با دیگران رفتار کن.
گردآوری و ترجمه از مرتضی براتی
@philosophy4children
در سال 1992متیو لیپمن، تفکر مراقبتی را در ششمین کنفرانس بین المللی تفکر در بوستون معرفی کرد. لیپمن تفکر مراقبتی را جزء سوم (همراه با تفکر خلاق و انتقادی) تفکر سطح بالا میداند. به گفته وی، احساسات اساس قضاوتهای ما هستند. احساسات انتخابها، تصمیمات و قضاوت ها هستند. تفکر مراقبتی مانند فرمولی است که تفکر انتقادی و خلاق را با هم جمع میکند. مراقبت تبدیل احساسات به انتخاب، تصمیم گیری و قضاوت است. به عبارت دیگر، مراقبت قالبهایی است که احساسات ما را به انتخاب ها، تصمیم ها و قضاوت تبدیل می کند. در این نوع تفکر، مراقبت به عمل تبدیل می شود. تفکر مراقبتی تأیید فلسفی تفکر انتقادی و در عین حال توجیه فلسفی تفکر انتقادی است. بنابراین، وزن فلسفی تفکر مراقبتی بالاتر از تفکر انتقادی و خلاق است.
به طور خلاصه، تفکر مراقبتی، تفکر به وسیله قلب است. همان گونه که دوست داری با تو رفتار کنند با دیگران رفتار کن.
گردآوری و ترجمه از مرتضی براتی
@philosophy4children
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_بیست_و_سه
#کانال_خرد_سنجشگر
#حساب_عاقبت
#م_ناجی
🍃حساب عاقبت🍃
امروز روز تعطیل است. او در خانه تنهاست و فرصت زیادی دارد که با خود باشد.
خلوت با خود عجب نعمت گرانبهایی است. بعضی ها از خلوت کردن با خود می هراسند. به هیچ رو دوست ندارند حتی یک لحظه تنها باشند. گویی از رودررو شدن با خویشتن بیمناکند و یا خجلت زده .حتی اگر احساس کنند که ممکن است چند ساعتی تنها بمانند از قبل برنامه می ریزند که به گونه ای آن را پرکنند.
اما سرگشته تصمیم گرفته بود که با خود رودررو شود. بالاخره خود وی آن که او را مخاطب قرار می دهد و سوال پیچش می کند به یقین دل در او دارد و برای مصلحت وی چنین در تنگنایش می گذارد.
او خود را آماده ی این دیدار کرده بود و از حضور خویشتن خویش لذت می برد. حس می کرد او به سرگشته دلسوز تر از این خود دیگرش یعنی خود عامل است که به هر جذبه ای میل می کند و به هر ناز چشمی لبخند می گشاید و بی حساب و کتاب است و حساب فردا را ندارد و تنها همان لحظه را می بیند و بر آن لحظه حکم میکند .
آخر اگر کسی کمی تامل کند در می یابد که عمل انسان در لحظه است و لذت و المش در همان لحظه اما نتایج عمل چی؟ نتایج عمل تا به آخرزندگی با اوست و دست از گریبان وی هیچ نمی کشد.
به یاد دوست همدانشکده اش افتاد که چندی قبل به خاطر همین لذت در لحظه از خود بیخود شده بود؛ از طبقه ی چهارم ساختمان به پایین پرت شد و در دم جان داد.
برایش رحمت فرستاد که پسر خوبی بود ولی حیف دیگر در اینجا نیست و در هیچ کجای کره زمین نمی توان پیدایش کرد. حتی در آن حد هم نیست از کارش پشیمان شود، توبه کند و راه رفته را برگردد و جبران کند. حال کجاست؟ هست یا نیست؟ خدا می داند.
این سوال ، از آن سوالهایی است که هروقت به سراغ سرگشته می آمد هراسان می شد. اینکه آخر و عاقبت انسان چیست و چه می شود؟ پاسخی در برابر این سوال نداشت ولی می دانست روزی پاسخش را خواهد یافت.
همین سوال و سوالهای مشابه بود که برایش زندگی را پر رمزو رازتر می نمودند. هیچ وقت به کسانی که به سادگی میگفتند که ول کن بابا همه چی همین دو روز دنیاست این حرفا رو ول کن و کیف و حال لحظه ات را را ببر، دل نداده بود . آن قضاوتها و پاسخها در ذهنش بسیار ساده لوحانه می آمد و از نظر وی غیرمسوولانه نسبت به خویشتن.
راستش از طرف دیگرهم با اینکه در یک خانواده ی مذهبی به دنیا اومده بود و پدر ومادرش نمازخوان بودند اما او از حرفهای دینداران هم چیزی نمی فهمید یعنی همه چی برایش همچنان ابری و مهی گذرا می رسیدند که می آمدند و او را در خود می گرفتند و گیج و منگش می کردند و پس از مدتی ناپدید می شدند. خصوصا که می دید مدعیان دینداری خودشان با ولع سردر آخور کارهایی دارند که مردم را از آن پرهیز می دهند
مساله به آن سادگی که پدر و مادرش می انگاشتند نبود.
ساده نبود اما مهم بود. مخالفین دین هم همه اش آدمهای هوسران و خوشگذران نبودند. برخیشان از متفکران بزرگی بودند که بر تارک علم و دانش برنشسته بودند. اما او برخلاف انسانهای ساده اندیش که با هر صدای بلندی از یک رسانه ، از یک آدم بزرگ به او رو می نمودند و جذبش می شدند ، فکر می کرد زندگی برایش آنقدر ارزش دارد که در باره ی این سوالات هم تامل کند.و به هیچ مدعایی بدون دلیل تن ندهد.
اما راه وی روشن بود دویدن دنبال سوالها
حساب دو دوتا چهارتا بود.
با خود می گفت خداوکیلی بیا یه حساب سرانگشتی بکنیم.
دو نفر را که یکی تمام زندگیش را صرف خوشگذرانی از همه ی انواعش کرده و الان وقت کوچش رسیده و یک نفر دیگر که به دنبال کشف حقیقت دویده و چیزهایی فهمیده و در بدترین حالتش اینکه فهمیده در این دنیا خبری نیست و مرگ پایان راه است، در نظر بگیر؛ در این صورت چه فرقی به حال آنان دارد؟ هر دو در یک قدمی مرگ و از گذشته چیزی ندارند جز یک سری خاطرات خوب یا بد و هرچه از مال این دنیا و مواهبش دارند باید رها کنند و دست خالی به گور بشتابند .
اما در فرض دیگر اگر آنکه عمرش را در کسب حقیقت گذرانده و فهمیده که مرگ پایان کبوتر نیست و زندگی دیگری در انتظار اوست در آن لحظه به عمر پربرکت خود افتخار نخواهد کرد و از دستاوردهایی که برای خود و جامعه اش کسب کرده سراسر شادی و بهجت نخواهد بود؟ و این یکی در حسرت اینکه همه ی اندوخته هایم را باید ترک کنم و بی برگ وتوشه راهی گور شوم.
در ضمن یک بانگ نیرومند در درونش او را نهیب می داد که این زندگی تمام نخواهد شد باور کن . نمی دانست آن فریاد از کیست و از کجاست اما او را دعوت می کرد که به خودش ، به رفتارش ، به فردایش اهمیت دهد و او را نوید می داد به لذتهای عمیقتر و جانفزاتری که در راهند. به او می گفت که برآوردن نیازهای انسانی و حتی جسمانیت به همان اندازه ی که سهم توست، حق توست . نوش جانت ؛اما بیشتر از سهمت هم برای تو زحمت دارد و هم برای دیگران.
#بخش_بیست_و_سه
#کانال_خرد_سنجشگر
#حساب_عاقبت
#م_ناجی
🍃حساب عاقبت🍃
امروز روز تعطیل است. او در خانه تنهاست و فرصت زیادی دارد که با خود باشد.
خلوت با خود عجب نعمت گرانبهایی است. بعضی ها از خلوت کردن با خود می هراسند. به هیچ رو دوست ندارند حتی یک لحظه تنها باشند. گویی از رودررو شدن با خویشتن بیمناکند و یا خجلت زده .حتی اگر احساس کنند که ممکن است چند ساعتی تنها بمانند از قبل برنامه می ریزند که به گونه ای آن را پرکنند.
اما سرگشته تصمیم گرفته بود که با خود رودررو شود. بالاخره خود وی آن که او را مخاطب قرار می دهد و سوال پیچش می کند به یقین دل در او دارد و برای مصلحت وی چنین در تنگنایش می گذارد.
او خود را آماده ی این دیدار کرده بود و از حضور خویشتن خویش لذت می برد. حس می کرد او به سرگشته دلسوز تر از این خود دیگرش یعنی خود عامل است که به هر جذبه ای میل می کند و به هر ناز چشمی لبخند می گشاید و بی حساب و کتاب است و حساب فردا را ندارد و تنها همان لحظه را می بیند و بر آن لحظه حکم میکند .
آخر اگر کسی کمی تامل کند در می یابد که عمل انسان در لحظه است و لذت و المش در همان لحظه اما نتایج عمل چی؟ نتایج عمل تا به آخرزندگی با اوست و دست از گریبان وی هیچ نمی کشد.
به یاد دوست همدانشکده اش افتاد که چندی قبل به خاطر همین لذت در لحظه از خود بیخود شده بود؛ از طبقه ی چهارم ساختمان به پایین پرت شد و در دم جان داد.
برایش رحمت فرستاد که پسر خوبی بود ولی حیف دیگر در اینجا نیست و در هیچ کجای کره زمین نمی توان پیدایش کرد. حتی در آن حد هم نیست از کارش پشیمان شود، توبه کند و راه رفته را برگردد و جبران کند. حال کجاست؟ هست یا نیست؟ خدا می داند.
این سوال ، از آن سوالهایی است که هروقت به سراغ سرگشته می آمد هراسان می شد. اینکه آخر و عاقبت انسان چیست و چه می شود؟ پاسخی در برابر این سوال نداشت ولی می دانست روزی پاسخش را خواهد یافت.
همین سوال و سوالهای مشابه بود که برایش زندگی را پر رمزو رازتر می نمودند. هیچ وقت به کسانی که به سادگی میگفتند که ول کن بابا همه چی همین دو روز دنیاست این حرفا رو ول کن و کیف و حال لحظه ات را را ببر، دل نداده بود . آن قضاوتها و پاسخها در ذهنش بسیار ساده لوحانه می آمد و از نظر وی غیرمسوولانه نسبت به خویشتن.
راستش از طرف دیگرهم با اینکه در یک خانواده ی مذهبی به دنیا اومده بود و پدر ومادرش نمازخوان بودند اما او از حرفهای دینداران هم چیزی نمی فهمید یعنی همه چی برایش همچنان ابری و مهی گذرا می رسیدند که می آمدند و او را در خود می گرفتند و گیج و منگش می کردند و پس از مدتی ناپدید می شدند. خصوصا که می دید مدعیان دینداری خودشان با ولع سردر آخور کارهایی دارند که مردم را از آن پرهیز می دهند
مساله به آن سادگی که پدر و مادرش می انگاشتند نبود.
ساده نبود اما مهم بود. مخالفین دین هم همه اش آدمهای هوسران و خوشگذران نبودند. برخیشان از متفکران بزرگی بودند که بر تارک علم و دانش برنشسته بودند. اما او برخلاف انسانهای ساده اندیش که با هر صدای بلندی از یک رسانه ، از یک آدم بزرگ به او رو می نمودند و جذبش می شدند ، فکر می کرد زندگی برایش آنقدر ارزش دارد که در باره ی این سوالات هم تامل کند.و به هیچ مدعایی بدون دلیل تن ندهد.
اما راه وی روشن بود دویدن دنبال سوالها
حساب دو دوتا چهارتا بود.
با خود می گفت خداوکیلی بیا یه حساب سرانگشتی بکنیم.
دو نفر را که یکی تمام زندگیش را صرف خوشگذرانی از همه ی انواعش کرده و الان وقت کوچش رسیده و یک نفر دیگر که به دنبال کشف حقیقت دویده و چیزهایی فهمیده و در بدترین حالتش اینکه فهمیده در این دنیا خبری نیست و مرگ پایان راه است، در نظر بگیر؛ در این صورت چه فرقی به حال آنان دارد؟ هر دو در یک قدمی مرگ و از گذشته چیزی ندارند جز یک سری خاطرات خوب یا بد و هرچه از مال این دنیا و مواهبش دارند باید رها کنند و دست خالی به گور بشتابند .
اما در فرض دیگر اگر آنکه عمرش را در کسب حقیقت گذرانده و فهمیده که مرگ پایان کبوتر نیست و زندگی دیگری در انتظار اوست در آن لحظه به عمر پربرکت خود افتخار نخواهد کرد و از دستاوردهایی که برای خود و جامعه اش کسب کرده سراسر شادی و بهجت نخواهد بود؟ و این یکی در حسرت اینکه همه ی اندوخته هایم را باید ترک کنم و بی برگ وتوشه راهی گور شوم.
در ضمن یک بانگ نیرومند در درونش او را نهیب می داد که این زندگی تمام نخواهد شد باور کن . نمی دانست آن فریاد از کیست و از کجاست اما او را دعوت می کرد که به خودش ، به رفتارش ، به فردایش اهمیت دهد و او را نوید می داد به لذتهای عمیقتر و جانفزاتری که در راهند. به او می گفت که برآوردن نیازهای انسانی و حتی جسمانیت به همان اندازه ی که سهم توست، حق توست . نوش جانت ؛اما بیشتر از سهمت هم برای تو زحمت دارد و هم برای دیگران.
Forwarded from Deleted Account
در تفکر دو شیوه مختلف وجود دارد؛ یکی روش اسفنجی است و دیگری روش غربالی. در روش اسفنجی همان گونه که از اسمش هم پیداست، شبیه رابطه آب و اسفنج است، یعنی جذب کردن، این روش یک روش رایج و متداول است و دو مزیت دارد، نخست اینکه مبنایی برای پیچیده فکر کردن میشود، چون دادههای بسیاری از عالم وارد ذهنتان میشود و دیگر اینکه انرژی چندانی از آدمی نمیبرد و سریع و آسان اتفاق میافتد.
نکته قابل توجه این است که جذب اطلاعات شروع خوبی است ولی کمکی به ما نمیکند که درباره قبول یا رد نظریهای تصمیم بگیریم. اگر فرد کتابخوانی همواره به روش اسفنجی کتاب بخواند همواره به آخرین چیزی که خوانده است اعتقاد پیدا میکند. شبیه این را در کودکان، هنگامی که تازه زبان باز کردهاند، میتوانیم ببینیم برای نمونه، از او میپرسی مامان و دوست داری یا بابا میگوید: بابا، بعد میپرسی بابا را دوست داری یا مامان میگوید: مامان. درواقع، باور او آخرین دادهای است که از جهان خارج جذب کرده است.
در روش غربال کردن وضعیت متفاوت است، نویسنده تلاش میکند با شما صحبت کند، شما هم تلاش کنید با او گفتوگو کنید ولو اینکه حضور نداشته باشد. این شیوه مبتنی بر یک رابطه دوسویه است. این دو روش یکدیگر را کامل میکنند.
همهنگام که متنی را میخوانید پیدرپی از خودتان بپرسید: آیا دارم دادهها را غربال میکنم؟ آیا از خودم پرسیدهام چرا نویسنده میخواهد که حرفهای او را باور کنم؟ آیا هنگامی که اشکالی از نویسنده به ذهنم رسیده است یادداشت کردهام؟ آیا سخنان او را ارزیابی کردهام؟ آیا دربارهی متنی که میخوانم به نتایجی رسیدهام که از آنِ خودم باشد؟
مزیتهای پرسش های نقادانه این است که حتی اگر دربارهی موضوعی که دربارهاش مطالعه میکنید کم بدانید باز هم میتوانید پرسشهای کاوشگرانه بپرسید.
نکته قابل توجه این است که جذب اطلاعات شروع خوبی است ولی کمکی به ما نمیکند که درباره قبول یا رد نظریهای تصمیم بگیریم. اگر فرد کتابخوانی همواره به روش اسفنجی کتاب بخواند همواره به آخرین چیزی که خوانده است اعتقاد پیدا میکند. شبیه این را در کودکان، هنگامی که تازه زبان باز کردهاند، میتوانیم ببینیم برای نمونه، از او میپرسی مامان و دوست داری یا بابا میگوید: بابا، بعد میپرسی بابا را دوست داری یا مامان میگوید: مامان. درواقع، باور او آخرین دادهای است که از جهان خارج جذب کرده است.
در روش غربال کردن وضعیت متفاوت است، نویسنده تلاش میکند با شما صحبت کند، شما هم تلاش کنید با او گفتوگو کنید ولو اینکه حضور نداشته باشد. این شیوه مبتنی بر یک رابطه دوسویه است. این دو روش یکدیگر را کامل میکنند.
همهنگام که متنی را میخوانید پیدرپی از خودتان بپرسید: آیا دارم دادهها را غربال میکنم؟ آیا از خودم پرسیدهام چرا نویسنده میخواهد که حرفهای او را باور کنم؟ آیا هنگامی که اشکالی از نویسنده به ذهنم رسیده است یادداشت کردهام؟ آیا سخنان او را ارزیابی کردهام؟ آیا دربارهی متنی که میخوانم به نتایجی رسیدهام که از آنِ خودم باشد؟
مزیتهای پرسش های نقادانه این است که حتی اگر دربارهی موضوعی که دربارهاش مطالعه میکنید کم بدانید باز هم میتوانید پرسشهای کاوشگرانه بپرسید.
تفکر_نقدی_یا_روش_نقد_اندیشه_ها_جلد_1.pdf
2.5 MB
بخشی از درسگفتار استاد ملکیان در مورد نقادانه اندیشی