Forwarded from فلسفه برای کودکان و نوجوانان (مرتضی براتی)
‼️تفکر مراقبتی (Caring thinking)
در سال 1992متیو لیپمن، تفکر مراقبتی را در ششمین کنفرانس بین المللی تفکر در بوستون معرفی کرد. لیپمن تفکر مراقبتی را جزء سوم (همراه با تفکر خلاق و انتقادی) تفکر سطح بالا میداند. به گفته وی، احساسات اساس قضاوتهای ما هستند. احساسات انتخابها، تصمیمات و قضاوت ها هستند. تفکر مراقبتی مانند فرمولی است که تفکر انتقادی و خلاق را با هم جمع میکند. مراقبت تبدیل احساسات به انتخاب، تصمیم گیری و قضاوت است. به عبارت دیگر، مراقبت قالبهایی است که احساسات ما را به انتخاب ها، تصمیم ها و قضاوت تبدیل می کند. در این نوع تفکر، مراقبت به عمل تبدیل می شود. تفکر مراقبتی تأیید فلسفی تفکر انتقادی و در عین حال توجیه فلسفی تفکر انتقادی است. بنابراین، وزن فلسفی تفکر مراقبتی بالاتر از تفکر انتقادی و خلاق است.
به طور خلاصه، تفکر مراقبتی، تفکر به وسیله قلب است. همان گونه که دوست داری با تو رفتار کنند با دیگران رفتار کن.
گردآوری و ترجمه از مرتضی براتی
@philosophy4children
در سال 1992متیو لیپمن، تفکر مراقبتی را در ششمین کنفرانس بین المللی تفکر در بوستون معرفی کرد. لیپمن تفکر مراقبتی را جزء سوم (همراه با تفکر خلاق و انتقادی) تفکر سطح بالا میداند. به گفته وی، احساسات اساس قضاوتهای ما هستند. احساسات انتخابها، تصمیمات و قضاوت ها هستند. تفکر مراقبتی مانند فرمولی است که تفکر انتقادی و خلاق را با هم جمع میکند. مراقبت تبدیل احساسات به انتخاب، تصمیم گیری و قضاوت است. به عبارت دیگر، مراقبت قالبهایی است که احساسات ما را به انتخاب ها، تصمیم ها و قضاوت تبدیل می کند. در این نوع تفکر، مراقبت به عمل تبدیل می شود. تفکر مراقبتی تأیید فلسفی تفکر انتقادی و در عین حال توجیه فلسفی تفکر انتقادی است. بنابراین، وزن فلسفی تفکر مراقبتی بالاتر از تفکر انتقادی و خلاق است.
به طور خلاصه، تفکر مراقبتی، تفکر به وسیله قلب است. همان گونه که دوست داری با تو رفتار کنند با دیگران رفتار کن.
گردآوری و ترجمه از مرتضی براتی
@philosophy4children
#دوره_اول_مهارت_سنجشگرانه_اندیشی
#بخش_بیست_و_سه
#کانال_خرد_سنجشگر
#حساب_عاقبت
#م_ناجی
🍃حساب عاقبت🍃
امروز روز تعطیل است. او در خانه تنهاست و فرصت زیادی دارد که با خود باشد.
خلوت با خود عجب نعمت گرانبهایی است. بعضی ها از خلوت کردن با خود می هراسند. به هیچ رو دوست ندارند حتی یک لحظه تنها باشند. گویی از رودررو شدن با خویشتن بیمناکند و یا خجلت زده .حتی اگر احساس کنند که ممکن است چند ساعتی تنها بمانند از قبل برنامه می ریزند که به گونه ای آن را پرکنند.
اما سرگشته تصمیم گرفته بود که با خود رودررو شود. بالاخره خود وی آن که او را مخاطب قرار می دهد و سوال پیچش می کند به یقین دل در او دارد و برای مصلحت وی چنین در تنگنایش می گذارد.
او خود را آماده ی این دیدار کرده بود و از حضور خویشتن خویش لذت می برد. حس می کرد او به سرگشته دلسوز تر از این خود دیگرش یعنی خود عامل است که به هر جذبه ای میل می کند و به هر ناز چشمی لبخند می گشاید و بی حساب و کتاب است و حساب فردا را ندارد و تنها همان لحظه را می بیند و بر آن لحظه حکم میکند .
آخر اگر کسی کمی تامل کند در می یابد که عمل انسان در لحظه است و لذت و المش در همان لحظه اما نتایج عمل چی؟ نتایج عمل تا به آخرزندگی با اوست و دست از گریبان وی هیچ نمی کشد.
به یاد دوست همدانشکده اش افتاد که چندی قبل به خاطر همین لذت در لحظه از خود بیخود شده بود؛ از طبقه ی چهارم ساختمان به پایین پرت شد و در دم جان داد.
برایش رحمت فرستاد که پسر خوبی بود ولی حیف دیگر در اینجا نیست و در هیچ کجای کره زمین نمی توان پیدایش کرد. حتی در آن حد هم نیست از کارش پشیمان شود، توبه کند و راه رفته را برگردد و جبران کند. حال کجاست؟ هست یا نیست؟ خدا می داند.
این سوال ، از آن سوالهایی است که هروقت به سراغ سرگشته می آمد هراسان می شد. اینکه آخر و عاقبت انسان چیست و چه می شود؟ پاسخی در برابر این سوال نداشت ولی می دانست روزی پاسخش را خواهد یافت.
همین سوال و سوالهای مشابه بود که برایش زندگی را پر رمزو رازتر می نمودند. هیچ وقت به کسانی که به سادگی میگفتند که ول کن بابا همه چی همین دو روز دنیاست این حرفا رو ول کن و کیف و حال لحظه ات را را ببر، دل نداده بود . آن قضاوتها و پاسخها در ذهنش بسیار ساده لوحانه می آمد و از نظر وی غیرمسوولانه نسبت به خویشتن.
راستش از طرف دیگرهم با اینکه در یک خانواده ی مذهبی به دنیا اومده بود و پدر ومادرش نمازخوان بودند اما او از حرفهای دینداران هم چیزی نمی فهمید یعنی همه چی برایش همچنان ابری و مهی گذرا می رسیدند که می آمدند و او را در خود می گرفتند و گیج و منگش می کردند و پس از مدتی ناپدید می شدند. خصوصا که می دید مدعیان دینداری خودشان با ولع سردر آخور کارهایی دارند که مردم را از آن پرهیز می دهند
مساله به آن سادگی که پدر و مادرش می انگاشتند نبود.
ساده نبود اما مهم بود. مخالفین دین هم همه اش آدمهای هوسران و خوشگذران نبودند. برخیشان از متفکران بزرگی بودند که بر تارک علم و دانش برنشسته بودند. اما او برخلاف انسانهای ساده اندیش که با هر صدای بلندی از یک رسانه ، از یک آدم بزرگ به او رو می نمودند و جذبش می شدند ، فکر می کرد زندگی برایش آنقدر ارزش دارد که در باره ی این سوالات هم تامل کند.و به هیچ مدعایی بدون دلیل تن ندهد.
اما راه وی روشن بود دویدن دنبال سوالها
حساب دو دوتا چهارتا بود.
با خود می گفت خداوکیلی بیا یه حساب سرانگشتی بکنیم.
دو نفر را که یکی تمام زندگیش را صرف خوشگذرانی از همه ی انواعش کرده و الان وقت کوچش رسیده و یک نفر دیگر که به دنبال کشف حقیقت دویده و چیزهایی فهمیده و در بدترین حالتش اینکه فهمیده در این دنیا خبری نیست و مرگ پایان راه است، در نظر بگیر؛ در این صورت چه فرقی به حال آنان دارد؟ هر دو در یک قدمی مرگ و از گذشته چیزی ندارند جز یک سری خاطرات خوب یا بد و هرچه از مال این دنیا و مواهبش دارند باید رها کنند و دست خالی به گور بشتابند .
اما در فرض دیگر اگر آنکه عمرش را در کسب حقیقت گذرانده و فهمیده که مرگ پایان کبوتر نیست و زندگی دیگری در انتظار اوست در آن لحظه به عمر پربرکت خود افتخار نخواهد کرد و از دستاوردهایی که برای خود و جامعه اش کسب کرده سراسر شادی و بهجت نخواهد بود؟ و این یکی در حسرت اینکه همه ی اندوخته هایم را باید ترک کنم و بی برگ وتوشه راهی گور شوم.
در ضمن یک بانگ نیرومند در درونش او را نهیب می داد که این زندگی تمام نخواهد شد باور کن . نمی دانست آن فریاد از کیست و از کجاست اما او را دعوت می کرد که به خودش ، به رفتارش ، به فردایش اهمیت دهد و او را نوید می داد به لذتهای عمیقتر و جانفزاتری که در راهند. به او می گفت که برآوردن نیازهای انسانی و حتی جسمانیت به همان اندازه ی که سهم توست، حق توست . نوش جانت ؛اما بیشتر از سهمت هم برای تو زحمت دارد و هم برای دیگران.
#بخش_بیست_و_سه
#کانال_خرد_سنجشگر
#حساب_عاقبت
#م_ناجی
🍃حساب عاقبت🍃
امروز روز تعطیل است. او در خانه تنهاست و فرصت زیادی دارد که با خود باشد.
خلوت با خود عجب نعمت گرانبهایی است. بعضی ها از خلوت کردن با خود می هراسند. به هیچ رو دوست ندارند حتی یک لحظه تنها باشند. گویی از رودررو شدن با خویشتن بیمناکند و یا خجلت زده .حتی اگر احساس کنند که ممکن است چند ساعتی تنها بمانند از قبل برنامه می ریزند که به گونه ای آن را پرکنند.
اما سرگشته تصمیم گرفته بود که با خود رودررو شود. بالاخره خود وی آن که او را مخاطب قرار می دهد و سوال پیچش می کند به یقین دل در او دارد و برای مصلحت وی چنین در تنگنایش می گذارد.
او خود را آماده ی این دیدار کرده بود و از حضور خویشتن خویش لذت می برد. حس می کرد او به سرگشته دلسوز تر از این خود دیگرش یعنی خود عامل است که به هر جذبه ای میل می کند و به هر ناز چشمی لبخند می گشاید و بی حساب و کتاب است و حساب فردا را ندارد و تنها همان لحظه را می بیند و بر آن لحظه حکم میکند .
آخر اگر کسی کمی تامل کند در می یابد که عمل انسان در لحظه است و لذت و المش در همان لحظه اما نتایج عمل چی؟ نتایج عمل تا به آخرزندگی با اوست و دست از گریبان وی هیچ نمی کشد.
به یاد دوست همدانشکده اش افتاد که چندی قبل به خاطر همین لذت در لحظه از خود بیخود شده بود؛ از طبقه ی چهارم ساختمان به پایین پرت شد و در دم جان داد.
برایش رحمت فرستاد که پسر خوبی بود ولی حیف دیگر در اینجا نیست و در هیچ کجای کره زمین نمی توان پیدایش کرد. حتی در آن حد هم نیست از کارش پشیمان شود، توبه کند و راه رفته را برگردد و جبران کند. حال کجاست؟ هست یا نیست؟ خدا می داند.
این سوال ، از آن سوالهایی است که هروقت به سراغ سرگشته می آمد هراسان می شد. اینکه آخر و عاقبت انسان چیست و چه می شود؟ پاسخی در برابر این سوال نداشت ولی می دانست روزی پاسخش را خواهد یافت.
همین سوال و سوالهای مشابه بود که برایش زندگی را پر رمزو رازتر می نمودند. هیچ وقت به کسانی که به سادگی میگفتند که ول کن بابا همه چی همین دو روز دنیاست این حرفا رو ول کن و کیف و حال لحظه ات را را ببر، دل نداده بود . آن قضاوتها و پاسخها در ذهنش بسیار ساده لوحانه می آمد و از نظر وی غیرمسوولانه نسبت به خویشتن.
راستش از طرف دیگرهم با اینکه در یک خانواده ی مذهبی به دنیا اومده بود و پدر ومادرش نمازخوان بودند اما او از حرفهای دینداران هم چیزی نمی فهمید یعنی همه چی برایش همچنان ابری و مهی گذرا می رسیدند که می آمدند و او را در خود می گرفتند و گیج و منگش می کردند و پس از مدتی ناپدید می شدند. خصوصا که می دید مدعیان دینداری خودشان با ولع سردر آخور کارهایی دارند که مردم را از آن پرهیز می دهند
مساله به آن سادگی که پدر و مادرش می انگاشتند نبود.
ساده نبود اما مهم بود. مخالفین دین هم همه اش آدمهای هوسران و خوشگذران نبودند. برخیشان از متفکران بزرگی بودند که بر تارک علم و دانش برنشسته بودند. اما او برخلاف انسانهای ساده اندیش که با هر صدای بلندی از یک رسانه ، از یک آدم بزرگ به او رو می نمودند و جذبش می شدند ، فکر می کرد زندگی برایش آنقدر ارزش دارد که در باره ی این سوالات هم تامل کند.و به هیچ مدعایی بدون دلیل تن ندهد.
اما راه وی روشن بود دویدن دنبال سوالها
حساب دو دوتا چهارتا بود.
با خود می گفت خداوکیلی بیا یه حساب سرانگشتی بکنیم.
دو نفر را که یکی تمام زندگیش را صرف خوشگذرانی از همه ی انواعش کرده و الان وقت کوچش رسیده و یک نفر دیگر که به دنبال کشف حقیقت دویده و چیزهایی فهمیده و در بدترین حالتش اینکه فهمیده در این دنیا خبری نیست و مرگ پایان راه است، در نظر بگیر؛ در این صورت چه فرقی به حال آنان دارد؟ هر دو در یک قدمی مرگ و از گذشته چیزی ندارند جز یک سری خاطرات خوب یا بد و هرچه از مال این دنیا و مواهبش دارند باید رها کنند و دست خالی به گور بشتابند .
اما در فرض دیگر اگر آنکه عمرش را در کسب حقیقت گذرانده و فهمیده که مرگ پایان کبوتر نیست و زندگی دیگری در انتظار اوست در آن لحظه به عمر پربرکت خود افتخار نخواهد کرد و از دستاوردهایی که برای خود و جامعه اش کسب کرده سراسر شادی و بهجت نخواهد بود؟ و این یکی در حسرت اینکه همه ی اندوخته هایم را باید ترک کنم و بی برگ وتوشه راهی گور شوم.
در ضمن یک بانگ نیرومند در درونش او را نهیب می داد که این زندگی تمام نخواهد شد باور کن . نمی دانست آن فریاد از کیست و از کجاست اما او را دعوت می کرد که به خودش ، به رفتارش ، به فردایش اهمیت دهد و او را نوید می داد به لذتهای عمیقتر و جانفزاتری که در راهند. به او می گفت که برآوردن نیازهای انسانی و حتی جسمانیت به همان اندازه ی که سهم توست، حق توست . نوش جانت ؛اما بیشتر از سهمت هم برای تو زحمت دارد و هم برای دیگران.
Forwarded from Deleted Account
در تفکر دو شیوه مختلف وجود دارد؛ یکی روش اسفنجی است و دیگری روش غربالی. در روش اسفنجی همان گونه که از اسمش هم پیداست، شبیه رابطه آب و اسفنج است، یعنی جذب کردن، این روش یک روش رایج و متداول است و دو مزیت دارد، نخست اینکه مبنایی برای پیچیده فکر کردن میشود، چون دادههای بسیاری از عالم وارد ذهنتان میشود و دیگر اینکه انرژی چندانی از آدمی نمیبرد و سریع و آسان اتفاق میافتد.
نکته قابل توجه این است که جذب اطلاعات شروع خوبی است ولی کمکی به ما نمیکند که درباره قبول یا رد نظریهای تصمیم بگیریم. اگر فرد کتابخوانی همواره به روش اسفنجی کتاب بخواند همواره به آخرین چیزی که خوانده است اعتقاد پیدا میکند. شبیه این را در کودکان، هنگامی که تازه زبان باز کردهاند، میتوانیم ببینیم برای نمونه، از او میپرسی مامان و دوست داری یا بابا میگوید: بابا، بعد میپرسی بابا را دوست داری یا مامان میگوید: مامان. درواقع، باور او آخرین دادهای است که از جهان خارج جذب کرده است.
در روش غربال کردن وضعیت متفاوت است، نویسنده تلاش میکند با شما صحبت کند، شما هم تلاش کنید با او گفتوگو کنید ولو اینکه حضور نداشته باشد. این شیوه مبتنی بر یک رابطه دوسویه است. این دو روش یکدیگر را کامل میکنند.
همهنگام که متنی را میخوانید پیدرپی از خودتان بپرسید: آیا دارم دادهها را غربال میکنم؟ آیا از خودم پرسیدهام چرا نویسنده میخواهد که حرفهای او را باور کنم؟ آیا هنگامی که اشکالی از نویسنده به ذهنم رسیده است یادداشت کردهام؟ آیا سخنان او را ارزیابی کردهام؟ آیا دربارهی متنی که میخوانم به نتایجی رسیدهام که از آنِ خودم باشد؟
مزیتهای پرسش های نقادانه این است که حتی اگر دربارهی موضوعی که دربارهاش مطالعه میکنید کم بدانید باز هم میتوانید پرسشهای کاوشگرانه بپرسید.
نکته قابل توجه این است که جذب اطلاعات شروع خوبی است ولی کمکی به ما نمیکند که درباره قبول یا رد نظریهای تصمیم بگیریم. اگر فرد کتابخوانی همواره به روش اسفنجی کتاب بخواند همواره به آخرین چیزی که خوانده است اعتقاد پیدا میکند. شبیه این را در کودکان، هنگامی که تازه زبان باز کردهاند، میتوانیم ببینیم برای نمونه، از او میپرسی مامان و دوست داری یا بابا میگوید: بابا، بعد میپرسی بابا را دوست داری یا مامان میگوید: مامان. درواقع، باور او آخرین دادهای است که از جهان خارج جذب کرده است.
در روش غربال کردن وضعیت متفاوت است، نویسنده تلاش میکند با شما صحبت کند، شما هم تلاش کنید با او گفتوگو کنید ولو اینکه حضور نداشته باشد. این شیوه مبتنی بر یک رابطه دوسویه است. این دو روش یکدیگر را کامل میکنند.
همهنگام که متنی را میخوانید پیدرپی از خودتان بپرسید: آیا دارم دادهها را غربال میکنم؟ آیا از خودم پرسیدهام چرا نویسنده میخواهد که حرفهای او را باور کنم؟ آیا هنگامی که اشکالی از نویسنده به ذهنم رسیده است یادداشت کردهام؟ آیا سخنان او را ارزیابی کردهام؟ آیا دربارهی متنی که میخوانم به نتایجی رسیدهام که از آنِ خودم باشد؟
مزیتهای پرسش های نقادانه این است که حتی اگر دربارهی موضوعی که دربارهاش مطالعه میکنید کم بدانید باز هم میتوانید پرسشهای کاوشگرانه بپرسید.
تفکر_نقدی_یا_روش_نقد_اندیشه_ها_جلد_1.pdf
2.5 MB
بخشی از درسگفتار استاد ملکیان در مورد نقادانه اندیشی