مُداخِلات – Telegram
مُداخِلات
467 subscribers
44 photos
5 videos
41 files
197 links
اظهارات و مکتوبات یک جامعه‌روزشناس‌نامه‌شعرنگار
Download Telegram
46-47.pdf
6.7 MB
نسخه کامل قلمرو رفاه شماره ۴۶-۴۷
Paul Krugman documentary.pdf
980.6 KB
پرونده پل کروگمن در قلمرو رفاه
@interventions
Forwarded from پروبلماتیکا/problematicaa
داستان مدرنیته سردرگم (بازخوانی کتاب «جامعه خطر» اثر اولریش بک جامعه‌شناس آلمانی)
✍️ روزبه آقاجری

ترجمه فارسی کتاب «جامعه خطر» از جامعه‌شناس آلمانی اولریش بک (با ترجمه رضا فاضل و مهدی فرهمندنژاد) بهانه‌ای شد تا کمی دقیق‌تر مباحثی را که او درباره آنچه‌ خودش «مدرن‌سازی بازاندیشانه» می‌نامد، کندوکاو کنیم. این نوشته درواقع بازگویی خلاصه‌وار مهم‌ترین سویه‌های مباحث او در این کتاب است.
... کتاب بک، نشانه‌های جامعه مخاطره، این «مدرنیته دیگر» را در بخش‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی، علمی و اجتماعی می‌کاود. این نوشته نیز بیش از هر چیز ارائه خلاصه‌وار همان مباحث خواهد بود؛ درواقع نشان‌دادن اینکه چگونه این جامعه‌شناس تیزبین، پویش بطئی جامعه خود را نشانه‌گذاری کرده است. کتاب «جامعه مخاطره» را رضا فاضل و مهدی‌ فرهمندنژاد با ترجمه‌ای نه‌چندان خوب با عنوان «جامعه خطر» به فارسی برگردانده‌اند.


برای خواندن متن کامل به آدرس زیر بروید:
http://problematicaa.com/the-risk-society/
آدرس عضویت در کانال تلگرام پروبلماتیکا:
https://news.1rj.ru/str/problematica
حالا می‌خواهم شماره‌ای از #قلمرو_رفاه را معرفی کنم که بهش افتخار می‌کنم: شماره ۴۸-۴۹؛ شماره‌ای برای روز جهانی کارگر. سه پرونده مهم در این شماره کار شد: یکی پرونده تعاونی‌های کارگری،دیگری پرونده‌ای درباره #کارل_پولانی اقتصاد‌سیاسی‌دان برجسته و سومی پرونده‌ای درباره #دولت_رانتی و مسأله #نفت. مقالاتی مانند «قانون کار برای سده بیست‌ویکم»، «انسان ابزارساز، ابزار انسان‌ساز» از مقالات مهم این شماره هستند.

پرونده #تعاونی_کارگری
به شکل عجیبی ادبیات نظری و پژوهشی درباره تعاونی‌های کارگری در ایران کم‌بنیه و تُنُک است (تا اینجا که من می‌دانم). در این پرونده کوشیدیم که سهمی کوچک در ارائه تجربه‌های عملی و تا حدی نظری در این حوزه داشته باشیم. یادداشت اول پرونده را خودم نوشته‌ام با عنوان «خودیاری مشارکتی». دو مطلب بعدی به تجربه تعاونی‌های کارگری در امریکا می‌پردازند. مطلب «خودمان می‌سازیم» به تجربه تعاونی‌های کارگری مسکن در امریکا توجه دارد و به نظرم اهمیتی فوق‌العاده دارد. مطلب آخر پرونده هم با عنوان «سنجش تعاونی‌های کارگری» پژوهشی آماری و تحلیلی درباره تعاونی‌های کارگری در جهان است.

پرونده کارل پولانی
برای انجام این پرونده بود که به اهمیت پولانی پی بردم. پولانی #سوسیالیست است و کارش به‌تمامی درباره نظام بازار است و هجوم آن برای بلعیدن جامعه. باز هم در این پرونده مطلب اول یادداشتی است از خودم با عنوان «بازار همه‌چیز نیست» و مطلب دوم ترجمه‌ای مشترک از من و سیمین فروهر است از مقاله بسیار مهم گرث دال با عنوان «سوسیال‌دموکراسی، حک‌شدگی و کالایی‌زدایی: درباره نوآوری‌های مفهومی و وابستگی فکری کارل پولانی». این مقاله را #محمد_مالجو عزیز پیشنهاد داد و باید در همین‌جا از او تشکر کنم.

دولت رانتی و مسأله نفت
دو مقاله مهم و اساسی در این پرونده هست: یکی از #کیوان_هریس با عنوان «آیا دولت نفتی می‌تواند دولت رفاهی باشد» که بخشی از کتاب او با عنوان «یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران» است و دیگری از #افسانه_نجم‌آبادی با عنوان «سیاست‌زدایی از دولت رانتی». هر دو بسیار خواندنی اند.

@interventions
48-49.pdf
6.6 MB
نسخه کامل قلمرو رفاه شماره ۴۸-۴۹
@interventions
دعوا بر سر استخوان‌های پوسیده دانشگاه

پس از انتشار ویدئوی ایرنا که در آن #عباس_عبدی، #سهیلا_صادقی فسایی را به #تقلب و فساد علمی متهم کرد. سهیلا صادقی هر چند به بی‌ادبی و فحاشی مشهور بود (خودم شاهدش بودم) اما تا به حال به تقلب و دزدی متهم نشده بود. بعد از این، صادقی اسناد تبرئه خود را منتشر کرد یک متن حکمیت که امضای صدیق‌سروستانی و جمشیدیها را پای خود دارد و دیگری سند اینکه از بانک جهانی مجری طرح هم بوده (چه جالب! بانک جهانی/ سهیلا صادقی) و روزنامه «صبح نو» از مطبوعات نزدیک به قالیباف (دفاعیه‌ای برای او تدارک دید.
روزنامه صبح نو «اصل ماجرا»ی این حرف‌ها را واکنشی به سخنان انتقادی سهیلا صادقی «درباره سیاست‌زدگی و باندبازی در وزارت علوم و دانشگاه تهران» در دیدار رمضان گذشته اساتید با رهبری می‌داند و می‌نویسد که هم‌حزبی‌های عبدی او را عَلَم کرده‌اند تا صادقی و «دیگر منتقدان به مدیریت باندی در دانشگاه تهران، دانشکده علوم اجتماعی و گروه جامعه‌شناسی که طالب شفافیت در روندهای اداری جذب و انتقال هیات علمی و پروژه‌های دولتی هستند را ساکت سازند».
ادعاهای صبح نو و سهیلا صادقی می‌توانند درست یا غلط باشند اما نه اهمیتی دارند و نه چیز تازه‌ای هستند. اما دقت در کلیدواژه‌هایی مانند «مدیریت باندی» و «ساکت‌سازی منتقدان» که حالا امثال سهیلا صادقی از آن حرف می‌زنند، بسیار مهم است و برای فهم دقیق‌ترشان باید به کمی عقب‌تر برگردیم یعنی همان زمانی که در دوره آن رییس‌جمهور دُردانه، احمدی‌نژاد کبیر، دانشگاه را زیر مشت‌ولگد لت‌وپار می‌کردند و بسیاری از دانشگاهیان سوت و هورا می‌کشیدند. البته این را هم بگویم که البته می‌توان آغاز شکل‌گیری این رویه‌ها و سازوکارها را به دهه‌ها قبل از احمدی‌نژاد نسبت داد که درست هم هست اما برای مورد خاص ما تا احمدی‌نژاد کفایت می‌کند.
اخراج استادان و دانشجویان، ستاره‌دارکردن گسترده دانشجویان، تعیین دلبخواهانه اعضای هیئت علمی و اخراج بی‌قاعده آنان، پذیرش بی‌ربط و قاعده دانشجویان دکتری که تبعاتش هنوز هم گریبان‌گیر برخی دانشگاه‌ها و پژوهشکده‌هاست، تنها برخی از مصداق‌های «مدیریت باندی» و «ساکت‌سازی منتقدان» است که در دوران طلایی رییس‌جمهور محبوب رواج تام داشت. حالا بماند خرده‌کاری‌هایی مثل همین که سهیلا صادقی گویا به آن اعتراض دارد یعنی حذف دروس و کم‌کردن ساعات تدریس یا وادارکردن به تدریس واحدهای غیرتخصصی. نمی‌دانم سهیلا صادقی درباره همین سازوکارها و رویه‌ها در دوران احمدی‌نژاد و آن‌گاه که علیه مخالفان فکری‌اش عمل می‌کردند، چه نظری داشت یا دارد اما اگر موافق نبود یا نباشد هم چیزی در ضدیت با این رویه‌ها از او ندیده‌ام.
پس مسأله ادعای عبدی، دفاعیه سهیلا صادقی یا دعوت مضحک نویسنده صبح نو به شفافیت نیست بلکه توجه به و سپس دگرگونی سازوکارها و رویه‌های جاافتاده‌ای است که می‌شود نشان داد همراهی ـ خودآگاه یا ناخودآگاه ـ شمار قابل توجهی از دانشگاهیان را با خود دارند تا آن‌جا که علیه مخالفان‌شان استفاده شوند.
به هر روی، برای دانشگاهی که این روزها دارد گام‌به‌گام اعتبار، استقلال و آزادمنشی‌اش را از دست می‌دهد، این بازی‌ها ـ چه جناحی باشند چه نباشند ـ علی‌السویه است. تقریباً چیزی برای دفاع‌کردن نمانده و این دعواها بیشتر به دعوا بر سر استخوان‌های پوسیده شبیه اند. و اگر خیلی دل‌تان می‌خواهد مقصری پیدا کنید باید بگویم که همه در ایجاد وضع کنونی دخیل اند: هم هم‌حزبی‌های عباس عبدی، هم سهیلا صادقی و همپالکی‌هایش.
@interventions
نقدی بر نامه جمعی از اصحاب علوم اجتماعی ایران
این نوشته هم که در بهار سال ۱۳۹۶ منتشر شد و نقدی بود به نامه «حمایت جمعی از جامعه‌شناسان و اصحاب علوم اجتماعی ایران از حسن روحانی»، می‌تواند مکملی بر آنچه در بالا گفتم باشد.

... نامه‌ای با عنوان «حمایت جمعی از جامعه‌شناسان و اصحاب علوم اجتماعی ایران از حسن روحانی» منتشر شده و از دانش‌جویان و استادان علوم انسانی خواسته اند که این نامه را امضا کنند. امضاکنندگان و چه‌بسا نویسندگان اولیه‌ی این نامه از استادان شناخته‌شده‌ی علوم اجتماعی مانند حمیدرضا جلایی‌پور، محمدرضا جوادی‌یگانه، مقصود فراستخواه، سیدمحمدامین قانعی‌راد و محمد فاضلی هستند. برخورد با این اسامی انتظاراتی به وجود می‌آورد که تا حدی محتوای این نامه را فهمیدنی می‌کند اما دقت بیشتر در محتوای این نامه نشان می‌دهد که معضلات نهفته در این نامه فراتر از لایه‌های اولیه است. از این لحاظ برخورد انتقادی با این نامه با توجه به اینکه تا اکنون همراهی ناانتقادی بسیاری از دانشجویان و استادان علوم اجتماعی را هم جلب کرده است، اهمیت می‌یابد ...

@interventions

http://problematicaa.com/consideration-about-election/
آموزش و پرورش؛ شهر بی‌دفاع

شگفت‌زده می‌شوید اگر کتاب جامعه‌شناسی دهم (سال اولی‌های دبیرستانی علوم انسانی) را که قرار است پایه‌های #جامعه‌شناسی را به دانش‌آموزان دبیرستانی بیاموزاند، ببینید. مسأله صرفاً این نیست که عمیقاً ایدئولوژیک و ساده‌انگارانه است بلکه می‌خواهد به زور زیر لوای لفظ عام جامعه‌شناسی، نسخه سرهم‌بندی‌شده‌ای از جامعه‌شناسی فرهنگی بومی‌سازی‌شده را به خورد دانش‌آموزان دهد و این‌طور نشان دهد که «خب، جامعه‌شناسی همین است و لاغیر!»
می‌شود حدس زد که پس از سرخوردگی‌شان از برانداختن جامعه‌شناسی در دانشگاه و جایگزینی‌اش با نسخه‌ای پیش‌پاافتاده از مطالعات فرهنگی‌ای بومی‌سازی‌شده، خواسته‌اند که درخت را از ریشه بخشکانند و سراغ شهر بی‌دفاع آموزش‌وپرورش رفته‌اند تا نه زحمت درگیری با دانشجویانی دارای نگاه انتقادی جامعه‌شناختی را به خود داده باشند و نه اسم‌شان بد در برود.
موفق شده‌اند؟ هنوز معلوم نیست. اما یک چیز مشخص است: این کار پیامدی مهم دارد و آن، فقیرشدن فهم دانش‌آموزان از علم جامعه‌شناسی و بی‌میل‌شدن آن‌ها به آن و حتا همان نسخه سرهم‌بندی‌شده است.
جامعه‌شناسی که سال‌ها کوشید تا هم بر تناقض‌های درونی و هم سرکوب فرهنگ‌گرایانه‌ بیرونی غلبه کند و خود را پیش ببرد، حالا یا با بی‌میلی شدید به خودش یا با دانش‌جویانی روبه‌رو می‌شود می‌شود که دانشی مغشوش،‌ ساده‌لوحانه و عمیقاً ایدئولوژیک از آن دارند.
تنها امید چیست؟ در سطحی منفعلانه و جبری، باید به آن دانش ضمنی دانش‌آموزان دل ببندیم که معمولاً پیشاپیش مطالب آمده در #کتاب‌های_درسی را به نظام سیاسی‌فرهنگی متصل می‌دانند و می‌دانند که در این کتاب‌ها چیزی جز آن‌چه آن‌ها می‌خواهند درس داده نمی‌شود. اما در سطحی فاعلانه باید کاری کرد تا دانش‌آموز دبیرستانی دستش در برابر این داستان‌سرایی‌ها خالی نماند.
@interventions
تقریباً ده سال از این یادداشت می‌گذرد؛ یادداشتی درباره نقد. بیش‌تر یک‌جور خودتأملی بود تا دست کم برخی ابعاد قضیه برای خودم روشن شود. البته این را بگویم که چنین شکلی از گزین‌گویگی مشخصا خطر این را در خود دارد که به چیزی عمیقاً ساده‌لوحانه بدل شود. امیدوارم این متن به چنین سرنوشتی دچار نشده باشد.



@interventions

yon.ir/atxkz
خودشیفته‌وارانه باید بگویم که خوشحالم کتاب «بازخوانی انگلس» (منتشره در نشر چشمه) دارد آرام‌آرام تأثیرش را نشان می‌دهد و حالا نوشته‌های بیشتری را درباره فردریش انگلس می‌بینیم. نمونه آخری‌اش که بسیار خواندنی و جذاب است، نوشته‌ای است از ژیلبر بادیا با عنوان «انگلس و مارکس: روایت یک دوستی» با ترجمه حمیدرضا سعیدیان. حتماً کامل بخوانیدش اما دو تکه مهم‌اش را پایین می‌آورم.

تکه اول:
[«آزادی انتقاد انگلس تمام‌‌عیار و، چند بار، مؤثر بود. درباره‌ی نگارش سرمایه، راجع به معرفی آن، در خصوص مشکلاتی که برای خواننده ایجاد می‌کند: «خوب است که از لحاظ تاریخی کمی بیشتر وارد جزئیات آن چیزی شوی که از لحاظ دیالکتیکی برقرار کرده‌ای» یا برخی پاراگراف‌ها تکراری هستند، «با سرعتی مهیب» و «اسناد و مدارک بسیارکمی جمع‌آوری شده‌اند». مطالعه‌ی برخی از فصول «به طرز وحشتناکی خسته‌کننده» است.
نمونه‌ی دیگر. مارکس، در1866، مجذوب کتاب پی یر ترمو (Pierre Trémaux)، محقق فرانسوی، می‌شود، که سعی دارد خصوصیات مردمان را با ماهیت خاکی که روی آن زندگی می‌کنند، توضیح دهد. مارکس به انگلس می‌نویسد، «در مقایسه با داروین، این یک پیشرفت بسیار مهم است». انگلس او را دلسرد می‌کند. نویسنده «از زمین‌شناسی هیچ‌چیز نمی‌فهمد»، او قادر نیست «منابع را از لحاظ تاریخی مورد انتقاد قرار دهد». خلاصه آن‌که «این کتاب پشیزی ارزش ندارد». مارکس اصرار می‌کند، و از «ایده‌ی اساسی ترمو» دفاع می‌کند. انگلس دلایل روشن و متعددی در خصوص نادانی و بی‌کفایتی نویسنده ارائه می‌دهد. مارکس تسلیم می‌شود و دیگر حرفی از این کتاب نمی‌زند.]

تکه دوم:
[مایل هستیم این نوشته را با خلاصه‌ی نامه‌ای که انگلس، در یازدهم مارس 1895 (چند ماه قبل از مرگ خود)، به ورنر سومبارت نوشت، به پایان برسانیم. این نامه، به نظر ما، می‌تواند برخی از انتقادات نادقیق یا کینه‌توزانه نسبت به انگلس و مارکس را تصحیح کند: «به عقیده‌ی مارکس، تاریخ، تا این‌جا، با توجه به اثرات کلی آن، ناخودآگاه (bewusstlos) به پیش می‌رود، یعنی اینکه این اثرات و نتایج بعدی آن محصول یک اراده‌ی عامدانه نیستند. بازیگران تاریخ، یا چیزی جز آنچه که به دست آمده است، می‌خواسته‌اند؛ یا آنکه نتایج حاصل‌شده، نتایجی غیر قابل پیش‌بینی و یا کاملاً متفاوت بوده‌ است». و نیز، «مجموعه‌ی تفکر مارکس یک دکترین نیست، بلکه یک روش است. اندیشه‌ی مارکس ارائه‌کننده‌ی جزمیات آماده‌شده و کامل نیست، بلکه مأخذ و مرجعی برای تحقیقات بعدی و روشی برای این تحقیقات است.»]

و این جملات آخری را باید سرلوحه کار نظری و عملی قرار داد.
@intervention

yon.ir/PvdR4
🤝 درباره تعاونی‌ها 🤝
دیروز روز جهانی تعاونی‌‌ها بود. این، بازنشر برخی مطالب درباره تعاونی‌های کارگری است.
Forwarded from Film Kollektive | فیلم کلکتیو
RichardWolffCoop.pdf
698.1 KB
🔺تعاونی های کارگری و تحول سوسیالیستی | گفت و گویی با ریچارد ولف | ترجمه امیررضا گلابی

📌"...حمله به ساختار عمودی و تلاش برای تحقق یک ساختار برابری‌خواهانه‌تر از خیلی وقت پیش شروع شده. حتی خود انقلاب آمریکا با اعلامیه استقلال آغاز شد، «حقیقت برابری در مقابل قانون در این است که همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند». این واقعاً حرف شگفت‌آوری است که آن موقع زده شده، چه رسد به الان. می‌گوید ما نابرابر نیستیم. این‌طور نیست که یک عده از ما ارباب به دنیا آمده باشیم و یک عده هم برده. این مبارزه‌ای است طولانی از همان دوران تا به امروز، مبارزه‌ای کند و خیلی جاها هم با عقب‌گرد. به عقیده من جنبش «جان سیاهان مهم است» و «من نیز» تلاش‌هایی‌اند جهت رفع بی‌عدالتی و حرکت به سوی برابری یا به قول تو به سوی سلسله‌مراتبی کمتر عمودی. تاکید می‌کنم این قصه سر دراز دارد"

@thesis11site
@filmkollektive
Workers Co-op.pdf
986 KB
پرونده #قلمرو_رفاه درباره تعاونی‌های کارگری
@interventions
Forwarded from Film Kollektive | فیلم کلکتیو
اکران ۱۱۳| موندراگون، یک تعاونی در باسک
چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸ | ساعت ۶

میدان فاطمی، خ جویبار، کوچه‌ی نوربخش، پلاک ۲۱، موسسه آموزشی بهاران
@filmkollektive
@baharanschool1
بدون شک باید دیدنی باشد. جدا از اینکه #فیلم_کالکتیو مستندهای جذابی نشان می‌دهد، مستندی درباره #تعاونی موندراگون که یکی از موفق‌ترین #تعاونی‌های_کارگری در جهان است، به‌شدت دیدنی خواهد بود. از دست ندهید!
@interventions
این یادداشت درواقع بازخوانی تاریخی مسأله #حجاب در دوران پهلوی اول و پس از آن است. مسأله‌ای که تا امروز، شکل‌های گوناگون مداخله را از سر گذرانده است.


@interventions

http://problematicaa.com/kashf-e-hejab/
بحث درباره مسئولیت اجتماعی دانشگاه
نعمت‌الله فاضلی و داوود مهدوی‌زادگان

مناظره «#مسئولیت_اجتماعی_دانشگاه» میان #نعمت‌الله_فاضلی و #داوود_مهدوی‌زادگان در ۱۸ تیر ۹۸ برگزار شد. گویا پیش از آن، فاضلی در جایی درباره #مسئولیت_اجتماعی دانشگاه سخن گفته بود و مهدوی‌زادگان بر آن نقدهایی داشت. این مناظره برگزار شد تا مهدوی‌زادگان نقدهایش را مطرح کند و فاضلی جواب دهد. در این‌جا خلاصه‌ای از نظرات اولی و نقد دومی می‌آورم.

نظرات نعمت‌الله فاضلی
پرسش برای فاضلی این است که «نهاد #دانشگاه به‌شکلی ساختاری خود را پاسخگوی چه چیزی می‌داند؟ خود را در برابر چه چیزی مسئول دانسته و می‌داند؟».
او چهار برهه را از هم متمایز می‌کند:
برهه اول، زمانی است که دانشگاه خود را در برابر #قدرت_سیاسی مسئول می‌داند. فاضلی نمونه‌های چنین دانشگاهی را دارالحکمه، دارالعلم و بعدها دارالفنون می‌داند. این نهادهای تا آن‌جایی خود را مسئول می‌دانستند که پاسخگوی نیازهای قدرت سیاسی حاکم باشند.
برهه دوم، زمانی است که دانشگاه خود را در تعامل با #بوروکراسی اداری تعریف می‌کند که از آن می‌توان به عنوان دانشگاه بوروکراتیک یاد کرد.
برهه سوم که پس از انقلاب ۵۷ شکل می‌گیرد، زمانی است که دانشگاه با مسأله #تعهد روبه‌رو می‌شود. «دانشگاه متعهد» نامی است که به ایده‌ای دانشگاه پساانقلاب از خود در ذهن دارد، می‌تواند اطلاق شود. درواقع دانشگاه پاسخگوی گفتمان رسمی حکومت وقت و همه دال‌های همراه با آن مثل آرمان‌های انقلاب، تعهد به اسلام و ساختن و پرورش نیروی متعهد است.
برهه چهارم، زمانی است که دانشگاه خود را پاسخگوی نیازهای #بازار تعریف می‌داند که شامل دوره کنونی‌ای که ما در آن هستیم می‌شود و در آن، از #دانشگاه_کارآفرین حرف زده می‌شود و فرایندهای #پولی‌سازی در دانشگاه جریان دارد.
فاضلی می‌گوید البته که می‌توان همزمانی‌هایی را نیز در این برهه‌های متمایز مشاهده کرد. برای نمونه کشاکش دانشگاه متعهد و دانشگاه بورکراتیک با دانشگاه بازار. اما نکته این است که هیچ‌یک از این‌ مسئولیت‌ها از منطق وجودی دانشگاه که یاددهی ـ یادگیری است، بر نیامده‌اند. دانشگاه جایی برای «پرورش فرد کارآمد اجتماعی» است. دانشگاه باید کمک کند که انسان معاصر بتواند در معاصریت خود شخصیت پیدا کند، فرد بشود، کارآمد بشود. این چیزی نیست جز خودتحقق‌بخشی و پرورش استعدادها، توانمندشدن در سطحی عالی (نه مدرک‌گرایانه). مهم‌ترین جنبه این توانمندشدن، آموختن تفکر انتقادی چه به معنای کانتی (سنجشگرانه) و چه به معنای فوکویی (رهایی‌بخش) است. اینکه تسلیم گفتمان‌های روز نشود. دانشگاه قرار نیست آدم‌های همگن، بنده و برده پرورش دهد.
برای فاضلی، دانشگاه محل تولید پول نیست اما جای تولید سرمایه‌ است، سرمایه‌های نمادین. کار دانشگاه را می‌شود چنین خلاصه کرد: آموختن برای آموزاندن (learning to learn)، آموختن برای انجام‌دادن (learning to do) و آموختن برای زندگی با یکدیگر (learning to live together).
مسئولیت دانشگاهی تا به حال وارونه و بدون درک منطق دانشگاه فهمیده شده است.

نقد‌های مهدوی‌زادگان
مهدوی‌زادگان با آشفتگی تمام و ابهامی فرساینده در کاربرد مفاهیم، نکاتی را در نقد فاضلی می‌گوید. او می‌گوید که از ایده «دو دانشگاه» دفاع می‌کند؛ یکی دانشگاهی متعهد، مسئولیت‌پذیر در برابر «مردم» و کارآمد و دیگری دانشگاهی زینتی و گوش‌به‌فرمان حکومت باطل. برای مهدوی‌زادگان دانشگاه متعهد اساساً پس از انقلاب شکل گرفته و پیش از آن وجود نداشته است، هر چند قائل است که کشاکشی بر سر این دو دانشگاه همواره وجود دارد. مهدوی‌زادگان به آنچه فاضلی نقش دانشگاه در شکل‌دهی به فرد کارآمد اجتماعی دارد، اشاره می‌کند و می‌گوید که صحبت از فرد/شهروند در اینجا یکراست به فردگرایی راه می‌برد و دانشگاه فردگرا طبیعتاً مسئولیتی در برابر بیرون از خود ندارد و صرفاً به خود معطوف است. در حالی که دانشگاه متعهد اساساً خادم مردم است و به آن‌ها پاسخگو و دربرابر آن‌ها مسئول است.

@interventions