به نام خدا
#حق_و_مسئولیت
#قانون_و_قانون_گذاری
#قوای_سه_گانه
#پروژه_شورا
#ساختار
پروژه شورای دانش آموزی دربرگیرنده درس یک تا پنج مطالعات اجتماعی هفتم و درس یک تا شش مطالعات اجتماعی هشتم است.
برای بچه ها خیلی جالب بود که به جای روخوانی از کتاب، این مفاهیم را در موقعیت واقعی و برای حل مسأله واقعی یادگرفته اند.
برای این درس ها، طرح درس هم آماده کرده بودم که اگر پروژه مطلوب دانش آموزان نبود از آنها استفاده کنم.
در پیام های بعدی طرح درس ها و فایل های مرتبط با آنها را به اشتراک می گذارم.
برای اینکه بچه ها متوجه ارتباط کتاب درسی با پروژه شورای دانش آموزی شوند، پس از اتمام پروژه شورا، از آنها خواستم این درس ها را پیش مطالعه کنند و به کلاس بیایند.
کلاس هفتم
در کلاس هفتم ابتدا با دانش آموزان فعالیت پیوستگی را انجام دادیم و سپس درباره فعالیت با بچه ها صحبت کردیم و ابعاد مختلف حقوق و مسئولیت را بررسی کردیم.
به آنها سه تمرین دادم:
یک: از کلاس امروز چه چیزی یادگرفتم؟
دو: در این هفته چند بار مسئولیتم را گردن دیگران انداختنم؟
سه: حقوق و مسئولیت های من در خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک دختر چیست؟
برای سرفصل قانون و قانون گذاری هم دو فعالیت دیگر انجام دادم و به بچه ها یک تمرین دادم:
گروه بندی شوید و برای راه اندازی شورای دانش آموزی اساسنامه حقوقی تنظیم کنید.
به آنها توضیح دادم که این کار برای این است که سال آینده برای راه اندازی شورا از مصوبات و تلاش های امسال تان استفاده کنید.
یکی از آنها گفت من یک سوال دارم، سال قبلی ها این کارها را انجام نداده بودند؟ پاسخ دادم نه، بعد دوباره پرسید سال بعدی ها هم قرار نیست انجام دهند؟ گفتم وقتی شما انجام دادید آنها دوباره کار شما را تکرار نمی کنند و از نتایج شما بهره مند می شوند، یک لبخند رضایت زد و پرسید: پس آنها چه کار می کنند؟ گفتم به امید خدا با هم مسأله واقعی دیگری پیدا می کنیم و این مفاهیم را با حل کردن آن مسأله یاد می گیریم.
کلاس هشتم
در کلاس هشتم پس از تطبیق کارهای انجام شده در پروژه شورا با سرفصل های کتاب درسی، با بچه ها درباره طراحی ساختار شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف صحبت کردیم.
ابتدا از آنها درباره معنای ساختار پرسیدم و بعد از شنیدن عبارت های بچه ها، برای اینکه همگی ذهنیت مشترکی از ساختار بدست بیاورند یک فعالیت ساده انجام دادم.
نزد یکی از دانش آموزان رفتم و یک کیسه پارچه ای از او گرفتم و اجازه گرفتم از وسایل روی میزش استفاده کنم. از روی میزش یک ماژیک برداشتم و گفتم فرض کنید این مغز است و آن را داخل کیسه انداختم، یک مداد برداشتم و گفتم فرض کنید این قلب است و آن را هم در داخل کیسه انداختم و به همین ترتیب اعضای دیگر بدن را داخل کیسه انداختم و گفتم خوب، این بدن انسان تقدیم شما. مات و مبهوت من را نگاه کرد و گفت متشکرم.
گفتم مگر نگفتید ساختار از یک اجزایی تشکیل شده است، اجزای بدن انسان تقدیم شما، اگر فرض کنیم که مغز و قلب و کبد و کلیه واقعی در این کیسه بود، آیا یک بدن انسان واقعی بود؟
گفتند نه نبود، چون هر کدام از اینها باید در یک جای مشخص و در ارتباط با اعضای دیگر قرار بگیرد تا به بدن انسان تبدیل شود.
دیگری گفت پس ساختار یعنی اجزاء و ارتباط آنها با هم.
بعد از آنها پرسیدم در بدن انسان مغز مهم تر است یا ناخن؟ پاسخ های متنوعی دادند و در نهایت یکی از بچه ها گفت همه مهم هستند زیرا اگر یکی از آنها نباشد ما دچار مشکل می شویم اما مهم تر بودن به معنای برتر بودن نیست، بلکه به معنای این است که مسئولیت های بیشتری دارد و باید حواسش را بیشتر جمع کند و کارش را درست تر انجام دهد زیرا مثلا اگر مغز درست کار نکند کل بدن دچار مشکل می شود اما اگر دست مان ناخن نداشته باشد فقط در انجام کارهایی که با دستمان انجام می دهیم مشکل پیدا می کنیم.
بعد از آنها خواستم به چند ساختار اشاره کنند و اهمیت روابط اجزاء را در آن بررسی کنند.
به ساختار خانواده، ساختمان، ساختمان مدرسه، نظام آموزشی و نظام حکومت اشاره کردند و به این فکر کردند که هر قدر ساختار بزرگ تر باشد طراحی آن پیچیده تر می شود.
به آنها گفتم چیزهایی که از کلاس امروز یادگرفته اید را در دفترشان یادداشت کنید و سپس از آنها خواستم گروه بندی شوند و تا هفته آینده ساختار پیشنهادی شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف را طراحی کنند.
برای اینکار دو فایل آموزشی به آنها معرفی کردم.
در کلاس هر زمان لازم است، یک بازی شاد و مفرح با بچه ها انجام می دهیم و این برای آنها خیلی لذت بخش است.
پایان
بهاره میرزاپور
13 آبان 1397
@SocialSystemsThinking
#حق_و_مسئولیت
#قانون_و_قانون_گذاری
#قوای_سه_گانه
#پروژه_شورا
#ساختار
پروژه شورای دانش آموزی دربرگیرنده درس یک تا پنج مطالعات اجتماعی هفتم و درس یک تا شش مطالعات اجتماعی هشتم است.
برای بچه ها خیلی جالب بود که به جای روخوانی از کتاب، این مفاهیم را در موقعیت واقعی و برای حل مسأله واقعی یادگرفته اند.
برای این درس ها، طرح درس هم آماده کرده بودم که اگر پروژه مطلوب دانش آموزان نبود از آنها استفاده کنم.
در پیام های بعدی طرح درس ها و فایل های مرتبط با آنها را به اشتراک می گذارم.
برای اینکه بچه ها متوجه ارتباط کتاب درسی با پروژه شورای دانش آموزی شوند، پس از اتمام پروژه شورا، از آنها خواستم این درس ها را پیش مطالعه کنند و به کلاس بیایند.
کلاس هفتم
در کلاس هفتم ابتدا با دانش آموزان فعالیت پیوستگی را انجام دادیم و سپس درباره فعالیت با بچه ها صحبت کردیم و ابعاد مختلف حقوق و مسئولیت را بررسی کردیم.
به آنها سه تمرین دادم:
یک: از کلاس امروز چه چیزی یادگرفتم؟
دو: در این هفته چند بار مسئولیتم را گردن دیگران انداختنم؟
سه: حقوق و مسئولیت های من در خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک دختر چیست؟
برای سرفصل قانون و قانون گذاری هم دو فعالیت دیگر انجام دادم و به بچه ها یک تمرین دادم:
گروه بندی شوید و برای راه اندازی شورای دانش آموزی اساسنامه حقوقی تنظیم کنید.
به آنها توضیح دادم که این کار برای این است که سال آینده برای راه اندازی شورا از مصوبات و تلاش های امسال تان استفاده کنید.
یکی از آنها گفت من یک سوال دارم، سال قبلی ها این کارها را انجام نداده بودند؟ پاسخ دادم نه، بعد دوباره پرسید سال بعدی ها هم قرار نیست انجام دهند؟ گفتم وقتی شما انجام دادید آنها دوباره کار شما را تکرار نمی کنند و از نتایج شما بهره مند می شوند، یک لبخند رضایت زد و پرسید: پس آنها چه کار می کنند؟ گفتم به امید خدا با هم مسأله واقعی دیگری پیدا می کنیم و این مفاهیم را با حل کردن آن مسأله یاد می گیریم.
کلاس هشتم
در کلاس هشتم پس از تطبیق کارهای انجام شده در پروژه شورا با سرفصل های کتاب درسی، با بچه ها درباره طراحی ساختار شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف صحبت کردیم.
ابتدا از آنها درباره معنای ساختار پرسیدم و بعد از شنیدن عبارت های بچه ها، برای اینکه همگی ذهنیت مشترکی از ساختار بدست بیاورند یک فعالیت ساده انجام دادم.
نزد یکی از دانش آموزان رفتم و یک کیسه پارچه ای از او گرفتم و اجازه گرفتم از وسایل روی میزش استفاده کنم. از روی میزش یک ماژیک برداشتم و گفتم فرض کنید این مغز است و آن را داخل کیسه انداختم، یک مداد برداشتم و گفتم فرض کنید این قلب است و آن را هم در داخل کیسه انداختم و به همین ترتیب اعضای دیگر بدن را داخل کیسه انداختم و گفتم خوب، این بدن انسان تقدیم شما. مات و مبهوت من را نگاه کرد و گفت متشکرم.
گفتم مگر نگفتید ساختار از یک اجزایی تشکیل شده است، اجزای بدن انسان تقدیم شما، اگر فرض کنیم که مغز و قلب و کبد و کلیه واقعی در این کیسه بود، آیا یک بدن انسان واقعی بود؟
گفتند نه نبود، چون هر کدام از اینها باید در یک جای مشخص و در ارتباط با اعضای دیگر قرار بگیرد تا به بدن انسان تبدیل شود.
دیگری گفت پس ساختار یعنی اجزاء و ارتباط آنها با هم.
بعد از آنها پرسیدم در بدن انسان مغز مهم تر است یا ناخن؟ پاسخ های متنوعی دادند و در نهایت یکی از بچه ها گفت همه مهم هستند زیرا اگر یکی از آنها نباشد ما دچار مشکل می شویم اما مهم تر بودن به معنای برتر بودن نیست، بلکه به معنای این است که مسئولیت های بیشتری دارد و باید حواسش را بیشتر جمع کند و کارش را درست تر انجام دهد زیرا مثلا اگر مغز درست کار نکند کل بدن دچار مشکل می شود اما اگر دست مان ناخن نداشته باشد فقط در انجام کارهایی که با دستمان انجام می دهیم مشکل پیدا می کنیم.
بعد از آنها خواستم به چند ساختار اشاره کنند و اهمیت روابط اجزاء را در آن بررسی کنند.
به ساختار خانواده، ساختمان، ساختمان مدرسه، نظام آموزشی و نظام حکومت اشاره کردند و به این فکر کردند که هر قدر ساختار بزرگ تر باشد طراحی آن پیچیده تر می شود.
به آنها گفتم چیزهایی که از کلاس امروز یادگرفته اید را در دفترشان یادداشت کنید و سپس از آنها خواستم گروه بندی شوند و تا هفته آینده ساختار پیشنهادی شورای دانش آموزی و شورای نظارت و حل اختلاف را طراحی کنند.
برای اینکار دو فایل آموزشی به آنها معرفی کردم.
در کلاس هر زمان لازم است، یک بازی شاد و مفرح با بچه ها انجام می دهیم و این برای آنها خیلی لذت بخش است.
پایان
بهاره میرزاپور
13 آبان 1397
@SocialSystemsThinking
Forwarded from روزهای زیبای زندگی
#سفرنامه زیارت #اربعین
چند سالی هست که با پسرهایم علی و مهدی در زیارت اربعین شرکت میکنیم.
امسال پدر همسرم هم همراهمان بود.
با توجه به تجربه سالهای قبل، بارمان را سبک بستیم و چهار نفری دو کوله سبک برداشتیم: هر نفر یک حوله نسبتا کوچک، دو دست لباس زیر، مسواک و یک پیراهن و شلوار اضافه. یک خمیردندان و چندتایی هم قرص سرماخوردگی و استامینوفن هم برداشتیم.
سه شنبه ۱ آبان برای خرید ارز (۲۰۰ هزار دینار) به تهران رفتیم. دولت قول داده بود که ارز ارزان در عراق تحویل دهد، اما با شناختی که از عملکرد دولت داشتیم، عطای ارز دولتی را به لقایش بخشیدیم و ترجیح دادیم داخل ایران و از صرافی ارزمان را تهیهکنیم. ساعت ۹ شب از تهران با ماشین خودمان (پراید) تا مهران رفتیم.
ساعت ۱۳ روز چهارشنبه به پایانه مرزی رسیدیم. فرآیند بررسی و مهرزدن روادید، کمی از سال قبل بهتر بود، اما کماکان بدون نظم و برنامه و بدون هماهنگی با طرف عراقی. سه ساعت در صف معطل شدیم و نهایتا ساعت ۱۶ از مرز رد شدیم.
کمی جلوتر سوار یک ون شدیم و با نفری ۱۵۰۰۰ دینار (حدود ۱۹۰ هزار تومان) تا کاظمین رفتیم و حدود ساعت ۸ شب به کاظمین رسیدیم.
بعد از زیارت امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع)، شب را به دعوت یکی از اهالی کاظمین در منزلشان ماندیم (در حد دراز کشیدن در راهرویی که برای همه هم جا نبود). بعد از صبحانه برای زیارت وداع رفتیم و از گاراژ کاظمین سوار یک ون شدیم که با نفری ۵۰۰۰ دینار به زیارت سیدمحمد (عموی امام زمان) و بعد سامرا رفتیم.
حدود ساعت ۱۳:۳۰ به سامرا رسیدیم و بعد از زیارت امام هادی(ع)، امام حسن عسگری(ع)، مادر امام زمان حضرت نرجس خاتون(س) و عمه امام زمان حضرت حکیمه خاتون (که همگی در یک ضریح هستند) و زیارت سرداب غیبت، حدود ساعت ۱۶ سامرا را با یک ون (نفری ۱۴۰۰۰ دینار) به مقصد نجف ترک کردیم. اکثر راهها ترافیک شدیدی داشت و برای همین مسیر طولانیتری را برای رسیدن به نجف طی کردیم و حوالی ساعت ۱۲ شب به نجف رسیدیم.
در مسیر تصادفی هم پیش آمد که تقصیر راننده ون بود، اما وقتی طرف مقابل متوجه شد مسافران ون زوار امام حسین هستند، بدون هیچ حرف اضافه، خسارت ماشینش را بخشید و رفت.
شب را در حرم امیرالمومنین (ع) به صبح رساندیم و بعد از نماز صبح پیاده به سمت کربلا حرکت کردیم.
جمعه، شنبه و یکشنبه را در راه بودیم. سراسر مسیر پر از موکبهایی بود که برای خدمت به زوار آماده شده بود و افراد زیادی خاضعانه به زوار خدمت میکردند. یکی غذا میداد؛ یکی چای و قهوه؛ دیگری شربت؛ یکی ماساژ میداد؛ دیگری واکس میزد؛ آنیکی کیف و کفشهای پاره شده را تعمیر میکرد؛ یکی خدمات پزشکی میداد، دیگری گلاب میپاشید و...
سیل جمعیت در هیچ ساعتی از شبانه روز متوقف نمیشد.
در راه به سختی جایی برای اقامت پیدا میشد و افراد زیادی در سرمای شدید، بیرون از موکبها میخوابیدند. یک بار هم طی روز در موکبی ایستادیم و حمام کردیم.
تمام مسیر به گفتگو و خواندن زیارت گذشت. به قول بچهها، در زیارت اربعین، به اندازه کل سال با هم حرف میزنیم. از هر دری با هم حرف زدیم:
- چرا به پیادهروی اربعین آمدهایم؟
- آخرالزمان و امام زمان و آماده شدن برای ظهور
- تفاوتهای رادیکال دنیای آینده با گذشته
- تکنولوژیهای آینده
- آماده شدن برای فضای کاری آینده
- چه چیزهایی یاد بگیریم که از آینده عقب نمانیم
- روشهای سنتی مدیریت پروژه
- رویکردهای چابک در مدیریت پروژه
- تاریخ پول، ارز و بانکداری
- نظام سیاسی و اقتصادی جهان
- ریشههای مذهبی اقتصاد در اروپا و امریکا
- بررسی جنگهای معاصر
- بررسی رشتههای دانشگاهی
دوشنبه ساعت ۱۰ صبح به کربلا رسیدیم و بعد از زیارت حضرت ابوالفضل العباس و امام حسین (ع) و فرزندان و برادران و یارانشان، ساعت ۵ عصر دوشنبه، به سمت گاراژ کربلا حرکت کردیم. تجربه سالهای قبل نشان داده بود بهترین زمان برای برگشت، قبل از روز اربعین است.
مدتی پیاده رفتیم تا به گاراژ رسیدیم و ساعت ۹ شب با پرداخت نفری ۱۵۰ هزار تومان، با یک اتوبوس ایرانی به سمت مهران حرکت کردیم و ساعت ۵ صبح روز سهشنبه به مهران رسیدیم.
بر خلاف زمان رفت، این بار به راحتی از مرز رد شدیم و ساعت ۷ صبح به پارکینگ رسیدیم.
حجم خودرو در مسیر زیاد نبود اما به دلیل ظرفیت پایین راههای منتهی به ایلام و کرمانشاه، مدت زیادی در گلوگاههای ترافیکی (نزدیک تونلها) معطل شدیم. مسیر را با آرامش و با استراحتهای زیاد طی کردیم و در نهایت ساعت ۷ روز چهارشنبه به خانه (روستای آهکلان در استان گیلان) رسیدیم.
@ahakelan
چند سالی هست که با پسرهایم علی و مهدی در زیارت اربعین شرکت میکنیم.
امسال پدر همسرم هم همراهمان بود.
با توجه به تجربه سالهای قبل، بارمان را سبک بستیم و چهار نفری دو کوله سبک برداشتیم: هر نفر یک حوله نسبتا کوچک، دو دست لباس زیر، مسواک و یک پیراهن و شلوار اضافه. یک خمیردندان و چندتایی هم قرص سرماخوردگی و استامینوفن هم برداشتیم.
سه شنبه ۱ آبان برای خرید ارز (۲۰۰ هزار دینار) به تهران رفتیم. دولت قول داده بود که ارز ارزان در عراق تحویل دهد، اما با شناختی که از عملکرد دولت داشتیم، عطای ارز دولتی را به لقایش بخشیدیم و ترجیح دادیم داخل ایران و از صرافی ارزمان را تهیهکنیم. ساعت ۹ شب از تهران با ماشین خودمان (پراید) تا مهران رفتیم.
ساعت ۱۳ روز چهارشنبه به پایانه مرزی رسیدیم. فرآیند بررسی و مهرزدن روادید، کمی از سال قبل بهتر بود، اما کماکان بدون نظم و برنامه و بدون هماهنگی با طرف عراقی. سه ساعت در صف معطل شدیم و نهایتا ساعت ۱۶ از مرز رد شدیم.
کمی جلوتر سوار یک ون شدیم و با نفری ۱۵۰۰۰ دینار (حدود ۱۹۰ هزار تومان) تا کاظمین رفتیم و حدود ساعت ۸ شب به کاظمین رسیدیم.
بعد از زیارت امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع)، شب را به دعوت یکی از اهالی کاظمین در منزلشان ماندیم (در حد دراز کشیدن در راهرویی که برای همه هم جا نبود). بعد از صبحانه برای زیارت وداع رفتیم و از گاراژ کاظمین سوار یک ون شدیم که با نفری ۵۰۰۰ دینار به زیارت سیدمحمد (عموی امام زمان) و بعد سامرا رفتیم.
حدود ساعت ۱۳:۳۰ به سامرا رسیدیم و بعد از زیارت امام هادی(ع)، امام حسن عسگری(ع)، مادر امام زمان حضرت نرجس خاتون(س) و عمه امام زمان حضرت حکیمه خاتون (که همگی در یک ضریح هستند) و زیارت سرداب غیبت، حدود ساعت ۱۶ سامرا را با یک ون (نفری ۱۴۰۰۰ دینار) به مقصد نجف ترک کردیم. اکثر راهها ترافیک شدیدی داشت و برای همین مسیر طولانیتری را برای رسیدن به نجف طی کردیم و حوالی ساعت ۱۲ شب به نجف رسیدیم.
در مسیر تصادفی هم پیش آمد که تقصیر راننده ون بود، اما وقتی طرف مقابل متوجه شد مسافران ون زوار امام حسین هستند، بدون هیچ حرف اضافه، خسارت ماشینش را بخشید و رفت.
شب را در حرم امیرالمومنین (ع) به صبح رساندیم و بعد از نماز صبح پیاده به سمت کربلا حرکت کردیم.
جمعه، شنبه و یکشنبه را در راه بودیم. سراسر مسیر پر از موکبهایی بود که برای خدمت به زوار آماده شده بود و افراد زیادی خاضعانه به زوار خدمت میکردند. یکی غذا میداد؛ یکی چای و قهوه؛ دیگری شربت؛ یکی ماساژ میداد؛ دیگری واکس میزد؛ آنیکی کیف و کفشهای پاره شده را تعمیر میکرد؛ یکی خدمات پزشکی میداد، دیگری گلاب میپاشید و...
سیل جمعیت در هیچ ساعتی از شبانه روز متوقف نمیشد.
در راه به سختی جایی برای اقامت پیدا میشد و افراد زیادی در سرمای شدید، بیرون از موکبها میخوابیدند. یک بار هم طی روز در موکبی ایستادیم و حمام کردیم.
تمام مسیر به گفتگو و خواندن زیارت گذشت. به قول بچهها، در زیارت اربعین، به اندازه کل سال با هم حرف میزنیم. از هر دری با هم حرف زدیم:
- چرا به پیادهروی اربعین آمدهایم؟
- آخرالزمان و امام زمان و آماده شدن برای ظهور
- تفاوتهای رادیکال دنیای آینده با گذشته
- تکنولوژیهای آینده
- آماده شدن برای فضای کاری آینده
- چه چیزهایی یاد بگیریم که از آینده عقب نمانیم
- روشهای سنتی مدیریت پروژه
- رویکردهای چابک در مدیریت پروژه
- تاریخ پول، ارز و بانکداری
- نظام سیاسی و اقتصادی جهان
- ریشههای مذهبی اقتصاد در اروپا و امریکا
- بررسی جنگهای معاصر
- بررسی رشتههای دانشگاهی
دوشنبه ساعت ۱۰ صبح به کربلا رسیدیم و بعد از زیارت حضرت ابوالفضل العباس و امام حسین (ع) و فرزندان و برادران و یارانشان، ساعت ۵ عصر دوشنبه، به سمت گاراژ کربلا حرکت کردیم. تجربه سالهای قبل نشان داده بود بهترین زمان برای برگشت، قبل از روز اربعین است.
مدتی پیاده رفتیم تا به گاراژ رسیدیم و ساعت ۹ شب با پرداخت نفری ۱۵۰ هزار تومان، با یک اتوبوس ایرانی به سمت مهران حرکت کردیم و ساعت ۵ صبح روز سهشنبه به مهران رسیدیم.
بر خلاف زمان رفت، این بار به راحتی از مرز رد شدیم و ساعت ۷ صبح به پارکینگ رسیدیم.
حجم خودرو در مسیر زیاد نبود اما به دلیل ظرفیت پایین راههای منتهی به ایلام و کرمانشاه، مدت زیادی در گلوگاههای ترافیکی (نزدیک تونلها) معطل شدیم. مسیر را با آرامش و با استراحتهای زیاد طی کردیم و در نهایت ساعت ۷ روز چهارشنبه به خانه (روستای آهکلان در استان گیلان) رسیدیم.
@ahakelan
سلام و احترام به دوستان خوب و از اینکه همراه هم هستیم خوشحالم
برای تأخیر طولانی مدت عذرخواهی من را بپذیرید🍀
از یک طرف حجم کارهایی که در حال انجام شدن بودند بیشتر از فرصت موجود بود
و از طرف دیگر تمایل نداشتم ترتیب ارسال فایل ها را تغییر دهم و با وجود اینکه بسیاری از گزارش ها را نوشتم اما ارسال نکردم تا ابتدا گزارش های قبل تر آن را ارسال کنم
اما زمان به سرعت سپری می شد و کارهای جدیدتر انجام می شد و ارسال ها به تعویق می افتاد
به امید خدا در ترم جاری سعی می کنم این اتفاق کمتر بیفتد
در حال حاضر خلاصه گزارش ترم اول کلاس های یادگیری مان را با شما به اشتراک می گذارم
در پناه خدا پویا و سلامت باشید
با تجدید احترام
بهاره میرزاپور
برای تأخیر طولانی مدت عذرخواهی من را بپذیرید🍀
از یک طرف حجم کارهایی که در حال انجام شدن بودند بیشتر از فرصت موجود بود
و از طرف دیگر تمایل نداشتم ترتیب ارسال فایل ها را تغییر دهم و با وجود اینکه بسیاری از گزارش ها را نوشتم اما ارسال نکردم تا ابتدا گزارش های قبل تر آن را ارسال کنم
اما زمان به سرعت سپری می شد و کارهای جدیدتر انجام می شد و ارسال ها به تعویق می افتاد
به امید خدا در ترم جاری سعی می کنم این اتفاق کمتر بیفتد
در حال حاضر خلاصه گزارش ترم اول کلاس های یادگیری مان را با شما به اشتراک می گذارم
در پناه خدا پویا و سلامت باشید
با تجدید احترام
بهاره میرزاپور