Anarchonomy
خلیفه ضعیف در کتیبههای هخامنشی، پادشاه برای اینکه ثابت کنه شاه لایقی بوده، گزارشی از سرکوبهای خودش رو هم ثبت کرده. که فلان جا در مرز قلمرو فلان قوم شلوغ کردند، رفتم پوستشان را کندم، برگشتم. و به نظرش چنان امتیاز محسوب میشده که چند مورد مشابه رو هم ذکر…
خلیفه فحشخور
ترور ناصرالدینشاه نقطه مهمی در تاریخ ایران بود، چون برای اولین بار ضارب از کف جامعه بلند شده بود، و هرچند تحت تأثیر اسلامگرایی تصمیم به این کار گرفت اما محرک اصلی همون آزار و اذیت و تبعیضی بود که مردم عادی هم تجربهش کرده بودند. برای اولین بار بود که مردم فهمیدند شاه را هم میشود کشت! و ما مردم عادی هم میتوانیم این کار را بکنیم! هرچند که این شوک، برای رواج شاهکشی کافی نبود، اما برای تنزل مقام شاه کافی بود. اینکه بعدها انقلابیون محمدعلیشاه رو مثل اسیر جنگی تفتیش بدنی کردند، یکشبه رخ نداده بود.
اما با همه این احوالات، احترام شاه در فضای عمومی محفوظ بود. اگه اون آخریها جایی تحقیر هم میشدند، پشت درهای بسته بود. اون بیرون مردم هنوز به شاه طوری احترام میگذاشتند که انگار واقعا اتصالی به خدا داره.
به ریخت رضاشاه نمیخورد سلطنتش خواست الهی باشه، مخصوصا وقتی مدیریت بیگانهها در به قدرت رسیدنش عیان بود، اما این فقدان پشتوانه قدسی رو با قلدری پر کرد. حتی اگه رضاشاه رو لایق نمیدونستی، جرئت نمیکردی بش بیاحترامی کنی. عوام هم جسارت به ساحتش رو ساپورت نمیکردند، چون داشتند ازش عمل میدیدند. برای دهاتی، اینکه دیگه گاوش رو ندزدند مهمتر از هرچیز دیگهایه. بنابراین دری وری علیه شاه، به محفل روشنفکران محدود موند.
حرمت پهلوی دوم تا قبل از کودتای مصدق، آسیبناپذیر به نظر میرسید. فرار از کشور، و برگشت با کمک آمریکا، یک چهره ضعیف ترسیم کرد که برای مردمی که قلدرهای قوی رو میپسندند، نابخشودنیه. اما با وجود این چهره ضعیف، زمان زیادی طول کشید تا پردهها دریده بشه. حتی کمونیستهایی که حبس کشیده بودند هم مشکلی با اینکه همچنان بش بگن «اعلیحضرت» نداشتند. این خودداری از پردهدری انقدر محکم بود که خمینی مجبور شد پشت تریبون از «محمدرضا»، و همراه با تحقیر و کوچکشماری، استفاده کنه تا ترس انقلابیون بریزه و حس گناه نکنند.
بعد از انقلاب، لفظ «امام» یک حفاظ ضخیم برای خودش درست کرد، تا احترام به سلطان دوباره در ایران برقرار بشه. اما خلیفه دوم هیچ حفاظی نداشت. به طور «موقت» انتخاب شده بود، حتی مرجع هم نبود، و کاریزما هم نداشت. همزمان دچار بدشانسی فجیعی هم شد، و اون گسترش رسانههای جمعی بود. اگه قرار بود فقط با رادیو بغداد طرف باشه، اوضاع شکل دیگهای پیدا میکرد. ویدئو، شبکههای ماهوارهای، و سپس اینترنت، شرایطی بوجود آورد که تا اون موقع هیچ حاکم مستبد دیگهای در ایران باش مواجه نشده بود. از طرفی در طی از کنترل خارج شدن مسیر فرهنگی ایران، نسلهایی تربیت شدند که حرمت سلطان هیچ مفهومی براشون نداشت.
اما با وجود همه این بدبیاریها که دست خودش نبود، مرتکب یک اشتباه استراتژیک هم شد که این روند رو سریعتر هم کرد (در بین اشتباهات انسانی، بدترین اشتباهات، تسریعکنندهها هستند)، و اون بولد کردن بیش از حد خودش در فضای عمومی بود. عکس، تصویر، صدا، اسم و گرافیک هیچ حاکم مستبدی در تاریخ ایران، به اندازه خلیفه دوم، فضای عمومی ایران رو در بر نگرفت. و این پرخوری حاکم در چپاندن خود در مرکزیت همهچیز، در دراز مدت منجر به استفراغ اجتماعی میشه. حاکمی که بیشترین خودنمایی رو در شهرهای ایران داشت، از خیابانهای همون شهرها فحشهایی رو دریافت کرد که تا الان هیچ حاکم دیگهای در تاریخ ایران دریافت نکرده. به عبارتی، با وجود آسیبپذیری زیاد در برابر خطر پردهدری، با دست خودش پرده رو نازک و نازکتر کرد. و این یک طنز تاریخی ساخته، چون با وجود تمام تقلایی که برای راهسازی برای ولیعهدش انجام داده، از قبل در مسیرش مینگذاری کرده. چون خودش، پایان داستان احترام به مستبد، در ایران بود.
ترور ناصرالدینشاه نقطه مهمی در تاریخ ایران بود، چون برای اولین بار ضارب از کف جامعه بلند شده بود، و هرچند تحت تأثیر اسلامگرایی تصمیم به این کار گرفت اما محرک اصلی همون آزار و اذیت و تبعیضی بود که مردم عادی هم تجربهش کرده بودند. برای اولین بار بود که مردم فهمیدند شاه را هم میشود کشت! و ما مردم عادی هم میتوانیم این کار را بکنیم! هرچند که این شوک، برای رواج شاهکشی کافی نبود، اما برای تنزل مقام شاه کافی بود. اینکه بعدها انقلابیون محمدعلیشاه رو مثل اسیر جنگی تفتیش بدنی کردند، یکشبه رخ نداده بود.
اما با همه این احوالات، احترام شاه در فضای عمومی محفوظ بود. اگه اون آخریها جایی تحقیر هم میشدند، پشت درهای بسته بود. اون بیرون مردم هنوز به شاه طوری احترام میگذاشتند که انگار واقعا اتصالی به خدا داره.
به ریخت رضاشاه نمیخورد سلطنتش خواست الهی باشه، مخصوصا وقتی مدیریت بیگانهها در به قدرت رسیدنش عیان بود، اما این فقدان پشتوانه قدسی رو با قلدری پر کرد. حتی اگه رضاشاه رو لایق نمیدونستی، جرئت نمیکردی بش بیاحترامی کنی. عوام هم جسارت به ساحتش رو ساپورت نمیکردند، چون داشتند ازش عمل میدیدند. برای دهاتی، اینکه دیگه گاوش رو ندزدند مهمتر از هرچیز دیگهایه. بنابراین دری وری علیه شاه، به محفل روشنفکران محدود موند.
حرمت پهلوی دوم تا قبل از کودتای مصدق، آسیبناپذیر به نظر میرسید. فرار از کشور، و برگشت با کمک آمریکا، یک چهره ضعیف ترسیم کرد که برای مردمی که قلدرهای قوی رو میپسندند، نابخشودنیه. اما با وجود این چهره ضعیف، زمان زیادی طول کشید تا پردهها دریده بشه. حتی کمونیستهایی که حبس کشیده بودند هم مشکلی با اینکه همچنان بش بگن «اعلیحضرت» نداشتند. این خودداری از پردهدری انقدر محکم بود که خمینی مجبور شد پشت تریبون از «محمدرضا»، و همراه با تحقیر و کوچکشماری، استفاده کنه تا ترس انقلابیون بریزه و حس گناه نکنند.
بعد از انقلاب، لفظ «امام» یک حفاظ ضخیم برای خودش درست کرد، تا احترام به سلطان دوباره در ایران برقرار بشه. اما خلیفه دوم هیچ حفاظی نداشت. به طور «موقت» انتخاب شده بود، حتی مرجع هم نبود، و کاریزما هم نداشت. همزمان دچار بدشانسی فجیعی هم شد، و اون گسترش رسانههای جمعی بود. اگه قرار بود فقط با رادیو بغداد طرف باشه، اوضاع شکل دیگهای پیدا میکرد. ویدئو، شبکههای ماهوارهای، و سپس اینترنت، شرایطی بوجود آورد که تا اون موقع هیچ حاکم مستبد دیگهای در ایران باش مواجه نشده بود. از طرفی در طی از کنترل خارج شدن مسیر فرهنگی ایران، نسلهایی تربیت شدند که حرمت سلطان هیچ مفهومی براشون نداشت.
اما با وجود همه این بدبیاریها که دست خودش نبود، مرتکب یک اشتباه استراتژیک هم شد که این روند رو سریعتر هم کرد (در بین اشتباهات انسانی، بدترین اشتباهات، تسریعکنندهها هستند)، و اون بولد کردن بیش از حد خودش در فضای عمومی بود. عکس، تصویر، صدا، اسم و گرافیک هیچ حاکم مستبدی در تاریخ ایران، به اندازه خلیفه دوم، فضای عمومی ایران رو در بر نگرفت. و این پرخوری حاکم در چپاندن خود در مرکزیت همهچیز، در دراز مدت منجر به استفراغ اجتماعی میشه. حاکمی که بیشترین خودنمایی رو در شهرهای ایران داشت، از خیابانهای همون شهرها فحشهایی رو دریافت کرد که تا الان هیچ حاکم دیگهای در تاریخ ایران دریافت نکرده. به عبارتی، با وجود آسیبپذیری زیاد در برابر خطر پردهدری، با دست خودش پرده رو نازک و نازکتر کرد. و این یک طنز تاریخی ساخته، چون با وجود تمام تقلایی که برای راهسازی برای ولیعهدش انجام داده، از قبل در مسیرش مینگذاری کرده. چون خودش، پایان داستان احترام به مستبد، در ایران بود.
Anarchonomy
خلیفه ضعیف در کتیبههای هخامنشی، پادشاه برای اینکه ثابت کنه شاه لایقی بوده، گزارشی از سرکوبهای خودش رو هم ثبت کرده. که فلان جا در مرز قلمرو فلان قوم شلوغ کردند، رفتم پوستشان را کندم، برگشتم. و به نظرش چنان امتیاز محسوب میشده که چند مورد مشابه رو هم ذکر…
خلیفه بیسواد
در بازجوییهایی که از ضارب ناصرالدینشاه انجام شد، در توجیه قتل و اینکه فقط انگیزههای عقیدتی نداشته، از اوضاع معیشتی مردم هم حرف زد و ازین گلایه کرد که مردم آنقدر بینوا شدهاند که اگر بروید در خاک نزدیک روسیه و عراق و همه اطراف، میبینید حمالها و کارگرهای فقیر ایرانی هستند! در بازجوییهای بعدی در مورد مالیات گفت بروید از رعیت بپرسید دوست دارند چطور اداره شوند و چقدر حاضرند بپردازند!
و این ضارب فقط مشتی نمونه خروار بود. بیسوادی در ایران بیداد میکرد، و آدم بیسواد معترض، صرفا یک جاهل شجاعه. مطالبه این جهال هم این بود که شاه کاری کند ایرانیها به جای حمالی در بصره، در قسطنطنیه به تجارت فرش مشغول شوند! اما همزمان از کشاورز بخواهد هرچقدر که کرمش بود مالیات دهد!
اغلب بیسوادها نمیدونستند سواد چیست. متاسفانه الان هم نمیدونند. اگه سواد رو در خواندن و نوشتن تعریف کنیم، وضع عثمانی خیلی فرق نداشت. و نه تنها عثمانی، در بیشتر کشورهای حاشیه مدیترانه اغلب مردم سواد نداشتند، یا اگر داشتند فقط در حد خواندن بود، و نه نوشتن. جمالالدین اسدآبادی هیچوقت مقایسهای بین یک باغدار رودباری و یک باغدار توسکانی انجام نداد. چون اگر انجام میداد نمیتونست تفاوتهای زیادی پیدا کنه (شاید زن اون باغدار توسکانی وقتی یکشنبه به کلیسا میرفت لباس پوشیدهتری هم به تن میداشت، در مقایسه با یک زن گیلانی).
آخوند شیعه هرچند با مدرسه ستیز کرد، اما بش حسادت هم میکرد. چون روشنفکران غربدیده بشون گفتند غربیها مدرسه دارند، و قطار و خیابانکشی و صنعت و ساختمانهای بلند دارند. ما مدرسه نداریم و داریم لای پشگل و مگس میلولیم. اما ازونجایی که هیچوقت نفهمید سواد چیست، حسادتش به استقراض ظواهر تعلم منتهی شد. که امروز هم میبینید پشتسر هر آیتاللهی یک قفسه مملو از کتاب وجود داره، و حتی کنار مبل و کنار سفره تعدادی کتاب میریزند، که یعنی انقدر زیاد خواندهایم و نوشتهایم که داریم لای قلم و کاغذ غرق میشویم! و در همین راستا، خلیفه مدعیه همه کارهای هگل و داروین و ویل دورانت رو از بر کرده، و ملیجکهای رسانهایش مدعیاند کتابخوانتر از حضرت از مادر زاییده نشده! چون این خلیفه آخرین امید روحانیون شیعه برای اثبات این بود که بالاخره به سواد مجهز شدهاند، و علامتش هم این است که «سی و اندی سال نظام را در تمام تلاطمات سیاسی حفظ کرده، اگر سواد نداشت نمیتوانست!». اگر اثبات میشد که بالاخره باسواد شدهاند، به زعم خود دیگه باسوادهای لائیک نمیتونستند به آخوند ادعای برتری کنند! آخوند شیعه به شدت نیاز داشت که خلیفه نشون بده نیاز به باسوادها نداره. اما آخرین امیدشون رو به کسی بستند که بازیگر قابلی نبود. قابلیت رو با کارنامه میسنجند، و چون کارنامه وضعیت بغرنجی داشت، یک حباب برای خودشون ساختند که در اون شکستها پیروزیاند، از دست دادنها تصاحبند، عقبنشینیها پیشرویاند، تحقیرشدنها قهرمانانهست، و نتیجههای معکوس، کامیابیه! به اینکه با دادن هزاران تلفات و صرف میلیاردها دلار، راکتی به دست حزبالله برسه که بردش سی درصد بیشتر از قبلیهاست، میگه موفقیت راهبردی! اما به اینکه تشیع در داخل تنها کشور شیعه جهان، به یک جنازه تبدیل شده، هیچ اهمیتی نمیده! خلیفهای که آخوند باسوادترین حاکم ممکن حسابش کرد، سرنوشتی رو برای مذهب در ایران رقم زد که تمام حکام بیسواد تاریخ این سرزمین نتونستند رقم بزنند.
اما سواد واقعا چیست که آخوند هیچوقت نتونست درکش کنه؟
سواد، یادگرفتن از دنیا نیست. سواد یادگرفتن دنیاست. یاد گرفتن از دنیا، میشه یاد گرفتن از استالین. یاد گرفتن دنیا میشه فهمیدن اینکه چرا همهچیز استالین با خودش مُرد. اولی رو با خوندن بیوگرافیش هم میشه از بر شد. اما دومی نیاز به تسلیم محض در برابر واقعیت داره.
در بازجوییهایی که از ضارب ناصرالدینشاه انجام شد، در توجیه قتل و اینکه فقط انگیزههای عقیدتی نداشته، از اوضاع معیشتی مردم هم حرف زد و ازین گلایه کرد که مردم آنقدر بینوا شدهاند که اگر بروید در خاک نزدیک روسیه و عراق و همه اطراف، میبینید حمالها و کارگرهای فقیر ایرانی هستند! در بازجوییهای بعدی در مورد مالیات گفت بروید از رعیت بپرسید دوست دارند چطور اداره شوند و چقدر حاضرند بپردازند!
و این ضارب فقط مشتی نمونه خروار بود. بیسوادی در ایران بیداد میکرد، و آدم بیسواد معترض، صرفا یک جاهل شجاعه. مطالبه این جهال هم این بود که شاه کاری کند ایرانیها به جای حمالی در بصره، در قسطنطنیه به تجارت فرش مشغول شوند! اما همزمان از کشاورز بخواهد هرچقدر که کرمش بود مالیات دهد!
اغلب بیسوادها نمیدونستند سواد چیست. متاسفانه الان هم نمیدونند. اگه سواد رو در خواندن و نوشتن تعریف کنیم، وضع عثمانی خیلی فرق نداشت. و نه تنها عثمانی، در بیشتر کشورهای حاشیه مدیترانه اغلب مردم سواد نداشتند، یا اگر داشتند فقط در حد خواندن بود، و نه نوشتن. جمالالدین اسدآبادی هیچوقت مقایسهای بین یک باغدار رودباری و یک باغدار توسکانی انجام نداد. چون اگر انجام میداد نمیتونست تفاوتهای زیادی پیدا کنه (شاید زن اون باغدار توسکانی وقتی یکشنبه به کلیسا میرفت لباس پوشیدهتری هم به تن میداشت، در مقایسه با یک زن گیلانی).
آخوند شیعه هرچند با مدرسه ستیز کرد، اما بش حسادت هم میکرد. چون روشنفکران غربدیده بشون گفتند غربیها مدرسه دارند، و قطار و خیابانکشی و صنعت و ساختمانهای بلند دارند. ما مدرسه نداریم و داریم لای پشگل و مگس میلولیم. اما ازونجایی که هیچوقت نفهمید سواد چیست، حسادتش به استقراض ظواهر تعلم منتهی شد. که امروز هم میبینید پشتسر هر آیتاللهی یک قفسه مملو از کتاب وجود داره، و حتی کنار مبل و کنار سفره تعدادی کتاب میریزند، که یعنی انقدر زیاد خواندهایم و نوشتهایم که داریم لای قلم و کاغذ غرق میشویم! و در همین راستا، خلیفه مدعیه همه کارهای هگل و داروین و ویل دورانت رو از بر کرده، و ملیجکهای رسانهایش مدعیاند کتابخوانتر از حضرت از مادر زاییده نشده! چون این خلیفه آخرین امید روحانیون شیعه برای اثبات این بود که بالاخره به سواد مجهز شدهاند، و علامتش هم این است که «سی و اندی سال نظام را در تمام تلاطمات سیاسی حفظ کرده، اگر سواد نداشت نمیتوانست!». اگر اثبات میشد که بالاخره باسواد شدهاند، به زعم خود دیگه باسوادهای لائیک نمیتونستند به آخوند ادعای برتری کنند! آخوند شیعه به شدت نیاز داشت که خلیفه نشون بده نیاز به باسوادها نداره. اما آخرین امیدشون رو به کسی بستند که بازیگر قابلی نبود. قابلیت رو با کارنامه میسنجند، و چون کارنامه وضعیت بغرنجی داشت، یک حباب برای خودشون ساختند که در اون شکستها پیروزیاند، از دست دادنها تصاحبند، عقبنشینیها پیشرویاند، تحقیرشدنها قهرمانانهست، و نتیجههای معکوس، کامیابیه! به اینکه با دادن هزاران تلفات و صرف میلیاردها دلار، راکتی به دست حزبالله برسه که بردش سی درصد بیشتر از قبلیهاست، میگه موفقیت راهبردی! اما به اینکه تشیع در داخل تنها کشور شیعه جهان، به یک جنازه تبدیل شده، هیچ اهمیتی نمیده! خلیفهای که آخوند باسوادترین حاکم ممکن حسابش کرد، سرنوشتی رو برای مذهب در ایران رقم زد که تمام حکام بیسواد تاریخ این سرزمین نتونستند رقم بزنند.
اما سواد واقعا چیست که آخوند هیچوقت نتونست درکش کنه؟
سواد، یادگرفتن از دنیا نیست. سواد یادگرفتن دنیاست. یاد گرفتن از دنیا، میشه یاد گرفتن از استالین. یاد گرفتن دنیا میشه فهمیدن اینکه چرا همهچیز استالین با خودش مُرد. اولی رو با خوندن بیوگرافیش هم میشه از بر شد. اما دومی نیاز به تسلیم محض در برابر واقعیت داره.
یه عده در چین بیخانمان شدن. کتونی نایکی پاشونه اما کنار پیادهرو چادر زدن و توش میخوابن. چون پاسپورت سلامت کسی به رنگ زرد دربیاد، دیگه اجازه نداره وارد آپارتمان خودش هم بشه.
تو ایران دوست دارند تویوتا نمایندگی بزنه. خود نایکی بیاد تو تجریش شعبه بزنه. و آیفون رو بشه از خود اپل خرید. ولی برای اینها وقت هست. اول باید کشور آزاد باشه. تو ایران آزاد، پابرهنه هم باشی بیشتر خوش میگذره، تا نایکی پات باشه اما یه عده بخوان شهوت امپراتور شدنشون رو با زندگی تو ارضاء کنند.
تو ایران دوست دارند تویوتا نمایندگی بزنه. خود نایکی بیاد تو تجریش شعبه بزنه. و آیفون رو بشه از خود اپل خرید. ولی برای اینها وقت هست. اول باید کشور آزاد باشه. تو ایران آزاد، پابرهنه هم باشی بیشتر خوش میگذره، تا نایکی پات باشه اما یه عده بخوان شهوت امپراتور شدنشون رو با زندگی تو ارضاء کنند.
Anarchonomy
یه عده در چین بیخانمان شدن. کتونی نایکی پاشونه اما کنار پیادهرو چادر زدن و توش میخوابن. چون پاسپورت سلامت کسی به رنگ زرد دربیاد، دیگه اجازه نداره وارد آپارتمان خودش هم بشه. تو ایران دوست دارند تویوتا نمایندگی بزنه. خود نایکی بیاد تو تجریش شعبه بزنه. و آیفون…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نایکی
اسنشالز
اسنشالز
Anarchonomy
نایکی اسنشالز
میلیاردها دلار خرج کرده تا با مهارت چند میلیون مهندس کدنویس، مستحکمترین سیستم فیلترینگ دنیا رو ایجاد کنه، و آخرش باید گردان سایبریش رو بفرسته توعیتر فیلترشده تا با هزاران بات، هشتگ و حتی کلمه «شانکهای» رو اسپم کنند، تا گسترش اخبار مختل بشه.
Anarchonomy
میلیاردها دلار خرج کرده تا با مهارت چند میلیون مهندس کدنویس، مستحکمترین سیستم فیلترینگ دنیا رو ایجاد کنه، و آخرش باید گردان سایبریش رو بفرسته توعیتر فیلترشده تا با هزاران بات، هشتگ و حتی کلمه «شانکهای» رو اسپم کنند، تا گسترش اخبار مختل بشه.
اینجوری نیست که یه گوشه مملکتت مردم رو به صلابه بکشند و بگی «اونجا همیشه اونجوری بوده» یا «اونا از قدیم تجزیهطلب بودن» و هیچوقت به شهر خودت سرایت نمیکنه. بالاخره میکنه.
تو شانگهای هم پلیس داره گوشی مردم رو رندوم چک میکنه که تلگرام و توعیتر نداشته باشن روش. همون کاری که مدتهاست در منطقه اویغورهای مسلمان انجام میده.
تو شانگهای هم پلیس داره گوشی مردم رو رندوم چک میکنه که تلگرام و توعیتر نداشته باشن روش. همون کاری که مدتهاست در منطقه اویغورهای مسلمان انجام میده.
Anarchonomy
مبارزه خیابانی، هرچند آزاردهنده خوبیه، اما از جهاتی برای تشکیلات سرکوب لقمه راحتتری برای بلعیدنه. میشه این چند دلیل رو با آلترناتیوش، مثل خرابکاری، مقایسه کرد: - تشکیلات سرکوب میتونه روی آمار عددی تظاهرکنندگان مانور بده. ولی تو خرابکاری، تعداد شرکتکنندگان…
خلافت شیعه میتونه نسخه قلابی هرچیزی رو بسازه. میتونه معترض قلابی بسازه تا بقیه رو لو بده. میتونه خلبان قلابی بسازه که بگه امکان نداره هواپیمای مسافربری با اصابت موشک سقوط کرده باشه. میتونه پرستار قلابی بسازه که بگه تو اورژانس هیچ کس به خاطر عفونت ریه ناشی از کرونا بستری نشده. میتونه پزشک قلابی بسازه که بگه مقتول از ترس فوت کرده نه شکنجه. میتونه بلوچ قلابی بسازه. میتونه کرد قلابی بسازه که با تیراندازی کور ناامنی ایجاد کنه که بعد بگن «این هم نتیجه مسلح شدن معترضین». اگه بخوای تو این زمین باش بازی کنی، باید حالا حالاها بازی کنی.
فقط و فقط و فقط یک بازیگر فعاله که نمیتونه قلابیش رو بسازه، و اون کسیه که به منابع مالیش آسیب میزنه! حتما دیدید اوباش وسط دعوا برای اینکه نشون بدن خیلی عصبانیاند خلبازیهای مختلفی انجام میدن، مثلا سرشون رو میکوبن به شیشه. اما هیچوقت هیچکدومشون حتی در اوج خلبازی شیشه شکسته رو فرو نمیکنه تو شاهرگ خودش! این تنها چیزیه که نمیتونه فیلمش رو بازی کنه.
فقط و فقط و فقط یک بازیگر فعاله که نمیتونه قلابیش رو بسازه، و اون کسیه که به منابع مالیش آسیب میزنه! حتما دیدید اوباش وسط دعوا برای اینکه نشون بدن خیلی عصبانیاند خلبازیهای مختلفی انجام میدن، مثلا سرشون رو میکوبن به شیشه. اما هیچوقت هیچکدومشون حتی در اوج خلبازی شیشه شکسته رو فرو نمیکنه تو شاهرگ خودش! این تنها چیزیه که نمیتونه فیلمش رو بازی کنه.
رهبران محور مقاومت که سالهاست از سنگر بیرون نیومدن. البته بشار اسد گاهی بیرون میاد، ولی اون دیگه تو محور نیست، سرایدار دمشقه. پوتین هم کلا با یازده نفر زندگی میکنه، که گاهی نقش ماهیگیر رو بازی میکنند، گاهی نقش مادر شهید. احتمالا اونم بقیه روسیه رو داره مثل ما با گوگل ارث نگاه میکنه. رییسجمهور چین هم از الان شروع کرده به ارسال مسیج ویدئویی!
نسل اینها هیچوقت اینترنت رو هضم نکرد، و وقتی اومد بش شناخت پیدا کنه، به خطا رفت. و خیلی بد به خطا رفت. از اینترنت چنان ترسیدند که روی مشاعرشون هم اثر گذاشت. آدم زیادی ترسیده نمیتونه درست فکر کنه. از شدت ترس، چنان متمرکز شدند روی فهمیدن اینترنت، که یادشون رفت اول انسان بوده، بعد اینترنت! و در وضعیت خندهداری قرار گرفتند که انگار باورشون شده اول اینترنت است، بعد انسان! هزاران سال، آدمها به قلدریها، به جنایتها، به خیانتها، به فساد، به غارتگریها، به تبعیضها اعتراض کردند، و ریسک کردند، و خون دادند. کلا یادشون رفت که در تمام این هزاران سال، اینترنتی وجود نداشت! انقدر از اینترنت ترسیدند که فکر کردند این فقط اینترنته که آدمها رو معترض و گستاخ و جسور میکنه!
حالا بازم برات سواله که چرا غرب، آلترناتیو نداره؟
نسل اینها هیچوقت اینترنت رو هضم نکرد، و وقتی اومد بش شناخت پیدا کنه، به خطا رفت. و خیلی بد به خطا رفت. از اینترنت چنان ترسیدند که روی مشاعرشون هم اثر گذاشت. آدم زیادی ترسیده نمیتونه درست فکر کنه. از شدت ترس، چنان متمرکز شدند روی فهمیدن اینترنت، که یادشون رفت اول انسان بوده، بعد اینترنت! و در وضعیت خندهداری قرار گرفتند که انگار باورشون شده اول اینترنت است، بعد انسان! هزاران سال، آدمها به قلدریها، به جنایتها، به خیانتها، به فساد، به غارتگریها، به تبعیضها اعتراض کردند، و ریسک کردند، و خون دادند. کلا یادشون رفت که در تمام این هزاران سال، اینترنتی وجود نداشت! انقدر از اینترنت ترسیدند که فکر کردند این فقط اینترنته که آدمها رو معترض و گستاخ و جسور میکنه!
حالا بازم برات سواله که چرا غرب، آلترناتیو نداره؟
یه پارادوکس وجود داره که نمود فیزیکیش بیشتر در جنگ اتفاق میفته. و اون اینه: یک سرباز دشمن پارچه سفید دستش میگیره و میاد خودش رو تسلیم میکنه، و میگه هرکس از افراد یگان من که پارچه سفید دستش گرفت با تیر بزنید، چون تلهست!
به عنوان کسی که از روده سگ عبور کرده، باید به دهه هشتادیها بگم: «به اونایی که از روده سگ عبور کردهاند اعتماد نکنید»، اما این یعنی باید به خودم هم اعتماد نکنند. و نمیدونم این تناقض رو باید چطور حل کرد.
پلتفرمهایی که روی جنون مقطعی بنا شدهاند، بالاخره فرو میریزند. شیعهگری عوام ایرانی هم یک جنون مقطعی بود، و با فروریختن پلتفرم خلافت، به پایان خودش میرسه. در دوره جنون، خیلیها قربانی میشن. در اروپا برای مدتی مردم ماده مخدری رو مصرف میکردند که باعث ایجاد توهمی میشد که حس میکردند در اطرافشون جادوگر وجود داره. و همین وحشت عمومی ایجاد کرد، و سپس بهانه شد برای اعدام و شکنجه افراد مختلف به جرم اینکه جادوگرند! قاعدتا با توقف مصرف ماده مخدر، باید وحشت هم متوقف میشد، و با کاهش وحشت باید آدمکشی به جرم جادوگری هم متوقف میشد. در مقیاس چنددهه همینطور بود. اما در مقیاس چندسال، نه. حتی توقف آنی مصرف مواد، باعث توقف آنی سوء ظن به دیگران و جادوگر فرض کردنشون نشد. اونهایی که دچار توهم بودند، حتی با قطع مصرف ماده توهمزا هم تا مدتها درگیر سوژه جادوگری بودند.
حتی اگه یک کلید وجود داشت و فشارش میدادیم و جنون شیعهگری رو پایان میداد، باز چند دهه طول میکشید تا تمام علائم جنون در افراد برطرف بشه. ممکنه فرد بگه «قبلا خیلی مذهبی بودم»، یا «یادش بخیر عین اسگلها در بسیج فعال بودم»، یا «واقعا جو زده بودیم، تا جایی که خواهر خودم وقتی روسریش عقب رفت یه کشیده زدم بش». ممکنه خیلی صادقانه طوری اینها رو تعریف کنه که انگار خودش مطمئنه که دیگه اون آدم نیست. ولی من به شما میگم که فرض کنید که هست. یا هنوز پاک نشده.
چرا باید به من اعتماد کنید، و به اونها نه؟
نمیدونم. شاید چون ذهن من در مقایسه با اونها، مثل کرکس در برابر یه مشت کلاغه. همهمون زشتیم، و حتی من زشتترم. ولی ارتفاع پروازی من خیلی بالاتره.
به عنوان کسی که از روده سگ عبور کرده، باید به دهه هشتادیها بگم: «به اونایی که از روده سگ عبور کردهاند اعتماد نکنید»، اما این یعنی باید به خودم هم اعتماد نکنند. و نمیدونم این تناقض رو باید چطور حل کرد.
پلتفرمهایی که روی جنون مقطعی بنا شدهاند، بالاخره فرو میریزند. شیعهگری عوام ایرانی هم یک جنون مقطعی بود، و با فروریختن پلتفرم خلافت، به پایان خودش میرسه. در دوره جنون، خیلیها قربانی میشن. در اروپا برای مدتی مردم ماده مخدری رو مصرف میکردند که باعث ایجاد توهمی میشد که حس میکردند در اطرافشون جادوگر وجود داره. و همین وحشت عمومی ایجاد کرد، و سپس بهانه شد برای اعدام و شکنجه افراد مختلف به جرم اینکه جادوگرند! قاعدتا با توقف مصرف ماده مخدر، باید وحشت هم متوقف میشد، و با کاهش وحشت باید آدمکشی به جرم جادوگری هم متوقف میشد. در مقیاس چنددهه همینطور بود. اما در مقیاس چندسال، نه. حتی توقف آنی مصرف مواد، باعث توقف آنی سوء ظن به دیگران و جادوگر فرض کردنشون نشد. اونهایی که دچار توهم بودند، حتی با قطع مصرف ماده توهمزا هم تا مدتها درگیر سوژه جادوگری بودند.
حتی اگه یک کلید وجود داشت و فشارش میدادیم و جنون شیعهگری رو پایان میداد، باز چند دهه طول میکشید تا تمام علائم جنون در افراد برطرف بشه. ممکنه فرد بگه «قبلا خیلی مذهبی بودم»، یا «یادش بخیر عین اسگلها در بسیج فعال بودم»، یا «واقعا جو زده بودیم، تا جایی که خواهر خودم وقتی روسریش عقب رفت یه کشیده زدم بش». ممکنه خیلی صادقانه طوری اینها رو تعریف کنه که انگار خودش مطمئنه که دیگه اون آدم نیست. ولی من به شما میگم که فرض کنید که هست. یا هنوز پاک نشده.
چرا باید به من اعتماد کنید، و به اونها نه؟
نمیدونم. شاید چون ذهن من در مقایسه با اونها، مثل کرکس در برابر یه مشت کلاغه. همهمون زشتیم، و حتی من زشتترم. ولی ارتفاع پروازی من خیلی بالاتره.
شریعتی مرده اما روح نحسش هنوز در بین آخوندپرستها در رفت آمده.
اختلاف نظر علمای شیعه در عصر صفوی، صرفا تئوریک بود، و البته متشکل از حجم زیادی از سالاد کلمات، چون تفریح دیگهای جز واژهبازی نداشتند. اختلاف ایدئولوژیک وقتی ملموس میشه که به قدرت متصل میشه. و شیعیان اون زمان در اقلیتی بودند که قدرت رو در خواب هم نمیدیدند. وقتی قدرتی در کار نیست، و ابزاری برای تحمیل اراده وجود نداره، تنشی هم بوجود نمیاد.
مثل اینه که بگن چهارتا جوان نشسته بودند دور آتش و درباره اینکه اگه هزار سکه طلا پیدا میکردند باش چه میکردند، بحث میکردند. اختلاف خیلی شدید بود، یکی میگفت باید بین فقرا تقسیم شود، یکی میگفت نصفش مال من بقیه را هرکاری خواستید بکنید. اما با وجود این اختلاف شدید میخندیدند و شوخی میکردند و خوش بودند!
خب آره اسگلجان، چون هنوز سکهها رو پیدا نکرده بودن.
اختلاف نظر علمای شیعه در عصر صفوی، صرفا تئوریک بود، و البته متشکل از حجم زیادی از سالاد کلمات، چون تفریح دیگهای جز واژهبازی نداشتند. اختلاف ایدئولوژیک وقتی ملموس میشه که به قدرت متصل میشه. و شیعیان اون زمان در اقلیتی بودند که قدرت رو در خواب هم نمیدیدند. وقتی قدرتی در کار نیست، و ابزاری برای تحمیل اراده وجود نداره، تنشی هم بوجود نمیاد.
مثل اینه که بگن چهارتا جوان نشسته بودند دور آتش و درباره اینکه اگه هزار سکه طلا پیدا میکردند باش چه میکردند، بحث میکردند. اختلاف خیلی شدید بود، یکی میگفت باید بین فقرا تقسیم شود، یکی میگفت نصفش مال من بقیه را هرکاری خواستید بکنید. اما با وجود این اختلاف شدید میخندیدند و شوخی میکردند و خوش بودند!
خب آره اسگلجان، چون هنوز سکهها رو پیدا نکرده بودن.
توی تحلیلهاشون اول ژئوپولتیک در رأس قرار داره، و بعد اون آخرها اگه میلشون بود یه نیمنگاهی هم به بازار میکنند! انگار بازار یه مسئله حاشیهایه.
فکر کنم اینها موقع سکس با همسرشون هم اگه بخوان حرف درتی بزنند، ژئوپولتیک هم اون وسطها به زبان میاد.
چنان از قرارداد با چین ادای شگفتزدگی درمیارن انگار چهل و پنج تا مشتری دیگه در بازار هست که همینقدر تقاضا دارن و اون چهل و پنج تا رو ول کردن و به دلایل پدرسوختانه چین رو انتخاب کردهاند!
نه اطلاعاتی درباره بازار دارند، نه درباره مصرف، نه درباره بیزینس گاز، و نه حتی زیر ساخت. حتی محتمله که تصورشون از الانجی اینه که کشتی میاد تو بندر شلنگش رو وصل میکنند به یه شیرفلکه، بعد ازونجا گاز میاد تو شهر!
فکر کنم اینها موقع سکس با همسرشون هم اگه بخوان حرف درتی بزنند، ژئوپولتیک هم اون وسطها به زبان میاد.
چنان از قرارداد با چین ادای شگفتزدگی درمیارن انگار چهل و پنج تا مشتری دیگه در بازار هست که همینقدر تقاضا دارن و اون چهل و پنج تا رو ول کردن و به دلایل پدرسوختانه چین رو انتخاب کردهاند!
نه اطلاعاتی درباره بازار دارند، نه درباره مصرف، نه درباره بیزینس گاز، و نه حتی زیر ساخت. حتی محتمله که تصورشون از الانجی اینه که کشتی میاد تو بندر شلنگش رو وصل میکنند به یه شیرفلکه، بعد ازونجا گاز میاد تو شهر!
در فایل صوتی لو رفته، قسمتی از سخنان شمخانی رو روخوانی میکنند، و سپس بحث میکنند که زیاد از کلمه دژمن استفاده نکرده. یکی میگه اصلا توش دژمن نیست، اون یکی میگه چرا هست دو تا داره توش! عین کودک سه ساله که توی سبزی خوردن دنبال تربچه میگرده. در حالی که سخنان شمخانی درباره آسیبشناسی ضرباتی بود که نظام خورد. حتی در بحثی جدی که مربوط به بقای خودشون میشه هم دنبال تربچه میگردند.
برای اثبات تئوری #گله_گاو نیاز به فایلهای صوتی لو رفته از جلسات مقامات نظام نیست. با افزایش آگاهی عمومی از این تئوری، دیگه هیچ نشت و هیچ لو رفتنی، موجب تعجب و یا اضافه شدن به دانستهها نخواهد شد. این تئوری انقدر کامله که وقتی بش مسلح شدی، در مورد خلافت شیعه به دانایی کامل میرسی، به این معنی که گویی هیچ چیزی درباره این نظام نیست که آن را ندانی!
برای اثبات تئوری #گله_گاو نیاز به فایلهای صوتی لو رفته از جلسات مقامات نظام نیست. با افزایش آگاهی عمومی از این تئوری، دیگه هیچ نشت و هیچ لو رفتنی، موجب تعجب و یا اضافه شدن به دانستهها نخواهد شد. این تئوری انقدر کامله که وقتی بش مسلح شدی، در مورد خلافت شیعه به دانایی کامل میرسی، به این معنی که گویی هیچ چیزی درباره این نظام نیست که آن را ندانی!
Anarchonomy
تنوع داستانهایی که درباره این آخوندی که در حرم کشتند منتشر میشه انقدر زیاده که تعجبی نداره فردا بگن پدرش قاتل بروسلی بوده! در یکی ازین داستانها به شغل شریف صیغهسازی دختران افغان مشغول بوده. در یکی دیگه، یک چریک عدالتطلب بوده برای بیرون آوردن املاک مردم…
ممکنه به خاطر از دست دادن مزایا، فکر کنی باختی. این واکنش طبیعی ذهنته. ولی واکنشش رو نادیده بگیر. مثل وقتی که وسط جمعیت پات رو لگد میکنند و یه جوری تیر میکشه که فکر میکنی ناخن شست پات کنده شد.. اما میری یه گوشه خلوت گیر میاری و با احتیاط پات رو از کفش درمیاری و منتظری ببینی جورابت خونی شده، اما میبینی هیچخبری نیست.
باخت واقعی رو آدم موقع مرگ میفهمه.
باخت واقعی رو آدم موقع مرگ میفهمه.
وقتی ندا رو کشتند، آدمی که کنار ایستاده بود میتونست با خودش بگه «چرا من رو نکشتند؟ چون من کنار ایستاده بودم. پس اگه سرم درد نکنه، سرم سر جاش میمونه». این یک استنتاج سادهست. قراردادن عوام در موقعیت این استنتاج راحته، ولی نگه داشتنشون در این موقعیت، راحت نیست. اگه بتدریج چیزهایی ببینه که اون استنتاج رو بهم بریزه، مثلا ببینه بچه ده ساله رو هم میزنند، و رندوم به رانندگان خودروها شلیک میکنند، میفهمه که اگه سرش درد نکنه هم باز تضمینی نیست که سرجاش بمونه.
تشکیلات اوباش، فقط همون کارهایی رو بلده که اوباش و الوات بلدند. اینطور نیست که کسی رو داشته باشند که کار نرمافزاری رو انجام بده، و کار سخت افزاری رو داده باشند به الوات. کار نرمافزاری رو هم مجبورند خود الوات انجام بدن. در حالی که هدایت افکار عمومی، فقط کار آدمهای باسواده.
کارهایی که مردم میکنند متأثر از سه عامله: در لایه اول منطق استدلالی. یعنی دو دوتا چهارتایی که همه بش واقفند. در لایه بعدی احساسات. و در لایه سوم انگیزهها. تنظیم کردن این سه به شکلی که بهمزننده همدیگه نشن، فقط از باسوادها برمیاد. بیسوادها تلاش میکنند جدا جدا تنظیمش کنند، و در نتیجه دائم تضاد و تضارب ایجاد میشه. یا هر سه با هم تصادف میکنند، یا یکیش با دوتای دیگه. «ناتو اومده بغل گوشمون، قبل ازینکه اونا حمله کنند باید ما حمله کنیم» یه دو دوتا چهارتاست، و همه میفهمندش. پشتوانهش دروغه، چون ناتو قصد حمله به جایی نداره، ولی خود گزاره برای عوام قابل فهمه. «ما روسها آدمای خاصی هستیم، دنیا نمیتونه خاص بودن ما رو تحمل کنه» احساساته، حتی ممکنه با شنیدنش اشک بریزند. این حس، با اون منطق تطبیق داره، پس ساپورتش میکنه: «چون ما خاصیم... آه.. روسیه قشنگم... تحملمون نمیکنند، پس دنبال بهانهن که بمون حمله کنند، کسافدا... پس ما باید پیشدستی کنیم». تا اینجاش عالی پیش میره. اما وقتی وارد حوزه انگیزه میشیم ، همهچی بهم میریزه: «چرا از داغستان بیشتر سرباز میگیرید تا از مسکو؟» یا «قرار بود فلان هزار روبل بدید به همسرم، از خط مقدم زنگ زدم بش میگه بهمان هزار روبل دادید فقط». انگیزهها متأثر از منافعند، و ممکنه نه کاری به منطق داشته باشه، نه احساسات. برای همین سرباز بعد از سه ماه خدمت در خط، میگه «من فقط میخوام برگردم، خونه خودمون هم نشد، نشد. فقط میخوام اینجا نباشم». وقتی اون دوتا با انگیزهها تصادف کردند، ترک میخورند، و سرباز میگه «آلتم تو خاص بودن روسیه وقتی جلیقه ضدگلوله هم نداریم».
از طرفی مسیر بعضیها معکوس بوده، یعنی ابتدا در انگیزهها شارژ شده. مثل سربازان اجارهای، که هر اتفاقی بیفته تو جبهه میمونند، چون پول و وعدههای خوبی براش گرفتند. برای اینها دو دوتا چهارتای عوام اهمیتی نداره و منطق مستقل خودشون رو دارند. برای همین نیروی خودیشون رو، که هم احساسات ملیگرایانه به روسیه داشته، و هم با خریتها مشکل داشته، میگیرند و با پتک جمجمهش رو متلاشی میکنند.
آدم بیسواد میتونه حدس بزنه فرد چطور عمل میکنه. چطور حساب کتاب میکنه، از چه چیزهای میترسه، چطور میشه خرش کرد و چطور میشه تهدیدش کرد. اما وقتی فرد میشه افراد، گند میزنه. چون فکر میکنه افراد، همون فرد هستند که ضربدر عددی شدهاند.
تشکیلات اوباش، فقط همون کارهایی رو بلده که اوباش و الوات بلدند. اینطور نیست که کسی رو داشته باشند که کار نرمافزاری رو انجام بده، و کار سخت افزاری رو داده باشند به الوات. کار نرمافزاری رو هم مجبورند خود الوات انجام بدن. در حالی که هدایت افکار عمومی، فقط کار آدمهای باسواده.
کارهایی که مردم میکنند متأثر از سه عامله: در لایه اول منطق استدلالی. یعنی دو دوتا چهارتایی که همه بش واقفند. در لایه بعدی احساسات. و در لایه سوم انگیزهها. تنظیم کردن این سه به شکلی که بهمزننده همدیگه نشن، فقط از باسوادها برمیاد. بیسوادها تلاش میکنند جدا جدا تنظیمش کنند، و در نتیجه دائم تضاد و تضارب ایجاد میشه. یا هر سه با هم تصادف میکنند، یا یکیش با دوتای دیگه. «ناتو اومده بغل گوشمون، قبل ازینکه اونا حمله کنند باید ما حمله کنیم» یه دو دوتا چهارتاست، و همه میفهمندش. پشتوانهش دروغه، چون ناتو قصد حمله به جایی نداره، ولی خود گزاره برای عوام قابل فهمه. «ما روسها آدمای خاصی هستیم، دنیا نمیتونه خاص بودن ما رو تحمل کنه» احساساته، حتی ممکنه با شنیدنش اشک بریزند. این حس، با اون منطق تطبیق داره، پس ساپورتش میکنه: «چون ما خاصیم... آه.. روسیه قشنگم... تحملمون نمیکنند، پس دنبال بهانهن که بمون حمله کنند، کسافدا... پس ما باید پیشدستی کنیم». تا اینجاش عالی پیش میره. اما وقتی وارد حوزه انگیزه میشیم ، همهچی بهم میریزه: «چرا از داغستان بیشتر سرباز میگیرید تا از مسکو؟» یا «قرار بود فلان هزار روبل بدید به همسرم، از خط مقدم زنگ زدم بش میگه بهمان هزار روبل دادید فقط». انگیزهها متأثر از منافعند، و ممکنه نه کاری به منطق داشته باشه، نه احساسات. برای همین سرباز بعد از سه ماه خدمت در خط، میگه «من فقط میخوام برگردم، خونه خودمون هم نشد، نشد. فقط میخوام اینجا نباشم». وقتی اون دوتا با انگیزهها تصادف کردند، ترک میخورند، و سرباز میگه «آلتم تو خاص بودن روسیه وقتی جلیقه ضدگلوله هم نداریم».
از طرفی مسیر بعضیها معکوس بوده، یعنی ابتدا در انگیزهها شارژ شده. مثل سربازان اجارهای، که هر اتفاقی بیفته تو جبهه میمونند، چون پول و وعدههای خوبی براش گرفتند. برای اینها دو دوتا چهارتای عوام اهمیتی نداره و منطق مستقل خودشون رو دارند. برای همین نیروی خودیشون رو، که هم احساسات ملیگرایانه به روسیه داشته، و هم با خریتها مشکل داشته، میگیرند و با پتک جمجمهش رو متلاشی میکنند.
آدم بیسواد میتونه حدس بزنه فرد چطور عمل میکنه. چطور حساب کتاب میکنه، از چه چیزهای میترسه، چطور میشه خرش کرد و چطور میشه تهدیدش کرد. اما وقتی فرد میشه افراد، گند میزنه. چون فکر میکنه افراد، همون فرد هستند که ضربدر عددی شدهاند.
از آفریقا دانشجو میپذیرند که بیاد مسکو مثلا درس بخونه. با مواد مخدر یه پاپوش براش درست میکنند که بیفته زندان. بعد بش میگن یا اینجا میپوسی یا میری اوکراین میجنگی. میره اوکراین، کشته میشه. دولت آفریقایی میگه شهروند من اونجا چیکار میکرد اصلا؟ و بش جواب میدن پسر خوبی بود، بش گفتیم چرا اومدی به ما کمک کنی، و گفت چون شما ما رو از دست استعمارگرها نجات دادید، اومدم جبران کنم!
وقتت رو با فکر کردن به اینکه روسها حرومزادهاند تلف نکن. برای دنیایی که حرومزادهها توش قدرت دارند، برنامه داشته باش.
وقتت رو با فکر کردن به اینکه روسها حرومزادهاند تلف نکن. برای دنیایی که حرومزادهها توش قدرت دارند، برنامه داشته باش.
اینکه به یکشنبه میگی یکشنبه به تورات مربوط میشه، و اینکه همهجای دنیا تعطیله برای این بوده که کار نکنند و به جاش عبادت کنند. دارند عبادت میکنند؟ نه، فقط کار نمیکنند.
حرومزاده یه زمانی معنای مذهبی خودش رو داشت، ولی الان ازون معنی عبور کرده، و یعنی کسی که منشأ وجودش از منبع کثافاته.
در دوره دبستان یه بار تو امتحان دیکته همه «به» ها رو «ب» نوشتم و معلم بم پنج داد. گریه کردم، و ازون به بعد تصمیم گرفتم بدون غلط بنویسم. امیدوارم شما همیشه بدون گریه کردن متحول بشید.
حرومزاده یه زمانی معنای مذهبی خودش رو داشت، ولی الان ازون معنی عبور کرده، و یعنی کسی که منشأ وجودش از منبع کثافاته.
در دوره دبستان یه بار تو امتحان دیکته همه «به» ها رو «ب» نوشتم و معلم بم پنج داد. گریه کردم، و ازون به بعد تصمیم گرفتم بدون غلط بنویسم. امیدوارم شما همیشه بدون گریه کردن متحول بشید.
«آدم نگران زنانی که حجاب ندارند میشه. حتی اگه این بیشرفها از حجاب عقبنشینی کنند که بعیده، مذهبیها کنار نمیان و ممکنه یه شری درست کنند».
جای نگرانی نیست. وقتی سد بشکنه، اونایی که پاییندست هستند باید نگران باشند. تا وقتی نظام حقوقی تغییر نکرده، هیچچیز تثبیتشده نیست، و تا وقتی داعش پوچگرا زندهست باید انتظار هرچیزی رو ازش داشت و آماده هرچیزی بود. اما هیچ راهکاری برای این اوباش کار نخواهد کرد، حتی اگه به روشهای دهه شصتی رجوع کنند. اون موقع که فتوای اسیدپاشی رو از پشت تریبون نماز جمعه میدادند هم کار نکرد، چه برسه الان که قبح اقدام متقابل ریخته شده. برای اونهایی که هرشب یه پایگاه بسیج رو نورانی میکنند، تلافی اسیدی یه کار راحته. این دیگه عمامه نیست که وقتی افتاد خم بشه برداره دوباره بذاره سرش.
در مورد مذهبیها هم جای نگرانی نیست. ما در حال تجربه دوباره سکولاریسم رضاخانی نیستیم. اون یک پدیده وارداتی بود، نه چیزی که از دل هر خانواده ایرانی در هر گوشه ایران بجوشه. برای همین خانوادهای که در اون سنت پابرجا بود، و خانواده غربیشده، کاملا از هم جدا و منفک بودند. الان دنیایی که توش حجاب هست و دنیایی که توش حجاب نیست، در همدیگه فرو رفتن، و هر نوع واکنش افراطی به یک خودزنی تبدیل خواهد شد.
جای نگرانی نیست. وقتی سد بشکنه، اونایی که پاییندست هستند باید نگران باشند. تا وقتی نظام حقوقی تغییر نکرده، هیچچیز تثبیتشده نیست، و تا وقتی داعش پوچگرا زندهست باید انتظار هرچیزی رو ازش داشت و آماده هرچیزی بود. اما هیچ راهکاری برای این اوباش کار نخواهد کرد، حتی اگه به روشهای دهه شصتی رجوع کنند. اون موقع که فتوای اسیدپاشی رو از پشت تریبون نماز جمعه میدادند هم کار نکرد، چه برسه الان که قبح اقدام متقابل ریخته شده. برای اونهایی که هرشب یه پایگاه بسیج رو نورانی میکنند، تلافی اسیدی یه کار راحته. این دیگه عمامه نیست که وقتی افتاد خم بشه برداره دوباره بذاره سرش.
در مورد مذهبیها هم جای نگرانی نیست. ما در حال تجربه دوباره سکولاریسم رضاخانی نیستیم. اون یک پدیده وارداتی بود، نه چیزی که از دل هر خانواده ایرانی در هر گوشه ایران بجوشه. برای همین خانوادهای که در اون سنت پابرجا بود، و خانواده غربیشده، کاملا از هم جدا و منفک بودند. الان دنیایی که توش حجاب هست و دنیایی که توش حجاب نیست، در همدیگه فرو رفتن، و هر نوع واکنش افراطی به یک خودزنی تبدیل خواهد شد.
جقی حکومتی با جقی معمولی فرق داره. جقی معمولی حوصله رقابت جنسی رایج در جامعه رو نداره و کلا رهاش کرده. اما جقی حکومتی میخواد تو رقابت جنسی بمونه، اما چیزی هم گیرش نمیاد.
به پول مفت دسترسی دارند، و به همهجا وصل هستند، اما دخترانی که نصیبشون میشه از ۴ از ۱۰ فراتر نمیره. منی که جزء سربداران هستم اگه ارادهای وجود داشت ازین حالت سنگی خارج بشم میتونستم یه کلوب از دختران ۱۰ از ۱۰ برپا کنم. البته که ظواهر، ملاک اصلی نیست. اما ما میتونیم ۱۰ از ۱۰ رو انتخاب نکنیم، اگه ملاکهای دیگهای داشته باشیم. اما جقی حکومتی این انتخاب رو نداره، و برای همین همیشه حس بازندگی داره، و برای همین همیشه دستپاچهست، و برای همین تا یه روسپی درونسازمانی رو تو استادیوم میبینه زرت میپره بش شماره میده و خودش رو مضحکه هشتاد میلیون نفر میکنه. جقی حکومتی نمیتونه بفهمه چرا ما دستپاچه نیستیم، و چرا انتخاب داریم.
جذب زن ضعیف با پول میسره. اما الان دیگه دوران زنان ضعیف نیست. و برای جذب زنانی که دیگه ضعیف نیستند، دیگه پول کافی نیست. ما زنها رو بلدیم، و میتونیم بدون اینکه براشون چارچوب تعیین کنیم مردشون باشیم. جقی حکومتی این رو نمیفهمه و فکر میکنه ما یه کد رمزی داریم که با اون کد با دخترها حرف میزنیم، و ازینکه خودش اون کد رو نداره عصبانیه. وقتی با ساچمه صورت دختری رو خراب میکنه، هدفش صرفا انتقام از دختری که نمیتونه بدستش بیاره نیست، داره غیر مستقیم به ما مردها شلیک میکنه، که میتونیم بدستش بیاریم. داره از مایی که انتخاب داریم، انتقام میگیره.
زن زندگی آزادی، تو خودش مرد هم داره. لازم نیست شعار مکملی بش اضافه بشه.
به پول مفت دسترسی دارند، و به همهجا وصل هستند، اما دخترانی که نصیبشون میشه از ۴ از ۱۰ فراتر نمیره. منی که جزء سربداران هستم اگه ارادهای وجود داشت ازین حالت سنگی خارج بشم میتونستم یه کلوب از دختران ۱۰ از ۱۰ برپا کنم. البته که ظواهر، ملاک اصلی نیست. اما ما میتونیم ۱۰ از ۱۰ رو انتخاب نکنیم، اگه ملاکهای دیگهای داشته باشیم. اما جقی حکومتی این انتخاب رو نداره، و برای همین همیشه حس بازندگی داره، و برای همین همیشه دستپاچهست، و برای همین تا یه روسپی درونسازمانی رو تو استادیوم میبینه زرت میپره بش شماره میده و خودش رو مضحکه هشتاد میلیون نفر میکنه. جقی حکومتی نمیتونه بفهمه چرا ما دستپاچه نیستیم، و چرا انتخاب داریم.
جذب زن ضعیف با پول میسره. اما الان دیگه دوران زنان ضعیف نیست. و برای جذب زنانی که دیگه ضعیف نیستند، دیگه پول کافی نیست. ما زنها رو بلدیم، و میتونیم بدون اینکه براشون چارچوب تعیین کنیم مردشون باشیم. جقی حکومتی این رو نمیفهمه و فکر میکنه ما یه کد رمزی داریم که با اون کد با دخترها حرف میزنیم، و ازینکه خودش اون کد رو نداره عصبانیه. وقتی با ساچمه صورت دختری رو خراب میکنه، هدفش صرفا انتقام از دختری که نمیتونه بدستش بیاره نیست، داره غیر مستقیم به ما مردها شلیک میکنه، که میتونیم بدستش بیاریم. داره از مایی که انتخاب داریم، انتقام میگیره.
زن زندگی آزادی، تو خودش مرد هم داره. لازم نیست شعار مکملی بش اضافه بشه.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدبار هم پلی میکنم باز اشکم درمیاد
- چطوریه که تو آسیاییها زیاد سندروم داون نمیبینیم؟
- با نژادپرستانهترین حرف جوابتو میدم چون انداختیم تو تلهای که جواب نژادپرستانه بدم: بعضی وقتا تو کرهایها نمیشه تشخیص داد! ما همون درصدی سندروم داون داریم تو خودمون که شما سفیدها دارید، ولی بعضی وقتا نمیشه تشخیص داد.
#لبخند_شبانه
- چطوریه که تو آسیاییها زیاد سندروم داون نمیبینیم؟
- با نژادپرستانهترین حرف جوابتو میدم چون انداختیم تو تلهای که جواب نژادپرستانه بدم: بعضی وقتا تو کرهایها نمیشه تشخیص داد! ما همون درصدی سندروم داون داریم تو خودمون که شما سفیدها دارید، ولی بعضی وقتا نمیشه تشخیص داد.
#لبخند_شبانه