Anarchonomy – Telegram
Anarchonomy
42.3K subscribers
6.75K photos
547 videos
27 files
1.32K links
خروجی‌های مکتوب یک ذهن خشن

آدرس سیمپل‌ایکس جهت ارسال پیام:
https://smp19.simplex.im/a#gWAkhT3txZiJvgY4cR3eIZ9EqW5cSthv8JZzr28um94
Download Telegram
شریعتی مرده اما روح نحسش هنوز در بین آخوندپرست‌ها در رفت آمده.
اختلاف نظر علمای شیعه در عصر صفوی، صرفا تئوریک بود، و البته متشکل از حجم زیادی از سالاد کلمات، چون تفریح دیگه‌ای جز واژه‌بازی نداشتند. اختلاف ایدئولوژیک وقتی ملموس میشه که به قدرت متصل میشه. و شیعیان اون زمان در اقلیتی بودند که قدرت رو در خواب هم نمی‌دیدند. وقتی قدرتی در کار نیست، و ابزاری برای تحمیل اراده وجود نداره، تنشی هم بوجود نمیاد.
مثل اینه که بگن چهارتا جوان نشسته بودند دور آتش و درباره اینکه اگه هزار سکه طلا پیدا می‌کردند باش چه می‌کردند، بحث می‌کردند. اختلاف خیلی شدید بود، یکی می‌گفت باید بین فقرا تقسیم شود، یکی می‌گفت نصفش مال من بقیه را هرکاری خواستید بکنید. اما با وجود این اختلاف شدید می‌خندیدند و شوخی می‌کردند و خوش بودند!
خب آره اسگل‌جان، چون هنوز سکه‌ها رو پیدا نکرده بودن.
توی تحلیل‌هاشون اول ژئوپولتیک در رأس قرار داره، و بعد اون آخرها اگه میل‌شون بود یه نیم‌نگاهی هم به بازار می‌کنند! انگار بازار یه مسئله حاشیه‌ایه.
فکر کنم این‌ها موقع سکس با همسرشون هم اگه بخوان حرف درتی بزنند، ژئوپولتیک هم اون وسط‌ها به زبان میاد.
چنان از قرارداد با چین ادای شگفت‌زدگی درمیارن انگار چهل و پنج تا مشتری دیگه در بازار هست که همینقدر تقاضا دارن و اون چهل و پنج تا رو ول کردن و به دلایل پدرسوختانه چین رو انتخاب کرده‌اند!
نه اطلاعاتی درباره بازار دارند، نه درباره مصرف، نه درباره بیزینس گاز، و نه حتی زیر ساخت. حتی محتمله که تصورشون از ال‌ان‌جی اینه که کشتی میاد تو بندر شلنگش رو وصل می‌کنند به یه شیرفلکه، بعد ازونجا گاز میاد تو شهر!
در فایل صوتی لو رفته، قسمتی از سخنان شمخانی رو روخوانی می‌کنند، و سپس بحث می‌کنند که زیاد از کلمه دژمن استفاده نکرده. یکی میگه اصلا توش دژمن نیست، اون یکی میگه چرا هست دو تا داره توش! عین کودک سه ساله که توی سبزی خوردن دنبال تربچه میگرده. در حالی که سخنان شمخانی درباره آسیب‌شناسی ضرباتی بود که نظام خورد. حتی در بحثی جدی که مربوط به بقای خودشون میشه هم دنبال تربچه می‌گردند.
برای اثبات تئوری #گله_گاو‌ نیاز به فایل‌های صوتی لو رفته از جلسات مقامات نظام نیست. با افزایش آگاهی عمومی از این تئوری، دیگه هیچ نشت و هیچ لو رفتنی، موجب تعجب و یا اضافه شدن به دانسته‌ها نخواهد شد.‌ این تئوری انقدر کامله که وقتی بش مسلح شدی، در مورد خلافت شیعه به دانایی کامل می‌رسی، به این معنی که گویی هیچ چیزی درباره این نظام نیست که آن را ندانی!
Anarchonomy
تنوع داستان‌هایی که درباره این آخوندی که در حرم کشتند منتشر میشه انقدر زیاده که تعجبی نداره فردا بگن پدرش قاتل بروسلی بوده! در یکی ازین داستان‌ها به شغل شریف صیغه‌سازی دختران افغان مشغول بوده. در یکی دیگه، یک چریک عدالت‌طلب بوده برای بیرون آوردن املاک مردم…
ممکنه به خاطر از دست دادن مزایا، فکر کنی باختی. این واکنش طبیعی ذهنته. ولی واکنشش رو نادیده بگیر. مثل وقتی که وسط جمعیت پات رو لگد می‌کنند و یه جوری تیر می‌کشه که فکر می‌کنی ناخن شست پات کنده شد.. اما میری یه گوشه خلوت گیر میاری و با احتیاط پات رو از کفش درمیاری و منتظری ببینی جورابت خونی شده، اما می‌بینی هیچ‌خبری نیست.
باخت واقعی رو آدم موقع مرگ می‌فهمه.
وقتی ندا رو کشتند، آدمی که کنار ایستاده بود می‌تونست با خودش بگه «چرا من رو نکشتند؟ چون من کنار ایستاده بودم. پس اگه سرم درد نکنه، سرم سر جاش میمونه». این یک استنتاج ساده‌ست. قراردادن عوام در موقعیت این استنتاج راحته، ولی نگه داشتن‌شون در این موقعیت، راحت نیست. اگه بتدریج چیزهایی ببینه که اون استنتاج رو بهم بریزه، مثلا ببینه بچه ده ساله رو هم می‌زنند، و رندوم به رانندگان خودروها شلیک می‌کنند، میفهمه که اگه سرش درد نکنه هم باز تضمینی نیست که سرجاش بمونه.
تشکیلات اوباش، فقط همون کارهایی رو بلده که اوباش و الوات بلدند. اینطور نیست که کسی رو داشته باشند که کار نرم‌افزاری رو انجام بده، و کار سخت افزاری رو داده باشند به الوات. کار نرم‌افزاری رو هم مجبورند خود الوات انجام بدن. در حالی که هدایت افکار عمومی، فقط کار آدم‌های باسواده.

کارهایی که مردم می‌کنند متأثر از سه عامله: در لایه اول منطق استدلالی. یعنی دو دوتا چهارتایی که همه بش واقفند. در لایه بعدی احساسات. و در لایه سوم انگیزه‌ها. تنظیم کردن این سه به شکلی که بهم‌زننده همدیگه نشن، فقط از باسوادها برمیاد. بی‌سواد‌ها تلاش می‌کنند جدا جدا تنظیمش کنند، و در نتیجه دائم تضاد و تضارب ایجاد میشه. یا هر سه با هم تصادف می‌کنند، یا یکیش با دوتای دیگه. «ناتو اومده بغل گوش‌مون، قبل ازینکه اونا حمله کنند باید ما حمله کنیم» یه دو دوتا چهارتاست، و همه می‌فهمندش. پشتوانه‌ش دروغه، چون ناتو قصد حمله به جایی نداره، ولی خود گزاره برای عوام قابل فهمه. «ما روس‌ها آدمای خاصی هستیم، دنیا نمیتونه خاص بودن ما رو تحمل کنه» احساساته، حتی ممکنه با شنیدنش اشک بریزند. این حس، با اون منطق تطبیق داره، پس ساپورتش می‌کنه: «چون ما خاصیم... آه.. روسیه قشنگم... تحمل‌مون نمی‌کنند، پس دنبال بهانه‌ن که بمون حمله کنند، کسافدا... پس ما باید پیشدستی کنیم». تا اینجاش عالی پیش میره. اما وقتی وارد حوزه انگیزه میشیم ، همه‌چی بهم میریزه: «چرا از داغستان بیشتر سرباز می‌گیرید تا از مسکو؟» یا «قرار بود فلان هزار روبل بدید به همسرم، از خط مقدم زنگ زدم بش میگه بهمان هزار روبل دادید فقط». انگیزه‌ها متأثر از منافعند، و ممکنه نه کاری به منطق داشته باشه، نه احساسات. برای همین سرباز بعد از سه ماه خدمت در خط، میگه «من فقط میخوام برگردم، خونه خودمون هم نشد، نشد. فقط میخوام اینجا نباشم». وقتی اون دوتا با انگیزه‌ها تصادف کردند، ترک می‌خورند، و سرباز میگه «آلتم تو خاص بودن روسیه وقتی جلیقه ضدگلوله هم نداریم».
از طرفی مسیر بعضی‌ها معکوس بوده، یعنی ابتدا در انگیزه‌ها شارژ شده. مثل سربازان اجاره‌ای، که هر اتفاقی بیفته تو جبهه میمونند، چون پول و وعده‌های خوبی براش گرفتند. برای این‌ها دو دوتا چهارتای عوام اهمیتی نداره و منطق مستقل خودشون رو دارند. برای همین نیروی خودی‌شون رو، که هم احساسات ملی‌گرایانه به روسیه داشته، و هم با خریت‌ها مشکل داشته، می‌گیرند و با پتک جمجمه‌ش رو متلاشی می‌کنند.

آدم بی‌سواد میتونه حدس بزنه فرد چطور عمل می‌کنه. چطور حساب کتاب می‌کنه، از چه چیزهای میترسه، چطور میشه خرش کرد و چطور میشه تهدیدش کرد. اما وقتی فرد میشه افراد، گند میزنه. چون فکر می‌کنه افراد، همون فرد هستند که ضربدر عددی شده‌اند.
Ketabe Rahayi
Parsa Yousefi
فالوعرهای هنرمند من
از آفریقا دانشجو می‌پذیرند که بیاد مسکو مثلا درس بخونه. با مواد مخدر یه پاپوش براش درست می‌کنند که بیفته زندان. بعد بش میگن یا اینجا میپوسی یا میری اوکراین می‌جنگی. میره اوکراین، کشته میشه. دولت آفریقایی میگه شهروند من اونجا چیکار می‌کرد اصلا؟ و بش جواب میدن پسر خوبی بود، بش گفتیم چرا اومدی به ما کمک کنی، و گفت چون شما ما رو از دست استعمارگرها نجات دادید، اومدم جبران کنم!

وقتت رو با فکر کردن به اینکه روس‌ها حروم‌زاده‌اند تلف نکن. برای دنیایی که حروم‌زاده‌ها توش قدرت دارند، برنامه داشته باش.
اینکه به یکشنبه میگی یکشنبه به تورات مربوط میشه، و اینکه همه‌جای دنیا تعطیله برای این بوده که کار نکنند و به جاش عبادت کنند‌. دارند عبادت می‌کنند؟ نه، فقط کار نمی‌کنند.
حروم‌زاده یه زمانی معنای مذهبی خودش رو داشت، ولی الان ازون معنی عبور کرده، و یعنی کسی که منشأ وجودش از منبع کثافاته.

در دوره دبستان یه بار تو امتحان دیکته همه «به» ها رو «ب» نوشتم و معلم بم پنج داد. گریه کردم، و ازون به بعد تصمیم گرفتم بدون غلط بنویسم. امیدوارم شما همیشه بدون گریه کردن متحول بشید.
«آدم نگران زنانی که حجاب ندارند میشه. حتی اگه این بیشرف‌ها از حجاب عقب‌نشینی کنند که بعیده، مذهبی‌ها کنار نمیان و ممکنه یه شری درست کنند».


جای نگرانی نیست. وقتی سد بشکنه، اونایی که پایین‌دست هستند باید نگران باشند. تا وقتی نظام حقوقی تغییر نکرده، هیچ‌چیز تثبیت‌شده نیست، و تا وقتی داعش پوچ‌گرا زنده‌ست باید انتظار هرچیزی رو ازش داشت و آماده هرچیزی بود. اما هیچ راهکاری برای این اوباش کار نخواهد کرد، حتی اگه به روش‌های دهه شصتی رجوع کنند. اون موقع که فتوای اسیدپاشی رو از پشت تریبون نماز جمعه می‌دادند هم کار نکرد، چه برسه الان که قبح اقدام متقابل ریخته شده. برای اون‌هایی که هرشب یه پایگاه بسیج رو نورانی می‌کنند، تلافی اسیدی یه کار راحته. این دیگه عمامه نیست که وقتی افتاد خم بشه برداره دوباره بذاره سرش.

در مورد مذهبی‌ها هم جای نگرانی نیست. ما در حال تجربه دوباره سکولاریسم رضاخانی نیستیم. اون یک پدیده وارداتی بود، نه چیزی که از دل هر خانواده ایرانی در هر گوشه ایران بجوشه. برای همین خانواده‌ای که در اون سنت پابرجا بود، و خانواده غربی‌شده، کاملا از هم جدا و منفک بودند. الان دنیایی که توش حجاب هست و دنیایی که توش حجاب نیست، در همدیگه فرو رفتن، و هر نوع واکنش افراطی به یک خودزنی تبدیل خواهد شد.
میگن پیامبر تو جنگ اولش به اسرا گفت هر کدوم‌تون به چندنفر از ما سواد یاد بدید، آزاد بشید. یعنی خودت، خودت رو بخر.‌
حالا شما هم که فهمیدید اسیر ندانستن‌های خودتون بودید، با کردستانی کردن هرچند نفری که می‌تونید، خودتون خودتون رو بخرید.
جقی حکومتی با جقی معمولی فرق داره. جقی معمولی حوصله رقابت جنسی رایج در جامعه رو نداره و کلا رهاش کرده‌. اما جقی حکومتی می‌خواد تو رقابت جنسی بمونه، اما چیزی هم گیرش نمیاد.
به پول مفت دسترسی دارند، و به همه‌جا وصل هستند، اما دخترانی که نصیب‌شون میشه از ۴ از ۱۰ فراتر نمیره‌. منی که جزء سربداران هستم اگه اراده‌ای وجود داشت ازین حالت سنگی خارج بشم می‌تونستم یه کلوب از دختران ۱۰ از ۱۰ برپا کنم. البته که ظواهر، ملاک اصلی نیست. اما ما می‌تونیم ۱۰ از ۱۰ رو انتخاب نکنیم، اگه ملاک‌های دیگه‌ای داشته باشیم. اما جقی حکومتی این انتخاب رو نداره، و برای همین همیشه حس بازندگی داره، و برای همین همیشه دستپاچه‌ست، و برای همین تا یه روسپی درون‌سازمانی رو تو استادیوم می‌بینه زرت میپره بش شماره میده و خودش رو مضحکه هشتاد میلیون نفر می‌کنه. جقی حکومتی نمیتونه بفهمه چرا ما دستپاچه نیستیم، و چرا انتخاب داریم.
جذب زن ضعیف با پول میسره. اما الان دیگه دوران زنان ضعیف نیست. و برای جذب زنانی که دیگه ضعیف نیستند، دیگه پول کافی نیست. ما زن‌ها رو بلدیم، و می‌تونیم بدون اینکه براشون چارچوب تعیین کنیم مردشون باشیم. جقی حکومتی این رو نمیفهمه و فکر می‌کنه ما یه کد رمزی داریم که با اون کد با دخترها حرف میزنیم، و ازینکه خودش اون کد رو نداره عصبانیه. وقتی با ساچمه صورت دختری رو خراب می‌کنه، هدفش صرفا انتقام از دختری که نمیتونه بدستش بیاره نیست، داره غیر مستقیم به ما مردها شلیک می‌کنه، که می‌تونیم بدستش بیاریم. داره از مایی که انتخاب داریم، انتقام می‌گیره.
زن زندگی آزادی، تو خودش مرد هم داره. لازم نیست شعار مکملی بش اضافه بشه‌.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدبار هم پلی می‌کنم باز اشکم درمیاد

- چطوریه که تو آسیایی‌ها زیاد سندروم داون نمی‌بینیم؟
- با نژادپرستانه‌ترین حرف جوابتو میدم چون انداختیم تو تله‌ای که جواب نژادپرستانه بدم: بعضی وقتا تو کره‌ای‌ها نمیشه تشخیص داد! ما همون درصدی سندروم داون داریم تو خودمون که شما سفیدها دارید، ولی بعضی وقتا نمیشه تشخیص داد.

#لبخند_شبانه
غر زدن مجازه؟
اوکی پس...

آغاز غر:

وقتی کشتی داره میره زیر آب، اگه کسی بشینه گریه کنه که ساعت مچیم که داییم بم یادگاری داده بود مونده تو کابین، بش نمیگن پاشو بریم پیداش کنیم بیاریم. میزنند تو دهنش میگن پاشو خودتو تکون بده سوار قایق شو. اونجا جای «وای درکت می‌کنم عزیزم بیا بغلم» نیست. بچه‌های مردم رو دارن رندوم با تیر میزنند بعد تو برای تعلیق شدن از کلاس دانشگاه آبغوره می‌گیری؟ به درک که تعلیق شدی. پونزده سال حبس میبرن برای بچه‌ای که فقط نیم ساعت تو خیابون بوده، بعد تو از شش برابر شدن قیمت مدرک لیسانس، خونت به جوش میاد؟ به درک که نمیتونی مدرکت رو آزاد کنی. وقتی کسی بت میگه به درک منظورش این نیست که مهم نیستی. منظورش اینه که خودت هم نمیدونی چی مهمه. رندوم شلیک کردن به مردم تأیید کل نظام رو داره، نه به این دلیل که حکمش رو گرفتن قبلا. به این دلیل که سال‌هاست زمینه‌ش رو ترتیب دادن. تو محفل‌هاشون، مجالس‌شون، کلاس‌های امام‌شناسی‌شون، اینکه مخالف ولایت، انسان نیست رو تئوریزه کردند. تو از نظر اون‌ها حیوون هم نیستی،‌ برای همین راحت بت تیر خلاص میزنند، برای همین تو فیلم‌های دوربین مداربسته مدرسه دنبال بچه پونزده ساله میگردن. چون اون بچه پونزده ساله رو بچه انسان نمی‌بینند، بچه حیوون می‌بینند. بعد آبغوره گرفتی که این نجاسات تعلیقت کردن؟
پاشو گمشو خودتو جمع کن.

پایان غر.
چینی مقیم آمریکا وقتی چپ‌های آمریکایی رو می‌بینه که اعتراضات در چین رو به سازمان سیا نسبت میدن، میگه شماها از راستگراها نژادپرست‌ترید، چون باور نمی‌کنید یه چینی بتونه خودش انقدر استقلال فکری پیدا کنه که بدون تحریک و تشویق و ترغیب کسی جلوی دولت بایسته.
یکم دیر اینو فهمید. می‌تونست زودتر بفهمه. و با رویدادهایی خیلی پیش پا افتاده‌تر. مثل جام جهانی. وقتی آفریقای جنوبی برای میزبانی شهر رو از حلبی‌آبادها «پاکسازی» کرد، و عده‌ای اعتراض کردند، چپ آمریکایی برگشت گفت شما چشم‌تون برنمی‌داره یه کشور استعمارزده در جنوب، پیشرفت کنه! انگار نژاد آفریقایی در حدی نیست که بخواد حقوق بشر رو به توسعه عمرانی ترجیح بده! وقتی با ووووزلا گوش تماشاچیان و بازیکنان رو کر می‌کردند، گفتند این فرهنگ بومی این‌هاست باید بش احترام بذارید. انگار نژاد آفریقایی در حدی نیست که عادت غلط رو کنار بگذاره.
Anarchonomy
این ورشکستگی زیباست.
معمولا خودکشی بعد ازینکه از جهنم میای بیرون رخ میده، نه داخلش. برای همین مردم خودکشیت رو جدی نمی‌گیرن، چون با خودشون میگن اگه جدی بود تو همون جهنم انجامش میداد، نه وقتی اومد بیرون. چون نمی‌تونند هضم کنند که وقتی از سیاهچال میای بیرون، تازه میفهمی جهنم واقعی اون بیرون بوده. تو سیاهچال آدم‌هایی مثل خودت رو می‌دیدی، که با اینکه تفاوت داشتند اما در اینکه زیر تیغ ضحاکند اشتراک داشتند. اما میای بیرون و آدم‌هایی رو می‌بینی که انگار در یه سیاره دیگه هستند، برای ضحاک پا می‌کوبند، عکسش رو بالای میزشون می‌زنند، بش میگن سید اولاد پیغمبر.
تو قرآن درباره مردی که به قوم گناهکار هشدار میده میگه «از شهر دوری آمد». نمیخواد بگه مسافر بود. میخواد بگه از یه دنیای دیگه بود.
در جامعه‌ای که تحت استبداد بوده، و این تحت استبداد بودن زیادی طول کشیده، طرز حرف زدن مردم هم متناسب با فضای استبداد میشه. هیچ‌کس اون چیزی که واقعا در ذهنشه رو به زبان نمیاره. این با دورویی تفاوت داره. آدم دورو دو کاراکتر جدا از هم میسازه، یکی برای بیرون، و یکی برای درون. بنابراین با برنامه فریب، حرف میزنه. اما عموم مردم فقط با یک کاراکتر زندگی می‌کنند، و همون یک کاراکتر منظورش رو به زبان نمیاره، و پشت این برنامه‌ای در کار نیست. در همون لحظه‌ست، که منظورشون رو قورت میدن، یا خلافش رو به زبان میارن. این رو وقتی میفهمی که مثل قفل صندوق بررسی‌شون کنی. شبیه فیلم‌های سینمایی که متخصص باز کردن قفل، از صدای کلیک داخلش میفهمه رمز چیه. عوام استبدادزده، یاد گرفته که دائما مراقب موقعیت خودش باشه. برای چنین افرادی، حرف به خودی خود اهمیتی نداره، بلکه موقعیتی که بیان کردنش ایجاد می‌کنه اهمیت داره. حرف ایکس را می‌زنم چون بیان حرف ایکس، موقعیت آ را برایم ایجاد می‌کند، و حرف ایگرگ را نمی‌زنم چون بیان حرف ایگرگ، موقعیت ب را برایم ایجاد می‌کند.‌ در واقع اول موقعیت رو انتخاب می‌کنه، سپس حرف متناسب با اون موقعیت رو. و این محاسبه درباره موقعیت‌ها، میتونه خیلی کلان باشه، و میتونه خیلی جزئی و محلی باشه، یعنی حتی در مقابل پسرخاله‌ش.
بنابراین هر نوع نظرخواهی در چنین جامعه‌ای، یا بیهوده‌ست، یا نیاز به مهندسی معکوس داره تا بشه ازش معنا استخراج کرد. وقتی بپرسی نظرت درباره اعتصاب چیست، نظرش رو درباره اعتصاب بت تحویل نمیده، چون قبلش محاسبه کرده اگه بگه موافقه چه موقعیتی در برابرت پیدا می‌کنه، و اگه بگه مخالفه چه موقعیتی. ممکنه بره جلوی یک نفر دیگه، و یه موقعیت دیگه رو انتخاب کنه. نه تنها در سیاست، و نه تنها حتی در عقاید مذهبی، بلکه حتی در مورد مسائل زندگی شخصی هم دائما درگیر و گرفتار این محاسباته.
کسی که میخواد در مبارزاتش افعی باشه نباید به نظرات توجهی کنه‌‌. وقتی بازی بهم خورد، وقتی زمین بازی عوض شد، وقتی ترکیب بازیگرها تغییر کردند، وقتی انگیزه‌ها به سمت دیگه‌ای هدایت شدند، بدون اینکه بحث و صحبتی صورت بگیره، همه نظرات آپدیت میشن.
گلوله روس‌ها و جمجمه سرباز اوکراینی.
چندوقت پیش یک نفر نوشت حالا خیلی هم روی اراده روسیه حساب نکنید، درسته این حرومزاده‌ها تا همه‌جا رو نابود نکنند ول نمی‌کنند، اما از طرفی دولت هروقت دلش خواست می‌تونه برنامه رو عوض کنه و مردمش هیچ غلطی نمی‌تونند بکنند. مثلا اگه دید اوضاع اونجوری که میخواد پیش نمیره، میتونه تو تلویزیون بگه یه تعداد نازی تو اوکراین بود، همه رو از بین بردیم و امنیت برقرار شد و می‌تونیم برگردیم به حالت عادی. اعتراضی داری؟ برو زندان!

الان مصداق حرفش در چین اتفاق افتاده. دو سال ملت رو چپوندن تو کانکس یا مثل سگ تو آپارتمان قرنطینه‌شون کردند، تا چندتا تجمع اعتراضی اتفاق افتاد گفتن «چیزه.. الان که خوب فکر می‌کنیم می‌بینیم این واریانت جدید خیلی هم کشنده نیست، میتونیم محدودیت‌ها رو یواش یواش برداریم». حالا هم اگه کسی اعتراض کنه که اون دو سال چی بود، الان چیه؟ میگن با بازگشایی مشاغل و بهبود وضع اقتصادی مخالفی؟ برو زندان!
اشتباه برای کسیه که هدف و مسیر داره. برای شیعه‌ی پوچ‌گرا هدف و مسیری وجود نداره، پس براش اشتباه تعریف‌نشده‌ست. تا وقتی تشکیلات سر جاشه، هرکاری که انجام بدهند، کاری که منجر به بقای بیشتر شده، تلقی خواهد شد. مثل معتادی که بعد از هربار تزریق نتیجه می‌گیره اگه نمی‌زدم داغون می‌شدم! حتی شمخانی که «کسخل حکیم» محسوب میشه بین‌شون، کل نبوغش اینه که تشخیص بده از لحاظ تبلیغاتی و روایتی باخته‌اند، نه در هیچ زمینه دیگه‌ای.
همه این‌ها در دراز مدت به نفع مردم تموم خواهد شد.
صداسیما برای تیتر یکی از برنامه‌هاش یه موزیک ویدئو داره درباره «چه همه‌چی خوبه چه خوشبختیم». ازین بگذریم که اینجا هیچ‌کس ادعا نمی‌کنه خوشبخته، و اگه بکنه بقیه فرض رو میذارن بر اینکه آسایشگاه‌های روانی تهران جا نداشتن و پذیرشش نکردن، چون شهرستان که ازین امکانات نداره، پس فعلا مجبوره در بین بقیه مردم تردد کنه. مشکل بزرگتر اینه که کلیپ تو یه خونه تاریخی فیلمبرداری شده که تو کل جغرافیای شهری فعلی نمونه‌ش وجود نداره، و حداکثر بشه تو کاشان چنین چیزی پیدا کرد، و اونم دیگه خونه نیست و هتل گردشگریه. نود درصد مردم اینجا در آپارتمان‌هایی زندگی می‌کنند که اگه درآمدشون کوچکترین جهشی پیدا کنه ازش فرار خواهند کرد.
خوشبختی یه چیز ذهنیه و نمیشه به تصویر کشیدش. فقط میشه به طور خیلی ناقص و دور، به ظواهر بدنی ترجمه‌ش کرد. مثل رقص، مثل بازی و خنده، مثل در آغوش کشیدن همدیگه. ازونجایی که همه این بدنی‌جات در چارچوب زندگی‌ستیزی شیعی، اهریمنی محسوب میشن، ناچارند بدن ساختمان رو جایگزین بدن انسان کنند. و ازونجایی که بدن آپارتمان تعریفی نداره، مجبورند از بدن یک ساختمان خیالی استفاده کنند.

آدم‌ها هرچقدر به طور مصنوعی حواس‌شون رو به اینطرف و اونطرف پرت کنند، بالاخره باید به بدن‌شون برگردند. هیچ گریزی ازش نیست، و هر نوع مقاومتی در این مراجعه، فقط صحنه‌های مضحک میسازه.