باگ نویس فعلی، کشاورز آینده – Telegram
باگ نویس فعلی، کشاورز آینده
47 subscribers
328 photos
88 videos
94 links
OLD: SomeRegularBPDguy
Everybody is welcomed to join 🦖

-Do you think God stays in heaven because he too lives in fear of what he's created?

http://t.me/BluChtBot?start=61a5a807bcd5aa8a8949
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسیاری از افراد به‌ جای تجربه‌ی سوگ، وارد «کنترل» سوگ می‌شن. چون سوگ یعنی پذیرش ناتوانی، و این برای ذهنِ در جستجوی بقا، خیلی دشواره.
تلاش برای بقا، در اوج خستگی، اونم وقتی فقط زنده ای و زندگی نمیکنی
چیزی نیست که بتونی با امید و آرزو نگهش داری و امیدوار باشی که به چیزی میتونی برسی

نمیدونم تا کی میتونم در با این شرایط دووم بیارم و ادامه بدم...
Forwarded from MyMindLoop.
تا وقتی صلح قشنگه که نباخته باشی.
به بیننده ناناز جدیدمون خوش‌آمد میگم 💋
چرا من باید خواب ببینم که پت جوجه تیغی دارم
بردمش حمومش دادم
و بعد همش نگرانم چون بعد از حموم دادنش پیداش نمیکنم؟؟!
1
Forwarded from شیشه‌ی عمر
دبستان که بودیم، بوفه مدرسه صفی بود. اسمش این بود که صف ببندید و نوبتی خرید کنید. ولی در عمل همه مثل مورچه‌های دور شیرینی کپه می‌شدن جلوی پنجره بوفه. هر کس بلند‌تر بود، یا بلند‌تر داد می‌زد، یا دستش به طرف فروشنده دراز‌تر می‌شد، اول خوراکی می‌خرید. همه داشتن برای بقا می‌جنگیدن. اونی به خواسته‌ش می‌رسید که بیشتر خودشو خوار و ذلیل کرده بود تا برنده‌ی کپه مورچه‌ها بشه.

از همون کلاس اول از این‌جور سیستم‌ها بیزار شدم تا الان. اون موقع صبح یک ربع زود‌تر راه می‌افتادم، از سوپری خوراکی می‌خریدم که مجبور نشم واسه کیک و ساندیس کشتی بگیرم. ولی هر چی بزرگ‌تر میشم، تشک‌های کشتی بیشتر می‌شن و سوپریای سر کوچه کم‌تر.
👍1
یادمه قدیما 7 8 صبح که میخواستم پاشم حس مرده ای رو داشتم که از قبر به زور میخواستن بکشنش بیرون

و الان که خودم طرفای 5 6 با راحتی و رضایت پامیشم، با پوست و استخون یادآوری شد بهم ک آدم تا وقتی کاریو خودش نخواد بکنه، براش شکنجه خالصه
👍2
ما به همون اندازه که در کودکی احساس امنیت کردیم، در بزرگسالی می‌تونیم عشق بورزیم.
صمیمیت، مهارتیه که از امنیت روانی، زاده می‌شه.
Forwarded from فراتر از سطح
گاهی رشد اینجوریه که با خودت ‌غریبه می‌شی و دوباره شروع به آشنا شدن می‌کنی.
وقتی نتونی احساساتت رو برای خودت معنا کنی و بپذیری، ذهنت برای معنا دادن به اون‌ها از بدنت کمک می‌گیره؛ نتیجه می‌شه همون دردهای بدنیِ عجیب و غیرعادی، که گاه به گاه دچارشون می‌شی.
اشکالی نداره اگه بعضی وقتا حس می‌کنی گم شدی. به خودت اعتماد کن، این گمشدگی هم بخشی از مسیر رشدته.
Forwarded from " ࡄِ❟ࡅ࡙ߺܝ‌ߊ‌‌ " (𝓜𝓪𝓱𝓼𝓪 𝓚𝓲𝓪)
هرچقدر برخورد با احساسات ناخوشایند به تعویق بیفته، برخورد بعدی باهاش شدیدتر و دردناک‌تره.
ذهن انسان از درد فرار می‌کنه، اما روان فقط از طریق مواجهه با درد رشد می‌کنه. «گریز»، آرامش نمیاره، فقط مسیر رشد رو طولانی‌تر می‌کنه.
وقتی نتونی احساساتت رو برای خودت معنا کنی و بپذیری، ذهنت برای معنا دادن به اون‌ها از بدنت کمک می‌گیره؛ نتیجه می‌شه همون دردهای بدنیِ عجیب و غیرعادی، که گاه به گاه دچارشون می‌شی.