بریده بریده 📚📖 – Telegram
بریده بریده 📚📖
215 subscribers
93 photos
14 videos
4 files
84 links
دست بر‌ گلویم گرفته‌ام و با کتاب‌ها بریده بریده حرف می‌زنم ...

انتقادات و پیشنهادات:
https://news.1rj.ru/str/HarfinoBot?start=e9267dabdb8f2a0

جهان نخواست مرا، بخت شاعری فرمود :)
Download Telegram
ولی فوتبال قرار نیست فرار از زندگی باشد. فوتبال خود زندگی‌ست، با همه‌ی بی‌عدالتی و کسالت باری‌اش: ما هم دنبال امتیاز‌های ناعادلانه هستیم، ما هم لحظه‌های کوچک شادی را جوری جشن می‌گیریم که انگار پیروزی نهایی‌مان باشند، ما هم اشتباهی به خودمان گل می‌زنیم.


#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
پذیرش محتوم بودن شکست شما را آزاد می‌گذارد تا از هر پیروزی کوچکی، از همان یک شوت خوب، لذتی واقعی ببرید.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
Forwarded from ضدونقیض⁦
-خود آوینی درباره ی جوانی اش اینگونه میگوید :
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم.خیر.من از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم.من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام.به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام.موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام،ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام.من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام،ریش پرفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب انسان موجود تک‌ساحتی هربرت مارکوزه را بی آن که آن زمان خوانده باشم‌اش طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:عجب!فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند،معلوم است که خیلی می‌فهمد.اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌است که ناچار شده‌ام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید.باید در جست‌وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهدیافت و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم...!
👍3
حتی بعدتر هم جوامع کاملا استبدادی همه‌ی کتاب‌ها را نمی‌سوزاندند.
آن‌ها بعضی کتاب‌ها را می‌سوزاندند ولی دستگاه‌های چاپ‌شان همواره با چنان شدتی کار می‌کرد که اواسط دهه‌ی ۱۹۵۰ می‌گفتند تیراژ کتاب‌های استالین از آگاتا کریستی هم بیشتر شده.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
استدلال اندی کلارک در فوق‌پرواز کردن ذهن و رابرت کِی.لوگان در زبان ششم با این ادعا شروع می‌شود که شناخت یک برنامه‌ی جمع و جور پردازش نیست که -مثل شخصیت سینمایی رابی روبات- توی سر آدم اتفاق بیفتد. شناخت یعنی جریان دائمی اطلاعات، خاطرات، طرح‌ها و حرکت‌های جسمانی که در آن فکر‌کردن همان‌قدر دربیرون جریان دارد که در درون.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
اگر تلوزیون دهکده‌ی جهانی را ساخت، اینترنت روان جهانی را می‌سازد: همه به هم وصلیم، مثل تعدادی نورون.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
این سرزمین نویافته، این جهان همیشه حاضر تلفن هوشمند و پیام فوری، جهانی‌ست که هزینه‌اش، یعنی اعصاب فرسوده و از دست رفتن ساعت‌های مطالعه و حواس چندپاره، اصلا به آورده‌اش نمی‌ارزد.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
او در کتاب این همه چیز برای دانستن: مدیریت اطلاعات علمی پیش از عصر مدرن ادعا می‌کند که تجربه‌ی کنونی ما شبیه تجربه‌ای‌ست که پیشینیان‌مان خیلی وقت پیش از سر گذرانده اند. بلر، در برابر نسخه‌ی کاریکاتوری شرکی و توبی از تاریخ، می‌گوید احساس "سرریز اطلاعات" پیامد اختراع گوتنبرگ نبوده، بلکه قبل از شروع عصر چاپ هم وجود داشته. او از ما می‌خواهد جلوی "تلاش برای حذف شبکه‌ی علی پیچیده‌ای که در پس فرایند گذار از نوزایی به روشنگری نهفته‌بوده و فروکاستنش به تاثیر تنها یک فناوری یا دسته‌ای خاص از ایده‌ها" مقاومت کنیم.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
خباثت بی‌نهایت نظر‌های اینترنتی ساختاری شبیه همین دارند: آن‌ها خشم افسارگسیخته نیستند، همان چیزی اند که اولش از ذهن همه‌مان می‌گذرد و در گذشته فقط به خاطر ترس از حالت چهره‌ی شنونده، همیشه افساری اجتماعی به آن می‌زده‌ایم و جلویش را می‌گرفته‌ایم. حالا موسیقی هیولاواری که همیشه در سرمان است با صدای بلند پخش می‌شود.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
شبکه‌ی اجتماعی اساسا با حلقه‌ی اجتماعی متفاوت است چرا‌که کارکرد حلقه‌های اجتماعی فرونشاندن اشتهای ماست و کارکرد شبکه‌های اجتماعی افزایش آن. هرچیزی که زمانی درون بود حالا بیرون است، آن هم فقط به فاصله‌ی یک کلیک. بیشتر چیز‌هایی هم که زمانی بیرون بودند حالا درون اند و در تنهایی تجربه می‌شوند.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
چیزی که در گذشته باعث می‌شد تلوزیون چیزی شیطانی باشد ماهیتش نبود، حضور مطلق و همه‌جایی‌اش بود. وقتی تلوزیون دیگر همه چیز نباشد، می‌تواند صرفا یک چیز باشد. شیطانِ اصلی در دل ماشین خستگی‌ناپذیری کاربر آن است.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
افکار بزرگ‌تر از چیز‌هایی اند که آن‌ها را انتقال می‌دهند.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
در نمودار معروف تکامل، انسان داروینی، قوز ترس خورده‌اش را صاف می‌کند و تبدیل می‌شود به پیمایش‌گر توانمند اعصار.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
جمعیت نمی‌آمدند راه‌رفتن راه‌پیما‌ها را تماشا کنند، می‌آمدند افتادن‌شان را ببینند.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
تن وقتی راه می‌رود "دیگر در منظره نیست: خود منظره می‌شود"

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
"چرا که تنهایی را نیز، چون نان و آفتاب، می‌شود به اشتراک گذاشت"

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
وحشت همیشه محصول تخیل است.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
ما دستگاه‌های جک‌پات ذائقه نیستیم که هر اطلاعاتی به کام‌مان رسید را منفعلانه پردازش کنیم، ما قماربازانی حرفه‌ای هستیم که به نورون‌های خودمان هم بلوف می‌زنیم.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
هرچه باشد همیشه مه‌آلودترین عصر برای هرکس همان عصری‌ست که خودش در آن زندگی می‌کند؛ گذشته همیشه خودش را واضح و روشن به ما نشان می‌دهد.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
نظر هیوم ساده و سرراست است: مهم‌ترین چیز حساسیت است و کام ما از راه تجربه حساس می‌شود.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
ذائقه فقط "هنر دانستن چیز‌های کوچک" است. همین است که بزرگش می‌کند.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی