بریده بریده 📚📖 – Telegram
بریده بریده 📚📖
215 subscribers
93 photos
14 videos
4 files
84 links
دست بر‌ گلویم گرفته‌ام و با کتاب‌ها بریده بریده حرف می‌زنم ...

انتقادات و پیشنهادات:
https://news.1rj.ru/str/HarfinoBot?start=e9267dabdb8f2a0

جهان نخواست مرا، بخت شاعری فرمود :)
Download Telegram
ذائقه فقط "هنر دانستن چیز‌های کوچک" است. همین است که بزرگش می‌کند.

#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
خطی بودن رویای تقلیل گرایان است، و غیرخطی بودن گهگاه کابوس آنان است.

#سیری_در_نظریه_پیچیدگی
همان‌طور که همکار فایگن باف، لئو کادانف، گفت: "بهترین اتفاقی که می‌تواند برای یک دانشمند پیش بیاید، پی‌بردن به این است که چیزی که در ذهن او اتفاق افتاده دقیقا متناظر با چیزی است که در طبیعت اتفاق می‌افتد."

#سیری_در_نظریه_پیچیدگی
بس سال‌ها گذشته که آن چشمه‌ی بزرگ
دیگر به سوی معبر دیرین روانه نیست.
خشکیده است؟ یا ره دیگر گرفته پیش؟
او ساز شوق بود و سرود ترانه داشت،
واکنون که نیست، ساز و سرود و ترانه نیست.

#زمستان
من خوب یادم آید زآن پیچ و تاب‌هات،
وآنجا که سایه داشتی از بید‌های سبز،
آنجا که بود بر تو پل و بود آسیا،
وآنجا که دختران ده آب از تو برده اند.

واکنون چو آشیانه‌ی متروک، مانده‌ای
در این سیاه‌دشت، پریشان و سوت و کور.
آه ای غریب تشنه! چه شد تا چنین شدی،
لب‌ها پریده‌رنگ و زبان خشک و چاک چاک،
رخساره پر غبار غم از سال‌های دور؟

#زمستان
ای خوشا آمدن از سنگ برون،
سر خود را به سر سنگ زدن.
گر بُوَد دشت، گذشتن هموار
ور بُوَد دره سرازیر شدن.

ای خوشا زیر و زبر‌ها دیدن،
راه پر بیم و بلا پیمودن.
روز و شب رفتن و رفتن شب و روز،
جلوه‌گاه ابدیت بودن.

عمر من اما چون مردابی‌ست،
راکد و ساکت و آرام و خموش.
نه در او نعره زند موج و شتاب،
نه از او شعله کشد خشم و خروش.

#زمستان
منشین با من، با من منشین،
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟

تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده‌ی من،
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی‌ست؟
یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز،
بر من افتد؛ چه عذاب و ستمی‌ست.

دردم این نیست ولی،
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم.

پوپکم! آهوکم!
تا جنون فاصله‌ای نیست ازینجا که منم.

#زمستان
چشمم پرید ناگه و گوشم کشید سوت.
خون در رگم دوید.
_امشب صلیب رسم کنید، ای ستاره‌ها!_
برخاستم ز بستر تاریکی و سکوت.

گویی شنیدم از نفس گرم این پیام
عطر نوازشی که دل از یاد برده بود.
اما دریغ، کاین دل خوش‌باورم هنوز
باور نکرده بود؛
کآورده را به همره خود باد برده بود!

#زمستان
من لولی ملامتی و پیر و مرده‌دل،
تو کولی جوان و بی‌آرام و تیز‌دو؛
رنجور می‌کند نفس پیر من تو را،
حق داشتی، برو.

#زمستان
می ‌بینمت ز دور و دلم می‌تپد ز شوق،
می‌بینیم برابر و سر بر نمی‌کنی.

#زمستان
کاش کانال رو معرفی کنید:)
با فوروارد کردن یا هرچی 🚶🏻‍♀️😅
ممنونم
این رنج کاهدم که تو نشناختی مرا،
در من ریا نبود، صفا بود هرچه بود؛
من روستاییم؛ نفسم پاک و راستین
باور نمی‌کنم که تو باور نمی‌کنی.

#زمستان
ما مقدس آتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند.

#زمستان
هر تجربه‌ی قدسی، هر آیین دینی، برای دین‌دار یک "آن" دارد. یک "آن" که زمان متوقف می‌شود. صداها گنگ و مبهم می‌شوند و تصویر‌ها مات. رنگ‌ها در هم می‌شوند و جهان از حرکت می‌ایستد.

#کآشوب
... تا بیایم مضمون دعا‌ها را بسنجم از نظر معرفتی، بغل‌دستی‌ام رفته تحت قبه و حاجتش را گرفته و برگشته.

#کآشوب
که بود و کیست دشمنم؟
یگانه دشمن جهان.
هم آشکار، هم نهان‌.
همان روان بی‌امان.
زمان، زمان، زمان، زمان.

#زمستان
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد 🏴
خوشا با خود نشستن نرم نرمک اشکی افشاندن

#زمستان
بیا ببین، بیا ببین،
چه‌سان نبرد می‌کنم
شکفته‌های سبز را
چگونه زرد می‌کنم

#زمستان
ولی زود از لبش جوشید با لبخند ها، تزویر،
تفو بر آن لب و لبخند

#زمستان
من اینجا بس دلم تنگ است.
و هر سازی که می بینم بدآهنگ است.
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بی برگشت بگذاریم؛
ببینیم آسمان "هرکجا" آیا همین رنگ است؟

#زمستان