Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
مشخصات کتاب:
Understanding Utilitarianism
By: Tim Mulgan
Pub: ACUMEN
Year: 2006
عنوان احتمالی اثر به زبان فارسی: درآمدی بر فایده باوری
مترجم: بهنام خداپناه
ناشر: طه
وضعیت: ترجمه شده- در دست چاپ
کتاب حاضر ترجمه ایست مشترک از مجموعه کتابهای آشنایی با جنبشهای تفکر مدرن (Understanding Movements in Modern Thought)، که به نحو خاص به بررسی آراء متفکران جریان موسوم به فایده باوری از آغاز جریان روشنگری می پردازد. نویسنده ی کتاب تیم مُلگان (Tim Mulgan) تحصیلکرده ی دانشگاههای اُتاگو و آکسفورد است، و دکتری خود را با نوشتن رساله ای تحت عنوان «مطالبات نتیجه گرایی» تحت نظارت دِرک پارفیت (Derek Parfit)، برنارد ویلیامز (Bernard Williams) و راجر کریسپ (Roger Crisp) اخذ کرد. وی هم اکنون استاد فلسفه در دانشگاه سَنت اَندروز انگلستان است. ویراستار مجموعه ی انگلیسی جَک رِینولدز (Jack Reynolds) و ناشر کتاب نشر آکیومِن (Acumen) در انگلستان است.
فهرست مطالب کتاب:
1پیشگفتار
2فایده باوری کلاسیک
3براهین فایده باوری
4بهزیستی
5ناعدالتی و مطالبات
6افعال، قوانین و نهادها
7نتیجه گرایی
8کارآمدی
9آینده فایده باوری
Understanding Utilitarianism
By: Tim Mulgan
Pub: ACUMEN
Year: 2006
عنوان احتمالی اثر به زبان فارسی: درآمدی بر فایده باوری
مترجم: بهنام خداپناه
ناشر: طه
وضعیت: ترجمه شده- در دست چاپ
کتاب حاضر ترجمه ایست مشترک از مجموعه کتابهای آشنایی با جنبشهای تفکر مدرن (Understanding Movements in Modern Thought)، که به نحو خاص به بررسی آراء متفکران جریان موسوم به فایده باوری از آغاز جریان روشنگری می پردازد. نویسنده ی کتاب تیم مُلگان (Tim Mulgan) تحصیلکرده ی دانشگاههای اُتاگو و آکسفورد است، و دکتری خود را با نوشتن رساله ای تحت عنوان «مطالبات نتیجه گرایی» تحت نظارت دِرک پارفیت (Derek Parfit)، برنارد ویلیامز (Bernard Williams) و راجر کریسپ (Roger Crisp) اخذ کرد. وی هم اکنون استاد فلسفه در دانشگاه سَنت اَندروز انگلستان است. ویراستار مجموعه ی انگلیسی جَک رِینولدز (Jack Reynolds) و ناشر کتاب نشر آکیومِن (Acumen) در انگلستان است.
فهرست مطالب کتاب:
1پیشگفتار
2فایده باوری کلاسیک
3براهین فایده باوری
4بهزیستی
5ناعدالتی و مطالبات
6افعال، قوانین و نهادها
7نتیجه گرایی
8کارآمدی
9آینده فایده باوری
Forwarded from نشر نی
حرف چامسکی دقیقاً این است که وقتی کشتار انتزاعی ـ بینام و نشانِ هزاران نفر را تحمل میکنیم ولی موارد منفرد نقض حقوق بشر را محکوم میشماریم دچار نوعی ریاکاری هستیم. چرا باید جنایت کیسینجر را در هنگام صدور دستور بمباران نقطه به نقطهی کامبوج که منجر به مرگ دهها هزار تن شد سبکتر از کسانی بدانیم که مسئول ویرانی برجهای دوقلو [ی مرکز تجارت جهانی] بودند؟ آیا علت این نیست که ما قربانی نوعی «فریب اخلاقی» هستیم؟ جزئیات حادثهی هولناک ۱۱ سپتامبر در رسانهها ارائه شد ولی تلویزیون الجزیره را بهخاطر نشان دادن صحنههای کوتاهی از نتایج بمباران فلوجه توسط ایالات متحده و به اتهام همدستی با تروریستها محکوم کردند.
خشونت | اسلاوی ژیژک | ترجمهی علیرضا پاکنهاد
goo.gl/oUsvea
@neypub
خشونت | اسلاوی ژیژک | ترجمهی علیرضا پاکنهاد
goo.gl/oUsvea
@neypub
دِرک پارفیت
تولد: ۱۱ دسامبر ۱۹۴۲ م.، چنگدو، چین
مرگ: ۱ ژانویهٔ ۲۰۱۷ م.
تحصیلات: کالج ایتن، دانشگاه آکسفورد
@BeKhodnotes
تولد: ۱۱ دسامبر ۱۹۴۲ م.، چنگدو، چین
مرگ: ۱ ژانویهٔ ۲۰۱۷ م.
تحصیلات: کالج ایتن، دانشگاه آکسفورد
@BeKhodnotes
دِرک پارفیت [Derek Parfit] یکی از برجسته ترین فیلسوفان معاصر اخلاق جهان در تاریخ اول ژانویه سال نو میلادی امسال (2017) در سن 75 سالگی چشم از جهان فروبست. این فیلسوف بزرگ تنها دو کتاب از خود برجای گذاشت که هر دو در زمره مهمترین و تاثیرگذارترین آثار در حوزه اخلاق و فلسفه شناخته میشوند. یکی (1984) Reasons and Persons، دیگری اثری دو جلدی و بسیار حجیم با عنوان (2011) On What Matters. پارفیت کتاب دو جلدی اخیر را که حدودا روی هم رفته 1400 صفحه میشود پس از مدت حدود سی سال از اثر نخستش به چاپ رساند. به این صورت که نسخه اولیه کتاب را، که یک جلدی بوده، به صورت جزوه در این مدت سی سال تدریس کرده و برای صیقل خوردن هرچه بیشترش، آنرا به فیلسوفان بسیاری داده تا درباره آن نظر بدهند. پس از این مدت زمان طولانی است که کتاب پس از سالها بحث و نقد و نظر در محیط آکادمیک به صورت یک اثر مفصل و دوجلدی به چاپ میرسد.
حدود چهار سال پیش نیز مقاله ای را با همین عنوان از پیتر سینگر ترجمه کردم که در آن زمان، یعنی در زمان انتشار کتاب، سینگر در این مقاله گزارشی را از این کتاب بدست میدهد. نامش جاودان
آيا چيزي اهميت دارد؟
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 28/9/91
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2642767
@BeKhodnotes
حدود چهار سال پیش نیز مقاله ای را با همین عنوان از پیتر سینگر ترجمه کردم که در آن زمان، یعنی در زمان انتشار کتاب، سینگر در این مقاله گزارشی را از این کتاب بدست میدهد. نامش جاودان
آيا چيزي اهميت دارد؟
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
منتشره در روزنامه اعتماد به تاریخ 28/9/91
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2642767
@BeKhodnotes
آيا چيزي اهميت دارد؟
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
پيتر سينگر، استاد زيست اخلاق در دانشگاه پرينستون و استاد شامخ دانشگاه ملبورن، يكي از برجسته ترين اخلاق شناسان معاصر است. اخلاق عملي و آزادي حيوانات: اخلاقي جديد براي رفتار ما با حيوانات از مهم ترين آثار اوست.
آكسفورد- آيا احكام اخلاقي مي توانند درست يا غلط باشند؟ يا آيا اخلاق، سرتاسر، يك مساله صرفا فردي (سوبژكتيو) براي افرادي است كه آن را برمي گزينند، يا شايد براي فرهنگ جامعه يي كه فرد در آن زندگي مي كند؟ ممكن است پاسخ به اين پرسش ها را يافته باشيم. در ميان فيلسوفان، اين ديدگاه كه احكام اخلاقي بيانگر حقايق عيني (ابژكتيو) هستند از دهه 1930 از مد افتاد، يعني زماني كه پوزيتيويست هاي منطقي ادعا كردند از آنجايي كه به نظر نمي رسد هيچ شيوه قابل تحقيقي براي صدق احكام اخلاقي وجود داشته باشد، آنها نمي توانند چيزي بيش از بيان احساسات يا گرايش هاي خود ما باشند. از اين رو، به عنوان مثال، زماني كه ما مي گوييم، «تو نبايد آن كودك را كتك بزني»، همه آن چيزي كه ما درحال بيان آن هستيم عدم رضايت ما از نحوه عمل شما نسبت به آن كودك است، يا تشويق شما به اينكه دست از كتك زدن كودك برداريد. زدن يا نزدن كودك از ناحيه شما متضمن هيچ صدق و كذبي نيست. گرچه اين ديدگاه درباره اخلاق معمولابه چالش كشيده شده است، بيشتر ايرادات از ناحيه متفكران ديني مطرح شده است كه به فرامين خدا متوسل شده اند. استدلالاتي از اين دست جذابیت کمی در جهان عموما سکولار فلسفه غربی دارد. دفاعيه هاي ديگر از حقيقت عيني در حوزه اخلاق به دين متوسل نشد، اما در مقابل اين وضع غالب فلسفي توانست پيشرفت اندكي حاصل كند. اخيرا يك رويداد عظيم فلسفي رخ داده است: انتشار كتاب درباره آنچه اهميت دارد اثر درك پارفيت. پارفيت كه يكي از اعضاي بازنشسته كالج آل سولز در آكسفورد است، تاكنون تنها يك اثر را با عنوان دلايل و اشخاص انتشار داده بود كه در سال 1984 منتشر شد و مورد تحسين بسياري قرار گرفت. استدلالات كاملاسكولار پارفيت، و شيوه فراخ و گسترده يي كه او در آن مواضع جايگزين را مورد بحث و بررسي قرار مي دهد، براي نخستين بار در دهه هاي زماني، ادعاي آن دسته از افرادي را مطرح كرده است كه عيني گروي در اخلاق را به شيوه تدافعي رد مي كنند. درباره آنچه اهميت دارد كتابي است با حجمي هراسناك: يك متن فشرده مستدل در دو مجلد قطور، كه مجموعا بيش از 1400 صفحه است. اما هسته استدلال اصلي كتاب در 400 صفحه آغازين مطرح مي شود كه چالشي برطرف ناشدني براي كنجكاوی عقلی به شمار نمي رود- خصوصا با فرض اينكه پارفيت، در بهترين سنت فلسفه انگليسي زبان، همواره در جهت وضوح مي كوشد، و هرگز در آنجاكه واژگان ساده قابل استفاده هستند از واژگان مبهم استفاده نمي كند. هر جمله آسان است، استدلال روشن است، و پارفيت اغلب از نمونه هاي روشن براي نكات مورد نظر خود استفاده مي كند. از اين رو، كتاب حاضر بحثي عقلاني براي هركسي است كه مي خواهد دركي كلي و نه جزيي و دقيق، از اين مطلب به دست آورد كه آيا حقيقتا چيزي با اهميت، در معناي عيني كلمه، مي تواند وجود داشته باشد.
بيشتر مردم تصور مي كنند كه عقلانيت همواره ابزاري است: عقل تنها مي تواند به ما بگويد كه چگونه آنچه را كه مي خواهيم به دست آوريم، اما خواسته ها و اشتياقات اساسي ما فراسوي استدلال قرار مي گيرند. اما پارفيت در مقابل اين رويه و نگاه دست به استدلال مي زند. همچنان كه ما مي توانيم اين حقيقت را درك كنيم كه 2=1+1، به اين سان مي توانيم بفهميم كه من براي اجتناب از تحمل درد در آينده دليلي دارم، صرف نظر از اينكه خواه اكنون متوجه آن باشم يا نه، يا نسبت به آن اشتياقاتي داشته باشم يا نه، و خواه در آن زمان متحمل درد بشوم يا نه. ما همچنين مي توانيم براي مانع شدن ديگران از درد كشيدن دلايلي داشته باشيم (گرچه نه دلايلي همواره قاطع). اين حقايق بديهي هنجارين اساسي را براي دفاع پارفيت از عيني گروي در اخلاق مهيا مي كنند.
يك استدلال عمده عليه عيني گروي در اخلاق اين مطلب است كه نظر مردم عميقا درباره درست و غلط مغاير يكديگر است، و اين عدم توافق به فيلسوفان نيز تسري پيدا مي كند كه نمي توانند متهم به ناداني يا پريشان گويي شوند. اگر متفكران بزرگي همچون ايمانوئل كانت و جرمي بنتام درباره آنچه ما بايد انجام دهيم همراي نيستند، آيا واقعا مي توان پاسخي كه به شكلي عيني درست باشد به اين پرسش داد؟
@BeKhodnotes
نويسنده: پيتر سينگر
مترجم: بهنام خداپناه
پيتر سينگر، استاد زيست اخلاق در دانشگاه پرينستون و استاد شامخ دانشگاه ملبورن، يكي از برجسته ترين اخلاق شناسان معاصر است. اخلاق عملي و آزادي حيوانات: اخلاقي جديد براي رفتار ما با حيوانات از مهم ترين آثار اوست.
آكسفورد- آيا احكام اخلاقي مي توانند درست يا غلط باشند؟ يا آيا اخلاق، سرتاسر، يك مساله صرفا فردي (سوبژكتيو) براي افرادي است كه آن را برمي گزينند، يا شايد براي فرهنگ جامعه يي كه فرد در آن زندگي مي كند؟ ممكن است پاسخ به اين پرسش ها را يافته باشيم. در ميان فيلسوفان، اين ديدگاه كه احكام اخلاقي بيانگر حقايق عيني (ابژكتيو) هستند از دهه 1930 از مد افتاد، يعني زماني كه پوزيتيويست هاي منطقي ادعا كردند از آنجايي كه به نظر نمي رسد هيچ شيوه قابل تحقيقي براي صدق احكام اخلاقي وجود داشته باشد، آنها نمي توانند چيزي بيش از بيان احساسات يا گرايش هاي خود ما باشند. از اين رو، به عنوان مثال، زماني كه ما مي گوييم، «تو نبايد آن كودك را كتك بزني»، همه آن چيزي كه ما درحال بيان آن هستيم عدم رضايت ما از نحوه عمل شما نسبت به آن كودك است، يا تشويق شما به اينكه دست از كتك زدن كودك برداريد. زدن يا نزدن كودك از ناحيه شما متضمن هيچ صدق و كذبي نيست. گرچه اين ديدگاه درباره اخلاق معمولابه چالش كشيده شده است، بيشتر ايرادات از ناحيه متفكران ديني مطرح شده است كه به فرامين خدا متوسل شده اند. استدلالاتي از اين دست جذابیت کمی در جهان عموما سکولار فلسفه غربی دارد. دفاعيه هاي ديگر از حقيقت عيني در حوزه اخلاق به دين متوسل نشد، اما در مقابل اين وضع غالب فلسفي توانست پيشرفت اندكي حاصل كند. اخيرا يك رويداد عظيم فلسفي رخ داده است: انتشار كتاب درباره آنچه اهميت دارد اثر درك پارفيت. پارفيت كه يكي از اعضاي بازنشسته كالج آل سولز در آكسفورد است، تاكنون تنها يك اثر را با عنوان دلايل و اشخاص انتشار داده بود كه در سال 1984 منتشر شد و مورد تحسين بسياري قرار گرفت. استدلالات كاملاسكولار پارفيت، و شيوه فراخ و گسترده يي كه او در آن مواضع جايگزين را مورد بحث و بررسي قرار مي دهد، براي نخستين بار در دهه هاي زماني، ادعاي آن دسته از افرادي را مطرح كرده است كه عيني گروي در اخلاق را به شيوه تدافعي رد مي كنند. درباره آنچه اهميت دارد كتابي است با حجمي هراسناك: يك متن فشرده مستدل در دو مجلد قطور، كه مجموعا بيش از 1400 صفحه است. اما هسته استدلال اصلي كتاب در 400 صفحه آغازين مطرح مي شود كه چالشي برطرف ناشدني براي كنجكاوی عقلی به شمار نمي رود- خصوصا با فرض اينكه پارفيت، در بهترين سنت فلسفه انگليسي زبان، همواره در جهت وضوح مي كوشد، و هرگز در آنجاكه واژگان ساده قابل استفاده هستند از واژگان مبهم استفاده نمي كند. هر جمله آسان است، استدلال روشن است، و پارفيت اغلب از نمونه هاي روشن براي نكات مورد نظر خود استفاده مي كند. از اين رو، كتاب حاضر بحثي عقلاني براي هركسي است كه مي خواهد دركي كلي و نه جزيي و دقيق، از اين مطلب به دست آورد كه آيا حقيقتا چيزي با اهميت، در معناي عيني كلمه، مي تواند وجود داشته باشد.
بيشتر مردم تصور مي كنند كه عقلانيت همواره ابزاري است: عقل تنها مي تواند به ما بگويد كه چگونه آنچه را كه مي خواهيم به دست آوريم، اما خواسته ها و اشتياقات اساسي ما فراسوي استدلال قرار مي گيرند. اما پارفيت در مقابل اين رويه و نگاه دست به استدلال مي زند. همچنان كه ما مي توانيم اين حقيقت را درك كنيم كه 2=1+1، به اين سان مي توانيم بفهميم كه من براي اجتناب از تحمل درد در آينده دليلي دارم، صرف نظر از اينكه خواه اكنون متوجه آن باشم يا نه، يا نسبت به آن اشتياقاتي داشته باشم يا نه، و خواه در آن زمان متحمل درد بشوم يا نه. ما همچنين مي توانيم براي مانع شدن ديگران از درد كشيدن دلايلي داشته باشيم (گرچه نه دلايلي همواره قاطع). اين حقايق بديهي هنجارين اساسي را براي دفاع پارفيت از عيني گروي در اخلاق مهيا مي كنند.
يك استدلال عمده عليه عيني گروي در اخلاق اين مطلب است كه نظر مردم عميقا درباره درست و غلط مغاير يكديگر است، و اين عدم توافق به فيلسوفان نيز تسري پيدا مي كند كه نمي توانند متهم به ناداني يا پريشان گويي شوند. اگر متفكران بزرگي همچون ايمانوئل كانت و جرمي بنتام درباره آنچه ما بايد انجام دهيم همراي نيستند، آيا واقعا مي توان پاسخي كه به شكلي عيني درست باشد به اين پرسش داد؟
@BeKhodnotes
واكنش پارفيت به اين جريان استدلال او را رهنمون به طرح ادعايي مي كند كه شايد حتي از دفاعيه اش از عيني گروي در اخلاق نيز متهورانه تر باشد. او سه نظريه برجسته را درباره آنچه ما بايد انجام دهيم ملاحظه مي كند-يكي كه از كانت نتيجه مي شود، يكي ديگر كه از سنت قرارداد اجتماعي هابز، لاك، روسو و فيلسوفان معاصري همچون جان رالز و تي. ام اِسكانلون برمي آيد، و ديگري كه از فايده باوري (utilitarianism) بنتام نتيجه مي شود- و اين گونه استدلال مي كند كه نظريه هاي كانتي و قرارداد اجتماعي براي اينكه قابل دفاع باشند بايد مورد تجديد نظر قرار گيرند. سپس او استدلال مي كند كه اين نظريه هاي مورد تجديدنظر قرار گرفته منطبق با شكل خاصي از نتيجه گرايي (consequentalism) هستند، كه نظريه يي است شبيه به خانواده فراخ فايده باوري. اگر حق با پارفيت باشد، در مقايسه با آنچه همگي ما فكر مي كنيم، عدم توافق بسيار اندكي ميان نظريه هاي صريحا متعارض اخلاقي وجود دارد. مدافعان هركدام از اين نظريه ها، بنا بر عبارت صريح پارفيت، «قله يي يكسان را از سويه هاي متفاوت مي پيمايند». خوانندگاني كه در «درباره آنچه اهميت دارد» در جست وجوي پاسخي به پرسش مطرح شده از عنوان كتاب هستند، ممكن است نااميد شوند. علاقه واقعي پارفيت مبارزه با ذهني گروي و پوچ گرايي (نيهيليسم) است. اگر او نتواند نشان دهد كه عيني گروي صادق است، آن گونه كه خود باور دارد، ديگر هيچ چيزي اهميت ندارد. وقتي پارفيت پرسش «چه چيزي اهميت دارد» را مطرح مي كند، پاسخ ممكن است به شكل عجيبي آشكار به نظر رسد. به عنوان مثال او به ما مي گويد، آنچه اكنون بيشتر از همه چیز اهميت دارد از اين قرار است كه «ما مردم ثروتمند دست از برخي تفريحات مان برداريم، مانع از گرم شدن بيش از اندازه جو زمين شويم و به شيوه هاي گوناگون مراقب اين سياره باشيم، براي آنكه حمايت از زندگي هوشمند ادامه يابد». بيشتر ما پيشتر به چنين نتيجه يي رسيده ايم. آنچه ما از اثر پارفيت به دست مي آوريم عبارت است از امكان دفاع از اين دعاوي اخلاقي و دعاوي ديگر به عنوان حقايق عيني.
منبع مقاله:
https://www.project-syndicate.org/commentary/does-anything-matter?barrier=true
@BeKhodnotes
منبع مقاله:
https://www.project-syndicate.org/commentary/does-anything-matter?barrier=true
@BeKhodnotes
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من گرفتم که قمار از همه عالم بردی
دست آخر همه را باخته می باید رفت
این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست
بار هستی ز خود انداخته می باید رفت
صائب تبریزی - غزل شمارهٔ ۱۶۳۴
✨ → @sedanet
دست آخر همه را باخته می باید رفت
این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست
بار هستی ز خود انداخته می باید رفت
صائب تبریزی - غزل شمارهٔ ۱۶۳۴
✨ → @sedanet
Shahr Khali - www.CAmusic.ir
Negar Khalva
از معدود موسیقیهای فولکلور (تاجیکی!) که شعر و ملودی اش عجیب به دل می نیشیند
شوپنهاور و فروید
جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
درونمایه های اصلی فرویدیسم عبارتند از، میل جنسی، سرکوب [repression] و ناخودآگاه [the unconscious]. هرکدام از اینها، به نحو برجسته ای نیز توسط شوپنهاور مورد تامل قرار گرفته و به شیوه ای یکسان با، یا حداقل قدری مشابه، شیوه مورد نظر فروید مورد بحث قرار گرفته اند.
یکی از چالش برانگیزترین فرضهای شوپنهاور این فرض اوست که شخصیت امری فطری و غیرقابل تغییر است. اما، این فرض او به این معنا نیست که زندگیهای ما یکسره "طبیعی"اند. طبق ملاحظه او، برعکس، آنها بیشتر برآیندِ شخصیتی "زیگزاگی یا کج و معوج" هستند، که فاقد لطف، انسجام و "استحکام" است. دلیل آن این است که ما اکثرا شخصیتهای خود را نمی شناسیم. ما در راه وظایفی می کوشیم که، برای نمونه، برای شخصیتهای ما "بسیار شریف" باشند، و اجازه می دهیم که خویشتن-شناسیِ خودِ ما بوسیله دیگران معین گردد و بدین وسیله خود را به طرحهایی متعهد میکنیم که هیچ مهارت و سلیقه ای در آنها نداریم (ج خ ب:5-303).
دلیل اینکه بیشتر زندگیها چنین اند این است که دست یافتن به خود-شناسی بسیار دشوار است. و دلیل اصلی این مسئله ناشی از حس نیاز به احترام به خود [self-esteem] است، نیازی که (در اینجا شوپنهاورعبارتی را از لاراشِفوکو [La Rochefoucauld] نقل می کند) "از زیرک ترین انسانِ عالم زیرک تر" (ج خ ب:210) است. چرا که ما نیازمند این هستیم که به خویشتنِ خویش خوش گمان باشیم—زیرا، بنابر اصطلاحات فرویدی، "فراخود" [superego] در ما با تربیتهای اجتماعی و خانوادگی جاسازی میشود— [و اینگونه است که] امیالِ پستْ سرکوب شده و از ورود آنها به "آگاهیِ آشکار" خودداری میشود: "عقل قرار نیست هرچیزی را درباره [آنها] بداند . . . از آنجاییکه نظر مثبتی که ما از خود داریم در این صورت به نحو گریزناپذیری خدشه دار خواهد شد" (ج خ ب II: 10-209). این بدان معناست که ما اغلب تنها به شکلی کاملا تصادفی و دیرتر از موقع به کشف آن چیزی نائل میشویم که حقیقتا بدان میل داشته و از آن می هراسیم. آن برای نمونه، چه بسا تنها حسِ "سرور آمیخته با شرمی" از شنیدن مرگ یک خویشاوند باشد که ما وارث او محسوب میشویم، حسی که ما را از میلی مطلع میسازد که به شکلی ناخودآگاه برای سالها در ما پوشیده مانده بود (ج ب خ I: 210). و چه بسا تنها تاملی اندیشمندانه بر این واقعیت باشد که خطاهای محاسباتی ما غالبا به نفع خود ماست که ما را نسبت به "گرایشی ناخودآگاه برای تقلیل بدهی و افزایش طلبِ خود" (ج خ ب II:218)، و نه ناراستیِ آگاهانه، مطلع می سازد. و چه بسا تنها آگاهی یی باشد که رویدادهای ظاهرا شتابزده در واقع عبارتند از "افعالی که به شکلی مخفیانه لحاظ شده اند" ("لغزشهای زبانی فرویدی") ["Freudian slips"] که آشکار میسازد که فرد طبق انگیزه ای عمل کرده که از اذعان بدان خودداری کرده است (ج خ ب II:296).
این متون نشان از آن دارد که ایده فرویدیِ سرکوب، همراه با ایده های متضایفی همچون ناخودآگاه به عنوان منبعِ امیالِ سرکوب شده و فراخود به عنوان آفریننده نیاز به سرکوب، همگی آشکارا بوسیله شوپنهاور مورد پیش بینی قرار گرفته بودند. و این ایده که اتفاقاتِ ظاهری در واقع می توانند افعالی تعمدی با اهدافی ناخودآگاه باشند نیز همینگونه است.
قلمرو دیگر در بررسیِ زندگی ذهنی از سوی شوپنهاور که در آن مفهوم سرکوب را بدان نحو که فروید پیش بینی میکند به کار می بندد، بحث او راجع به جنون است. به گفته او، جنون، بیماری حافظه است. ذهنی که از برخی آسیبهای سخت رنج می کشد—شاید، برای نمونه سوءاستفاده جنسی بوسیله پدر—رخداد خودش از حافظه را از میان می برد و سپس، برای آنکه استمراری متقاعد کننده را بیافریند، افسانه هایی را برای پر کردن شکافهای حاصل می پروراند. (ج خ ب I:192-3) (شوپنهاور، به شیوه ای ملایم، پیشنهاد می کند که، چنین فرایندی برای همه ما آشناست. ما همگی بدین سو متمایلیم که توجه خویش را از اموری که بسیار دردناک یا تحقیرآمیزند منحرف سازیم. همگیِ ما با "تقلای لجوجانه برای خلاص شدن از دست ذهن" و حتی با "گنجاندنِ [افکار] در ذهن" آشنا هستیم. جنون، در معنای موردنظر هانا آرنت [Hannah Arendt] از این واژه، امری است "مرسوم"، تنها نسخه ای افراطی از آنچه همه ما اندکی به انجام آن مبادرت میورزیم.)
پیش بینیِ نهایی شوپنهاور راجع به آنچه بعدها فروید گفت، میل جنسی است. همچناکه فروید بر این باور است که انگیزه واقعیِ بخشِ اعظم افعالِ بشری میلِ جنسی یی است که فرد بدان معترف نیست، شوپنهاورنیز بر این باور است که:
@BeKhodnotes
جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
درونمایه های اصلی فرویدیسم عبارتند از، میل جنسی، سرکوب [repression] و ناخودآگاه [the unconscious]. هرکدام از اینها، به نحو برجسته ای نیز توسط شوپنهاور مورد تامل قرار گرفته و به شیوه ای یکسان با، یا حداقل قدری مشابه، شیوه مورد نظر فروید مورد بحث قرار گرفته اند.
یکی از چالش برانگیزترین فرضهای شوپنهاور این فرض اوست که شخصیت امری فطری و غیرقابل تغییر است. اما، این فرض او به این معنا نیست که زندگیهای ما یکسره "طبیعی"اند. طبق ملاحظه او، برعکس، آنها بیشتر برآیندِ شخصیتی "زیگزاگی یا کج و معوج" هستند، که فاقد لطف، انسجام و "استحکام" است. دلیل آن این است که ما اکثرا شخصیتهای خود را نمی شناسیم. ما در راه وظایفی می کوشیم که، برای نمونه، برای شخصیتهای ما "بسیار شریف" باشند، و اجازه می دهیم که خویشتن-شناسیِ خودِ ما بوسیله دیگران معین گردد و بدین وسیله خود را به طرحهایی متعهد میکنیم که هیچ مهارت و سلیقه ای در آنها نداریم (ج خ ب:5-303).
دلیل اینکه بیشتر زندگیها چنین اند این است که دست یافتن به خود-شناسی بسیار دشوار است. و دلیل اصلی این مسئله ناشی از حس نیاز به احترام به خود [self-esteem] است، نیازی که (در اینجا شوپنهاورعبارتی را از لاراشِفوکو [La Rochefoucauld] نقل می کند) "از زیرک ترین انسانِ عالم زیرک تر" (ج خ ب:210) است. چرا که ما نیازمند این هستیم که به خویشتنِ خویش خوش گمان باشیم—زیرا، بنابر اصطلاحات فرویدی، "فراخود" [superego] در ما با تربیتهای اجتماعی و خانوادگی جاسازی میشود— [و اینگونه است که] امیالِ پستْ سرکوب شده و از ورود آنها به "آگاهیِ آشکار" خودداری میشود: "عقل قرار نیست هرچیزی را درباره [آنها] بداند . . . از آنجاییکه نظر مثبتی که ما از خود داریم در این صورت به نحو گریزناپذیری خدشه دار خواهد شد" (ج خ ب II: 10-209). این بدان معناست که ما اغلب تنها به شکلی کاملا تصادفی و دیرتر از موقع به کشف آن چیزی نائل میشویم که حقیقتا بدان میل داشته و از آن می هراسیم. آن برای نمونه، چه بسا تنها حسِ "سرور آمیخته با شرمی" از شنیدن مرگ یک خویشاوند باشد که ما وارث او محسوب میشویم، حسی که ما را از میلی مطلع میسازد که به شکلی ناخودآگاه برای سالها در ما پوشیده مانده بود (ج ب خ I: 210). و چه بسا تنها تاملی اندیشمندانه بر این واقعیت باشد که خطاهای محاسباتی ما غالبا به نفع خود ماست که ما را نسبت به "گرایشی ناخودآگاه برای تقلیل بدهی و افزایش طلبِ خود" (ج خ ب II:218)، و نه ناراستیِ آگاهانه، مطلع می سازد. و چه بسا تنها آگاهی یی باشد که رویدادهای ظاهرا شتابزده در واقع عبارتند از "افعالی که به شکلی مخفیانه لحاظ شده اند" ("لغزشهای زبانی فرویدی") ["Freudian slips"] که آشکار میسازد که فرد طبق انگیزه ای عمل کرده که از اذعان بدان خودداری کرده است (ج خ ب II:296).
این متون نشان از آن دارد که ایده فرویدیِ سرکوب، همراه با ایده های متضایفی همچون ناخودآگاه به عنوان منبعِ امیالِ سرکوب شده و فراخود به عنوان آفریننده نیاز به سرکوب، همگی آشکارا بوسیله شوپنهاور مورد پیش بینی قرار گرفته بودند. و این ایده که اتفاقاتِ ظاهری در واقع می توانند افعالی تعمدی با اهدافی ناخودآگاه باشند نیز همینگونه است.
قلمرو دیگر در بررسیِ زندگی ذهنی از سوی شوپنهاور که در آن مفهوم سرکوب را بدان نحو که فروید پیش بینی میکند به کار می بندد، بحث او راجع به جنون است. به گفته او، جنون، بیماری حافظه است. ذهنی که از برخی آسیبهای سخت رنج می کشد—شاید، برای نمونه سوءاستفاده جنسی بوسیله پدر—رخداد خودش از حافظه را از میان می برد و سپس، برای آنکه استمراری متقاعد کننده را بیافریند، افسانه هایی را برای پر کردن شکافهای حاصل می پروراند. (ج خ ب I:192-3) (شوپنهاور، به شیوه ای ملایم، پیشنهاد می کند که، چنین فرایندی برای همه ما آشناست. ما همگی بدین سو متمایلیم که توجه خویش را از اموری که بسیار دردناک یا تحقیرآمیزند منحرف سازیم. همگیِ ما با "تقلای لجوجانه برای خلاص شدن از دست ذهن" و حتی با "گنجاندنِ [افکار] در ذهن" آشنا هستیم. جنون، در معنای موردنظر هانا آرنت [Hannah Arendt] از این واژه، امری است "مرسوم"، تنها نسخه ای افراطی از آنچه همه ما اندکی به انجام آن مبادرت میورزیم.)
پیش بینیِ نهایی شوپنهاور راجع به آنچه بعدها فروید گفت، میل جنسی است. همچناکه فروید بر این باور است که انگیزه واقعیِ بخشِ اعظم افعالِ بشری میلِ جنسی یی است که فرد بدان معترف نیست، شوپنهاورنیز بر این باور است که:
@BeKhodnotes
"در کنار عشق به حیات . . . [میل جنسی] خود را . . . به عنوان نیرومندترین و فعالترین همه انگیزه ها نشان می دهد، و به شکلی بی وقفه ادعای مالکیتِ نیمی از نیروها و افکار بخش جوانترِ بشریت را دارد. چنین چیزی تقریبا هدف غایی همه کوششهای انسانی است؛ و تاثیر ناخوشایندی بر مهمترین امور گذاشته، و هر ساعت جدی ترین اشتغالات را از هم گسیخته، و گهگاه نیز برای برهه ای حتی بزرگترین اذهان را مبهوت خود می سازد. آن در زورچپان کردن خود با زوائدش خواه بر مذاکراتِ سیاستمداران [مونیکا لِوینسکی؟] و خواه بر پژوهشهای عالمانه اندک درنگی نمی ورزد. میداند که چگونه زیرزیرکی طُره ها و جملاتِ عاشقانه خود را حتی بر اوراق اداری و یا نوشته های فلسفی بپراکند" (ج خ ب II:533).
فروید به این مساله اذعان دارد که همه ایده های اصلی او بوسیله شوپنهاور مورد پیش بینی قرار گرفته بود اما این امر را که او در آرائش متاثر از شوپنهاور بوده منکر میشود. او، برای نمونه ادعا می کند که،
"نظریه سرکوب را من یقینا به شکلی مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. من هیچگونه تاثیری را نمی شناسم که مرا به هر شکلی به سوی آن سوق داده باشد، و من مشتاق بودم که اصل این ایده برای من باشد تا اینکه اُ.رَنک [O.Rank] متنی از کتاب جهان به مثابه خواست و بازنمود [World as Will and Representation] شوپنهاور را به من نشان داد که فیلسوف در آنجا در تقلای بدست دادن تبیینی برای جنون است. آنچه او در آنجا راجع به کوشش علیه قبول بخشِ دردناک حقیقت بیان می کند به شکل کاملی با محتوای نظریه من راجع به سرکوب موافقت دارد که بار دگر می بایست از او به خاطر امکان کشف آنچیزی سپاسگزار باشم که از آن اطلاعی نداشتم. مطمئن باشید، دیگرانی این متن را مطالعه کرده و از نظر گذرانیده اند آنهم بدون اینکه به چنین کشفی نائل گردند، و شاید چنین چیزی نیز می توانست برای من رخ دهد اگر من نیز، سالها پیش، غرق در مطالعه نوشته های فلسفی می شدم. در سالیان گذشته من نیز لذت بزرگ مطالعه آثار نیچه را با این انگیزه آگاهانه بر خویشتن حرام کردم که نمی خواستم دیدگاههای روانکاوانه من بوسیله هیچ ایده از پیش مفروض انگاشته ای مختل گردد. از اینرو، بایستی مهیای واگذاردن همه دعاوی پیشین در مواردِ بسیاری شوم که در آنها پژوهشهای طاقت فرسای روانکاوانه تنها می تواند مویّد بصیرتهایی باشد که به نحو شهودی بوسیله فیلسوفان بدست آمده بود. نظریه سرکوب ستونی است که بر آن عمارتِ روانکاوی آرام می گیرد. این نظریه حقیقتا ضروری ترین بخش آن به شمار می رود . . . . " (زیگموند فروید ، تاریخ جنبش روانکاوی، بخش اول)
فروید در جای دیگری می نویسد که "«خواستِ» ناخودآگاهِ شوپنهاور معادل رانه های [drives] روانشناختیِ روانکاوی است" و او را به خاطر اینکه "باعث میشود انسانها را در واژگانِ فراموش ناشدنیِ معنای همچنان کم ارزش گذاری شده رانه های جنسی شان به یاد آوریم" می ستاید.
گرچه چنین چیزی از سوی فروید به نظر بسیار بخشاینده می نماید اما در حقیقت سخنان او قطع به یقین فاقد صداقت اند.
اولین نکته این است که در وین، یعنی آنجاکه فروید، همچون ویتگنشتاین [Wittgenstein]، رشد و نمو یافت، هرکسی، معرفتی حداقل دست دومی از فلسفه شوپنهاور و خاصه اندیشه های او راجع به میل جنسی داشت. این تاحدی به این خاطر بود که مردم شوپنهاور می خواندند، و تاحدی نیز به خاطر کتاب فلسفه ناخودآگاه [Philosophy of the Unconscious] ادوارد فَن هارتمان [Eduard von Hartmann]. این کتابِ اکنون فراموش شده، بوسیله کسی به نگارش در آمده بود که خود را شاگرد شوپنهاور می دانست، و در ربع آخر قرن نوزدهم از شهرتی شگرف برخوردار شد، و در فرایند جهانی کردنِ ایده های او سهمی ایفا کرد.
نکته دوم اینکه فروید برای اینکه لذت مطالعه فیلسوفانی همچون نیچه [Nietzsche] را به خاطر آنکه به روانکاوی یی بدون پیش فرضها نائل گردد برخود حرام سازد، باید، در سطحی، میدانسته که از کدام فیلسوفان اجتناب کند. به دیگر بیان، فروید، در متن بالا، در حال سرکوب آشنایی قبلی خود با فلسفه با انگیزه ناخودآگاهِ افزودن به ابتکار خویش در نظریاتش است. این تحلیلِ روانیِ فروید بوسیله کتاب اف.جی.سولووِی [F.J.sulloway] درباره فروید پشتیبانی میشود. سولووِی در کتاب خویش به این نکته اشاره می کند که، در واقع فروید در دوران جوانی اش در سمیناری در وین حضور پیدا کرده بود که در آن به فلسفه شوپنهاور و نیچه پرداخته شده بود.
«ج خ ب»: مخفف جهان به مثابه خواست و بازنمود
منبع: Schopenhauer , by: Julian young(Routledge 2005).(pp.238-41)
متن کامل این کتاب توسط نشر ققنوس و به ترجمه حسن امیری آراء منتشر گردیده است. ترجمه فعلی حدود 6 سال قبل، از این بخش کتاب صورت گرفته بود که اکنون با اندکی بازبینی و ویرایش منتشر گردیده است.
@BeKhodnotes
فروید به این مساله اذعان دارد که همه ایده های اصلی او بوسیله شوپنهاور مورد پیش بینی قرار گرفته بود اما این امر را که او در آرائش متاثر از شوپنهاور بوده منکر میشود. او، برای نمونه ادعا می کند که،
"نظریه سرکوب را من یقینا به شکلی مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. من هیچگونه تاثیری را نمی شناسم که مرا به هر شکلی به سوی آن سوق داده باشد، و من مشتاق بودم که اصل این ایده برای من باشد تا اینکه اُ.رَنک [O.Rank] متنی از کتاب جهان به مثابه خواست و بازنمود [World as Will and Representation] شوپنهاور را به من نشان داد که فیلسوف در آنجا در تقلای بدست دادن تبیینی برای جنون است. آنچه او در آنجا راجع به کوشش علیه قبول بخشِ دردناک حقیقت بیان می کند به شکل کاملی با محتوای نظریه من راجع به سرکوب موافقت دارد که بار دگر می بایست از او به خاطر امکان کشف آنچیزی سپاسگزار باشم که از آن اطلاعی نداشتم. مطمئن باشید، دیگرانی این متن را مطالعه کرده و از نظر گذرانیده اند آنهم بدون اینکه به چنین کشفی نائل گردند، و شاید چنین چیزی نیز می توانست برای من رخ دهد اگر من نیز، سالها پیش، غرق در مطالعه نوشته های فلسفی می شدم. در سالیان گذشته من نیز لذت بزرگ مطالعه آثار نیچه را با این انگیزه آگاهانه بر خویشتن حرام کردم که نمی خواستم دیدگاههای روانکاوانه من بوسیله هیچ ایده از پیش مفروض انگاشته ای مختل گردد. از اینرو، بایستی مهیای واگذاردن همه دعاوی پیشین در مواردِ بسیاری شوم که در آنها پژوهشهای طاقت فرسای روانکاوانه تنها می تواند مویّد بصیرتهایی باشد که به نحو شهودی بوسیله فیلسوفان بدست آمده بود. نظریه سرکوب ستونی است که بر آن عمارتِ روانکاوی آرام می گیرد. این نظریه حقیقتا ضروری ترین بخش آن به شمار می رود . . . . " (زیگموند فروید ، تاریخ جنبش روانکاوی، بخش اول)
فروید در جای دیگری می نویسد که "«خواستِ» ناخودآگاهِ شوپنهاور معادل رانه های [drives] روانشناختیِ روانکاوی است" و او را به خاطر اینکه "باعث میشود انسانها را در واژگانِ فراموش ناشدنیِ معنای همچنان کم ارزش گذاری شده رانه های جنسی شان به یاد آوریم" می ستاید.
گرچه چنین چیزی از سوی فروید به نظر بسیار بخشاینده می نماید اما در حقیقت سخنان او قطع به یقین فاقد صداقت اند.
اولین نکته این است که در وین، یعنی آنجاکه فروید، همچون ویتگنشتاین [Wittgenstein]، رشد و نمو یافت، هرکسی، معرفتی حداقل دست دومی از فلسفه شوپنهاور و خاصه اندیشه های او راجع به میل جنسی داشت. این تاحدی به این خاطر بود که مردم شوپنهاور می خواندند، و تاحدی نیز به خاطر کتاب فلسفه ناخودآگاه [Philosophy of the Unconscious] ادوارد فَن هارتمان [Eduard von Hartmann]. این کتابِ اکنون فراموش شده، بوسیله کسی به نگارش در آمده بود که خود را شاگرد شوپنهاور می دانست، و در ربع آخر قرن نوزدهم از شهرتی شگرف برخوردار شد، و در فرایند جهانی کردنِ ایده های او سهمی ایفا کرد.
نکته دوم اینکه فروید برای اینکه لذت مطالعه فیلسوفانی همچون نیچه [Nietzsche] را به خاطر آنکه به روانکاوی یی بدون پیش فرضها نائل گردد برخود حرام سازد، باید، در سطحی، میدانسته که از کدام فیلسوفان اجتناب کند. به دیگر بیان، فروید، در متن بالا، در حال سرکوب آشنایی قبلی خود با فلسفه با انگیزه ناخودآگاهِ افزودن به ابتکار خویش در نظریاتش است. این تحلیلِ روانیِ فروید بوسیله کتاب اف.جی.سولووِی [F.J.sulloway] درباره فروید پشتیبانی میشود. سولووِی در کتاب خویش به این نکته اشاره می کند که، در واقع فروید در دوران جوانی اش در سمیناری در وین حضور پیدا کرده بود که در آن به فلسفه شوپنهاور و نیچه پرداخته شده بود.
«ج خ ب»: مخفف جهان به مثابه خواست و بازنمود
منبع: Schopenhauer , by: Julian young(Routledge 2005).(pp.238-41)
متن کامل این کتاب توسط نشر ققنوس و به ترجمه حسن امیری آراء منتشر گردیده است. ترجمه فعلی حدود 6 سال قبل، از این بخش کتاب صورت گرفته بود که اکنون با اندکی بازبینی و ویرایش منتشر گردیده است.
@BeKhodnotes
Audio
SONGSARA.NET
یک موسیقی شرقی بسیار زیبا با نوای مسحورکننده دانسو [Danso] فلوت کره ای
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
🍂شوپنهاور و فروید🍂
جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
پیش بینیِ نهایی شوپنهاور راجع به آنچه بعدها فروید گفت، میل جنسی است. همچناکه فروید بر این باور است که انگیزه واقعیِ بخشِ اعظم افعالِ بشری میلِ جنسی یی است که فرد بدان معترف نیست، شوپنهاورنیز بر این باور است که:
"در کنار عشق به حیات . . . [میل جنسی] خود را . . . به عنوان نیرومندترین و فعالترین همه انگیزه ها نشان می دهد، و به شکلی بی وقفه ادعای مالکیتِ نیمی از نیروها و افکار بخش جوانترِ بشریت را دارد. چنین چیزی تقریبا هدف غایی همه کوششهای انسانی است؛ و تاثیر ناخوشایندی بر مهمترین امور گذاشته، و هر ساعت جدی ترین اشتغالات را از هم گسیخته، و گهگاه نیز برای برهه ای حتی بزرگترین اذهان را مبهوت خود می سازد. آن در زورچپان کردن خود با زوائدش خواه بر مذاکراتِ سیاستمداران [مونیکا لِوینسکی؟] و خواه بر پژوهشهای عالمانه اندک درنگی نمی ورزد. میداند که چگونه زیرزیرکی طُره ها و جملاتِ عاشقانه خود را حتی بر اوراق اداری و یا نوشته های فلسفی بپراکند" (ج خ ب II:533).
فروید درباره اثرپذیری خود در نظریاتش از شوپنهاور میگوید:
"نظریه سرکوب را من یقینا به شکلی مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. من هیچگونه تاثیری را نمی شناسم که مرا به هر شکلی به سوی آن سوق داده باشد، و من مشتاق بودم که اصل این ایده برای من باشد تا اینکه اُ.رَنک [O.Rank] متنی از کتاب جهان به مثابه خواست و بازنمود [World as Will and Representation] شوپنهاور را به من نشان داد که فیلسوف در آنجا در تقلای بدست دادن تبیینی برای جنون است. آنچه او در آنجا راجع به کوشش علیه قبول بخشِ دردناک حقیقت بیان می کند به شکل کاملی با محتوای نظریه من راجع به سرکوب موافقت دارد که بار دگر می بایست از او به خاطر امکان کشف آنچیزی سپاسگزار باشم که از آن اطلاعی نداشتم. مطمئن باشید، دیگرانی این متن را مطالعه کرده و از نظر گذرانیده اند آنهم بدون اینکه به چنین کشفی نائل گردند، و شاید چنین چیزی نیز می توانست برای من رخ دهد اگر من نیز، سالها پیش، غرق در مطالعه نوشته های فلسفی می شدم. در سالیان گذشته من نیز لذت بزرگ مطالعه آثار نیچه را با این انگیزه آگاهانه بر خویشتن حرام کردم که نمی خواستم دیدگاههای روانکاوانه من بوسیله هیچ ایده از پیش مفروض انگاشته ای مختل گردد. از اینرو، بایستی مهیای واگذاردن همه دعاوی پیشین در مواردِ بسیاری شوم که در آنها پژوهشهای طاقت فرسای روانکاوانه تنها می تواند مویّد بصیرتهایی باشد که به نحو شهودی بوسیله فیلسوفان بدست آمده بود. نظریه سرکوب ستونی است که بر آن عمارتِ روانکاوی آرام می گیرد. این نظریه حقیقتا ضروری ترین بخش آن به شمار می رود . . . . " (زیگموند فروید ، تاریخ جنبش روانکاوی، بخش اول)
متن کامل 👇
✨ → goo.gl/joLQ1g
@Bekhodnotes | @sedanet
جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
پیش بینیِ نهایی شوپنهاور راجع به آنچه بعدها فروید گفت، میل جنسی است. همچناکه فروید بر این باور است که انگیزه واقعیِ بخشِ اعظم افعالِ بشری میلِ جنسی یی است که فرد بدان معترف نیست، شوپنهاورنیز بر این باور است که:
"در کنار عشق به حیات . . . [میل جنسی] خود را . . . به عنوان نیرومندترین و فعالترین همه انگیزه ها نشان می دهد، و به شکلی بی وقفه ادعای مالکیتِ نیمی از نیروها و افکار بخش جوانترِ بشریت را دارد. چنین چیزی تقریبا هدف غایی همه کوششهای انسانی است؛ و تاثیر ناخوشایندی بر مهمترین امور گذاشته، و هر ساعت جدی ترین اشتغالات را از هم گسیخته، و گهگاه نیز برای برهه ای حتی بزرگترین اذهان را مبهوت خود می سازد. آن در زورچپان کردن خود با زوائدش خواه بر مذاکراتِ سیاستمداران [مونیکا لِوینسکی؟] و خواه بر پژوهشهای عالمانه اندک درنگی نمی ورزد. میداند که چگونه زیرزیرکی طُره ها و جملاتِ عاشقانه خود را حتی بر اوراق اداری و یا نوشته های فلسفی بپراکند" (ج خ ب II:533).
فروید درباره اثرپذیری خود در نظریاتش از شوپنهاور میگوید:
"نظریه سرکوب را من یقینا به شکلی مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. من هیچگونه تاثیری را نمی شناسم که مرا به هر شکلی به سوی آن سوق داده باشد، و من مشتاق بودم که اصل این ایده برای من باشد تا اینکه اُ.رَنک [O.Rank] متنی از کتاب جهان به مثابه خواست و بازنمود [World as Will and Representation] شوپنهاور را به من نشان داد که فیلسوف در آنجا در تقلای بدست دادن تبیینی برای جنون است. آنچه او در آنجا راجع به کوشش علیه قبول بخشِ دردناک حقیقت بیان می کند به شکل کاملی با محتوای نظریه من راجع به سرکوب موافقت دارد که بار دگر می بایست از او به خاطر امکان کشف آنچیزی سپاسگزار باشم که از آن اطلاعی نداشتم. مطمئن باشید، دیگرانی این متن را مطالعه کرده و از نظر گذرانیده اند آنهم بدون اینکه به چنین کشفی نائل گردند، و شاید چنین چیزی نیز می توانست برای من رخ دهد اگر من نیز، سالها پیش، غرق در مطالعه نوشته های فلسفی می شدم. در سالیان گذشته من نیز لذت بزرگ مطالعه آثار نیچه را با این انگیزه آگاهانه بر خویشتن حرام کردم که نمی خواستم دیدگاههای روانکاوانه من بوسیله هیچ ایده از پیش مفروض انگاشته ای مختل گردد. از اینرو، بایستی مهیای واگذاردن همه دعاوی پیشین در مواردِ بسیاری شوم که در آنها پژوهشهای طاقت فرسای روانکاوانه تنها می تواند مویّد بصیرتهایی باشد که به نحو شهودی بوسیله فیلسوفان بدست آمده بود. نظریه سرکوب ستونی است که بر آن عمارتِ روانکاوی آرام می گیرد. این نظریه حقیقتا ضروری ترین بخش آن به شمار می رود . . . . " (زیگموند فروید ، تاریخ جنبش روانکاوی، بخش اول)
متن کامل 👇
✨ → goo.gl/joLQ1g
@Bekhodnotes | @sedanet
صدانت
شوپنهاور و فروید • صدانت
شوپنهاور و فروید | درونمایه های اصلی فرویدیسم عبارتند از، میل جنسی، سرکوب [repression] و ناخودآگاه [the unconscious]. هرکدام از اینها، به نحو برجسته...
دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
دوره 10 جلسه ای مهارتهای ترجمه درعلوم انسانی با تدریس بهنام خداپناه اگر کسی از دوستان تاکنون موفق به ثبتنام نگردیده اند با آی دی تلگرامی زیر تماس حاصل کنند: @born1987 مهلت ثبتنام: تا 10 دی ماه
قابل توجه دوستان شرکت کننده در کارگاه مهارتهای ترجمه
کارگاه مهارتهای ترجمه زینپس از ساعت یک و نیم الی سه و نیم روزهای پنجشنبه در جهاد دانشگاهی واحد علامه طباطبایی برگزار خواهد شد.
با تشکر
کارگاه مهارتهای ترجمه زینپس از ساعت یک و نیم الی سه و نیم روزهای پنجشنبه در جهاد دانشگاهی واحد علامه طباطبایی برگزار خواهد شد.
با تشکر
همیشه این دروغگو نیست که خاطی محسوب میشود, بل تا دروغی درخواست و تقاضا نشود دروغی هم گفته ناید. سهم مفعول دروغ کمتر از فاعل آن نیست؛ اصل اقتصادی عرضه تابع تقاضاست کم در تبیین بسیاری از پدیده های هنجارین موضوعیت ندارد!
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
"مردم در انتظار چیزهای بهتر می زیند. . . . از سوی دیگر، زمان حال تنها سرسری گرفته شده، هیچ انگاشته شده، و صرفا به عنوان راهی برای رسیدن به غایت بدان نگریسته می شود. از اینرو زمانیکه بیشتر مردم در پایان زندگی هایشان به عقب می نگرند، خواهند یافت که سراسر به شکلی فی ما بین [یعنی بین زمان حال و انتظار برای غایتی که در زمان آینده قرار است بدان نائل شوند] زیسته اند؛ آنها اگر بدانند خودِ آنچیزی که مجاز می دیدند به عنوان امری بی بها و ناخوشایند بگذرد درست همان زندگی خودشان بوده، دقیقا همانی که در انتظار آن زندگی کرده بودند، متعجب خواهند شد." (Parerga and Paralipomena II: 258-86)
آرتور شوپنهاور. به نقل از The Death of God and The Meaning of Life، by: Julian Young،p. 196 ترجمه بهنام خداپناه
@BeKhodnotes
آرتور شوپنهاور. به نقل از The Death of God and The Meaning of Life، by: Julian Young،p. 196 ترجمه بهنام خداپناه
@BeKhodnotes
داستایوفسکی گفته بود: «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است». اما ظاهرا نمیدانست که «اگر خدا هم باشد همه چیز مجاز است». اگر مارکسیستها، فاشیستها و لیبرالهای بی خدا جنایت کردند و میکنند، نهاد کلیسا، یهودیان دوآتشه ی افراطی، طالبان و داعشیان باخدا هم کم جنایت نکردند و نمیکنند!
@BeKhodnotes
@BeKhodnotes
Persrock [WikiSeda]
Persrock [WikiSeda]
«عمو آزادی»
اثری خارق العاده از یکی از معدود گروه های خوب راک ایرانی Persrock که متاسفانه اولین آلبومشان، آخرین آلبومشان بود. با شعری از یغما گلرویی
www.persrock.com
@BeKhodnotes
اثری خارق العاده از یکی از معدود گروه های خوب راک ایرانی Persrock که متاسفانه اولین آلبومشان، آخرین آلبومشان بود. با شعری از یغما گلرویی
www.persrock.com
@BeKhodnotes
Forwarded from دلمشغولیهای فلسفی-اخلاقی
هایدگر واپسین
نویسنده: جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
تعداد صفحات: 208 صفحه
ناشر: حکمت، بهار 1394
نویسنده: جولیان یانگ
ترجمه: بهنام خداپناه
تعداد صفحات: 208 صفحه
ناشر: حکمت، بهار 1394
Forwarded from کتابهای در دستِ ترجمۀ حوزۀ فلسفه
ptmbr-v4n0p209-fa.pdf
306.1 KB
معرفی و نقد کتاب «هایدگر واپسین» اثر جولیان یانگ، با ترجمه: بهنام خداپناه
نویسنده: مرضیه افراسیابی
@preparing
نویسنده: مرضیه افراسیابی
@preparing