مُداخِلات – Telegram
مُداخِلات
467 subscribers
44 photos
5 videos
41 files
197 links
اظهارات و مکتوبات یک جامعه‌روزشناس‌نامه‌شعرنگار
Download Telegram
در شماره‌ی جدید مجله‌ی ««مروارید» درباره‌ی شعر بلند «مهره‌ی سرخ» سیاوش کسرایی نوشتم در پرتوی ایده‌ی شکست

@interventions

https://www.fidibo.com/book/126760
مُداخِلات
نسخه‌ی تلگرامی موبایلی یادداشت «تراژدی سقوط» @interventions https://bit.ly/3xnywId
گویا سازمان سینمایی نظارت بر #شبکه_خانگی را به #صداوسیما واگذار کرده. در این یادداشت به موضوع سریال‌سازی‌ها و رابطه میان صداوسیما و شبکه خانگی پرداختم و به همین سرنوشت اشاره کردم. بخوانید و نظر بدهید.

@interventions
برخی در برابر #ولنتاین پیشنهاد داده‌اند که روز جشن سپندارمذگان، یعنی امروز ۲۹ بهمن، به‌سان روز عشق در نظر گرفته شود. در این یادداشت کوتاه این ایده را بنا بر دلایلی به پرسش گرفته‌ام و پیشنهادی دیگر طرح کرده‌ام. به گمانم زادروز آن ایزد دیگر بهتر می‌تواند #روز_عشق خوانده شود. بخوانید و خوشحال می‌شوم نظرتان را بدانم.

@interventions

https://bit.ly/3LJii4J
جنگ اوکراین: ملغمه‌ی فاشیسم/نئونازیسم اوکراینی، سرمایه‌داری الیگارشیکِ روسی، و امپریالیسم غربی
برگردان: ‌آیدین ترکمه

تایلر شیپلی، نویسنده‌ی کتاب کانادا در جهان: سرمایه‌داریِ مستعمره‌نشین و تصور استعماری، که رساله‌ی دکتری‌اش در دانشگاه یورک کانادا (زیر نظر دیوید مک‌نالی) را نیز با عنوان هندوراس و امپریالیسم جدید کانادا نوشته است، در رشته توییتی، تحلیلی کوتاه و روشنگر از جنگ اوکراین ارايه کرده است.

تایلر بستر تاریخی آنچه را که اکنون در حال وقوع است توضیح می‌دهد. به گفته‌ی او روسیه یک الیگارشی سرمایه‌دارانه است که مخلوق و محصول چپاول و غارت روسیه در دهه‌ی ۱۹۹۰ از سوی سرمایه‌ی غربی است. پس از سقوط شوروی، امریکایی‌ها از اساس دولت روسیه را اشغال کرده و آن را واداشتند تا هرچه را که داشت تقریبن مفت به سرمایه‌داران غربی بفروشد. این فرایند همان شوک‌درمانی‌ِ طراحی‌شده از سوی اقتصاد‌دان‌های هاروارد بود؛ فرایندی که نتایج فاجعه‌باری برای مردم روسیه و اوکراین داشت. در خلال این فرایند، ۷۰ درصد از دارایی‌های عمومی شوروی ظرف ۳ سال خصوصی‌سازی و منجر به شکل‌گیری ۴۰ میلیاردر جدید و همزمان فقیرسازی ۶۰ میلیون نفر شد.

کانادا با آغوشی گشوده پذیرای این فاجعه شد و آن را فرصتی برای کسب سود تلقی کرد. کانادا پیش‌تر نیز کوشیده بود تا به بازارهای روسیه دست یابد. کانادا در سال ۱۹۱۸ به روسیه حمله کرد تا انقلاب روسیه را درهم‌بشکند و مبنایی برای رشد سرمایه‌داری (به ویژه بانکداری)‌در آنجا برپا کند. ۸۰ سال پس از آن کانادا به آنچه می‌خواست رسید: با نزدیک به ۱ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری و گشایش یک شعبه‌رستوران مک‌دونالد در میدان پوشکین مسکو. در پی این گونه مداخلاتِ سرمایه‌دارانه روس‌ها و اوکراینی‌ها به شدت متاثر شدند و فقر شدیدی را تجربه کردند؛ فقری که پس از چند دهه ثبات و امنیت نسبی بروز کرده بود. وضعیت در اواخر دهه‌ی ۹۰ بدتر شد و پوتین در این آشفته‌بازار سربرآورد.

پوتین فرصت‌طلبانه از پیوندهایش استفاده کرد تا به اتکای غارت مردم و بهره‌برداری از فقدان‌ها و بیخانمان‌شدن‌ها، به یکی از الیگارش‌های روسیه تبدیل شود. شعار او قوی‌کردن روسیه پس از تجربه‌ی دوران تحقیر تاریخی بود. از سال‌های اول دهه‌ی ۲۰۰۰ پوتین یک دولت سرمایه‌دارانه‌ی روسی را به وجود آورد که قادر بود تا حدی در برابر سرمایه‌گذاری خارجی مقاوم باشد. هدف اصلی این دولت، حفظ پوتین و باند کوچکی از سرمایه‌داران روس در قدرت، و همزمان مستقل‌ماندن از واشنگتن بود. جالب اینکه در همان دوره‌ای که پوتین توانسته بود خود را همچون چهره‌ای ضدامپریالیست در برابر امریکا تا حدی نزد مردم روسیه محبوب نگه‌دارد، اکثریت روس‌ها آرزو داشتند به دوران کمونیسم بازگردند. (این اکثریت فقط در سال ۲۰۱۲ به ۴۹ درصد کاهش یافت).

وضعیت در اوکراین حتا از این هم بدتر بود. به طوری که در دهه‌ی ۲۰۱۰ نزدیک به ۶۰ درصد مردم در فقر به سر می‌بردند. در این سال‌ها اوکراین به شکلی فزاینده دوپاره شده است. در یک طرف بخش اوکراینی‌ِ کشور را داریم که رو به غرب دارد و رهبری سیاسی‌اش برآمده از راست‌های افراطی، فاشیست‌ها و نئونازی‌هاست. در طرف دیگر هم بخش روسی که چشم به روسیه دارد و نگران حضور فزاینده‌ی فاشیست‌هایی است که آن‌ها را دشمن می‌انگارد. این وضعیت در سال ۲۰۱۴ به کودتا در اوکراین به رهبری دست‌راستی‌های افراطی منجر شد. متعاقبن، فاشیست‌ها بخش‌های گسترده‌ای از کشور را اشغال کردند. در نتیجه خشونت‌های بسیاری علیه روس‌ها، یهودیان، چپ‌ها و دیگر گروه‌های فرودست در اوکراین شکل گرفت که تا امروز ادامه داشته است. نکته‌ی مهم اینکه غرب از کودتا حمایت و از راست‌های افراطی پشتیبانی کرد. افزون بر این واقعیت‌عام که غرب فاشیسم را دوست دارد و این واقعیت خاص که کانادا پیوندهای عمیقی با فاشیسم اوکراینی برقرار کرده است، یک محرک عمده در دفاع غرب از فاشیست‌های اوکراین این بود که آن‌ها به طور خصمانه‌ای ضدروس هستند.

ادامه دارد 👇
در دهه‌ی ۲۰۱۰ الیگارشی روسیه بخشی از یک بلوک سرمایه‌دارانه‌ی رقیب بود. سود فراوانی در کار بود و رقبای امپریالیست (عمدتن روسی و چینی) بر سر آن دعوا داشتند. یکی از هدف‌ها این بود که مانع از دسترسی غرب به این سودها بشوند. اگرچه غرب همچنان بر سرمایه‌داری جهانی مسلط است اما با رشد اقتصادی روسیه این تصور پیش آمد که هر چیزی که بتواند مانع از پیش‌روی آن شود چیز خوبی است. در نتیجه از سال ۲۰۱۴ غرب آغاز به حمایت از یک گروه راست افراطی در اوکراین کرد. این فاشیست‌ها به روس‌های ساکن در شرق اوکراین حمله و سعی کردند تا حمایت بیشتر غرب را نیز جلب کنند. آن‌ها در همین راستا تلاش کردند تا به عضوی در ناتو بدل شوند؛ عضویتی که افزون بر اینکه موهبتی اقتصادی بود ضمانت می‌کرد که غرب در جنگ با روسیه از راست‌های افراطی اوکراین حمایت کند. کانادا حتا سلاح در اختیار راست‌های اوکراینی قرار داد. مباشرتِ این کار با کریستیا فریلند، نوه‌ی یک نازیِ اوکراینی و مدافع ایدئولوژیک فاشیسم اوکراین بود.

به این ترتیب تسلیحات غربی در اوکراین انباشت شد تا از تعرضِ پوتین ممانعت شود؛ پیش از آنکه اساسن تعرضی در کار باشد. این اقدامات همواره خطرناک بود. پوتین در نهایت به انباشت نظامیان در مرزهایش واکنش نشان می‌داد. روسیه اگرچه نمی‌تواند از جنگی مستقیم با امریکا پیروز بیرون بیاید اما گهکاهی تلاش کرد تا تمایل غرب را به واردشدن در یک درگیری خونین بیازماید. پوتین این اواخر با رهبران غربی در گفت‌وگو بوده است و طبق گزارش‌ها پشتیبانی‌هایی را نیز به دست آورده بود. اروپای غربی خواهان جنگ نیست اما امریکای شمالی پایش را به این بازیِ رو‌کم‌کنی باز کرده است. ناتو نیز از تنشی که باعث تحریکش شده بود عصبی بود.

از منظر تاریخی می‌توان گفت غرب که از دهه‌ی ۹۰ غرق در شادمانی ناشی از نابودی خصمش بوده است عامدانه موجب بروز آشوب و دردی شده که در نهایت به روی‌کارآمدن پوتین همچون یک الیگارشِ سرمایه‌دار و نیز انفجار نئونازیسم در اوکراین ختم شد. غرب بی‌جهت بحرانی را بین این دو دسته تحریک کرد که اکنون فوران کرده است. حالا شاهد آن هستیم که طبقات مسلط یعنی فاشیست‌های اوکراینی، الیگارش‌های سرمایه‌دار روسی، و امپریالیست‌های نئولیبرال کانادایی/غربی کابوس دیگری را برای مردم اروپای شرقی به بار آورده‌اند. کافی است یادآور شویم که کانادا در سال‌های اخیر ۷۰۰ میلیون دلار در زمینه‌ی پشتیبانی نظامی و پلیسی برای ۱۲۵۰۰ عضو نیروهای امنیتی اوکراین صرف کرده‌اند با این که می‌دانسته‌اند بسیاری از این ۱۲۵۰۰ نفر، عضو گردان آزوف و دیگر سازمان‌های فاشیستی بوده‌اند. در چنین بستری است که می‌توان فهمید چرا برخی از اوکراینی‌های روس و یهودی پوتین را همچون شر کم‌تر می‌پندارند. من اما معتقد به دفاع از شر کم‌تر نیستم. در عوض، همزمان مخالف مداخله‌ی کانادایی/غربی امپریالیستی و مداخله‌ی منفعت‌طلبانه‌ی پوتین و فاشیسم اوکراینی هستم.

پایان.
Sokhan-e-Siavoushan 11.pdf
1.7 MB
شماره جدید فصلنامه #سخن_سیاووشان (یازدهمین شماره‌) به زودی منتشر خواهد شد.
پرونده‌ی ویژه: #روان_کاوی و امر اجتماعی
پرونده‌ی ضمیمه: #نیما_یوشیج

@interventions
گویا باز هم بحث‌هایی حول همایش سه‌روزه‌ی #هشت_مارس پا گرفته است که با توجه به بازتاب‌ها به موضوعاتی مربوط است که در این نوشته طرح کرده‌ام. این نوشته مربوط به رویدادی غیر بوده است و طبیعتاً در ابعاد گوناگونی از این یکی متمایز است اما شاید بتواند برخی سویه‌ها را برجسته کند.

@interventions
👍1
Forwarded from مُداخِلات (Roozbeh Aghajari)
بحث‌هایی که حول مدرسه تابستانه #مطالعات_فرهنگی و اجتماعی شکل گرفت، تکرار مکررات بود. برایم مهم شد که دست کم تا حدی که می‌توانم آن را به مسأله‌ای قابل توجه بدل کنم. این یادداشت تلاشی برای این کار است و امیدوارم توانسته باشم موضوع را به‌درستی صورت‌بندی کنم.


@interventions


http://problematicaa.com/summer-school-usc/
امروز #هشت_مارس، #روز_جهانی_زن، است. در این نوشته که لینکش را می‌گذارم، نگاهی انداخته‌ام به جنبه‌هایی از اثر سترگ #سیمون_دوبووار یعنی #جنس_دوم. نوشته‌ای قدیمی (میانه دهه‌ی هشتاد شمسی) که هر چند دوست دارم در قالب کتابی کوچک تکمیلش کنم اما فرصت‌اش فراهم نشده: یک‌جور «چگونه جنس دوم را بخوانیم».

#هشت_مارس

@interventions

https://problematicaa.com/fightingsubject/
به گمانم بهمن سال ۱۳۸۷ بود که این یادداشت کوتاه را برای مجله «سرپیچ» نوشتم؛ یادداشتی قدیمی است اما با ایده‌های اصلی‌اش هنوز هم همدلم، به‌ویژه این‌که شکل برخورد برآیند نیروها در انقلاب با مسأله‌ی زن است که چشم‌اندازهای بعدی آن را تعیین می‌کند.

#هشت_مارس

@interventions

https://bit.ly/3tBSn6I
سال ۱۳۸۹ بود که فیلم «زنان بدون مردان» اثر شیرین نشاط (بر پایه‌ی رمان شهرنوش پارسی‌پور) پخش شد. همان زمان این یادداشت را در شرح و نقد آن برای «مدرسه‌ی فمینیستی» نوشتم. هنوز برای خودم نقدی خواندنی است.

#هشت_مارس

@interventions

https://bit.ly/3pNQse6
کتاب‌ها و تبعیض جنسی.pdf
336.6 KB
سال ۱۳۸۱ تازه نوشتن جدی را آغاز کرده بودم. این جستار که در مجله‌ی عزیز «چیستا» منتشر شد، یکی از اولین نقدهای محتوایی به کتاب‌های درسی (دبستانی) بود که تا آن زمان منتشر می‌شد. توجه‌دادن به کلیشه‌های جاافتاده‌ی جنسیتی در کتاب‌های درسی نکته‌ی بااهمیت در آن بود. پیش از اینْ یادداشت کوچکی هم در چیستا منتشر کرده بودم که آن هم به تبعیض جنسی می‌پرداخت.

#هشت_مارس

@interventions
«نظریه‌ی دیدگاه (منظر) فمینیستی» برای من کتاب مهمی است، کتابی که به نظرم مواجهه‌ای خلاقانه با نظریه‌ی دیدگاه پرولتاریای مارکس است یعنی همان نظریه‌ی آگاهی طبقاتی خاص پرولتاریا که دقیقاً جایگاه ساختاری او آن را ممکن می‌کند. نانسی هارتسوک همین کار را با جایگاه ساختاری زنان می‌کند و نتایج درخشانی می‌گیرد. کتاب به لطف انتشارات #خرد_سرخ منتشر شده است.

#هشت_مارس

@interventions
Forwarded from نقد
▫️ جنگ و چپ

نوشته‌ی: مارچلو موستو
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

5 آوریل 2022

🔸 پایان جنگ سرد نه از میزان مداخله در امور دیگر کشورها کاست و نه آزادی مردم را در انتخاب رژیم سیاسی‌ای که تحت آن زندگی می‌کردند، افزایش داد. جنگ‌های متعددی که ایالات متحد در بیست و پنج سال گذشته حتی بدون دستور سازمان ملل متحد برپا کرد و به نحو یاوه‌ای «بشردوستانه» تعریف می‌شدند، و باید به آن‌ها شکل‌های جدید کشمکش، تحریم‌های غیرقانونی و محدودیت‌های سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای را افزود، نشان می‌دهد که تقسیم دوقطبی جهان بین دو ابرقدرت، جای خود را به عصر آزادی و پیشرفت وعده داده‌شده با شعار نئولیبرالی «نظم نوین جهانی» نداد. در این زمینه، بسیاری از نیروهای سیاسی که زمانی مدعی ارزش‌های چپ بودند، به طرفداران بسیاری از جنگ‌ها پیوستند. این نیروها هر بار از کوزوو تا عراق و افغانستان ــ چند جنگ‌ اصلی ناتو از زمان فروپاشی دیوار برلین ــ از مداخله‌ی مسلحانه حمایت کرده و کمتر و کمتر از راست‌ها متمایز شده‌اند.

🔸 جنگ روسیه و اوکراین دوباره چپ را با این دوراهی مواجه کرده است که چگونه باید در زمانی که حاکمیت یک کشور موردحمله قرار می گیرد واکنش نشان دهد. عدم محکومیت حمله روسیه به اوکراین یک اشتباه سیاسی از سوی دولت ونزوئلا است و باعث می‌شود که تقبیح اقدامات تجاوزکارانه‌ی احتمالی ایالات متحد در آینده کمتر باورکردنی به نظر برسد. درست است که همان‌طور که مارکس در سال 1860 به فردیناند لاسال نوشت، «در سیاست خارجی، با استفاده از کلمات کلیدی مانند ”ارتجاعی“ و ”انقلابی“ چیز دندان‌گیری‌ به دست نمی‌آید» ــ یعنی ممکن است آن‌چه «به لحاظ سوبژکتیو ارتجاعی است [یا ممکن است ثابت شود ارتجاعی است] از لحاظ ابژکتیو در سیاست خارجی انقلابی باشد.» اما نیروهای چپ باید از سده‌ی بیستم می‌آموختند که اتحاد «با دشمنِ دشمن من» اغلب منجر به توافقات معکوسی می‌شود، به ویژه هنگامی که، مانند زمان ما، جبهه‌ی مترقی از نظر سیاسی ضعیف و از لحاظ نظری سردرگم است و از حمایت بسیج توده‌ای برخوردار نیست

🔸 تفکر کسانی که مخالف ناسیونالیسم روسیه و اوکراین و هم‌چنین مخالف گسترش ناتو هستند، دلیلی بر بلاتکلیفی سیاسی یا ابهام نظری نیست. در هفته‌های اخیر، تعدادی از کارشناسان توضیحاتی درباره‌ی ریشه‌های درگیری ارائه کرده‌اند (که به‌هیچ‌وجه از بربریت تهاجم روسیه نمی‌کاهد) و موضع کسانی که سیاست عدم‌تعهد را پیشنهاد می‌کنند مؤثرترین راه برای پایان دادن به جنگ در سریع‌ترین زمان ممکن و تضمین کمترین شمار قربانیان است. مسئله این نیست که مانند «جان‌های زیبا» غرق‌شده در ایده‌آلیسم انتزاعی رفتار کنیم که هگل فکر می‌کرد نمی‌توانند به واقعیت بالفعل تضادهای زمینی توجه کنند. برعکس: نکته این است که واقعیت را تنها پادزهر واقعی برای گسترش نامحدود جنگ بدانیم. صداهایی که خواستار سربازگیری بیشتر هستند، یا کسانی که مانند نماینده‌ی عالی سیاست خارجی و سیاست امنیتی اتحادیه‌ی اروپا فکر می‌کنند که وظیفه‌ی اروپا تأمین «سلاح‌های لازم برای جنگ» به اوکراینی‌هاست، پایانی ندارد. اما برخلاف این مواضع، لازم است فعالیت دیپلماتیک بی‌وقفه بر اساس دو نکته‌ی قطعی دنبال شود: تنش‌زدایی و بی‌طرفی اوکراین مستقل.

🔸 جنگ برای چپ نمی‌تواند بنا به ‌قول معروف کلاوزویتس «ادامه‌ی سیاست با ابزارهای دیگر» باشد. در واقع، این فقط شکست سیاست را تأیید می‌کند. اگر چپ می‌خواهد هژمونیک باشد و نشان دهد که می‌تواند از تاریخش برای وظایف امروزی استفاده کند، باید واژه‌های «ضدنظامی‌گرایی» و «نه به جنگ!» را بر پرچم‌های خود به‌نحو ماندگاری بنویسد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Uv

#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#اوکراین #جنگ

👇🏽

🖋@naghd_com
Forwarded from مُداخِلات (Roozbeh Aghajari)
کشاکش‌های گفتمانی و قدرت کارگران

اینْ مقاله‌ای است برگرفته از پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدم، «کشاکش‌های گفتمانی و قدرت کارگران؛ واکاوی میدان گفتمانیت در اعتصاب کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران» که با همراهی استادم، دکتر بهرنگ صدیقی، نوشته شده است. فراموش نمی‌کنم هنگامی که این موضوع در جلسه‌ی شورا مطرح شد جدا از مسائلی که حول نظریه‌‌روش‌ام یعنی «تحلیل گفتمان انتقادی» وجود داشت، برخی از استادان حاضر در آن جلسه از این‌که می‌خواهم روی موضوعی مربوط به کارگران کار کنم، متعجب بودند. به‌هرروی با همراهی استادم، دکتر محمد رضایی، عنوان پذیرفته شد و توانستم کار را با دکتر صدیقی پیش ببرم. اما چرا این موضوع؟
در آن زمان (سال ۱۳۹۴) گرایش کلی در رشته‌ی مطالعات فرهنگی در رادیکال‌ترین متمرکز بود بر آن لایه‌ی اجتماعی که فرودستان حاشیه‌نشین خوانده می‌شد. کوشیدم موضوع پایان‌نامه‌ام را به‌شکلی انتخاب کنم که برخلاف گرایش حاکم و هژمونیک در رشته‌ی مطالعات فرهنگی باشد. با این‌که ورود به رشته‌ی مطالعات فرهنگی کمک بزرگی به منِ گرفتار در ساختارگرایی‌ای به‌شکلی ناآگاهانه یک‌سویه‌نگر کرد تا مسأله‌ی فرهنگ و درهم‌تنیدگی آن با مسأله‌ی عاملیت را دقیق‌تر درک کنم، اماخود آن عملاً هیچ توجهی به زندگی کارگران نداشت و به گمانم، بر پایه‌ی تصور نظری سنت انتقادی فرانکفورتی، کارگران را دیگر سوژه‌ی دگرگونی در نظر نمی‌گرفت. البته این بی‌توجهی مختص مطالعات فرهنگی نبود و به شکل عجیبی در آن زمان و حتا امروز هم، زندگی و فعالیت اقتصادی‌سیاسی کارگران اهمیت خاص و متمایز و چشم‌گیری برای شکل‌های گوناگون مطالعات اجتماعی در ایران ندارد.
از سوی دیگر رویکرد مارکسیستی که با علاقه و شوق به مسائل کارگران توجه نشان می‌داد، آن را نه آن‌چه در ذهن این یا آن کارگر بلکه معطوف به وظیفه‌ی تاریخی‌ای می‌دانست که کارگران در سرنگونی مناسبات سرمایه‌داری بر عهده دارند. دست کم در ایران، هنوز هم چنین رویکردی دست بالا را دارد. رویکردم در این پایان‌‌نامه را اساساً به‌شکلی در نظر گرفتم که بر خلاف این جریان، به زندگی روزمره کارگران یا به عبارت بهتر آن‌طور که آن‌ها خود کنش و فعالیت خود را می‌فهمند، نزدیک‌تر باشد. به همین دلیل باید گروهی از کارگران را در نظر می‌گرفتم که بشود از طریق مصاحبه‌هایی به آن چیزی پی برد که خود از کاری که کرده‌اند (اعتصاب بزرگ رانندگان اتوبوس‌رانی تهران در اسفند ۱۳۸۳ و سپس در پاییز و زمستان ۱۳۸۴) دریافته‌اند.
نکته دیگر این‌که تلاش‌ام این بوده است که عنصری اساسی را در مبارزات کارگران برجسته کنم که از آن با عنوان «قدرت کارگران» یاد می‌کنم، چیزی که فراتر از تشکل‌یابی صنفی طبقه (اتحادیه‌ها و مانند این‌ها) و تشکل‌یابی سیاسی آن (احزاب و سازمان‌ها) می‌رود.
نتیجه‌ی نهایی کار و این مقاله نه صرفاً به‌شکلی درون‌ماندگار بلکه به دلیل مسائلی دیگر که جای طرح‌شان در این‌جا نیست، ایرادهای روشی و نظری جدی‌ای دارند که ناشی از بضاعت ناچیزم در آن زمان بود. چیزی که امیدوارم با تکمیل پژوهش‌ام درباره‌ی شکل‌گیری و بالیدن سندیکای شرکت اتوبوس‌رانی تهران و حومه شکلی منسجم‌تر و بسط‌یافته‌تر و همه‌سویه‌تر به خود بگیرد؛ پژوهشی که امیدوارم در سال آینده به سرانجام برسد.
به هر روی امیدوارم این مقاله توانسته باشد گوشه‌ای از مبارزات کارگران را بازتاب دهد.

@interventions

http://jcsc.iaocsc.ir/article_242434.html
👍1
Forwarded from پروبلماتیکا/problematicaa
خرده‌کارفرمایان موتورسوار
«درباره‌ی اعتصاب رانندگان پیک موتوری اسنپ‌فود»
✍🏼روزبه آقاجری

از متن:
اعتصاب پیک‌موتوری‌های شبکه‌ی اسنپ را می‌شود اولین اعتصاب در بخش اقتصاد برخط در ایران قلمداد کرد. اهمیت این پراتیک «نیروی کار برخط» در این است که نشان از بالاگرفتن تنش‌ها در این بخش اقتصادی و فروافتادن پرده‌های خوش‌نقش‌ونگار کار انعطاف‌پذیر و آزادانه دارد که اقتصاددان‌های بازار آزاد و کارفرمایان وعده‌اش را می‌دادند. خود نیروی کار، خود کارگران این بخش، اولین کسانی هستند که با سازوکارهای بهره‌کشانه‌ی کسب‌وکارهای سرمایه‌دارانه مواجه می‌شوند و به آن واکنش نشان می‌دهند. هر چند پیش از این و متأثر از بالاگرفتن بحث‌ها حول این لایه‌ی اقتصادی بازار سرمایه‌داری در اروپا پژوهش‌هایی در ایران درباره‌ی این موضوع انجام شده است اما این پراتیک تازه کل فضای موجود را دگرگون خواهد کرد و آرام‌آرام گروه‌های ذی‌نفع‌تر را در این بخش اقتصادی به جنبش در خواهد آورد.

در این نوشته می‌خواهم کمی از ابعاد این بخش اقتصادی نوپدید ـ از ۲۰۰۸ تا امروز در شمال اقتصاد جهانی و از دهه‌ی ۹۰ شمسی در ایران ـ را واکاوی کنم.




برای خواندن متن به آدرس زیر بروید:
https://problematicaa.com/snapp-food/
عضویت در تلگرام پروبلماتیکا:
https://news.1rj.ru/str/problematica
Forwarded from فضا و دیالکتیک (Aidin Torkameh)
ایران همچون ملتی موهومی:
نگاهی به کتاب طردشده‌ی مصطفا وزیری، مرتدی در مذهب ایران‌شناسی
گزینش و ترجمه: آیدین ترکمه

«مصطفا وزیری در سال ۱۹۹۳ یعنی در حدود ۳۰ سال پیش کتابی منتشر کرده است با عنوان ایران همچون ملتی موهومی. این کتاب اما توجه چندانی را در فضای فارسی‌زبان به خود جلب نکرده و در حوزه‌ی مطالعات ایران حتا به نوعی طرد هم شده است. این نادیده‌گرفتن البته عجیب نیست به ویژه با درنظرگرفتن استدلال‌های نامتعارف و جدید وزیری درباره‌ی ایران، و اینکه جریان غالبِ فکری در آنچه با نام مطالعات ایران (Iranian Studies) می‌شناسیم همچنان شدیدن پایبند ناسیونالیسم است. وزیری در کتابش کوشیده تاریخ‌نگاریِ ناسیونالیستی و ملی را به چالش بکشد. او تاریخِ ملی ایران را ابداعی بسیار متاخر می‌داند. به گفته‌ی او در دویست سالِ گذشته مورخان و دیگر عالمان علوم اجتماعی گذشته را بر اساس جهت‌گیری‌های نسلی، موقتی و ایدئولوژیکی خودشان و بی‌توجه به ماهیتِ سیال دولت ملی و ناسیونالیسم روایت کرده‌اند. از دید وزیری، هویت ملی یک توهم‌ تاریخی است. او شرح می‌دهد که چگونه برداشت‌های اروپایی از ملت و ناسیونالیسم، تاریخ‌نگاری را با نظریه‌ی نژادی درآمیخته است. کتاب شکل‌گیری مفهوم هویت ملی را می‌کاود و استدلال می‌کند که برآمدنِ شرق‌شناسی، ایده‌ی نژاد آریایی، و دسته‌بندی‌های زبانی (مانند زبان هندواروپایی و یا زبان‌های ایرانی) چگونه همبسته و در راستای ایجاد و تقویت یک تاریخ‌نگاریِ الیتیستیِ سوگیرانه و غیرواقعی بوده‌اند.

در چنین بستری است که از دید وزیری، یافته‌های فیلولوژیک و باستان‌شناسانه در پیوند با اسطوره‌ی نژاد آریایی به منظور طرح و ترویج تفسیری خاص از ایران به کار گرفته شده‌اند. شرق‌شناسان نام ایران را نه صرفن برای دلالت بر یک مردم، که همچنین همچون معادلی برای یک خانواده‌ی زبانی، یک تمدن و یک فرهنگ جعل کرده‌اند. و این به رغم آن بود که چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی، ایران همچون یک موجودیت همگن اساسن وجود نداشت. از فیلولوژی و باستان‌شناسی بهره گرفته شد تا به مصنوعات بشری دوران باستان نام‌هایی الصاق شود و همزمان ادبیات را به سنتی ملی گره بزنند. وزیری معتقد است که شرق‌شناسان به این ترتیب کوشیدند یک هویت ملیِ ناموجود را برای مردمانی در گذشته‌ی بسیار دور دست‌وپا کنند.

کتاب مصطفا وزیری حاوی بینش‌های انتقادی و نامتعارف بسیاری است اما در این نوشته می‌کوشم فقط برخی از آن‌ها را برجسته کنم.»

برای خواندن و دانلود این متن به سایت فضا و دیالکتیک (لینک زیر) مراجعه کنید:
http://dialecticalspace.com/iran-as-imagined-nation/
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال تلگرام سایت «فضا و دیالکتیک»
@dialectialspace
موریس داب احتمالاً صاحب‌نام‌ترین اقتصاددان مارکسیست بریتانیا بود که در سال 1900 به دنیا آمد، در دانشگاه کمبریج درس خواند و تا زمان مرگ در سال 1976 در همان دانشگاه به تدریس و پژوهش پرداخت. حوزه‌ی اساسی پژوهش داب درباره‌ی تاریخ تحول عقاید اقتصادی بود که با درک همه‌جانبه‌ای از مقوله‌های اقتصاد سیاسی به روایت کلاسیک‌ها توأم شده بود. یکی از عمده‌ترین قابلیت‌های داب این بود که به تجربه‌ی زندگی می‌توانست پیچیده‌ترین مقوله‌های نظری را به ساده‌ترین بیان ممکن به نحوی که برای همگان قابل درک باشد توضیح بدهد بدون این که از پیچیدگی مقوله‌ها هزینه کند.
______________
👈متن کامل